Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

گلریز فرمانی

در استان اصفهان، در شمال شهرستان آران و بیدگل، کویر مرنجاب با وسعت ۱۹۰۰ کیلومتر مربع و ارتفاع ۸۵۰ متر از سطح دریا، در همسایگی دریاچه‌های نمک آران و بیدگل، حوض سلطان و پارک ملی کویر، پذیرای چشم‌های تشنه مسافران است. مسافرانی که برای دیدن افق و انحنای زیبای آخرین مرز زمین، بی‌ مزاحمت هیچ سازه‌ای و در پی گم شدن در سکوت و در ژرفای بیکرانگی و لمس سپردن چشم سر و دل، قدم در این دریای بیکران می‌گذارند.

و مرنجاب، نامی است که از پس سختی و مشقت کندن چاه‌های متعدد در این زمین‌های ماسه‌ای برای استفاده از قنات آب شیرین به طول ۲۵۰۰ متر، به روایتی از سه کلمه مرد، رنج، آب می‌آید.

مسافران کویری از کنار گیاهان مقاوم کویر(۱)، همچون شورپسند و درخت‌های  گز و تاق و بوته‌های شورزی قیچ و خارشتر که در گفتگوی دائمی با بادهای ملایم و گاه تند و خشن کویر هستند، می‌گذرند. از ریگ‌زارها و تپه‌های شنی در حرکت با باد، که گاه ارتفاعشان به ۲۰ تا ۵۰ متر می‌رسد، از شیب‌های تند با سختی و زحمت بالا می‌روند تا در بالاترین خط الراس‌های این تپه‌ها که هر لحظه شکلی تازه به خود می‌گیرند، افق را نظاره کنند.

و افق که از یک سو دریایی از صف بی‌پایان تپه ماهورهای رقصان در باد (۲)، که گویی موج‌های بلندِ دریایی طوفانی است، و از سوی دیگر دریایی آرام تا دوردست‌ها سفید و درخشان است، گویی همانند موج‌های کوچک و یک دست پشت سر هم تا انتهای دنیا ایستاده‌اند و تو را به سوی خود می‌خوانند.

کاروانسرای مرنجاب

دریاچه نمک با وسعتی بیش از ۲۴۰۰ کیلومتر مربع، که بقایای دریاچه آب شوری همچون دریاچه ارومیه است، به مرور زمان با ازدیاد درجه حرارت و افزایش سطح تبخیر، بخار شده و بلورهای نمک در آن به جای مانده است. و این چند ضلعی‌های نمکی شبیه بخش کوچکی از کندوی عسلی به اندازه کره زمین، از خاک رس آمیخته با بلورهای نمک، کرت بندی‌های زیبایی را به وجود آورده‌اند.

و در میان این دریای تا بیکران سپید، جزیره‌ای سر از نمک‌زار بیرون آورده، معروف به "جزیره سرگردانی" (۳)، که با ارتفاع ۸۰۸ متر از سطح دریا همچون قله‌ایست در انتظار صعود در سکوت کویر. از دور که بدان می‌نگری، محو شدن دو انتهای جزیره به علت پدیده سراب و انعکاس نور و در نتیجه آن خطای دید، برایت تداعی‌کننده کشتی سرگردانی است. در حرکت در این دریای سپید و مواج نمک (۴) سنگ‌های متخلخل آتشفشانی٬ و فقدان هرگونه پوشش گیاهی در این جزیره٬ بافت زیستی متفاوتی با دیگر مناطق کویری ایجاد کرده است و ایستادن در بلندترین نقطه این تپه، احاطه شدن از چهار سو در دریای نمک و تماشای شکوه غروب خورشید در افق تمام آن چیزی است که بخاطرش مسیر طولانی کاروانسرا تا جزیره را می‌پیمایی و از زمین‌های باتلاقی مرطوب اطراف جزیره می‌گذری تا این همه را در بلندترین نقطه به تماشا نشینی.

و در بازگشت در تاریکی شب، ترس از گم‌شدن در بی‌نهایت کویر و سیاهی و تاریکی است که تو را در برمی‌گیرد. و در این میان از همه عجیب‌تر عبور از سکوت است که تجربه‌اش این چنین خالص، که این روزها در شلوغی‌های بی‌پایان فراموش شده است، تازه، ترسناک و لذت‌بخش است.

و به ناگاه غرق در وهم این سکوت، اگر لحظه‌ای سر از تاریکی برگیری، مبهوت زیبایی دریایی دیگر می‌شوی، این بار دریایی به سیاهی شب، و در این سیاهی مبهوت نقطه‌های نورانی که بنابر قوانین نجوم قرن‌ها پیش می‌زیسته‌اند و ما امروز می‌بینیمشان برجای می‌مانی. ستاره‌هایی که قرن‌ها پیش مرده‌اند و خاموش شده‌اند، چه وهم‌انگیز است دیدن نور آنها این‌چنین زیبا پس از پیمودن مسیری طولانی به قدمت قرن‌های تاریخ.

کاروانسرای مرنجاب

کاروانسرای مرنجاب

در حاشیه جنوبی دریاچه، کاروانسرای مرنجاب قرار دارد که در سال ۱۰۱۲ قمری توسط شاه عباس در مسیر راه ابریشم ساخته شده است. این کاروانسرا در ارتفاع ۱۰ متری از سطح دریای آزاد، در حاشیه جنوبی دریاچه قم، قرار دارد و در گذشته کاروان‌ها برای سفر به خراسان، اصفهان، ری و بالعکس از این مسیر می‌گذشتند و از آب قنات نزدیک این قلعه سیراب می‌شدند.

کاروانسرای مرنجاب یکی از مهم‌ترین رصدگاه‌های ایران است که عاشقان آسمان را از نقاط مختلف کشور به سوی خود جلب می‌کند. گروه‌های نجومی در بام کاروانسرا مستقر می‌شوند و تلسکوپ‌ها و دوربین‌های دوچشمی‌شان را به سوی آسمان نشانه می‌روند تا بتوانند زیبائی‌های آسمان را در سکوتی زیبا رصد کنند. دمای هوای منطقه در نیمه دوم سال به صفر درجه و به ندرت به یکی، دو درجه زیر صفر هم می‌رسد.

نزدیک بودن این منطقه به شهرستان آران و بیدگل، کاروانسرای مرنجاب و قنات آب شیرین حوالی قلعه، تپه‌های شنی، تپه ماهورها، کویر نمک  و طلوع و غروب زیبای خورشید در افق باز کویر به همراه آسمان پُر ستاره، چند سالی است که هر آخر هفته میزبان تورهای گردشگری، گروه‌های کوهنوردی و طبیعت‌گردی دانشجویی و علاقه‌مندان به محیط زیست شده است. مردمانی که به شوق لختی در سکوت بیکران کویر گم شدن، قدم به منطقه می‌گذارند برای تجربه کوتاه آرامش و رهایی و چه خوب است این همه برای چند ساعتی گریز از زندگی شلوغ و پرسرعت شهری. اما عدم توجه و آموزش مناسب، بی‌اهمیتی به حفظ و پاکیزگی منطقه و برخوردهای نامناسب و بی‌احترامی به سنت و عقاید مردم محلی مشکل‌ساز می‌شود و مانعی خواهد بود بر سر راه گسترش و پیشبرد ابعاد مختلف طبیعت‌گردی در کشورمان. و نتیجه اینکه دسترسی به این منطقه کویری، مدتی است، به دلایل و بهانه‌های مختلف برای گردشگران محدود شده است.

نمایش تصویری این صفحه تجربه‌ای است زیبا از تنفس در سکوت کویری و بیکرانگی آن.

پی نوشت:

۱. پوشش گیاهی مرنجاب عمدتا گیاهان متعدد شورپسند همچون گز، تاق، ارته، اسکنبیل، قیچ، دم گاوی و ... است. گونه‌های های تاغ مثل زردتاغ همچون بادشکن در برابر بادها عمل می‌کنند و از حرکت و گسترش تپه‌های شنی روان جلوگیری کرده و در بعضی جاها آنها را تثبیت می‌کنند. در زمان صفویه این منطقه دارای پوشش گیاهی بسیار متراکم  بوده است که عموما جهت مصارف خانگی و یا پختن کاشی و آجرهای مساجد و پل‌های اصفهان قطع گردیده‌اند.
۲. در کویر مرنجاب باد در شرایط اقلیمی و شکل دهی به ساختار طبیعی ناحیه بسیار تاثیرگذار است، باد شهریاری و باد شمال از بادهای مطلوب بوده و باد خراسان، باد قبله، باد طوفان، باد سیاه و مخصوصاً باد لوار از بادهای بسیار خشن و نامطلوب کویر مرنجاب محسوب می‌شوند.
۳. جزیره سرگردان تپه‌ای است که در دریاچه نمک آران و بید‌گل قرار دارد. برای رسیدن به این جزیره که در نزدیکی ساحل جنوبی دریاچه خشک نمک قرار دارد، از کاروانسرای مرنجاب باید ۱۵ کیلومتر در دریاچه نمک پیش رفت.
۴. پیشینیان معتقد بودند که این جزیره دایما در حال حرکت است و از جایی به جای دیگر نقل مکان می‌کند.
 

منابع:

- عبور از صحاری ایران نوشته آلفونس گابریل (جهانگرد اتریشی)، ترجمه فرامرز نجد سمیعی، ۱۳۷۱
- کویرهای ایران، نوشته سون هدین، ترجمه دکتر پرویز رجبی، ۱۳۸۱
- همراه باد در دل تنهایی کویر، یادداشتهای تصویری کارگردان. منوچهر طیاب. ۱۳۸۱
- وب سایت کویرها و بیابانهای ایران

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نبی بهرامی

شنیده بودم که سیراف شهری است بندری و گرم و خشک. در ذهنم  نوشته‌ای از "اصطخری" از جغرافی‌دانان و نقشه‌کشان برجستهٔ ایرانی در سدهٔ چهارم هجری قمری را مرور می‌کنم که در کتابش نوشته بود: "سیراف از کلیه نقاط دیگر ایالات گرم‌تر می‌باشد. آب خوب و میوۀ عالی از کوه جم که در مجاورت شهر واقع شده‌ است، می‌آورند." و به یاد نوشته‌ای از "ابن حوقل"، جغرافی‌دان قرن چهارم هجری قمری، می‌افتم: "در سیراف باغبانی و زراعت معمول نیست و آب را از مسافتی بعید به شهر می‌آورند. در حومۀ شهر درخت یافت نمی‌شود و اهالی به تجارت و سوداگری اشتغال دارند."

سیراف در کناره خلیج فارس و در کنار بندرطاهری است و نزدیک‌ترین شهر به آن عسلویه است. این بندر باستانی در دوران ساسانی بنیاد گذاشته شده و تا دورۀ آل ‌بویه بیش از چهار قرن بزرگ‌ترین بندر سواحل شمالی خلیج فارس بوده‌ است.

سیرافی که الآن در آن قدم می‌زدم، با آن سیراف روزگاران دور تفاوت بسیاری دارد. از سیراف گذشته افراد بسیاری نوشته‌اند که نشان‌دهندۀ اهمیت اين بندر در آن زمان بوده‌ است. افرادی چون مسعودی، ابن بلخی، حمدالله مستوفی، دیوید وایت‌هاوس، رومن گیرشمن، احمد اقتداری و غيره همه بر این عقیده بوده‌اند که این شهر یکی از آبادترین و پررونق‌ترین شهرهای دورۀ اسلامی بوده‌ است. به طوری که مقدسی در کتاب خود می‌نویسد: "سیراف از حیث تجاری با بصره رقابت می‌نماید و خانه‌های آن پاکیزه و عالی است. ولى به سال ۳۶۶ يا ۳۶۷ به سبب زلزلۀ سختی که در آن حادث شده، خرابی عمده به شهر  وارد آمده‌ است."

مردم شهر همه بر این باورند که نیمی از شهر بر اثر زلزله به زیر دریا رفته‌ است. در زمان‌های جزر که دریا به پایین‌ترین حد خود می‌رسد، بقایایی از سیراف باستانی نمایان می‌شود و گاهی هم تکه‌هايی از کوزه و سفال با تور ماهیگرانی که در ساحل نشسته‌اند، از قعر دريا بيرون می‌آيد.

مردم سیراف پس از زلزله به مرور آنجا را تخلیه می‌کنند و شهر رو به ویرانی می‌نهد و دیگر تا به امروز سیراف آبادانی گذشته خود را باز نيافته‌ است. کوچه‌های خاکی و ناموزون شهر هیچ شباهتی به توصیف اصطخری از سیراف ندارد. او نوشته بود: "خانه‌های آن از چوب سخت و محکم زنگباری ساخته شده‌ است و دارای چند طبقه است و دارای ابنیۀ زیبا و جمعیت زیاد می‌باشد. ساکنین آنجا به خانه‌های ظریف و فرش خوب علاقه دارند و گاهی تا سی هزار دینار برای ساختمان و عمارت خرج می‌کنند." شاید تنها خانه‌ای که به خانه‌های آن دوران شباهت دارد، قلعۀ شیخ نصوری باشد؛ قلعه‌ای ساخته‌شده بر تپه‌ای که مشرف بر تمام شهر است. آن در سال ۱۲۲۵ هـ.ق به دستور شیخ جبار نصوری بنا  شده‌‌ است و یکی از زیبایی‌های این بنا ۱۸ تابلو با سوژه‌هايی از شاهنامۀ فردوسی است: با موضوع‌های کیخسرو و کیکاووس، رستم و زال، بارگاه انوشیروان، سلطان محمود و درباریان و فردوسی و شاعران. اين تابلوها به دست علی‌اضعر شیرازی گچ‌بری شده‌است. آن طوری که در ورودی‌اش نوشته‌اند، تا ۳۳ سال پیش، خاندان نصوری در آن سکونت داشته‌اند و بعد از آن تا مدتی خالی از سکنه بوده و سپس به ثبت ميراث ملی رسيده‌ است.

کمی آن‌طرف‌تر از قلعه، میان یک دره که به درۀ لیر معروف است، دخمه‌های به هم چسبیده قرار دارند که بیشتر به کندوی عسل می‌مانند و روايات فراوانی در مورد آن وجود دارد. عده‌ای آن‌ها را مکان‌هایی برای ذخیرۀ آب می‌دانند، برخی دیگر معتقدند که آن‌ها گورهای مردمی است که با دین‌های متفاوت - زرتشتی، مسیحی، یهودی و مسلمان - در کنار هم زندگی می‌کرده‌اند. اما هر چه هست، آن همه چالۀ مستطیل‌شکلی که در کنار هم حفر شده‌ و "گور تمدن‌ها" خوانده می‌شود، زیباست و شگفت‌انگیر.

سیراف یک موزۀ روباز است که شگفتی‌های فراوانی دارد. خورشید دارد در دریا می‌نشیند و دیگر فرصت نیست که آرامگاه قطب‌الدین شیرازی از علمای شیعه، آرامگاه فاضلان و استادانی چون سیبویه و برادرش نوراوین از علمای اهل تسنن، مسجد امام حسن بصری از عهد ایلخانان و بناهای باستانی دیگر این شهر را ببینم.

قدم‌زنان از درۀ لیر بیرون می‌آیم و در گوشه‌ای از ساحل به تماشای غروب خورشید می‌نشینم و به مردمان آن روزگاران فکر می‌کنم؛ مردمان ثروتمندی که در این بندر زندگی می‌کردند. به کشتی‌های غول‌پیکری که از ماداگاسکار و چین وارد می‌شدند و ابریشم، عطر، کافور و صندل تجارت می‌کردند. مردمانی که با هوش خود در این گرما این همه زیبایی ساخته‌اند. اما با همۀ این‌ها دلم می‌گیرد. سيراف این روزها بسيار مهجور مانده‌ است و کمتر از آن می‌دانند. حتا مردمان همین جنوب؛ همین‌هایی که در چند کیلومتری سیراف روزگار می‌گذرانند.

در گزارش‌های مصور اين صفحه به ديدن گوشه‌هايی از سيراف و قلعۀ شيخ نصوری می‌رويم.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمر سعیدی

در یک روز معمولی در تهران، از خواب که بیدار می‌شوید سر و صداها شما را احاطه کرده‌اند. چه در محله‌های قدیمی باشید و چه در محله‌های نوساز، صداهایی که بیش از هرچیزی به گوش شما می‌رسد، همهمه رفت‌وآمد و حرکت تعداد زیادی اتومبیل در فاصله‌های دور و نزدیک است که در فضا می‌پیچند و به سمت شما می‌آیند. این صداها از خواب برخاستنِ یک شهر بزرگ و زنده را به شما نوید می‌دهد. ترافیک سنگین در شاهرگ‌های اصلی تهران، در ساعات ابتدایی صبح و ساعات ابتدایی عصر، که زمان رفت و برگشت مردم به سر کارشان است، و ترافیک نیمی ایستا و نیمی روان، با سر و صدای خاص خودش از خصوصیات تهران بزرگ است.

مردم در معرض صدای ماشین‌ها، داد زدن‌های بی امان رانندگان تاکسی برای جلب مسافر، صدای غرش موتور اتوبوس‌های شرکت واحد و ویراژ موتورسیکلت‌ها قرار دارند و خیلی‌ها بعد از رسیدن به خانه، دلشان می‌خواهد دیگر هیچ صدایی را نشنوند و برای لحظاتی سکوت را تجربه کنند تا اندکی از خستگی ذهن‌شان کاسته شود.

برای کسانی که در جنوب غرب تهران زندگی می‌کنند، خط هوایی فرودگاه مهرآباد و صدای هواپیما بخشی از زندگی شده، اما شنیدن صدای هواپیما در کنار تمام صداهای یادشده، برای کسانی که "عادت نکرده‌اند" بیشتر به فاجعه می‌ماند.

از سوی دیگر در بسیاری از محله‌ها، فرقی نمی‌کند جدید یا قدیمی، همزمان یک یا چند ساختمان در حال ساخته شدن است. تب ساخت و ساز در پایتخت بسیار بالاست. قیمت زمین و ملک در تهران از سال‌های دور، روند رو به رشدی را شاهد بوده و این مساله تراکم طبقات را افزایش داده است. تهرانی‌ها خودشان انتخاب نکرده‌اند که بلندمرتبه نشین شوند، با افزایش قیمت زمین، خیلی‌ها وسوسه شده‌اند که خانه ویلایی و یک طبقه خود را به دست معمارها و اصطلاحاً "بساز و بفروش‌ها" بدهند تا به جایش آپارتمان تحویل بگیرند. این روزها آپارتمان‌هایی که مربوط به ۱۵ تا ۲۰ سال پیش هستند نیز بساز و بفروش‌ها را وسوسه می‌کنند، چرا که یک خانه ۲ یا ۳ طبقه به راحتی می‌تواند تبدیل به آپارتمانی ۷ یا ۸ طبقه بشود. دقیقاً برای همین است که این‌قدر تب ساخت و ساز در تهران بالاست. و همه این‌ها مایه بالا رفتن حجم سروصداها و نیز آزار هر چه بیشتر مردم است.

درست از زمانی که همسایه روبرویی شما تصمیم می‌گیرد بنای ملک خود را نو کند، گرفتاری‌های شما برای دست کم یک‌سال آینده، شروع می‌شود. اول از همه کارگران با بیل و کلنگ به جان ساختمان می‌افتند تا ذره ذره آن‌را بکوبند و تخریب کنند. خاک و سر و صدای زیادی بلند می‌شود و بعد هم تمام مراحل از آوردن مصالح تا جوشکاری، تهیه سیمان و سنگبری ایجاد سر و صدای ناهنجاری می‌کند که گاهی اوقات ساعات بعد ازظهر و صبح روز تعطیل هم نمی‌شناسد. و چه بد است که روز جمعه ساعت ۸ صبح با صدای جوشکاری که از ساختمان همسایه می‌آید بیدار شوی!

گاهی هم دستفروش‌های بلندگو به دست، آرامش و خواب را از چشمان مردم می‌ربایند: "آهن‌قراضه خریداریم"، "خونه‌دار و بچه‌دار، هندونه به شرط چاقو آوردم بیا و ببر!" این دستفروش‌ها که معمولاً محصولات خود را پشت وانت عرضه می‌کنند،  پیاده به کوچه‌های تنگ محله‌های قدیمی‌تر که گاهی حتا اتومبیل‌ نمی‌تواند از آن‌ها عبور کند، قدم می‌گذارند و با فریاد زدن در بلندگوی دستی، اهالی را خبردار می‌کنند که سرِ کوچه، جنسی ارزان در حال حراج شدن است.

یکی از پارک‌های کوچک در غرب تهران، محلی است که چند خانم در آن پیاده‌روی می‌کنند. لباس‌‌های ورزشی به تن دارند و با دقت و تمرکز، قدم‌های سریع برمی‌دارند. هر از چندگاهی ماشینی که حسابی به اصطلاح اسپورت شده است در خیابان خلوت مشرف به پارک دور می‌زند و صدای آهنگی که از پخش اتومبیل به گوش می‌رسد لرزه بر اندام هر رهگذری می‌اندازد. یکی از خانم‌ها زیرلب چیزی می‌گوید و بقیه به حالت تاسف سرشان را تکان می‌دهند. صدای "دوبس، دوبس" که از ماشین بیرون می‌زند آن‌قدر قدرتمند است که توجه همه عابران را به خود جلب کرده است.

سر و صداها در تهران خیلی زیاد هستند. آن‌قدر که دیگر به سختی می‌توان آواز گنجشکی را شنید. حتا پارک‌ها هم از همهمه صدای اتومبیل‌ها در امان نیستند. تعدادی از مردم روزهای تعطیل به کوه‌های شمال شهر پناه می‌برند. در آن‌جا نیز گاهی می‌بینید که تعدادی جوان، مسابقه آواز گذاشته‌اند و از پیچش صدای‌شان در کوه، احساس رضایت می‌کنند. بقیه کوه‌پیمایان به حالت تاسف سری تکان می‌دهند و یک پیرمرد می‌گوید: جوانند و جاهل، دیگر! همه از کنارشان می‌گذرند و شاید بعضی‌ها با خود فکر می‌کنند که سر و صدا اینجا هم دست از سر ما برنمی‌دارد.

در گزارش تصویری این صفحه یک روز را در پایتخت با همه سر و صداهایش به تصویر کشیده‌ایم و با چندنفر از شهروندان در مورد آلودگی صوتی گفت‌وگو کرده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
وارطان داودیان

در واقع سال نو میلادی مناسبت دینی ندارد. گرچه در تقویم کهن ارمنیان که سال با ماه ژوئیه آغاز می‌شد و محاسبۀ روزها و ماه‌های سال نیز بر اساس حرکت ماه انجام می‌پذیرفت، به گفتۀ یکی از مورخان ارمنی آغاز سال نو را به حضرت یحیی تعمیددهنده نسبت می‌دادند؛ شخصی که برای هموار نمودن راه ظهور حضرت عیسی مسیح مردم را در رود اردن تعمید می‌داد.

سال نو "آمانور" نیز گفته می‌شود، (روز آغاز سال نو) و در آن امروز هیچ نشانه‌ای از دین دیده نمی‌شود. اما، برای تبرک سال، اولین روز آن اول ژانویه در کلیساها مراسم "باداراک" یا قربانی مقدس و عشاء ربانی (مراسمی که هر یکشنبه در کلیسا برگزار می‌شود) صورت می‌پذیرد. در زمان‌های گذشته نیمه‌شبی که متصل به روز اول سال می‌شد، در کنار غذاهای معمولی میوه هم روی میز گذارده می‌شد، ولی امروز دیگر میوه بر روی میز شام گذاشته نمی‌شود.
 
اما میلاد حضرت عیسی مسیح با مراسم سنتی و کلیسائی همراه است و صبح روز عید بازی‌ها و نمایش‌های سنتی، شعرخوانی، ترانه‌خوانی و پایکوبی در همه جا به چشم می‌خورد.
 
مراسم باداراک تنها در صبح روزهای یکشنبه در کلیساها انجام می‌گیرد، اما در سال تنها دو بار عصرها برگزار می‌شود. نخست شب میلاد حضرت عیسی مسیح (پنجم ژانویه) و سپس شب عید رستاخیز آن حضرت (عید پاک). برخی برای شرکت در مراسم عشاء ربانی که چشیدن نان مخصوصی به نام "نشخارک" است و در طول مراسم تبرک داده می‌شود، یک روز کامل از خوردن و نوشیدن هر چیزی امساک می‌کنند ودر پایان تنها با چشیدن نشخارک، خوردن و نوشیدن را آغاز می‌کنند. در این شب، مراسم باداراک به طور کامل برگزار می‌شود.
 
اما شامگاه، پس از پشت سر گذاردن مراسم باداراک، اهل خانواده دور میز شام گرد هم می‌آیند. ابتدا بزرگ خانواده دعا می‌کند و میلاد حضرت مسیح را به این ترتیب تبریک می‌گوید: "بشارت بر شما و بر ما که مسیح ظهور کرد و ولادت یافت". آنگاه همان شخص مقداری از نان مقدس یا ‌نشخارک را در لیوان‌های شراب افراد می‌ریزد. اما نشخارک به عنوان نماد بدن مسیح به هیچ وجه نباید جویده شود. شراب نیز نماد خون حضرت مسیح است. شام شب عید میلاد نباید با استفاده از گوشت قرمز تهیه گردد.
 
معمولاً شام این اعیاد عبارت است از ماهی، تخم‌مرغ، کوکوی تخم‌مرغ و ماهی دودی با برنج. به هنگام شام، مقدار کمی از نان مقدس نشخارک را درون لیوانی که کمی شراب در آن ریخته شده می‌انداختند و سپس آن را سر می‌کشند، بدون آن که نشخارک در دهان جویده شود. این رسمی است که به وسیلۀ حضرت مسیح سفارش شده‌است:‌ "بخورید که این تن من است و بنوشید که این خون من است".
 
اما صبح روز ششم ژانویه که میلاد حضرت مسیح توأماً همراه با غسل تعمید حضرت گرامی داشته می‌شود،‌ پس از مراسم باداراک آئین تبرک آب در ظرف مخصوصی که صلیبی به وسیلۀ پسری نابالغ  در آن انداخته می‌شود، روی صحن بالای کلیسا انجام می‌گیرد و در پایان مؤمنان مقداری از آب را نوشیده و یا برای تبرک خانه و مداوای بیماران به منازل خود می‌برند.
 
نان مقدس (نشخارک)
 
نان مقدس در کلیسا پخته و طی مراسم مذهبی و اعیاد میان مردم تقسیم می‌شود. کسانی که مایل هستند به کلیسا بروند و نان مقدس بگیرند، باید از صبح همان روز روزه بگیرند، درمراسم باداراک شرکت کنند و درپایان از دست کشیش نان مقدس بگیرند.
 
این نان که به شکل گردو به اندازه نیم کف دست است، طی مراسمی در کلیسا مدتی در شراب تبرک می‌شود و سپس کشیش آن را تکه تکه می‌کند و به مؤمنان می‌دهد.
 
این نان را به غیر از روزه‌داران، بیمارانی که امید شفا دارند و در بستر هستند و یا افرادی که در بالین احتضار هستند نیز تناول می‌کنند.
 
تبرک منازل
 
در اعیاد میلاد مسیح و جشن رستاخیز (عید پاک) رسم بر آن است که کشیش محل به خانه‌های پیروان کلیسا می‌رود و مراسم تبرک و تقدیس را انجام می‌دهد. این رسم از زمان حواریون به یادگار مانده‌ است. در آن زمان حواریون به کلبه‌های پیروان دین مسیح می‌رفتند و پیرامون زایش و رستاخیزمسیح سخن می‌گفتند.
 
کشیشان با خواندن دعایی از کتاب‌های مذهبی و رسم صلیب، منازل را متبرک می‌کنند و به این ترتیب خانواده‌های مسیحی را از گزند حوادث ناگوار مصون می‌دارند و در پناه لطف الهی قرارمی‌دهند.
 
شیرینی‌جات
 
بر اساس آئین مرسوم در عرف و نه در دین، مردم برای تدارک پذیرائی از میهمانان عید، از تابستان اقدام به ساختن مرباجاتی از قبیل به، زغال‌اخته، لیمو ترش، سیب، بهار نارنج و میوه‌جات موجود در فصل می‌کردند. اما از یک هفته مانده به عید، خانم‌های خانه‌دار خمیر مخصوص شیرینی به نام گاتا یا نازوک را آماده می‌کردند و با عاریه گرفتن طبق‌های مخصوص از نانوائی‌ها شیرینی‌ها را به شکل‌های گوناگون در آن جای داده و در تنور نانوائی‌ها پخته و در پارچه‌هایی مخصوص پیچیده و در دیگ‌ها نگهداری می‌کردند.
 
در گزارش تصویری این صفحه که شوکا صحرایی تهیه کرده‌ است، نمونه‌هایی از این خوردنی‌ها را می‌بینید.
 
*وارطان داودیان، روزنامه‌نگار و کارشناس الهیات مسیحی است.
 
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.
 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حسن ظهوری

ایران را کشوری با میراث اساطیری،‌ تاریخی و فرهنگی می‌شناسند. این آوازه باعث شده تا این کشور برای بسیاری از گردشگران، بخصوص آن‌هایی که دیدار را به شنیدار  ترجیح می‌دهند، در میان گزینه‌ها برای سفر قرار گیرد. در این میان اصفهان، یکی از خوش‌آوازه‌ترین شهرهای توریستی ایران است. شهری که به طور حتم در برنامه سفر گردشگران خارجی، گنجانده می‌شود.

با این‌حال اگر یک‌‌دهه به عقب برگردیم، شاهد رکود گردشگران خارجی به این شهر تاریخی هستیم، رکودی که مردم اصفهان، با پوست و استخوانشان آن را لمس کرده‌اند.

اقتصاد اصفهان، صرفا اقتصادی وابسته به گردشگری نیست. این شهر فارغ از درآمدهای توریستی، شهری صنعتی هم هست؛ اما به دلیل وجود توانایی‌های بالقوه و فراوان، رونق گردشگری، می‌تواند اقتصاد شهر اصفهان را از این رو به آن رو کند. 

با روی کارآمدن دولت حسن روحانی و بهبود بخش اندکی از روابط خارجی ایران وتلاش برای حل مشکلات هسته‌ای،‌ ایران دوباره در کانون توجه گردشگران و علاقه‌مندان سفر به کشورهای تاریخی ـ فرهنگی قرار گرفت و در پی آن  اصفهان هم بار دیگر با استقبال تازه‌‌ گردشگران خارجی مواجه شد. استقبالی که هرچند اصفهانی‌ها آن را بارها تجربه‌ کرده‌اند اما به نحوی برایشان تازگی دارد و  می‌تواند حامل خبر خوش رونق دوباره اقتصاد گردشگری شهر باشد. با این‌حال کسبه اصفهان، بخصوص کسبه میدان نقش‌جهان به عنوان مرکز اصلی آمد و شد گردشگران، روایت‌ها و برداشت‌های متفاوتی از حضور گردشگران خارجی در اصفهان می‌دهند. بزرگترین مشکل آن‌ها همچنان فروش صنایع‌دستی، به خصوص صنایع‌دستی گران قیمت مثل ظروف نقره‌کاری، قلم‌زنی، مینا کاری و فرش به گردشگران است.

از سال ۱۳۹۰ و با افزایش ناگهانی نرخ دلار، ایران برای گردشگران در زمره کشورهای ارزان قرار گرفت. هرچند به دلیل مشکلات در روابط خارجی، همین ارزان بودن هم کمکی به رونق گردشگری خارجی نکرد، اما با روی کار آمدن دولت جدید و بهبود روابط با دیگر کشورها ، ارزان بودن ایران برای سفر، راه را برای بازنشسته‌ها و اقشار کم‌درآمد کشورهای اروپایی یا توسعه یافته باز کرد. 

شکوفایی رونق توریسم، نیازمند حضور گردشگرانی است که یا قدرت خرید بالایی دارند و یا از نسلی پویا و جوان هستند که  با شبکه‌های اجتماعی در ارتباط‌ اند و می توانند با معرفی بهتر ایران نقش سفیران فرهنگی ایران را ایفا کنند و در نتیجه مایه رونق گردشگری شوند. به نظر فروشندگان صنایع دستی کار آن‌ها هنوز به رونق لازم نرسیده که دلیل آن را فروشندگان بالا بودن سن گردشگران می‌دانند.

افزایش گردشگری در ایران یک واقعیت است. گرچه برخی از فروشندگان شکوه می‌کنند اما نمی‌توان با صراحت گفت که حضور این همه گردشگر درماه‌های اخیر، کمکی به اقتصاد شهری چون اصفهان نکرده باشد.

 آنچه می‌بینید، گزارشی درباره حضور گردشگران در شهر اصفهان است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

سنت استپانوس از قدیسان مسیحی است که در بیت‌المقدس سنگباران شد زیرا به گفته کتاب مقدس، مخالفانش "با آن حکمت و روحی که او سخن می‌گفت  یارای مکالمه نداشتند."  از او در مسیحیت هم چون شهید یاد می‌شود و يکی از  نخستین کلیساهای ارامنه در ایران به نام اوست.

در واقع این کلیسا که به صومعه سرخ هم معروف است، مدت‌هاست که متروک مانده. گرچه مسيحيان ارمنی از جلفا و اطراف آن کوچ کرده‌اند، اما بازهم در در روزهاى خاص،  بسیاری از ارامنه به زیارتش مى‌آیند. در طول سال هم  گردشگران بسیاری ــ چه مسلمان، چه مسیحى ــ از این اثر فرهنگی بازدید مى‌کنند که تعداد آن‌ها هم رو به فزونى است.

"وانک سنت استپانوس" یا کلیسای سنت استپانوس، بزرگترین کلیساى آذربایجان ایران هم هست که در کنار کلیسای "تادئوس مقدس" ( نزدیکى شهرستان ماکو و از بخش هاى شهرستان چالدران) دارای شهرت جهانى‌اند.  

در سال ۲۰۰۸ میلادى، این دو کلیسا  و حدود ۲۰ کلیسا و عبادتگاه مسیحی دیگر مانند کلیساى زر زر، چوپان و ننه مریم در آذربایجان در فهرست میراث فرهنگى جهانى ثبت شدند و تحت حفاظت بین‌المللى قرار گرفتند.

ساز و کار ثبت جهانى آثار

ثبت جهانى آثار تاریخى-فرهنگى طبق کنوانسیون "حمایت از میراث فرهنگى و طبیعى جهان" صورت مى‌پذیرد که به سال ۱۹۷۲ میلادى در سازمان تربیتى، علمى و فرهنگى ملل متحد (یونسکو) تصویب شد و ایران در سال ۱۹۷۴ بدان پیوست.

برابر این کنوانسیون آثار تاریخى و فرهنگى، فارغ از مرزهاى جغرافیايى و سیاسى متعلق به فرهنگ بشرى هستند و تمام ملت ها در قبال نگاهدارى شان مسئول‌اند.

در ماده ۷ کنوانسیون گفته شده است: "مقصود از حمایت بین‌المللى میراث فرهنگى و طبیعى جهان، ایجاد یک نظام همکارى و مساعدت بین‌المللى به منظور تأیید دولت‌هاى متعاهد کنوانسیون در کوشش‌هايى است که به خاطر حفاظت و تشخیص میراث فرهنگى خود مبذول مى‌دارند."

ثبت آثار فرهنگى و طبیعى در فهرست جهانى از طریق یک کمیته بین‌الدولى به نام "کمیته میراث جهانى" صورت مى‌پذیرد که اعضاى آن از میان کشورهاى عضو کنوانسیون ۱۹۷۲ انتخاب مى‌شوند. این کمیته تقاضاى دولت‌ها براى ثبت آثار را بررسى و در صورت احراز شرایط پیش‌بینى شده، تصویب مى‌کند.

مزایاى ثبت جهانى

کمیته بین‌الدولى میراث جهانى در موارد لزوم، فهرستى از آثار فرهنگى و طبیعى را که در خطر هستند و نجات آن‌ها مستلزم همکارى‌هاى بین‌المللى است، تنظیم، تکمیل و منتشر مى‌کند. در صورت وقوع حوادثى مانند سیل، زلزله، آتش‌سوزى، آتشفشان، جنگ، توسعه سریع شهرى و جهانگردى یا هر عامل آسیب زاى دیگر، عملیات بین‌المللى براى نجات اثر آغاز مى‌شود.

بخشى از حمایت‌ها به صورت مالى و از طریق "صندوق میراث جهانى" به عمل مى‌آید. منابع این صندوق از طریق سهمیه اجبارى یا داوطلبانه اعضاى کنوانسیون و وجوه پرداختى، هدیه دولت‌ها، مجامع بین‌المللى، دستگاه‌هاى عمومى یا خصوصى و یا اشخاص تأمین مى‌شود.

سایر حمایت‌ها عبارت است از کمک‌هاى فنى و مطالعاتى، در اختیار گذاشتن کارشناسان و نیروى انسانى لازم، تربیت کارشناسان در همه سطوح و تهیه تجهیزات فنى.

این کمک‌ها اگرچه براى آثار در خطر فورى‌تر و گسترده‌تر ارایه مى‌شوند، اما شامل حال همه آثار جهانى هستند و براى پژوهش و معرفى اثر یا مرمت‌هاى معمول به کار مى‌آیند.

شرایط ثبت جهانى

اثرى که در فهرست آثار جهانى ثبت مى‌شود، باید یکى از شرایط زیر را دارا باشد:

ـ نمایانگر و دستاورد بى‌نظیرى از نبوغ هنر بشرى باشد.

ـ تبادل فرهنگى و ارزش‌هاى مهم بشرى را در محدوده زمانى خاصى و داخل یک حیطه فرهنگى جهانى نشان دهد.

ـ نمونه منحصر به فرد یا حداقل استثنايى از یک سنت فرهنگى و تمدنى زنده یا از میان رفته باشد.

ـ نمونه برجسته‌اى از بنا، مجموعه معمارى یا محوطه تاریخى باشد که نشانگر مرحله یا مراحل مهمى از حیات بشر در طول تاریخ محسوب مى‌شود.

ـ نمونه برجسته‌اى از یک مکان مسکونى بشرى باشد که معرف کامل یک یا چند فرهنگ باشد.

ـ به نحوى مستقیم و ملموس با رویدادها، آداب و سنن، افکار و عقاید، معتقدات، آثار هنرى یا ادبى واجد اهمیت جهانى مرتبط باشد.

چرا کلیساهاى اصفهان ثبت نشدند؟

غیر از کلیساهاى تاریخى ارامنه آذربایجان، در سایر نقاط ایران و خصوصا در محله جلفاى اصفهان کلیساهاى بزرگ و پراهمیتى وجود دارند که شایسته ثبت جهانى‌اند.

دولت ایران از سال‌ها پیش، مى کوشد تا غیر از میدان نقش جهان، تمام بافت تاریخى اصفهان را به ثبت جهانى برساند و چون با انجام این کار، کلیساهاى جلفا نیز ثبت مى‌شوند، پرونده آن‌ها از پرونده کلیساهاى آذربایجان جدا شده است.

ایران در پیشنهاد اولیه خود به کمیته میراث جهانى، از عنوان "کلیساهاى ارامنه آذربایجان" استفاده کرده بود، اما از آن‌جا که کشورى به نام آذربایجان در شمال ایران قرار گرفته و به نوبه خود داراى کلیساهایى از ارامنه است، ممکن بود استفاده از نام آذربایجان، پاى این کشور را به میان بکشد و موجب پیچیدگى پرونده شود. بنابراین پرونده ارسالى به "کلیساهاى ارامنه ایران" تغییر نام داد؛ هرچند که این نام دقیق و فراگیر نیست.

گزارش مصور اين صفحه به معرفى "وانک سنت استپانوس" مى‌پردازد.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جشن میلاد مسیح یا كریسمس كه امروزه با زرق و برق زیادی در بسیاری از کشورهای جهان برگزار می‌شود، در طول قرون با تغییرات زیادی به شكل امروزی درآمده و دریك قرن گذشته به جشنی مردمی تبدیل شده و جنبه تجارتی‌مصرفی آن پررنگ‌تر از جنبه دینی آن شده است.
 
گفته شده كه جشن كریسمس تا قرن سوم میلادی هنوز تحت تاثیر آیین‌های باستانی در نقاط مختلف بود. بجز جشن تولد "میترا" ( الهه ایرانی‌هندی) كه توسط پیروان میترا به اروپا آورده شده بود و در این فصل برگزار می‌شد، كریسمس با جشن تولد "حوروس"، خدای مصری نیز همزمان بود. رومی‌های باستان هم بلندترین شب سال را بعنوان پرستش خدای خود "ساتورن" جشن می‌گرفتند.
 
کلیسا در سده سوم میلادی كوشش‌های خود را برای در هم آمیختن این جشن‌های باستانی با آیین‌های مسیحی آغاز كرد و بالاخره اولین جشن كریسمس مسیحیان در سال ٣٥٤ میلادی برگزار شد. امروزه بسیاری از مسیحیان ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح جشن می‌گیرند. 
 
جشن كریسمس در طول سال‌ها در معرض تغییرات و نوآوری‌های گوناگون بوده است. یكی از این تغییرات سنت خوردن غاز در شب كریسمس است كه اکنون در بسیاری از كشورها مرسوم است. گفته می‌شود كه مسیحیان پس از دوره یك ماهه روزه داری كه در آن تنها خوردنی و آشامیدنی‌های محدودی صرف می‌شد، غذاهای زیاد و مقوی از جمله ماهی و خوک برای شام کریسمس تهیه می‌كردند. اما به سبب یك حادثه، كه بیشتر به افسانه شبیه است، این سنت تغییر كرد. در شب كریسمس سال ١٥٩٩ میلادی برای ملكه الیزابت اول غاز تهیه شده بود. بر سر سفره آن شب خبر پیروزی انگلستان بر لشکریان اسپانیا به ملكه داده شد و از آن به بعد به یاد این پیروزی خوردن غاز برای همیشه در شب کریسمس به پیشنهاد دربار مرسوم شد و به سایر كشورها نیز رسوخ كرد. امروزه بوقلمون نیز به عنوان غذای اصلی برای شام کریسمس در نظر گرفته می‌شود.   
 
انقلاب صنعتی و اختراعات نو بر این جشن اثر خود را گذاشته و  تزیینات و تدارکات کریسمس نیز دچار دگرگونی‌هایی شده است. نور شمع جایش را در شهر و ده و خیابان و خانه به چراغ‌های رنگی داده و اندیشیدن به تهی‌دستان که از آیین‌های مهم کریسمس بود جای خود را به طیف وسیعی از هدیه‌های رنگارنگ داده است. فروشگاه‌های بزرگ و کوچک هدیه‌های کریسمس را در بسته‌بندی‌های گوناگون، غالبا با بسته‌بندی‌های سرخ و سبز که دو رنگ اصلی کریسمس هستند، به مردم عرضه می‌کنند. حتا غذاها و نوشیدنی‌هایی که در گذشته به ایام روزه مسیحیان متعلق بوده‌اند، امروزه تولید انبوه شده و در فروشگاه‌ها به شکل مختلف فروخته می‌شود. هدیه دادن کریسمس بیش از آنکه یک باور دینی باشد به سنتی تبدیل شده که روابط اجتماعی را تقویت می‌کند. علیرغم این جو مصرفی‌-تجارتی در روزهای پیش از کریسمس، هنوز معتقدینی هستند که براساس باورهای خود در پی کمک به تهی‌دستان هستند. اهدای خون برای نیازمندان یا جمع‌آوری پول برای کودکان به طرق مختلف از جمله این نوع فعالیت‌هاست.  
 
در نمایش تصویری این صفحه، که عکس‌های آن را گلریز فرمانی تهیه کرده است، حال و هوای کریسمس در برخی از فروشگاه‌های لندن، با توضیح تعدادی از نشانه‌های مربوط به جشن کریسمس منعکس شده است.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
محبوبه شیرخورشیدی

زمستان‌های سرد و طولانی و روزهای کوتاه. تا به خودت بجنبی، هنوز وسط روز نشده، هوا تاریک است. در این شرایط بهترین بهانه برای شاد بودن و سپری کردن روزها، جشن و تعطیلات کریسمس و سال نو است. مردم از یک ماه پیش، سرگرم تدارکات و برنامه‌ریزی برای این چند روزند و نور و رنگ هفته‌های آخر سال فرنگی در خیابان‌های شهر بر شادی و انرژی آن‌ها می‌افزاید. 

این روزها روزهای خانواده است. مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها تعطیلند و جوانان به خانه‌هایشان بازمی‌گردند تا دور سفرۀ خانوادگی میلادی مسیح و آغاز سال نو را جشن بگیرند. حتا اگر در شهر یا کشور دیگری مشغول کار یا تحصیل باشند، این فرصت را برای بودن در کنار خانواده غنیمت می‌شمارند.
 
برای دانشجویان ایرانی اما داستان کمی متفاوت است. آن‌ها عادت ندارند سال نو را در میانۀ زمستان جشن بگیرند و کریسمس هم برای اغلب آن‌ها بیگانه است. بسیاری از آن‌ها نیز مثل دیگر هم‌شاگردی‌‌هایشان از فرصت استفاده می‌کنند و هرچند کوتاه، سفری به ایران می‌کنند تا به بهانۀ تعطیلات با خانواده‌شان تجدید دیدار کنند. اما برای آن‌هایی که می‌مانند، این تعطیلات همیشه هم خوشایند نیست. خوابگاه‌ها و خانه‌های دانشجویی در این روزها سوت و کور است. روز کریسمس همۀ شهر خالی و تعطیل است و همه در کنار خانوادۀ خود این روز را جشن می‌گیرند و سرگرم شدن در این روز برای یک دانشجوی ایرانی دور از خانواده کار آسانی نیست. 
 
بعضی‌ها این آرامش و سکوت را غنیمت می‌شمارند و به درس‌ها و کارهای عقب‌افتاده می‌پردازند. بعضی، اگر خوش‌شانس باشند، با دوستان ایرانی دیگر خود دور هم جمع می‌شوند و بعضی فقط جلو تلویزیون یا با کامپیوتر و تپلت وقت می‌گذرانند.
 
اما همۀ تعطیلات هم این طور نیست. در روزهای دیگر فرصت‌های زیادی برای وقت‌گذرانی و تفریح هست. انواع جشنواره‌ها و بازارچه‌های خیابانی که پر از غرفه‌های سرگرمی، خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های گرم و خوش‌مزه است، حراج‌های بزرگ فروشگاه‌ها  و شور خرید لباس‌ها و وسایل نو و انواع شب‌نشینی‌ها و بزم‌های دوستانه برای کریسمس و سال نو مسیحی. این روزها همین‌طور فرصتی است برای کسانی که می‌خواهند با فرهنگ و سنت‌های مردم کشورهای میزبان‌شان آشنا شوند.
 
در  گزارش مصور این صفحه تعدادی از دانشجویان مقیم لندن از تجربه‌ها و خاطرات این روزهای خود می‌گویند.
 
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
امیر جوانشیر

گرند کانیون شاهکار طبیعت و رود کُلُرادو معمار آن است. این بنای باشکوه در طول میلیون‌ها سال حرکت بی‌وقفۀ این رود پدید آمده‌ است. بنایی که در نگاه اول، عظمتش چشم را مسحور می‌کند و در نگاه‌های بعدی با جان و روان شما آن می‌کند که پرستشگاه‌های  بزرگ و باستانی با شیفتگان.

یک عکاس گفته‌ است که همۀ درس خود را در دانشگاه گرند کانیون خوانده‌است، اما این اواخر احساس می‌کند که نه تنها به دانشگاه، بلکه به کلیسا هم می‌رود. با وجود این، اینجا معبد نیست. معابد را افراد بشر ساخته‌اند تا خدایان را نیایش کنند. اما در گرند کانیون، رود، در جریان بی‌پایان خود توانسته لایه‌های خاک را بشوید و دره‌ای پدید آورد که لایه‌های متعدد زمین‌شناسی آن، بر اثر تابش بی‌امان خورشید و رنگ استثنایی خاک، به شکل‌های گوناگون و رنگارنگ با بریدگی‌های طبیعی کم‌مانند، پیکر گرفته، لایه بر لایه بر هم سوار شده و جاذبه‌ای کاملاً استثنایی به وجود آورده‌ است.

همیشه آدمی در مقابل پدیده‌های طبیعی ناتوانی خود را احساس می‌کند، اما اینجا از تصور ناتوانی فراتر است. عظمت آن از یک لحاظ دیگر هم شگفتی‌برانگیز است. طول این دره را ۴۵۰ کیلومتر گفته‌اند که بزرگترین تنگه بر روی کرۀ زمین است. ژرفای آن در عمیق‌ترین نقاط  نزدیک ۱۶۰۰ متر و فاصلۀ این سو و آن سوی تنگه حدود ۱۶ کیلومتر است. گفته می‌شود که در طول شش هفت میلیون سال پدید آمده‌ است.

ما که از کالیفرنیا حرکت کرده بودیم، غروب‌هنگام به گرند کانیون رسیدیم. اما باز صبح روز بعد هم سر تا پای تنگه را از منظرهای مختلف دیدیم. به نظر من غروب خورشید رنگی به آن می‌زند که در وقت‌های دیگر ندارد، اما این یک سلیقه است. بسیاری کسان در طلوع خورشید، آن را دوست‌تر می‌دارند. خاک سرخ که از وفور مس حکایت دارد، به آن رنگ گرم و جذابی زده‌ است که هر خاک ندارد. پاره‌ای اطلاعات نوشته‌شده بر جعبه‌های اعلانات نیز حکایت از آن دارد که حدود صد سال پیش، در آنجا مس استخراح می‌کرده‌اند. آمریکایی‌های خون‌سرد و پرحوصله هم وقتی به آنجا می‌آیند، به دیدار یک‌شبۀ آن بسنده نمی‌کنند، بلکه دست کم هفته‌ای را در آن هوای گرم و پاک می‌گذرانند و روزها و شب‌ها به تماشای دره می‌نشینند تا آن را حس کنند.

دیدن دره هم البته کار یک روز و دو روز نیست. در یک ماه هم نمی‌توان، به قول بیهقی، "زوایا و خبایا"ی آن، از آبشارها گرفته تا غارها سر زد. بیش از اندازه بزرگ است و هیچ کس نیست که همه جای آن را بلد باشد که به شما نشان دهد. آمریکایی‌ها نه تنها گرند کانیون را مزه مزه می‌کنند که با هر پدیده یا جاذبۀ دیگر هم چنین می‌کنند. مثل ما سک سک نمی‌کنند و نک نمی‌زنند که بگذرند. ژرف رفتن در هر چیز و کنجکاوی در ریزه‌کاری‌ها، خصلت بشر پس از عصر روشنگری است و آن‌ها به کمال این خصلت را در خود پرورده‌اند.

ما که از آریزونا وارد پارک ملی (نشنال پارک) شده بودیم، کنارۀ جنوبی آن را دیدیم، در عین حال بالگردها و هواپیماهایی را می‌دیدیم که از جانب لاس وگاس، جهان‌گردان را به سوی آن می‌آوردند و بر کنارۀ شمالی آن در پرواز بودند. جالب‌تر این که در صحرای خشک آریزونا لب تا لب این دره، سرسبز و پردرخت است و این همه از برکت رود کلرادو است. این رود از ارتفاعات کلرادو، از کوه‌های راکی می‌آید و ایالت‌های یوتا و آریزونا و کالیفرنیا را در می‌نوردد تا به اقیانوس آرام برسد و در تمام سال پرآب است.

زیبایی‌های این شاهکار طبیعت، با آن چه که با دست بشر بر گرد آن ساخته شده، درخششی دیگر یافته‌ است.  "تئودور روزولت"، رئیس‌جمهوری سال‌های اول سدۀ بیستم آمریکا، برای آسیب نرسیدن به طبیعت کانیون بنیاد پارک ملی گرند کانیون را گذاشت و کنگرۀ آمریکا هم بودجۀ آن را پرداخت، تا راه آهن سرتاسری آمریکا هم ازکنار آن بگذرد. شرکت راه آهن هم هتل باشکوهی در آن جا ساخت و هزاران نفر را به سوی آن جذب کرد.

ما به هنگام ورود به گرند کانیون تصور می‌کردیم پس از دو ساعتی گشت و گذار مجبوریم به شهر برگردیم و جای خواب و استراحت پیدا کنیم، اما آن‌قدر هتل و متل و چادر در پارک ملی وجود داشت که به شهر نیازی نیفتاد. هر چند بیشتر هتل‌ها و متل‌ها پر بود و جا برای مسافر تازه نداشت و ما بعد از مراجعه به چندین هتل و متل توانستیم اتاقی برای اقامت شب‌هنگام خود پیدا کنیم.

در واقع تأسیسات پارک ملی که از برکت گرند کانیون به وجود آمده، دور و بر دره را آباد و سرشار از زندگی کرده‌ است.

همراه من در این سفر مرد جوانی بود که زمانی در یکی از فروشگاه‌های مریلند کار می‌کرد. صاحب فروشگاه در آن سال‌های نسبتاً دور به دیدار گرند کانیون رفته بود و در بازگشت به همراه من گفته بود که گرند کانیون را فقط باید دید و با چشم چشید. فیلم و تصویر قادر نیست آن را بیان کند. اکنون من که در حال نوشتن این گزارش هستم، عمق این حرف را بیشتر درک می‌کنم. تئودور روزولت حق داشت که می‌گفت: این تنگه توصیف ناپذیر است و همتا ندارد.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
سپهر مهدوی‌فر

صبح جمعه پاییزی برای تهیه گزارش به سمت جاده جالوس راه می‌افتم. بعد از عبور از چند تونل و درست جایی که سد امیرکبیر تمام می‌شود دیواره سنگی بزرگی کنار جاده نمایان می‌شود. آنجا تابلوی "پل خواب" را می‌بینم. "کافه نیش ترمز" در نزدیکی آن مکانی است که علاقه‌مندان ‌سنگ‌نوردی آنجا صبحانه می‌خورند و برای صعود به دیواره‌های پل خواب آماده می‌شوند. مسئول کافه می‌گوید پنج شنبه و جمعه‌ها اینجا شلوغ می‌شود و هر هفته حدود پنجاه نفر برای صعود می‌آیند. کمی بعد یک ماشین پراید با پنج سرنشین خانم کنار کافه توقف می‌کند و با کوله‌های بزرگ و سنگین از ماشین پیاده می‌شوند. "نسیم عشقی" به همراه شاگردانش هر هفته برای  ‌سنگ‌نوردی به اینجا می‌آیند. دختران آماده‌اند تا یک جلسه آموزش  ‌سنگ‌نوردی همراه با هیجان و لذت را تجربه کنند.

نسیم عشقی که امسال سی و دو ساله شده است از کودکی تا به امروز در بسیاری از رشته‌های ورزشی همچون کیک بوکس، بدنسازی، دومیدانی، شنا، تیراندازی و هندبال فعالیت حرفه‌ای داشته است اما آشنایی او با سنگ‌نوردی در دوران تحصیل در دانشگاه باعث شد تا تمامی ورزش‌ها را کنار بگذارد و به صورت حرفه‌ای به این رشته روی بیاورد.

سنگ‌نوردی به دو بخش داخل سالن و طبیعت تقسیم می‌شود. نسیم در زمینه طبیعت و دیواره‌نوردی فعالیت می‌کند و دلیل آن را "آزادتر بودن این رشته و قانون‌های نانوشته‌ای که در طبیعت و جود دارد" می‌داند. از نظر او سنگ‌نوردی انتها ندارد و هیچگاه حس بهترین بودن به شما دست نمی‌دهد. وقتی می‎‌توان به توانمندی بالا رسید که در دیواره‌هایی با جنس‌های مختلف صعود کرده باشید. 

او در ایران صعود به دیواره‌های مختلف را شروع کرد و بعد از مدتی برای کسب تجربه بیشتر به کشورهای مختلف سفر کرد. او سفرهایش را از کشورهای همسایه آغار کرد و بعد از مدتی به دعوت یک مجله‌ سنگ‌نوردی به آلمان رفت. هدف از این دعوت تهیه عکس‌هایی از او برروی دیواره‌های بلند بود که برخی از آن‌ها را دراین گزارش می‌بینید. پس از آن توانست به کشورهای اتریش، چک، سویس و ایتالیا نیز سفر کند و به تجربیاتش بیفزاید. در حال حاضر می‌توان گفت نسیم عشقی یکی از بهترین دیواره‌نوردان ایران است که به طور مستقل و بدون حمایت فدراسیون سنگ‌نوردی فعالیت می‌کند. 

نسیم درباره گشایش مسیر در سنگ‎‌نوردی می‌گوید: "مثلا من یک دیواره‌ای پیدا می‌کنم که تا حالا کسی نتوانسته صعود کند و یا تلاشی برای آن نکرده است. برای همین آن مسیر را با هزینه شخصی و بدون هیچ کمکی تجهیز می‌کنم تا بعد از آن بقیه سنگ‌نوردان بتوانند از آن استفاده کنند. تا به امروز حدود 60 مسیر باز کرده‌ام؛ نه فقط در ایران بلکه در کشورهای هند، ترکیه، ارمنستان، گرجستان و عًمان هم گشایش مسیر داشته‌ام."

او با جدیت در پای دیواره شاگردان خود را راهنمایی می‌کند تا بتوانند بهترین صعود را داشته باشند. وقتی آن‌ها اشتباه می‌کنند فریاد می‌زند و آن‌ها را جریمه می‌کند. یکی از آن‌ها که برای صعود آماده می‌شود با خنده می‌گوید: "من تمرین‌هایم را یواشکی شروع کردم و حتا عکس‌هایم را قایم می‌کردم اما کم کم خانواده عادت کردند و البته همیشه نگرانی دارند." 

نسیم عشقی از اینکه به شمار دختران سنگ‌نورد افزوده خوشحال است. او کلاس‌هایش را با هزینه کمی برپا می‌کند و درآمد کلاس‌هایش را صرف سفرها و گشایش مسیرها می‌کند. 

از دیدگاه او تقریبا تمامی شرایط برای حضور بانوان در این رشته ورزشی وجود دارد و هیچ بهانه‌ای پذیرفتنی نیست: "زمانی گروه‌های کوه‌نوردی برای ورود خانم‌ها به این رشته تلاش می‌کردند اما امروز راه‌ها هموار است و هر کس می‌تواند علائق‌اش را در کوه‌نوردی و سنگ‌نوردی دنبال کند". 

در گزارش تصویری این صفحه به محل تمرین و آموزش ‌سنگ‌نوردی نسیم عشقی رفته‌ایم و با او  و نیز یکی از شاگردانش گفت و گو کرده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.