Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

امید آرام

 

آخرین باری که کنار ساحل جنوبی دریای خزر در شمال ایران قدم می‌زدم، ماهی‌گیرانی مشغول صید بودند. چند کشتی در دریا لنگر انداخته بودند و ساحل هم پر بود از انواع و اقسام آشغال، پلاستیک و قوطی که موج دریا آنها را به ساحل پرت کرده بود.

همان جا رودخانه‌ای جاری بود که آبی تیره داشت و در محل تلاقی رودخانه و دریا هلالی تیره‌رنگ تشکیل شده بود. تیرگی آب رودخانه از انتقال فاضلاب شهری و تخلیۀ مواد زائد کارخانه‌هایی حکایت داشت که در حاشیۀ رود قرار داشتند.

فریاد ماهی‌گیرانی که همان حوالی مشغول صید بودند، بلند بود که دریا خسیس شده و روزی آنها را نمی‌دهد و صیدشان هر روز  کمتر از پیش می‌شود.

این داستان تلخ بزرگترین دریاچۀ جهان است که هر روز به گوش می‌رسد. ماهی‌گیران زیادی بیکار شده و کار صید را کنار گذاشته‌اند.

از تعداد ماهیان خاویاری به طرز غم‌انگیزی کاسته شده‌است. خاویار گران‌ترین غذای دنیاست و ۹۰ درصد خاویار مصرفی دنیا از این دریا به دست می‌آید.

میزان صید ماهیان خاویاری به شدت کاهش یافته و ایران اعلام کرده که در صورت ادامۀ این وضعیت تا دوازده سال دیگر نسل ماهیان خاویاری منقرض خواهد شد. ذخایر ماهیان کیلکا نیز به سرنوشتی مشابه دچار شده و جمعیت آنها بیش از چهل درصد کاهش یافته‌است.

کاهش کیلکا که غذای فُک‌های خزری است.  یک بیماری ویروسی، آژیر خطر را برای فک‌ ها به صدا در آورده‌است. گزارش‌ها نشان می‌دهد که تعداد فک‌های خزر یک قرن پیش یک میلیون قلاده بود به حدود یک‌صد هزار قلاده رسیده‌است.

فک‌های خزری کوچکترین گونۀ فک در دنیاست و محل تولد و زادآوری آنها در قسمت‌های یخ‌زده و کم‌عمق شمال دریای خزر است. زندگی این جانور خزری اکنون به دلیل شکار بی‌رویه، بیماری، تخریب زیستگاه و کمبود غذا، در معرض خطر است.

یاد حرف‌های دوستی می‌افتم که می‌گفت دریا این توانایی را دارد که آلودگی‌ها را ترمیم و خود را بازسازی کند، اما گویا گاهی وسعت و دامنۀ آلودگی‌ها به گونه‌ای است که این توانایی برای دفع آن کافی نیست.

البته، این گوشه‌ای از آسیب‌های خزر است که نشان از آن دارد که چرخه زندگی در خزر دیگر مثل گذشته نیست.

ورود مواد زائد و آلودۀ شهری، اکتشافات نفتی درکشورهای همجوار هم از مهمترین عوامل بحران زیست‌محیطی خزر است.

بخشی از مشکل خزر همین آلایندۀ هایی است که از شهرهای حاشیۀ خزر وارد این دریا می‌شود. بخش دیگر این آلودگی مربوط به بهره‌برداری از میدان‌های نفت و گاز است که در این سال‌ها توجه جهان را نیز به خود جلب کرده‌است.

برنامه‌های کشورهای آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان برای اکتشاف نفت و انتقال آن به اروپا به نتیجه رسیده‌است و ایران نیز به زودی کار اکتشاف نفت را آغاز می‌کند.

روسیه، دیگر همسایه خزر، اگرچه فعالیت چندانی برای یافتن نفت در ساحل خود نکرده، اما حجم آلودگی کارخانجات صنعتی حاشیۀ رود ولگا که به دریای خزر می‌ریزد، کمتر از نفتی نیست که همسایگان دیگر به این دریا می‌ریزند.

Mnemiopsis leidyi - شانه‌دار مهاجم

مشکل خزر فقط اینها نیست. ده سال پیش جانداری کوچک به نام Mnemiopsis leidyi - که در فارسی شانه‌دار مهاجم نام گرفته- وارد خزر شد. این جاندار مزاحم مشکل خزر را دوچندان کرد.

این شانه‌دار خزر موجودی ژله‌مانند است و اندازۀ آن بیشتر از پنج میلی‌متر و حد اکثر شش سانتی‌متر است. این جاندار از جانوران بسیار ریز و لارو (نوزاد) ماهی تغذیه می‌کند. تجمع این جاندار در آب‌های عمیق‌تر در ساحل ایران است و باعث شده تا تعداد ماهیان کیلکا به شدت کاهش پیدا کند.

کاهش شدید ماهیان کیلکا علاوه بر کاهش شدید صید این ماهی و بیکاری صیادان، حیات ماهیان خاویاری را نیزبه خطر انداخته‌است، زیرا کیلکا یکی از منابع غذایی ماهیان خاویاری است.

این تنها علت کاهش شدید ماهیان خاویاری خزر نیست. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری غیر از ایران و روسیه، سه کشور دیگر نیز به جمع مهمانان سفرۀ خزر اضافه شدند. این سه کشور که اقتصادی شکننده و دولتی داشتند، غیر از تلاش برای اکتشاف نفت، بر سر صید ماهیان خاویاری با هم مسابقه گذاشتند.

در سال‌های اول بعد از فروپاشی شوروی، به دلیل به‌هم‌ریختگی‌های سیاسی و اجتماعی، کشورهای تازه‌استقلال‌یافته تور خود را پهن کرده بودند و بی‌حساب و کتاب، قانونی و غیرقانونی (قاچاقی) ماهی خاویار صید می‌کردند. البته، خیلی زود صدای سازمان‌های بین‌المللی بلند شد و کشورهای حاشیه ناچار شدند به سهمیۀ تولید و صادرات خاویار پایبند بمانند. البته، تمکین کشورهای حاشیۀ خزر به قوانین بین‌المللی مانع از فعالیت صیادان غیرقانونی نیست و صید قاچاق هنوز تهدیدی جدی برای ماهیان خاویاری به حساب می‌آید.

با بحرانی شدن وضعیت محیط  زیست خزر، سازمان ملل ده سال پیش برنامه‌ای را با همکاری پنج کشور ساحلی خزر آغاز کرد. هدف این برنامه کمک به بهبود آب و هوا، پاک کردن ساحل از آلودگی، حفظ تنوعی زیستی، کنترل گونه‌های مهاجم و کاهش مواد سمی ماندگار در این دریاست.

بعد از تحقیق گسترده در پنج کشور حاشیۀ خزر، یک سند حقوقی محیط زیستی به امضا رسید و کشورهای حاشیۀ خزر توافق کردند برای حفاظت از این دریا با هم همکاری کنند.

حالا که دارم از کنار ساحل خزر برمی‌گردم، یاد اختلافاتی می‌افتم که پنج کشور ساحلی خزر بر سر رژیم حقوقی و میزان سهم خود از این دریا دارند و برای همین تا به حال نتوانسته‌اند به توافق برسند.

از خودم می‌پرسم، آیا اجرای توافق حفاظت از خزر بدون تعیین رژیم حقوقی و توافق در باره میزان سهم هر کشور عملی است یا آنکه برای نجات خزر باید منتظر ماند تا این پنج کشور به توافقی دسته‌جمعی بر  سر سهم خود از خزر برسند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
هاله حیدری

مجموعه عکس

دو سه سال پیش یک اتفاق ساده موجب کشف مکانی شد که بلافاصله در فهرست آثار ملی جا گرفت. این دومین پدیده طبیعی بود که به عنوان اثر ملی ثبت می‌شد. اولین این آثار، دماوند بود. از همین جا می‌توان به اهمیت دومی پی برد؛ یکی از کوهنوردان کشور – نادر ضرابیان، سرپرست گروه کوهنوردی لواسان – در "مسجد تاریخانه" دامغان بروشوری دید که از سوی میراث فرهنگی آن شهر برای گردشگران ناحیه منتشر شده بود. در این بروشور عکسی وجود داشت که از وجود چشمه‌های ناشناخته ای خبر می‌داد. عکس را یک معلم جغرافیا گرفته بود و میراث فرهنگی از محل دقیق چشمه‌ها اطلاع نداشت. او به همراه خانم فاطمۀ ناصری عضو هیات مدیرۀ کوهنوردی لواسان به ناحیه رفتند.

بقیه ماجرا روشن است. حیرت کردن از وجود چشمه‌هایی که محوطه ای بدیع و بی مانند به وجود آورده اند ولی تاکنون ناشناخته مانده اند، کشمکش‌های اداری برای معرفی اثر و شناساندن اهمیت آن به ادارات میراث فرهنگی، جلوگیری از کار یک معدن سنگ که اطراف چشمه‌ها را به سرعت تخریب می‌کرد و دردسرهای دیگر، اما حاصل کار دلکش بود. یک مکان دیدنی درجۀ اول به فهرست مکان‌های دیدنی کشور افزوده شده بود.

چشمه‌های باداب سورت در ناحیه ای بین سه ضلع مثلث سمنان و دامغان و ساری در شمال کشور نهفته است. بین دو روستای اورُست و مالخواست در شمال غربی دامغان و جنوب شرقی ساری. با دامغان ۶۸ کیلومتر فاصله دارد و با روستای مشهور بادله در ساری، هفت کیلومتر. اما از هر طرف که بروید، از دامغان، سمنان یا ساری دو سه ساعتی طول می‌کشد. برای ما، دیدن سرسبزی‌های شمال به طولانی شدن‌تر راه می‌ارزید.

جاده از یک کیلومتری روستای اورست تا باداب سورت خاکی است ولی سواری هم به راحتی تردد می‌کند. البته طبیعت گردان برای این که آسیب کمتری به محیط وارد شود، مسیر را پیاده طی می‌کنند. بیشتر مسیر دشت همواری است و حدود نیم ساعتی هم پیاده روی دارد. هرچه از کوه بالاتر می‌رویم بافت سنگ‌ها و گیاهان بیشتر تغییر می‌کند. سنگ‌ها ورقه ورقه می‌شود و در جای جای کوه، اثر کند و کاوهایی برای یافتن معدن سنگ خارا پیداست.

چشمه‌های باداب سورت در ارتفاع ۱۸۴۱متر از سطح دریا قرار دارد و هنگام نزدیک شدن چشم‌ها را خیره می‌کند. چشمه‌ها به دلیل قدرت رسوب‌گذاری بالایی که دارند، حوضچه‌هایی در مسیر خود پدید آورده‌اند که باعث جذابیت منطقه شده و تا جائی که می‌دانیم وضعیت یگانه ای به وجود آورده اند که در تمام کشور مانند ندارد. گفته و نوشته‌اند که در کشور ترکیه چشمه‌ای به نام پاموکاله وجود دارد که تا حدی شبیه باداب سورت است و البته امکانات جهانگردی آن و نیز نوع محافظت از چشمه‌ها با ایران قابل مقایسه نیست.

باداب سورت شامل دو چشمه و با آب‌هایی از هر نظر متفاوت است. "باداب"، یعنی آب گازدار.

یکی از چشمه‌ها، آبی بسیار شور دارد و دارای استخر آبی کوچکی است که بیشتر اوقات در تابستان برای آب‌تنی استفاده می‌شود و همچنین کاربرد اصلی آن برای درمان دردهای کمر، پا، روماتیسم و امراض پوستی است.

چشمۀ دیگر، دارای آبی به رنگ قرمز و نارنجی و کمی ترش مزه است که به صورت دائمی و نشتی است و در اطراف دهانه چشمه کمی رسوب اکسید آهن نشسته ‌است. به دلیل گوگردی که در آب یکی از چشمه‌ها هست، مردم محلی اعتقاد دارند که این چشمه‌ها شفابخش است. البته، آب آنها بر روی بعضی از بیماری‌های پوستی و مَفصلی اثر خوبی دارد، ولی تاکنون تحقیقات آزمایشگاهی ثبت ‌شده‌ای بر روی آن انجام نشده ‌است.

همین شفابخشی، بلای جان چشمه‌هاست. متأسفانه، ضمن تردد طبیعت‌گردان این منطقه هر بار با تخریب بیشتر مواجه می‌شود.

یکی از مهمترین عوامل تخریب هم کسانی هستند که ارزشی برای این پدیده زیبا قایل نیستند. راهنمای گشت برای آسیب نرساندن به حوضچه‌ها که طی هزاران سال به این شکل درآمده‌اند، سفارش‌های زیادی به ما کرده بود. باید با احتیاط کامل از ردیف‌ حوضچه‌ها رد می‌شدیم و تمام تلاشمان را می‌کردیم که اثری از خود به جای نگذاریم.

راهنمای گشت برایمان توضیح داد که در زمستان به دلیل سردی هوا، بعضی‌ها در اطراف چشمه‌ها آتش روشن کرده، سنگ‌های داغ به داخل چشمه می‌اندازند، تا آب گرم شود و بتوانند در آن آب‌تنی کنند. به دلیل قدرت رسوب‌گذاری بالای آب بر روی سنگ‌های درون چشمه، این عمل به مرور باعث انسداد ورودی چشمه‌ها شده و بعد از مدت کوتاهی چشمه‌ها خشک می‌شوند. باقی‌مانده خشک ‌شده و از بین‌رفتۀ حوضچه‌ها و چشمه‌ها در اطراف قابل دیدن بود.

یکی دیگر از دلایل تخریب منطقه، معدن سنگ خارا در پایین‌دست چشمه‌هاست که حفاری و گاهی انفجارهای معدن باعث صدمه دیدن سفره‌های آب‌های زیرزمینی و در نتیجه، خشک شدن چشمه‌ها می‌شود. البته، گفته می‌شود بهره‌برداری از معدن متوقف ‌شده که امید است چنین باشد.

چشم‌انداز دشت‌ها و جنگل‌های اطراف از بالای کوه در کنار حوضچه‌هایی که هر قسمت از آن به رنگی است، در روح و جسم ما باقی خواهد ماند. ولی دیدن چشمه‌های خشک شده در اطراف چشمه‌های باداب سورت نگرانی زیادی در گردشگران ایجاد می‌کند. مبادا عاقبت این اثر منحصر به فرد طبیعت هم چنین باشد؟

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرناز قوامی

در سال‌های اخیر گردشگران ایرانی در دامنه‌های قلۀ سبلان، تفرجگاه شگفت انگیزی  یافته اند که به باور بسیاری از آنها چند روز اقامت در آن به مراتب مفرح‌تر و دلپذیرتر از سفر به دوبی و آنتالیا  است و صد البته بسیار ارزان‌تر از آنها. مضافاً این که یک سفر چند روزه به این تفرجگاه دردسرهای تدارک ویزا و بلیت هواپیما هم ندارد.

از همین رو هر سال در فصل تابستان، به ویژه در مرداد ماه، صدها هزار مسافر از چهار گوشۀ کشور راهی این تفرجگاه شگفت انگیز می‌شوند و به اصطلاح از گرد راه نرسیده وبعد از جا به جا شدن در یکی از ۱۵۰هتل پر ستارۀ  یا دست و پا کردن جائی برای بیتوته  در پیاده‌رو‌ها،  بلافاصله با شوق و ذوق غریبی  خود را به صف پرازدحام خریداران بلیت ورودی به یکی از چشمه‌های ۹گانۀ آب معدنی می‌رسانند تا هرچه زودتر تن به آب‌های گرم و شفا بخش حمام‌های سر باز و سرپوشیدۀ آن بسپارند.

این مکان البته سرعین (یعنی سرچشمه) نام دارد و همگان با این نام کما بیش آشنا هستند.
 روستای سرعین از قدیم به داشتن  چشمه‌های جوشان آب‌های معدنی، که درجۀ حرارت آنها از صفر  تا ۱۰۰ درجۀ سانتیگراد متفاوت است و شفابخش بودن آنها در معالجۀ انواع بیماری‌ها، زبانزد مشتاقان آن است. همۀ آنها، جز یکی، نام‌های محلی، مانند "گامش گلی"، " ساری سو" و "قره سو" و غیره  دارند.

اما یکی از آنها به گویش محلی "یارنال" (=ژنرال) نامیده می‌شود که داستانی دارد از این قرار که در سال۱۹۰۱(= ۱۲۸۰ خورشیدی) یک ژنرال روسی که به ایران آمده بوده در این چشمه استحمام کرده و بیماری جلدیس شفا یافته و به این مناسبت این چشمه "یارنال" نامیده شده است. 

افزون بر آب‌های معدنی، هوای مفرح و آسمان نیلگون، مراتع و چشم اندازهای سرسبز و پر گل دامنه‌های سبلان و قلۀ باشکوه و پر برف آن، به اضافۀ عسل بسیار خوش عطر آن از روزگاران کهن برای غالب ایرانیان شناخته بوده است و این جاذبه‌ها با همۀ اعتبار و اهمیت شان تازگی ندارد.

آنچه تازگی دارد مقام وموقعیت و چشم انداز امروزی این "شهر" است که تازه وارد را به حیرت و شگفتی دچار می‌سازد. در درۀ دور افتاده ای در ۳۰ کیلومتری اردبیل، که بر سر راه جائی هم قرار ندارد، در طول کمتر از یک دهه، از دل یک روستای به غایت ساده و سنتی، که خانه‌های دهقانی و دیوار‌های گلی آن هنوز هم اینجا و آنجا دیده می‌شود،و تا همین چندی پیش توسط یک کدخدا اداره می‌شد، شهری سر بر آورده است که تلألؤ نور و نئون‌های رنگین آن از دور مانند سرابی چشم را خیره می‌کند واگر اغراق نباشد چشم انداز  نیویورک و بلاتشبیه جزیرۀ منهاتان آن  را تداعی می‌کند. تعداد  بناهای پانزده شانزده طبفۀ آن که در دو سوی سه خیابان کوتاه و متقاطع آن چیده شده، از بسیاری از شهر‌های بزرگ کشور بیشتر و شمار هتل‌های پر ستارۀ آن از پایتخت مملکت نیز فزونتر است و قیمت زمین و سرقفلی مغازه در آن با طلا و جواهر برابری می‌کند.

هزینۀ این همه جلال و شکوه  نو یافتۀ سرعین را البته صد‌ها هزار توریستی می‌پردازند که درسه ماهۀ تابستان نه فقط همۀ ظرفیت هتل‌ها، آپارتمآنها و مهمانپذیر‌های آن را مملو می‌سازند، بلکه پیاده روهای آن را نیز به اشغال چادر‌های مسافرتی در می‌آورند. تعداد این گروه از مسافران سرعین، که دو سوم مشتاقان آن را تشکیل می‌دهد، گاهی چنان زاید بر ظرفیت شهر است که افراشتن یک چادر دیگر به واقع امکان ناپذیر می‌گردد. ناگفته پیداست که  در چنین اوضاع و ازدحامی یافتن جای پارک ماشین چه عذاب الیمی می‌تواند باشد. به قرار اطلاع برای مقابله با چنین فشاری  پروژۀ ساخت ۱۰هتل دیگر نیز در دست اجراست.

برای سر گرم کردن این سیل خروشان جمعیت، در شهری که طول سه خیابان موجود آن به سختی به یک کیلومتر می‌رسد، علاوه بر چشمه‌های جوشان آب معدنی، که هر کدام  در چند ده متری هم واقع اند، در سال‌های اخیر وسایل دیگری نیز فراهم شده مثل یک تله سیژ و پیست اسکی مصنوعی و رستوران‌ها در کنار انواع بوفه، سالن‌های ماساژ و  سونا. در این میان گویا جاذبۀ "تله سیژ" از همه بیشتر است. زیرا که به وسیلۀ آن می‌توان در عرض چند دقیقه از آب ۵۱ درجۀ "گاومیش گلی" به در آمد و خود را به آب بسیار خنک دریاچۀ دهانۀ قلۀ سبلان رساند و از آنجا آب‌های مواج دریای خزر را در ۱۰۰ کیلومتری نظاره کرد.

انواع نمایش‌های پانتومیم و سیاه بازی، جوک گوئی، به ویژه تئاتر و سینما هم وجود دارد. گوئی تئاتر‌های لاله زار تهران در دامنه‌های سبلان عمر دوباره یافته اند.

در صعود به قلۀ سبلان چشم اندازی از مزارع و کشتزار‌های گندم، جو، چغندر قند، پنبه، فندق، سویا و ذرت و گونه‌های گسترده‌ای از محصولات جالیزی دیده می‌شود. آتشفشان فرو خفتۀ سبلان، که یکی از زیباترین کوه‌های آلپی جهان به شمار می‌رود، بی گمان منشاء و مظهر این نعمت و برکت بی کران است که به دامن نشینان خود ارزانی داشته و اهالی سایر نقاط کشور با دیدۀ غبطه بر آن می‌نگرند.

نخستین تصویری که از واژۀ سبلان در ذهن هرکس مجسم می‌شود قلۀ مخروطی شکل و پر برف  و عسل طبیعی و خوش عطر و طعم دامنه‌های آن است. اما زمانی که در برابر سبلان واقعی ایستاده ای این تصور و تخیل، هرچند دلنشین، اما کم عمق، جای خود را به احساس شکوه و عظمت هوش ربائی می‌دهد که قلم از توصیف آن عاجز است.

حضور ملموس و مسلط سبلان در زندگی مردم منطقه، که در محل آن را "سلطان ساوالان" می‌نامند، و عزت و احترامی که این کوه در دل مردم دارد موجب پیدایش افسانه و اساطیر چندی نیز شده است. افزون بر این که در ادبیات فارسی قلۀ این کوه مسکن و مأوای دیوان افسانه ای است، در روزگاران کهن این باور در میان مردم محل رواج داشته که یکی از مقدسین در قلۀ آن مدفون است. حتی کسانی برای زیارت آن مکان مقدس به قلۀ پر برف و یخ آن صعود کرده و غالباً جان خود را در آن راه از دست داده‌اند.

به این ترتیب در روزگار ما به یمن ثروت و مکنتی که صنعت توریسم بر این منطقه سرازیر می‌کند و به یاری تکنولوژی روز، که رؤیا‌ها را به حقیقت تبدیل می‌کند، دیگر نیازی به از جان گذشتگی برای تشرف به قلۀ سبلان نیست.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرشید سامانی

مجموعه عکس
" طبیعت گران اروپایی که به ایران می‌آیند، جست و جوگر و تنوع طلب اند. می‌خواهند گوناگونی اقلیم این سرزمین را ببینند و از همه بیشتر کویر را دوست دارند. چون در کشور خودشان این نوع اقلیم را تجربه نکرده اند و شیوه زندگی در کویر برایشان ناشناخته است."

این‌ها را "مازیار آل داوود" می‌گوید. کسی که یازده سال است تورهای کویرگردی را برای گردشگران داخلی  و خارجی برنامه ریزی می‌کند. او که همسرش یک ایرانی- فرانسوی است، کار را با گردشگران اروپایی آغاز کرد، اما رفته رفته هموطنان خودش نیز داوطلب  شدند.

این‌ها احتمالا کسانی بودند که دوست نداشتند تعطیلات آخر هفته را در ترافیک سنگین جاده‌های شمالی سپری کنند و نمی‌خواستند در جاده ساحلی به جای جنگل و دریا، ویلاهای جور واجور دیگران را ببینند.

پس با گردشگران خارجی راهی کویر شدند. جایی که روزهایش سرشار از سکوت است و شب‌هایش ستاره باران. جایی برای تجربه‌های نو: غلتیدن روی رمل‌ها، خوابیدن در سایه گزها و تاق‌ها، رصد ستارگان، عکاسی از آسمان شب، شترسواری، خوردن شیر شتر، و تماشای طلوع و غروب در افقی بی انتها.

مازیار روی این علایق سرمایه گذاری کرد. او متولد تهران در سال ۱۳۴۶ خورشیدی است اما پدر و مادرش اهل کویراند. در روستایی به نام "گرمه" از توابع خور و بیابانک در استان اصفهان و در جنوب شرقی کویر مرکزی ایران.

مازیار درباره پیشینه روستا می‌گوید: "هیچ بررسی باستان شناسی یا پژوهش تاریخی درباره گرمه انجام نشده. اما شواهد موجود مانند قلعه وسط روستا که می‌گویند متعلق به دوره ساسانی است و بافت معماری آن نشان از قدمتش دارد. در عین حال روستایی که نزدیک مراکز تاریخی بزرگ مثل خرانق، جندق و بیاضه واقع شده، نمی‌تواند تاریخی نباشد."

مازیار که در زندگی اش همه جور کاری از فعالیت در آژانس املاک و خیاطی و آشپزی و سفالگری را تجربه کرده بود، تصمیم گرفت تورگردانی در کویر را هم به تجربیاتش بیفزاید. به سراغ خانه اجدادی اش در گرمه رفت و آن را بدل به یک مهمانسرا کرد. بعد هم شروع کرد به بازاریابی برای کویرگردی.

در این میان برخی اتفاقات موفقیت او را شتاب بخشید. در سال ۱۳۸۳ رضا میرکریمی، کارگردان نام آشنای سینمای ایران فیلمی به نام "خیلی دور، خیلی نزدیک" ساخت که بخش‌هایی از آن در روستایی به نام "مصر" با مناظری دلفریب از کویر فیلمبرداری شده بود. این فیلم هوس دیدن کویر را در دل خیلی‌ها زنده کرد و تورهای زیادی راهی مصر شدند که دست بر قضا فاصله زیادی با گرمه ندارد.

کویرگردان که زیاد شدند، مازیار دیگر اهالی روستا را تشویق کرد که خانه‌های خود را برای پذیرایی میهمانان آماده کنند و خود تورهایی را به آن‌ها معرفی کرد. کم کم گردشگری در گرمه پا گرفت و تولید و عرضه صنایع دستی مثل حصیربافی رونق پیدا کرد. این دریچه جدیدی بود به زندگی روستائیانی که از طریق کشاورزی، دامداری، قالیبافی یا کار روی کامیون‌ها امرار معاش می‌کردند.

به گفته مازیار، این دریچه جدید روند مهاجرت اهالی روستا به شهر را متوقف کرده و برخی رفتگان را به فکر بازگشت انداخته است. جز در تابستان که گرما طاقت فرساست در سایر فصول به طور متوسط هفته ای ۶۰ تا ۸۰ نفر به گرمه می‌آیند و این برای روستایی با جمعیت کم و اقتصاد محدود رقم چشمگیری است.

کویرگردان ایرانی بیش تر در قالب تور و به شکل برنامه ریزی شده سفر می‌کنند. عموما جوان هستند و می‌توان آن‌ها را از طبقه متوسط تحصیل کرده به شمار آورد. این چنین گردشگرانی آسیب‌های کمتری برای طبیعت ایجاد می‌کنند، اما بررسی تأثیرات فرهنگی شان در جامعه سنتی میزبان موضوعی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

 

 

گزارش تصویری این صفحه گشت کوتاهی است در روستای گرمه و تماشای زیبایی‌های آن.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

علی فاضلی

وقتی که کلمۀ "زندان" به گوشتان می‌خورد، چه تصوری از آن در ذهنتان جاری می‌شود؟ مسلماً تصور آنهایی که آن را دیده‌اند و آنهایی که آن را ندیده‌اند، بسیار متفاوت است. منظور من هم آنهایی‌اند که از زندان فقط پشت دیوارش را دیده‌اند، مانند خود من.

وقتی بچه بودم، در کارتون‌های تلویزیونی حیواناتی را می‌دیدم که در زندان لباس راه راه تنشان است و یک گوی بزرگ آهنی را یدک می‌کشند. گاهی دیوار آن، با بمبی از بین می‌رفت و زندانی‌ها فرار می‌کردند. بزرگتر که شدم دیدن فیلم‌‌های سینمایی مربوط به زندان و زندانی تصوری دیگر از آن را در ذهنم ایجاد کرد. در فیلم‌های قدیمی زندان‌بان با  انبوهی از کلید در یک سالن کثیف و بلند قدم می‌زد که زندانی‌ها در اطراف آن، پشت میله‌ها قرار داشتند. در فیلم‌های مربوط به جنگ جهانی هم دیوار و محوطۀ زندان آلمانی‌ها  با یک نورافکن که دائم به این سو و آن سو می‌گردد، وارسی می‌شود. اما زندانی‌ها مشغول کندن تونل در زیر  آن دیوارها هستند.

در فیلم‌های سینمایی جدید هم گاهی  این زندان‌ها را همچون جزیره‌ای در میان آب می‌بینی که با دیوارهای بتونی، درهای الکترونیکی، دوربین‌های مداربسته و پابند های رد یاب کنترل می‌شوند. در برنامه‌های طنز تلویزیون هم  گروهی از زندانی‌ها دیده می‌شوند، در حالی که پشت به دیواری تکیه داده‌اند؛ یکی با انگشتانش بازی می‌کند، دیگری با سوسک روی دیوار و سومی هم سبیل پهنی دارد و  دائم آواز می‌خواند و می‌گوید " دنیای زندونی دیفاله دیفاله..."

خواندن روزنامه و اخبار و سایت‌ها و گزارش‌های  مربوط به گوانتانامو، ابو غریب، پل چرخی، اوین و کهریزک هم تصوری دیگر از زندان و زندانی به خوانند‌ه‌اش می‌دهد. اما برایم روشن نبود که زندانیان وقتشان را پشت دیوارهای ضخیم و بلند زندان دقیقاً چه گونه می‌گذرانند.

در منطقۀ وکیل‌آباد مشهد، زندانی به همین نام وجود دارد‌. روبه‌روی این زندان و در سوی دیگر خیابان دکه و یا حجرۀ کوچکی قرار دارد که در آن صنایع دستی مربوط به زندان وکیل آباد در معرض دید و فروش قرار گرفته. دیدن گزارش تصویری این صفحه شاید بتواند تکه‌ای دیگر از پازل زندان را در ذهن قرار دهد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

آزاده حسینی

پروفسور برنارد اوکین (Bernard O’Kane)، استاد دانشگاه هنر و معماری اسلامی در دانشگاه آمریکایی قاهره در مصر چندی پیش به دعوت سازمان بریتانیایی "انجمن ایران" به لندن آمد و در مورد معماری اسلامی ایرانی با علاقه‌مندان این موضوع به گفتگو نشست.

از نظر پروفسور اوکین، معماری اسلامی ایرانی موضوع بسیار گسترده‌ای است که با ورود اسلام به ایران در قرن هشتم میلادی پدید آمده و تاکنون پرورش یافته است. از سدۀ هشتم میلادی به بعد معماری و هنر ایرانی دچار دگرگونی‌های زیادی شد. به عنوان نمونه، بناهای دورۀ ساسانی از تکه‌های سنگ ساخته می‌شدند؛ در صورتی که در دورۀ اسلامی خشت و آجر و کاشی عناصر اصلی تشکیل‌دهنده بناهای ایرانی شد.

قسمت‌های جدیدی به بناهای ایرانی اضافه شد که طاق‌های ضربی یکی از آنهاست. تزئینات ساختمانی چون مقرنس شکل تازه‌ای به ساختمان‌های ایرانی داد. بناهای جدید نیز، چون مساجد، مدرسه‌های اسلامی و خانقاه وارد مجموعۀ ساختمان‌های ایرانی شدند که پیش از آن وجود نداشتند. به طور کلی بناهای متفاوت، روش‌های گوناگون معماری، آرایش دگرگونۀ ساختمان موجب شکل‌گیری سبک جدیدی از معماری در این ناحیه شد.

حوزۀ معماری ایرانی اسلامی علاوه بر ایران کشورهای افغانستان، عراق، آسیای میانه و پاکستان را نیز دربر می‌گیرد. معماری اسلامی ایرانی در دوره‌های آل بویه، سلجوقیان، ایلخانیان، تیموریان و صفویان سبک مخصوص به خود را داشت که در آثار به‌جامانده از دوره‌های مختلف در پایتخت‌های تاریخی آنها قابل مشاهده است. آنچه به نام معماری اسلامی ایرانی به جای مانده، در واقع  گونه‌ای از معماری اسلامی است که اگرچه دارای وجه تشابهی با معماری دیگر خطه‌های اسلامی هست، اما ویژگی‌های منحصر به فردی هم دارد.

یکی از مهمترین عناصر به‌کاررفته در معماری اسلامی ایرانی، رنگ‌ها هستند. در این نوع معماری تسلط آبی فیروزه‌ای به خوبی قابل تشخیص است. پروفسور اوکین معتقد است که کاربرد آبی فیروزه‌ای در بناهای ایرانی را می‌توان از دو بعد فنی و فرهنگی- دینی مورد بررسی قرار داد. از نظر فنی، فراوانی مادۀ معدنی اکسید مس است که برای ساخت رنگ آبی از آن استفاده می‌شد. از دیدگاه فرهنگی، استفاده از رنگ آبی برای مقابله با چشم‌زخم صورت می‌گرفت؛ یعنی برای جلوگیری از نظر بد برای ساخت بناها، به ویژه نقاط بیرونی آنها، کاشی‌ها و آجرهای آبی را به کار می‌بردند.

این استاد معماری اسلامی می‌گوید که نمادگرایی در معماری اسلامی ایرانی منبع تاریخی ندارد. اگرچه در متون صوفیان اشاراتی به نماد رنگ‌ها شده، ولی در واقع برای کاربرد برخی رنگ‌های مشخص، دلیل خاصی ذکر نشده است. 

دلیل استفاده از رنگ آبی در بناها ایرانی هم در اسناد معتبر تاریخی ذکر نشده است، اگرچه در بعضی از اشعار فارسی، آجرهای آبی را نشانۀ آسمان خوانده‌اند. علاوه بر رنگ آبی روشن، رنگ آبی تیره، سیاه، زرد، سبز و مقدار کمی از قرمز استفاده شده است. رنگ سرخ معمولاً در جواهرات و شیشه‌ها به کار رفته است، اما به دلیل گرانی تولید این رنگ از آن کمتر استفاده شده است.

استفاده از نقاشی‌ها (به عنوان مثال، صورت انسان و حیوانات) برگرفته از کتاب‌های تصویری، از دوران صفوی به بعد رواج پیدا کرد. البته که موارد استثنائی‌ای پیش از آن هم وجود داشته  است، به مانند یک مسجد معروف در ترکمنستان که مربوط به دورۀ تیموریان است و بر سردر آن دو اژدهای بزرگ نقاشی شده است. به باور پروفسور اوکین، تصویر اژدها، ققنوس و نیلوفر آبی به ویژه در دورۀ ایلخانیان از هنر و معماری چینی وارد معماری ایرانی شده است.

پروفسور برنارد اوکین پایان‌نامۀ دکترای خود را در زمینۀ معماری اسلامی ایرانی دورۀ تیموریان ارائه کرده است و اکنون در زمینۀ معماری دیگر دوره‌ها، به ویژه دورۀ صفوی نیز تخصص دارد و پژوهش‌هایی انجام داده است. در گزارش مصور این صفحه پاره‌هایی از صحبت‌های پروفسور اوکین را می‌شنوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

مصطفی مددی

نهمین دوسالانه یا "بیینال" بین‌المللی کاریکاتور تهران، با موضوع‌های "ترس"، " کمیک استریپ"، "آزاد" و "کاریکاتور" ¬(چهره)،  روز یک‌شنبه اول آذرماه در تالارهای مؤسسۀ فرهنگی هنری صبا  گشایش یافت. گویا این گشایش با "اولین دوسالانۀ کاریکاتور اهواز" نیز همزمان بوده‌است، که کاری است در جهت رواج فعالیت‌های فرهنگی در شهرستان‌ها و سیاست تمرکززدایی از پایتخت. پیش از آغاز این نمایشگاه، با توجه به جو داغ سیاسی پس از انتخابات، دهها تن از هنرمندان ایرانی طی بیانیه ای گفتند که در این نمایشگاه شرکت نمی کنند.

در میان دوسالانه‌های دیگری، مانند دوسالانه‌های "نگارگری"، "سفال و سرامیک" و "پوستر"، که جملگی از سوی "امور هنرهای تجسمی" وزارت ارشاد به صورت بین‌المللی  بر گزار می‌شود، گویا  دوسالانۀ کاریکاتور موقعیت استثنائی دارد و از اقبال بیشتری برخوردار است و  شمار شرکت‌کنندگان داخلی و خارجی آن هر سال به وجه چشمگیری افزایش می‌یابد.

برابر آمار ارائه‌ شده در بروشور دوسالانه، صدها هنرمند و کاریکاتوریست خارجی و ایرانی  در آن شرکت کرده‌اند.  معلوم نیست این اشتیاق واستقبال هنرمندان کاریکاتوریست از بیینال کاریکاتور تهران به خاطر جوائز کلان آن است یا این که جاذبۀ خود هنر کاریکاتور باعث روی‌آوری این گروه  انبوه به سوی این واقعۀ هنری است.

تعداد آثار به نمایش درآمده در این دوسالانه  بیش از هفتصد اثر است که بیشترآن  از ایران و بقیه عمدتاً از ترکیه ، چین و برزیل و سایر کشور ها هستند. آثار ارائه‌ شده در این دوسالانه نیز به وسیلۀ سه داور خارجی و چهار داور داخلی مورد قضاوت قرار خواهند گرفت.  

صرف نظر از برگزاری دوسالانه‌ها، که فرصت بسیار محدودی برای هنرمندان ایرانی فراهم می کند، تا آثار خود را به معرض نمایش عمومی بگذارند، در شرائطی که مطبوعات علاقۀ چندانی به چاپ کاریکاتور نشان نمی‌دهند و بازار کاریکاتور سخت کساد است، روی‌آوری این خیل عظیم  جوانان به سوی این نوع از طنز و شوخ طبعی، خود پدیدۀ  قابل  تأملی است.

در سال های اخیر شمار فراوان هنرمندان چیره‌دستی که در این رشته به عرصه رسیده‌اند و کارشان از جهت تصویرسازی با آثار مشهورترین استادان این هنر در جهان قابل مقایسه است، به راستی شوق‌انگیز است. به خصوص کاریکاتور چهره‌های مشهور داخلی و خارجی، اثر قلم هنرمندانی همچون  بزرگمهر حسین‌پور، حسین صافی، محمدرضا دوست‌محمدی ومهدی علی‌بیگی و بسیاری دیگر، به نسبت‌های متفاوت،  به راستی قابل ستایش هستند. هرچند در سایر زمینه‌ها و اساساً در رشتۀ کاریکاتورهای انتقادی ویراستارانه (ادیتوریال) آثار دندانگیر در این دوسالانه بسیار نادر است.

این ندرت شاید ناشی از همان بی‌توجهی سردبیران مطبوعات به چاپ کاریکاتور باشد که انگیزه‌ای برای اندیشیدن ایجاد نمی‌کند.

کاریکاتور از دیدگاه اجتماعی در اساس هنر ایراد و انتقاد است و این ایراد و اعتراض هر چند می‌تواند پوستۀ شیرین داشته باشد، اما در مغز و محتوا حتماً  تلخ و ناگوار است و تنها ذوق و قریحۀ سرشار و دیدگاه اصولی کاریکاتوریست است که می‌تواند از تلخی آن بکاهد و یا تندی و تیزی آن را مقبول طبع مخاطبان سازد.  فرض این است که کاریکاتوریست یک منتقد اجتماعی و طالب اصول اخلاقی و انسانی آرمانی است و هر جا که جامعه را از این  اصول منحرف ببیند، بی هیچ گذشتی زبان به اعتراض می‌گشاید. زبان اعتراض کاریکاتور یک زبان صریح و ساده نیست و کاریکاتوریست‌ها را نباید با تصویرگران ( ایلوستراتورها)  خلط کرد.

همچنان که در عالم ادب همۀ بزرگان علم و ادب را طنزنویس نمی‌دانیم و فقط معدودی از آنان را به این صفت می‌شناسیم، به همین قیاس هر تصویر مضحک را هم نمی‌توانیم  کاریکاتور و خالق آن را کاریکاتوریست  بدانیم. هزل و هجو نیز در کاریکاتور جائی ندارند و هر جا سخن از طنز به میان می‌آید، نباید آن را با هزل و هجو و حتا با فکاهه، که قبل از رواج طنز مصطلح بود،  یکی گرفت.

طنز در کاریکاتور هم، مانند  هنر و ادبیات، هنر تحقیر و  تنزل یک موضوع (اعم از شخص، موقعیت، طرز تفکر و یا یک اثر هنری و ادبی)  تا به حد موضوعی مبتذل و خنده‌آور و تبدیل آن به اسباب تفریح و تمسخر عامه است. از قضا هدف هزل و هجو هم همین مقولات است.

اما تفاوت این دو در آن است که هزل و هجو با هدف قرار دادن یک موضوع در پی آن است که با تخریب و تمسخر آن موجبات خنده و وجد و حال مخاطب را فراهم سازد و پس از برانگیختن خنده وظیفۀ خود را خاتمه‌یافته می‌داند. وجه بارز دیگر هزل و هجو آن است که ماهیتی شخصی دارد و عامۀ مردم از آن نفعی نمی‌برند. در حالی که طنز خنده را به مثابه سلاحی برای تخریب و نابودی مانع و رادعی به کار می‌برد که در برابر جامعه وجود دارد. این مانع می‌تواند شخص، گروه، طبقه یا نهاد و نگرش معین و یا حتا یک باور عمومی باشد.

طنز را به نیشتر جراحی تشبیه کرده‌اند که در عین خون ریزی، هدفش نجات بیمار و خلاصی او از درد و رنج است. بی‌تردید دیری نخواهد گذشت که کاریکاتور ما با چنین پشتوانه‌ای موانع را پشت سر خواهد گذاشت و همۀ توانایی‌های بی‌مانند آن به منصۀ ظهور خواهد رسید.

نکتۀ آخر این که به رغم حضور پر رنگ و جلای آثار خارجی، که تالارهای اصلی مرکز صبا را پر کرده‌اند، دیدنی‌ترین قسمت دوسالانه، به روال سال‌های گذشته، همان تالار پرتره‌هاست که چهره‌های مشهور داخلی و خارجی از دید و قلم نیرومند کاریکاتوریست‌های ایرانی به روانی به کاریکاتور در آمده‌اند. این دوسالانه تا ۲۵  آذرماه دایر است.

در نمایش تصویری این صفحه برخی از آثار بخش کاریکاتور چهره‌های مشهور دوسالانۀ کاریکاتور تهران را می‌بینید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهتاج رسولی

شاید کمتر شهری باشد که پس از انقلاب چنین پوست انداخته باشد و از بن زیر و رو شده باشد. این‌همه را سمنانی‌ها ظاهراً مدیون یکی از همشهریان خود، مهندس طاهری، هستند که در سال‌های اول انقلاب مدیر کل صنایع آن شهر بود و بعدها گویا نمایندۀ سمنان در مجلس شورای اسلامی شد. او، زمانی که بسیاری از شهرهای ایران هنوز در خواب ایده‌ها و آرمان‌های انقلابی خود به سر می‌بردند، سرمایه‌داران را به شهر دعوت کرد و امکانات زیادی از زمین و آب و برق و وام کم‌بهره و بی‌بهره در اختیارشان گذاشت، تا سمنان را از خواب قرون بیدار کنند.

شهر که در فاصلۀ دویست کیلومتری تهران واقع بود و آمادگی زیادی برای صنعتی شدن داشت، در عرض مدت کوتاهی به یک قطب بزرگ صنعتی بدل شد و چنان دگرگونی‌های عظیمی به خود دید که امروزش از دیروز بازشناختنی نیست.

در روزگار پیش از انقلاب، هر مسافری که از سمنان می‌گذشت، تنها اثری که از صنعت در آن می‌دید، کارخانۀ سیمانی بود که دود سفیدش از کیلومترها دورتر دیده می‌شد و شهر و اطراف آن را آلوده می‌کرد. اما امروز وقتی طول شهر سمنان را طی می‌کنید تا به دامغان بروید، با یک شهر عظیم صنعتی رو به رو می‌شوید. وقتی به درون شهر گام می‌نهید، همین دگرگونی را در درون شهر نیز می‌بینید. ساختمان‌های بلند و چندطبقه جای بناهای فرسودۀ سابق را گرفته و شهری نو از دل شهر کهن سر برآورده ‌است.

سمنان شهری کهن است، اما در روزگار ما عمدۀ شهرتش به این بود که بر سر راه تهران – مشهد واقع بود. تا روزگار پیش از رضاشاه، این شهر محل تاخت و تاز راهزنان بود. خاطرات دکتر قاسم غنی که خود اهل دامغان بود و برای تحصیل بین تهران و دامغان رفت و آمد می‌کرد، تصویر خوفناکی از هجوم راهزنان به این شهر و اطرافش به دست می‌دهد.

اما از روزگار محمد رضاشاه این شهر تغییرات عمده‌ای به خود دید. نخست به فرمانداری کل و سپس به استانداری بدل شد و شاهرود و دامغان و گرمسار از شهرهای آن به حساب آمدند. امروزه سنگسر که بدل به مهدی‌شهر شده نیز به شهرستان بدل شده و به شهرهای استان سمنان افزوده شده‌است. این مهدی‌شهر که تا زمان انقلاب یک روستا به حساب می‌آمد، امروز بر سر جادۀ خوب و اسفالتۀ سمنان به قائم‌شهر و ساری قرار گرفته و نزدیک‌ترین شهر به کرسی استان سمنان است.

بین مهدی‌شهر و سمنان هم اتوبانی ساخته شده که به اتوبان‌های اروپا و آمریکا شباهت می‌برد و به جرأت می‌توان گفت که بین هیچ شهری در اطراف تهران با پایتخت چنین جاده‌ای وجود ندارد. فاصلۀ سنگسر (مهدی شهر) تا سمنان زیاد نیست و با جادۀ عالی امروز آن بیشتر از ده دقیقه فاصله ندارد و ییلاق کم مانندی برای کویرنشینان سمنان به وجود آورده‌است. عمدۀ شهرت سنگسر هم  شخصی به نام هژبر یزدانی است که در روزگار پهلوی‌ها از چوپانی به سرمایه‌داری رسید، مانند احمد بن عبدالله خجستانی که از سربازی به سرداری. پس از انقلاب او از ایران گریخت و از خود در سنگسر تنها یک ویلا به یادگار گذاشت که امروزه در محوطۀ هتل سنگسر به کاخ هژبر یزدانی معروف است و بدل به جاذبۀ سیاحتی شهر شده‌است.

یک معروفیت دیگر سنگسر به جنبش‌های اجتماعی سدۀ پیش است و در همین سمنان یا سنگسر بود که شاعر معروف، طاهرۀ قرةالعین نقاب از چهره برگرفت و در برخی منابع آمده‌است که این کار او در آن زمان که مردم تاب دیدار زن بی‌حجاب را نداشتند، سبب خودکشی هفت تن شد.

اگرچه سمنان یک شهر کهن است، اما آثار زیادی از روزگار کهن ندارد یا اگر چنین آثاری در زیر زمینش مدفون باشد، هنوز کشف نشده‌است. امروز که وارد شهر می‌شوید، یکی دو مسجد، مهمترین آثار آن را تشکیل می‌دهند و البته، دروازۀ ارگ که دروازۀ ورود به سمنان در روزگار قاجارها بوده‌است. اما همه جا یک علاقۀ بنیادی به ایران باستان و نمادهای آن به چشم می‌خورد. بیهوده نیست که تالار پارک سیمرغ این همه نمادهای ایرانی در خود گرد آورده‌است.

طبیعی است که فهرست دیدنی های سمنان در جزوۀ میراث فرهنگی بالا بلند است؛ از مساجد و امام زاده‌ها گرفته تا کاروانسراها و خانه‌های اشخاص مهم و معروف مانند خانۀ تدین که امروزه محل میراث فرهنگی است. اما این آثار در سطح استان سمنان، یعنی در شهرهای مختلف از شاهرود و دامغان در شرق گرفته تا لاسجرد و گرمسار در غرب پراکنده‌اند و شهر خود نصیبی زیاد از آنها نبرده‌است.

با وجود این، شهر از این نظرگاه نیز دارد به خود توجه می‌کند. این روزها، اطراف مسجد شاه را که اکنون مسجد امام خوانده می‌شود و همراه با بازارها و تکیه‌های قدیمی در بافت مرکزی شهر قرار گرفته، از خانه‌های کهنه و فرسوده خالی کرده‌اند و بولدوزرها شب و روز مشغول کارند، تا بافت مرکزی شهر را از میان انبوه خانه‌های فرسوده و خرابه‌هایی که آن را در بر گرفته‌اند، بیرون آورند و قابل رؤیت کنند.

یکی از زیباترین مکان‌هایش میدانی به نام شریعتی است که قبلاً به میدان تیرانداز معروف بود. زیرا عزت الله تیرانداز که زمانی فرماندار کل سمنان بود، به آن سروصورت داده بود. در اطراف مسجد شاه و مسجد جامع که نزدیک به هم واقع شده‌اند، بازارها و تکیه‌ها و حمام‌های قدیمی قرار دارند و فضای امروزی شهر را به روح و اصل قدیمی آن باز می‌گردانند و دیدار آنها اصل و نسب شهر را برای هر مسافری زنده می‌کند.

اما سمنان اگر تا همین بیست سی سال پیش تنها از شرق و غرب به تهران و مشهد راه داشت، امروز بر سر چهارراهی واقع شده‌است که یک جادۀ خوب آن را از سمت جنوب به کویر نمک و جندق و بیابانک یا در واقع به نائین و یزد وصل می‌کند و یک جادۀ خوب دیگر آن را به شمال کشور، یعنی شهرهای مازندران و گرگان. این راه‌ها به سمنان جان تازه‌ای بخشیده‌اند و بسیاری از مسافران شمال و جنوب از این شهر می‌گذرند، تا به مقصد معمولاً سیاحتی خود دست یابند.

در گزارش تصویری این صفحه پارک سیمرغ را در سمنان می‌بینید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

مجموعه عکس

جدیدآنلاین: آقای علیرضا عالم‌زاده از کاربران جدید آنلاین با فرستادن عکس‌ها و اسنادی از خانه پدری خود در اصفهان، اعلام داشته که خانواده او خانه تاریخی شان را به شرکت مسکن‌سازان فروخته اند تا از سوی این شرکت وابسته به سازمان مسکن و شهرسازی مرمت شود. اما با گذشت دو سال نه فقط این وعده محقق نشده، بلکه آن خانه با خاک یکسان شده است.  برای ما ممکن نیست که علت این رخداد را به دقت کنکاش کنیم. اما چنین می نماید که این سرنوشت بسیاری از خانه‌های تاریخی در اصفهان و دیگر شهرهای تاریخی ایران است. نوشته زیر نگاهی است به ریشه‌ها و ابعاد این موضوع. در همین صفحه ، مجموعه‌ای عکس از خانه عالم زاده و دیگر خانه‌های تاریخی نیمه ویران اصفهان را هم می‌بینید.

فرشید سامانی

چرا خانه‌های تاریخی خراب می شوند؟ این پرسشی است که با مشاهده صحنه‌های تأسف بار تخریب میراث گذشتگان به ذهن متبادر می شود و گاه این پرسش را به همراه می آورد که چه کسی مقصر است؟ در این هنگام می توان سازمان میراث فرهنگی، شهرداری یا فلان بساز و بفروش و دلال زمین را هر یک به نوعی مقصر دانست. اما قصور و تقصیر اینان اگر بخشی از واقعیت باشد، همه واقعیت نیست.

آنچه ما از خرابی خانه‌های تاریخی می بینیم، فروریختن کالبد مادی آنهاست، در حالی که بسیار پیش از این، مفهوم و بستر فرهنگی و اجتماعی خانه‌های تاریخی فرو ریخته است.

این خانه‌ها زمانی شکل گرفتند که خانواده‌های ایرانی در چارچوب الگوی کلان خانواده جای می‌گرفتند. پسران پس از ازدواج، در خانه پدری می ماندند و همان جا فرزندان خویش را به دنیا می آوردند و بسا که تا هنگام عروس گرفتن و داماد دار شدن همچنان ساکن خانه پدری بودند. اکنون دیرگاهی است که این الگو جای خود را به الگوی خانواده هسته‌ای داده و فرزندان بالغ حتی ممکن است پیش از ازدواج، خانه مستقلی را برای خود تدارک ببینند.

از این رو وقتی مالک یک خانه تاریخی از دنیا می رود، وارثان تمایلی به زندگی کنار هم ندارند و می خواهند هرچه زودتر مرده ریگ پدری را تقسیم کنند و پی کار خویش بروند. خواه از طریق فروش، خواه با تفکیک زمین و یا تخریب و تبدیل به احسن.

از این گذشته، برخی باورها چون اهل ستر دانستن زنان و مشغول کردنشان به خانه داری سست شده یا به کلی از میان رفته است و به کارگیری حجاب در معماری و تمهید بیرونی و اندرونی محملی ندارد.

پیشرفت تکنولوژی نیز انسان را بر طبیعت غالب کرده و تأسیسات مدرن، موضوعیت برخی تمهیدات معماران قدیم از قبیل استفاده از وجوه مختلف بنا در فصول گوناگون و بنای بادگیر و سرداب و آب انبار و... را بی وجه ساخته است. بنابراین بخش زیادی از یک خانه تاریخی برای خانواده‌های امروزی بی استفاده و به منزله بار اضافی است. 

از یاد نبریم که نگهداری خانه‌های تاریخی به علت ساختار و نوع مصالح به کار رفته در آن‌ها دشوار و هزینه بردار است و همه کس از پس آن برنمی آید.

از سوی دیگر، ارزش افزوده زمین موضوع تعیین کننده ای در سرنوشت خانه‌های تاریخی است. در ایران، زمین همواره یکی از منابع مهم ثروت و وسیله دلالی و کسب سود بوده است. برای مثال، ارزش زمین در مناطقی چون شمیران یا محله جلفای اصفهان سر به آسمان می ساید و مالکان خانه‌های تاریخی را وسوسه می کند که با تخریب خانه و ساخت آپارتمان سود هنگفتی را بدست آورند. شاید این اقدام از نظر فرهنگی شایسته نباشد، اما بی شک در زمره حقوق مالکانه  و قانونی افراد است. 

در جاهای دیگر مانند محله عودلاجان تهران یا محلات جوباره، دردشت و جماله اصفهان، وضع متفاوتی حاکم است. در این جا زمین به سبب فرسودگی بافت، دسترسی‌های نامناسب و نبود یا کمبود خدمات شهری آن قدر کم ارزش است که منجر به ترک محله‌های تاریخی از سوی ساکنان اصیل و واگذاری شان به مهاجران فقیر می شود. اما نتیجه همان است: ویرانی و نابسامانی بافت تاریخی.

از همه این‌ها که بگذریم، تازه نوبت به ندانم کاری‌ها و سوء مدیریت‌ها می رسد. در کشورهای جهان سوم دانش و تجربه بسیاری از معماران و شهرسازان صرفا در سطحی است که بتوانند در حاشیه شهرها یا زمین‌های بکر، طرح‌هایی را به اجرا گذارند، اما هنگامی که موضوع مداخله در بافت‌های تاریخی با پیچیدگی‌های کالبدی و اجتماعی به میان می آید، اغلب میراث فرهنگی قربانی نوین سازی می شود.

خیابان کشی، تعریض معابر، ساخت خطوط مترو، احداث زیرگذر و نوسازی بافت‌های فرسوده، مهمترین مواردی هستند که در چند دهه گذشته موجب تخریب گسترده بافت‌های تاریخی و خصوصا خانه‌های قدیمی شده اند. گاه نیز فساد اداری این روند را شتاب می‌بخشد و موجب می شود که حتی بناهای ثبت شده در فهرست آثار ملی از طریق پرداخت رشوه و زد و بندهای غیرقانونی تخریب شوند. خصوصا شهر اصفهان نمونه‌هایی از این دست را بسیار سراغ دارد.

با این وصف، آیا تخریب خانه‌های تاریخی ایران اجتناب ناپذیر است؟ هرگز چنین نیست. تجربه کشورهای پیشرفته نشان می دهد که نوین سازی را می توان دوشادوش حفظ میراث فرهنگی پیش برد.

پیش از همه، ترغیب ساکنان محله‌های تاریخی به باقی ماندن در جایی که نسل اندر نسل در آن زندگی کرده اند، موجب بقای این محلات می شود. این کار از طریق بالا بردن سرانه خدمات شهری، ارایه تسهیلات به ساکنان، رونق بخشیدن به اقتصاد محلی از طریق گسترش گردشگری و از همه مهم تر بالا بردن منزلت اجتماعی خانواده‌هایی که در خانه‌های تاریخی زندگی می کنند، امکان پذیر است.

امروزه ساکنان بسیاری از محله‌های تاریخی ایران مانند مولوی، سید اسماعیل و پامنار در تهران یا جماله و میدان کهنه در اصفهان، فشار اجتماعی فزاینده ای را به عنوان ساکنان محله‌های پست و فقیر نشین تحمل می کنند و در عوض ارزش و تفاخر از آن کسانی است که با تخریب باغات شمیران و از میان بردن چشم انداز البرز، برج نشین شده اند.

هرگاه اینان بتوانند همچون ساکنان ونیز یا محله‌های قدیمی پاریس و لندن و ولز، به سکونت در بافت تاریخی افتخار کنند، می توان امیدوار شد که تراژدی تخریب خانه‌های تاریخی به پرده آخر رسیده است.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

هادی آفریده

یک روز در کوچه وخیابانهای نیاوران در جستجوی شناخت بافت منطقه و یافتن سوژه گم شدم! وقتی داشتم خودم را پیدا می‌کردم با انبوهی از خانه‌های بزرگ اشرافی ویران شده آن ناحیه برخورد کردم و تصویر این ویرانی‌های باشکوه ایرانی در ذهنم ماند. همچنین بارها و بارها به کاخ موزه نیاوران رفتم  و توانستم دانستنی‌های جدیدی از گذشته تا امروز کاخ نیاوران که امروز به کاخ موزه ای تقریبا بزرگ تبدیل شده به دست بیاورم. وقتی که تمام کاخ موزه را بررسی و مشاهده کردم با تصاویری از زیبایی‌های معماری و هنر ایرانی برخورد کردم که بخشی از آن حفظ شده و بخش دیگر تقریبا ویران شده است. 

کم کم با اندک افرادی که در تسخیر کاخ نیاوران که گفته می‌شود تنها کاخی است که در جریان انقلاب هیچگونه آسیبی به آن وارد نشده آشنا شدم و توانستم سوژه‌های اولیه خودم را که افراد عضو کمیته نگهداری کاخ بعد از سقوط کاخ بودند را کشف کنم. همچنین با امام جماعت نیاوران "حاج آقا مصطفی" که گفته می‌شود نقش مهمی در حفظ و نگهداری کاخ تا ۴ یا ۵ سال بعد از تسخیر کاخ داشته یک دیدار کوتاه و چند گفت و گوی تلفنی داشتم وافرادی که در آن زمان با ایشان در نگهداری کاخ همکار بودند را به من معرفی کردند.

بیشترین اطلاعاتی که من از آن زمان و وقایع کاخ توانستم پیدا کنم از مجموعه مقالات و نوشته‌های منتشر شده در سایت کاخ موزه نیاوران، کتاب‌ها و کتابچه‌های راهنمای کاخ موزه نیاوران بود که روابط عمومی کاخ در این زمینه من را همراهی کرد.

اما مهمترین چیزی که برای هر مستندساز، خارج از اطلاعات مکتوب و شفاهی، داشتن تصاویری بکر و جذاب از گذشته است.  به کاخ موزه نیاوران رفتم تا از آرشیو آنجا استفاده کنم، اما با داشتن گنجینه ای بزرگ و گرانبها از اسناد تصویری فقط توانستم تعدادی عکس از دوران قاجار، تعدادی عکس جذاب از دوران نگهداری کاخ نیاوران و روزنامه‌های اسکن شده دوران انقلاب را بگیرم، که در میان موارد گفته شد عکس‌های نیروهای مردمی که برای نگهداری کاخ زندگی خود را رها کرده بودند و به شکل‌های گوناگون در کاخ مستقر شده بودند بسیار جذاب، دیده نشده و کاملا بکر به نظر می‌رسید.

من بیشتر در جستجوی فیلم‌های قدیمی آرشیوی از دهه‌های مختلف کاخ بودم. پس به آرشیو‌های مختلف فیلم از جمله تلویزیون و فیلم خانه ملی ایران سر زدم، در آرشیو تلویزیون چون فیلم قرار نبود محصول و تولید آنجا باشد ومن هم مستندساز تلویزیون نیستم اصلا موفق نشدم به لیست فیلمهای آرشیوی حتی نگاه کنم چه برسد به بازبینی ! اما در فیلم خانه ملی ایران اوضاع بهتر بود، چون فیلم " خاطره نی‌آوران " قرار بود با حمایت مرکزگسترش سینمای مستندوتجربی ساخته شود.

اولین گزینه فیلم " طپش تاریخ "بود. که با همکاری " آقای منوچهر مشیری " یکی از سازندگان آن، کپی فیلم در اختیارم گذاشته شد.

همچنین بخش مهمی از تصاویر را از مستندهای "برای آزادی" ساخته "حسین ترابی" و مستند "سقوط یک شاه" ساخته "مازیار بهاری" انتخاب شد و باز هم سعی کردم قسمت‌های بکر این فیلم‌ها را انتخاب واستفاده کنم.

همه چیز تا روز فیلمبرداری که در نیمه دوم بهمن ۱۳۸۷ بود تقریبا خوب پیش رفت. در روزهای آغازین فیلمبرداری خیلی اتفاقی در اینترنت با مصاحبه فردی به نام "محمدرضا مرادی" برخورد کردم که از ۹ سالگی در کاخ‌های ایران توپ جمع کن زمین تنیس بوده و در کاخ نیاوران در سالهای آخر قبل از انقلاب ۱۳۵۷ به سمت انباردار یا ظرف دار کاخ نیاوران درآمده بود، این شخصیت امروز انباردار کاخ موزه سعد آباد است، با او تماس گرفتم از او خواستم به کاخ موزه نیاوران بیاید و برای ما از دورانی که در آنجا بوده حرف بزند، که باز هم شانس آوردم و آقای مرادی قبول کرد و آمد و خاطرات خود را برای دوربین گفت و از کودکی خود تا آن روزی که شاه ایران را برای همیشه ترک کرد را توضیح داد. به نظر من حالا فیلم وزن و تعادل خود را پیدا کرده و از سالهای قبل از تسخیر تا زمان تسخیر که کاخ نیاوران دست نیروی‌های مردمی و انقلابی می‌افتد و تا امروز که به کاخ موزه تبدیل شده افرادی هستند که برای ما توضیح می‌دهند ماجرا از چه قرار بوده است.

ما کپی اولیه را به مرکز گسترش سینمای مستند که تهیه کننده فیلم است  برای بازبینی نشان دادیم . در آنجا پیشنهاد دادند که بخش‌هایی از فیلم را حذف کنیم و من از مجموعه مواردی که گفتند فقط چند مورد که به ساختار و حقیقت ماجرا ضربه نمی‌زد را اصلاح کردم و در این رفت و آمدها برای کمتر کوتاه کردن و انجام دادن و انجام ندادن اصلاحات‌هارد کامپیوتر هزار گیگابایتی پروژه پرید و ما مجبور شدیم فیلم را بر اساس تنها کپی دی وی دی که داشتیم دوباره در حدود ۲ ماه تدوین کنیم!

بعد از ماجراهای تدوین و بعد از اتمام صدا گذاری "حمیدرضا آفریده" برادرم که از نوازندگان مسلط موسیقی سنتی ایرانی است موسیقی فیلم را فقط با استفاده از ساز کمانچه ایرانی اما با رنگ صدایی نسبتا جدیدی که هم ایرانی است و هم موسیقی می‌تواند رنگ صوتی غیر وطنی داشته باشد را ساخت  و فیلم "خاطره نی‌آوران" امروز دارای موسیقی ارجینال است، اتفاقی که به دلیل کمبود بودجه وعدم حمایت از فیلم‌های مستند کمتر اتفاق می‌افتد.

فیلم سرانجام در اوایل پاییز ۱۳۸۸ بعد از گذشت حدود بیش  از ۱ سال آماده نمایش شد. احساس می‌کنم فیلم توانسته بخشی از تاریخ ایران را ثبت کند و می‌تواند برای آیندگان ارزشمند باشد.

شاید در پایان اشاره ی این نکته جالب باشد که چرا نام فیلم "خاطره نی‌آوران" است. منطقه نیاوران فعلی در گذشته نام‌های بسیاری از جمله "گِردِوی" داشته و گفته می‌شود در دورانی آن ناحیه نی زار و نیستان‌های وسیعی داشته و مردم به دلیل داشتن این نی زارها به آنجا در دورانی "نی‌آوران" می‌گفتند و به مرور نام "نی‌آوران" به نام‌های دیگر تغییر کرد و امروز به آنجا نیاوران می‌گویند. نام "خاطره نی‌آوران" به نوعی یاد آوری تاریخی بر قدمت و کهن بودن منطقه نیاوران امروز است.

در گزارش مصور این صفحه با ‌هادی آفریده، سازنده مستند "خاطرات نی‌آوران" به دیدن این دهکده قدیمی می‌رویم.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.