Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
دونلى نواز بلوچ
شهاب ميرزائى

جادۀ زاهدان-خاش خشک است و تا چشم کار می کند برهوت و بیابان. اما از دوراهی خاش-ایرانشهر به یمن حضورتفتان کوه و دوقلوهای آتشفشانی اش مسیری سبز آغاز می شود.

هر چقدر به پهره قدیم یا همان ایرانشهر جدید نزدیک می شویم، جاده پر پیچ و خم تر می شود و خاک و خاشاک، جایش را به صخره و سبزی می دهد.

تا چشم کار می کند نخلستان است و زمین های سر سبزی که غلات و تره بار در آن ها کاشته می شود. گاه و بیگاه شترهایی کنارجاده ایستاده اند در حال نشخوار و نگاهی با طمأنینه به چهارپایان فلزی و مسافرینی می کنند که برق آسا از کنارشان رد می شوند.

در مرکز ایرانشهر، کمی دورتر از قلعۀ قدیمی موسوم به ناصری، ایستگاه ماشین های بمپور است. همراه مسافران دیگر، راهی یکی از کهن ترین شهرهای ایران زمین می شویم که تاریخ و افسانه در آن به هم پیوسته اند.

شهری که قدمتش به دوران ساسانیان باز می گردد و در ایران باستان به آن ، پن هل می گفته اند به معنای شهر آخر. بعضی هم اسم قدیمی آن را بهمن پور می دانند که برگرفته ازنام بهمن پسر اسفندیاراست.

قلعه ای کهن و سترگ که از گزند باد و باران و روزگار رخسارش درهم شکسته، بر بلندای تپه ای در ورودی شهر، جلوه فروشی می کند.

پاتینجر، جهانگردی که در قرن نوزدهم  به این دیار سفر کرده دربارۀ آن می گوید "مردم منطقه اعتقاد دارند، روزی حاکم بمپوربه لشگریانش دستورداد که هرکدام توبره ای خاک برای ساختن قلعه بیاورند و تعداد آن ها آنقدر زیاد بود  که قلعه ای با این عظمت ساخته شد."

یکی از تلخ ترین خاطرات مردم بمپورهم به این قلعه بازمی گردد. هنگامی  که لشگریان قاجار برای سرکوبی قیام آقاخان محلاتی ومتحد محلی اش، والی بمپور، به این جا آمدند چنان فجایعی به بار آوردند که هنوزبلوچ ها به فارس ها، قجر می گویند.

حالا نام بمپورهمراه شده است با نام استاد شیر محمد اسپندار. کسی که او را  بزرگترین دونی - دونلی - نواز ایران و همۀ بلوچستان- بلوچستان ایران و پاکستان – می دانند. کسی که دکترای افتخاری موسیقی خود را ازفرانسه گرفته است.

در بمپور، سراغش را از هر کس می گیریم با خوشرویی جواب می دهد و راه خانه اش را نشان می دهد. خانه ای خشتی با سقفی چوبی، که دور تا دور حیاط اش را بلوک های خاکستری سیمانی احاطه کرده اند.

در می زنیم و پیرزنی پرسان می شود که کیستیم؟ می گوییم از تهران آمده ایم برای تهیه گزارش. در را به آرامی باز می کند وبه  درون خانه دعوتمان می کند.

آخرین روزهای تابستان است، اما همچنان هرم گرما، چشم وپیشانی را می سوزاند. خنکی خانه فرصتی است برای لختی استراحت. همزمان با ورود  ما، پنکه سقفی حرکت آرام خود را شروع می کند و همسرش برایمان آب می آورد.

چند دقیقه بعد از دری کوچک، پیرمردی خوش سیما با چشمانی به رنگ آبی آسمان وارد می شود. خوش سخن و بذله گوست ومتولد ١٣٠٦.

از کودکی و یتیمی و فرارش به پاکستان می گوید. این که با تنهایی و فقر در آن جا زیسته و در انقلاب استقلال هند شرکت داشته و بعد ها که بزرگ شده و سر وسامانی گرفته، یاد یار و دیارافتاده و سال ١٣٣٧ به وطن بازگشته و حالا سال هاست که در بمپور زندگی می کند.

زراعت بر روی سه هکتار زمینی که دارد کار و وسیلۀ معاش اوست. خرمای نخل هایش را تعارفمان می کند. دربارۀ وطن می گوید: وطن آنجاست کآزاری نباشد   کسی را با کسی کاری نباشد.

اسپندار جهان را  به بهشت و برزخ و دوزخ تقسیم  می کند و می گوید: از ما بهترانِ آن وردنیایی در بهشت اند، شما دربرزخ و ما که این جاییم در گرمای دوزخ.

سفرهای زیادی به سراسر دنیا داشته و از اروپا  تا آمریکای شمالی و جنوبی را درنوردیده، با سرخ پوست های پانامایی، همزاد پنداری می کند و درد مشترک شان را گرمی هوا می داند.

اسپنداردربارۀ دونی می گوید: محلی ها به آن دونلی می گویند و از خانواده نی است. هنگام نواختن، هردو نی را در دهان می گذارم، اما نی مونث را اندکی پایین تر از نی مذکر قرار می دهم. تنها از شش سوراخ نی مذکراستفاده می کنم و نی مونث برای واخوانی است و سه سوراخ آن را گاهی می نوازم.

به خاطر ما که به قول خودش از پایتخت به این گوشه ایران آمده ایم ، نی هایش را می آورد، کلاه بلوچی اش را بر سر می گذارد، چمباته می زند و با زبان روزه می نوازد.

هوش عجیبی دارد و همچون هنرپیشه ای  که می داند کدام دوربین روى اوست، بی محابا جلو لنز دوربینی که جلو و عقب می رود و دیافراگمی که باز و بسته می شود، پرده و پر می گشاید.

نوای سحر انگیز دو نی اسپندارکه گویی از اعماق قرون و اعصار می آید، دست خیال را می گیرد و می برد تا بی نهایت جان و جهان و جان جهان.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- maryam، 2008/02/06
very original report,
as you do always.great work ,
- آریانا، 2008/02/06
سلام و خسته نباشید از مطالب زیبا و جالبی که در سایت می‌گذارید. یه سؤال داشتم، خوشحال میشم کمکم کنید، ببخشید این فایل‌های فلش زیبا رو چطور میشه روی کامپیوتر ذخیره کرد؟ کاش این امکان رو برای فایل‌ها به وجود می‌آوردید.

جديدآنلاين: گزارش هاى مصور ما به صورت ديناميك نمايش داده مى شود وبراى ذخيره روى كامپيوتر كاربران طراحى نشده است. اما تمام آنها دائما روى سايت در اختيار كاربران است.
- پيمان، 2008/02/06
گزارش زيبايي بود هم تصاوير و هم نوشتار روانتان... دست مريزاد.
- ناصر دستیاری، 2008/02/05
یک گزارش زیبای دیگر از آقای شهاب میرزایی. مزه سفر افغانستان ایشان هنوز در زیر دندان های من است، به همراه بسیاری گزارش های دیگرشان ازدور افتاده ترین گوشه سرزمین ما. با توجه به زحمت و رنج سفری که ایشان می کشند، کاش گزارش هایی هم از طبیعت این منطقه تهیه کرده باشند. مثلاً همین منطقه تفتانی که ذکر کرده اند.
سخن کوتاه که کارهای ایشان یگانه است.
- یک کاربر، 2008/02/05
بسیار گزارش جذاب، شنیدنی وخواندنی بود.
دستمریزاد
- آزاده، 2008/02/05
خسته نباشی. با خواندن گزارش فکر کردم روبرویش در اتاق نشسته ام و با شنیدن نی اش، آخرین دیدارم با او تازه شد.
- حامد، 2008/02/05
نوشته هات رو دوست دارم، این یکی هم مثل قبلی ها، روان و ساده و البته جذاب بود .... اسپندار رو از نزدیک دیده بودم، البته در دانشگاه تهران، یک دهاتی یا روستایی ساده به تمام معنا ... همونطور که خدابیامرز حاج قربان بود و رفت. نوبت این یکی هم خواهد رسید و چه حیف از آن همه چیز که این ها دارند و کمتر ثبت و ضبط شد و کسی نیست که جای آن ها را پر کند
پیروز باشی
- سرهنگ، 2008/02/05
حاج قربان خودش رفت. اما اسپندار در سیل بلوچستان خانه و زندگیش با آب رفت...
- یک کاربر، 2008/02/04
چقدر خوب بود و دلنواز.
چه خوب که اسپندارها و حاج قربان ها را وقت زنده بودن دریافتی
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.