Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
روزی، روزگاری
امیر فولادی

مجموعه عکس
خانه‌های قدیمی روستائیان، اتاق اسرارآمیزی داشت که به آن "گنجینه‌خانه" می‌گفتند. جز بزرگترها کسی اجازۀ ورود به آنجا را نداشت. گاهی اگر میسر می‌شد دزدکی نگاهی به درون بیندازی، در نگاه اول متوجه می‌شدی که چیزهای کهنه و قدیمی روی‌هم تلنبار شده‌است. چیزهایی که فکر می‌کردی هیچ‌گاهی به درد زندگی نمی‌خورند. اما به هرحال، آنجا گنجینه‌ای بود و چیزهای دوست‌داشتنی و قدیمی زیادی آنجا نگهداری می‌شد.

نمی‌دانم این خاصیت از کجای زندگی مردمان ما و کشورهای ما می‌آید که چیزهای باارزش را دور از چشم دیگران و حتا خودش نگه می‌دارند. شاید منصفانه‌تر باشد فعلش را تغییر دهم، نگه می‌داشتند. به قول شاملو در آن زندگی حتا "عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد". در حالی که در کشورهای غربی معمولاً عادت برعکس است. خانواده‌ها اگر چیز با ارزشی داشته باشند، آن را در قسمتی از خانه جای می‌دهند که بیشتر به چشم بخورد، خوب‌تر دیده شود، قشنگ‌تر به نظر آید.

مجموعه عکس
خلاصه اینکه گذشتۀ افغانستان، حتا همین چند سال پیشِ آن مثل همان گنجینه یا پستوی روستائیان است؛ تلنبار شده در گوشۀ دنج و تاریک، بدون نظم و ترتیبی و بدون آنکه کسی بداند آنجا چیست یا چی کجاست. بنا بر این، گاه باید بروی آنجا، کورمال کورمال بگردی در این گذشتۀ بی‌نشانی و بی‌ترتیب و نظم. یا تصادفاً با آن برخورد کنی و ناگهان ببینی عکسی از اولین روزهای مدرسه‌ات داشته‌ای. بدون آنکه خود بدانی، ببینی یادگارهایی از همین چند سال پیش تو وجود داشته، اما جایی بوده که دیده نمی‌شده. آن را گذاشته بودند پشت آئینۀ دیواری که گم نشود. غافل از اینکه چال کردن چیزی نیز نوعی گم کردن آن است؛ چه فرقی می‌کند؟ از دل برود هر آن که از دیده رود.

صحبت های محمد قیومی، رئیس دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ایست بی، درباره عکس های افغانستان دهۀ ۱۹۵۰
خلاصه که گذشتۀ افغانستان، حتا همین گذشتۀ ۵۰ سال پیش آن، شده "فیل مولانا". هر افغانی از آن تصوری دارد و تصویری:  گذشتۀ عده ای از ما ناودان است؛ و مال عده‌ای دیگر، ستون با عظمت؛ برای عده‌ای هم بام بلند و برای آن دیگری بادبزن.

اتفاقاً همین چند شب پیش در یکی از مهمانی‌ها که هفت افغان با هم بودیم و صحبت سیاست در میان داشتیم، نمی‌دانم به چه دلیل، افتاده بودیم به جان داوود خان. هرکدام از ما خروارها ادعا داشتیم، صد درصدی. بدون هیچ سندی ادعاهایی از این دست: داوود خان بسیار آدم ملی بود؛ داوود خان اصلاً آدم ملی نبود؛ داوودخان خودخواه بود؛ داوود خان پرکار بود. جمله‌های بحث ما پر بود از جمله‌های اثباتی یا سلبی. هر یکی به کمک برجسته کردن رگ‌های گردن می‌خواست دیگری را مجاب کند.

دیروز وقتی رفتم دفتر جدیدآنلاین عکس‌هایی از افغانستان به من نشان دادند که مربوط به دورۀ ظاهرشاه و اغلب آنها مربوط به دوران دوم صدارت محمد داوود خان بود. این عکس‌ها را محمد قیومی، رئیس دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ایست بِی، از کتاب نادری رو کرده که در دهۀ ۱۹۵۰ توسط وزارت برنامه‌ریزی افغانستان منتشر شده بود. با خود گفتم، این عکس‌ها را با دوستان آن شب با هم ببینیم و بحث خود را دوباره مرور کنیم.

این دومین باری است که یک مجموعه عکس شوکه‌ام می‌کند. یک بار همین چندی پیش عکس‌هایی که کتابخانۀ بریتانیا در کابل به نمایش گذاشته بود و شماری از آنها را جدیدآنلاین منتشر کرد. این بار هم عکس‌هایی که در دفتر جدید دیدم، آمادۀ چاپ در این سایت بودند.  چرا چنین عکس‌هایی در دسترس مردم قرار نگرفته‌اند؟ چرا من ۳۶ سالۀ علاقه‌مند به مرور و کنجکاوی در گذشته تا کنون به آنها بر نخورده‌ام؟

این عکس‌ها افغانستان را در پنجاه سال پیش نشان می‌دهد. اگرچه این عکس‌ها عمدتاً زندگی قشر شهری را نشان می‌دهد و معلوم نمی‌کند در آن زمان زندگی در روستاها چه گونه بوده و سطح زندگی مردم در چه وضعیتی، اما به هرحال خیلی چیزها را نشان می دهد. از جمله این عکس‌ها نشان می‌دهد که خیلی از برنامه‌ها در افغانستان به صورت همزمان درحال اجرا بوده: کارخانه‌هایی فعال بوده، حمل ونقل در حد نیاز مردم با نظم و ترتیب خاص آن وجود داشته، دانشگاه امکانات آموزشی لازم را داشته، برنامه‌هایی برای بهبود زندگی زنان آغاز شده بوده و رابطۀ افغانستان با کشورهای جهان تابع قوانین حاکم بر روابط بین‌المللی بوده.

البته، این عکس‌ها نشان نمی‌دهد که افغانستان یک کشور بسیار مترقی و توسعه‌یافته بوده که چنین ادعایی اصلاً مطرح نیست. مهم‌ترین چیزی که من در این عکس‌ها یافتم، یک تناسب منطقی بود.

برای توضیح بیشتر ناگزیرم یک مقایسۀ عینی کنم. مثلاً درکابل امروز می‌شود ساختمان‌های شیک آخرین مدل را دید؛ خانه‌هایی که در ساخت هر کدام از آنها صدها هزار دلار هزینه شده؛ اما برای رسیدن به آن باید از یک جادۀ خاکی پر از کثافات بگذری.

کابل امروز پر از ماشین‌های آخرین مدل است، اما جاده‌ای متناسب و کافی برای این همه ماشین نیست. نشانه‌های رهنمایی و جایی برای پارک نیست. شهر بزرگ شده؛ خیلی بزرگ‌تر از آن روز کابل. اما پارک، سیستم فاضلاب و آب لوله‌کشی ندارد.

وسایل و امکانات لوکس بسیار است، اما ابتدایی‌ترین کالای بازار افغانستان هم وارداتی است. حالا دیگر کتان را هم وارد می‌کنند.

شمار زنان در مجلس و عرصه‌های سیاسی افزایش یافته که امری است نکو. اما گزارش هفتۀ گذشته افغانستان نشان می‌داد که میزان خودکشی در میان زنان به صورت بی‌سابقه‌ای افزایش یافته و ۲۸ درصد زنان افغان به افسردگی شدید مبتلا هستند. این از نظر من، یعنی عدم تناسب؛ یعنی بالا رفتن خواست‌ها و انتظارات، بدون آنکه توانی برای پاسخ‌گویی و برآورده شدن آن خواست‌ها وجود داشته باشد.

در این عکس‌ها اما احساس کردم توسعه درعرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، اگرچه آهسته، اما همزمان به پیش می‌رفته. بالاخره تولیدی وجود داشته، اگرچه محدود به تولید کتان بوده. کمبود برق اگرچه بوده، اما نیروگاه‌های آبی نیز وجود داشته و برنامه‌هایی برای افزایش آن هم در دست بوده. جاده کم بوده، اما متناسب با اندازۀ نیاز بوده.

زنان در مقام‌های بلند سیاسی حضور نداشته‌اند، اما در دانشگاه‌ها قویاً حضور داشته‌اند و چاره‌ای برای دارو و درمان آنها در برنامۀ دولت بوده.

تناسب میان رادیو و تلویزیون، بانک و کارخانه نیز همین‌طور بوده. بانک یکی دوتا بوده، تلویزیون یکی بوده، اما کارخانه، یعنی جایی که مردم عادی در آن به درآمد دوامدار قابل اعتماد برسند هم وجود داشته‌است.

حالا تلویزیون ۲۰ کانال است که خوب است، اما کاش کارخانه هم دوتا بود. بانک خیلی است، اما کاش عدۀ زیادی از مردم پول و درآمد ثابت و قابل اتکایی هم می‌داشتند.

در سال‌های اخیر هم خود مردم افغانستان و هم مردم جهان هرچه تصویر از افغانستان دیده‌اند، تصویر ویرانی و فقر و آوارگی است که البته درست است؛ واقعی است و جعلی نیست. این عکس‌ها اما می‌گوید آن تصویر، تصویر کامل گذشتۀ افغانستان نیست. کاش این عکس‌ها بیشتر و بیشتر دیده شوند. تا تصور واقع‌بینانه‌ای از گذشته‌مان بیابیم.

راستی، این عکس‌ها شاید هم بتواند به کسانی که به افغانستان کمک می‌کنند نیز کمک کند. مثلاً اگر همین کارخانه‌هایی چون جنگلک، نساجی بگرام و گلبهار و پل‌خمری و دیگران دوباره فعال شوند... نه، نشد. از جمله‌های این‌چنینی باید بگذرم. این جمله "اگر" داشت.

در دو مجموعه عکس‌ این صفحه تصویرهایی از افغانستان دهۀ ۱۹۵۰ میلادی را می‌توان دید که برگرفته از کتاب راهنمای "افغانستان: سرزمینی باستانی با راه‌های پیشرفت نوین" است. محمد قیومی، رئیس دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ایست بِی، که این عکس‌ها را فرستاده‌است، در گفتگو با جدیدآنلاین در بارۀ عکس‌ها توضیحاتی داده‌است که می‌توانید در همین صفحه بشنوید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- یک کاربرkeivan radbod، 2011/10/28
با درود. مطالب جالبی دارید. کاش می توانستم تمامش را بخوانم. دوست دارم اگر امکانتان هست، برایم نگاهشان دارید. توانی جز ابراز تشکر ندارم. پاینده باشید.
- leila، 2011/04/02
نه . . . نه . . . اين شكوه و عظمت باورم نميشه .من و هم نسلانم زادۀ درديم.
- یک کاربر، 2011/02/26
با سلام. خیلی جالب بود. تمام این مشکلات را خودخواهی ها و زیاده خواهی های کودتاچیان که نتوانستند خدمات ظاهرشاه را در ایجاد محیطی آرام و امن ببینند و سپس اسلامگرایان پست تر از آنها برای ما ایجاد کردند.
- معصومه، 2010/12/26
متشکرم از وب سایت جدید آنلاین به خاطر ایجاد پلی برای اتصال ما به گذشتۀ شاید قابل افتخارمان. و تشکری جداگانه از آقای فولادی برای ساختن این پل از طریق گزارش زبیایشان و آن عکس های دیدنی. من بر عکس خیلی ها دلم نمیخواد در گذشته زندگی کنم. آدم های موجود در آن عکس ها حداقل برای کشورمان کاری کردند و قدمی برداشنتد که حالا ما غبطه به روزگارشان می خوریم. چرا ما کاری نکنیم که آیندگان به ما افتخار کنند و با غرور به عکس های گذشتۀ افغانستان نگاه کنند؟
- یک کاربر، 2010/12/19
دوست گرامی همه اش همین عکس هاست یعنی اینها مشت نمونهء خروار نیست ؛ یعنی همین ها خود منحصر به فرد هستند و تا سالها هم چنین مانده؛ کم و محدود و مخصوص شهر کابل، و البته برای عکاسی و یادآوری خوب هست؛ چون عکس یک نمونه می خواهد. آنجا پسته رسان ها را نشان میدهد و در اقصای نقاط این کشور خانواده ها وقتی از پسر عسکر و مسافرشان اطلاع می یافتند که تصادفاً هم قشلاقی اش در آن جا عسکر می بوده و قبل از وی ترخیص می گرفته است و مثال های دیگر؛ همه عکس ها را می توان با این نگاه دید، خودتان در آرامی و تنهایی به دور در هم آمیختن با این وضع نادرست موجود ببینید و قضاوت کنید.
- مهدی مهرآئین، 2010/09/01
سلام، فکری به حال ما بکنید که درافغانستان باید برای دیدن هرکدام ازاین عکسها، ده دقیقه وقت و چند افغانی پول بدهیم. اگر این امکان باشد که به گونه ای ما هم بتوانیم ببنیم، عالی می شود.
- یک کاربر، 2010/08/14
سلام به اقای امیری عزیز. وقتی عکسها را دیدم خیلی ناراحت شدم... پیشرفت نکردی و عقب ماندی. نیلاب از نیویارک
- یک کاربر، 2010/08/09
خيلی جالب بود. و تا اندازه ای هم غير قابل باور. بر سر اين ملت چه آمده؟
- بودا، 2010/08/09
بعد از ديدن اين تصاوير بايد اشک ريخت
- جواد، 2010/08/07
ای کاش در آن روزگار می زیستم. نه در زمانۀ دموکراسی لیبرال
- مهر ناز شبرغانی، 2010/08/06
از همه اول تشکر ازسایت زیبای جدیدانللاین. و در ضمن موفقیت بیشتر برای استادعزیز که با نوشتهایش آدم را بیقرار می کند که چندین بار بخوانی. به امید نوشتۀ بعدی شما
- فرشاد از مزار، 2010/08/06
سلام جنا ب امیر، زیبا و خواندنی نوشته اید. عکسهای خیلی خوب. ولی ما دیگه نمی توانیم به گذشته افغانستان برگردیم. ای کاش میشد. ما همان افغانستان سابق را می خواهیم، نه حال را. بعضی وقت عقب نشینی باحال تر از پیشرفت است
- یک کاربر، 2010/08/05
حلیمه جان ممنون. اما مشکل شما را جدید آنلاین حل کرده که این عکسها را گذاشته نه من. لقب مشکل گشارا سرجایش برگردانید.
- یک کاربر، 2010/08/05
من از دهن مادرم اسم حضرت علی را شنیده بودم که مشکل گشا است، ولی در عمل ندیدذه بودم. می خواهم این لقب مشکل گشا را برای شما انتخاب کنم. چون شما در عمل مشکل مرا حل کردید. دیروز ما در کلاس بحث در مورد افغانستان داشتیم. من می گفتم که افغانستن همیشه اینطوری که شما دیده اید نبوده، ولی کسی قبول نمی کرد، چون من سند نداشتم و شما مشکل گشای این بحث شدید. ممنون استاد عزیز. در هر کجا که هستید، فریاد رس هستید.حلیمه از هند
- یک کاربر، 2010/08/04
ممنون از جدید آنلاین، واقعا عکسهای خیلی خوبی اینجا به نمایش گذاشته اید. آدم از دیدنش خسته نمی شود برای من که اینطوری بود. یکبار دیگر ممنون بابت عکسها.
نوشته امیر فولادی هم مثل همیشه بود.
- حسین داودی، 2010/08/04
امیر عزیز واقعا قلب آدمی به درد می آید وقتی افغانستان امروزی را با چند دهه قبلش مقایسه می کند. مثل همیشه گزارشت جالب و دیدنی بود
موفق باشی .
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.