Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
من چیـره شـدم
حمیدرضا حسینی

درست یک ماه و یک روز پیش، محمود دولت‌آبادی هفتاد و یک ساله شد. امروز خالق کلیدر، هفتاد و یک سال و یک ماه و یک روز دارد. با موهایی سپید بر سر، چین‌ و چروکی  بر صورت و دردهایی که گاه و بی‌گاه به سراغش می‌آید؛ مثل آن مچ‌دردی که حتا وقتی نمی‌نویسد، باز هم رهایش نمی‌کند.

اما روحش آرام است. یا لااقل مثل وقتی که "زوال کلنل" را می‌نوشت، در طغیان نیست. در آن دوازده سالی که "روزگار سپری‌شدۀ مردم سالخورده" را نوشت، آن‌قدر دچار بود که حتا یک نوار موسیقی گوش نداد؛ اویی که عاشق موسیقی بود! حالا آن روزگار، سپری شده و مرد سالخورده می‌تواند از خودش راضی باشد: "عیبی ندارد. از درون دالان‌های تاریک و پر از خنجر و شتک‌های... چه بگویم؟ از این دالان‌ها عبور کردم. خوب است... خوب است".

مثل همیشه طرحی از یک داستان در ذهن دارد. داستان تازه‌ای که البته "لزوماً خط و ربطی ندارد و تا بیاید روی کاغذ و انجام بگیرد و ویراسته بشود، باید از هزار اتفاق عبور کند. هیچ معلوم نیست که چه هست، ولی باید که یک چیزی باشد. فقط می‌دانم که ذهنم در حال بار برداشتن است".

صحبت‌های محمود دولت‌آبادی دربارۀ كارهای اين روزهايش و شرح و بازخوانی بخشی از كتاب قابوس‌نامه
پانزده سال از عمرش را به پای کـَلیدر ریخت و چنان داستانی آفرید که در برخی جهات از تصور خودش هم زیادتر بود: "گمان نمی‌کنم که دیگر نیرو و قدرت و دل و دماغم بگذارد کاری کامل‌تر از کلیدر بکنم". کلیدر تا به امروز لقب پرحجم‌ترین رمان فارسی را یدک می‌کشد. رمانی که بیش از شصت شخصیت آن با دقت تمام و با جزئیاتی به‌راستی حیرت‌آور ساخته و پرداخته شده‌اند. این که جنم خلق داستان‌هایی از این دست، در نویسندگان امروزی یا آیندگان باشد یا نباشد، چیزی است که دولت‌آبادی نمی‌تواند به قطع و یقین درباره‌اش چیزی بگوید: "نمی‌دانم. این حوصله‌ها در آینده باشد یا نباشد، نبوغش، باورمندی‌اش، تمرکزش، نیازش، توانایی‌اش، باشد یا نباشد، نمی‌دانم... الآن همه چیز به سمت سادگی می‌رود. سادگی هم برای خودش یک امتیاز است. اما همه امتیازها نیست".

زمانه هم البته در این کوشش‌ها و درخشش‌ها بی‌تأثیر نیست: "توماس مان گفته‌است، آثار بزرگ ادبی وقتی پدید می‌آیند که موقعیت تاریخی آنها در حال دگرگونی و فراموشی باشد و این مصداق کارهایی است که من انجام داده‌ام. من خوشبختانه در مقطعی از تاریخ ایستاده بودم که جامعۀ ایران از نظر مناسبات تولیدی، اقتصادی و تاریخی در حال دگرگونی بود و خوشحالم که این دگرگونی را شرح کردم".

تداوم این دگرگونی و سمت‌وسویی که یافت، مسیر ادبیات داستانی ایران را تعیین کرد: "از سال‌های پنجاه و اندی تا شصت و هفت، شصت و هشت، جامعۀ ادبی ایران دچار فـَـترَت شد. یعنی انقلاب شد. بعد جنگ آمد. بعد پریشانی اجتماعی آمد. نویسندگانی که به اصطلاح ما خراسانی‌ها، تازه سینه از خاک برداشته بودند، ناچار از مملکت رفتند و امروز بچه‌هایی که مانده‌اند با میانگین سنی سی و یکی دو سال، بسیار کثیر و متکثرند".

حالا از نگاه او آن خوراکی که باید فکر و روح نویسندگان جوان از آن تغذیه شود، به قدر کفایت فراهم نیست: "یادگیری خیلی مهم است. آثار کلاسیک مهمی که قبل از انقلاب ترجمه می‌شد، مثل آثار آندره ژید، بالزاک، هرمان هسه یا حتا داستایفسکی، دیگر یا خوانده نمی‌شود، یا به‌عمد ترجمه نمی‌شود یا به عمد چاپ نمی‌شود. من نمی‌فهمم چه‌طور ممکن است کسی بابا گوریوی بالزاک را نخوانده باشد؟"

شاید او نتواند در این باره چاره‌جویی کند، اما تا آن‌جا که از دست خودش برمی‌آید، سرگرم فراهم آوردن گزیده‌ای از آثار منثور ادبیات کلاسیک ایران برای جوان‌هاست. چرا که می‌اندیشد: "ادبیات قدیم ایران به منزلۀ یکی از انباشت‌های زلال سخن در پنهان تاریخ ماست".

ده پانزده سالی می شود که این کار را در حاشیۀ دیگر کارهایش انجام می‌دهد.این کار و کار دیگری به نام "آن دیگران" که مجموعه‌ای است از نوشته‌های او در بارۀ معاصرانش. این ‌دو به علاوۀ "مقالات و مقولات" که سرگرم تدوین نهایی آن است، اشتغالات این روزهای دولت‌آبادی را تشکیل می‌دهند.

او لابلای همین اشتغالات – که کم هم نیستند – پیشنهاد گپ‌وگفت در بارۀ خود و آثارش را پذیرفت و بزرگوارانه اجازه داد که دور از هیاهوی شهر، در خانۀ ییلاقی‌اش میهمان شویم و ساعتی پای سخنانش بنشینیم. گزارش تصویری این صفحه حاصل این دیدار در یک پسین‌گاه تابستانی است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- دریا سرخرود، 2011/10/10
تازه با سایتتان آشنا شده ام . هر وقت که خیلی دلم می گیره میام سراغتان در این "دوره منع زدگی" ممنون از شما خوبان و الان از صدا و کلام گوش نواز بزرگی به نام دولت آبادی.............پایدار بشید
- shirin، 2011/10/04
man ba ghahremanane afride ishan salha zendegi kardeam .paynde bashand
- بهمن، 2011/09/12
ديدن دولت آبادی در محيط ساده و بی آلايش زندگی اش، با آن تيپ خاص و بی تكلف و بی اعتنا به دوربين عكاسی كه گويي اصلاً وجود ندارد، حس خوبی دارد و احساس قرابت با اين نويسنده بزرگ را در مخاطب زنده می كند. همين طور صدای گرم و گيرا و ژرفای سخنانش شنونده را عميقاً به انديشيدن وا می دارد.
- مارال آریایی، 2011/09/11
دست و پنجه شما هم درد نکنه که از ایشان به ما آگاهی دادید. همه بزرگان خود می دانند که کارهایشان هم بزرگ است. کلیدر واقعاً محشر و برای همیشه ماندنی است. من از بچگی با نام محمود دولت آبادی آشنایی دارم و می دانم که همیشه هم آشنا می ماند. درود فراوان مارا به ایشان بفرستید که مشتاق دیدارشان هستم.
- یک کاربر، 2011/09/11
بازی با کلمات
- رامیار، 2011/09/06
فوق العاده بود. همه آثار استاد دولت آبادی را خوانده ام و مقالات زیادی در مورد ایشان و آثارشان مطالعه کرده ام اما ویژگی گزارش شما این بود که دولت آبادی را از دید دولت آبادی روایت می کرد و یک نگاه درونی داشت.
آرزو دارم در راهی که برای معرفی بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین پیش گرفته اید، موفق و پیروز باشید
- یک کاربر، 2011/09/05
گزارش مصور جالب بود. و توانستیم بدانیم که دولت آبادی چه شلواری می پوشد و در کجا و چگونه می خوابد و در چه استکانی چای می خورد و سیگارش را چگونه در دستش می گیرد. با خواندن متن هم چیزی عایدمان نشد. دولت آبادی مرد داستان نویسی در ایران است بهتر بود متنی ارائه می کردید که به آگاهی مان اضافه می کرد و ما را با دنیای داستان نویسی او بیشتر آشنا می کرد با خواندن متن که بسیار ژورنالیستی بود چیزی عایدمان نشد. بهتر است جدید آنلاین برای بزرگان ادب و فرهنگ نگاه مهمی داشته باشد و برخی از وجوه فکری آنها را برای ما واضح گرداند. مثلا دولت آبادی درباره فرهنگ عامیانه و یا سنت ما چگونه می اندیشد که آنها را اینقدر زیبا در داستانهایش می آفریند.
با احترام
- حسین، 2011/09/03
حمید جان فوق العاده بود.بسیار لذت بردم
- بهشت، 2011/09/03
درود بر شما دوست عزیز که چنین ذخیرۀ ادبیات پارسی را یاد آوردید.
چه شیوا سخن می گوید درست همانند کتاب ها و نوشته هایش
خداوندا به سلامت دارش!
- یک کاربر، 2011/09/03
فوق العاده بود . بسيار لذت بردم.
- مجید، 2011/09/02
گزارش عال وزیبائی است
- یک کاربر، 2011/09/02
دولت آبادی عزیز!
کاش نسل ما اندکی از رادمردی چون تویی را داشت. کاش... کاش...
- مهدی، 2011/09/02
بین دو جمله اول یک یعنی لازم دارید آقای حسینی تا تکرارش بهتر باشد. از این که بگذریم گزارش زیبایی است.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.