Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
یک کتاب ناشناخته

 

"جوامع الحکایات و لوامع الروایات" نام کتاب معروفی است از سدیدالدین محمد عوفی نویسندۀ قرن ششم و اوایل قرن هفتم، مشتمل بر حدود ۲۰۰۰ حکایت ادبی و تاریخی دربارۀ شعرا و نویسندگان و پادشاهان و ... که شهرۀ خاص و عام است. اما در بین قصه‌های  مردمی ایران نیز کتاب یا کتاب‌هایی با نام "جامع الحکایات" وجود دارد که برای اهل کتاب ناشناخته است و نباید با کتاب محمد عوفی اشتباه شود. این کتاب و کتاب‌ها مشتمل بر تعدادی قصۀ کوتاه است از نوع قصه‌های  هزار و یک شب و یا نوع نازل‌تر آن، مانند قصه‌های امیرحمزه صاحبقران و سلیم جواهری و امثال آن، که تا پیش از وجود مطبوعات و بخصوص رادیو و تلویزیون از سرگرمی‌های مردم مشرق زمین بوده است. یکی از این کتاب‌ها به تازگی به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی) به بازار آمده است. 

کوشندگان در مقدمۀ کتاب آورده‌اند که "داستان‌نویسی در فاصلۀ قرن دهم تا دوازدهم هجری رواج و رونق بسیار یافت. این امر بیشتر مدیون حمایت‌ها و تشویق‌های  شاهان و فرمانروایان هند و دکن بود که در آن سال‌ها، دیارشان به پایگاه امنی برای شاعران و نویسندگان فارسی‌زبان و نیز قصه‌خوانان و شاهنامه‌خوانان تبدیل شده بود" یا به نوشتۀ دکتر ذبیح الله‌ صفا در تاریخ ادبیات ایران، "بازار داستان‌های  فارسی در هند بسیار گرم‌تر از ایران بود و نسخه‌های  بازماندۀ داستان‌های آن دوره، بیشتر در هندوستان کتابت شده است". 

کتابی که از آن سخن به میان می‌آوریم مجموعه‌ای است از افسانه‌ها و داستان‌های ایرانی که ظاهرا در همین دوران تألیف شده و احمد گلچین معانی در فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی نسخه‌ای از آن را به نام ۴۶ حکایت یا جامع الحکایات معرفی کرده است. اما چون آغاز و پایان نسخه افتادگی دارد نام مولف مشخص نیست. به همین جهت، گلچین معانی به قرینۀ بیتی که در یکی از داستان‌ها آمده و سرایندۀ آن بوعلی اسیری در اوایل قرن یازدهم هجری در هندوستان به سر می‌برده، احتمال داده است که این مجموعه در اوایل قرن یازدهم به وسیله یکی از مهاجران ایرانی برای شاهان هند و احتمالا به درخواست جلال‌الدین محمد اکبر شاه (۹۶۳ – ۱۰۱۴) تدوین شده باشد. 

به هر حال پگاه خدیش و جعفری قنواتی کتاب را از روی نسخۀ آستان قدس رضوی، تصحیح و نقطه‌گذاری کرده به چاپ سپرده‌اند و بر آن مقدمه‌ای نوشته‌اند و لغت‌نامه و نمایه‌ای هم بر آن افزوده‌اند.

دربارۀ نسخ‌خطی "جامع الحکایات"‌ها کوشندگان یادآوری می‌کنند که تعدادی نسخ‌خطی به همین نام در کتابخانه‌های  مشهور جهان پراکنده است. یکی از آنها، در کتابخانۀ فردوسی شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان نگهداری می‌شود و در فاصلۀ سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ در سه جلد به خط سریلیک منتشر شده است. مولفان همچنین از نسخه‌های  موجود در لندن، سن پطرزبورگ، پاریس، پاکستان، ازبکستان و جاهای دیگر یاد می‌کنند و مشخصات آنها را به دست می‌دهند. علاوه بر این، مصححان در مقدمه به زبان و سبک بیان داستان‌ها توجه کرده و از این حیث آنها را دسته‌بندی کرده‌اند و گفته‌اند که پاره‌ای داستان‌ها نثر زبانی ساده و روان، پاره‌ای دیگر زبانی سنگین و متکلف و برخی دیگر زبانی بینابین دارند. حتا نوشته‌اند که "بیشتر حکایت‌ها به زبانی گفتاری، ساده و روان بیان شده‌اند و سرشار از اصطلاحات و عبارات رایج در زبان مردم کوچه و بازارند". در واقع کتاب نه تنها از حیث تاریخ قصه‌پردازی در ایران اهمیت دارد، بلکه به لحاظ تاریخ نثر نیز واجد اهمیت است. ظاهرا نثر فارسی از زمان قائم مقام متحول شده و به ساده‌نویسی گرایش یافته است اما وقتی کتاب "جامع الحکایات" را مطالعه می‌کنیم در می‌یابیم که نثر مردمی در ایران همواره ساده و بی‌تکلف بوده است. چنانکه نثر پاره‌ای از داستان‌ها چندان ساده و روان و گفتاری است که گویی در روزگار ما نوشته شده‌اند. مولفان نیز به زبان گفتاری کتاب توجه کرده و از جمله نوشته‌اند "از ویژگی‌های  ارزشمند این کتاب، کاربرد فراوان عبارات و گفته‌هایی است که مردم کوچه و بازار آنها را به شکل‌های  گوناگون در زندگی روزمرۀ خویش به کار می‌برند و مولف یا راوی آنها را به زیبایی در متن داستان‌ها و حکایت‌ها گنجانده است. برخی از این عبارات که کاملا جنبۀ گفتاری دارند عبارت اند از: تو به خیر و ما به سلامت (حکایت ۴۳) جان تو جان فلانی (حکایت ۴۴) برو تا برویم (حکایت ۳۰) ... ". 

شیوۀ داستان‌پردازی و روایتگری حکایات همان شیوۀ آشنای داستان‌های  ایرانی است. "راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار ... چنین نقل و روایت کرده‌اند". اما مولفان یادآور می‌شوند که "در معدودی از حکایت‌ها با تغییر زاویه روایت روبه‌رو می‌شویم، از جمله حکایت‌های  ۳۱ و ۳۲ که زاویۀ نقل داستان چند بار از دانای کل به اول شخص تغییر می‌کند". همچنین در برخی داستان‌ها "برخی از تکنیک‌های  داستان‌نویسی جدید را می‌توان مشاهده کرد مانند جریان سیال ذهن و واگویه‌های  ذهنی اشخاص داستان". 

کتاب مشتمل بر ۴۶ حکایت است و با چاپ خوب، جلد عالی، صحافی قابل توجه، در ۷۶۳ صفحه اواخر اسفند سال  ۱۳۹۰توسط انتشارات مازیار منتشر شده است. افسوس که عکس ندارد. 

نمونۀ نثر جامع الحکایات

نثر کتاب در بسیاری از داستان‌ها ساده و روان است و از نثر پرتکلف فارسی در قرن‌های  گذشته نشانی ندارد. تکه‌ای از حکایت هجدهم را صرفا برای به دست دادن نثر کتاب در اینجا می‌آوریم. داستان مانند بسیاری از حکایت‌های  کتاب عاشقانه است و از عشق یک شاهزاده خانم چینی به یک جوان تبریزی به نام ملک حسین حکایت می‌کند. 

"چون بر در کاروانسرا رسیدند و خواستند که ملک حسین را از خواب بیدار نمایند و او را منع کنند، به جانب او دویدند. عجب نازنین جوانی دیدند که در شیرۀ خواب بود. دلشان بر نیامد که او را از خواب بیدار کنند، درگذشتند. خواجه‌سرایان نیز رسیده به طریق اولی ترحم نمودند. چون ایشان درگذشتند، دختر به آن عظمت که گفته شد، در رسید و چون نظرش بر ملک حسین افتاد، به اول نظر دل داده و مفتون او شده، تیری از کمان خانۀ ابروی ملک حسین جستن کرده بر سینۀ آن نازنین آمد که تا پر و سوفار جای گرفت، آه از نهاد دختر برآمد و نزدیک به آن شد که از مادیان درغلطد. باز به چستی و چابکی خود را نگاه داشت و از واهمۀ آنکه مبادا که دختر خانه‌ها از این سر مطلع گردند، به ناکام مکث ننموده درگذشت و به زبان حال این بیت را ادا نمود:

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی
بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی
 
چون ایشان درگذشتند و بازار آرامشی به هم رسانید و خواجه منصور رسیده، پسر را در خواب دید. او را بیدار نموده، به اندرون کاروانسرا آمدند. خواجه منصور فرمود تا استران را برپا ... از شهر چین روانۀ عراق شدند وملک حسین از این بی‌خبر که ملکۀ چین پای بست او شده، به اتفاق پدر از شهر چین بیرون آمده، متوجه راه شدند. منزل به منزل و وادی به وادی، چون ماه، راه می‌بریدند تا به یک منزلی شهر تبریز رسیدند. بزرگان تبریز و خواجگان چون آمدن خواجه منصور و پسرش ملک حسین را شنودند، به اتفاق استقبال نموده، ایشان را به اعزاز هرچه تمام‌تر داخل تبریز نمودند. چون داخل خانه شدند و چشم مادر به جمال جهان‌آرای فرزند افتاد، بسیار بسیار مشعوف و خوشحال گردیده، از خوشحالی ‌های ‌های  بگریست و شکر باری‌تعالی را به جای آورد و از سلامتی او شکرها نمود. پس ملک حسین بر قرار عادت در وطن مألوف به صحبت و عیش مشغول شد. 
 
اما از آن طرف، چند کلمه از ملکۀ چین بشنو که در محل و زمانی که دختر عاشق و واله ملک حسین شد روانۀ حمام شده چون داخل حمام شد، شروع در بی‌تابی نموده که دلم درد می‌کند و به بهانۀ درد دل فریاد می‌زد و ‌های ‌های  می‌گریست. دایه و کنیزکان پروانه‌وار بر گرد شمع می‌گردیدند. هر چند از گلاب و عرق علاج می‌کردند، علاج پذیر نمی شد...

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- یک کاربر، 2012/06/20
ای کاش چند کتاب رمان خوب هم معرفی می‌کردید.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.