Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

ثمر سعیدی

دور تا دور هر یک از نیمکت‌های پارک، جمعیتی گرد آمده و مشغول تماشا هستند. صدای تاس ریختن بر روی تخته‌های خوش آب و رنگ از دور به گوش می‌رسد و گفت ‌و شنود تماشاگران نوید یک بازی هیجان‌انگیز را می‌دهد. بازیکن‌ها در سکوت، مشغول تجزیه و تحلیل حرکت مهره‌ها هستند و افرادی که به تماشا ایستاده‌اند گه‌گاه به حذف برخی مهره‌ها عکس‌العمل نشان داده و به نظر می‌رسد که از تماشا کردن این جدال در بازی تخته نرد لذت بسیار می‌برند.

اینجا یکی از پارک‌های مرکزی تهران است و افرادی با سن و سال‌های گوناگون به بازی تخته نرد مشغول هستند. بیشتر آنها بازنشسته هستند و تقریباً هر روز برای بازی به پارک می‌آیند تا به گفته خودشان، وقت‌کُشی کنند یا روزگار بگذرانند.

تعدادی از این مردان کهنسال تخته نرد را به صورت سنتی بازی می‌کنند و شانس و تقدیر را بیشتر از مهارت ذهنی عامل موفقیت در این بازی می‌دانند. آنها بازی تخته نرد را از پدران خود آموخته‌اند. آقای نردشیر از جوانان برگزارکننده بازی تخته نرد اما معتقد است که در این بازی "تدبیر" نیز لازم است.

تخته نرد، بازی با ۳۰ مهره و ۲تاس بر روی تخته است. بازیکنان می‌بایست مهره‌های خود را بر اساس عددی که تاس‌ها تعیین می‌کنند در جهت یا خلاف جهت عقربه‌های ساعت حرکت دهند. بازیکنی که موفق شود زودتر مهره‌های خود را از تخته خارج کند برنده خواهد بود.

"نرد" یکی از قدیمی‌ترین بازی‌های جهان است. به نوشته کتاب "تخته نرد، تقدیر یا تدبیر" اثر "دکتر ابوالقاسم تفضلی" در اکتشافات باستانی اوایل قرن بیستم، بازی‌هایی مشابه نرد در شهر باستانی اور و منطقه بین‌النهرین کشف شده‌اند اما ریشه تخته نرد امروزی را مربوط به مشرق زمین می‌دانند. در کاوش‌های باستانی از مقبره یکی از فراعنه مصر بازی‌هایی که به تخته نرد شباهت داشتند به دست آمده است. البته بین این بازی که در مصر باستان انجام می‌شده و تخته نرد امروزی اختلافاتی به چشم می‌خورد.

گفته شده بازی تخته نرد از ایران به منطقه مدیترانه و سپس به اروپا راه یافته و طبقه اشرافی یونان و روم قدیم نیز به این بازی می‌پرداختند و در دوران قرون وسطی در بسیاری از کشورهای اروپایی این بازی اسباب تفکر و سرگرمی را در بین اشراف یا حتا مردم عادی فراهم می‌آورده است. نرد به عنوان یک بازی شرقی شهرت دارد. آنطور که در کتاب تخته نرد، تقدیر یا تدبیر ذکر شده، در کاوش‌های باستان‌شناسانه در شهر سوخته واقع در سیستان و بلوچستان بازی مشابه تخته نرد پیدا شده است و بیانگر این موضوع است که ایرانیان از حدود ۶ هزار سال قبل به بازی‌های مشابه تخته نرد امروزی مشغول بوده‌اند.

پیدایش نرد را با استناد به یک نوشته به زبان پهلوی به "بزرگمهر" وزیر دانای "انوشیروان ساسانی" نسبت می‌دهند. در این متن پهلوی که به "چترنگ نامک" شهرت دارد آمده است که وقتی پادشاه هندوستان دستگاه بازی شطرنج را ـ که یک بازی اختراع هندی‌ها بود ـ نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر خردمند اسرار آن را کشف کرد و در پاسخ به آن بازی تخته نرد را ابداع کرد. وی نام این بازی را به افتخار "اردشیر بابکان" سرسلسله ساسانیان، "نیو اردشیر" گذاشت که با گذشت زمان به "نردشیر" تغییر پیدا کرد.

فردوسی حکیم در شاهنامه، داستان پیدایش تخته نرد و شطرنج را با دقت فراوان و بیان جزییات آورده است.

تخته نرد در این روزگار در جمع‌های خانوادگی و دورهمی‌های دوستانه بازی می‌شود و اغلب افراد این بازی را در سنین خردسالی از همین جمع‌ها آموخته‌اند. هم‌اکنون این بازی به‌صورت آنلاین با رویارویی در برابر حریف‌های واقعی از سرتاسر جهان رونق بسیاری دارد و نرم‌افزارهای این بازی برای کامپیوتر و تلفن‌های هوشمند به سهولت در دسترس است.

در سراسر جهان مسابقات تخته نرد به صورت منظم برگزار می‌شود و بین خاورمیانه‌ای‌ها و در اروپای شرقی رونق بیشتری دارد. در ایران نیز مسابقات تخته نرد در تهران و تعدادی از شهرستان‌ها برگزار می‌شود و علاقمندان به این بازی می‌توانند به صورت حرفه‌ای در کنار حریفان ماهر و رقبای چیره‌دست به بازی بپردازند.

این بازی نمادهایی نیز دارد که ذکر آنها خالی از لطف نیست. این گونه گفته می‌شود که ۳۰ مهره در تخته نرد نشان‌گر ۳۰ روز یک ماه و ۲۴خانه نماد ۲۴ساعت شبانه روز هستند. همچنین ۴ قسمت زمین بازی نشان‌دهنده ۴فصل سال، ۵ دست بازی نمایانگر ۵ وقت شبانه روز، ۲ رنگ سیاه و سفید در مهره‌ها نماد شب و روز و ۱۲خانه در هر طرف زمین نشان دهنده ۱۲ماه سال هستند. تخته نرد نماد کره زمین، تاس نشان‌گر ستاره بخت و اقبال، گردش تاس‌ها یادآور گردش ایام و مهره‌ها نمادی از انسان‌ها هستند که گردش مهره‌ها حرکت و زندگی انسان و برداشته شدن مهره در پایان هر بازی نمادی از مرگ آدمی است.

بسیاری از بزرگان در طول تاریخ این بازی را انجام می‌داده و از آن لذت می‌برده‌اند. تخته نرد تنها برای وقت گذرانی نیست چرا که مهارت در این بازی به صورت اتفاقی حاصل نمی‌شود. لازمه چیره‌دستی در این بازی، به مانند شطرنج، داشتن مهارت ذهنی، توانایی تجزیه و تحلیل و قابلیت پیش‌بینی حرکت مهره‌هاست، هر چند در بسیاری از موارد بازیکنان غیرحرفه‌ای نرد که برای وقت‌گذرانی بازی می‌کنند خود را به بخت و اقبال و آنچه که تاس برای آنها رقم می‌زند می‌سپارند.

در گزارش تصویری این صفحه به سراغ بازی تخته نرد در پارک‌های تهران رفته‌ایم. "محمد عباسی"، نویسنده وبلاگ تخته نرد، و همچنین "نردشیر"، برگزارکننده مسابقات تخته نرد در ایران، به جنبه‌های فلسفی و علمی این بازی اشاره می‌‌کنند.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

برای آن‌ها که دستی در علوم انسانی دارند، "فتح‌الله مجتبایی" نامی است به غایت بلند، اما خیل بزرگی از ایرانیان که نخبگی را بیشتر از جَنَم علوم فنی و مهندسی یا پزشکی می‌دانند، این پژوهشگر برجسته ادیان و عرفان را کمتر به‌جا می‌آورند - حتا اگر هنگام تحصیل، کتاب‌هایی را خوانده باشند که او از نویسندگان و تدوین‌گرانش بوده است.

اوایل دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بود که مؤسسه انتشارات فرانکلین نیویورک، شعبه‌ای در تهران دایر کرد و چند سال بعد تدوین کتاب‌های درسی یکنواخت برای مدارس ایران را عهده‌دار شد. بدین منظور گروهی از نویسندگان، پژوهشگران و آموزگاران زبده که فتح‌الله مجتبایی نیز از آن جمله بود، به دانشگاه کلمبیا رفتند تا روش‌های نوین تدوین کتاب‌های درسی را فراگیرند. یک سال بعد که این گروه به ایران بازگشت، مجتبایی به همراه "مصطفی مقرّبی" و "زهرا کیا" زیر نظر "پرویز ناتل خانلری" نگارش کتاب‌های "قرائت و دستور زبان فارسی" دبیرستان‌ را آغاز کرد.

این تنها یکی از خدمات پرشمار و گوناگون مجتبایی به فرهنگ ایران معاصر است. او چه آن سال‌هایی که عهده‌دار تدریس متون عرفانی فارسی در "مرکز تحقیقات ادیان جهان" در دانشگاه هاروارد بود؛ چه در روزگاری که وابستگی فرهنگی و مدیریت خانه‌های فرهنگی ایران در لاهور  پاکستان را به‌عهده داشت؛ چه امروز که ضمن تدریس در دانشگاه، در شورای عالی علمی مرکز دایر‌ة‌المعارف بزرگ اسلامی حضور دارد  و به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی به پژوهش و راهنمایی پژوهشگران جوان همت گمارده، لحظه‌ای از خدمت به فرهنگ کشورش بازنایستاده است.

مجتبایی در گزارش مصور این صفحه، شرحی از زندگی و کارنامه فرهنگی خود را بازمی‌گوید اما آن‌چه در این مقدمه باید به اجمال مورد اشاره قرار گیرد، زمینه پرورش فکری و اخلاقی اوست. خانواده او پشت در پشت از مستوفیان عصر قاجار بودند و می‌دانیم که زادگاه او فراهان و شهرهای حوالی‌اش مثل تفرش و آشتیان و گرَکان، خاستگاه کثیری از مستوفیان عصر قاجار و ماقبل آن بوده‌اند: از قائم مقام فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر گرفته تا میرزا حسن مستوفی‌الممالک و خاندان دکتر محمد مصدق. مجتبایی اما، غیر از تعلق به خاندان مستوفیان، اجدادی داشت از مشایخ صوفیان نعمت‌اللهی. از این‌رو شاید بتوان گفت که فضل و دانش خود را از مستوفیان و علاقه وافرش به عرفان شرقی را از صوفیان به ارث برده است.

تحصیلاتش نیز آمیزه‌ای است از نظام سنتی و مدرن تعلیم و تربیت؛ نظامی که یکسرش به ملّای مطوّلی می‌رسد و در سوی دیگر به دانشگاه هاروارد راه می‌بَرَد. نخستین آموزگارش، مادرش بود که ذوق و قریحه‌ای شاعرانه داشت و فرزندش را از چهار سالگی با خواندن و نوشتن فارسی و قرائت قرآن و بوستان و گلستان آشنا کرد.

در شش سالگی اما، معلم سرخانه‌ای را از تفرش به روستای محل زندگی‌شان آوردند تا فتح‌الله و یک خواهر و دو برادرش را تحت آموزش قرار دهد. این معلم، ملایی بود به‌نام "شیخ ابراهیم" و معروف به "مُطَوّلی" که به خاطر تبحرش در تدریس کتاب "مطول" بدین لقب خوانده می‌شد. مطول کتابی است در معانی و بیان و بدایع ادبیات عرب  که خواندش از قدیم‌الایام در حوزه‌های علمیه رواجی تمام داشت و جزء لاینفک آموزش مقدماتی به شمار می‌رفت. فتح‌الله، مطول و مُغنی و جامع‌المقدمات را نزد شیخ ابراهیم خواند و به قول خودش "از شش سالگی تا دوازده سالگی پایه و مایه فکری و سواد من را او ریخت". شب‌ها نیز در غیاب رادیو و تلویزیون و شبکه‌های مجازی، همه خانواده گرد شیخ ابراهیم حلقه می‌زدند و به اتفاق شاهنامه و مثنوی معنوی و کلیات سعدی و خمسه نظامی و دیوان حافظ را می‌خواندند.

در چهارده سالگی راهی اراک شد تا تحصیلات دبیرستانی را آن‌جا بیاغازد. از میان معلمانش بیش از همه "ابراهیم دهگان" را به یاد می‌آورد، این مرد "نیک نفس که بایدش پدر فرهنگ نوین اراک خواند" یکچند در کسوت روحانیت بود، سپس عبا و عمامه را کنار گذاشته و به دبیری روی آورده بود. دهگان ادبیات فارسی و تاریخ دوران اسلامی را چنان به فتح‌الله آموخت که وقتی برای تحصیلات دانشگاهی به تهران آمد، بسیاری از درس‌ها برایش تکراری می‌نمود و در اغلب کلاس‌ها حرف تازه‌ای به گوشش نمی‌خورد.

البته در محیط دانشگاهی هم بودند کسانی که او سخت تحت تأثیرشان قرار گرفت و از محضرشان بسیار آموخت؛ از جمله: دکتر لطفعلی صورتگر که زبان و تاریخ ادبیات انگلیسی را نزدش فرا گرفت؛ دکتر باقر هوشیار که فلسفه آموزش و پرورش و روانشناسی آموزشی را تدریس می‌کرد؛ دکتر علی اکبر سیاسی که تعلیم و تربیت می‌گفت و از همه این‌ها بیشتر، پرویز ناتل خانلری و "سعید نفیسی" که رابطه‌شان با مجتبایی از استاد و شاگردی به رفاقت کشیده بود و غالبا در جلسات ادبی و خانگی آنها در شمیران و تهران شرکت می‌جست.

حالا او خود استادی است ارجمند در قواره همین استادان بزرگ و نام‌آور. چندان‌که در ۸۸ سالگی همچنان می‌خواند و می‌نویسد و درس می‌دهد و در جذبه عرفان شرقی ره می‌سپارد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوکا صحرایی

"استاد ابراهیم  قنبری‌مهر" با نام اصلی "ابراهیم مشهدی قنبر" مرداد ماه سال ۱۳۰۷در تهران به دنیا آمد. در همان کودکی پدرش را از دست داد و در ۱۱سالگی مدرسه را رها کرد و به کار مشغول شد.  ابتدا شاگرد حلبی‌سازی و سپس آهنگری شد و سرانجام به کار نجاری روی آورد. 

قنبری‌مهر از دوران کودکی به شعر و ادبیات بسیار علاقه داشت. آن طور که می‌گوید به صورت کاملا تصادفی با شعر خیام آشنا و مجذوب آن می‌گردد و تا به امروز نیز خود را از مریدان خیام می‌داند. معتقد است آشنایی با شعر خیام تغییرات بسیار زیادی در زندگی او به وجود آورده است. 

آشنایی با استاد ابوالحسن صبا در سال ۱۳۳۰  نقطه عطفی در زندگی  قنبری‌مهر بود و به توصیه او بود که سازسازی را شروع کرد و "عشق به موسیقی برای او تبدیل به عشق صبا شد و عشق به سازسازی."
 
خاطره ابراهیم قنبری‌مهر دربارۀ ساخت ساز بربط
او مرتب ساز می‌ساخت و نزد استادش می‌برد و استاد هر بار توصیه‌ای می‌کرد. تا این که سرانجام در سال ۱۳۳۵ یکی از سازهای  قنبری‌مهر مورد تایید ابوالحسن صبا قرار گرفت.  قنبری‌مهر می‌گوید "هرگز خاطرۀ لبخند و نگاه عمیق استادش را، لحظه‌ای که با ساز ساخته دست او می‌نواخت، فراموش نمی‌کند". صبا همان شب با آن ویولن در رادیو برنامه اجرا کرد.
 
در سال ۱۳۳۶ قنبری‌مهر از طریق استاد صبا با "خوتسیف"، نوازنده چیره‌دست ویولن،  که آن زمان رهبر ارکستر سمفونیک تهران بود آشنا شد. و به واسطه این آشنایی بود که در سال ۱۳۳۸ به توصیه خوتسیف و پیشنهاد مهرداد پهلبد، رئیس وقت اداره هنرهای زیبا، برای کسب دانش و تجربه به کارگاه ساز سازی "واتلو" در پاریس رفت. در همانجا با ویولن نواز بزرگ روس، "دیوید اویستراخ" آشنا شد. اویستراخ با ویولن ساخت قنبری‌مهر نواخت، و در نامه‌ای از او تمجید کرد. او می‌گوید: "من نامه‌های زیادی داشتم که موسیقی‌دان‌های بزرگ برایم می‌نوشتند. ولی دیوید اویستراخ شاخص بود و نامه او برایم ارزش دیگری داشت." 
 
پس از بازگشت از پاریس و کسب دانش و تجربه در کارگاه واتلو، مهرداد پهلبد پیشنهاد ساخت ساز بربط را به او داد. او تحقیقات وسیعی را درباره بربط ایرانی آغاز کرد اما به دلایلی ساخت این ساز تا سال ۱۳۷۸ به تعویق افتاد.
 
سال ۱۳۴۵ساخت اولین‌هارپ در ایران به دست ابراهیم  قنبری‌مهر در کارگاه سازسازی اداره فرهنگ و هنر آغاز شد و به این ترتیب ایران هم به جرگۀ سه کشور امریکا، شوروی و فرانسه که توانایی ساخت‌هارپ را داشتند پیوست. 
 
در سال ۱۳۴۹ عده‌ای از آهنگسازان از جمله احمد پژمان، مرتضی حنانه و ثمین باغچه بان، که اجرای موسیقی جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را برعهده داشتند، تصمیم گرفتند از سازهای بادی و کوبه‌ای دوران هخامنشی استفاده کنند. آنها ابتدا سفارش ساخت این سازها را به ارتش داده بودند. اما ارتش پس از دو سال کار موفق به ساخت این سازها نشد و به همین علت سفارش ساخت سازها به کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر داده شد. قنبری‌مهر ۸ ماه برای ساخت این سازها فرصت داشت اما تلاش او و همکارانش باعث ساخت گنجینه‌ای ارزشمند از سازهای بادی و کوبه‌ای ملی از جمله کرمیل (سازی از خانواده بادی فلزی)، کرنای شمال، کرنای فارس، کرنای مشهد، گورگه (نوعی طبل)، سورنای بختیاری، سورنای دزفولی، سورنای کوچک، دهل و نقاره شد که هم اکنون تعدادی از این سازها در کارگاه سازمان میراث فرهنگی کشور نگهداری می‌شود.
 
پس از انقلاب، ابراهیم قنبری‌مهر، خود را بازنشسته کرد اما فعالیت‌هایش ادامه یافت. در سال ۱۳۷۴ شرکت گسترش فضاهای فرهنگی وابسته به شهرداری تهران تصمیم گرفت در شمال تهران موزه‌ای به نام  قنبری‌مهر راه اندازی کند. ابراهیم  قنبری‌مهر هم متعهد شد هر سال سه ساز به موزه تحویل دهد و ۵ کارآموز تربیت کند. 
 
او از فرصت و امکاناتی که در اختیارش قرار گرفته بود استفاده کرد و کار روی ساز بربط  را با نزدیک به سه دهه تاخیر آغاز کرد. فعالیت‌های اخیر او یک سال ادامه یافت اما در پی عزل کرباسچی ( شهرداروقت تهران) قرارداد او نیز با شهرداری فسخ و همکاری‌اش با موزه منتفی شد. و در سال ۱۳۷۸ موزه استاد  قنبری‌مهر تبدیل به موزه موسیقی شد.
 
پس از آن قنبری‌مهر در کارگاه شخصی خود مشغول فعالیت شد و ساخت بربط ایرانی را به پایان رساند. وی با مطالعه و تحقیق روی نقش برجسته‌های طاق بستان، تخت جمشید و تصاویر به جا مانده از نوازنده‌های ایرانی در دوران قبل از اسلام می‌گوید: "چیز مهمی که احساسم به من می‌گفت این است که ذوق ایرانی نمی‌تواند سازی بسازد که بزرگ‌تر از هیکل انسان باشد. وقتی نوازنده، سازعود را دست می‌گیرد تمام اعضای بدنش حالتی غیرعادی پیدا می‌کند. به هر جهت من با مطالعه و تحقیق تغییراتی در ساختمان عود به وجود آوردم و طوری آن را ساختم که صدایش به صدای ایرانی نزدیک باشد. نتیجه چیزی شد که الان هر بربط نوازی این ساز را دست می‌گیرد هم دستش و هم بدنش و هم سازش حالت طبیعی دارد".
 
در سال ۱۳۳۶ استاد حسین تهرانی مشکل تغییر صدای تنبک را با تغییر هوا با او در میان گذاشت و به این ترتیب اولین تنبک کوکی توسط  قنبری‌مهر طراحی و بعدها در کارگاه سازسازی اداره هنرهای زیبا ساخته شد. از دیگر ابداعات مهم  قنبری‌مهر طی سال‌های اخیر ساخت گوشی‌هایی برای سازهای ایرانی مانند: کمانچه، سنتور، قیچک، تار و سه تار است که همگی با گام دنده کوک می‌شوند و هیچ وقت برگشت ندارند و از کوک خارج نمی‌شوند. کار با این سازها برای نوازندگان بسیار آسان می‌شود.
 
وی علاوه بر کیفیت صدای ساز، زیبایی آن را هم در نظر داشته است و با ابداع صنعت "مهرکاری" که تلفیقی از چوب‌های رنگی با فلز برنج است به زیبایی ظاهری آن نیز افزود. نام این تکنیک -مهرکاری- درواقع اشاره به پسوند نام این هنرمند است.
 
وی این روزها نیز با وجود کهولت سن و بیماری کماکان ساعاتی را در کارگاه شخصی سپری و به کار روی سازهای ایرانی می‌پردازد. باید بگوییم که در تهیه این گزارش از کمک‌های مرجان قنبری‌مهر، دختر استاد قنبری‌مهر، بهره‌مند شدیم. از ایشان سپاسگزاریم.
 
 
در گزارش تصویری این صفحه استاد قنبری‌مهر از تجربیات و خاطرات خود در زمینه سازسازی می‌گوید.
 
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حسن ظهوری

کاوش‌های باستان‌شناسی همواره بر دو محور، کاوش در گورستان و سکونت‌گاه انجام گرفته‌است. طی نیم‌ قرن گذشته، بیش از نیمی از کاوش‌های باستان‌شناسی ایران در گورستان‌های باستانی و تاریخی به انجام رسیده‌ است. حجم یافته‌های باستان‌شناسی از حفاری گورستان، قابل شمارش نیست. با این‌حال مطالعات انسان‌شناسی درستی روی این‌همه یافته باستان‌شناسی صورت نگرفته‌ است.

گورستان‌های باستانی، مملو از اشیاء گوناگون باستانی هستند، اشیایی که معمولا سالم و یا در حدی شکسته که با دو یا سه وصله ساده دوباره مثل روز اول قابل رویت هستند. از این جهت، باستان‌شناسان هم علاقه‌مندند تا در گورستان کار و آثار شاخصی به موزه‌ها اضافه کنند. اما حفاری در گورستان، یک روی دیگر سکه هم دارد. مهمترین یافته باستان‌شناس در گورستان اسکلت است. یافته‌ای که معمولا با بی‌توجهی از کنار آن عبور می‌شود. تا پیش از این باستان شناسان معمولا به دو یا سه یافته مهم در اسکلت‌های باستانی اکتفا می‌کردند. جهت تدفین، شناسایی اسکلت از روی هدایای قبور، زن یا مرد بودن و ... اما طی دو دهه گذشته و با ورود دانش‌های انسان‌شناسی به حیطه باستان‌شناسی، شاهد تحولی شگرف در مطالعه روی اسکلت‌های به دست آمده هستیم.

انسان‌شناسی یافته‌های باستانی، علمی تازه در علوم میان رشته باستان‌شناسی است، با این‌حال نقشی مهم ایفا می‌کند. امروزه با ورود مطالعات ژنتیکی به عرصه انسان‌شناسی، مطالعات باستان‌شناسی هم متحول شده و یافته‌های مهمی از چگونگی زیست در هزاران سال قبل به دست آمده‌ است.

اما یک انسان‌شناس چه می‌کند؟ او نخست پس از کشف جنسیت اسکلت یافت شده، علت مرگ را جستجو می‌کند. علت مرگ همیشه کهولت سن نیست. وقتی با اسکلت‌های باستانی مواجه هستیم، بیماری‌های مرگ‌بار، حوادث غیرمترقبه و جنگ، گاهی مهمترین عوامل مرگ هستند. انسان‌شناس تک تک این موارد را بررسی می کند. او در می‌یابد که چه بیماری‌هایی در گذشته جان افراد را می‌گرفته‌ است. مطالعات او دریچه تازه‌ای از علل مرگ و میر در گذشته را پیش روی همه باز می‌کند.

انسان‌شناس مطالعات گسترده ای روی جمجمه اسکلت‌ها انجام می‌دهد. جمجمه‌ها مهمترین شناسنامه جسمانی انسان در زیر خاک هستند. مطالعه جمجمه‌ها علاوه بر کشف برخی بیماری‌های خطرناک، مهمترین عامل شناسایی نژاد و مهاجرت‌ها هستند. به گفته انسان‌شناسان، انسان‌ها از نظر جمجمه به سه دسته اصلی سرمتوسط‌ها، سردرازها و سرگردها تقسیم می‌شوند. در میان این تقسیمات گاهی با حدود زیاد و کم هم مواجه هستیم. انسان‌شناس از طریق مطالعه روی مجموعه‌ای از جمجمه‌های به دست آمده از داخل یک گورستان در می‌یابد که چه نوع مهاجرت و از کدام نقطه به محل کاوش روی داده‌ است. کشف موضوع، رازهای بی‌شماری از کیستی ما در سرزمین‌مان فاش می‌کند.

انسان‌شناسان همچنین با بررسی آداب تدفین بخش دیگری از فرهنگ گذشته را بازخوانی می‌کنند. آن‌ها موارد یافت شده و شباهت‌ها و تفاوت‌ها را کنار هم می‌گذارند و نتیجه‌گیری می‌کنند.

یکی از گورستان‌های مهم ایران که مورد مطالعات دقیق انسان‌شناسی قرار گرفته، گورستان شهر سوخته است. در  این محوطه باستانی که نزدیک زابل واقع شده بیش از ۸۰۰ نمونه اسکلت شناسایی شد که اکثر آن‌ها مورد مطالعات مختلف انسان‌شناسی قرار گرفته‌اند. بیش از ۶۰ مورد مورفولوژی یا ریخت شناسی انسان در این گورستان مورد تحقیق قرار گرفته و رازهای بیشماری از مهاجرت‌های بزرگ را فاش کرده‌ است.

مطالعه در این شهر باستانی حتا نمونه‌های منحصر به فردی از علوم پزشکی در بیش از ۴۰۰۰ سال قبل هم فاش کرده‌ است. برای نمونه جمجمه‌ای در این محوطه یافت شده که به دختری ۱۴ ساله تعلق دارد و جراحی جمجمه روی سر او مانع از مرگ‌اش شده‌ است. این جراحی تا کنون به عنوان قدیمی‌ترین نمونه جراحی در جهان شناخته شده‌ است.

همچنین مطالعات زیادی روی جمجمه‌های به دست آمده در محوطه تالش در شمال ایران، منجر به شناسایی قومیت‌های مختلف و تجمع‌ آن‌ها در منطقه تالش، بر اثر مهاجرت شده‌ است. این مطالعات نشان می‌دهد که چگونه در بیش از ۳ هزار سال قبل، ساکنین جدیدی با جنگ یا ازدواج پا به منطقه گذاشته‌اند و تحولات جدیدی را ایجاد کرده‌اند.

با این‌همه مطالعات انسان‌شناسی هنوز در علوم باستان‌شناسی ایران جدی گرفته نشده‌ است. هنوز هم برخی محوطه‌های گورستانی پس از باز شدن و خالی کردن اشیاء آن توسط باستان‌شناسان، بدون مطالعات انسان‌شناسی رها می‌شوند و اسکلت‌ها از بین می‌روند.

در همین رابطه گزارشی ویدئویی یا گفتگو با "فرزاد فروزانفر"، پژوهشگر انسان‌شناس در باستان‌شناسی، ساخته شده‌ است که می‌توانید آن را در همین صفحه ببینید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمید رضا حسینی

روز سیزدهم تیرماه سال ۱۳۹۴ خورشیدی، دو اثر تاریخی ایران، یعنی "محوطه باستانی شوش" و "منظر فرهنگی میمند" در فهرست میراث فرهنگی جهان به ثبت رسیدند. این دو، هیجدهمین و نوزدهمین آثار ایرانی هستند که در این فهرست جای می‌گیرند. 

ثبت جهانی آثار تاریخى - فرهنگى برابر کنوانسیون " حمایت از میراث فرهنگى و طبیعى جهان" صورت مى‌پذیرد که در سال ۱۹۷۲ میلادى در سازمان آموزشی، علمى و فرهنگى ملل متحد (یونسکو) تصویب شد. این کنوانسیون بر این مبنا شکل گرفته است که آثار تاریخى و فرهنگى، فارغ از مرزهاى جغرافیايى و سیاسى متعلق به فرهنگ بشرى هستند و تمام ملت ها در قبال نگاهدارى شان مسئولیت دارند. بنابراین کنوانسیون ۱۹۷۲ می‌کوشد تا با فراهم آوردن فهرستی از این آثار، یک نظام همکارى و مساعدت بین‌المللى را برای حفاظت و تشخیص میراث فرهنگی جهان شکل دهد. 

ثبت آثار فرهنگى و طبیعى در فهرست جهانى از طریق کمیته بین‌الدولى به نام "کمیته میراث جهانى" صورت مى‌پذیرد که اعضاى آن از میان کشورهاى عضو کنوانسیون ۱۹۷۲ انتخاب مى‌شوند. این کمیته تقاضاى دولت‌ها براى ثبت آثار را بررسى می‌کند و در صورت احراز شرایط پیش‌بینى شده، به تصویب می‌رساند. 

شوش در دامن لوور

شهر شوش در استان خوزستان که محوطه باستانی آن پس از طی یک فرایند 2 ساله به ثبت جهانی رسید، یکی از کهن‌ترین شهرهای جهان به شمار می‌رود که زندگی در آن همچنان ساری و جاری است. پیشینه شکل‌یابی این شهر (ابتدا به عنوان یک دهکده) به هزاره هفتم پیش از میلاد بازمی‌گردد و از هزاره پنجم پیش از میلاد کمابیش در روشنای تاریخ قرار می‌گیرد. این شهر طی دو دوره به اوج شکوفایی رسید: یکی دوران تمدن عیلام (۲۷۰۰ تا ۶۴۰ پیش از میلاد) که تختگاه عیلامیان بود؛ و دیگری دوران هخامنشی (۵۵۹ تا ۳۳۱ پیش از میلاد) که همراه با شهرهایی چون بابل، هگمتانه و پرسپولیس، یکی از تختگاههای مهم دولت هخامنشی به شمار می‌رفت و به عبارتی، پایتخت سیاسی و اداری آنها در فصل زمستان بود. شوش در اعصار بعدی نیز رونق خود را حفظ کرد تا این که مقارن استیلای مغولان بر ایران (سده ۱۳ و ۱۴ میلادی) رو به افول نهاد؛ به گونه‌ای که امروزه از شهرهای نسبتا کوچک و کم جمعیت استان خوزستان است. 

بازشناسی محوطه‌های باستانی شوش از اواخر سده نوزدهم میلادی توسط کاوشگران فرانسوی آغاز شد؛ فرانسویانی مانند "مارسل دیولافوا" و "ژاک دمورگان" اگرچه توانستند از پس سده‌ها و هزاره‌ها، غبار فراموشی را از چهر شوش برگیرند و تمدن درخشان آن را به جهانیان معرفی کنند اما برای این کار هزینه گزافی را از ایرانیان ستاندند. آن‌ها طی چند مرحله، هزاران اثر تاریخی بی‌همتا را از شوش به فرانسه بردند تا زینت بخش موزه لوور در پاریس باشد. 

نخستین گزارش مصور این صفحه که اولین بار در اسفندماه سال ۱۳۷۸ با عنوان "شوش در دامن لوور" منتشر شد، نگاهی دارد به روند کاوش فرانسویان در شوش و خروج آثار تاریخی این شهر به مقصد فرانسه. 

میمند؛ آخرین پاره ایران باستان

دومین محوطه تاریخی که چند روز پیش به عنوان نوزدهمین اثر ایرانی در فهرست میراث فرهنگی جهان ثبت شد، "منظر فرهنگی میمند" در استان کرمان و از توابع شهر بابک است. همه فضاهای معماری این روستا در دل صخره کنده شده‌اند و یکی از ناب‌ترین مناظر نیمه بیابانی ایران را پدید آورده‌اند. برخی پژوهشگران می‌گویند، نخستین سازه‌های میمند "مهرآبه"هایی بودند که در دل صخره‌ها و مشرف به باریکۀ آبی که از میانه روستا می‌گذشت، کنده شدند. سپس خانه‌های مردم پیرامون همین مهرابه‌ها و در مسیر نهر آب شکل گرفتند. این زمان را به طور تقریبی بین هزاره ششم تا پنجم پیش از میلاد برآورد کرده‌اند. 

شگفت این‌که میمند توانسته است طی چند هزار سال حیات فرهنگی خود را تداوم ببخشد و میراث آن را به عصر جدید برساند. تا حدود نیم قرن پیش ۴۰۶ خانۀ صخره‌ای میمند با ۲۵۶۰ اتاق، جایگاه زندگی شش تا هفت هزار نفر بود، اما اکنون جمعیت روستا از صد نفر فراتر نمی‌رود. اکثر این افراد را زنان و مردان سالخورده تشکیل می‌دهند. وجود ایشان از این حیث حایز اهمیت است که می‌توان در شیوه زندگی، معیشت و نیز گویش آنان، آخرین جلوه‌های فرهنگ باستانی این منطقه را ملاحظه و مطالعه کرد. 

دومین گزارش مصور این صفحه که نخستین بار در خردادماه ۱۳۸۹ با عنوان "آخرین پاره ایران باستان" منتشر شد، معرفی‌نامه‌ای است از میمند به روایت دو تن از کهنسالان این روستا. یکی از آنان شادروان "محمود مدیح‌المکتبی"، شیخ روستای میمند است که کمتر از یک سال پس از انتشار این گزارش در سن ۹۰ سالگی بدرود حیات گفت. روایت او از پیشینه میمند اگرچه در تراز پژوهش‌های تاریخی خالی از اشتباه نیست اما روایت نابی است از آنچه میمندیان قدیم درباره زادگاهشان گمان می‌بردند. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حسن ظهوری

همه چیز از یک کلاس درس ساده هنر مدرسه‌ای در کرج آغاز شد. دبیر هنر به جای ساده‌انگاری این درس که معمولا در مدارس ایران به آن توجه‌ای نمی‌شود، شروع به کار جدی با دانش‌آموزان خود می‌کند. در میان‌ آن‌ها سه خواهر افغان هم هستند که با یکی دو سال اختلاف سن تعلیم نقاشی را پیش دبیر‌ هنرشان، "مریم یگانه" آغاز می‌کنند.

بلقیس، سکینه و نرگس محمدی نامشان هست. به ترتیب ۱۵ و ۱۴ ساله‌اند و در یک خانواده افغان به دنیا آمده‌اند. به غیر از بلقیس که تا حدودی با نقاشی کردن از کودکی آشنا شده بود، هر سه آن‌ها با دنیای حرفه‌ای نقاشی آشنایی نداشتند. نخستین آموزش جدی آن‌ها هم کلاس هنرشان در مدرسه بود. اما ذهنیت فرار و فراگیری سریع آن‌ها باعث شد خیلی زود نقاشان خوبی شوند. دبیر هنر که هر جلسه موضوعاتی را برای نقاشی به شاگردانش می‌داد، از انجام تکلیف این سه خواهر متعجب می‌شد. کار به جایی رسید که دیگر کیفیت نقاشی‌ها از یک تکلیف ساده کلاسی عبور کرده بودند و جای بزرگتری برای دیده شدن می‌خواستند.

هفده خرداد بود که پس از چانه‌زنی‌ها با فرهنگسرای ملل در پارک قیطریه، بالاخره آن تکالیف ساده مدرسه تبدیل به نمایشگاهی تحت عنوان «نقاشی‌های سه خواهر نوجوان افغان» شدند. این نمایشگاه یک هفته بیشتر طول نکشید اما بازتاب رسانه‌ای آن از مرزهای ایران گذشت. در کمتر از یک هفته نام سه خواهر افغان بر زبان‌ها افتاد و نشریات داخلی صفحاتی را به مصاحبه به آن‌ها اختصاص دادند. 

سی اثر از آن‌ها در این نمایشگاه روی دیوار رفتند. سبک نقاشی‌ها سورئال و رئالیسم جادویی با استفاده از مدادرنگی، خودکار نوک نمدی و کولاژی از بریده مجلات است. استفاده از این‌ ابزار را از مریم یگانه دبیر هنرشان آموخته‌اند. بلقیس، سکینه و نرگس تا کنون نام هیچ یک از نقاشان بزرگ دنیا را نشنیده‌اند. وقتی از نرگس در همین‌باره می‌پرسم می‌گوید که در کودکی بارها نقاشی مونالیزا را دیده و با شک، نام "داوینچی" را به عنوان صاحب اثر به زبان می‌آورد. 

یکی از نقاشی‌های سکینه ساعتی است که نرم شده و شماره‌هایش ریخته‌اند. این ساعت روی درختی قرار گرفته‌ است. نقاشی او هرچند شباهت اندکی به نقاشی، ساعت‌های نرم اثر "سالواتوره" یا "سالوادور دالی" دارد، اما سکینه تا به حال نام این نقاش را هم نشنیده است.

یکی از تمرین‌های کلاس آن‌ها تصویرگری از شعر است. دبیر هنر که شعرهای "حسین پناهی" را بسیار دوست دارد، معمولا از اشعار او برای تکلیف کلاس استفاده می‌کند. نتیجه اما در آثار این سه خواهر شگفت‌انگیز است. آن‌ها پس از فهم شعر، مضمون آن را کاملا سورئال روی کاغذ می‌آورند.

یکی دیگر از تمرین‌های کلاس، نقاشی بر اساس موضوعاتی است که نسبتی با هم ندارند. آن‌ها باید از تخیلشان استفاده می‌کردند و در بطن نقاشی خود موضوعاتی را می‌آوردند که معلم تکلیف کرده‌ است. یکی از این موضوعات، خانه، چشم، قیچی و برگ بوده‌ است. حاصل کار در نقاشی‌های سکینه و نرگس حیرت‌‌انگیز است. آن‌ها با استفاده از این اشیاء به دنیایی سورئال پا می‌گذارند. موضوعات دیگر مانند هفت‌سین و نوروز، قوری و نردبان و ساعت، و حتا مضامین مذهبی نتیجه‌ای عجیب در بر داشته و خلاقیت هر سه آن‌ها را به جنب و جوش درآورده‌ است.

این نقاشان نوجوان نیاز به تعلیم جدی‌تر در حوزه نقاشی دارند. رویایشان استفاده از رنگ روغن و بوم نقاشی ‌است. دوست دارند در هنرستان و دانشگاه رشته هنر را دنبال کنند. آرزوهای بزرگی دارند اما فضای فعالیت‌شان هنوز محدود است. حتا خودشان هم نمی‌دانند که آیا روزی به آرزوهایشان می‌رسند. با این‌حال چهره‌شان مصمم است که آن‌چه می‌خواهند به‌دست بیاروند. نمایشگاه فرهنگسرای ملل مسئولیتش را در قبال هنر این سه خواهر بیشتر کرده ‌است. حالا خبرهای دیگری هم شنیده می‌شود. گویا نمایشگاه‌های تازه‌ای در پیش است. 

درباره خواهران محمدی و آثارشان ویدئویی ساخته شده که می‌توانید آن را در همین صفحه مشاهده کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رژین شفیعی

"فرزین فرزانه" فیلم‌ساز و پویانما یا انیماتور ایرانی نزدیک به سی سال است که در شهر مونترال کانادا زندگی می‌کند. او در دانشگاه "مک گیل - McGill University" تاریخ خواند اما علاقه به فیلم‌سازی و هنر راه دیگری در زندگی برای او گشود و امروز از  فعالان رشته پویانمایی و فیلم در کاناداست. 

اولین فیلم انیمیشن فرزین فرزانه، «سگ ولگرد»  بر اساس داستان معروف صادق هدایت ساخته شد. «سگ ولگرد» موفقیت‌های بین‌المللی زیادی کسب کرده است. این فیلم به عنوان اولین فیلم، و همین‌طور فیلمی که همه کارهایش- از مرحله تولید تا تدوین نهایی و موسیقی- برعهده خود فیلم‌ساز بوده، مورد توجه منتقدین قرار گرفته است. فرزین فرزانه به اشکالات فنی این اثر اذعان دارد اما می‌گوید همین نقص‌ها به او کمک کرده است تا شاگردانش را در رشته انیمیشن بهتر راهنمایی کند.

ساخت انیمیشن سگ ولگرد و موفقیت‌های آن زمینه‌ای برای فعال شدن فرزین فرزانه در عرصه تدریس در "دانشگاه کنکوردیا - Concordia University" شد. امروز پایه و اساس رشته انیمیشن در دانشگاه کنکوردیا نتیجه تلاش‌های اوست.  به گفته خودش تدریس، وقت برای تولید کارهای جدید را نمی‌گذاشت. به همین علت بعد از هشت سال، کار در دانشگاه را رها کرد و به ساخت فیلم‌های جدید مشغول شد.

از این پس بیشتر کارهای فرزانه شکل تجربی پیدا کردند و او در هر فیلم، از یک تکنیک جدید استفاده کرد. او در فیلم کوتاه «ویراژ- Virage» از  تکنیک «لایو اکشن» (اجرای زنده)  بهره گرفته و در «I Wanna Be Your Alpha Male» (من می‌خواهم یگانه مرد تو باشم) تمام نقاشی‌ها را بدون تکرار و با دست کشیده و با دوربین ۳۵ میلیمتری فیلم‌برداری کرده است. در آخرین فیلم انیمیشن «Drat» (اَه) که برگرفته از یک داستان و تجربه شخصی ست از تکنیک تازه‌ای به نام «A Hundred Camera» (زیر دوربین) استفاده کرده است. این اثر در سال ۲۰۱۱ جایزه بهترین فیلم کوتاه IFQ: Independent Film Quarterly (فصلنامه مستقل فیلم) را از آن خود کرده است. از دیدگاه او هر فیلم یک تجربه و یک کنجکاویست و شاید همین حس کنجکاوی او را وادار به امتحان تکنیک‌های مختلف می‌کند. 

فرزین فرزانه در اوقات فراغت نقاشی می‌کشد؛ فعالیتی که آن را استراحت ذهنی می‌داند. او خودش را فیلم‌ساز تعریف نمی‌کند و از همه چیز دور و برش برای تولید یک اثر هنری ایده و الهام می‌گیرد. این الهامات بیشتر مواقع به خلق یک فیلم می‌انجامد اما گاه می‌تواند نقاشی، مجسمه، یک عکس، و یا یک یادداشت کوچک باشد. فیلم‌ها و انیمیشن‌های او جوایز بین‌المللی زیادی کسب کرده است. وی در حال حاضر، در انتظار اکران فیلم نیمه بلندش به نام «Phone Whore» (روسپی تلفنی) است که به زودی به روی صحنه می‌رود. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
پرستو قاسمی

در سفری که به خوزستان داشتم، در مسیر اهواز- سوسنگرد مهمان خانواده حیدری در روستای بردیه شدم. روستای بردیه در۶ کیلومتری شهر سوسنگرد و در مسیر اصلی سوسنگرد- بستان قرار دارد و خانواده حیدری سه سالی می‌شود که رسم قدیمی عرب‌ها را زنده و مُضیف یا همان مهمانخانه را از نو برپا کرده‌اند.

مضیف در حقیقت بنایی است که عرب‌ها آن را تنها با استفاده از نی برای میزبانی از مهمانانشان در خارج از محیط خانه می‌ساختند. در قدیم بیشتر خانه‌های عرب‌های خوزستان مضیف داشت و ساخت خانه با نی از ویژگی معماری خانه‌های خوزستان در گذشته بوده است. اصل سازه مضیف روی حفاری چاله‌ای است که قرار است در آن قرار گیرد و ساخته شود. تنها افراد خاصی هستند که می‌توانند مختصات هندسی این چاله‌ها را تعیین کنند و آن را به صورت دستی و نه با بیل مکانیکی حفر کنند. هرچه چاله مورب‌تر باشد هلالی ستون‌ها و سقف بهتر شکل می‌گیرد. پس از کندن چاله و آماده‌سازی نی‌ها، به صورتی که پوسته آنها باید جدا شود، نوبت به تثبیت ستون‌ها در گودال‌ها می‌رسد که آن را با ملات کاهگل محکم می‌کنند و برای هلالی کردنش روی هر ستون دو نفر بالا رفته و آن را شکل می‌دهند. تعداد ستون‌ها نیز فرد است و از سه تا نوزده ستون می‌رسد. پس از گذشت دو روز ملات ستون‌ها خشک می‌شود و نوبت به دیواره‌ها و سقف می‌رسد و سپس چیدمان وسایل داخلی آن با وسایلی چون فرش، متکاهایی برای تکیه زدن، منقل، صندوقچه، دله و فنجان‌های قهوه و سایر وسایل قهوه‌خوری و همین طور صنایع دستی محلی.

مضیف در ندارد ولی ورودی‌اش باید رو به قبله باشد و با ارتفاعی کم تا هرکس وارد آن می‌شود به احترام کسانی که در آن نشسته‌اند خم شود. مهمان سلام و احوالپرسی را از اولین کسی که کنار ورودی نشسته شروع می‌کند. معمولا افراد میان‌سال بالای مضیف می‌نشینند و صاحب مضیف از آنها با قهوه پذیرایی می‌کند.

آخرین مضیفی که خانواده حیدری داشتند در سال‌های جنگ که تانک‌های عراقی تمام منطقه را اشغال کرده بودند، از بین رفت. حالا پس از سال‌ها پسران خانواده برای آنکه دل پدر پیرشان را به دست آورند، مضیفی نو با کمک و راهنمایی پیرمردان روستا ساختند و برای ساختش حدود هشت میلیون تومان هزینه کردند. مضیف ساخته پسران یازده متر طول، سه و نیم متر عرض و چهار متر ارتفاع دارد.

من و دوستانم نیز ساعاتی را در مضیف گذراندیم  و ناهار مهمان خانواده مهربان و مهمان‌نواز حیدری بودیم. خانواده حیدری با ماهی کباب و نان محلی که غذای مرسوم عرب‌هاست از ما پذیرایی کردند. زمانی که تالاب هویزه یا هورالعظیم هنوز خشک نشده بود، ماهی‌های این تالاب مهمان سفره‌های اهالی بود. حالا هم ماهی‌های تالاب شادگان بودند که کبابی شدند. زحمت پخت نان تازه را نیز مادر خانواده کشید.

بعد از ناهار نوبت به مراسم ویژه قهوه‌خوری رسید. در این مراسم، رسم بر این است که اگر پس از نوشیدن فنجان نخست دیگر میلی به نوشیدن قهوه نداریم  باید فنجان را تکان دهیم و اگر تکان ندهیم یعنی اینکه باز هم قهوه می‌خواهیم.  ندانستن این رسم سبب دوباره نوشیدن قهوه شد. قهوه عرب‌ها قهوه خیلی تلخ ولی خوش طعم است. عرب‌ها خودشان دانه‌های قهوه را تفت می‌دهند و می‌کوبند و دقت زیادی برای دم‌کردن قهوه دارند. البته قهوه‌خوری مراسمی تجملاتی و پر آداب و رسومی است که ما از آن بی‌خبر بودیم.  

"فنیان" فنجان مخصوص قهوه عرب‌هاست که همه مهمانان با آن قهوه می‌نوشند. پذیرایی قهوه از سمت راست مضیف شروع می‌شود و کسی که قهوه تعارف می‌کند فنیان را با دست راست می‌گیرد و مهمان هم باید آن را با دست راست بگیرد و بدون آنکه زمین بگذارد آن را بنوشد. اگر کسی سه بار فنیان  را بدون حرکت به میزبان دهد و سه بار قهوه بنوشد یعنی اینکه برای حل مشکلش به نزد شیخ و یا مالک مضیف آمده و می‌خواهد که او مشکلش را حل کند.

این روزها مضیف بردیه بازدیدکنندگان زیادی دارد. در حقیقت تلاش علی حیدری، پسر کوچک خانواده که به عنوان راهنمای گردشگری فعالیت می‌کند و همچنین مجتبی گهستونی فعال میراث فرهنگی، در معرفی مضیف بردیه سبب شد تا در دی ماه سال گذشته مضیف و مراسم قهوه‌خوری عرب‌ها در فهرست آثار ملی کشور به ثبت برسد. غیر از مضیف بردیه، یک مضیف دیگر نیز در شادگان وجود دارد که توسط شهرداری ساخته شده و چون مالک خصوصی ندارد رونقی هم ندارد.

در گزارش تصویری این صفحه توضیحاتی درباره مضیف از زبان رضا حیدری، پسر بزرگ خانواده می‌شنویم.
 
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رژین شفیعی

در راسته نجاری‌های خیابان شکوفه تهران وقتی راه می‌روید، آن تَه تَه با دیدن دو دختر در لباس نجاری غافلگیر می‌شوید. دو دختری که هر روز مثل باقی نجارهای آن کوچه به کارگاه‌شان می‌آیند و روی تولیداتشان کار می‌کنند.

یکی از این دو، "نگین نصیری”‌ است که ۲۵ سال دارد و فارغ‌التحصیل رشته مجسمه‌سازی از دانشگاه تهران است. او علاوه بر کار نجاری، در حوزه هنرهای تجسمی و روزنامه‌نگاری و فضای مجازی فعالیت دارد. دیگری، "شقایق جهانبانی" ۲۶ ساله، فارغ‌التحصیل رشته طراحی پارچه از دانشگاه الزهرا تهران است. او هم در کنار حرفه نجاری، در طراحی لباس برای تآتر، عکاسی برای خانه سینما و شهرداری، چاپ برروی تی‌شرت و روزنامه‌نگاری تجربه دارد. در واقع وقتی پای صحبت‌شان بنشینی، می‌گویند که بعد از چند سال تجربه و فعالیت روزنامه‌نگاری و کار‌های هنری مختلف به این نتیجه رسیدند که باید برای خودشان کاری راه‌اندازی کنند.

ایده «استودیو آن» از همین‌جا شکل گرفت. نگین و شقایق این پروژه را به قصد جمع شدن عده‌ای هنرمند، که هرکس فعالیت و تخصص خودش را داراست، راه انداختند. اما این ایده خیلی بزرگ به نظر می‌رسید و به همین علت به دکوراسیون محدود شد. کمبود فضا و وسایل، موانع دیگری را بر سر راه قرار داد و سرانجام استودیو آن به یک کارگاه نجاری با خلق آثار جدید و بازسازی و مرمت آثار قدیمی به دست نگین و شقایق تبدیل گشت.

نگین نصیری و شقایق جهانبانی کار نجاری را حدود یک سال و نیم پیش با چند وسیله چوبی قدیمی که دور ریخته شده بود، اما چوب خوبی داشتند در بالکن خانه شقایق شروع کردند. آن‌ها، هردو، دغدغه محیط زیست هم دارند. به همین علت وقت، هزینه بازسازی و مرمت وسایل چوبی قدیمی را به از نوساختن و مصرف چوب ترجیح می‌دهند. در این میان، آقای قلی زاده- یکی از نجارهای همین راسته خیابان شکوفه- از ابتدا پاسخ‌گوی سوالات آن‌ها بوده و نیز با در اختیار گذاشتن کارگاه چوب خود، نقش موثری در راه‌اندازی استودیو آن و انتقال کارگاه نجاری از بالکن خانه شقایق به محل کارگاه داشته است.

وقتی از سختی آغاز کارشان می‌پرسی، می‌گویند مردم و به خصوص نجار‌های آن راسته به راحتی آن‌ها را نمی‌پذیرفتند: «دختر رو چه به این کارا؟ شوهر کنید، برید خونه‌هاتون.» یا «خوب اینجا سر گذر می‌ایستید کارکاسبی ما رو کساد می‌کنید‌ها!» 

مشکلات آن‌ها همچنان ادامه دارد اما خودشان می‌گویند از اول پیش بینی چند سالی، "خاک‌خوری" را کرده بودند. آن‌ها می‌خواهند پدیده بازسازی وسایل چوبی را جا بیاندازند و آن را به شکل مدرن با رنگ‌های جدید طراحی کنند. برگزاری نمایشگاه کارهای چوبی استودیو آن در اسفندماه ۱۳۹۳، تاثیر مثبتی برای معرفی کارهای نگین و شقایق در حوزه نجاری داشت. آن‌ها می‌گویند بعد از برپایی نمایشگاه، کارهای قبلی را به فروش رساندند و سفارش‌های زیادی دریافت کردند.  تمامی آفریده‌ها و بازآفریده‌‌های آن‌ها، قبل از رنگ نهایی با یک پلاک کوچک که نشان دهنده قدمت کار، زمان بازسازی، نوع چوب است، معرفی می‌شوند.

نگین و شقایق دوست دارند که فکر و ایده "استودیو آن" گسترده‌تر و بزرگ‌تر شود و هنرمندان جدید به گروه آن‌ها بپیوندند. آن‌ها در فضای مجازی به واسطه روزنوشت‌هایشان از محبوبیت زیادی برخوردار هستند و می‌گویند که با نام "نگین و شقایق ِ استودیوآن" بیشتر شناخته شده هستند تا با نام فامیل‌شان. این حسی خوبی است که آن‌ها را به آینده امیدوار می کند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

عکاسی ایران، با اختلاف چند سال، ‌پیشینه‌ای به درازای تاریخ عکاسی جهان دارد. نخستین عکس جهان در سال ۱۸۳۹ میلادی در پاریس گرفته شد و تنها سه سال بعد در ۱۸۴۲ نخستین دوربین عکاسی به ایران آمد. 

آنچه بیش از همه موجبات پیشرفت هنر عکاسی در این کشور را فراهم آورد، حمایت دربار قاجار و شخص ناصرالدین‌شاه (۱۳۱۳-۱۲۶۴ قمری/ ۱۲۷۵-۱۲۱۰ خورشیدی) بود. او که خود در شمار نخستین عکاسان ایرانی جای می‌گیرد، برخی از جوانان با استعداد را – که اغلب از وابستگان دربارش بودند– به آموختن عکاسی تشویق کرد و در تمام طول سلطنت خود، حامی عکاسان ایرانی و خارجی بود. بنابراین وقتی سلطنت پنجاه ساله‌اش به پایان رسید، در آلبوم خانه سلطنتی کاخ گلستان هزاران قطعه عکس و نگاتیو شیشه‌ای وجود داشت که توسط عکاسانی چون "لوئیجی مونتابونه"(۱)، "لویی پشه"(۲)، "عبدالله قاجار"، "میرزا ابراهیم خان عکاس‌باشی"، و "آنتوان سوریوگین"(۳) تهیه شده بود. از جمله اینان یکی هم "آقا رضا عکاس‌باشی" ملقب به "اقبال السلطنه" بود که زندگی و کارنامه حرفه‌ای او موضوع گزارش مصور این صفحه است.  

از چند دهه پیش پژوهشگرانی مانند شادروان "یحیی ذکاء" و زنده یاد "ایرج افشار یزدی"، کوشش‌های درخور توجهی برای شناختن و شناساندن تاریخ عکاسی ایران به انجام رساندند و بخشی از عکس‌های تاریخی موجود در آرشیوهای گوناگون را به دست چاپ سپردند. دو کتاب "تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران"، نوشته یحیی ذکاء و "گنجینه عکس‌های ایران" اثر ایرج افشار دستاورد این کوشش‌ها هستند. در سالیان اخیر نیز گزیده‌ کوچکی از ۴۲۵۰۰ قطعه عکس موجود در آلبوم خانه سلطنتی کاخ گلستان در دو کتاب "سیمای تهران" و "برگزیده عکس‌های آلبوم‌خانه کاخ گلستان" به چاپ رسید. همچنین، انتشار مجموعه عکس‌های "ارنست هولتسر"(۴) و لوئیجی مونتابونه گامی رو به جلو تلقی می‌شود. این‌که همه این کتاب‌ها به فاصله اندکی پس از انتشار نایاب شدند، بیانگر علاقه و نیاز شدید به شناخت تاریخ عکاسی ایران است. 

با این حال، آنچه عموم مردم و حتا پژوهشگران نخبه درباره تاریخ عکاسی ایران نمی‌دانند و انبوه عکس‌هایی که هنوز ندیده‌اند، به مراتب بیش از دانسته‌ها و دیده‌های آنان است. نه فقط بسیاری از عکس‌ها منتشر نشده و در اختیار عموم قرار نگرفته‌اند؛ نه فقط فهرست جامعی از عکس‌های تاریخی ایران و محل نگهداری آن‌ها در دست نیست، بلکه دسته‌بندی درستی از این عکس‌ها به عمل نیامده است. خصوصا درباره عکاسان ایرانی دوره قاجار اثری که اختصاصا زندگی و کارنامه هنری هر یک از آنان را معرفی کند، در دست نیست. این مسؤولیت بیش از همه متوجه سازمان میراث فرهنگی کشور، و زیر مجموعه آن یعنی مدیریت کاخ گلستان، است که بیشترین و کامل‌ترین مجموعه عکس‌های دوره قاجار را در اختیار دارد و می‌تواند امکانات و همکاری‌های گسترده‌ای را برای طبقه‌بندی و انتشار این مجموعه‌ها جلب کند. امید می‌رود که روزی چنین شود.  

از آنجا که علاقه به بازشناسی تاریخ عکاسی ایران روز به روز بیشتر می‌شود و حتا مردم عادی به بازنشر عکس‌های تاریخی به طرق مختلف – از جمله در شبکه‌های اجتماعی – علاقه زیادی نشان می‌دهند، جدیدآنلاین کوشش دارد تا با این روند همراهی کند و به گسترش آگاهی عمومی درباره تاریخ عکاسی ایران و معرفی آرشیوهای عکس یاری رساند. 

بدین سبب تا کنون پنج گزارش مصور در این باره منتشر شده که هرکدام به معرفی یکی از عکاسان نامدار عصر قاجار و یا آرشیوهای عکس‌های آن دوره اختصاص دارد. گزارش مصور این صفحه ششمین قسمت از این سلسله گزارش‌هاست که به معرفی آقا رضا عکاس‌باشی، عکاس بزرگ عصر ناصری می‌پردازد. همه عکس‌هایی که در این گزارش نمایش داده می‌شوند، از آثار آقارضا نیستند، بلکه تنها آن دسته از تصاویری که درباره شان توضیح داده می‌شود، در زمره عکس‌های او قرار می‌گیرند. 

پی نوشت:

۱.Luigi Montabone
۲.Luigi Peace
۳.Antoin Sevruguin
۴.Ernest Hoeltzer

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.