Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران


جواد منتظری

ایرانیان در دوره ناصرالدین شاه از عکس به مثابه ابزار بیانی و تشریحی، یعنی آنچه که امروزه ما آن را مستند می نامیم، سود می جستند. در این دوره،  گرچه عکاسی بیشتر ویژۀ دربار و خواص بود،  اما عکس و اخبار مربوط به پیشرفت های هنر عکاسی در روزنامه های رسمی ایران چاپ می شد و عکاسی در شهرهای ایران جای خود را باز کرده بود.

اعتراضات و نارضایتی هایی که در اواخر دوره ناصری شروع شده بود، در دوره مظفرالدین شاه هم رو به گسترش بود. این امر فرصتی پیش آورد برای هنر عکاسی تا هم در روشن کردن نخستین جرقه های انقلاب مشروطه نقش داشته باشد و هم در ثبت تحولات آن به مثابه نخستین تلاش ایرانیان برای رسیدن به آزادی، عدالت و حکومت قانون.

برای آشنایی با  تاثیرات عکس در آن دوره، و آگاهی  مخالفان استبداد به تاثیر عکس و شیوه به کارگیری آن می توان به این نوشته ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان در باره عکس  اشاره کرد:

"اجزاء انجمن مخفی به جناب آقا میرزا مصطفی آشتیانی رسانیدند که یک صفحه عکس موسیو نوز، رئیس گمرگ، در اطاق امین السلطان است که موسیو نوز در مجلس بال عکس برداشته در حالتی که عمامه بسر و ردا بدوش انداخته. اگر این صفحه عکس به دست افتد، مستمسکی به دست خواهد افتاد. جناب آقا میرزا مصطفی فوراً محمد تقی خان، پیشکار امین السلطان را دیده، صفحه عکس را به دست آورد و آن را کپیه کرده صفحات عدیده از آن برداشته و در میان مردم منتشر ساخت. بهانه و مستمسک به دست آقایان افتاد. آقای بهبهانی در بالای منبر و و در مجلس درس، شایعه را عنوان فرمود. طلاب علوم، اطراف آقا را گرفته، بنای داد و فریاد گذاردند که این لباس مذهبی ماست، اهانت به لباس مذهبی در هیچ مذهب روا نیست، بالجمله این مسئله در مجالس مطرح مذاکره گردید. لکن از رؤسا و علما، معدودی با آقای بهبهانی همراهی نکردند."

شاید بتوان گفت که با انقلاب مشروطه عکس یک رسانه خبری شد. رسانه ای که مشروطه خواهان از آن بهره می گرفتند و مقامات استبدادی از آن در خشم بودند.

در کتاب "خاطرات شرف الدوله"، نوشته میرزا ابراهیم خان کلانتر باغمیشه ای، اسناد و خاطرات زیادی به نقش عکس اشاره دارد که می توان محدودیت ها برای عکاس ها،  ضرب و شتم آنان و بستن مغازه ها ی شان، چگونگی تکثیر عکس قهرمانان مشروطه و روحانیون مدافع مشروطه، را بر شمرد. میرزا ابراهیم خان که در اولین دوره مجلس شورای ملی نماینده تبریز بوده می نویسد: "دیروز چهارم شعبان چندین قزاق و ژاندارم مغازه ها و عکاسخانه ها را بر حسب امر جستجو کرده در هر جا عکسی از وکلا بوده ضبط کرده اند و خرید و فروش عکس کلاً قدغن شده است."

در دوره استبداد صغیر که همزمان بود با موج دستگیری و بازداشت آزادیخواهان، بیشترین محدودیت ها و سانسور و نظارت بر کار عکاسان در جریان بود، تا آنجا که حتی به کشته شدن یکی از عکاسان به نام  "میرزا جواد خان عکاس" منجر شد.

سندیت غیر قابل انکار عکس، در باور پذیری اخبار و رویدادهایی که از طریق عکس انتشار می یافت، تردیدی برای توده مردم باقی نمی گذاشت. از جمله عکس فرمان مشروطیت با امضای مظفرالدین شاه مایه باور مردم می شد.

یا در نمونه ای دیگر، وقتی عکس محمد علیشاه در لباس قزاقی در دوران ولیعهدی در تبریز انتشار داده شد، گرایش شدید شاه آینده را به دولت روسیه نشان می داد که  مایه آگاهی بسیاری از ایرانیان شد.

در نبود تکنولوژی امروزین و گسترش نداشتن رسانه های جمعی، عکس به عنوان رسانه ای نو نقش اطلاع رسانی مهمی را برعهده داشت. دیدن عکس های رجال اصلاح طلب، مجاهدان و قهرمانان، بست نشینی مردم در سفارتخانه ها، چگونگی نبردها و اوضاع و احوال مبارزه ودر گیری مجاهدان با مامورین حکومتی در شهرهای بزرگ و نیزکشته شدن مبارزان مردم را متاثر می کرد.

عکاسان بسیاری در این دوره نقش داشتند. یکی از آنها آرمان استپانیان است که می توان او را از عکاسان مهم و برجسته دوران مشروطیت دانست. این جایگاه را از آن روی به او می توان اطلاق کرد که عکس های او از رخداد ها ی مشروطه در نشریه مشهور تایم در همان زمان به چاپ رسید.

هیچ نظرموثقی بر تعداد عکس های او و نیز چند و چون کارش نمی توان ارائه داد. زیرا بنا بر نظر متخصصین تاریخ عکاسی ایران، عکس مستقلی از او دیده نشده است. بر ملا شدن نقش استپانیان و عکس هایش از مشروطه نیازمند بازبینی آرشیو مجله تایم است.

از سوی دیگر اما عوامل استبداد نیز به نقش عکس وقوف داشته و از آن برای تاثیرگذاری منفی بر اذهان توده مردم استفاده می کردند. شرح چگونگی عکس برداشتن آنها از زندانیان با وضعی مفلوک و انتشار و هدیه به دوستان خود را می توان  در گزارش مصور این صفحه دید.

یکی دیگر از جنبه های کاربردی عکاسی در این دوران، عکسبرداری از اعلامیه‌ها و شبنامه هایی بود که برخی از انجمن های سرّی به دلیل در اختیار نداشتن چاپخانه و یا وسایل تکثیر، اقدام به انجام آن می کردند. نمونه آشکار آن روزنامه شیخ فضل الله نوری بود که به لوایح معروف شد. سنت لویی رابینو، دیپلمات و ایران شناس بریتانیائی درباره این روزنامه می نویسد:

"این نشریه در سال ۱۳۲۵ق (۸-۱۹۰۷م) در تهران انتشار یافت و این امر از طرف شیخ فضل الله نوری که از مخالفان معروف مشروطیت بود و با همفکران خود در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشسته بودند انجام می گرفت. آنها بدین وسیله می خواستند نوشته هایی را در میان مردم منتشر نموده و به آنان القاء کنند که مشروطه خواهی به زیان مملکت است و به دنبال آن نروند و چون هیچ مطبعه ای حاضر به چاپ اعلامیه های آنها نبود، روزنامه های مزبور را ابتدا با خطی خوش روی برگ هایی می نوشتند و از آن عکس هایی تهیه کرده در میان مردم توزیع می نمودند."*

نقش عکس در انقلاب مشروطه فراتر از آنی است که در کتاب ها و خاطرات رجال آمده است. به ضرس قاطع خاطرات نوشته شده و نیز کلکسیون های عکس خانوادگی وجود دارد که هنوز به انتشار در نیامده است. پرونده این موضوع خاتمه نیافته و امید می رود در آینده اطلاعات بیشتر و موثقی در این باب رخ تازه کند.

*درنوشتن این گزارش از نظرات آقای محمد رضا طهماسب پور، عکاس و پژوهشگر تاریخ عکاسی ایران بهره مند شدم و از ایشان سپاسگزارم.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرنوش تهرانی

از میان هنرهای تزیینی به کار رفته در بناهای تاریخی ایران، کاشی کاری اهمیت بیشتری دارد تا جایی که  می‌توان آن را نماد معماری سنتی ایران در دوران اسلامی به شمار آورد.

کاشی‌ها در نبود اسناد مکتوب مصور، تصویر گویایی از تحول و توسعه هنرهایی چون نگارگری، خطاطی، کاربرد تزیینات و رنگ‌ها را ارایه می‌کنند و در عین حال میزان پیشرفت دانش و صنعت در دوره‌های گوناگون را نشان می‌دهند.

حتا در دوره‌های مصیبت باری مانند حمله مغول و یورش تیمور که ضربه‌ای کاری به فرهنگ و اجتماع ایران وارد آمد، پیشرفت هنر کاشی متوقف نشد و فرازهای درخشانی را تجربه کرد.

این که هنرمندان کاشی ساز توانسته اند بدون بهره گیری از ابزارهای پیشرفته کنونی و تنها با ترکیب آب و خاک، شاهکارهایی از هنر تزیینی را خلق کنند، بیانگر شناخت عمیق آنها از شیمی مواد و دستیابی به ترکیباتی است که صدها سال دوام آورده اند و درخشش خود را حفظ کرده اند.

کاشی در گذر زمان، چه از نظر ترکیب مواد و تکنیک ساخت و چه از نظر نوع بکارگیری در بنا، گونه‌های مختلفی را تجربه کرد که کاشی‌های زرین فام، معرق و هفت رنگ از آن جمله است.

متأسفانه شیوه آموزش شفاهی هنرهای سنتی و انتقال سینه به سینه آن در چارچوب محدود خانواده یا صنف، سبب شده است که بسیاری از روش‌های بدیع کاشی سازی و کاشی کاری از میان برود و چگونگی تولید آثاری مانند محراب‌های زرین فام در پرده ابهام باقی بماند.  

اما از حیث محتوای هنری، کتاب قطور کاشی ایرانی همچنان گشوده است تا منبع  بی بدیلی را در اختیار پژوهندگان تاریخ هنر قرار دهد و الهام بخش هنرمندان عصر جدید باشد.

در ایران امروز استفاده از کاشی به بناهای مذهبی مثل مساجد و زیارتگاه‌ها یا بناهایی که اصرار به تظاهر در سنتی بودن دارند، محدود شده است. بیشتر آنچه ساخته می‌شود تقلیدی از یادگارهای گذشته، آن هم در مرتبه‌ای نازل‌تر است و به سختی ردپای خلاقیت در آنها مشاهده می‌شود.

در این جا نیز، رسوخ فرهنگ غربی در فرهنگ بومی و انقطاع تاریخی ناشی از آن، موجب شده است که کاشی کاری به عنوان یک عنصر سنتی،  پیوند و کارکرد مناسب خویش با معماری مدرن را پیدا نکند و غالبا یک مقوله موزه‌ای به حساب آید.

آنچه در گزارش مصور این صفحه آمده، مروری است بر سیر کاشی ایران در دوران اسلامی و نگاهی بر مهمترین شاهکارهای به جا مانده از این هنر. شاهکارهای دیگری نیز مانند محراب زرین فام مسجد میر کاشان، و محراب زرین فام بقعه شیخ عبدالصمد اصفهانی در نطنز هستند که باید در موزه‌هایی چون موزه برلین و ویکتوریا- آلبرت لندن به سراغشان رفت.

درست همان زمانی که کاشی ایرانی رو به افول نهاده بود، محققان اروپایی سرگرم کشف آن و انتقال برجسته‌ترین نمونه‌ها به سرزمین خویش بودند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
*عباس مشهدی‌زاده

شکوفایی تاریخ ایران، با گسترش فرهنگ و دانش جهانی نمایان‌تر می‌شود. با نگاهی به دویست سالی که پشت سر داریم به نام‌هایی بر می‌خوریم که زمینه‌های گوناگون دانش و اندیشه و فرهنگ و فن و هنر کشورمان ارزش‌های والا و بی‌مانندی داشته‌اند! یکی از این بزرگان، استاد ابوالحسن‌خان صدیقی است.

صد و دوازده سال پیش از این (۱۲۷۶) در محلۀ عودلاجان و پامنار تهران پسری از مادری که اهل خانه او را شاجان می‌نامیدند و پدری با نام میرزا محمدخان صدیق الدوله‌زاده شد که برایش ابوالحسن نام نهادند یعنی نیک و نیکو!

ابوالحسن در هفت سالگی به نام نویسی به دبستان اقدسیه که با روش نوین آموزش راه‌ اندازی شده بود فرستاده شد. و پس از گذراندن دوره ابتدایی در این دبستان پنج سال نیز در مدرسه آلیانس درس خواند ولی بیش از پنج سال را دوام نیاورد. سرانجام با همکلاسی‌اش از این مدرسه (علی محمد حیدریان) رمید و شتابان و با شور و شیدایی فراوان به هنر نقاشی و طراحی خود را به مدرسه صنایع مستظرفه رساندند. استاد بزرگ محمدغفاری (کمال‌الملک) این دو را با آغوش باز پذیرفت. همین جاست که رشد و شکوه استاد صدیقی ما آغاز می‌شود. از یک سو شیدایی به هنر، و از سوی دیگر عشق فراوان به استادی چنین مهربان از صدیقی ما هنرمند بی‌مانندی پدید می‌آورد که چه در کارگاه و چه در آن دوره و چه هم اکنون و همین امروز نمی‌توان همتایی برای او یافت.

صدیقی نخستین  پیکرتراش ایران نوین

استاد در سال ۱۲۹۶ درجه دیپلم هنر نقاشی را از این مدرسه صنایع مستظرفه از دست استاد کمال الملک دریافت می‌دارد.  یک سال پس از آن نیز کمال الملک آموزش نقاشی و طراحی گروهی از شاگردان مدرسه را به صدیقی جوان می‌سپارد.

همین زمان بوده که استاد صدیقی به هنر مجسمه سازی توجه ویژه پیدا کرده و تنها اندوخته و تجربه‌اش نیز در این رشته گوشه‌های خمیری نان‌های ته سفره نهارها و شام‌هایی بود که تا آن روز وسواس بار و پاکدلانه از تصوراتش به تصویر و تجلی کشیده بود.

ولی اکنون که دانایی و توانایی‌های لازم را در شناخت اندام‌ها و تناسبات و هماهنگی‌ها و طراحی‌ها به دست آورده بود، با چنین دریافت‌ها و دست مایه‌ها، نخستین ساخته‌اش را، که سردیس دختری بود، که به گونه‌ای کاملا خود آموخته فراهم آورده و ساخته بود، یک روز سراسیمه و پر از شور سرشار و شتابان در سال ۱۳۰۳ نزد استاد کمال‌الملک برد. استاد با تماشای آن کار و این همه شیدایی و شور، با تشویق و نوازش و تحسین بسیار از او، کارگاهی برای مجسمه‌سازی صدیقی در همان حیاط مدرسه فراهم می‌آورد که استاد صدیقی ما در همین کارگاه کوچک تا ۱۳۰۷ مجسمه‌هایی ساخت که این‌ها همه پیش درآمد راه یابی او بر سریر پادشاهی بی‌چون و چرای پیکرسازی نوین ایران پس از یک‌هزار و دویست و اندی سال تعطیلی گردید!

صدیقی در همین دوره کوتاه با دو نگاه گوناگون به جانمایه و درونمایه مجسمه‌سازی آثار ابتدایی‌اش را ساخت، هم در رئالیسم و هم در(شکوه و ماندگاری)  مونومانتالیسم!

از نخستین اثر گچی‌اش که سردیس آن دختربچۀ چشم بسته بود تا سردیس‌هایی از مادرش و دیگران، و مجسمه‌های کامل مانند پیکره حاج مقبل سیاهپوست نی زن، و مجسمه‌های دیگر که همگی در فرم و محتوی در چارچوب رئالیسم هستند و، تا همۀ مجسمه‌هایی که به پیشنهاد و سفارش انجمن آثار ملی، استاد صدیقی ساخت و همگی این آثار هم در جای خود در فرم و محتوی در چارچوب مونومانتالیسم ناتورئال و کاملا آرمانی بودند و هستند که می‌بینید و می‌یابید!

ناگفته نماند که بلبشو و هرج و مرج ناشی از نابسامانی‌های دوره پایانی سلسلۀ پادشاهی قاجار و به هم ریختگی گسترده در جامعه آن روزگار که سبب تعطیلی مکرر مدرسه می‌شد از یک سو، و دلسردی‌های استاد کمال‌الملک از اوضاع بگیر و ببندهایی که پیرامون موجودیت مدرسه، و تقلیل بودجۀ مدرسه که از سوی حکومت اعمال می‌گردید از سوی دیگر، استاد صدیقی ما را دچار چنان افسردگی و خستگی دماغی نموده بوده که او را واداشته بود تا راهی دیار فرنگ شود.

و سرانجام نیز در ۱۳۰۷ خورشیدی استاد از راه روسیه با کشتی خود را به آلمان و سپس به فرانسه رساند و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس نخست هنر نقاشی و سپس پیکرسازی را نزد پرفسور آنژالبر در کارگاه‌های بوزار پی گرفت. ولی به هر روی رنج غریبی و بی‌کسی و غربت استاد را به ستوه آورد تا اینکه در ۱۳۱۱ پس از چهار سال کسب تجربه به میهن باز گشت.

صدیقی در جایگاه کمال‌الملک

در این زمان از او خواسته می‌شود که ریاست مدرسه را بپذیرد ولی او در پاسخ می‌گوید: "دربانی مدرسه را می‌پذیرم ولی بر مسند آقا در مدرسه تکیه نمی‌زنم."
حکومت می‌گوید در مدرسه را تخته می‌کوبیم، پاسخ می‌دهد: "از همان لحظه که آقا پا از مدرسه بیرون گذاشت مدرسه تخته بود."

سرانجام میرزاعلی‌خان، که از پیش آقا از نیشابور آمده بود، فرمان و دستور آقا را به او ابلاغ نمود که: "به میرزا ابوالحسن‌خان از قول من بگویید، من گریختم که تو بمانی! اطاعت کن و مدرسه را بچرخان."

استاد صدیقی ناگزیر فرمایش استادش را پذیرفت و با شتاب به دیدار ایشان که به تبعید در حسین‌آباد نیشابور خراسان اقامت داشت سفر کرد. در این هنگام کمال‌الملک در بحران‌های شدید بیماری‌اش به سر می‌برد و صدیقی نیز پر از ملال از احوال استاد و پر از ملال اوضاع مدرسه مدتی کوتاه در نزد استاد می‌ماند و ناچار دوباره با دلی اندوه بار به تهران باز می‌گردد و اداره مدرسه را دنبال می‌نماید.

از دستاوردهای استاد ابوالحسن‌خان صدیقی در ازای زندگی پر برکت فرهنگی هنری ۹۸ ساله‌اش جز از تربیت و پرورش استاد سیدعلی‌اکبر صنعتی و فرزندانشان، دختران و پسران از آثار ایشان در بخش هنر نقاشی و طراحی که هم بسیارند و هم گران سنگ من در این جا فهرست‌وار از آن بخش و بخش کارهای کارستان پیکرسازی ایشان را برای خوانندگان گرامی یادآور می‌گردم.

الف: آثار و نگاره‌های بر روی سطح بوم و یا کاغذ و به هر روی مسطح

- نزدیک به یک صد تابلو آبرنگ از چشم انداز‌های ایران و اروپا
- بیش ۵۰ تابلو با رنگ روغن
- نزدیک به ۱۰ طرح ایلوستراسیون یا تصویرگری و شکل دهی شخصیتی صوری برای نخستین‌بار در هنرهای ایرانی به مشاهیر علم و هنر و اندیشه در ایران همچون: بوعلی سینا- حکیم ابوالقاسم فردوسی– شیخ اجل سعدی– حافظ – خیام – نادر– یعقوب لیث و دیگران. (بیشتر تصویرگری‌ها و ایلوستراسیون‌های استاد با تصویب اهل علم و دانش انجمن آثار ملی انجام پذیرفته است.)

ب: پیکره بزرگان تاریخ ایران

- مجسمه نیم تنه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۳۱۲گچی
- مجسمه کامل حکیم ابوالقاسم فردوسی نشسته بر بال‌های سیمرغ ۱۳۱۲ گچی
- پیکره ایستاده شیخ سعدی در میدان سعدی شیراز ۱۳۳۰ با ارتفاع ۲۸۵ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- پیکره فرشته عدالت ایستاده با ترازوی عدالت در کاخ دادگستری تهران ۱۳۲۳ با ارتفاع ۲۲۰ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- پیکره ایستاده بوعلی سینا میدان آرامگاه در همدان ۱۳۳۳، ۲۸۵ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- مجموعه مجسمه‌هایی شامل نادر و سربازان با ۷ متر ارتفاع، مشهد، توس ۱۳۳۵
- نقش برجسته نیم‌رخ استاد کمال‌الملک، آرامگاه استاد در نیشابور ۱۳۴۷
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی و کودکی زال پدر رستم، تهران میدان فردوسی ۱۳۵۰ ارتفاع ۳ متر
- نیم تنۀ حکیم عمرخیام، آرامگاه خیام در نیشابور۱۳۴۹
- مجسمه حکیم عمر خیام پارک لاله تهران ۱۳۵۴ با ارتفاع ۱۸۵ سانتیمتر
- مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر در کارگاه ریختگری ایتالیا ۱۳۵۵ ، ۲۲۵ سانتیمتر
- مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر در سالن دبیرستان دارالفنون تهران ۱۳۲۲، ۲۲۰ سانتیمتر
- پیکره سوارۀ یعقوب لیث (مشهور شده به مجسمه رستم) میدان مرکزی زابل۱۳۵۶
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی نشسته و شاهنامه در دست در میدان ویلابورگز رم ۱۳۴۷
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی در آرامگاه فردوسی۱۳۴۸، ۱۸۵ سانتیمتر

*مجسمه ساز و استاد دانشگاه

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

هاله حیدری

چند روز پیش در وبسایت فیس بوک دعوتنامه ای دریافت کردم در مورد جشنی با عنوان "میهمانی رنگ ها". چند نفر از اعضای جوان مؤسسۀ خیریه ای که به معلولان جسمی-حرکتی آموزش مهارت های زندگی می دهد، تصمیم به برگزاری جشنواره ای گرفته بودند؛ به نفع همین مؤسسۀ خیریه.

قرار بر این بود که در روز پنجشنبه، ۲۹ مرداد، عده ای از هنرمندان و علاقه مندان در محوطه مؤسسۀ خیریه رعد در تهران دور هم جمع بشوند و تیم برگزار کننده که بیشتر جوانان عضو این خیریه بودند، تی شرت های سفیدرنگ در اختیار مدعوان قرار بدهند، تا هر کسی طرحی را بر روی تی شرت ها بکشد و در آخر در یک حراج به فروش بگذارد.

به یاد شیوا، دوست قدیمی ام افتادم. چیزی که شیوا از مشکل حرکتی اش به یاد دارد، این بود که یک روز از مدرسه به خانه آمد، دفتر و کتاب هایش را روی زمین پهن کرد و مشغول نوشتن مشق هایش شد. وقتی مشق ها تمام شد، شیوا دیگر نتوانست از روی زمین بلند شود. مشکل از همان عارضه های پنهان بود که بی دعوت می آید و جا خوش می کند.

شیوا کلاس سوم بود و اکنون که حدود سی سال دارد با یک صندلی چرخدار حرکت می کند. او دیگر به مدرسه بر نگشت و مشکلاتی دیگری باعث شد که از ادامه تحصیل منصرف شود. متأسفانه در آن سال ها در ایران خدماتی که به معلولان حرکتی داده می شد، بسیار کمتر از امروز بود.

معلول جسمی - حرکتی به طور کلی به افرادی گفته می شود که به هر علتی دچار ضعف، اختلال یا ناتوانی در اندام های حرکتی شده و برای حرکت نیاز به استفاده از وسایل کمکی  دارند یا در حرکت تعادل ندارند. 

خانم دکتر توانگر سال هاست که به این افراد خدمات درمانی می دهد. او از مهمترین مشکلات این قشر جامعه می گوید: "در ایران معماری شهری جایی برای کسانی که معلولیت جسمی - حرکتی دارند، لحاظ نکرده است. این روزها شهرداری کارهایی انجام داده است، ولی بیشتر مراکز آموزشی و حتا ساختمان ها فاقد امکانات برای معلولان است. مثلاً ورودی های ساختمان رمپ ندارد که صندلی چرخ دار در آن حرکت کند."

به گفته خانم توانگر این امر باعث می شود فردی که نارسایی جسمی دارد، حتا نتواند از خانه بیرون بیاید تا از مراکر آموزشی استفاده کند. نسبت به کل تعداد معلولان حرکتی، درصد کمی از شانس آموختن مهارت های زندگی و یا تحصیلات عالیه را دارند.

او می گوید: "برای مثال، ما چراغ های راهنمایی مخصوص نابینایان در محل خط کشی عابر پیاده نداریم. پارکینگ مخصوص برای کسانی که از صندلی چرخ دار استفاده می کنند نداریم؛ اگر هم داشته باشیم حتماً فرد سالمی قبلاً آن را اشغال کرده. حالا شما حساب کنید، معلول می خواهد از خانه بیرون برود؛ آن قدر با مشکل مواجه است که بیشتر آنان خانه نشین شده اند. چون همیشه امکان داشتن یک همراه برای همه وجود ندارد."

در ایران مراکز دولتی این گونه خدمات را ارائه می دهند، ولی مسئله این است که این خدمات جوابگوی همۀ معلولان نیست. به همین دلیل نهادهای مردم نهاد (غیر دولتی) دست بکار شده اند.

رازی شکیبی ۱۴ سال است که عضو یکی از این نهادهاست و پروژۀ جشن رنگ ها با کمک او و تعدادی از دوستانش برپا شده است. وی می گوید: "ابتدا آقای یزدی، مدیر روابط عمومی، موضوع را مطرح کرد و سه هفته طول کشید که تصمیمات گرفته شود و طرح پخته شود. مهمانان دعوت شدند و قرار شد معلولانی که در مرکز آموزش می گیرند هم در این کار شرکت کنند."

مؤسسۀ نیکوکاری، خدمات آموزشی فنی و حرفه ای و درمانی و فیزیوتراپی رایگان در اختیار مددجویان قرار می دهد. گروه جوانان و بانوان خیریه به مناسبت های مختلف بازارچه های نیکوکاری و یا جشنواره هایی را برپا می کنند که کمک های جمع شده در راستای اهداف موسسه استفاده شود.

راضی شکیب می گوید، بنیاد خیریۀ آنها ۲۵ سال پیش آغاز به کار کرده و تا امروز تعداد زیادی از مددجویان جذب بازار کار شده اند که این امر باعث انگیزه برای فعالیت بیشتر او می شود.

شعار جشن رنگ هایی که من در آن حضور یافتم، "رنگ و بلوز از ما طرح از شما" بود. به همین سادگی می توانستید در کار خیری شریک شوید.

فضای شادی حاکم بود که همه را، از پیر و جوان و کودک، وسوسه می کرد، تا دستی به قلمو ببرند و طرحی بر روی بلوز سفیدی بکشند. تا آخر شب جای خالی نمانده بود. میزها و زمین پر بود از کسانی که مشغول نقاشی بودند. بلوزهای نقاشی شده آویزان می شد و مشتری ها آنها را می خریدند.

با خودم فکر کردم، ای کاش درآمد حاصل از این و دیگر برنامه های مشابه برای شیوا، دوست عزیز من که سال هاست در خانه نشسته، و دیگر معلولان هم امکان و فرصتی ایجاد کند که از خانه بیرون بروند، حرفه ای یاد بگیرند و زندگی را مثل بقیه تجربه کنند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ساناز قاضی زاده

وقتی وارد حیاط خانه می شوی، بیش از هر چیز سنگ هایی خود نمایی می کنند که اگر کمی به آنها نزدیک شوی نقشی از طبیعت بر آنها کنده شده، این منزل خانه پدری و کارگاه زمستانه هنرمند فعال ایرانی در زمینه هنرمحیطی است.

هنر زمین یا همان هنر محیطی از دهه هفتاد میلادی یعنی سال های ۵۰ شمسی  به عرصه هنرهای تجسمی آمد. در این روش هنرمندان از طبیعت و در خود طبیعت آثاری را خلق می کنند و همواره بر پیوند هنرو طبیعت تاکید دارند.

احمد نادعلیان از معدود هنرمندان ایرانی است که دهه اخیر زندگی اش را در این راه صرف کرده است. نادعلیان همواره به نقاط مختلف دنیا سفر می کند. اما  در دو سال گذشته بیش از پیش بر طبیعت ایران متمرکز شده، آثار بسیاری را خلق کرده و در جشنواره های هنر محیطی نقش اساسی ایفا کرده است.

کارگاه نادعلیان پر است از هر آنچه که در طبیعت یافت می شود او در اتاقی نه چندان وسیع نشانه هایی از گستره طبیعت را جای داده است، چه جنینی که برای تمرکز بر آناتومی بدن انسان از دانشگاه تهران هدیه گرفته، چه لاک لاک پشت یا خار و خاشاک و یا تابلوهای خودش که با خاک های رنگی هرمز رنگ آمیزی شده اند و با  سنگ هایی که نادعلیان بر روی آنها نشانه های طبیعت و یا اساطیر را نقش داده و همچون مهرهای غلتان دوره هخامنشی اما در مقیاسی بزرگتر ساخته است.

سنگ هایی که با حرکتشان روی شن و ماسه نقوش ذهنی هنرمند را بر جای می گذارند. نادعلیان در طبیعت روستای پلور در دامنه کوه دماوند کارگاهی دارد به نام پردیس که همواره میزبان هنرمندان ایرانی و یا میهمانانی از کشورهای دیگر است که از طریق فراخوان اینترتنتی به این نواحی می آیند.

او حدود پنج سال اول همراه خانواده اش در چادری در دل طبیعت  این منطقه زندگی کرده و کارگاه اصلی اش در دل طبیعت است.  اما در زمستان کار را در کارگاه زمستانه اش ادامه می دهد.

نادعلیان همواره در سفر است، طبیعت بیش از ۴۰ کشور دنیا را از نزدیک دیده و در آنها اثری را به یادگار گذاشته است.  او گاه اثرش را مدفون می کند که هدیه ای به زمین داده باشد با "گنجی" را در آن پنهان کرده باشد، گاه ماهی های سنگی اش را به آب می دهد و گاه تنها ردی میرا بر لب ساحل می اندازد که به طبیعت آسیبی نزده باشد.

او می گوید که حسن هنر محیطی در این است که هنرمند اثرش را در محیط طبیعی از مواد و ابزار طبیعی خلق کند. در آثاری که با پوست و طبیعت در تماس هستند اولویت بر این است که مواد شیمیایی به طبیعت و انسان آسیبی نرسانند و البته این خیلی جذاب است که مواد را از طبیعت استخراج کنیم و خلاقانه آن را پردازش کنیم.

او در برخی آثارش از پر پرندگان به عنوان قلم، از صدف به عنوان پالت رنگ و از خاک های طبیعی به عنوان رنگ استفاده کرده است. او بر روی شیشه آثاری خلق کرده است و  این فن را به زنان بومی "گناوه" نیز آموزش داده تا از آن به عنوان راهی برای کسب در آمد استفاده کنند.

نادعلیان بیش از دیگر هنرمندان ایرانی  از اینترنت استفاده می کند و گاه اثری را در آن خلق می کند و در سایت www.reverart.net  منتشر می کند.  او در مقایسه رسانه های "سنگ" و "اینترنت" می گوید: "این دو رسانه مکمل یکدیگرند. از سویی سنگ نامیراست و هزاران سال باقی می ماند و می تواند تا زمان طولانی بر طبیعت باقی بماند از سوی دیگر گستره عمل اینترنت وسیع است و تعداد زیادی مخاطب می توانند از راه های بسیار دور از چگونگی آثار با خبر شوند."

او در کنار خلق آثار استاد دانشگاه در حوزه تاریخ هنر نیز است و دبیر هنری بسیاری از جشنواره های هنر محیطی در سالهای اخیر بوده است.

آفرینش و باروری موضوعاتی است که نادعلیان را بیش از هر چیز به خود مشغول کرده اند. در حجاری ها حرکت زنان و جنین را به وضوح می توان دید. گویی زنان فرشته وار با موسیقی محبوس در سنگ ها می رقصند و تمنایی آسمانی دارند. او ماجرای خلقت بشر را با توجه به اساطیر و ادیان به تصویر می کشد، و زنان مرکز ثقل این خلقتند، زنانی که نماد عشق و باروری هستند،همانانی که خود عاشقند و خود معشوق، الهه ها، ماهی ها، مهر ها، گنج های پنهان، حیوانات، انسان، ماهی های رها، نیستی و در این اواخر خلیج فارس سرفصل آثار نادعلیان هستند که همه را می توان در سنگ های حیاط کارگاه زمستانه یک جا دید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

پروانه ستاری

عکاسی به فاصلۀ بسیار کمی بعد از ابداع وارد ایران شد و ایران را تبدیل کرد به یکی از گنجینه‌های غنی تاریخ عکاسی.

موزه عکسخانه شهر با هدف گردآوری، حفاظت و نگهداری، آموزش و پژوهش‌های تخصصی عکاسی و پژوهش تاریخ عکاسی از سال ۱۳۷۴فعالیت خود را شروع کرده است.

ایدۀ اولیۀ راه اندازی چنین موزه‌ای توسط مدیر دفتر پژوهش‌های فرهنگی، محمدحسن خوشنویس، مدیر گروه عکس دفتر پژوهش‌های فرهنگی، رعنا جوادی، و بهمن جلالی در سال ۷۰ مطرح شد.

بعد از این که این ایده با معاونت فرهنگی شهرداری مطرح شد و بنای مورد نظر که ساختمان مخروبه‌ای بود، پیدا شد (این ساختمان قبلا کتابخانه و بعدها شرکت تعاونی بود). از سال ۷۲ بازسازی آن شروع شد و شرکت توسعۀ فضاهای فرهنگی این کار را به عهده گرفت.

در طی این مدت افراد یاد شده به جمع‌آوری آرشیو عکس‌های قدیمی و لوازم مورد نیاز موزه مشغول بودند و بالاخره موزه در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۷۴، در روز ملی موزه‌ها، افتتاح شد.

این موزه تا سال ۷۶ با مدیریت رعنا جوادی اداره می‌شد و از سال ۷۶ به بعد مژگان طریقی مدیریت آن را به عهده دارد.

در این مرکز علاوه بر برپایی نمایشگاه‌های عکس‌های قدیمی و معاصر، نمایشگاهی دائمی از ابزار و آلات عکاسی از بدو پیدایش عکاسی در ایران برپاست.

دوربین‌های جعبه‌ای، فانوسی، استودیو، پولاروید، ۳۵ میلی متری و تعدادی دیگر از دوربین‌های متفاوت در این نمایشگاه دیده می‌شود.

از دیگر فعالیت‌های این موزه برپایی مسابقات عکاسی و انتشار کتاب‌های تخصصی عکاسی، پوستر و کارت پستال، برگزاری کلاس‌های آموزشی و نشست‌های عکاسی است.

این موزه همه روزه به جز شنبه‌ها برای بازدید گشوده است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

صبا واصفی

یک و نیم بامداد، اولین وقت خالی اش بود که برای مصاحبه به من داد! آن هم نه با بررسی برنامه تنها یک روز کاری از تقویم اش. بیشتر از یک ماه بود که هر دفعه برنامه ای برایش پیش می آمد و مصاحبه لغو می شد. آن شب زنگ زد. گفت دیگر امشب هرطور شده، همدیگر را می بینیم. دو ساعتی نگذشته بود که یادش آمد به یکی از دانشجویانش قول داده اجرایش را روی صحنه تئاتر ببیند. گفت امشب دیگر نباید بدقول شوم، من را هم به تئاتر دعوت کرد. نیمه شب گذشته بود که به خانه اش رفتیم و شروع به صحبت کردیم.

گوهر خیراندیش خودش هم از این همه کار خسته شده. می گوید دلش می خواهد به زودی سرش خلوت شود تا با خیال راحت اشعار همسر مرحومش،"جمشید اسماعیل خانی"، را جمع آوری کند و به چاپ برساند. "حیف است این همه احساس از بین برود."

گوهر خیراندیش در سال ۱۳۳۳خورشیدی در شیراز زاده شد، اما زندگی هنری اش چهارده سال بعد، رسما آغاز شد. آن طور که اطرافیانش می گویند، از کودکی بیانی تاثیرگذار داشت. خودش می گوید آن زمان ها، ظرفیت مدارس خوب، سریع پر می شد. ده سال بیشتر نداشت که توانست مدیر مدرسه را قانع کند که خواهرزاده هفت ساله اش را در همان مدرسه ای که خودش درس می خواند، ثبت نام کند.

جمشید اسماعیل خانی، بازیگر تئاتر و سینمای ایران راه گوهرخیراندیش را ابتدا به عرصه هنر و بعد به عرصه خصوصی زندگی اش باز کرد. آقای اسماعیل خانی او را برای نقش "عذرا بند انداز" در نمایش "عروس" نوشته "فریده فرجام" انتخاب کرد. او در این نقش خوش درخشید و همین آغازگر فعالیتش با گروه تئاتر "فارس" شد. کلاس یازده دبیرستان بود که دل به جمشید اسماعیل خانی داد و با وجود مخالفت های خانواده، با او ازدواج کرد.

او در سه رشته زبان انگلیسی، بازیگری و پزشکی برای دانشگاه پذیرفته شد. اولین باری که خون از دست امید، پسرش جاری شد، فهمید که برای پزشکی ساخته نشده است. می گوید اتفاقی با یکی از دوستانش که دانشجوی دانشکده هنرهای دراماتیک بود، برخورد کرد و او تشویقش کرد که رشته بازیگری را انتخاب کند. گوهر خیراندیش می گوید: "شاید اگر الان شانس انتخابی دوباره را داشتم، رشته زبان انگلیسی را انتخاب می کردم. آن وقت می توانستم ادبیات نمایشی و کارهای شکسپیر را به زبان اصلی شان بخوانم و در کنار آن بازیگری را نیز ادامه دهم." او در دانشکده  هنرهای زیبای دانشگاه تهران موفق شد از محضر استادانی چون دکتر علی رفیعی، رکن الدین خسروی، محمدعلی سپانلو و دکتر محمد روشن بهره مند شود.

اولین حضور سینمایی اش در فیلم "روزهای انتظار" بود و با بازی در فیلم "بانو" که سنگین ترین گریم شناسنامه کاری او محسوب می شود، نظر مثبت بسیاری از منتقدان سخت گیر سینما را به خود جلب کرد.

برای او تمام نقش هایش هیجان انگیز و دوست داشتنی اند و برای همه آنها ساعت ها وقت صرف کرده تا با شخصیت ها "هم ذات پنداری" کند تا نقشش صمیمی و قابل باور شود. او هاجر دردمند، ساده لوح و علیل فیلم بانو را همان قدر دوست دارد که مهین بانو زن بورژوای رو به زوال فیلم "نان، عشق، موتور ۱۰۰۰" را. برای ایفای نقش ننه عطیه، زن آفتاب سوختۀ جنوب، همان قدر کوشیده که برای "سیده"، زن سنتی و مذهبی فیلم دعوت. او همچنین نقش هایی که با سنش سال های زیادی فاصله دارد را به خوبی بازی کرده است.

گوهر خیراندیش، بعد از درگذشت همسرش جمشید اسماعیل خانی، در جشنواره فیلم های دینی در یزد، صورت کارگردان جوانی که قصد بوسیدن دستش را داشت، بوسید. او یکی از شاگردان قدیم همسرش بود. این کار باعث شد او مدتی ممنوع التصویر شود. دو سال بعد از آن در جشن خانه سینما، گوهر خیراندیش با دست کش به محمدرضا شریفی نیا، بازیگر سینما دست داد و باز هم برای مدتی ممنوع التصویر شد.

گوهر خیراندیش برای ایفای نقش در فیلم "رسم عاشق کشی"، توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کند. او همچنین  برای بازی در فیلم های "زیر بام های شهر"، "روز باشکوه"، "مدرسه پیرمردها"، "چهره" و "ارتفاع پست" دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را گرفت.

هم اکنون، گوهر خیراندیش به آموزش بازیگری در آموزشگاه های مختلف مانند کانون سینماگران جوان مشغول است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سحر افاضلی

احمد ایلیات کاشانی، ۴۵ساله است و سال هاست در جمعه بازار تهران عکس های تاریخی و قدیمی می فروشد و مالک یکی از بهترین مجموعه های کبریت و برچسب در ایران است.

مجموعه او شامل ۳۵هزار کبریت و ۲۰هزار برچسب کبریت است که طی ۲۵سال جمع آوری شده است.

آقای ایلیات کاشانی می گوید: بعد از انقلاب بازار خرید و فروش اشیاء قدیمی داغ بود اما عتیقه فروش ها دو چیز را نمی خریدند و نمی فروختند؛ یکی کبریت و دیگری عکس. من توانستم با قیمتی ارزان تعداد زیادی برچسب و کبریت و عکس خریداری کنم.
او در تمام  این سال ها که به جمع آوری این مجموعه مشغول است هیچ گونه آموزش مجموعه داری ندیده فقط به شکل تجربی، شیوه نگهداری از این آثار را فراگرفته است.

در گوشه ای از اتاق ساده اش تنها چند جعبه بزرگ کبریت  قرار دارد. او مجموعه اش را در انبار یکی از دوستانش خارج از شهر نگهداری می کند چرا که کبریت ها باید در فضایی خنک نگهداری شوند.

ایلیاتی که به عنوان یکی از مجموعه داران اصلی کبریت در ایران شناخته شده است سعی دارد مجموعه اش را با خرید کبریت های قدیمی و روز خارجی نیز غنی کند. او می گوید: بین مجموعه داران تبادل کبریت مرسوم است و هر مجموعه داری با مبادله کبریت های تکراری اش سعی می کند کلکسیونش را کامل کند.

او معتقد است کبریت، نخستین رسانه تبلیغاتی جهان بوده است، شرکت های مختلف، رستوران ها و هتل ها برای تبلیغات از کبریت استفاده می کردند.

البته در ایران برای نخستین بار در دوره محمدرضا شاه اجازه چاپ تبلیغات روی جلد کبریت داده شد؛ چیزی که پیش از آن تنها در انحصار دولت بود.

اولین کارخانه تولید کبریت در ایران با مشارکت روس ها تاسیس شد. نقش روی این کبریت ها تلفیقی از پرچم ایران و روسیه بود. بعدها ناصرالدین شاه دستور داد تنها نقش شیر و خورشید روی برچسب  کبریت ها منتشر شود. این برچسب ها در کشور اتریش به چاپ می رسید.

اما نخستین کارخانه خصوصی کبریت، حدود ۱۰۰سال پیش، توسط توکلی در تبریز تاسیس شد. کارخانه دیگری نیز چند سال بعد به دست برادران رحیم زاده خویی شکل گرفت: کبریت ممتاز. حاج میرزا احمد وجدانی یکی از معلمان مدرسه ایرانی ها در روسیه نیز کارخانه ای در همدان برپا کرد. کبریت های همدان از مرغوبیت و شهرت بسیار برخوردار بود.

در گذشته چاپ نقش و نگار کبریت ها در اختیار دولت بود. البته کبریت های مختلفی وارد ایران می شد. کبریت های ایرانی با کبریت های خارجی مبادله می شد چرا که کبریت نمادی از فرهنگ جوامع به شمار می رفت.

ایلیاتی می گوید: در دوران محمد رضا شاه به تدریج چاپ تبلیغات روی کبریت های جیبی رایج شد.

بر خلاف تصور همه کبریت هنوز هم در ۹۰درصد خانه ها استفاده می شود حتی برخی از مردم هنوز دوست دارند برای روشن کردن سیگارشان از کبریت استفاده کنند. تولید کبریت بی خطر که بدون اصطحکاک با سطح جیوه ای جعبه روشن نمی شود هنوز در ایران رایج است.

قدیمی ترین کبریت مجموعه ایلیاتی کبریتی متعلق به دوران مظفرالدین شاه است. در مجموعه او کوچکترین کبریت ایرانی با ابعاد یک در یک و نیم سانتی متر هم وجود دارد که به گفته خودش نمونه ای منحصر به فرد است و در ایران بدیل ندارد.

مجموعه کبریت های خارجی او از کشورهای همسایه چون پاکستان و هند و روسیه و تعدادی از کشورهای غربی همچون سویس و آلمان و انگلستان و آمریکاست.

در مجموعه جالب او کبریت تبلیغاتی رستوران قدیمی شاطر عباس، یادبودهای سلطنتی دوران پهلوی، یادمان های نهضت سوادآموزی و کبریت های خارجی گوناگونی وجود دارد که هر کدام متعلق به یک دوره تاریخی در ایران است.

احمد ایلیات کاشانی برای نخستین بار این مجموعه نفیس را در هفته میراث فرهنگی در کاخ موزه نیاوران به نمایش گذاشت که مورد استقبال بسیار نیز قرار گرفت. خودش معتقد است مجموعه اش از این رو ارزشمند است که کبریت های مصرفی ایران در ۱۰۰ سال گذشته را جمع آوری و طبقه بندی کرده است حتی کبریت هایی که مردم عادی برای مصرف روزانه استفاده می کردند.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهتاج رسولی

مجموعه عکس
کندلوس تا بیست سی سال پیش نامی نداشت. روستای میخساز، همسایه آن، به عنوان ییلاقی خوش آب و هوا شهرت اندکی د اشت، اما کندلوس نه. شهرت امروزی کندلوس مدیون تلاش های علی اصغر جهانگیری، از زادگان و پروردگان این روستای خوش آب و هواست  که با اقدامات او از امکاناتی برخوردار شده که شهرهای مجاور آن ندارند.

در جادۀ چالوس، برخلاف دیگر روستاها که به کمتر نشانه و نامی دارند، چندین تابلو مسافران را به سوی کندلوس می خواند. در جاده کوهستانی کجور هم که وارد می شویم تابلوهای متعددی از مسافران می خواهد که از موزه کندلوس دیدن کنند.

در کندلوس اما این تنها موزه نیست که دیدنی است. امکاناتی که برای اقامت در کندلوس مهیا شده شاید مهمترباشد. مهمانکده کندلوس اتاق دو تخته و سه تخته و پنج تخته در اختیار مسافران می گذارد، به قیمت شبی ۳۰ و ۵۰ و ۷۰ هزار تومان. یعنی به قیمت یک هتل خوب.

علاوه براین رستورانی دارد که مانند آن را مطمئنا در هیچ روستایی نمی توان یافت. موزه محوطه ای دارد که به هیأت یک پارک زیبا تزئین شده و مسافران می توانند ساعتها در هوای خنک و خوش نسیم کندلوس، زیر سایه درختان گردو، بر نیمکت ها یا پله های سنگی پارک بنشینند و بیاسایند. فروشگاهی وجود دارد که در آن انواع صنایع دستی ناحیه و داروهای گیاهی عرضه می شود.

ورزشگاهی دارد که در آن لابد ورزش های محلی می کنند. حتا سرویس های بهداشتی پاک و پاکیزه که در شهرها و جاده های ایران غنیمت است از مزایای این محل تفریحی به شمار می رود. بنابراین همه چیز در کندلوس آماده است تا مسافران یک دو شبی در آن هوای ییلاقی در یک فضای چهار ستاره پر گل و ریحان بیاسایند. این چیزها امکانی نیست که در روستاهای ایران یافت شود. در شهرها هم به ندرت یافت می شود.

فروشگاه کندلوس از آن جهت صنایع دستی و داروهای گیاهی را توامان عرضه می کند که مهندس جهانگیری در کنار مجتمع فرهنگی تفریحی کندلوس، یک مجتمع کشاورزی ایجاد کرده است که گیاهان دارویی پرورش می دهد. این مجتمع هم یک بنگاه اقتصادی است که کار برای مردم ناحیه تولید می کند و هم گیاهان دارویی ناحیه را به تمام ایرانیان معرفی می کند. قبلا این گیاهان دارویی در کلارآباد هم تولید می شد اما امروزه گویا فقط منحصر به کندلوس شده است. فروشگاه داروهای گیاهی کندلوس در تهران هم شعبه بزرگی دارد و مسافران تهرانی کم و بیش با این گیاهان با نام کندلوس آشنایی دارند.

موزه مردم شناسی کندلوس هم در جای خود دیدنی است. این موزه از یک بنای دو طبقه تشکیل شده که دیواره های بیرونی آن سنگی است و از داخل چوبی. داخل ویترین ها اشیاء باستانی در کنار اشیاء تاریخی و امروزی به نمایش گذاشته شده است. اشیاء باستانی آن عبارت از سفالینه هائی است که احتمالا در ناحیه کشف شده و متعلق به دو هزار سال پیش است. متاسفانه توضیحات مربوط به اشیاء باستانی چندان روشن نیست.

گاهی توضیحی ندارد و گاه توضیح نارساست و معلوم نمی کند که این اشیاء در کجا و در چه زمانی کشف شده اند. برخلاف اشیاء باستانی، اشیاء تاریخی و امروزی طبعا وضع روشن تری دارند. پاره ای چیزها هم مانند تلویزیون قدیمی و تلفن و قاشق و چمچه و ملاقه های چوبی یا نمدها و نقاشی های قهوه خانه ای توضیح چندانی لازم ندارند.

برای من شخصا عکس هایی که به دیوارها آویخته بود جذاب تر بود. بعضی عکس ها به روستائیان و برخی عکس ها به دورۀ قاجار تعلق دارند. حتا یک عکس هاشمی رفسنجانی و یک عکس از عطاء الله مهاجرانی زمانی که سمت مهمی داشتند و از کندلوس دیدن کرده اند، جذاب است.

مهندس جهانگیری به خاطر عشق و علاقه به زادگاهش، سرمایه هنگفتی در این روستای دورافتاده هزینه کرده است. همین امروز هم بی تردید نگهداری موزه و مهمانکده و فروشگاه و محوطه زیبای آن آسان نیست. حتما هزینه هایش چندین برابر درآمد آن است. لطفا نگویید خب پول داشته برای زادگاهش خرج کرده است. خیلی ها پول دارند، همت می خواهد. به قول سعدی برای نهادن چه سنگ و چه زر.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سلمان مجد

در لغتنامه های پارسی، قدمگاه به معنی جای نهادن قدم، طهارت خانه، جایی که پای پیامبری یا امامی و یا یک ولی به آنجا رسیده باشد یا اثری از آن در سنگ باشد، آمده است. البته در اینجا منظور همان معنای سوم است.

در ایران قدمگاه های بسیاری وجود دارد که هر کدام را به یکی از امامان و یا پیامبران نسبت می دهند. بعنوان مثال، قدمگاه امام حسن عسکری درسیوندِ شهرستان اُقلید و یا قدمگاه خِضر در آمل و شوشتر. شهر سده را که در جنوب ایران و شمال استان فارس واقع شده نیز مسیر حرکت علی ابن موسی الرضا می دانند. چند قدمگاه هم در دزفول و علاوه بر این، قدمگاه های بسیاری در سایر نقاط کشورهست. و البته قدمگاهی دیگر از امام رضا در دامنه جنوبی کوه های بینالود واقع در ۲۴کیلومتری شهر نیشابور و ۱۰۰  کیلومتری مشهد است؛ این قدمگاه را زمانی منسوب به شاپور خسرو، سپس امام علی و سپس امام رضا که از راه نیشابور به مرو می رفتند، دانسته اند.

اما آنچه این قدمگاه را از سایر قدمگاه ها متمایز می کند، وجود سنگی است که اثر دو پا بر آن حک شده و آن را منتسب به امام رضا می دانند. مردم بر این باورند که چشمه آب قدمگاه به اراده امام رضا از زمین جوشیده است. اگرچه برخی به آن معقول تر می نگرند و آن را ساخته برخی از دوستداران آن امام می دانند که به عنوان یادبودی از او که از اینجا گذشته است، بنا کرده اند. به گفته آنها جای پایی که مردم به یادگار حضور امام رضا در قدمگاه بر سنگ تراشیده اند، صدها سال قدمت دارد.

علاوه بر آن، این قدمگاه در جایی خوش آب و هوا و در میان باغی بزرگ با درختان زیبا و کهنسال قرار گرفته است و وجود کاروانسراها و آب انبارهای دورۀ صفوی باعث شده نه تنها زائران به این مکان روی بیاورند، بلکه بسیاری از گردشگران نیز به این منطقه کشیده شوند. این قدمگاه که تا چندی پیش محدود به چند باغ و روستایی کوچک می شد، اکنون تبدیل به شهری به نام "قدمگاه" شده، موجب رونق این منطقه شده و فرصت های شغلی زیادی را برای بومیان به منظور پذیرایی از زائران و گردشگران ایجاد کرده است. مردم به زیارت این مکان ها می روند، زیرا آن را موجب نزدیکی به خدا و برآورده شدن حاجات خود می دانند.

اما قدمگاه های امام رضا از شهرتی خاص برخوردار بوده و هست، زیرا وی ازمعدود امامان دوازده گانه بود که به ایران آمده  و حرم او در مشهد است.

در تاریخ آمده است که امام رضا بنا به درخواست مأمون که در مرو خلافت می کرد، از مدینه رهسپار خراسان شد. اما در این که از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده، سند موثقی در دست نیست و مسیرهای متفاوتی داده می شود. اما با توجه به اوضاع جغرافیایی و سیاسی آن زمان، بیشتر مسیر امام از مدینه به مرو را از طریق شهرهایی مانند بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، یزد، نیشابور، توس و سرخس می دانند. و با توجه به علاقه شدید مردم معتقد به این امام و بی اطلاعی از مسیر دقیقش، قدمگاه های بسیاری ساخته شد. شاید مردم از اینکه امام از منطقه آنها عبور کرده باشد به خود می بالیدند و آنرا مایه برکت آنجا می دانستند.

چنانچه مردم هر روستا و منطقه ای که داستانی ازعبور وی از آن اطراف می شنید، سعی بر ساخت بنای یاد بودی از او می کردند که بر اساس باور مردم تبدیل به قدمگاه آن امام شده است.

در دوران صفوی، شاه عباس کمک قابل توجهی برای پیشبرد اهداف مذهب شیعه در ایران کرد. وی بارگاه امام رضا را مرمت کرد و زیارت آن را رواج داد و باعث شد مشهد به یکی از مهمترین شهرهای زیارتی تبدیل شود.

به یقین دوران بعدی، بخصوص دوران جمهوری اسلامی، پررنگ ترین نقش را در آبادانی و مدیریت این اماکن داشته است.

اما اینکه این مکان ها به راستی قدمگاه این امامان بوده اند یا نه، شاید زیاد اهمیت نداشته باشد. آنچه اهمیت دارد این است که همه روزه بسیاری به عنوان گردشگر و زائر به این اماکن رفته و به نیایش می پردازند و طلب حاجت می کنند.  حضور آنان تاثیر قابل ملاحظه ای بر اقتصاد این مناطق دارد.

بطور حتم متولیان این مکان های زیارتی هم از این رونق بی نصیب نخواهند ماند و شاید به همین دلیل فضایی روحانی برای این اماکن ایجاد می کنند؛ به این شکل که برای ورود به مکان های زیارتی، زائر به صورتی تدریجی از پیش فضاهایی عبور می کند که آمادگی ذهنی لازم را برای حضور در آن مکان به دست آورد. بوی خوش عطر و نور چراغ های آویز چنان فضای دلپذیری را پدید می آورد که به زائر احساس مقدس بودن مکان را تلقین می کند و او با رضایت کامل  به منظور برآورده شدن حاجاتش نذری به گردن می گیرد.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.