شهر جلال‌آباد افغانستان بار دیگر بازسازی و کانونی برای گردشگری می‌شود.

شماری از دوستانش می‌گريند. هوا ابرآلود است، گویا دل آسمان هم گرفته است.

برای آنها که از خرابات کابل خاطراتی دارند، دیدن امروز آن حادثه‌ای است دردناک.

محبوبه ابراهیمی در دفتر"بادها خواهران من‌اند" همه تاریخ را در زنانگی شریک می‌کند.

ظهیرالدین بابُر به عنوان شاعر به کابل مى‌رود و شعر لسان‌الغیب حافظ را مى‌خواند.

کودک خیابانی هم غم نان امروز خود را دارند و هم در اندیشه فردای خویش‌اند.

با تولید و نیز صدور قالی ایرانی و افغان، پاکستان از صادر کنندگان مهم شده است.

بلوای خفتگان، روایت نفس‌گیر و پیچیده‌ای است از مردمانی که بازیچۀ سرنوشتی مرموزند.

با پدید آمدن حلقه‌های متفاوت فرهنگی در ولایت بلخ می‌توان به آینده ادبی آن امید داشت.

کسانی که به هروئین معتادند، غالباً دارای ظاهری زرد رنگ، لباس ژنده و موهای ژولیده‌اند.

شکوه و اهمیت مراسم عید فطر افغانستان را می‌توان به جشن نوروز ايران تشبیه کرد.

رادو شاید زیبا ترین دختر افغانستان نبود، اما مردم کابل ترانه ای برای او ساخته بودند.

علیشیر نوایی، بانی بنای عظیم بود اما مزار بی گنبدش در میان خار و خاشاک خفته است.