Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
آرایشگر آرشه به دست
نبی بهرامی

پنج سال پیش به طور اتفاقی در مراسمی که همراه با یک گروه موسیقی، ویولن کار می‌کرد، با او آشنا شدم. مدت‌ها از او بی‌خبر بودم تا چند روز پیش یکی از دوستان خبر داد که سلمانی باز کرده‌است. دلم برایش تنگ شده بود. به بهانۀ اصلاح سر وارد مغازه شدم. شلوغ بود و مشتری‌هایی که آشنا بودند با نوشتن اسمشان نوبت خود را ثبت می‌کردند و ساعت آمدنشان را می‌پرسیدند. بعد از یک خوش و بش می‌رفتند و باز سکوت در صدای قیچی و ماشین اصلاح گم می‌شد. جواد تنها آرایشگر روستایشان است. این شغل را یازده سال پیش، به خاطر اینکه سرمایۀ چندانی لازم نداشت، انتخاب کرد.

روی صندلی اصلاح که می‌نشینم جواد شروع به حرف زدن می‌کند. اما آن قدر غرق در مشکلات این سال‌هایش هست که نمی‌داند کدامش را بگوید. "بوشهر کلاس ویولن نداشت. باید هر هفته ۱۰ ساعت راه تا شیراز طی می‌کردم .اینجا هم وسیله زیاد نبود. همیشه یک مسیر طولانی را پیاده می‌رفتم. وقتی می‌رسیدم به جادۀ اصلی شب بود. همان جا وسط بیابان جعبه ویولنم را بالش سرم می‌کردم و بین‌ هزار جک و جانور می‌خوابیدم و صبح سوار مینی‌بوس می‌شدم و حرکت می‌کردم. به خاطر عرف اینجا مجبور می‌شدم ویولنم را درگونی پنهان کنم. روز بعد که می‌رسیدم مستقیم می‌رفتم سر کلاس، از در که وارد می‌شدم بقیۀ شاگردها با قیافه‌های شیک و پیک‌شان به قیافه خواب آلود و ژولیدۀ من و آن گونی که پشت کول زده بودم، می‌خندیدند. البته برای من مهم نبود چون وقتی شروع به نواختن می‌کردم خودشان شرمنده می‌شدند". 

جواد از خندۀ شیطنت‌آمیز من اخم می‌کند و می‌گوید: هنر که به خاطر پول و پز دادن باشد به درد نمی‌خورد، وسط راه درجا می‌زنی و دیگر پیشرفت نمی‌کنی. باید برای دلت باشد. هیچ آدم عاقلی با عشقش معامله نمی‌کند. من حتی چند تا شاگرد هم که دارم به صورت مجانی قبولشون کردم.

جواد چند وقت است که تصمیم گرفته کتاب چاپ کند. وقتی حرف از کتابش می‌شود با عجله طرح جلدش را از کشو میز در می‌آورد و با شوق توضیح می‌دهد: کتاب، تنظیم آهنگ‌های ویولن است که از تار و سنتور برگردانده‌ام و با شعرهای قدیمی تطبیق داده‌ام. حالا فکر نکنی بچه پولدار هستم، با هزار زحمت وام گرفته‌ام. خنده مرموزی می‌کند و بعد می‌گوید به گمانم بقیه فکر می‌کنند من دیوانه‌ام. وام گرفته‌ام کتاب چاپ کنم. لابد خواهند گفت چه شد که با این دست خالی به فکر چاپ کتاب افتادی؟ اولش می‌خواستم برای خودم یک دفترچۀ یادداشت درست کنم اما یکی از دوستان گفت کتابش کنم. من هم استقبال کردم.

جواد همین طور که با من حرف می‌زند با جارو مشغول تمیز کردن موهایی می‌شود که زیر پایم ریخته است. بعد پیش بند قرمزی را که دور گردنم بسته باز می‌کند. کار اصلاح مو‌های من تمام شده است. به پشت سرم که نگاه می‌کنم می‌بینم مشتری دیگری نیست. هنوز حرف‌هایم ناتمام است اما چهرۀ خسته جواد را که می‌بینم با خودم می‌گویم بی‌انصافی است اگر بخواهم بیشتر از این نگهش دارم. از جایم بلند می‌شوم و به این بیت سعدی فکر می‌کنم که:

تا رنج تحمل نکنی، گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- یک کاربر، 2010/10/21
in file kar nemikonad. bad az chand sahne stop meshavad
_____________________

جديدآنلاين: در اصل فايل اشکال فنی ای نيست.
- یک کسی، 2010/09/02
واقعأ عشق واقعی که میگویند این را میگویند. باید یک کتاب خاطرت هم بدهد بیرون. حتمأ بسیار خواندنی خواهد شد. برای ایشان بهترین آرزوها را دارم.
- یک کاربر، 2010/08/29
kheili jalebe. poshtekare kheili balaee darid aziz..omidvaram movaffaq bahsid. merci babate klip
- لیلا، 2010/08/26
آدم وقتی عاشق میشه چه کارها که نمی کنه. حالا میخواد عشقش به هر چیزی باشه.
آقا جواد موفق باشی.
- یک کاربر، 2010/08/25
فقط می نویسم زیبا بود - تو خود بخوان ...
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.