Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - جهان
جهان

مقالات و گزارش هایی درباره جهان


رضا محمدی

 

سال ۲۰۰۱ میلادی یک خانم روزنامه نگار انگلیسی بعد از سفرهای بسیار به کشورهای مختلف به خاورمیانه می رسد و بعد از گشتن چندین کشور، برای کنجکاوی، تفنن یا وظیفه به افغانستان می رود. جایی که فکر می کند برای او سفری بی برگشت خواهد بود.

خمپاره، راکت، مین، پشه، سالک، سل، کزاز، تیری ناشناس، ماشین از کنترل خارج شده، نیروهای ایساف، یا آدمی خشمگین از دنیا، یا تندروهای ضد کفار، یا بالاخره یکی از اینها او را زمینگیر خواهد کرد.

و سرانجام پس از شش سال، او دریافت که به راستی این سفر برای او سفری بی برگشت بوده است. اما او را نه تفنگ و راکت و مین و بیماری که خاک و باد و هوای افغانستان و آهنگ دلنواز زبان فارسی و شعرهای پشتو دچار کرد.

او عاشق مردی جنگ سالار شد، که قرار بود درباره او گزارشی بنویسد. گزارشش از دو صفحه به ده صفحه، از ده صفحه به چند صد صفحه رسید و در هر صفحه با هر کلمه، بیشتر دلبسته شخصیت گزارشش شد. گزارشش را تمام کرد و آن را نه به روزنامه اش که به ناشری سپرد، تا به عنوان رمانی متفاوت، درباره افغانستان با نام "تولد زیر هزاران سایه" به چاپ برساند.

آندرئا باسفیلد، نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی که با جنگسالاری در افغانستان ازدواج کرد و اینک در قبرس زندگی می کند، به گفته خودش، احساسش را و دینش را به کودکان بزرگ دل و کوچه گردهای کوچک مهربان و طبیعت روحانی افغانستان، با نوشتن و چاپ این رمان دلنشین خواسته است ادا کند.

آندرئا باسفیلد، نویسنده کتاب "تولد زیر هزاران سایه"

رمان، طبیعتا لحنی گزارش گونه دارد. با روایت کودکی ده ساله، نویسنده همواره خواسته است بی طرفی گزارشگرانه اش را حفظ کند و از طرفی شگردهای گزارش نویسی را به تکنیک های داستانی بدل کند. به این معنی که حذف ها، نقل قول ها، مرجع ها، نتیجه گیری ها، سپید خوانی ها و تحلیل و صداهای مختلف را به کار بردن، همه شگردهایی برای روزنامه نگاری اند. اما همین شگردها به عنوان تکنیک های داستانی نیز، تقریبا خیلی خوب جواب داده اند. جز گاهی که ندرتا وارد کلیشه یا تحلیل های روزنامه ای می شود.

داستان با روایت کودکی ده ساله از زندگی چند پسر دزد خیابانی شروع می شود که در کوچه مرغ فروشی کابل (جایی که محل تجمع خارجی هاست)، در پی تیغ زدن به خارجی ها اند. از خارجی ها با راهنمایی، با محافظ شدن، با گدایی، با دزدی و با دلالی برای مغازه دارها یا با درآمدن در قالب هزار نقش دیگر پول به دست می آورند. و بعد وقتی خواننده منتظر است این روایت شگفت از زندگی  پنهان و بی نظیر این دزدان بی مقدار پی گیری شود، نویسنده این ساختار را رها می کند و به زندگی خانواده های آنها می پردازد و بعد از فصلی مختصر، وارد دایره ای تازه به نام زندگی خارجی ها در افغانستان می شود.

و به این ترتیب خواننده را از فضای خانه ای پر از دعوا و رؤیا و سر شکستگی و ناداری به خانه ای می برد که در آن زن انگلیسی زیبایی با مرد آمریکایی روزنامه نگاری و همین طور دختری همجنس گرا، زندگی می کند. زن، فارسی را عالی حرف می زند، اما عاشق جنگسالاری پشتون است.

راوی از او می پرسد: چرا پشتو یاد نگرفته ای؟ می گوید: چون پشتون ها باهوش ترند و بلدند به هر دو زبان صحبت کنند. اما در باقی افغانستان تنها می توان به زبان فارسی ارتباط برقرارکرد.

این زن جورجیا نام دارد و  در کار تجارت پوست گوسفند کشمیری است که بهترین نوع آن در افغانستان یافت می شود. دختر همجنس گرای همخانه اش نیز در پی یافتن همسری از جنس خویش است و تقابل و مقایسه همیشگی سخت گیری و آزادی را همواره از دهان او می شنویم. و مرد روزنامه نگار نقال بازی های سیاسی، تاریخ جنگ های سیاسی افغانستان و اطلاعات سیاسی دیگری است که احتمالا خواننده برای ترسیم فضای افغانستان باید این اطلاعات را از کسی بشنود.

این جمع سه نفره، به اضافه فواد، قهرمان داستان و دوستان آسمان جلش، اسپندی و جمیله، و جنگسالاری به نام حاجی خالد و محافظ و همراهش ازمری، روزها در حیاط پر درخت خانه ای در وزیر اکبرخان (منطقه اشرافی کابل) می نشینند و چای بعد از ظهر با بیسکویت می خورند و فکاهی تعریف می کنند.

خارجی های دیگری نیز هستند که به این خانه رفت و آمد می کنند و هیچ کدام نظامی نیستند، بلکه هر کدام به علتی به این کشور آمده اند و دچار شده اند.

نویسنده، خود گفته است: می خواستم از افغانستان قصه ای غیر از تراژدی بگویم. شرح حال زیبایی ها، عشق ها و خانواده ها که زندگی تلخ خویش را به شیرینی زندگی می کنند. و به این خاطر همه جا به دنبال یافتن چیزهای زیباست.

از راه های پر پیچ و خم خاکی، گردنه های زیبا را می بیند و از ایستادن در قطار ماشین ها، دم تونل خراب، تلاقی کوه ها و درختان و آسمان را. از جنگ، زیبایی بازیافتن گمشدگان را و از طالبان حتا، طالبی را که دختری بی پناه را نجات می دهد و چون دختر خویش بزرگ می کند و از جنگسالارها، آدم هایی مثل حاجی خالد را که با پولشان برای بچه ها کار درست می کند و برای فاتحه یک پسر بچه اسپندفروش، چندین بار به خانه اش می رود. مزرعه های تریاک را خراب می کند، تا مزارع گل سرخ و کارخانه های عطر بسازد.

یا حمیرا که یک هفته مادر مریض فواد را پرستاری می کند. یا دربانی که دارد کامپیوتر یاد می گیرد و محافظی که می خواهد انگلیسی بیاموزد و بالاخره، مردمی که با وجود زندگی در زیر خیمه ها و ناداری مطلق، اصرار دارند تو را به چای و کشمش مهمان کنند.

دیوانه هایی هستند که صاحب کرامتند و کودکانی که سرشار از غیرت....

جورجیا گفت: اینجا جز جنگ، چیزهای فراوان دیگری هم هست که دیده شوند. اما متاسفانه به ندرت از آن یاد می شود. من فکر می کنم مردم دنیا تصور درستی از افغانستان و افغان ها ندارند.

من گفتم: بله، اینجا واقعأ بی نظیر است. تا وقتی که گرسنه نباشی، تا کسی در پی قتلت  نباشد یا توسط خانواده ات فروخته نشوی یا به آب پاک و برق محتاج نباشی یا...یا... سرت را با گازاجاق نسوزانی.

جورجیا تکرارکرد: بله، سرت را...

گفتم: پس چه چیز این کشور را تو این قدر دوست می داری؟

جورجیا گفت: خب، اول اینکه من هرگز پس از این همه سفر، جایی زندگی نکرده ام که آسمانش این قدر آبی باشد که زبانت را بند بیارد و بعد مهربانی که پشت این همه دیوارها و خانه ها پنهان شده است و بالاخره، عشق.

این خشمگینی که ابتدا هر تازه واردی را تکان می دهد. از آن مردمی ساده است با قلب هایی بزرگ، که تلاش می کنند زنده بمانند. همین.

نویسنده، بعضی جاها شاید زیادی وارد تحلیل می شود. یا شاید جاهایی هست که واقعیت ها به هم نمی خوانند. مثل جایی که شخصیت ها علیرغم پشتون بودنشان همه حتا در خانه نیز، فارسی حرف می زنند و تنها وقتی بحث شعر می شود، شاعران پشتو زبان را به یاد می آورند.

یا گاهی علیرغم این که نویسنده تأکید کرده است، قصه را از روی شخصیت های اصلی نوشته است، حرف ها خیلی به دهان شخصیت های دیالوگ نمی خورند. یا اینکه کتاب طوری تصویر شده که گویی در افغانستان غیر دو قوم پشتون و هزاره قوم دیگری وجود ندارد. و این هزاره ها نیز به نظر راوی پشتون داستان، وحشی و به نظر خارجی داستان مظلوم معرفی می شوند.

تنها چیز بد افغانستان طالبان و سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان است... به نظر می رسد، خیلی از فضاسازی های کلی داستان، تحت تاثیر داستان های دیگری که درباره افغانستان بوده اند، نوشته شده است. اما در پرداخت جزئیات و شخصیت ها، این داستان در نوع خودش کاری فوق العاده است.

و سرانجام این کتاب با روایت ساده خطی و کودکانه اش، چهرۀ دیگری از افغانستان ارائه می کند. چهره ای که اگر چه خالی از اغراق نیست و گاهی دیگر خیلی گل و بلبلی می شود. اما مگر همین یافتن گل و بلبل در آوار جنگ و مشقت و اندوه، کار دلنشینی نیست؟


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان

مایکل مارتین، رئیس مجلس عوام بریتانیا، در پی رسوایی
 مالی پارلمان اعلام استعفا کرد


بریتانیا منادی دمکراسی مدرن و پیشاهنگ سلطنت مشروطه در جهان به شمار می آید، اما سنتی ترین نمادهای سیاسی در اروپا را نیز همین جا می توان سراغ داشت.

کرسی های موروثی مجلس اعیان با اعضای گیس بسر سرخ پوشش، تشریفات پرطمطراق نشست های مجالس اعیان و عوام، شکوه سلطنتی ورود رئیس مجلس به تالار، سر و صدای اعضای مجلس به هنگام سخنرانی ها در تحسین یا تقبیح سخنوران شباهت زیادی به دیگر نظام های دمکراتیک جهان ندارد و شاید در طول چند صد سال اخیر تغییر چندانی نکرده باشد.

اما اینها همه نماد و نمود دستگاه سیاسی ای است که کارکرد آن تفاوت چندانی از نظام های غیرسلطنتی ندارد. دیگر نه ملکه از قدرتی برخوردار است که اسلافش داشتند و نه اعیان، اعیان توانمند گذشته اند. بریتانیایی ها به تغییرات سریع و صریح تمایل ندارند و ترجیح می دهند دگرگونی ها با پیمودن مراحل طبیعی خود و با حفظ ظاهر، در درون نهاد انجام بگیرد.

طی دو هفته اخیر شاهد یک چنین تحولی در مجلس عوام بودیم که دست و بال باز نمایندگان مردم در استفاده از پول بیت المال را تا حد زیادی بست و زمینه را برای بازنگری قانون های مربوط به تقاضای مبلغ های کمکی از سوی نمایندگان فراهم کرد و گذشته از آن، باعث رویدادی شد که در بیش از سه قرن اخیر سابقه نداشته است.

شاید بتوان اعلام استعفای رئیس مجلس عوام بریتانیا را نوعی انقلاب نرم در عرصه سیاسی سنت گرای این کشور عنوان کرد. انقلابی که پیگیرانه در ظرف دو هفته توسط یک نشریه چاپ لندن پی ریزی شد و در نهایت با تنبیه شماری از نمایندگان مجلس و کناره گیری مایکل مارتین از مقام ریاست مجلس عوام به ثمر رسید.

کاری که روزنامه دیلی تلگراف لندن کرد، شاید پرهزینه، اما ساده بود: چاپ فهرست نام های اعضای مجلس عوام با ذکر مبلغ هایی که ایشان به منظور تامین روزگارشان از بیت المال برداشته اند؛ از خرج غذای سگ و گربه هاشان گرفته، تا خرید تلویزیون و لوازم باغداری و پرداخت قسط ماهیانه مسکن هایشان. در این میان آشکار شد که شماری از نمایندگان پول کلانی را به بهانه های گوناگون برداشته اند که واجد شرایط دریافت آن نبوده اند.

دیلی تلگراف اين اطلاعات را به کمک یک افسر پیشین نیروهای ویژه و کارشناس امنیتی کنونی شرکت های بیمه در قبال مبلغ هنگفتی از منبعی نامعلوم خريداری کرده و می گوید که فهرست را برای خدمت به منفعت عموم چاپ کرده است. در پی انتشار فهرست های زنجیره ای، رسیدهای نمایندگان مجلس زیر ذره بین رفت، چند تن از مقامات بلند پایه وزارت خانه ها از مقام هایشان کنار رفتند و نمایندگی شان در مجلس عوام به تعلیق افتاد، بیش از ۱۲۰ هزار پوند از جیب نمایندگان به بیت المال برگشت و بنا به نظرسنجی ها میزان محبوبیت حزب حاکم کارگر به طور بی سابقه افت کرد.

افزون بر این، قرار است به زودی دفتر پرداخت هزینه های نمایندگان مجلس تعطیل و نهادی مستقل برای نظارت پرداخت هزینه ها پایه ریزی شود، بسیاری از مزایای مالی نمایندگان لغو شود و از این به بعد مهر "محرمانه" از روی داده های مربوط به مزایای مالی نمایندگان زدوده شود.

یعنی یک نشریه توانست با افشای داده هایی "محرمانه"، مجلس عوام را درگیر تلاطمی کند که به خانه تکانی مفصلی در آن انجامید، دیوار "دفتر مالی" آن را به خاک نشاند و پشت صحنه مجلس را در معرض دید مردم گذاشت.

البته، گزارش پرده دری های دیلی تلگراف را همه روزه دیگر رسانه های بریتانیا نیز پوشش می دادند. در نتیجه، قضیه به یک کارزار گسترده رسانه ای تبدیل شد و مجلس عوام را در برابر قدرت "رکن چهارم حکومت " به زانو درآورد. جلوه قدرت رسانه ها در این ماجرا به اندازه ای خیره کننده بود که برخی به شوخی پیشنهاد ارتقای مقام رسانه ها را داده اند و مطبوعات را "رکن سوم" خوانده اند.

در واقع، رسوایی مجلس عوام بریتانیا در ردیف ماجراهای واترگیت در زمان نیکسون ومونیکا لوینسکی در دوره بیل کلینتون در آمریکا قرار می گیرد که نمونه قدرت نمایی مطبوعات در برابر دولتمردان و سیاست مداران است. با این تفاوت که در رسوایی اخیر رسانه ها فراگیر تر اند و در تشکل افکار عمومی، کارسازتر. این بار تارنگارها یا وبلاگ ها هم از عنصرهای فعال این کارزار هستند. همه روزه صدها وبلاگ نویس انگلیسی جریان جنجال را گزارش می دهند و غالبا با عصبانیت برخی از نمایندگان را نکوهش می کنند و نومیدانه می پرسند که از سوء استفاده حامیان منافع مردم به چه مرجعی می توان شکایت برد.

خشم مردم به گونه ای در اینترنت و دیگر رسانه ها موج می زند که شماری از نمایندگان از بازگشتن به حوزه های خود بیم دارند. حمله تخریبکاران به خانه و دفتر برخی از آنها هراس نمایندگان را دوچندان کرده است.

پیش دستی رسانه ها در امر حمایت از منافع مردم میزان اعتبار سیاست مداران، به ویژه حزب های عمده را به شدت کاهش داده، اما در عوض جایگاه رسانه ها را استوارتر کرده است. در این ماجرا آن چه برجسته شد، نقش مطبوعات به عنوان ناظر کردار سیاست مداران بود. نقشی که می تواند برای چهره ها و نهادهایی که سرنوشت ما را تعیین می کنند، سرنوشت تازه ای رقم بزند، تا زمینه آینده ای روشن تر برای جامعه فراهم شود.

به گفته ویلیام برنباخ، از بزرگان صنعت تبلیغات آمریکا، "همه ما که با رسانه ها به طور حرفه ای سر و کار داریم، شکل دهندگان جامعه هستیم. ما می توانیم جامعه را مبتذل کنیم. می توانیم به آن رنگ و بوی بربرانه بدهیم. و یا می توانیم به ارتقای جامعه به سطحی بلندتر مساعدت کنیم."

البته، بستگی دارد که صحبت از چه رسانه هایی در چه جوامعی هست. تا این جا چنین به نظر می رسد که رسانه های بریتانیا در تغییر و پیرایش تدریجی سامانه سیاسی کشور کارساز بوده اند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
داریوش رجبیان

سخنان محمدرضا باطنی، زبان شناس ايرانی، در باره زبان های خاموش
زبان ها هم مثل انسان ها و گیاه ها زاده می شوند و می رویند، می بالند و می شکفند، بزرگ و سترگ می شوند، پیر و کم زور می شوند و می میرند. در این میان برخی عمر بیشتر دارند، شماری هم جوان مرگ می شوند، عده ای هم تغییر شکل می دهند و عمر دوباره می بینند.

شاید در عهد هخامنشیان کسی باور نمی کرد که روزی زبان آرامی در آستانه نابودی قرار بگیرد. زبانی که از فلسطین و اسرائیل نشئت گرفت و دامن گسترد و سراسر خاور میانه و هند و چین و آفریقای شمالی را درنوردید، با کتاب های مقدس وارد فرنگستان شد و زبان نگارش درباری هخامنشیان بود. دامنه کاربرد دبیره یا خط آرامی گسترده تر بود و در بستر آن رسم الخط های دیگری، به مانند دبیره پهلوی شکل گرفتند.

اما اکنون از آن خط و زبان بنام، نام و نشان اندکی باقی مانده است. بنیاد آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل (یونسکو) زبان آرامی را در فهرست زبان های "قطعا در خطر" قرار داده است. به نوشته روزنامه گاردین، چاپ لندن، تنها ۷۰۰۰ تن در شهر ملوله سوریه تا کنون به این زبان حرف می زنند و شمار گویش وران زبان آرامی نوین غربی، که زبانی است نسبتا متفاوت از آرامی کهن، به هشت هزار تن می رسد.

دولت سوریه با درک خطر نابودی تمام و کمال زبان آرامی موسسه ای را برای گسترش و تقویت این زبان باستانی سازمان داده است و اکنون شمار بیشتر نوجوانان را می توان دید که کتاب مقدس مسیحیان را به زبان اصل آن، یعنی آرامی، می خوانند و می فهمند.

در گذشته تکلم به زبان آرامی در سوریه ممنوع بود. در نتیجه زبان عربی با شتاب فزاینده جایگزین آرامی می شد.  از سوی دیگر، زبان فرانسوی در دوره استعمار جایگاه هر دو زبان آرامی و عربی را تنگ تر کرده بود. اما دولت بشار اسد تصمیم گرفته است با تشکیل "فرهنگستان زبان آرامی" وابسته به دانشگاه دمشق، از انقراض این زبان جلوگیری کند.

مسلما، آرامی تنها زبان باستانی درمعرض خطر در جهان نیست، بلکه بنا به برآورد یونسکو، شمار این دسته از زبان ها در میان نزدیک به ۶۰۰۰ زبان رایج، به حدود ۲۵۰۰ می رسد.

بنیاد یونسکو به افتخار روز بین المللی زبان مادری (۲۱ فوریه) شکل الکترونیک "اطلس تعاملی زبان های رو به انقراض" را در شبکه جهانی اینترنت منتشر کرده است. با استفاده از این ابزار دیجیتال می توان دریافت که در کدام کشور چه زبانی در آستانه نابودی قرار دارد و شدت این خطر تا چه اندازه است.

بیش از سی دانشمند زبان شناس در این طرح یونسکو پنج درجه خطر انقراض زبان ها را مشخص کرده اند: ناامن یا خطرناک، قطعا در خطر، شدیدا در خطر، بحرانی و منسوخ شده. کارکرد میان کنشی این صفحه به شما اجازه می دهد که مثلا، از وضعیت بیست و پنج زبان رو به نابودی در ایران آگاه شوید که از این میان دو زبان تا کنون به کلی به تاریخ پیوسته اند: زبان جبلی، از گویش های آرامی کلیمی در کردستان و "لیشان دیدان"، یکی دیگر از گویش های آرامی کلیمی در آذربایجان ایران.

ولی زبان هایی هم در ایران هستند که در صورت عدم مواظبت از آنها، پس از مدتی کوتاه نابود خواهند شد. به مانند زبان ماندایی با حدود ۳۰۰ گویش ور در اهواز، زبان کورشی در استان فارس که در سال ۱۹۹۲ میلادی دویست تن به آن تکلم می کردند و سُرای یا گویش آرامی مسیحی در تهران و قزوین که در سال ۱۹۹۷ تنها ۶۰ گویش ور داشت.

در افغانستان ۲۳ زبان به مراقبت بیشتر نیاز دارند. زبان مغولی با ۲۰۰ گویش ور در ولایت هرات و زبان تیراهی با حدود صد گویش ور در جنوب شرق جلال آباد از جمله آسیب پذیر ترین آنها اند.

تاجیکستان با سرزمین و جمعیت کمتر، شمار کمتری زبان های آسیب پذیر دارد. یازده زبان در این کشور در حالات مختلف انقراض قرار دارند، اما هیچ یک در حالت بحرانی یا منسوخ شده نیست. زبان اشکاشمی، از زبان های پامیری، با هزار گویش ور، زبان راشاروی، از همین شاخه زبان ها با دو هزار و پانصد گویش ور و زبان یغنابی، بازمانده زبان باستانی سغدی، با حدود بیست هزار گویش ور در فهرست زبان های رو به انقراض تاجیکستان آمده اند.

در این صفحه می توانید گفتگوی جدید آنلاین با دکتر محمدرضا باطنی را بشنوید. این زبان شناس مشهور به پرسش هایی در باره مفهوم "انقراض زبان"، عوامل و سبب های نابودی یک زبان، کوشش ها در راستای حفظ زبان های رو به انقراض و پی آمدهای آن پاسخ داده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ساجده شریفی

یک سوم کودکان کار جهان، هندی هستند. فقری که زاده جمعیت زیاد این کشور است، کودکان هندی را در سنین پایین به کار و درآمدزایی وامی دارد و آن ها را از تحصیل و آموزش های ابتدایی باز می دارد.

در دهه نود هندی ها بیش از همیشه متوجه این خطر شدند و برای رفع این پدیده و بالا بردن سطح سواد و آموزش کودکان چاره ای یافتند. سازمان های غیردولتی و نهادهای مشارکت مردم  برای ساماندهی و آموزش این کودکان شکل گرفت.

ساختار آموزش و پرورش هند، غیر متمرکز است و توسط دولت مرکزی، دولتهای ایالتی و مقامات محلی اداره می شود. براساس مصوبه تمرکزدایی سال ۱۹۸۶، هر ایالت به طور مستقل  ساختار آموزشی خود را طراحی می کند و دولت مرکزی تنها با کمک مالی و توصیه های کارشناسی  برکیفیت آموزش و پرورش کشور نظارت دارد.

این سازمان ها با هماهنگی اداره آموزش و پرورش ایالتی طرح درس های ویژه ای برای این کودکان تدارک دیدند. آموزش و پرورش برای این کودکان بر مفاهیم تربیتی استوار شد و رویکرد عمده اش، آموزش هنجاهارهای اجتماعی و مهارت های عملی زندگی بود.

در ابتدا  بسیاری از کودکان کار، به دلیل  تأمین هزینه های زندگی، یا به طور کامل به مدرسه نمی آمدند یا حضورشان خیلی پراکنده و نامرتب بود. دو راهکار به اجرا گذاشته شد. برای آن دسته که کارشان لزوما در جهت تامین نیازهای خانواده نبود، آموزش رایگان شد و به بهانه های مختلف مورد حمایت و کمک های مالی قرار گرفتند.

برای گروه دیگر که به هیچ شکلی حضورشان در مدرسه ها میسر نبود، معلم ها در زمان بیکاری کودکان به کارخانه ها، خیابان ها و  محل های اصلی کار کودکان فرستاده می شد تا به این ترتیب، آن ها با ابتدایی ترین مفاهیم آموزش، مهارت های زندگی، هنجارها و ارزش های جامعه آشنا شوند.

آن ها بیش از آن که ریاضی و ادبیات بیاموزند یاد می گیرند که چگونه با تهدیدها، مشکلات و آسیب های پیش رویشان  دست و پنجه نرم کنند و در برابر پدیده هایی مانند اعتیاد، ایدز، آسیب های جنسی و جسمی  چه واکنشی نشان بدهند.

نزدیک به دو دهه از عمر این طرح ها که تعدادشان کم هم نیست، می گذرد. با این همه هنوز بسیاری از کودکان هندی در وضعیت نامساعد زندگی و  آموزشی به سر می برند. به طور قطع نمی شود برای رفاه و خوشبختی همه آن ها کاری کرد اما فعالیت موسسه ها و سازمان های غیر دولتی خط سرنوشت بسیاری از آن ها را تغییر داده است.
موسسه "آموختن برای زندگی" یکی از آن هاست. یک خانواده از کاست برهمن، در شهر بنارس آن را بنا کرده اند و با مشارکت "مایکل اشمیت" آلمانی اداره اش می کنند.

آنها با شعار "دنیای دیگری ممکن است" هر سال تعدادی از کودکان خانواده های فقیر بنارس را تحت پوشش قرار می دهند و برایشان امکانات آموزشی و رفاهی تهیه می کنند. میانگین سطح درآمد خانواده این کودکان  ۲۲۵۰ روپیه(حدود چهل یورو) در ماه است و به طور معمول، پدر و مادرها از سواد ابتدایی بی بهره اند.

 این گزارشی تصویری نمونه ای از کار این موسسه است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان

سخنان "دیوید بلو" در مورد کتابش


سلطان مستبد و بی رحمی که پسران خود را کور کرد و کشت، اما در میان مردمانش ارج و اعتبار یک قهرمان را داشت.

این جمله ای است که دیوید بلو در معرفی شاه عباس، فرمانروای بنام صفوی در سده های ۱۶ و ۱۷ میلادی به کار برده است. وی همچنین شاه عباس صفوی را جنگجوی توانایی می داند که با راندن نیروهای اشغالگر بیگانه، آبرو و افتخار ایرانیان را تجدید و تمامیت ارضی ایران را برقرار کرد.

کتاب "شاه عباس: شاه بی رحمی که حماسه ایرانیان شد" به قلم دیوید بلو، ایران شناس انگلیسی، از جامع ترین کتاب های موجود در باره این پادشاه ایران است. تعریف داستان زندگی شاه عباس از مرور پیشینه او و تاسیس طریقت عرفانی صفویه آغاز می شود.

مرشد کامل این طریقت شیخ صفی الدین (۱۲۵۲ تا ۱۳۳۴ میلادی)، پدرجد شاه عباس بود. به نوشته دیوید بلو، شیخ صفی الدین، یک کُرد پارسی گوی اهل اردبیل بود و بیشتر مریدان او ترکمن های آذربایجان بودند که بعدا با نام "قزلباش" شناخته شدند.

اما شماری از ایران شناسان با این توصیف دیوید بلو موافق نیستند و قزلباش ها را ترکمن نمی دانند و معتقدند قزلباش (سرخ سر) یک مفهوم قومی نیست، بلکه نام غُند یا مجموعه ای از گروه های قومی گوناگون، اعم از ترک و تاجیک (ایرانی) است که شاخه پیکارجوی جنبش تشیع را تشکیل می دادند. درست است که قوم های ترکمنی چون اوستاجلو، روملو، شاملو، افشار و قاجار از رکن های اصلی این نهاد بودند، اما در میان قزلباش ها ایرانیان غیر ترک زبان هم بودند که ترکمن ها آنها را "تاجیک" می نامیدند. تاجیک ها شامل نمایندگان قوم های تالش، زند، کرد، سیاه کوه و دیگر ایرانی زبانان می شدند.

دیوید بلو در کتابش عبارت قدیمی "ترک و تاجیک" را به وفور به کار برده است که در قرن های میانی یک عبارت معمول و رایج بود و منظور از "تاجیک" غالبا ایرانی یا غیر ترک بود. از این رو تعجب نخواهید کرد، اگر در کتاب دیوید بلو بخوانید که مادر شاه عباس یک تاجیک مازندرانی بود یا وزیران دربار اکثرا تاجیک بودند یا این که میان ترک های قزلباش و تاجیک های دربار ناسازگاری هایی بوده است.

قزلباش ها در دربار صفوی جایگاه رفیع و فراخی داشتند، چون با تکیه بر نیروی همین پیکارجویان شیعی بود که اسماعیل صفوی در سال ۱۵۰۱ میلادی نخست تبریز، سپس شهرهای دیگر ایران را فتح کرد و خود را "پادشاه ایران" نامید.

سیاست های به شدت سنی ستیزانه پادشاهان صفوی خشم و خصومت همسایگان سنی ایران، به ویژه ازبک های آسیای میانه و امپراتوری عثمانی را برانگیخت. در نتیجه شمال شرق، شمال غرب و غرب ایران بارها مورد ترک تازی ازبک ها و عثمانی ها واقع شد و پاره هایی وسیع از خاک ایران به دست بیگانگان افتاد. از سوی دیگر، درگیری های درونی میان امیران قزلباش، ایران را ویران کرده بود.

با جلوس خونین شاه عباس هفده ساله به تخت، اوضاع رفته رفته به کلی تغییر کرد: قدرت امیران قزلباش تا حد زیادی سلب شد، "علما" یا روحانیون شیعه و "غلامان" یا بردگان قفقازی به دو پایه اصلی دولت تبدیل شدند، با آشوبگران داخلی با خشونتی بی سابقه برخورد شد و با بیگانگان اشغالگر نخست مدارا شد و سپس پیکار آشتی ناپذیر، که به رانده شدن اشغالگران ترک و ازبک از خاک ایران انجامید.

شاه عباس توانست نه تنها تمامیت ارضی ایران را حفظ کند، بلکه بغداد و بحرین و جزیره هرمز و قندهار و ارمنستان و گرجستان را هم که از دست رفته بودند، دوباره به خاک ایران ملحق کند. جاده های ایران که در گذشته مأمن راهزنان بود، به امن ترین جاده های جهان تبدیل شد و این ادعایی است که سیاحان فرنگی دوران صفوی در گزارش هایشان آورده اند.

شاه عباس، نگاه غرب به ایران را نیز تغییر داد و به گفته دیوید بلو، پادشاه ایران همتا و همسنگ ملکه الیزابت اول انگلیس و فیلیپ دوم اسپانیا محسوب می شد. دیوید بلو به نقل از ژان تاورنیه، یک بازرگان فرانسوی که سه سال پس از مرگ شاه عباس وارد ایران شده بود، می نویسد: "ایران در قاره آسیا جایگاه فرانسه در اروپا را دارد." تاورنیه معتقد بود که دربار صفوی فرهیخته ترین دربار موجود در خاورزمین است.

آوازۀ دودمان صفوی به حدی جهانگیر شده بود که واژۀ "صوفی" (Sophie)، برآمده از نام پدرجد عباس، در زبان انگليسی جایگزین واژه "شاه" به معنای فرمانروای ایران شد و شکسپیر در پاره هایی از آثار ماندگارش این واژه را به کار گرفته است.

شهرت دربار صفوی ماجراجویان غربی بسیاری را به ایران جذب می کرد. شماری از آنها، به مانند برادران انتونی و رابرت شرلی انگلیسی در دربارهای اروپا از شاه عباس نمایندگی می کردند و رابرت شرلی در همه دیدارهای رسمی با مقامات فرنگی جامه ایرانی به تن و دستار ایرانی به سر داشت. دیوید بلو در کتابش از سفرنامه سر انتونی شرلی در باره ایران به وفور استفاده کرده است. در میان دیگر سفرنامه های ارزشمند مورد کاربرد دیوید بلو عنوان کتاب های گارسیا فیگوئروآ (Figueroa)، دیپلمات ارشد اسپانیایی و توماس هربرت، تاریخ نگار انگلیسی را می توان دید.

هربرت همان نویسنده ای است که نخستین هیئت سیاسی انگلیسی را که به سفارت می رفت، همراهی کرد و مشاهداتش را در کتابی زیر عنوان "گشت و گذار در ایران. ۱۶۲۷-۲۹" منتشر کرد. فیگوئروآ نخستین فرنگی ای است که یکی بودن تخت جمشید و پرسپولیس را ثابت کرد، چون تفاوت نام های پارسی و فرنگی پایتخت ایران هخامنشی این حقیقت را پنهان داشته بود.

اما مأموریت فیگوئروآ چیزی دیگر بود؛ وی تلاش می کرد میان شاه عباس و شاهان اروپا ائتلافی علیه امپراتوری عثمانی پدید آورد و حمایت پادشاه ایران از مسیحیان مقیم این کشور را جلب کند.

شاه عباس هم به ایجاد ائتلاف علیه ترک های عثمانی بسیار علاقه مند بود و بدین منظور در حضور فرستادگان فرنگی چنین وانمود می کرد که در شرف رو آوردن به کیش مسیحیت است. اروپایی ها این شگرد دیپلماتیک شاه عباس را جدی گرفته بودند و می پنداشتند که هر آن ممکن است فرمانروای ایران به سلک مسیحیان بگرود.

اما بی وفایی شهریاران فرنگی به تعهدشان مبنی بر همدستی در حمله به امپراتوری عثمانی باعث شد که شاه عباس از میزان تسامح مذهبی اش بکاهد و مسیحیان کشورش را برای مدتی در مضیقه قرار دهد. ولی ارمنی ها که عنصر کلیدی در تجارت ابریشم ایران به شمار می آمدند، معمولا مورد مرحمت شاه عباس قرار داشتند و برایشان محله ها و شهرک های ویژه مرفهی ساخته شد.

دیوید بلو در این کتابش افزون بر مرور رویدادهای زندگی شاه عباس به بررسی شخصیت و توانایی های او نیز پرداخته و در فرگردهایی جداگانه شاه عباس را در مقام بازرگان، هنرپژوه و هنرمند و معمار و شهرساز سنجیده است. دیوید بلو می نویسد که شخصیت شاه عباس بسیار پیچیده و هزارچهره بود و شامل ویژگی های متناقضی می شد که از او فرمانروایی سازنده و گاه سوزنده ساخته بود.

درک نادرست برخی از عبارات و واژه های پارسی و عربی از معدود لغزش های کتاب دیوید بلو است. برای نمونه، در این کتاب، بحار الانوار مجلسی "بهار نور ها" معنی شده و به نقل از جان فرایر، پزشک شرکت هند شرقی در دوران صفوی، واژه "شاباش" پارسی که کوتاه شده "شادباش" است، مخفف "شاه عباس" تعبیر شده است.

اما این لغزش های جزئی از ارزش کتاب دیوید بلو و پژوهش موشکافانه او در زندگی و کارنامه شاه عباس نمی کاهد. موضوع یکی از تحقیقات جالب او در این کتاب اتحاد میان تخت و منبر در عهد صفوی است که به باور نویسنده، زمینه ساز پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود.

دیوید بلو همچنین تلاش کرده است جغرافیای زندگی شاه عباس را فرا بگیرد و شهرهایی را که به گونه ای با زندگی او گره خورده اند، تصویر کند. شمار آن شهرها هم اندک نیست: شاه عباس در هرات  به دنیا آمد، در قزوین به تخت نشست، در اصفهان به شکوفایی رسید، در مازندران شهرهای فرح آباد و اشرف را بنا نهاد، در سن پنجاه و هفت سالگی در اشرف درگذشت و در حوالی کاشان به خاک سپرده شد.

کتاب "شاه عباس: شاه بی رحمی که حماسه ایرانیان شد" گزارش کاملی است از پنجاه و هفت سال زندگی و چهل سال سلطنت این چهره تاریخی ایران و پیامدهای حکومت او.

 David Blow
Shah Abbas: The Ruthless King Who Became an Iranian Legend
I.B. Tauris
London – New York
2009


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهار نوایی

موزۀ ویکتوریا و آلبرت لندن، به تازگی کنفرانسی به نام “Patterns of  Perfection” یا "انگاره های کمال" برگزار کرد که در آن ۱۲هنرپژوه، از جمله دو ایرانی دکتر لیلا دیبا و دکتر هادی مکتبی حضور داشتند و با ایراد مقالاتی به بحث و گفتگو درباره طراحی و بافت پارچه های ایرانی و منسوجات دورۀ قاجار و همچنین تأثیر متقابل طرح های ایرانی و طرح های بریتانیایی پرداختند.

در موزۀ ویکتوریا و آلبرت مجموعه ای غنی از فرش ایرانی و منسوجات دوره صفوی و قاجار نگهداری می شود. "فرش اردبیل" که در زمان شاه طهماسب بافته شده و عنوان "معروفترین فرش جهان" را به خود اختصاص داده  نیز از اشیاء منحصر به فرد این موزه محسوب می شود.

اما آنچه انگیزۀ برگزاری این کنفرانس دو روزه بود، وجود مجموعۀ نفیسی از منسوجات دورۀ قاجار است که به تازگی موزۀ ویکتوریا و آلبرت اقدام به دسته بندی و فهرست نگاری آن نموده است.

"جنیفر ویردن" مجری اصلی این طرح می گوید: در ماه ژوئیۀ ۲۰۰۸(تیرماه ۱۳۸۷) من و همکارم "دکتر پاتریشیا بیکر" این پروژه را آغاز کردیم. ما توانستیم حدود ۷۰۰ طرح متعلق به دوره قاجار را دسته بندی کنیم، اما متاسفانه، پاتریشیا بیکر سال گذشته درگذشت. بعد از آن، کار را با "فریبا تامپسون" که یک پژوهشگر ایرانی است، ادامه دادم و دسته بندی ۲۰۰ طرح باقی مانده را به یاری او به پایان رساندم.

خانم تامپسون در ادامه به وارد کردن این اطلاعات برروی پایگاه اطلاع رسانی موزه پرداخت  و من تألیف کتابی را در این باره آغاز کرده ام. این کتاب که حدود ۲۰۰عکس رنگی به همراه متن های وابسته را شامل می شود، تا سال ۲۰۱۰ منتشر خواهد شد و به معرفی منسوجات دورۀ قاجار که در موزۀ ویکتوریا و آلبرت نگهداری می شود، می پردازد".

بخشی از هزینۀ این پروژه توسط "بیناد میراث ایران" (Iran Heritage Foundation) تأمین شده است، اما یکی از عوامل مهم موفقیت این پروژه، همکاری صمیمانه مسئولین و کارمندان موزه بوده است. 

جنیفر ویردن می افزاید، برگزاری این کنفرانس ایدۀ  پاتریشیا بیکر بود. او معتقد بود که برپایی چنین کنفرانسی نه تنها باعث معرفی این پروژه می شود،  بلکه گفتگو با پژوهشگران و متخصصان شرکت کننده در کنفرانس می تواند ابهامات موجود در نتایج این پژوهش را رفع کند.

او متعقد است، اگر این کنفرانس فقط به توضیح منسوجات ایران درزمان قاجار و آنچه در موزه وجود دارد، می پرداخت، افراد کمی را جذب می کرد. به همین علت بخشی از این کنفرانس را به شرح و چگونگی تأثیر متقابل منسوجات ایران و بریتانیا اختصاص دادیم.

وی  از این که این کنفرانس برای اولین بار در لندن درباره بافته های دوره قاجار برگزار شده و توانسته حدود ۱۶۰ شرکت کننده علاقمند را به خود جذب کنند، خوشحال است  و می گوید، امیدوارم افراد شرکت کننده در این گردهمایی متوجه شده باشند که  بخشی از طرح های موجود در بریتانیا از منسوجات ایرانی تأثیر و الهام گرفته است.

جنیفر ویردن که علاقمندی خاصی به طرح و نقشه های ایران دارد منسوجات موجود در موزۀ ویکتوریا و آلبرت لندن را به  نوک کوه یخی تشبیه می کند. او می گوید، آن چه در این موزه در معرض دید عموم قرار گرفته، تنها بخش کوچکی از بافته های موجود درموزه است، اما اشخاص علاقمند می توانند با تعیین وقت قبلی و مراجعه به  انبارهای موزه از این مجموعۀ بی نظیر دیدن کنند.

او تألیف و انتشار کتاب منسوجات دورۀ قاجار را راهنمایی برای معرفی بافته های موجود در موزۀ ویکتوریا و آلبرت جهت تحقیق و مطالعه علاقه مندان می داند. 

موزۀ ویکتوریا و آلبرت در سال ۱۸۵۲ با نام موزۀ "کنزینگتون" تأسیس شد. در سال ۱۸۹۹ این موزه به افتخار خانوادۀ سلطنتی آن زمان به نام ویکتوریا و آلبرت تغییر نام داد. این موزه که به اختصار V&A نیزنامیده می شود، آثار قدیمی بسیاری ازکشور های دنیا، از آسیای جنوبی و چین تا خاورمیانه و کشورهای اسلامی، همچنین آثار هنرمندان اروپایی و جواهرات سلطنتی ملکۀ بریتانیا را در خود نگهداری می کند و گاه به نمایش می گذارد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
محمد سفریان

برنامه های ایرانی موزه بریتانیا که در موسم نوروز آغاز شده بود، همچنان ادامه دارد. این سلسله شب های ایرانی که با همیاری موسسه میراث ایران و موزه بریتانیا اجرا می شوند، بیشتر به معرفی فرهنگ ایرانی اختصاص دارند و شناساندن زوایای تازه ای از این فرهنگ کهن سال.

در ادامه همین نگاه های تازه، بیشینه برنامه پنجشنبه شب گذشته (سیوم آوریل) اختصاص به رقص ایران داشت و نمایش گونه هایی متفاوت از هنری که این روزها در خاستگاهش در انزوا نشسته و به کنج مهجوری افتاده است.

رقص هم مانند هر هنر دیگری گونه ای از تقلید بشر است از نظام طبیعت. در این میان انسان از دیرباز با رقصیدن تلاش کرده خود را به هماهنگی و نظم طبیعت نزدیک کند. رقص شاید قدیمی ترین هنری باشد که انسان رسم و رمزش را شناخته و برای رهایی از هرج و مرج ذهنی اش بدان پناه برده است. این هنر در ایران نیز پیشینه ای بس طولانی دارد. تصویر رقصنده های انفرادی و گروهی که بر سفالینه‌های به دست آمده از کاوشگاه‌ های تاریخی ایران (مانند تپه سیلک و تپه موسیان) نقش شده است، دیرینگی  این هنر در ایران را گواهی می‌ دهند.

الهام از طبیعت و آمیختگی این هنر با زندگی روزمره باعث شده است تا آداب و رسوم زندگی اجتماعی خواه ناخواه حضورشان را به این هنر تحمیل کنند و گونه های جدیدی از رقص را به وجود بیاورند. تا جایی که عموم رقص های محلی و مردمی به گونه ای ریشه در چگونگی زندگی اجتماعی مردم ساکن در آن ناحیه دارند.

پرداختن به رقص های به جا مانده از هر فرهنگ (با دریافت جزئیات و ظرایفش) در واقع راهی است در جهت آشنایی با آن فرهنگ و پی بردن به ریزه کاری های زندگی اجتماعی رایج در آن. امری که امروز در ضبط و ثبت امور فرهنگی کاربرد بسیار نزد محققان دارد.

در آخرین برنامه شب ایرانی هم نوبت به "رقص" رسیده بود، تا خودش را به عنوان یکی از جلوه های فزون از شمار فرهنگ ایرانی به بینندگان و علاقه مندان غربی معرفی کند.

عصر آن روز، سالن مرکزی موزه بریتانیا شاهد گونه ای چند از انواع رقص های ایرانی بود. در این مراسم که بیشتر به منظور آشنایی مخاطب غربی با رقص و فرهنگ ایرانی برگزار می شد، ظاهر چند گونه متفاوت از رقص های ایرانی به نمایش در آمد. کاری که بیشتر به کار معرفی این هنر می آمد، تا اجرایی حرفه ای و دقیق از آن.

رقص سماع و رقص بهرام گور در کنار نمونه های کمسال تر این هنر همچون رقص جاهلی و رقص معاصر ایران (که معمولاً در میهمانی ها و مجالس شهری برپا می شوند) از جمله گونه های متفاوتی بودند که در این برنامه بر روی صحنه رفتند.

از دیگر مراسم شب ایرانی یکی هم  قصه خوانی فارسی بود. این برنامه اما بر خلاف برنامه های معمول این دست، تنها به منظور ارائه قصه های ایرانی برای علاقه مندان غربی سامان نیافته بود.

این بار در کنار شاهنامه و قصه های اسطوره ای ایران که در این دهه های اخیر همواره برای ادب دوستان غربی جذاب بوده اند، یک  نگاه دیگر نیز در برنامه گنجانده شده بود. نگاه هنرمندان غربی به زندگی درونی ایرانیان: "قصه های برادران شرلی از سفرشان به ایران". برادران  شرلی در دوران شاه عباس به ایران آمدند و کتاب خاطراتشان را به نگارش در آوردند. این کتاب  که بعدها به سفرنامه برادران شرلی شهرت پیدا کرد، توسط "آوانس" از نزدیکان دربار ناصرالدین شاه به فارسی برگردانده شد و در سال ۱۲۹۰خورشیدی با کوشش "قلی خان سردار اسعد" به چاپ رسید.

آخرین برنامه شب ایرانی موزه بریتانیا در کنار موسیقی و رقص کلاسیک و مدرن ایران و نقل داستان، یک قسمت ویژه دیگر را هم در خود گنجانده بود: گفتاری در باب آشپزی ایرانی. در این قسمت هم چون قصه برادران شرلی، نگاه یک غربی به فرهنگ ایران مورد بحث و گفتگو قرار گرفت، تا "سالی پاچلر" تجربیاتش از آشپزی ایرانی را با دیگر علاقه مندان در میان بگذارد.

در گزارش مصور این صفحه نماهایی از برنامه رقص ایرانی در موزه بریتانیا در لندن را خواهید دید و پاره هایی از صحبت های هنرمندان را خواهید شنید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

امیر فولادی

بازی بزرگ افغانستان، نام جشنوارۀ  فیلمی است که قرار است از اول تا دهم ماه مه در لندن برگزار شود. این جشنواره به ابتکار و حمایت شورای فرهنگی بریتانیا، استودیوی تآتر ملی، شورای فرهنگی انگلیس و شماری از نهادها و انجمن های افغانی در بریتانیا برگزار خواهد شد.

زهرا قدیر، از سازمان دهندگان این جشنواره می گوید، هدف از برگزاری این جشنواره تبادل فرهنگی میان افغانستان و جهان است.

به گفتۀ خانم قدیر، مردمان جهان از افغانستان و تاریخ و فرهنگ آن چیز کمی می دانند و تصویر و تصور غالبی که جهانیان از افغانستان دارند، با واقعیت و عینیت آن متفاوت است.

برگزارکنندگان این جشنواره باور دارند که  تماشاگران آن فرصت خواهند یافت، تا گوشه هایی از"بازی بزرگی" را که از سال های دور تاکنون در افغانستان میان ابرقدرت های جهان و کشورهای منطقه در این کشور جریان داشته است، ببینند.

بازی بزرگ، نامی است برای رقابت های روس و انگلیس بر سر سیطره بر کشورهای آسیای میانه در قرن نوزدهم که سلطه بر افغانستان هم جزء آن بود. رقابت شوروی و آمریکا در افغانستان را در اواخر قرن بیستم نیز برخی بازی بزرگ نو خوانده بودند.

زهرا قدیر از برگزارکنندگان جشنواره افغانستان

زهرا قدیر می گوید، باور بسیاری بر این است که افغان ها خشن، تروریست و بنیادگرا هستند و تروریسم یک پدیدۀ امروزی و زادۀ ذهنیت افغانی است. در حالی که "افغانستان کنونی حاصل بازی بزرگی است که سال ها در افغانستان جریان داشته و در آنچه بر این کشور رفته است، بسیاری از کشورهای جهان، از جمله کشورهای غربی نقش داشته اند. اما مردم در غرب از چنین چیزی چندان آگاه نیستند و ما می خواهیم با برگزاری جشنواره بازی بزرگ، این جنبۀ داستان افغانستان را نیز نشان دهیم".

در جشنوارۀ فیلم افغانستان حدود بیست فیلم داستانی بلند و کوتاه و فیلم های مستند که موضوع آن افغانستان است و گوشه هایی از زندگی در آن کشور را  تصویر می کند، به نمایش گذاشته خواهد شد.

"جنگ تریاک" و "اسامه" از ساخته های صدیق برمک، "خاک و خاکستر" از ساخته های عتیق رحیمی، نویسنده و کارگردان و "کودک کابلی" ساختۀ برمک اکرم از جمله فیلم های این جشنواره است که از یک سو به نحوی سینمای افغانستان را نمایندگی می کنند و از سوی دیگر نگاه خود افغان ها به افغانستان را نشان می دهند.

فیلم های "سفر قندهار"، ساختۀ محسن مخملباف، "بودا از شرم فرو ریخت" ساختۀ حنا مخملباف و "در ساعت پنج عصر" ساختۀ سمیرا مخملباف از دیگر فیلم های جشنواره است.

در این جشنواره افغانستان را از زاویه دید فیلم سازان غربی، مانند مایکل وینترباتوم و دان الکسی نیز می توان دید.

افغانستان سال های سال به کشوری بدون صدا و تصویر معروف بود، اما در سال های اخیر بسیاری از امکانات و وسایل سمعی و بصری جهان، سرگرم تصویربرداری از این کشور است.

شاید به این دلیل که حالا تصویر افغانستان پربیننده و جذاب است و نان آور و نام آور. این که این تصویرها تا چه حد می توانند تصویر واقعی افغانستان باشند، حرف دیگری است.

نمی دانم کدام یک از بزرگان گفته است  که در کشورهای جنگ زده، رویدادهای جنگ بعد از ختم آن مجال تصویر می یابند. اتفاقی که در افغانستان افتاده، دقیقا همین است. فیلمسازان و هنرمندان افغان و غیر افغان تازه مجال این را یافته اند که نشان دهند در سال های جنگ براین کشور چه رفته است.

مثلا در فیلم خاک و خاکستر، تصویری از افغانستان نشان داده می شود که در آن دهها خانه، مزرعه های سبز گندم، کار وتلاش، عشق و در یک کلام، زندگی در یک روستای دور افتاده، چگونه درظرف یک ساعت ویران می شود و از یک روستای ساده، سبز و شاد در شمال افغانستان، تل خاکی می ماند، انبوهی خاکستری و مرد پیری که رساندن خبر مرگ عروسش به پسرش تنها آرزوی او است و کودکی که دیگرهیچ صدایی را نمی شنود، اما در باور کودکانه اش به این نتیجه رسیده که بعد از بمباران روستا همه چیز صدایش را از دست داده و همه جا ساکت شده است.

در این فیلم افغانستان دهۀ شصت خورشیدی تصویر شده و جنگ افغانستان و شوروی، کشوری که حتی نامش از جغرافیای جهان پاک شده است.

تصویری که بعد ازدیدن فیلم "جنگ تریاک" در ذهن مخاطب باقی می ماند نیز نعش آدم است و لاشۀ تانک، نعش سرباز روسی، نعش سرباز آمریکایی و لاشۀ تانک های مختلف النوع ارتش های مختلف جهان که دیگر بازیچه ای شده است برای کودکان بی عروسک و بی پارک و بی برنامه و در مواردی حتا بی پدر و مادر افغان.

در فیلم حنا مخملباف، "بودا" از شرم فرو می ریزد و آدم ها، در قرن بیست و یکم غارنشینی را در میان انبوهی از کمک های جامعۀ جهانی تجربه می کنند.

برخی دیگر از فیلم های جشنوارۀ "بازی بزرگ"، عکس های سیاه و سفید و قدیمی تری از افغانستان را به نمایش گذاشته اند؛ شاه امان الله، ملکه ثریا و محمود طرزی و داستان پایان ناپذیر نبرد سنت و مدرنیته در این کشور را.

یا هم فیلمی چون "رابعه بلخی" که در آن مردانگی شرقی شاهرگ زندگی و عشق رابعه را می زند، تا مبادا لکه ننگین عشق و دلدادگی شاهدختی به غلامی، دامن شرف و عزت خانواده شاهی را بیالاید و انسانیت تا یادش باشد، پا به حریم "شان و مرتبت طبقاتی" نگذارد.

در کنار جشنواره فیلم، نمایشگاه های مختلفی نیز برگزار می شود:

نمایشگاه سفال استالف که در آن سفالی های ساخت استالف (روستایی در شمال کابل) و کاشی و سرامیک ساخت افغانستان به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه از۱۴ آوریل شروع شده و تا ۱۱مه ادامه خواهد داشت.

نمایشگاهی هم ازعکس برپا خواهد شد که در آن عکس هایی از سه عکاس جوان افغان، ایمل هاشمی، گلبدین الهام و وکیل کوهسار به نمایش گذاشته می شود.

از اول مه تا ۲۰ ژوئن نیز نمایشگاهی از آثار هنری افغان های مقیم بریتانیا برگزار خواهد شد.

افزون بر این ها، همزمان با جشنوارۀ فیلم، کنسرت های موسیقی نیز برگزار می شود. برگزارکنندگان از گروه موسیقی موسوم به گروه "احمد شام" که یک گروه معروف قوالی خوان است، دعوت کرده اند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان


شاید سال هاست دنبال نسخه ای از یک کتاب نادر می گردید، اما هیچ دکه و کتاب خانه ای حلال مشکلتان نیست. می گویند، همه نسخه های موجود به فروش رفته یا آن کتاب بخصوص دگرباره چاپ نشده است. به زودی از این پاسخ های نومیدکننده دیگر خبری نخواهد بود. دست کم در آمریکای شمالی و استرالیا و برخی از کشورهای اروپا.

چاپگر خودکار "اسپرسو" Espresso که روز دوشنبه، ۲۷ آوریل، از تنها نمونه آن در بریتانیا رونمایی شد، دستگاهی است که محال را ممکن کرده است. این دستگاه غول آسا که گمان می رود در آینده کوچک تر شود، در عرض پنج دقیقه یک کتاب سیصد صفحه ای را چاپ می کند، صفحه هایش را به هم می دوزد، جلد رنگین پشت و رویش را می چسباند و در شکل مجلدی داغ به شما تحویل می دهد. عین قهوه داغ اسپرسو که مدت تهیه اش تقریبا همین قدر طول می کشد. کتاب از روی فایل دیجیتال کتابی چاپ می شود که مثلا صد سال پیش منتشر شده بود.

در حال حاضر تنها یک بخش کتاب فروشی زنجیره ای "بلک ول" Blackwell لندن دارای "اسپرسو" است و در بایگانی دیجیتال آن حدود نیم میلیون جلد کتاب قدیم و جدید محفوظ است که با فشار دادن یک دگمه می تواند روی میز شما قرار بگیرد. انتظار می رود تا پایان تابستان آینده شمار کتاب های درخواستی را به بیش از یک میلیون جلد برسانند. و اگر می خواستید این همه کتاب را به شکل فیزیکی در فضایی قرار دهید، قفسه های پنجاه  دکان کتاب فروشی هم بسنده نبود.

شرکت بلک ول در حال گفت و شنود با ناشران داخلی و خارجی است، تا بتواند شمار کتاب های دارای حق امتیاز نشر را در بایگانی دیجیتال اسپرسو افزایش دهد.

مسئولان کتاب فروشی که یک دستگاه اسپرسو را به قیمت ۱۲۰ هزار پوند خریده اند، می گویند، شاید در آینده بتوان اختراع ماشین اسپرسو را به بزرگ ترین تحول در صنعت نشر کتاب پس از "گوتنبرگ" ارزیابی کرد. چرا که نه.

قیمت کتابی که به درخواست شما بازچاپ شده است، با قیمت همان کتاب در بازار فرقی نمی کند. تفاوت این جاست که در عرض پنج دقیقه، هم شما به خواسته دیرینتان رسیده اید، هم ناشران از زحمت بازچاپ انبوه کتابی کهنه راحت شده اند و هم محیط زیست آسیب به مراتب کمتری دیده است. بدین جهت، خوشبینی مدیران "بلک ول" در مورد دورنمای چاپگر خودکار را می شود موجه دانست. بلک ول قصد دارد در آینده همه شصت شعبه اش را در بریتانیا با دستگاه اسپرسو مجهز کند.

اگر در فهرست کتاب های دیجیتال بلک ول، عنوان مورد نیازتان را نیافتید، اما مطمئنید که نسخه دیجیتال آن در پایگاهی دیگر وجود دارد، باکی نیست. کافی است نسخه پی دی اف آن کتاب را روی یک لوح فشرده به خورد اسپرسو بدهید. پس از چند دقیقه نسخه فیزیکی آن را به دست خواهید گرفت.

اگر از خواندن آثار دیگران خسته شده اید و می خواهید داستان خودتان را در شکل یک کتاب منتشر کنید، باز هم این دستگاه به دردتان خواهد خورد. در واقع، اسپرسو آغاز همگانی شدن ادبیات چاپی است. پی آمد آن می تواند پدیده ای شبیه تارنگارها یا وبلاگ نویسی باشد، اما در فضایی واقعی، نه مجازی.

مخترع تازه ترین نوآوری در صنعت چاپ، جیسون اپستاین Jason Epstein یک ناشر آمریکایی است. مجله تایم آمریکا اسپرسو را اختراع سال عنوان کرد و در نمایشگاه کتاب امسال در لندن اسپرسو با چاپ و چسب و عرضه یک کتاب بیش از صد صفحه ای در یک دقیقه شگفتی بازدیدکنندگان را برانگیخت.

البته، مثل هر دستگاه نوی اسپرسو هم هنوز عاری از نقص و کمبود نیست و گاه شتاب برق آسای چاپ آن باعث می شود که برگ های چاپ شده بچرخند و زیر و رو شوند و روی سینی صحافی قرار بگیرند که نتیجه آن به هم خوردن ترتیب صفحات کتاب است. در چنین مواردی ناظر دستگاه، روند چاپ را متوقف می کند، صفحه ها را سر و سامان می دهد و چاپ کتاب را از سر می گیرد. گاه فاصله دور یا نزدیک چاپگر از سینی صحافی می تواند برگ ها را به دست باد بسپارد و ترتیب آنها را به هم بزند.

در نخستین روز راه اندازی دستگاه اسپرسو در کتاب فروشی بلک ول لندن مواردی از این دست مشاهده شد. مسئولان شرکت تاکید کردند که هنوز مرحله آشنایی کارمندان آن با اسپرسو به فرجام نرسیده و وقوع چنین اتفاقات، طبیعی است.

یک واحد از این دستگاه در کتابخانه اسکندریه مصر هم نصب شده است و بعید نیست که به زودی اسپرسو به دیگر کشورهای منطقه نیز وارد شود. ضمنا، دستگاه اسپرسوی اسکندریه از نخستین چاپگرهای خودکار است که همزمان با نصب آن در واشنگتن در سال ۲۰۰۶ راه اندازی شد. کامگاری اسپرسو در بازارهای کتاب آمریکا و اروپا و استرالیا و مصر ضامن گسترش دامنه حضور این دستگاه در جهان خواهد بود.

در گزارش تصویری این صفحه چگونگی چاپ ترجمه انگلیسی گزیده ای از غزلیات حافظ شیرازی به درخواست جدیدآنلاین را مشاهده خواهید کرد. این کتاب سال ۱۹۲۱ میلادی به قلم الیزابت بریجز توسط دانشگاه آکسفورد منتشر شده بود و پیدا کردن آن در کتاب فروشی های عادی امر محال است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 

طرح پرسش های اساسی برای مسائل افغانستان و یافتن پاسخ هایی مناسب جامعه افغانستان، گروهی از نویسندگان و دانشگاهیان و فعالان سیاسی و اجتماعی افغانستان را بر آن داشته تا کانونی را برای پیشبرد کار پژوهش و تحقیق بنیاد کنند.

از همین رو، حدود یک صد تن از افراد سرشناس افغانستان که بیشتر در کشورهای مختلف اروپایی زندگی می کنند، روز شنبه ۲۵ ماه آوریل، جلسه ای در شهر هامبورگ آلمان برپا داشتند، با نام همایشی برای تاسیس کانون پژوهشگران افغانستان. سخنرانان و نیز بنیادگذاران تاکیدشان بر این بود که "کانون پژوهشگران افغانستان"  نهادی است برای تبادل آزاد آرا و نظرات.

به گفته بنیادگذاران هدف "کانون پژوهشگران" کمک به پژوهش علمی در راستای غنای فرهنگ ها و تاریخ افغانستان است. آنها می گویند که این نهاد به کارهای پژوهشی در زمینه زبان، ادبیات، جامعه شناسی، اقتصاد، هنرها و باورها و به ویژه در رابطه با تاریخ و سیاست در افغانستان می پردازد. همچنان کانون پژوهش ها کارهای پژوهشی مشورتی را در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی برای افغانستان سازماندهی می کند.

در میان نام کسانی که به عنوان بنیادگذار از آنها یاد شده، تنوع افکار و آرا بسیار است.

دکتر اسدالله حبیب ریس سابق دانشگاه کابل که ریاست اجلاس را برعهد داشت،  آغاز به کار کانون را گامی مهم در عرصه پژوهشی و علمی شمرد و سلطان علی کشتمند،  صدراعظم سابق افغانستان، که به عنوان رییس کانون انتخاب شد، اهداف، خصوصیات و چگونگی فعالیت های علمی و فرهنگی کانون را مطرح کرده و گفت که قرار است عرصه فعالیت های آن در داخل و خارج گسترش یابد.

آقای کشتمند افزود: "این نهاد تلاش می نماید تا به عنوان کانون گروهی از هم اندیشان دانش پژوه، به رغم برخی تفاوت های دیدگاهی ناشی از خواستگاه های اندیشه ای و عقیدتی، کار و خدمت نماید. گردانندگان این کانون با این ملاحظه که شمار زیادی از فرهیختگان با دسترسی به ژرفای نسبی دانش و پژوهش، برون از اینجا وجود دارند، راه های متقابل همکاری ها را جستجو خواهد کرد."

بنیادگذاران می خواهند برای بالا بردن سطح پژوهش در افغانستان کسانی را که دارای امکانات مالی هستند، تشویق کنند تا هزینه های آموزشی دانش پژوهان نیازمند را در نهادهای آموزشی افغانستان به عهده بگیرند و نیز بورسیه هایی را در اختیار دانش پژوهان قرار دهند.

کانون همچنین در نظر دارد تا از طریق تارنما یا سایت کانون نتیجه تحقیقات دانش پژوهان را منتشر سازد و بحث آزاد را در زمینه مسائل افغانستان تشویق کند.

 برخی ازکسانی که در این همایش سخنرانی کردند،  بر این امر تاکید کردند که باید پژوهش هایی که صورت می گیرد، از زمینه بحث های مرسوم لفظی و ادبی فراتر رود و به شرایط انسانی و اجتماعی جامعه افغانستان بپردازد. یکی از زنان شرکت کننده به خصوص بر این تاکید داشت که پژوهش های این کانون باید نقد اجتماعی را مورد توجه قرار دهد و به مسائل زنان، اعتیاد، ایدز، وضع دشوار آثار باستانی و محیط زیست بپردازد.

میانگین سن شرکت کنندگان در این همایش از میان سالان به بالا بود و از همین رو یکی از استادان جوان افغانستان که در شمال اروپا تدریس می کند، بر این تاکید داشت که این کانون باید در میان جوانان جا باز کند، تا ماندگار شود.

این استاد همچنین افزود که کانون بکوشد تا جهان امروز را به افغان ها معرفی کند و خود افغان ها نیز شیوه نگاهشان را به جهان امروز دگرگون کنند، تا بتوانند بر جزمیات و تفکرات گذشته فایق آیند. کار جدی فرهنگی و تاریخی و نیز رسیدن به هویت و عدالت اجتماعی از نکات دیگری بود که سخنرانان به آن پرداختند.

فکر تاسیس یک چنین نهادی، نشان دهنده روند جدیدی از واقعگرایی در میان نخبگان افغانستان است که دیگر برای مشکلات دراز مدت افغانستان نمی توان در پی پاسخ های فوری سیاسی بود، بلکه با توجه به نیازهای جامعه در حال تحول افغانستان باید در جستجوی پاسخ های علمی و عملی مناسب با جهان امروز از درون جامعه بود.

 

* عکس از احمد فاروق زرنگ. و با سپس از ایشان .


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.