Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - جهان
جهان

مقالات و گزارش هایی درباره جهان


سیروس علی نژاد

کانون اصلی امسال نمایشگاه کتاب لندن کشورهند و انتشارات این کشور بزرگ آسیایی است. هند و چین دو ابرقدرت جهان آینده اند. اما هند بزرگترین دمکراسی جهان هم هست و کمتر سالی است که یکی از نویسندگان این کشور که بیشتر به زبان انگلیسی می نویسند، جایزه ای دریافت نکند.

تماشای کتاب های غرفه های هندی این عظمت هندیان را بار دیگر به ذهن می آورد که آنها توانسته اند از استعمار انگلیس، یک زبان نیرومند را بقاپند و خود آنها را بیرون بیندازند. این، یعنی زنده و زاینده بودن یک ملت برای گرفتن از دیگران و مستحیل نشدن در فرهنگ مهاجم. با وجود این، غرفه های هندیان چندان هم پرزرق و برق نیست و نوعی فروتنی هندی در آنها می توان دید.

اما در کنار این نمایشگاه سخنرانی های بسیار درباره هند و اهمیت آینده آن هم هست. از این گذشته بسیاری از کتاب های نویسندگان هندی را ناشران خارجی منتشر می کنند. حضور گسترده هندی ها  در گوشه و کنار این نمایشگاه در نقش های متفاوت، از ناشر گرفته تا پیشگام صنعت کتاب دیجیتال، نشان می دهد که تخصص و انعطاف هندیان را تا کجاها رسانده است.

و اما نمایشگاه کتاب لندن، تصور ما ایرانی ها را از نمایشگاه کتاب اصلاح می کند. درِ ورودی نمایشگاه درست رو به روی ایستگاه مترو "الزکورت"، در غرب لندن، باز می شود و بدین سان اهل کتاب به راحتی می توانند خود را به نمایشگاه برسانند، بی آنکه پارکینگ نمایشگاه از اتومبیل غلغله شود.

البته، در اینجا از هجوم وحشتناک جمعیت خبری نیست. مردم تک تک به نمایشگاه وارد می شوند و برخلاف نمایشگاه کتاب تهران این طور نیست که جمعیت، گروه گروه، محوطه و سالن های نمایشگاه را انگار در یک تظاهرات مسالمت آمیز فتح کرده باشد. اما به غیر از نظم و ترتیب، از همان دم در ورودی می توان دریافت که اگر این نمایشگاه در تهران هم برگزار می شد، جمعیت برای ورود به آن هجوم نمی آورد. ورودیۀ ۴۰ پوندی نمایشگاه مانع هجوم جمعیت های آنچنانی می شود. در واقع می توان گفت که این نمایشگاه بیش از آن که برای عموم باشد، برای ناشران و کتابفروشان است.

نمایشگاه هر چند در سالن های عظیمی برپا شده که نگاه کردن به آن سر آدمی را به دوران می اندازد، اما ترکیب یافته از غرفه های کوچک است. دانشگاه هاروارد با همۀ شهرت و عظمتش، یک غرفۀ کوچک و محقر دارد که در نمایشگاه تهران بی شک می توانست جایگاه یک ناشر کوچک و کم فعالیت باشد. در عوض، میزها و صندلی های اندکش را کسانی که در حال گفتگو با مسئولان غرفه هستند، پر کرده اند. شاید رکود اقتصادی را در این جا هم می توان دید.

البته غرفه های بزرگ لزوما با اهمیت تر نیستند. مثلا غرفۀ ابوظبی که نویسندگان چندانی ندارد بسیار بزرگ و پر زرق و برق است، اما بیشتر برای تبلیغات است که از دور خود را نمایان می سازد. در حالی که غرفۀ لبنان با همۀ کوچکی نشان دهندۀ آن است که در آن کشور کتاب و نشر اهمیت دارد و شاید انتشاراتش حتا از کشور بزرگ منطقه، مصر با اهمیت تر باشد. در غرفۀ لبنان این آگهی نیز چشمگیر است که با خط درشت نوشته اند: "بیروت، پایتخت کتاب های جهان در سال ۲۰۰۹".

نمایشگاه کتاب لندن فرصت هایی در اختیار می گذارد که برای ما ایرانیان حسرت برانگیز است. چنان آرام است که دیدار کنندگان به راحتی می توانند در گوشه ای بنشینند و کتاب ها را تورق کنند.

همچنین نمایشگاه یک محل عالی برای گفت و شنودهای فرهنگی است. چیزی که در نمایشگاه کتاب تهران به هیچ صورت عملی نیست و برای آن پیش بینی های لازم نیز صورت نمی گیرد. در غرفۀ هند، وقتی همکارم می خواست با یک ناشر گفتگو کند، دختری که پیش از ما رسیده بود، چنان محکم بر صندلی مقابل مسئول نشست که ما ترجیح دادیم تا خلوت شدنِ یک غرفۀ دیگر صبر کنیم.

غرفه های ناشران ترک نیز نشان دهندۀ نفوذ این کشور در کشورهای منطقه است. غرفۀ یک ناشر ترک از دور به غرفۀ کشورهای آسیای میانه مانند است و کتاب ها و تألیفات این کشورها از جمله قزاقستان و ازبکستان در آن دیده می شود، اما وقتی نزدیک می شویم معلوم می شود ترک ها آسیای میانه را فتح کرده اند و حتا از چاپ کتاب های آنان، به زبان آنها و زبان روسی، نیز ثروت و نفوذ می اندوزند.

اما چیزی که در غرفه ترک ها چشمگیرتر است، ظاهر دختری از کارکنان غرفه است. یک چهرۀ کاملا محجبۀ اسلامی از نوع عربی آن. در حالی که اگر بیست سال پیش بود، بی تردید یک ظاهر کاملا اروپائی و احتمالا مینی ژوپ پوش می داشت.

ترک ها برخلاف مطبوعات بی پروایی که در زمینۀ چاپ عکس های لخت دارند، به طور حیرت انگیزی اسلامی می شوند و این دوگانگی فرهنگی حتا در نمایشگاه کتاب لندن نیز کاملا هویداست.

از میان غرفه های کشورهای اروپایی، وقتی از کنار غرفۀ چک می گذریم، یاد واتسلاو هاول، میلان کوندرا، ایوان کلیما، فرانتس کافکا، راینر ماریا ریلکه و حتا یان ریپکای ایران شناس در ذهن زنده می شود. پشت هیچ کشور اروپای مرکزی این همه به فرهنگ گرم نیست.

همان قدر که روس ها از زمان پطر کبیر تا انقلاب اکتبر در ادبیات درخشیده اند، چک ها در صد سال اخیر ستارۀ درخشان اروپای مرکزی و بعدها اروپای شرقی بوده اند. از میان کشورهای اروپایی که گرفتار سوسیالیسم روسی شدند نیزهیچ کشوری چنین ادبیات بزرگی علیه حکومت های توتالیتر به وجود نیاورده است.

غرفه های کشورهای بزرگ اروپایی در روز اول شلوغ بود. نه به معنی نمایشگاه کتاب تهران. فقط تا آن حد که حضور خریداران کتاب را می شد حس کرد. وقتی از کنار آنها می گذشتیم، ساعت از دو و نیم گذشته بود و همراه "داریوش" در پی رستورانی می گشتیم که رمق را به جان باز آورد.

در این میان، تابلوی غرفۀ دانشگاه کمبریج، بزرگ و چشم نواز، عطش ذهن را فرو می نشاند. این دانشگاه چه کتاب هایی دربارۀ گذشته ایران به ما هدیه کرده است: تاریخ اسلام کمبریج، تاریخ ایران کمبریج، تاریخ سلجوقیان، تاریخ غزنویان و چیزهای دیگر. اما تحقیقات دیگران تنها می تواند گذشتۀ ما را روشن کند. آینده را فقط خودمان می توانیم روشن کنیم. کی که گارد می گفت: "زندگی را تنها با نگاه به پس می توان دریافت، ولی تنها با نگاه به پیش می توان زیست".

به هنگام بیرون آمدن از نمایشگاه این حسرت ما را ترک نمی کند که شارجه هم در نمایشگاه لندن غرفه دارد، اما از ایران هیچ نشانی نیست. سهل است، جای زبان فارسی در نمایشگاه لندن خالی است. برای حضور داشتن در چنین جاهایی صرفا به فایدۀ مادی آن نباید اندیشید. حضور در این گونه مکان ها می تواند نام ما را در میان نام ها سربلند نگه دارد. "نگاه به پیش" مان کجاست؟

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 

شاید در برخی از فیلم ها دیده باشید که چگونه گیاهان و جانداران از درون نقشه  قالی ها به جنبش در می آیند و در برابر چشمان شما گویی به جهان زندگان می پیوندند. اگر از امروز (سه شنبه ۲۱ ماه آوریل ۲۰۰۹) سری به کتابخانه جهانی در شبکه بزنید می بینید که دنیای دیجیتال در شبکه جهانی اینترنت برای زنده کردن جهان درون کتاب ها و رفتن به ژرفای فرهنگ ها و تاریخ ملل در زمینه علوم و ادبیات و هنر و سایر رشته های دانش بشری گامی بزرگ برداشته.

مدتی پیش یونسکو اعلام کرده بود که کتابخانه جهانی دیجیتال با همکاری ۳۲ نهاد از ۲۱ کشور و بویژه کتابخانه کنگره آمریکا راه اندازی می شود و جهانی بزرگ را در برابر چشمان دوست داران کتاب بازخواهد کرد.

اکنون این کتابخانه باز شده و امکانات این کتابخانه به هفت زبان مهم دنیا در اختیار شماست: زبان های انگلیسی، فرانسه، چینی، روسی، پرتغالی، عربی و اسپانیایی. اما کتاب ها و محتواهای این کتابخانه به بسیاری دیگر از زبان های دنیا خواهد بود.  مرورگر و جستجوگرهای این کتابخانه این امکان را می دهند که بشود موضوعی را در زبان ها و فرهنگ ها، در سده های مختلف و در چندین رسانه در کنار هم دید و به یکدیگر پیوند داد.

جای بسی افسوس است که در میان همکاران این کتابخانه نامی از کشورهای فارسی زبان یعنی ایران و افغانستان و تاجیکستان نیست. اما مخطوطات فارسی از کاتالوگ کتابخانه کنگره آمریکا در اختیار این کتابخانه جهانی قرار گرفته است. به هرحال با بهره گیری از منابع عظیم کتابخانه کنگره، که از بزرگترین کتابخانه های دنیاست و نیز بسیاری کتابخانه های دیگر که در این طرح شرکت کرده اند، شما می توانید شخصا هر موضوعی را دنبال کنید و در کنار آن نظر صاحبنظران را نیز ببینید و از راهنمایی های آنها بهره مند شوید. این اما هنوز آغاز کار است.

برای آشنایی با این کتابخانه اگر شما به یکی از صفحات این کتابخانه که درباره خطاطی است سری بزنید پاره ای از مناجات خواجه عبدالله انصاری را می بینید که در لوحی چند رنگه نوشته شده است.

این خط به صورت دیجیتالی ضبط شده و از همین رو شما می توانید آن را بزرگ و کوچک کنید و در اندازه دلخواه بر صفحه رایانه با کیفیت خوب ببینید.

همه اطلاعاتی که درباره این متن ممکن است خواسته باشید در کنار آن آمده است. از این گذشته در یک ویدئو که پیوند آن در کنار متن دیده می شود، می توانید به سخنان یک متخصص گوش کنید که  درباره هنر خطاطی و خوشنویسی در جهان اسلام سخن می گوید و از انواع خطوط و کاربرد آنها با جزییات نظر می دهد.

پيوند مناجات خواجه عبدالله انصاری در کتابخانه ديجيتال

پيوند ويدئوی کتابخانه ديجيتال در باره خوش نويسی

 

گذشته از کتابخانه کنگره آمریکا، نقش کتابخانه اسکندریه در دادن امکانات به این کتابخانه دیجیتالی زیاد بوده است.

کمتر کسی است که در کتب درسی راجع به کتابخانه اسکندریه در جهان باستان و نیز کتابخانه جندی شاپور چیزی نخوانده باشد. البته آن کتابخانه تاریخی اسکندریه در آتش سوخت و کتابخانه کنونی اسکندریه به تازگی دایر شده و به کمک یونسکو نقشی برجسته یافته است. شاید دانستن این چند نکته هم درباره کتاب و کتابخانه در جهان بد نباشد:

• گویا کتابخانه هایی در معابد مصر باستان وجود داشته است. اما از جزئیات آنها زیاد نمی دانیم.

• اولین کتابخانه حدود چهارهزار سال پیش در بابل تاسیس شد که در آن الواح بابلی را نگهداری می کردند که در واقع باید به آن "لوح خانه" گفت.

• حدود سه هزار سال پیش در زمان آشور بانیپال در نینوا کتابخانه ای وجود داشت که بیشتر داستان های  پیروزی و پهلوانی آشور را نوشته بودند.

• کتابخانه اسکندریه حدود ۲۳۰۰ پیش در زمان بَطلمیوس اول تاسیس شد که از مهمترین کتابخانه های جهان باستان بود.

• کتابخانه دانشگاه جندی شاپورکه در زمان بهرام اول حدود ۱۷۰۰ سال پیش پایه گذاری شده بود تا زمان یعقوب لیث صفاری در قرن سوم هجری به نحوی وجود داشته و بعدا از بین رفته یا آتش زده شده.

• اولین کتابخانه های اروپا در دیرهای مسیحی برای کتاب های مذهبی دایرشد. برای اولین بار پادشاهان  در قرن های ۱۴ و ۱۵ میلادی کتابخانه هایی در اروپا دایر کردند.

زمانی به ما یاد داده بودند که "بهتر ز کتابخانه جایی نبود"، حرفی که علی رغم اصرار آموزگاران و استادان و گاهی هم پدر و مادرها  کمتر به گوش مان می رفت. در این دور و زمانه بهانه برای کتاب نخواندن بسیار است.

روی خط  اینترنت بودن و از پنجره ها به داخل اندرونی خانه های مردم سرک کشیدن برای بسیاری سرگرمی لذت بخش تری است. باید دید که این ابتکار یونسکو مایه کتاب خواندن بیشتر می شود یا راهی است برای گریز از کتاب خوانی.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

در نگاه اول دو بخش نمایشگاه "دیوها و صفحه های دارت" در نگارستان روسی و روسی (Rossi & Rossi) در لندن، به مانند عنوان آن، متجانس و منسجم به نظر نمی رسد. در یک بخش تالار نُه نقاشی رنگارنگ "دیو"های آدم صورت را می بینیم و در نیمه دوم آن، نه صفحه منقش دارت را. بخش نخست محصول کار ملکه نائینی است و بخش دوم نمایشگاه، متعلق به فریدون آو. هر دو از نقاشان ایرانی مقیم پاریس اند. فریدون آو در تهران هم نگار خانه ای دارد و گاه پاریس است و گاه تهران.

ولی نگاهی نزدیک تر به آثار دو بخش، نوعی پیوند میان دیدگاه های دو هنرمند را برملا می کند. گویا هر دو در حال شناساندن "دیو"های معاصر اند. یکی (نائینی) مرموزانه تر، دیوهای شاخدار را با پوشاک انسانی ملبس می کند و نه در غار، بلکه در فضای انسانی معاصر قرار می دهد، روی صندلی راحت می نشاند یا کنار دریا می بردش، دیگری ( آو) از زاویه دید یک مبارز تبتی، دیو یا نیروی اهریمنی را در سیمای فرمان روایان مستبد چین می بیند و تصویر آنها را در کانون صفحه های گرد دارت قرار می دهد و چشم و گوش و دهان، و گاه پیرامون چهره آنها را با زوبین های تیز کوچک می شکافد.

نائینی در مواردی سراغ "دیوهای درونی" ما را می گیرد. "دیوها"یی که در همه لحظات زندگی روزمره ما می توانند حضور داشته باشند. حتا در سیمای یک خانواده نوپا که کودک نوزادی در دست دارند، دیوهای شادی را می بیند که روی پیکر ظاهرا بی جان یک سگ بزرگ با دست و پای انسانی، کنار یک سگ اندوهگین کوچک تر ایستاده اند. نقوش پیراهن برخی از این دیوها تصویر اجزاء درونی بدن انسان است که شاید اشاره ای باشد به این که دیوها در درون ما، در ژن ها و بافته های ما پدید می آیند، در فرهنگ و آیین های ما شکل می گیرند؛ از این رو گریختن از آنها امر محال است.

اما تعیین نیروهای خیر و شر مورد نظر هنرمند، در تخته های دارت فریدون آو تعمق زیادی نمی خواهد. آو، صفحه های گرد دارت را با پرچم های نیایشی رنگین تبتی آراسته است. صفحه های مشابه "ماندالا" را می توان در سردر ورودی نیایشگاه ها و خانقاه های بودایی دید. آن را "چرخ زندگی" هم می نامند. به باور بودایی ها، "چرخ زندگی" آیینه ای است که "یاما" (خدای مرگ بودایی ها؛ "شاه جمشید" اسطوره های ایرانی) در برابر انسان ها نگاه داشته است، تا کارما یا حاصل کردارهای خود را در آن ببینند.

فریدون آو می گوید: "چون در کیش بودایی پرخاش و تهاجم روا نیست و منجر به "کارما"ی بد می شود، می توان از راه نیایش آن حس منفی را بیرون ریخت." به باور او، با دیدن پیکان های ریز رنگینی که تصویر یک مستبد را شکافته اند، بیننده می تواند از احساس منفی خشم و نفرت رها شود و بر کارمای نیکش بیفزاید.

نمایشگاه "دیوها و صفحه های دارت" تا روز ۲۵ آوریل ۲۰۰۹ برپاست.

Demons and D-Artboards – Malekeh Nayiny and Fereydoun Ave
Rossi & Rossi Gallery
London W1

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ساجده شریفی

در میدان اصلی شهر جیپور ایستاده بود و آواز می خواند. با یک ساک بزرگ نارنجی که در لابه لای زمزمه اش، از آن عروسکی آراسته به لباس و آرایش هندی درمی آورد و باز به آواز رهگذری را مجاب می کرد تا این عروسک را بخرد. و آن قدر به خواندن ادامه می داد و از ساک، به رهگذران، عروسک می فروخت که ساک کوچک و کوچک تر می شد. وقتی می توانست آن را تا بزند و و در جیب بزرگ جلیقه اش جا بدهد به خانه می رفت و دیگر شب شده بود.

فولچان پات، یک خیمه شب باز چهل و نه ساله، اهل راجستان است. این حرفه، میراث دویست و چند ساله خانواده اوست اما به اقتضای زمانه، شیوه معاش او با پدربزرگ هایش بسیار متفاوت است:

"مردم دیگر وقت و حوصله قدیم را ندارند. آن ها هزار سرگرمی در خانه شان دارند که رقیب نمایش های ما محسوب می شوند. تلویزیون و کامپیوتر و اینترنت. تنها کسانی از این هنر لذت می برند که به هنر و فرهنگ سنتی علاقه مند باشند. حالا خیمه شب بازها باید روش دیگری برای معاش پیدا کنند. مثل ساخت و فروش عروسک ها. چون  این هنر بیشتر یک جنبه تزیینی پیدا کرده است."

او در محلی نزدیک دانشگاه جیپور زندگی می کند که به محله لوتی ها معروف است. در خیابان اصلی، هیچ نشانی از حضور صدها عروسک ساز و عروسک گردان و آوازخوان نیست. یک کوچه باریک به پهنای کمتر از یک متر تنها پیوند خیابان عریض و خلوت دانشگاه به این محله شلوغ و تنگ است.

اینجا همه خانوادگی زندگی می کندد و تقریبا حرفه مشترکی هم دارند. یعنی همه شان به نوعی با هنر عروسک گردانی در ارتباطند:"همه مراحل کار در خانواده خودمان انجام می شود. از ساختن قصه عروسک ها تا ساختن خودشان. از ساختن صحنه نمایش در محل اجرا تا اجرای موسیقی. تا حدود چهل پنجاه سال پیش، خانواده من دوره گرد بودند و برای اجرای نمایش های خیمه شب بازی شهر به شهر و روستا به روستا می چرخیدند. چند وقت بعد، آن ها به جیپور آمدند."

هنر عروسک گردانی، مجموعه ای است از هنرهای نمایشی، موسیقی، رقص، مجسمه سازی که پیشینه اش  درایران، به دوران قبل از اسلام باز می گردد و از آن به نام های شب بازی، پرده بازی، لعبت بازی، خیال بازی و خیمه شب بازی یاد شده است.

به طور دقیق، کسی نمی داند  عروسک ها  چه زمانی، کجا و چگونه به وجود آمده اند. برخی از متخصصان، شمنیسم (بت پرستی) را یکی از عوامل پیدایش نمایش عروسکی می دانند. آنان بر این باورند که در جوامع اولیه، رهبران مذهبی برای اعمال آیینی و نیایش، ماسک و اشکال متحرکی را به نماد خدایان به کار می بردند. بعدها به تدریج ماسک ها متحرک شده و عروسک ها به وجود آمد. این فرآیند منجر به پیدایش نمایش عروسکی شده است.

نخستین توضیح نمایش های عروسکی در "تاریخ گزنفون" آمده است. در ایران بنا به اشعاری که در "هفت پیکر" نظامی گنجوی شاعر داستان پرداز قرن ششم در دست است، نخستین رد پای خیمه شب بازی به دوران بهرام گور برمی گردد. چنانکه نظامی می سراید در این زمان شش هزار نوازنده و رقصنده از کولیان هند به ایران آمدند که خیمه شب بازان نیز در میان آنان بودند.

فولچان پات درباره محتوا و شیوه عروسک گردانی در هند می گوید: این هنر برای سرگرم کردن مهاراجه بوده است. درباره قصه های جنگ، فتوحات و کشته شدگان جنگ. ما عروسک شخصیت هایی مثل اکبرشاه، آمارسینگ، شاه ثمر، مهاراجه ها، زنان شاه، رقصنده های دربار، اسب سوارها، موسیقی دان ها، و ماربازها می سازیم اما قصه ای که خیمه شب باز برای مهاراجه می گوید با قصه اش برای مردم روستا فرق داشته است. سال به سال بنا به اقتضای زمانه این قصه ها تغییر کرده اند.

به گفته صادق هدایت : ساخت عروسک ها اکثر از چینی و قسمی از آن از چوب و پارچه ساخته می شوند. البسه عروسک ها را خود اداره کننده در خانه می دوزد. ساخت هیکل و البسه های عروسک منوط به تأثیرات آن زمان است.

اما بهرام بیضایی در کتاب تاریخ نمایش ایران می نویسد:  بلندی قامت عروسک ها یک وجب یا اندکی بیشتر است.... عروسک ها از جنبه ی ظاهری شکل واقعی دارند و شخصیت های آنها هم گرچه کمی سطحی، ولی واقعی است. معمولا ًاز چوب و کهنه و در موارد معدودی با سر ِ گچی ساخته می شدند و مفاصل حرکتی آنها هم وسعت کافی نداشته است. در عروسک های نخی به هر عروسک حداقل شش نخ آویخته بود. یکی به سر، دو تا به دست ها ، دو تا به پاها، یکی به کمر. بدین ترتیب عروسک راه می رفت، دست ها را تکان می داد. تعظیم می کرد.

گردانندگان یک نمایش خیمه شب بازی ایرانی، دست کم دو نفر بودند، یکی مرشد که همه کاره خیمه شب بازی بود ،هم ضرب می نواخت و هم آواز می خواند و هم با عروسک ها به گفتگو می پرداخت و دیگری عروسک گردان یا نمایش گردان که به وسیله نخ ها، عروسک ها را به حرکت در می آورد و به جای آنها حرف می زد. گروه فولچان و سازهایش کمی متفاوت است : گروه ما این طوریست که یک یا چند نفر بسته به قصه عروسک ها را می گردانند.یک نفر هولاک می زند که سازی مثل هارمونیکاست و یک نفر هم درام. معمولا ازموسیقی فولکلوریک راجستانی استفاده می کنیم.

عروسک گردانی، تا اواخر دوره قاجار در ایران رونقی بسیار داشت و بیشتر، در خانه اشراف، هنگام مهمانی و جشن های عروسی یا مولودی برگزار می شد. اما کم کم با حضور تکنولوژی فرهنگ مانند سینما و تئاتر مدرن، این هنر از رونق افتاد. اما در هند به ویژه راجستان این روند کندتر بوده است. "تا همین ده سال پیش هم مردم علاقه خاصی نسبت به نمایش های ما نشان می دادند و گاهی ما حدود سه چها ساعت قصه می گفتیم اما الان دیگر همه تلویزیون دارند و به سینما می روند و نیازی به قصه های ما ندارند."

در دهه چهل خورشیدی، از تلویزیون ملی ایران برنامه ای به نام "آقای شاکی" پخش می شد که "نصرت کریمی" عروسکش را ساخته بود. این برنامه عروسکی، به مدت سه سال پخش می شد و هر هفته آقای شاکی درباره یکی از مشکلات جامعه ایرانی با یک گوینده سخن می گفت. حضور آقای شاکی شیوه جدیدی از نمایش های عروسکی را در ایران رواج داد و هنرمندان بسیاری در تئاتر و سینما از این هنر قدیمی در کارهای نویشان بهره گرفتند.

فولچان پات که مسئولیت گروه نمایشی "کریشنا" را هم بر عهده دارد، درباره جایگاه این هنر در هند امروز می گوید: ما خیلی تاریخی به هنر عروسک گردانی نگاه می کنیم. الان بیشتر کار گروه ما این است که دولت به ما سفارش کار می دهد که مثلا برای توریست ها یا دانش آموزان نمایش هایی اجرا کنیم. یا این هنر و تاریخچه اش را برایشان معرفی کنیم. ما بیش از آن که به این فکر کنیم چه طور می شود از امکانات عروسک گردانی در هنرهای جدید استفاده کرد؛ پیشاپیش آن را منقضی اعلام کرده ایم و مثل یک شیئ در موزه، در فستیوال ها با این هنر، برخورد می کنیم.

در این گزارش تصویری بخشی از نمایش های عروسک گردانی گروه کریشنا و توضیحات فولچان پات را می بینید و می شنوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان

آمده است که روز آدینه نیک عیسی مسیح را به چلیپا کشیدند و تا جان داد در غاری به خاکش سپردند. روی گور او سنگ سترگی نهادند و پیرامون آن پاسبانانی گماردند تا کسی را یارای ربودن پیکرش نباشد. دو روز و دو شب بعد، یکشنبه روز، زنی چند به زیارت گور عیسی رفتند و سنگ گور را کناررفته دیدند و گور را تهی. کسانی عیسی مسیح را در آن روز دیده بودند و پس از آن چندین تن دیگر با او روبرو آمدند. پیروان عیسی دریافتند که خداوند او را برانگیخته و به ملکوت باز برده است.

این فشرده یک روایت مذهبی است که مناسبت تجلیل از عید پاک در میان شمار زیادی از مسیحیان را توضیح می دهد. از این جاست که همه ساله عید پاک به یاد واپسین روزهای زندگی زمینی عیسی مسیح روز آدینه آغاز می شود و روز یکشنبه به سر می رسد.

اما عید پاک از جمله جشن های "متحرک" مسیحیان است، یعنی روز ثابتی ندارد و هر سال میان پایان ماه مارس و آغاز ماه آوریل جابجا می شود.

دلیل این جابجایی هم ضرورت آیینی همزمانی عید پاک با نخستین یک شنبه پس از رؤیت ماه شب چهارده پس از نوروز است. یعنی نوروز که در فرهنگ های فرنگی هم آغاز بهار به شمار می آید، در تعیین زمان برگزاری عید پاک نقش محوری دارد.

گذشته از این، معادل انگلیسی نام عید پاک (Easter) با معادل فرانسوی آن که در زبان پارسی هم متداول است (Pâques)، پیوندی ندارد. "پاک" فرانسوی، به مانند فصح عربی، پاسخای یونانی و روسی برآمده از "پساخ" (pasach) عبری است. بر سر معنای دقیق این واژه اتفاق نظری وجود ندارد. شماری با اشاره به رستاخیز و عروج مسیح به آسمان، آن را "او از فراز زمین گذشت" تعبیر می کنند. عده ای هم "پساخ" را "او رحیم بود" برگردان کرده اند. اما همه این تعبیر و ترجمه ها به روایت مذهبی عیسی مسیح برمی گردد.

در حالی که یهودی ها "پساخ" را پیش از ظهور مسیحیت هم جشن می گرفته اند و مناسبت آن را رهایی یهودی های عهد باستان از برده داران مصری و بازگشت آنها به سرزمین اسرائیل به رهبری موسی می دانند.

این هم یک باور مذهبی است و چرایی ضرورت همزمانی این جشن با اعتدال بهاری یا نخستین یک شنبه پس از دیدن بدر نوروزی را توضیح نمی دهد.

ولی نام انگلیسی عید پاک با مضمون طبیعی این جشن پیوند مستقیم دارد.  "ایستر" برآمده از بن واژه aues- در سرزبان هند و اروپایی و austro در سرزبان ژرمنیک است، به معنای "درخشیدن". مسلما این واژه با "اختر" و "ستاره" پارسی هم ریشه است که هر دو درخشنده اند. نام خداوندگاران سپیده و فروغ در فرهنگ های مختلف، به مانند "اوشَس" Ushas هندو، ائوس Eos یونانی و اورورا Aurora ی رومی در همان بن واژه واحد سرچشمه دارند. ضمنا واژه های Eastern انگلیسی و Oestern آلمانی به معنی "خاوری" هم برخاسته از همان واژه بنیادین اند.

اما درک این نکات زبان شناختی هم ارتباط عید پاک با "ایستر" یا فروغ و روشنایی یا ستاره را روشن نمی کند. جستجویی در نوشته های قدیمی انگلیسی می تواند کلید این معما باشد.

"بید" Bede که پدر تاریخ نگاری انگلیس به شمار می آید و در سده های هفتم و هشتم میلادی زندگی کرده است، تنها کسی است که در آثار مکتوب باقی مانده از عهد باستان انگلیس اصطلاح "ایئوستر مونات" Eoster-monath را به کار برده است که به معنای "ماه ایستر" است. وی در کتاب "تاریخ مذهبی مردم انگلیس" به زبان لاتین می نویسد:

"ایئوستر مونات" را اکنون می توان "ماه پاک" یا "پساخ" ترجمه کرد. در زمان های گذشته آن به افتخار "ائوستره" Eostre، یک الهه آنها (انگلیسی ها) نام گذاری شده بود و طی این ماه جشن هایی برای بزرگداشت این الهه برگزار می شد. اکنون آنها موسم عید پاک را با نام آن الهه می شناسند و جشن کیش نوین را با نامی بازمانده از آیین کهن برپا می دارند."

بدین گونه، "ایستر" انگلیسی و "استارا" Ostara ی آلمانی کهن، نام الهه فروغ و زایندگی و بهار در فرهنگ های مردمان ژرمنیک بوده و در گذشته پس از فرا رسیدن بهار (۲۱ مارس) به تجلیل از آن می پرداخته اند. اما پس از رو آوردن مردمان ژرمنیک به کیش مسیحیت، این جشن باستانی با پیرایه و روایات مسیحی پیراسته شده است.

به مانند نوروز ایرانی که ریشه هایش تا ژرفای تاریخ بابل باستان می رود، اما به دلیل سازگاری اش با قانون طبیعت توانسته در هر فرهنگ تازه منطقه رخنه کند، بماند و ببالد و دامن گسترد. در ایران زرتشتی نوروز یک آیین زرتشتی بود و در بسیاری از سرزمین های اسلامی امروز، نوروز نما و معنای اسلامی یافته است.

به همین شیوه ایستر یا جشن بهار فرنگی ها که به آیین های پیشامسیحی ژرمن ها برمی گردد، با نمایی مسیحی، اما ریشه هایی به مراتب قدیمی تر از مسیحیت ماندگار شده است. یعنی نوروز و ایستر جشن های هم سرنوشتی اند که راز ماندگاری شان همخوانی آنها با منطق طبیعت است.

این تنها وجه تشابه نوروز و ایستر نیست. سفره ایستر هم به مانند سفره هفت سین، آراسته با تخم مرغ های رنگین است. در هر دو آیین، چه ایستر و چه نوروز، تخم مرغ نماد باززاد یا زایش دوباره است. در دیوارنگاره های تخت جمشید تصویر آدمانی را می شود دید که در دستانشان تخم مرغ دارند و در انتظار بار یافتن اند.

بنا به روایت مسیحی هایی که ایستر را جشن می گیرند، این تخم مرغ های رنگ خورده را خرگوش ایستر Easter Bunny برای بچه های خوب حفظ کرده است و تنها در میان آنها توزیعشان خواهد کرد. در روز ایستر همه بچه ها به خود می بالند که خرگوش ایستر آنها را در زمره بچه های خوب قرار داده است. خرگوش هم نشان فرا رسیدن بهار ارزیابی می شود.

امروزه در کشورهای اروپایی ای که ایستر را جشن می گیرند، تخم مرغ های شکلاتی رایج تر است. خرگوش های شکلاتی را هم می توان دید که در درونشان شکلات های بیضی شکل دارند.

در روزهای ایستر فروشگاه های لندن پر از اشیای بیضی شکل است و خرگوش ایستر را هم می توان همه جا دید. در گزارش مصور این صفحه به برخی از این فروشگاه ها سر زده ایم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهار نوائی

هنگامی که تاریخ موسیقی  جهان را از دورترین زمان تا به امروز بررسی می کنیم، به قطعات بسیاری زیادی با نام بهار از آهنگسازان آشنا و ناآشنا برخورد می کنیم. کنسرتو ویلن بهار از مجموعه چهار فصل اثر آنتونیو ویوالدی، بهار از مجموعه چهار فصل اثر ژوزف هایدن، سونات بهار اثر لودویک ون بتهوون، سمفونی بهار اثر روبرت شومن، قطعه بهار ساخته کلود دبوسی، ده ها لید و قطعات آوازی با نام بهار ساخته روبرت شومن و فرانتس شوبرت، و بسیاری دیگر، نشان می دهد که آرامش، شادى و زیبایى طبیعت در فصل بهار انگیزه آفرینش آثار آهنگسازان دنیا در مکتب های باروک، کلاسیک، رمانتیک، امپرسیونیست، نئوکلاسیک، اکسپرسیونیست و دوره معاصر بوده است.

 

با وجود این، به نظر می رسد فرا رسیدن فصل بهار در بسیاری از کشورهای اروپایی، تا جایی که در حافظه تاریخ ضبط شده، هیچگاه عمق و شکوه برگزاری آیین های بهاری در منطقه آسیای غربی را نداشته است.  کشورهای واقع در مرز آسیا و اروپا و در مرکز آن ایران قدیم، ازگذشته دور میلادگاه سلسله جشن ها و آیین هایی بوده که  با آغاز بهار همراه بوده است. بعدها جشن رستاخیز طبیعت با برگزاری جشن نوروز همراه شد و گذر زمستان به بهار به لحظه ای مقدس تبدیل شد.

 

بدین ترتیب، مردم این منطقه تغییر زمانی از زمستان به بهار را بر زندگی خود عمیق تر احساس کردند. این اهمیت که شاید با شرایط اقلیمی منطقه ارتباط دارد، در طول تاریخ بر فرهنگ و هنر این کشورها به طور عام و بر موسیقی به طور خاص تاثیر گذاشته است.

تعداد قطعاتی که به فرم های مختلف موسیقایی و همچنین در زبان های مختلف نام نوروز وبهار  دارند و یا به توصیف زیبایی های طبیعت در این فصل می پردازند، از حد تصور فراتر است. در دستگاه های موسیقی ایرانی گوشه هایی با نام های نوروز عرب، نوروز صبا و نوروز خارا اجرا می شوند  که دنباله نمونه هایی در موسیقی قدیم مقامی ایران است. ترانه های بسیاری نیز با نام بهار یا نوروز در دهه های گذشته به این مجموعه افزوده شده است. علاوه بر ایران، در موسیقی کشورهای مجاور فارسی زبان و ترکی زبان و همچنین در موسیقی کردی نیز ترانه ها و سروده های زیادی با موضوع مشابه وجود دارد.

بی گمان، در دو گزارش مصور این صفحه مجال معرفی تعداد کمی از این ترانه ها امکان پذیر است و تنها ذکر نمونه هایی را شامل شده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

باقر معین

در زندگی شهری  با امکانات رفاهی اش، و دسترسی به گل ها  و میوه های بیرون از فصل، گویی دیگر میان بهار و زمستان مرزی نیست. اگر شما هم مثل من در جایی نسبتا کوهستانی بار آمده باشید که زمستان، زمستان باشد، بهار برایتان جشن بسیار واقعی تری می شود که از ته دل خوشحالی می آورد. آمدن بهار یعنی پایان راه های دشوار و لغزنده، یعنی فرصت بیشتر بچه ها برای بازی در خارج از خانه و دیدن گل ها و پرندگانی که آواز می خواندند تا چه رسد به خوراک رنگارنگ و پوشاک نو و عید دیدنی.

و این تجربه های شخصی است. بزرگتر که شدیم از برابری روز و شب در بهار یا اعتدال ربیعی سر درآوردیم و از واژه هایی مثل سعد و نحس آگاه شدیم و شنیدیم که برای هر فصلی و ماهی خاصیتی نوشته اند و هر روزی را برای کاری بهتر دانسته اند.

و بعد در شاهنامه خواندیم که جمشید نوروز را بنیاد کرد. خیلی بعدترها متوجه شدیم که جشن گرفتن در بهار به هزاران سال پیش برمی گردد- حتی پیش از زمانی که بابلی ها و آسوری ها روزهای هفته را تعیین کردند؛ و یاد گرفتیم که مردمان بسیاری در جهان، هر یک به گونه ای، در آغاز بهار آماده می شوند تا نوشدن روزگار را جش بگیرند. و بعد یاد گرفتیم که برابری بهاری را بسیاری از مردم دیگر دنیا با نام های گوناگون می شناسند.

افسانه و واقعیت درباره نخستین جشن های بهاری بسیار است. برای نمونه می توان از اعیادی یاد کرد که همه با بهار پیوند دارند: عید فصح یهودیان، عید قیام مسیح، شم النسیم درمیان مصریان و نـَی روز یا جشن سال نو در میان میلیون ها تن از قبطیان مسیحی مصری، با نیایش و ترانه های ویژه اش. 

پس از رفتن به قفقاز و آسیای میانه بود که بیشتر فهمیدم فرهنگ ما چقدر با فرهنگ مردم آن منطقه به هم آمیخته است. هنگام  گفتگو با مردم کشورهای همسایه حس می کنید که ملت های ترک و آریایی و ایرانی  تبارکه  قرن ها با هم و در کنار هم زیسته اند، ریشه فرهنگی شان به هم پیوند خورده و یکی شده است. از همین رو، امروزه ،هر یک به  شیوه ای، به پیشواز این نو شدن طبیعت می روند.

در ایران که خاستگاه نوروز است، جشن نوروز در میان مردم، پیوسته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده. اما در رسانه ها، شادمانی های مردمی کمتر نشان داده می شود و گاه آدم دچار شک می شود که نکند روز سوگواری است.

اما در کشورهای نو استقلال آسیای میانه، هر سال مردم و به پیروی از آنها حکومت ها به نوروز بیشتر روی می آورند و نوروز را به جشنی ملی بدل کرده اند  که هر سال جلوه بیشتری می یابد. در میان کشورهای دیگر باید به خصوص از ترکیه یاد کرد که با شتاب به صف مشتاقان نوروز پیوسته است. گرچه در عراق و ترکیه، کردها وعلوی ها همیشه نوروز را جشن می گرفته اند. اما اکنون دولت ترکیه در تشویق نوروز گام هایی برداشته و عملا پیوند ترکیه را باکشورهای آسیای میانه در نوروز می بیند. امسال در نوروز، دولت ترکیه تلویزیونی را به زبان های ترکی به نام آواز برای کشورهای قفقاز و آسیای میانه آغاز کرد.

سفر به این کشورها، از این زاویه شگفتی هم می آورد که بیشتر مردمی که نوروز را جشن می گیرند، آگاهی دقیقی از تنوع آداب و رسوم یکدیگر درباره نوروز ندارند. از نوع آمادگی ها، نیایش نوروزی، نوع موسیقی و یا رقص و جلوه و صدا و شور و خوراکی های ویژه  و ریزه کاریی که هرکدام برای نوروز دارند.

یکی دو هفته پیش بود که سازمان همکاری های اقتصادی موسوم به اکو در تهران جلسه ای داشت. یادتان هست که پیشترها ایران و ترکیه و پاکستان در سازمان عمران منطقه ای عضو بودند. آنها در سال ۱۹۸۵ اکو را درست کردند و در سال ۱۹۹۲ قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان و آذربایجان هم به آن پیوستند. اتفاقا  یکی از هدف های این سازمان، آشنایی های فرهنگی بیشتر مردم این منطقه با یکدیگر هم هست. 

از روی کنجکاوی، در اینترنت جستجو کردم، و بیانیه دیدار اکو در تهران را خواندم. همان طور که حدس می زدم در آستانه سال نو اشاره ای به نوروز نشده بود. و دیدم  از اتفاق روزگار، جلال طالبانی، رئیس جمهور عراق هم، که کرد است، به عنوان مهمان در این کنفرانس حضور داشته. از نگاه فرهنگی، چنین رویدادی کمتر پیش آمده و یا هرگز تاکنون پیش نیامده بود، که نماینده تقریبا بیشتر مردمان و همه کشورهایی که نوروز را در آن جشن می گیرند یک جا گرد هم آمده باشند.

با آمدن بهار و رسیدن جشن نوروز، طبیعت آدم دچار دگرگونی، نگاه ما به جهان خوشبینانه تر، نیروی تخیل ما شفافتر و سقف آرزوهامان بالاتر می رود.

شاید به همین دلیل بود که من هم  به خودم گفتم که ای کاش  حالا که همه این کشورها نوروز را به گونه ای جشن می گیرند، کسی در آن دیدار، به یاد نوروز می بود  به عنوان پایه فرهنگی مشترک این کشورها، و به نمایندگان کشورهای حاضر پیشنهاد می کرد که  به جای اکو، نام آن سازمان را "نوروزستان" بگذارند.

برای این کشورها، گویی هدف از تمرکز برهمکاری اقتصادی، دور ماندن از گزندهای ایدئولوژیکی است. از آن جا که  نوروز هم از طبیعت بر می خیزد و با هستی انسان سروکار دارد،  مرام و ایدئولوژی سیاسی نیست که دچار دگرگونی شود. از همین رو، چنین سازمانی، اگر کسی به فکرش باشد و با ظرافت و درک حساسیت ها عمل کند، می تواند نقش بسیار سازنده ای در آگاه کردن مردم این منطقه از فرهنگ و سنت های هم بازی کند. و در نزدیکی و همکاری های بیشتر میان مردم منطقه گام های عملی دیگری بردارد، همانگونه که اروپاییان برداشته اند.

آغاز نوروز به زمان باستان و بنا بر افسانه ها به جمشید شاه بر می گردد، اما همانند سال نو میلادی، امروز دیگر  نوروز از آن همه کسانی است که آن را جشن می گیرند.

و نیز به یاد داشته باشیم که نوروز، تنها جشن نوپوشی و پرنوشی و بسیار خوری نیست؛ بلکه آن گونه که گفته اند فرصتی است برای پاکیزگی درون و نوسازی جان و روان. آن چه که ما در فرهنگمان به عنوان عرفان جمال و زیبایی می شناسیم، از عارفان و رازورانی سرچشمه گرفته که از همین بخش از جهان یعنی همین نوروزستان آمده اند تا فرمان های خشک و تنگ چشمی ها را  تلطیف کنند.

با باز شدن پای هزاران مهاجر از این سرزمین ها یعنی از همین نوروزستان  به قاره های دیگر، بسیاری از سنت ها وآیین های محلی و ملی  نوروز، محور انجمن های فرهنگی، سمینارها و کنسرت ها شده و به گوشه و کنار جهان  هم برده شده. برای مثال رقص های ایرانی و افغانی و کردی و ترکی و تاجیکی، که برخی از آنها در زادگاه خود جایی برای نمایش عمومی نمی بینند، در قاره های دیگر دوستاران فراوانی  پیدا کرده اند. 

سیاستمداران در کشورهای مغرب زمین، نیز، برای ارج گذاشتن به گوناگونی فرهنگی و نیز جلب آرای کسانی که نوروز را جشن می گیرند، کم کم دارند وارد این صحنه می شوند. آنها پیام شادباش نوروزی می فرستند و در جشن های نوروزی شرکت می کنند و در شوراها و مجالس خود می کوشند به نوروز رسمیت بدهند.

نخست وزیر سوئد به مناسبت نوروز پیام فرستاد و شهردار جدید لندن، کوشید برای نخستین بار در مرکز لندن نوروز را جشن بگیرد. ایالت اونتاریو در کانادا، روز اول  نوروز را روز رسمی آن ایالت اعلام کرد. رهبران امریکا هم این سال ها پیام شادباش نوروزی می فرستند و در کاخ سفید سفره هفت سین می چینند. اما امسال آقای اوباما همه را با پیام نوروزی اش به مردم و رهبران ایران شگفت زده کرد. یکی از نمایندگان در کنگره آمریکا از نوروز رسما تجلیل کرد و از او حمایت شد.

در دنیای مجازی اینترنت، نوروز و گزارش های بسیار از پیشینه نوروز به زبان های گوناگون به خصوص در یوتیوب دیده می شود. بسیاری از ارایه کنندگان خدمات اینترنتی نیز، از جمله گوگل و مایکروسافت و یاهو در این سال ها، در صفحه اول خود آرایش ویژه نوروزی داشته اند.

گویی قطار نوروزستان در جهان مجازی به راه افتاده است. درباره اینکه آیا در جهان واقعی هم به راه خواهد افتاد حرف و سخن بسیار است. نوروزتان پیروز.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

پوشش و چگونه پوشیدن برای زن افغان همواره با فراز و نشیب های بسیار همراه بوده است. هفت سال پیش اگر به افغانستان سفر می کردید چشمان زنان افغان را به زحمت از زیر سوراخ های برقع (به زبان افغانی چادری) می دیدید اما امروز افرادی سعی دارند با طراحی لباس های جدید و مشابه با مد اروپایی چهره ای متفاوت از افغانستان ارائه دهند.

در زمان جنگ، فکر نان و حفظ جان فرصتی  برای توجه به اموری مثل مد و لباس خوب پوشیدن برای مردم افغانستان باقی نمی گذاشت. در دوران طالبان هم، زنان و مردان افغان ظاهر خود را مطابق با خواست طالبان و برداشت آنها از اسلام  می آراستند. زنان در زمان طالبان حضوری بسیار کمرنگ در جامعه داشتند و حتی  نمی توانستند درس بخوانند و به مکتب بروند.

امروز نقش زنان افغان در جامعه افزایش یافته است. طی تغییر و تحولات سال های گذشته شیوه لباس پوشیدن یا در اصطلاح افغان ها "فیشن" به سرعت در حال دگرگونی است. فروشگاه های تازه تاسیس در افغانستان، به ویژه در شهر کابل جدیدترین لباس ها را از کشورهای مختلف وارد می کنند بطوری که پیروی از مد گاهی به رقابت بین افراد و کسب پرستیژ برای آنها تبدیل می شود. طراحان مد هم می کوشند گاه با حفظ لباس های سنتی افغانستان و گاه با دیدی کاملا نو و اروپایی دست آوردهای خود را به جامعه افغان و به دنیا عرضه کنند. در سال های گذشته چندین نمایشگاه مد لباس افغانستان در کابل و کشورهای دیگر نظیر بریتانیا، ایتالیا و دانمارک برگزار شده است.

حدود دو هفته پیش،  سه نفر از پیشگامان مد افغانستان با حمایت موسسه خیریه "افغان اید" یا امداد افغانستان  گردهم آمدند و در حضورجمعی از نمایندگان موسسات خیریه و سیاستمداران، نوآوری های خود را در طراحی پوشاک افغانستان ارائه دادند. در این نمایشگاه  "سارا تکش"- طراح ایرانی-، "مینا شرزوی"، و "زلیخا شیرزاد" ۴۰ نوع لباس را در رنگ ها و طرح های مختلف به دوستداران لباسهای و طرحهای افغان  و علاقمندان کمک به افغانستان به نمایش گذاشتند.

در پایان، بخشی از لباس های ارائه شده  به مزایده گذاشته و فروخته شد. اگر چه لباس و زیورآلات به نمایش گذاشته شده در این نمایشگاه غالبا توسط ثروتمندان خریده شدند، آنها هدف خود را در درجه اول امورخیریه و کمک به افغانستان در نظر داشتند.

موسسه "افغان اید" منافع حاصل از فروش این لباس ها و همچنین فروش بلیط نمایشگاه را برای کمک رسانی به ۶۰ تا ۱۰۰ زن افغان در نظر گرفته است.

در گزارش مصور حاضر زلیخا شیرزاد از اهداف و چگونگی طراحی های خود سخن می گوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

یحیی مجد

دُبی شهری است که زاده و نمود نفت است به همراه اندکی اندیشه، و با چاشنی بلندپروازی در قالب بتن، آهن و شیشه. دُبی شهری است بر روی شن و آب، که گرانترین آب و خاک دنیا را از طریق تصفیه و نمک زدایی آماده بهره برداری می سازد. بیشتر این آب و خاک برای ایجاد باغ ها و توسعه طبیعت مصنوعی در بیابان های خشک استفاده می شود، و در اختیار شیوخی قرار می گیرد که  برای ثبت شرکت ها باید سهامی به آنها داده شود.

طبعا آنها با پولی که دریافت می کنند می توانند به زیباسازی ویلاهای خود با زیباترین نخل ها و گیاهان زینتی از سراسر دنیا بپردازند. از آن جمله می توان به قصرهای حیرت آور منطقه صفا و جمیرا اشاره کرد که چنانچه موجود زنده ای در آنجا ندیده بودم، دچار تردید می شدم که آیا واقعا به امارات سفر کرده ام یا به یک کشور غربی بسیار ثروتمند و پیشرفته.

با خود اندیشیدم که چه خوب از طلای بدون عیار می شود چنین امکاناتی را فراهم کرد. اما سپس یافتم که با وجود این که کشورهای عربی، معروف به سرمایه داری نفتی می باشند، تنها ۶% از درآمد دُبی به نفت وابسته است. دُبی می گوید بیشتر درآمد خود را به نوآوری، خلاقیت، ساخت و ساز و خرید و فروش مدیون است.

برج ها یا دیوهای زیبای سر به فلک کشیده را شاید در دیگر امارت ها و بخصوص در ابوظبی، پایتخت هفت امارت این کشور، نیز بتوان مشاهده کرد. اما آن چه این روستای قبیله بنی یاس سال ۱۸۳۰ را به شکل ظاهرا مدرن آن در سال ۱۹۷۱ و کلان شهر بین المللی کنونی اش با جمعیت ۱.۶ میلیون نفر که  ۷۵ درصد آن را غیر اماراتی ها تشکیل می دهند، بدل ساخته، نه فقط دلسوزی و آتیه نگری خاندان آل مکتوم، بلکه گویی هوس "...ترین" بودن می باشد:

بزرگترین آکواریوم دنیا در درون بزرگترین مرکز خرید دنیا (دُبی مول!) در پایین بلندترین برج دنیا (۸۱۸ متر تا ژانویه ۲۰۰۹). مرتفع ترین و اولین هتل ۷ ستاره و نیز زیباترین و بزرگترین شهر بازی جهان.

همچنین پر هزینه ترین و بلندپروازانه ترین پروژه در دست ساخت شیخ محمد بن راشد، امیر دبی، احداث هشتمین (ای کاش اولین) اثر از عجایب هفتگانه، مجموعه ای از ۳۰۰ جزیره ساخت بشر شبیه به نقشه دنیا و با نام ورلد (جهان) که هر یک از ۷ تا ۲۵۰ میلیون دلار تاکنون قیمت گذاری شده (مایکل شوماخر ورزشکار معروف آلمانی یکی از آنها را به عنوان تحفه از امیر دُبی ارزانی گرفته است)، و صدها پروژه دیگر.

دُبی به دو بخش "دیره" و"بر" دُبی تقسیم شود.عامل جدایی این دو بخش، خور دُبی، یک ورودی آب از دریا به داخل خشکی می باشد که نقش مهمی در شکل گیری اقتصاد دُبی داشته است. بارگیری (و یا تخلیه) کالا به مقصد ایران، کشورهای حوزه خلیج فارس، هند و آفریقا از همین مکان انجام می گرفته.

یکی از آرامش بخش ترین دقایقی که در سفرم داشتم، شاید به دلیل احساس مالکیت مشترک آب خلیج فارس، زمانی بود که سوار بر "ابرا" بودم، قایق هایی که در زبان محلی به این نام معروف هستند.

برخی معتقدند که دُبی شهری است که توسط بریتانیایی ها بنیانگزاری شده، با جیب ایرانی ها رونق گرفته، به بازوی هندی ها ساخته شده، و به سند ثبتی اعراب جوهر خورده و به مسند آنها حکومت می شود.

چنانچه شما  به دُبی سفر می کنید احتمالا در یکی از طبقه بندی های زیر جای دارید:

- عرب هستید و به قصد خوشگذرانی
- بریتانیایی هستید و به قصد تجارت و کار
- ایرانی هستید و برای فرار از فشارهای مختلف کاری یا اجتماعی، با یک تور مسافرتی یک هفته ای و با چمدانی خالی به امید خرید ارزان اجناس صد در صد خارجی! از تنها فروشگاه شیک! و قابل اطمینان "روز به روز"!
- پاکستانی، هندی، فیلیپینی،... و در انتظار کار در تاکسیرانی، رستوران و یا کار در خانه ها به عنوان خدمتکار
- روسی هستید و مشروب مصرفی خود را نیز برای یک هفته گرمتر از کشور خودتان به همراه آورده اید.

به من گفته شده بود که برای رفتن به جاهای مختلف در دُبی بهترین شیوه کرایه ماشین (از روزی ۳۰ دلار به بالا) و استفاده از نقشه است. پیشنهاد بسیار خوبی بود، ولی مشکل اینجاست که نمی توان نقشه درست و مناسبی یافت که  تجدید چاپ و به روز رسانی گردد. دلیلش را می توان در این نکته یافت که ۱۵ تا ۲۵ درصد جرثقیل های فعال در جهان، در دُبی مشغول کارند و چهره شهر روز به روز در حال تغییر.

تابلوهای راهنمایی در خیابان ها نیز همواره بذر تردید و دو دلی را در دل شما بارور می کنند. از طرفی به آدرس دادن افراد هم که همگی خود را استاد زبان انگلیسی می دانند، نمی توان دل بست. اگر هم پس از آنالیز آوایی، به صحبت آنها که به هیچ وجه حاضر به شکستن دلتان و گفتن کلمه "نمی دانم" نیستند، گوش کرده، طی طریق نمایید، نمی توانید تا ساعت ها چندان به پیاده شدن از ماشین اجاره ای تان امیدوار باشید. خطوط اتوبوس محدودی هم وجود دارد که در صورت اقامت طولانی تر با آنها آشنا خواهید شد.

پیاده روی در خیابان های دُبی؟ فراموش کنید. پیاده روی تنها در مراکز خرید ممکن می باشد، که هیاهو و هیجان ناخودآگاه توریست ها، با امکانات تفریحی سقف دار برای جذب کسانی که حتی علاقه ای به خرید ندارند، به چشم می خورد: از تله کابین و پیست اسکی سرپوشیده و زمین اسکیت یخی و آبشارها و غیره گرفته تا  شهربازی و رستوران ها و کافه های متعدد.

خانم جرمین گریر، نویسنده سرشناس، در روزنامه گاردین در همین زمینه مقاله ای نوشته و می گوید به نظر میرسد که  بنیاد اصلی ساخت و ساز در دُبی چیزی جز افراط و نوآوری های گزاف نمی باشد. به نظر وی بسیاری از این پروژه ها هیچ گاه به اتمام نخواهند رسید، و بسیاری از آنها هرگز نباید آغاز می شدند.

البته به نظر می رسد که اظهار نظر در مورد آینده عمرانی این شهر وابسته به تحولات جهانی و سایر عوامل می باشد. بسیار سخت است که بگوییم دُبی چه زمانی تکمیل می شود و عطش ساختمان سازی چه موقع مرتفع می گردد. عرب‌های حاشیه خلیج فارس از هیچ کاری برای ایجاد جذابیت توریستی رویگردان نیستند. هر روز خبری در این زمنیه به گوش می‌رسد، یک روز آسمان‌ خراشی چرخان و روز دیگر موزه به سبک لوور اعراب.

از همه این تفاسیر که بگذریم، وضعیت اسفناک زندگی کارگران مرد مهاجر از یک طرف، و تن فروشی دختران و زنان در کشوری که روسپی گری جرم محسوب می شود و اینترنت فیلتر، داستان مفصل دیگری دارد.

شهرها مانند انسان هایی هستند که ما با آنها ملاقات می کنیم و آشنا می شویم. در برخی چیزی را می بینیم و چنان شیفته آن می شویم که ساعت ها و روزها و ماه ها و حتی سال ها مصاحبت و زندگی با آنها برایمان کم می نماید. برخی دیگر، گویا با وجود ظاهر زیبا و جاذبه های بیرونی، از درون تهی هستند و یافتن هویت در آنها مشکل.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ياسمن عامرى عکاسى را در مدرسه عالى تلويزيون و سينما در تهران شروع کرد. خودش مى گويد آموختن هنر عکاسى و انضباط و وسواس در کار را مديون استادش احمد عالى در اين مدرسه است.

شايد با همان آموخته ها و قواعد پايه اى عکاسى و بعد هم پى گرفتن تحصيلاتش در عکاسى در پاريس و مونترال است که امروز زبان تصويرهاى او در مجموعه تازه ترين کارهايش 'آن جاى ديگر' زبانى ساده اما به غايت شاعرانه شده است.

ياسمن عامرى در سال هاى تحصيل اش در دانشگاه کنکورديا در مونترال اولين مجموعه بزرگ کارش 'تبعيدهاى خود خواسته' را به نمايش گذاشت. در اين مجموعه هنوز توجه او بيشتر به حضور دوربين در صحنه براى ثبت واقعيت هاست.

اهميت اين مجموعه شايد بيشتر از آن که در پرداخت تصويرى اش باشد در محتواى اجتماعى و بيان موقعيت کسانى است که موضوع عکس هاى او هستند. جمعى از پناهندگان ايرانى که تنها يا با خانواده در فضاى زندگى خصوصى شان در ميان اندکى ابزار زندگى که فراهم کرده اند با چشمانى منتظر در برابر دوربين او مى نشينند. آدم هائى که تازه به شهر مونترال وارد شده اند اما انگار هنوز به مقصد نرسيده اند.

دو مجموعه بعدى کارهاى ياسمن عامرى 'مو' و 'رويا و تاريخ' اولين کارهاى او در تلفيق تجربه هاى عکاسى با دغدغه هاى زنورانه -فمينيستى- اش است. جايگاه گمشده زنان در متن هاى تاريخى در سراسر جهان و به ويژه در جهان اسلام او را به بازنگرى در اين تاريخ جلب مى کند.

توانائى هاى عکاسى او که با صرف نزديک به دو دهه وقت به تکامل رسيده با پيدا شدن ابزار و فناورى هاى تازه و دامنه ى فراخى که کامپيوتر و اسکنر و دوربين ديجيتال و نرم افزارها پيش رويش مى گذارند به قلمروى تازه راه مى يابد.

مجموعه 'ارثيه' با جستجوئى براى يافتن هويت زنانى که در يک مجموعه کوچک عکس هاى قاجارى به دست او رسيده آغاز مى شود. همين جستجوى بى سرانجام در تعيين هويت اين زن هاست که ياسمن عامرى را به ساختن نخستين کلاژهايش در مجموعه 'ارثيه' مى کشاند.

او که از پيدا کردن تاريخچه زندگى اين زن ها نا اميد شده مجموعه عکس هاى 'ارثيه' را در متن تاريخى که خودش با همگذارى عواملى از نقاشى هاى قاجارى و عکس هائى از مردان و بزرگان تاريخ قاجار و تصاويرى از پارچه و قلمدان و اشياء ديگر آن دوره فراهم کرده بازنگارى مى کند و به يک معنا شاهدى بر حضور اين زن ها و جايگاه تاريخى شان مى سازد.

مينه پروکتار، تحليل گر هنرى مجله اپرچر (Aperture)، معتقد است تصويرهاى ياسمن عامرى هرکدام فضا و صحنه يک نمايش اند. نيم تنه زنى قاجارى که عامرى دور تا دورش را با پرتره هاى مردان قدرتمند عصر قاجار پوشانده يا مرد تنهائى که در اتاقى با دو سه تکه اثاثيه در تبعيد خود خواسته اش انتظار مى کشد هريک صحنه هائى از جهانى هستند که در دوره اى ذهن عکاس را به خود مشغول کرده اند.

در مجموعه 'ارثيه' و بعد از آن در مجموعه 'محتوى عکس-لطفاً تا نکنيد' ياسمن عامرى بيشترين بهره را از فن آورى هاى تازه مى برد و با آسودگى آنچه را لازمه بيان مقصودش است به عکس هايش ضميمه و اضافه مى کند.

مجموعه هاى قبلى کارهاى عامرى هرچند جلوه هاى مختلف دغدغه هاى جارى زندگى او هستند اما بيشتر تمرکزشان بر مسائل اجتماعى و مفاهيم تاريخى است. تنها در مجموعه 'آن جاى ديگر' است که روايت عکس هاى او کاملا شخصى مى شود.

در اين مجموعه که از هفتم تا بيست و نهم مارس در گالرى مکيک در شهر مونترال به نمايش در مى آيد ياسمن عامرى به دنبال خواب تکرار شونده اى که از کودکى با او بوده پا به پا و همراه کبوترها در لندن، استانبول، نيويورک و مونترال به جستجوى معناى اين خواب ها رفته است.

حاصل اين پروازها مجموعه اى ست که ديگر نه به صورت کلاژ بلکه عکس هائى بسيار ساده از ترکيب حرکت او و پرنده ها و دوربين ساخته شده است.

خود او اما اين مجموعه را هم بخش ديگرى از کارهاى قبلى اش مى داند و اين قول را نقل مى کند که انسان ها با دو رويا يا دو حسرت زندگى مى کنند. 'روياى وطن' و 'روياى آن جاى ديگر'. آنها که از وطن شان دور اند روياى وطن دارند و آنها که در سرزمين مادرى شان مانده اند در روياى جاى ديگر اند.

براى ياسمن عامرى مجموعه 'ارثيه' ادامه روياى وطن است و اين مجموعه تازه روياى 'آن جاى ديگر' براى کسى که در وطنِ 'زمين' مانده است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.