Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
ونیز در آینه بیدل
ریکّاردو زیپولی

بیش از سی سال از این که ونیز را به تصویر درآورم دوری جستم. تا ٩ نوامبر ٢٠٠٤، روزى که گذرم به کامپو سان سیلوسترو (campo San Silvestro) افتاد و متوجه تصاویری شدم که روی شیشه های پنجره های خانه ای مقابل کلیسا بازتاب داشتند که همان سان سیلوسترو بود.

در یکی از این پنجره‌ها، بازتاب قسمت مرکزی ناقوس که رنگ زرد طلایی داشت تقریباً تمام فضای دو شیشه را گرفته بود، و در سمت راست نوار ظریف آبی رنگی در مقابل آسمان پیدا بود که به شکل کوچکی تکیه داشت، در بالا سرخ فام و در پایین خاکستری. آن هم به نوبه خود بازتاب بام خانه ای بود.

این مجموعه چهره اى بد شکل و عجیب را به یاد مى آورد. من که تحت تأثیر این پیکره قرار گرفته بودم یک عکس انداختم و به تماشای بقیه دیوار پرداختم. دو پنجره دیگر توجه مرا جلب کرد که ناودان مستقیمِ تیره رنگی که در امتداد دیوار پایین می‌آمد آنها را از هم جدا می‌ساخت. هر دو جفت شیشه کاملاً در سیطره بازتاب‌هایِ مشابهی قرار داشتند، آنها هم به رنگ زرد طلایی اما با سایه‌هایی تیره‌تر و در این مورد فاقد پیکره‌ای مشخص.

به نظر فضایی می‌آمد آکنده از اشیاى ناشناخته که در هرج و مرجی از خطوط و رنگ‌ها آشفته‌وار انبوه شده‌بودند. سبب‌سازِ آن تصویر، دیوارهای کناری کلیسا و مدرسه سابق تجّار شراب بود با پنجره‌ها و قاب‌هایش. یک عکس دیگر انداختم.

از آن به بعد رابطه دیداری من با ونیز دگرگون شد. پس از آن که بازتاب‌های شوق‌آور و وسوسه‌انگیزی را کشف کردم و ده ها عکس انداختم، به این نتیجه رسیدم که شیوه‌ای را برای نمایانگری شهر یافته‌ام که لذت به تصویر درآوردنش را آنطور که مى خواستم به من داده است.

از آنجا بود که با اعتقاد و اشتیاق وافر شروع به کار بر روی یک طرحِ عکاسی درباره ونیز کردم. در وهله اول، مسئله بر سر تعیین برخی گونه‌های نماها بود و تدوین شیوه‌ای برای عکاسی که اعتبار طرح را تضمین کند. بازاندیشی در تجربه‌های اولیه‌ام بسیار مفید بود خصوصاً به خاطر دو عامل: نور و زاویه‌بندی.

در واقع بازتاب‌ها در ارتباط با نقطه دید، متفاوت به نظر می‌آیند. اَشکال و رنگ‌‌های آنها با جا به جاییِ بیننده تغییر می‌کند و اگر بیننده نتواند خود را به نوعی سازنده آنها بداند حداقل می‌تواند به عنوان ترتیب‌دهنده آن اَشکال و رنگ ها تلقى کند.

نتیجه‌ آن که رویت یک بازتاب مسئله‌ای است شخصی و هر کسی هر اندازه هم که به بیننده یک بازتاب نورى نزدیک باشد آن را به شکلى متفاوت و نه عینا مشابه دریافت می‌کند. شکل دیدن ما تنها زمانی براى دیگرى واقعیت پیدا مى کند که او خود در موضع ما قرار بگیرد. بنابراین می‌توان گفت هر بازتابى که کسى کشف مى کند و آن را در عکسى  ثبت می‌کند گریزنده و یگانه است.

همراه این گریزندگی در فضا، یک نوع بی‌ثباتی در زمان هم وجود دارد که ناشی از نگاره‌های گذراست. تصویری که بازتاب یافته است در لحظه‌های گوناگون روز بر حسب این که نور آفتاب بر چه چیزی و چگونه بتابد متفاوت جلوه‌گر می‌شود. علاوه بر این، تصویر با ویژگی‌های ثابت‌اش فقط تا مدت زمان کوتاهی پایدار می‌ماند.

مجموعه این پدیده‌ها به من انگیزه داد و مشوقی شد تا در جهت نمایانگری عکاسانه ونیز تلاش کنم. بالاخره شیوه‌ای را برای نگرش و بازنمایی شهر یافته بودم که در تضاد آشکار با توصیف واقع‌گرایانه‌ای بود که از شهر شاهکاری ماندگار و تغییرناپذیر و مناسب با هر فصل و هر دورنمایی می‌ساخت و مى توانست با چشم‌اندازهای معمولی خود مرا از هرگونه سودای عکاسی دلسرد کند.

براى من، شهر در بازتاب‌هایش خود را به صورت مخلوقی متفاوت، گذرا، فریبنده و گریزنده و آن چنان شکننده نشان مى داد که انگار هر لحظه خطر ناپدید شدنش هست. دگرگونی‌های ناشی از این بازتاب‌ها حضور زنده‌ای را القا می‌کرد که گویی ونیز، خود، از همان پنجره‌ها به بیرون می‌نگرد.

این شهر بازتاب یافته که روز به روز بیشتر دست‌آوردهای متنوعش را کشف می‌کردم از نظر شکل و رنگ با شهر واقعی متفاوت بود. چشم‌اندازهای با شکوه و بی شکوه دچار دگرسانی هائى می‌شدند و اَشکال و رنگمایه‌های نامنظم، حتی درهم آشفته‌ای، به خود می‌گرفتند که کمترین تفاوت آن ها با واقعیت، قرار گرفتن راست به جای چپ و چپ به جای راست بود.

این‌جنبه وهم‌آور از طریق برخوردهای وسوسه‌انگیز میان محیط‌های متضادی که در همان فضای روی شیشه جا می گرفتند به اوج می‌رسید: بازتاب شهر گاهی با بعضی از عناصری که پشت شیشه ها در داخل ساختمان ها بودند در می‌آمیخت.

فضاهای برونی و فضاهای درونی جوری بر روی هم قرار می‌گرفتند که ماهیت‌های متفاوتشان با هم آمیخته می‌شد: یکی پدیده‌ای بصری و دیگری نمایانگر واقعیت‌های ملموس.

پیش می‌آمد که شکوهمندی یک گنبد پر زرق و برق رنسانسی در قاب پنجره های کهنه خانه زهوار دررفته‌ای قرار بگیرد؛ ترکیبی که هرگونه تفاوت طبقاتی و سلیقه اى را نفی می‌کند.

از این زاویه بصری که می‌دیدی شهر پراکنده شده بود، و حضورش را با این تکرارها در همه جا گسترش داده بود. ونیز به یک گالری هنری در فضای باز تبدیل می‌شد که در آنجا چشم‌اندازهای بدیع و بی‌همتایش به نمایش در‌می‌آمدند.

بعضی از این چشم‌اندازها نمایانگر گستردگی یک دورنمای معمولی بود. یعنی در بازتاب‌ها جزییات عناصری پدیدار می‌‌شد که نمی‌شد واقعیت هم‌تراز آن را مشاهده کرد. این ها تماماً مرهون بازی های ویژه زاویه بندی بود که امکان این را به شیشه پنجره ها مى داد تا از بالا ببیند و آن چیزهایى را که از چشم رهگذر در پایین مستور است بازتاب دهد.

من با انتخاب این طرح، بایگانی عظیم عکس‌های بازتاب‌ها بر روی شیشه‌های ونیز را به وجود آوردم. ساختار نمایشگاه هدفش نمایاندن هر چه بهتر نتایج این طرح است، یعنی عکس‌ها به صورت جفت در معرض نمایش قرار می‌گیرند و هر یک از جفت‌ها یک ویژگی دارد که هر دو تصویر را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

این جهت‌گیری آغازین در طول کار شاهد پیوست‌تلفیقی مهمی بود. در واقع سال ها قبل، خیلی پیش از آنکه به بازتاب‌های ونیز فکر کنم، شروع کرده بودم به کار بر روی ترجمه و تفسیر اشعار مربوط به آینه در غزل‌های میرزا عبدالقادر بیدل (١٦٤٤-١٧٢٠) شاعر شهیر، فیلسوف و عارفى که در هندوستان می‌زیست.

دشواری آثار بی‌شمار او در داستان فردی نماد یافته است که در آسیای مرکزی یکی از اشعار او را به هفتاد جور گوناگون تقسیر و بیان می کند، اما خود شاعر در خواب بر او ظاهر می‌شود و با گفتن این که هیچ یک از خوانش‌های او درست نبوده است طردش می‌کند.نوعی گریزندگی که یادآور گریزندگی بازتاب‌هاست.

از نظر "بیدل" دنیا همچون آینه است و تنها در آن است که می‌توان به جستجوی رازهای جهان مطلق رفت و آن را دریافت. در سیاق چنین کلامی است که توانایی آینه در پذیرش بازتابِ واقعیت‌های متفاوت ستایش می‌شود، و به این ترتیب میان فضاهای گوناگون، همانطور که در تصاویر بازتاب ها می‌بینیم، یک هماهنگی برقرار می‌شود.

چون مدت هاست که با موضوع بازتاب آشنایی دارم، ممکن است انگیزه پژوهش عکاسانه من درباره ونیز از خواندن اشعار بیدل ناشی شده باشد.

رهیافتِ میان تصاویرِ ونیز و اشعارِ بیدل، گذشته از پیوندهاى مفهومى، تداعى گرِ گرایش هاى ذاتى ونیز به مشرق زمین است که در این مورد از رابطه ویژه اى نشأت مى گیرد و آن این که تولید آینه شیشه اى در ونیزِ دوران رنسانس شکوفان بوده است و از آنجا به بسیاری نقاط دنیا، از جمله سرزمین های مسلمانان، راه یافته.

در مجموع چون منظور بیدل از آینه در توصیف هایش همان آینه شیشه اى است ( نه نوع کهن آن از فلز)، به این دلیل مى توان الهام های او را در ارتباط با نبوغ ونیزی دانست.

شرح حال ریکّاردو زیپولی

ریکّاردو زیپولی در شهر پراتو (Prato) در سال١٩٥٢ متولد شده است و از ١٩٧٥ زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه کافوسکاری (Ca’Foscari) در ونیز تدریس می‌کند. وی مؤلف آثار زیادی است و کار اصلی او بیشتر بر مسایل تاریخی و سبک‌شناسی در حوزه ادبیات فارسی متمرکز است.

زیپولی فعالیت‌های زیادی در عرصه ترجمه انجام داده است؛ با توجه ویژه‌ای به شاعران سبک هندی بخصوص بیدل دهلوی.

عکاسی را از سال ١٩٧٢ آغاز کرد. اولین نمایشگاه عکاسی او در انستیتوی هنرهای معاصر (Institute of Contemporary Art)  در لندن در سال ١٩٧٦ برگزار شد. از آن به بعد آثار او در ایتالیا و خارج از آن در معرض دید عموم قرار گرفته و انتشار یافتند.

او در چهاردهمین بی یِنال هنری سان پائولو (Sao Paulo) در برزیل در١٩٧٧ شرکت کرد و یک نمایشگاه شخصی در گالری راه ابریشم (Silk Road Gallery) در تهران در ٢٠٠٥ بر گزار کرد.

این نوشته را رضا قیصریه برای کتاب ونیز در آینه که به مناسبت برپایی نمایشگاه منتشر شده، ترجمه کرده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- shahram، 2008/09/05
متاسفم که از ونیز هیچی متوجه نشدید و الکی مردم را سر کار گذاشتید
- یک کاربر، 2008/07/23
اینقدر فونت انتخاب شده ی سایتتون بد بود که اصلا نمیشد بخونیم چه برسه واسه نظر دادن
پس نظر و یا پیشنهاد من اینه که عزیزم خوش خط وخوانا بنویس
- اشكان، 2008/04/26
سلام.از كلماتي استفاده كرديد كه من به شخصه را به سفر كوتاهي برد.تشكر.
- فرزانه، 2008/02/27
عالی بود.متشکرم.
- علی شمیرانی، 2008/02/26
بسیار زیبا و باجزییات نوشته شده. نگاهی اروپایی در این نثر دیده می شود که ما فارسی زبانها کمتر داریم. فکر می کنید که ما ها هم روزی بزرگ شویم و از کسانی که تلاش می کنند به فارسی بنویسند تقدیر کنیم یا هر کس که لهجه و لفظش مثل ما نیست همچنان مسخره خواهیم کرد.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.