Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
شاعر نوگرای بدخشان
رضا محمدی

"آوازها"، تازه‌ترین شعر مجیب مهرداد با صدای شاعر
مجیب مهرداد، بچۀ درواز است. درواز منطقه‌ای دست‌نیافتنی در بلندی‌های زیبای بدخشان؛ منطقه‌ای در شروع آمودریا، رودخانه‌ای که منطقه را بین دو کشور افغانستان و تاجیکستان تقسیم کرده‌است. سال‌ها پیش دکتر شفیعی کدکنی به تصدیق خیلی از عاشقان زبان فارسی از درستی و سلاست زبان فارسی در این منطقه حیرت کرده بود. منطقه‌ای که به‌سختی در آن می‌توان آدمی را یافت که شعری در زندگی‌اش نگفته باشد.

مجیب از اجتماع این انجمن بزرگ شاعران غیر رسمی شاعری رسمی شد. و به عکس تصور از روانی فارسی بدخشانی، یکی از پیچیده‌گوترین شاعران روزگار خویش است.
 
اولین بار مجیب را در محفل شاعران در کابل دیدم، با کتابی از احمدرضا احمدی در دستش. آن روزها احمدرضا احمدی حتا در ایران هم مثل امروز شاعر نسل جوان نبود. به‌ندرت می‌شد کتاب چندین سال پیش چاپ‌شده‌اش را یافت؛ چه برسد در افغانستان که کلاً کسی نمی‌شناختش.
 
دفعۀ دوم مجیب را دو سال بعدش دیدم. یک فعال سیاسی جدی شده بود که برای آرزوهای انقلابی عدالت‌خواهانه مبارزه می‌کرد.
 
دفعۀ سوم باز دو سال بعد بود. این دفعه کتابی از او را دیدم در کتابخانه‌ای مطرود در مزار شریف. کتاب عالی بود. به شهباز ایرج  کتاب را نشان دادم. او نیز مثل من ذوق‌زده بود. جز ما دو نفر و عفیف باختری، دیگر تقریباً هیچ کس از آن کتاب خوشش نیامده بود. کتاب متهم بود که لحنی ترجمه‌وار دارد. بعدتر فهمیدم این لحن ترجمه‌وار از شدت دلبستگی مجیب به ادبیات غرب است و قدری بیشتر به خاطر ذهن و زندگی متفاوت خودش. 
 
مجیب، جوانی به آخرین شمایل پوشش جهانی آراسته، در دل غبارهای سرزمینی جنگ‌زده بود. همه ریخت زیستن و گفتن و دیدن و پوشیدنش در کابل غریب بود. اما او به‌راستی همین طوری بود. آدم تازۀ افغانستان بود. نمادی از نسلی تازه که همه چیزشان با روزگار و نسل‌های قبل فرق داشت.
 
از جملۀ این همه چیز شعرش بود. کتاب تازه‌اش را که مجیب برایم فرستاد، دیگر شاعری جاافتاده شده بود. خود را و کارش را با دوستانی مثل خودش در کابل تثبیت کرده بود.
 
مخاتب، نام این مجموعه شعر تازه‌اش است. "طا"یی که در "مخاطب" هم به عادت عربی‌گریزی "ت" شده‌است و هم به نشانۀ تفاوت درطلب مخاطب. نوعی مانیفست با این نام است که خواننده متفاوت را به خواندن دعوت می‌کند و این تفاوت را می‌توان در هر سطری از کتاب دریافت.
 
در تنم رگی را می‌یابی که به رنگ‌های خودش مانده باشد با من؟
به بلندی‌ها آمده‌ام
و آسمان صامت را می‌ستایم
با خاک‌های مزۀ دهانم
 
و این شعر، راوی روز است. خود روز که به سخن می‌آید:
 
روزنامه را باد می‌خواند در کابل...
روزی هستم از چنگ تروریست‌ها به گزارش...
 
شعر با روزنامه شروع می‌شود که نامۀ روز است و بعد انگاری روز خود در هیئت شخصی این نامه را نوشته باشد. وقتی روز، روزی از روزهای کابل بخواهد حرف بزند، این فرمی فوق‌العاده است. یا در این شعر که فرم بر اساس روایت گوری شکل می‌گیرد:
 
پاره‌ای آفتاب یافته‌ام و باد خودش به جستجو آمده بود و آواز
که بافه را شکافته‌اند و از روسری‌ها رنگی نیست در گور
 
گوری زنده که از آدم یا آدم‌هایی مرده، به شکلی دیگر از جامعه‌ای مرده، جامعه‌ای در گور قصه می‌کند که حافظه‌اش را به‌ناگهان می‌تکاند. در شعری دیگر این نقش را دریا بازی می‌کند:
 
دریا هستم و هیچ زبانی را نمی‌دانم اما
به آوازی که از من می‌خیزد تمام نژادها گوش می‌دهند
 
در شعری دیگر مجموعه‌ای نمایشی از راویانی عجیب‌تر به صحنه می‌آیند:
 
استخوان:
گوشت‌ها پیشتر بودند که زخم برداشتند
زخم:
ما در قطارهای اول می‌شکفیم
استخوان: کی به صف‌های اول می‌رود؟
زخم: این‌جا غنوده‌ام در بازویی که همه دوست‌مان می‌دارند
....حالا دردهایمان را فراموش کرده‌ایم من و مرد
 
ازدیگر خصوصیات شعر مجیب و البته این نسل تازۀ نویسندگان افغانستان بعد از جنگ بسامد بالای پرداختن به مرگ است. مرگ‌اندیشی در هیئت‌های مختلفی مثل حکایت یک مرده، آرزوی مرگ و شرح مرگ وارد شعر شده‌اند.
 
هیچ زمستانی دنبالم نکرده بود و هیچ فصل گرمی در پیش رو نبود
تنها چرخیدن جای امن بود که پاهایم نیامدند با من
...و بسیار دیر گور را یافتم
* * *
نخستین لالۀ بهار
این‌جا می‌روید
از روی دهانی که در گور است
* * *
من برای تو مانده بودم جسدم را ای روز آفتابی
نگذاشتم که خاک به خلاف دلم قورت دهد تنی را
* * *
روزهاست که می‌فرستم گورستان تا نوبت بیاید و مرا هم ببرد
 
یکی دیگر از خصوصیات شعر مجیب و البته دوستانش، پرهیز از امکانات کلاسیک شگردهای ادبی است. یا شاید بهتر باشد آن را خلاصه‌نویسی بنامیم. مثلاً استعاره جای تشبیه را می‌گیرد. دیگر شاعر لازم نیست ذکر کند که "من همچون" یا "مثل ِ" یا یکی از این ادوات تشبیه را به کار ببرد.
 
من خانه‌ای هستم
که هراسیده است از پشت دیوارهایش
خانه‌ای که دیوارهایم یک شب باران از دور و برم رفتند
* * *
ما در پیاله عکس مار دیدیم...
ما در پیاله خودمان را هم دیدیم 
و آوازی را که کوتاهی عمر شیشه باب را جار می زد
 
به این می‌توان بازی با زبان، قطع خیلی فعل‌ها و ادوات، پرهیز از تشریحات و تتابعات غیرلازم و سفید گذاشتن شعر برای مخاطب را نیز افزود که البته جدا ازین کارکردهای زبانی که خود بحثی دیگر است و در بد و خوب آن بایستی جایی دیگر صحبت‌هایی عالمانه‌تر شود، در شمار ویژگی‌های شعر مجیب یکی هم می‌توان به رویۀ اعتراضی او اشاره کرد:
 
دست‌ها از گلوهای زیادی برگشته بودند به خیابان که صدا فوارۀ خون بود.
از ورید گاوی اعتراض کردم روی زمین که از نیمه‌های بدن دررفته بود
که بگیرید آدم را
و دستش را پس زنید
از عیدی که چاقو دارد و عطش زمین
و روی خاک مرا می یافت
 
و بعد این اعتراض در شعر های بعدی از افغانستان خارج می‌شود. گاهی حالتی جهانی می‌گیرد از تقسیم ناعادلانۀ جهان و زیبایی‌هایش از داشتن و نداشتن و ظلم و کتمان ظلم و به همسایگی افغانستان می‌رسد. شاعر در دعواهای سیاسی ایران وارد می‌شود و با جریان سبز همنوا می‌شود. با کشته‌شدگان و کشته‌دادگانش. چنانکه گویی حکایتی است یگانه در منشوری بزرگ‌تر و به این جهت شاعر بدخشانی ما چون رنج‌دیده‌ای در ایران در آن سهم می‌گیرد:
 
جسدم را به کرکس‌ها بگذار
اصلاً مرا به خاک نسپار
تنها
پرچمم را سبز نگه دار
 
و بالاخره باز به افغانستان بر می‌گردد. و از آنچه این روزها و چه بسا سال‌هاست که در افغانستان می‌گذرد:
 
در هیروشیما بمب رها کرده‌اند می‌دانی؟
و در افغانستان پیاده‌نظام
* * *
شاید بمب اتمی بتواند کوه‌های هندوکش را بردارد از میانه
و شمالی‌ها و جنوبی‌ها بتوانند صورت‌های همدیگر را ببینند...
 
مجیب اولین شاعر با دغدغه پسامدرن در سرزمین شدیداً پیشامدرن و در عین حال پر از واقعیت‌های پسامدرن افغانستان نیست. پیش از او نقیب آروین، مسعود حسن‌زاده، سامی عظیمی و شمس جعفری عین داعیه را داشتند. بدون شک او آخرین شاعر نیز نخواهد بود. همچنان که امروزه با او نویسندگان زیادی همراهند. و البته اولی و آخری در این ماجرا اهمیتی ندارد. آنچه مهم است ظهور نسلی تازه است در افغانستان که به شکلی دیگر زندگی می‌کنند و مجیب یکی از ممتازترین سخنگویان این نسل است.
 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- اسدفرهمند، 2012/08/08
شعرهایتان زیباست. حس می کنم ریشه هایتان در تاریخ نمایان است. تلفظ کلماتتان را خیلی دوست دارم.
آدرس وبلاگم.www(dot) asadf53(dot) blogfa(dot) com
- مهرداد، 2012/06/02
امیدوارم اوضاع در افغانستان و ایران و تاجیکستان بهتر بشه و شاعرا و هنرمندای دو کشور بیشتر باهم ارتباط داشته باشن. حیفه که این همه استعداد ناشناخته بمونن. و با تشکر از آقای محمدی عزیز.
- یوسف کشاورز، 2012/02/01
مقاله را با صدای دلنواز موسیقی بداهه نوازی تار استاد بی بدیل موسیقی فارسی، استادعلیزاده خواندم .گویی استاد درنغمات موسیقی اش از همه دردهای بشریت و افغانستان امروزهمراه با مجیب به زمزمه نشسته است.
- رهجو، 2012/01/07
نقد خوبی بود، فقط میخواستم بدانید که من هم یکی از شیفته گان شعر، رفتار و کردار این جوان شیک پوشم.
- سامان از غرب ايران، 2011/12/14
درود بر شما. مرتباً نوشته های شما را دنبال ميكنم. پيروز باشيد.
- وحید طلعت، 2011/11/21
از خواندن این مقاله بسیار آموختم. مجیب را دورادور میشناسم و به صفای قلم و نوآوری اش غبطه میخورم. از سید رضا محمدی عزیز هم تشکر بابت این کشفهای بکرش. آرزوی زندگی شاد برای مجیب و مردمانش دارم.
وحید طلعت
- http//shen 123، 2011/10/03
جالب بود
- خراساني، 2011/10/02
زنده باد پارسي و جاويد باد سرايندگانش
- یک کاربر، 2011/09/29
این شاعر جوان دروازی ، بی گمان دروازه ایست به سوی امید به دیدگان خاک گرفته کشورم. و قله های فردای پامیرهای ادبیات ما. این ها هستند که با دگراندیشی و فکرهای جدید و ناب شان، آینده کشورم را از بام های دنیا جار خواهند زد و پیام صلح، مهربانی، و آگاهی و عدالت را در رودهای کشورم جاری خواهند کرد. این قلم نیز سبز باشد که یک مقاله جاندار دیگر از آن خواندیم و با یک شاعر جوان و با استعداد دیگر آشنا ی مان کرد.به آرزوی موفقیت و کامگاری مجیب مهرداد و مخاتب هایش .
- محمود الیاسی، 2011/09/28
با نوشتن مخاطب با "ت" آدم نوگرا نمی شود. فکر اساسی باید کرد.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.