Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - جهان
جهان

مقالات و گزارش هایی درباره جهان


حسن حیدری فکرت

ادیان در طی قرون متمادی، هر یک راه و روش و آئین های خاصی را برای ارتقاء روحی و روانی بر پیروان خود واجب دانسته‌اند. از جمله این آموزه‌های دینی روزه است که در ادیان، آئینها و سرزمینهای مختلف، شکلهای گوناگونی را به خود گرفته‌است. تنها مسلمانان، مسیحیان و یهودیان نیستند که روزه می‌گیرند، بلکه حتا آئین‌های غیرسامی مثل بودایی‌ها و هندوها نیز روزه و سختی‌های جسمی را برای تربیت جسم و تزکیه نفس پیروان خود ضروری می‌دانند.

در دایره‌المعارف مصاحب روزه را این گونه شرح داده‌اند: "روزه امساک موقت از خوردن غذا یا خوردن بعضی از غذاها به عنوان زهد یا ریاضت یا به متابعت از دستورات مذهبی است. در نزد یهودیان مؤمن، روزۀ اصلی روزۀ یوم کیپور است. در نزد مسیحیان، روزه‌هایی که بیشتر رعایت می‌شوند، روزۀ بزرگ و روزۀ آدونت است که هر دو مقدمۀ ایام جشن و شادی هستند.

پروتستان‌ها روزه نمی‌گیرند. کلیسای کاتولیک رومی میان روزه گرفتن (خوردن فقط یک وعده غذای کامل و چیزهای اندک دیگر در شبانه‌روز) و پرهیز از خوردن گوشت تفاوت قائل است. در بیشتر ایام روزه، کلیسا خوردن گوشت را روا می‌داند، جز روزهای جمعه که روزه و پرهیز از خوردن گوشت هر دو باید رعایت شود. در اسلام، روزه یکی از فروع دین است و عبارت است از خودداری مسلمان واجد شرایط مقرر از خوردن و آشامیدن و پاره‌ای کارهای دیگر از سپیده‌دم تا شامگاه هر روز از ماه رمضان. هر کس در روزهای رمضان بدون داشتن عذری افطار کند، باید کفاره بدهد و روزۀ آن روز را نیز قضا کند."

آیین روزه داری در دین های سامی

شیوا رحیمی کارشناس مسائل اسلامی در مشهد

روزه در ادبیات یهود، به معنی خودداری از خوردن و آشامیدن در طول روز است. در واقع روزه‌‌داری در دین یهود به مثابه خودداری از خوشی‌ها و لذت‌های جسمانی است. یهودی‌ها هدف از روزه گرفتن را نزدیکی به خدا می‌دانند. تورات، کتاب مقدس یهودیان روزه گرفتن بدون توبه صمیمی و حقیقی را بی‌ارزش می‌داند.

روزۀ "یوم کیپور" ("روز کفارۀ گناهان") یا روزۀ توبه به عنوان مهمترین واقعۀ مذهبی در آیین یهود در طول سال شمرده می‌شود. کسانی که مرتکب گناهی شده‌اند و یا خطائی انجام داده اند، برای تطهیر از گناه به مدت بیست و شش ساعت در این روز روزه ‌گرفته و از انجام هر کاری دست می‌کشند و تمام وقت در کنیسه‌ها، به نیایش می‏پردازند. البته، زمان روزه در سایر ایام روزه‌شان‌، از طلوع تا غروب آفتاب است.

دومین روزه واجب یهودیان، روز شهادت ذکریای نبی و خراب شدن بیتالمقدس است که از ساعت نه بعد از ظهر تا عصر روز بعد انجام می‌گیرد. سومین شکل روزه، روزه‌ای است که به منظور طلب حاجت و استجابت دعا صورت می‌گیرد و به آن روزه استر می‌گویند. "استر" نام زنی یهودی‌ است که به باور یهودی‌ها، با خشایارشاه اول، پادشاه ایران باستان ازدواج کرد و جلو کشتار جمعی یهودیان توسط یکی از فرماندهان شاه را گرفت.

یهودیان در روز دوم ابتدای سال نو نیز روزه واجب می گیرند، به این معنا که از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب از خوردن، آشامیدن، رفتارهای غیرشرعی، صحبت کردن دربارۀ مسایل دنیایی و آمیزش جنسی خودداری می‌کردند.

پیروان مسیحیت هم در گذشته، مقررات سختگیرانۀ روزه را رعایت می‌کردند که با مرور زمان ساده‌تر و سبک‌تر شد. در این کیش روزه گرفتن را سبب استواری و پاک شدن روح می‌دانند. اکنون روزۀ مسیحی قانون مشخصی ندارد، بلکه به صلاحدید افراد، کلیساها، مؤسسات یا انجمن‌ها می‌تواند تغییر کند. همچنین مسیحیان می‌توانند به ‌طور انفرادی یا دسته‌جمعی نیز روزه بگیرند. هدف از روزه گرفتن در آیین مسیحیت تواضع و فروتنی برای نزدیکی به خدا و طلب هدایت اوست.

روزۀ مشهور مسیحیان روزۀ پیش از عید پاک است. مسیحیان روزه گرفتن در روزهای یکشنبه و روز عید پاک را به این دلیل که روز جشن و شادمانی است، ممنوع کرده‌اند.

روزه‌های مهم مسیحیان عبارت است از: روز جمعه پیش از عید پاک، روزهای دوشنبه تا پنجشنبه هفتۀ مقدس، روز چهارشنبه و آدینۀ هر هفته (به مناسبت دستگیری حضرت عیسی در روز چهارشنبه و به صلیب کشیدن عیسی در روز آدینه).

روزه گرفتن در فرقه‌های مختلف مسیحیت به شکل‌های متفاوتی انجام می‌شود. کاتولیک‌ها در روزهای چهارشنبۀ خاکستر (نخستین روز ایام روزۀ مسیحیان)، جمعه‌های ایام روزه "صیام" (lent) و "آدینۀ نیک" روزه گرفته و از خوردن گوشت خودداری می‌کنند. کاتولیک‌های معاصر در روز چهارشنبۀ خاکستر و آدینۀ نیک، خوردن دو وعده غذای کوچک و یک وعده غذای عادی را مجاز می‌شمارند، اما خوردن گوشت در این روزها ممنوع است.

در فرقه ارتودکس‌ نیز روزهای متعددی برای روزه گرفتن وجود دارد که شامل ایام روزه صیام، روزه‌های رسولان، روزه آسودن (دورمیسیون) و روزۀ میلاد مسیح می‌شود. روزه در آیین پروتستان‌ الزامی نیست. اما در فرقۀ مورمن اولین یکشنبۀ هر ماه را روزه می‌گیرند.

در آئین اسلام، روزه جایگاه ویژه‌ای دارد و یکی از مهمترین راه‌های نزدیکی به خدا محسوب می‌شود. مسلمانان یک ماه تمام را روزه می‌گیرند. ماه رمضان نهمین ماه تقویم قمری مسلمانان است که در این ماه روزه واجب است. این ماه یادآور نزول قرآن بر پیامبر اسلام است. مسلمانان برای روزه گرفتن از سر سحر تا غروب آفتاب از خوردن و آشامیدن پرهیز می‌کنند. همچنین مصرف دخانیات و داشتن رابطۀ زناشویی در زمان روزه‌داری حرام است.

آیین روزه‌داری در دین‌های غیر سامی و فرقه‌های مختلف

روزه در آیین زرتشت، به معنی روزۀ باطنی آمده‌ است. بنا به آیین زرتشت، روزه ظاهری و خودداری از خوردن آب و غذا به این دلیل که باعث سستی بدن و عدم فعالیت و کار مفید می‌شود، پسندیده نیست. اما در چهار روز مخصوص روزهای دوم، دوازدهم، چهاردهم و بیست و یکم هر ماه، هر نوع کشتار و قربانی حیوانات و استفاده از گوشت آنها ممنوع است. یکی دیگر از سنت‌های زرتشتیان روزه گرفتن در سه بخش معنوی "شنوایی"، "اندیشه" و "احساس" می‌باشد.

در آموزه‌های دین زرتشت آمده است که مهمترین روزه آن است که انسان به واسطۀ آن دارای اندیشه، احساس و عاطفه‌ای پاک و مهربان باشد و پیروان زرتشت در روزهای اول ماه به‌قصد روزه از خوردن گوشت پرهیز می‌کنند. افزون بر این، زرتشتیان پس از مرگ یکی از نزدیکان، به مدت سه شب از پختن یا خوردن گوشت اجتناب می‌کنند که این هم از جملۀ روزه‌های زرتشتیان است. همچنین در اوستا بر روزۀ بزرگتری تأکید شده‌ است و آن حفظ هفت عضو بدن، یعنی دو چشم، دو دست، دو پا و زبان در تمام طول زندگی از هر گونه آلودگی است.

آیین هندو یکی از قدیمی‌ترین دین‌ها‌ی آریایی است که ۲۵۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد‌، از تمدن هند سرچشمه گرفت‌. هندوها معمولاًً در جشن‌های ویژه‌ای با نام‌های "شیوراتری"، "دورگه پوجا" و "پوجا" روزه می‌گیرند. نحوۀ روزه گرفتن در این آیین به دلخواه افراد است. ممکن است روزه، امتناع از خوردن و آشامیدن هر نوع غذا یا نوشیدنی برای مدت ۲۴ ساعت باشد یا خودداری از برخی غذاها یا نوشیدنی‌ها در زمان کمتر. اما بیشتر شامل نخوردن غذاهای جامد است و نوشیدن مقداری آب یا شیر در این آیین مجاز است. هدف از روزه گرفتن در این دین، افزایش تمرکز یا عبادت برای پاک شدن روح است. پیروان این آئین، بهترین مرگ را مرگ در اثر پرهیز کامل از غذا و آب می‌دانند و بسیاری از آنها داوطلبانه این راه  را در پیش می‌گیرند، تا بدین طریق به زندگی خود پایان بخشند.

بودائی‌ها هم دوره‌های زیادی را برای روزه گرفتن دارند که روز چهاردهم هر ماه از مهمترین آنها است. در آیین بودا، روزه به معنای خودداری از خوردن غذاهای جامد است، ولی استفاده از برخی مایعات مانعی ندارد. روزۀ بودائیان روشی برای پاکسازی روحی است. در گذشته بسیاری از راهبان بودایی مذهب، تنها به یک وعده غذا در روز اکتفا می‌کردند و روز اول ماه و نیمۀ ماه را روزه کامل می‌گرفتند، اما امروزه مردم عامی بودایی هر ماه چهار بار روزه گرفته و به گناهان خود اقرار می‌کنند. آنها در سالروز مرگ بودا به مدت پنج روز نیز از خوردن گوشت خودداری می‌کنند.

صابئین یا مندائیان (پیروان یحیی) در روزهای ویژه‌ای از سال که آنها را مبطل می‌نامند، از خوردن گوشت، ماهی و تخم مرغ خودداری می‌کنند. آنها روزه واقعی را روزه‌دار بودن اعضا و جوارح انسان می‌دانند که در کتاب صحف آدم، مقدس‌ترین کتاب مندائی‌ها آمده است: "روزه فقط نهی از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه چشمانتاتان را از نگاه‌های هیز و شیطانی و گوش‌ها‌تان را از شنیدن حرف‌هایی که مردم در خانه خود می‌زنند، دور کنید و زبان‌ها‌تان را به گفتارهای دروغ و ناپسند آلوده نکنید".

مردم تبت مراسمی به نام روزۀ مدام دارند که چهار روز طول می‌کشد. آنها دو روز اول را با دعا، اقرار به گناهان و تلاوت متون مقدس به پایان رسانده و روز سوم پرهیز شدید از غذاها را رعایت می‌کنند و چیزی نمی‌خورند و حتا آب دهان خود را هم فرو نمی‌برند. آنها این روزه را با دعا و اقرار به گناهان تا طلوع آفتاب روز چهارم ادامه می‌دهند.

بودایی های بنیادگرای پیرو دالای لاما  در هر ماه روزهای ۱۴ و ۱۵ و ۲۹ و ۳۰ تنها از غذای آردی و چای تناول می‌کنند. ولی پرهیزگاران این مذهب در طول این چهار روز تا غروب آفتاب هیچ نمی‌خورند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
یحیی مجد

در استرالیا خلاصه کردن اسامی امری است رایج، لذا معادل انگلیسی "نمایشگاه" (exhibition) به شکل اختصاری "اِکا" درآمده ‌است و این نام فقط در ایالت کوئینزلند به کار می‌رود، چرا که در دیگر مناطق نام "جشن یا نمایش سلطنتی" تداعی‌گر سنت برگزاری "اکا" است.

نام رسمی آن "نمایش سلطنتی کوئینزلند" است که هرساله در استرالیا برگزار می‌شود. در گذشته به آن نمایشگاه بریزبن(Brisbane)  می گفتند. قدمت این جشنواره که ده روز طول می کشد و در ماه اوت برگزار می‌شود، به کمتر از ۱۵۰سال پیش باز می‌گردد. هدف اصلی اکا به نمایش کشیدن محصولات کشاورزی و دامپروری و معرفی ابزار جدید شخم زدن، برداشت محصول و غیره بوده ‌است. اما امروزه اکا شکل دیگری به خود گرفته و تنها فعالیت‌هایی که باقی مانده‌ است، نمایش دام و بچه‌های حیوانات و محصولات آنهاست. اکا توسط انجمن ملی صنعتی و کشاورزی کوئینزلند برگزار می‌شود.

این فستیوال یکی از بزرگترین منابع کسب درآمد برای دولت کوئینزلند است، چرا که از سرتاسر استرالیا شمار زیادی از مشتاقان را به سمت خود جذب می‌کند. بیش از ششصد هزار بازدیدکننده سالانه در این مراسم شرکت می‌کنند.

با توجه به اهمیت بالای فرهنگی اکا، در شهر بریزبن یک روز را تعطیل رسمی اعلام کرده‌اند و نام "روز مردم" را بر آن نهاده‌اند. در این روز کمتر کسی در خانه می‌ماند و پیر و جوان، زن و مرد این روز تعطیل را فرصت مناسبی می‌دانند برای تفریح و سرگرمی و تجربۀ زندگی روستایی. فعالیت‌های دانش‌آموزی نیز در قالب گردش‌های هماهنگ از طرف مدارس و دانشگاه‌ها به وضوح دیده می‌شود.

بخش عمده‌ای از اکا به معرفی زندگی کشاورزی، چوپانی، باغبانی، تولیدی و فرهنگی به شهرنشینان اختصاص دارد. گفته می‌شود، صنعت استرالیا با پشم و گوشت و به طور کلی، گوسفند گره خورده ‌است. گوسفند که برای نخستین بار از انگلستان به این جزیره آورده شد، هنوز هم از مهمترین منابع اقتصادی جهان به شمار می‌آید، به طوری که در برخی ایالت‌ها تعداد گوسفندان از آدم‌ها بیشتر است.

به همین علت، غرفۀ بزرگی در این جشنواره به رنگرزی و ریسندگی پشم اختصاص داده شده‌است و چند تن از کارشناسان این هنر و صنعت را به همگان معرفی می‌کنند.

این جشنواره، ده روز شادی و سرگرمی را برای همۀ سنین به ارمغان می‌آورد. جشنواره‌ای که پس از گذشت ۱۳۰ سال، نه  سیل و آتش‌سوزی توانسته مانع از برگزاری شکوهمند آن شود و نه بحران اقتصادی جهان. این سنتی‌ است که سالیان زیاد زنده نگه داشته شده و هر ساله به شکوه آن افزوده می‌شود.

این مراسم فرصتی است برای شهرنشینان تا لذت زندگی در مزرعه را تجربه کنند و به کودکان خود حیوانات مختلف را معرفی کنند. و همچنین بچه‌ها می‌توانند از نزدیک شاهد دوشیدن شیر از گاو باشند و حتا به حیوانات مورد علاقۀ خود غذا دهند.

در پایان  حیوانات و محصولات  برتر انتخاب می‌شوند و طی مراسمی خاص از صاحبان آنها تقدیر می‌شود.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

آزاده حسینی

همه جا شلوغ شده است. مردم دسته دسته در گروه‌های سنی مختلف در حال حرکت هستند. خیابان‌های اطراف همه بسته‌اند. برعکس اکثر اوقات، هوای لندن آفتابی و صاف است که یک نسیم ملایم آن را دلپذیرتر کرده است. به دنبال مردم راه می‌افتم. کوچه‌ها و خیابان‌های فرعی محلۀ ناتینگ هیل لندن را رد می‌کنم. از دور صدای موسیقی می‌آید که هر لحظه نزدیکتر می‌شود.

پلیس‌ها برای حفظ امنیت همه جا هستند و مردم را هدایت می‌کنند. فکر می‌کنم، بعد از پیمودن یک مسیر طولانی به مقصد رسیدم. خیابانی نسبتاً عریض که مملو از ماشین‌های بزرگ و دکه‌های فروش غذا، نوشیدنی و لباس است. از هر گوشۀ خیابان صدای موسیقی شنیده می‌شود که انسان را سر کیف می‌آورد. بعد از یک ساعت، گروه‌های مختلف با لباس‌های رنگی در قالب یک کاروان چند کیلومتری شروع به حرکت می‌کنند. موسیقی لاتین و آفریقائی همه را به وجد آورده و اغلب مردم در حال رقص و پابکوبی هستند. به جرأت می‌توان گفت که از همۀ نژادهای دنیا در این محله گرد هم آمدند.

کاروان شادی ناتینگ هیل سالانه به طور تقریبی بیش از دو میلیون گردشگر را به شهر لندن انگلستان می‌کشاند. این جشن هر ساله در آخرین یکشنبه و دوشنبۀ ماه اوت توسط اهالی کشورهای حوزۀ کارائیب و به خصوص کشور ترینیداد و توباگو برگزار می‌شود که از دهۀ ۱۹۵۰ میلادی بدین سو ساکن محلۀ ناتینگ هیل لندن هستند. این مراسم، دومین کارناوال خیابانی بزرگ دنیاست.

این جشن که برای اولین بار در سال ۱۹۵۹ در سالن سنت پانکراس لندن برگزار شد، در واقع، پاسخی به حملات نژاد پرستانه علیه اهالی سیاه پوست ناتینگ هیل بود. با این که آن جشن در محیط بسته انجام گرفت، استقبال مردم از آن بسیار خوب بود. کاروان شادی برای دومین بار در سال ۱۹۶۴ و این بار به صورت یک جشن خیابانی راه افتاد.

در واقع، ایدۀ برگزاری این جشن را کلودیا جونز مطرح کرد که خیلی‌ها او را به عنوان مادر کارناوال ناتینگ هیل می‌شناسند. در دهۀ ۱۹۸۰، به دلیل درگیری‌های خشونت باری که بین جوانان کارائیبی و پلیس به هنگام مراسم رخ داد، تعداد زیادی از روزنامه‌های لندن خواهان ممنوعیت این جشن شدند. با این حال، کارناوال با حمایت تعدادی از مسئولان بلند پایۀ دولت بریتانیا، از جمله شاهزاده چارلز، ولیعهد این کشور، به حیات خود ادامه داد.

در سال‌های اخیر، برگزار کنندگان کاروان شادی ناتینگ هیل از آزادی بیشتری نسبت به گذشته برخوردارند. با توجه به وسعت این جشن، کن لیوینگ استون، شهردار پیشین لندن، پیشنهاد داد که این کارناوال در‌هایدپارک، بزرگترین پارک لندن برگزار شود که با آن موافقت نشد. دلیل عمدۀ آن، از دست دادن هویت اصلی این کارناوال، یعنی همان محلۀ ناتینگ هیل بود. ناگفته نماند که برگزاری این کارناوال برای اقتصاد دولت بریتانیا بسیار سودمند بوده، تا حدی که در سال ۲۰۰۳؛ ۹۳ میلیون پوند وارد خزانۀ کشور کرد.

با این حال، آنچه که بیش از هر چیز این کارناوال را با اهمیت می‌کند، بعد هویتی و فرهنگی آن است. برگزاری کاروان‌های شادی جزئی از فرهنگ اهالی کارائیب است. در واقع، آنان با برگزاری کارناوال در شهری مثل لندن، به گونه ای اعلام موجودیت می‌کنند. شهر لندن به ویژه در دهۀ اخیر شاهد ورود سیل عزیم مهاجران از نقاط مختلف دنیا بوده است که به جرأت می‌توان گفت، بسیاری از آنان اگرچه ظاهراً تلاش کرده‌اند هویت خود را حفظ کنند، ولی با این حال با فرهنگ غربی درآمیخته‌اند. کاروان شادی ناتینگ هیل به گونه‌ای فریاد یکی از همین خرده فرهنگ‌هاست که می‌خواهند هویت خود را حفظ کند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

تورج اتابکی

در گوشۀ شمال غربی سرزمین پهناور چین، ایالت "سین جی یانگ" باستانی برابر با ۱.۶میلیون کیلومتر مربع، از نظر تنوع قومی رنگارنگ ترین ایالت چین است.

از ۱.۳میلیارد مردمی که در جمهوری خلق چین زندگی می کنند، چینی تباران یا هان ها ۹۱ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. اما در ایالت سین جی یانگ با جمعیتی برابر با ۲۰میلیون، بیش از ۴۰ قوم گونه گون با فرهنگ و آیین های متفاوت بودوباش دارند. اویغورها که عمدۀ ساکنان این ایالتند، در کنار هان ها، قزاق ها، خوی ها (چینی تباران مسلمان)، قرقیزها، مغولان، خلخال ها، تاجیکان و ازبک ها و دیگر اقوام کم شمارتر، چون روس ها و تاتارها به سر می برند.

در طول ۶۰ سال حاکمیت حزب کمونیست بر چین، مهاجرت هان ها به سین جی یانگ شتاب تازه ای یافت. در قیاس با سال ۱۹۴۹، یعنی زمان پیدایش جمهوری خلق چین، که هان ها شش درصد کل جمعیت این ایالت را تشکیل می دادند، امروزه شمار هان ها در این ایالت به ۴۱ درصد رسیده است که خود یکی از دلایل تنش های قومی در این ایالت است.

صحبت های رضا دقتی در مورد ترکستان شرقی

در گذشته های نه چندان دور، جغرافیای جهان، سرزمین اویغورها را با نام ترکستان شرقی می شناخت. "سین جی یانگ" عبارتی چینی است، به معنای "مرزهای نو". ترکستان شرقی سرزمینی بود با شهرهای تاریخی ای چون کاشغر، ختن و تورفان بر سر راه ابریشم؛ راه ابریشمی که از دریای مدیترانه آغاز می شد، از شمال ایران کنونی می گذشت، به ماوراءالنهر یا فرارود می رسید، سمرقند و بخارا را پشت سر می گذاشت و با گذار از صحرای "تکله مکان" در جوار شهرهایی چون کاشغر، ختن و تورفان سرانجام به سیان در شرق چین، به فاصله ای نه چندان دور از دریای زرد، منتهی می شد.

حاشیۀ صحرای تکله مکان در مسیر راه ابریشم، زیستگاه اقوام ایرانی و ترک، یعنی تاجیکان - پامیری ها و اویغورها بود. سهم اینان در تجارت راه ابریشم، ارائۀ پارچه های زربفت، سنگ های معدنی گرانبها و میوه های خشک بود. یشم یا عقیق سبز این دیار امروزه نیز بازارهای ارومچی، کاشغر و ختن را پر کرده است.

آمدن اویغورها به این سرزمین به قرن نهم میلادی بازمی گردد. آن زمان اسلام، دینی فراگیر در این دیار نبود. اقوام ایرانی که پیش از اویغورها در این جا بودوباش داشتند، مانویت و آیین بودا را باور داشتند. زبانشان هم تخاری بود؛ از شاخۀ ایرانی زبان های هند و اروپایی. اما با آمدن اویغورها و برپایی سلطنت قره ختائیان یا چینی های تیره پوست، رفته رفته زبان ترکان رایج شد.

مسلمان شدن مردم این دیار اما به قرن ۱۵ میلادی می رسد، و آن هم به همت مغولان خود تازه مسلمان شده. گسترش اسلام سنی در این جا حلقۀ پیوندی شد با مردمان گوشه های دیگر آسیای مرکزی و از جمله فرارود. اما این پیوند دینی در کنار همریشگی زبانی هیچ گاه به شکل دیرپا قوام سیاسی نیافت. در پی لشکرکشی پیاپی چینی ها که از نیمۀ قرن ۱۸ آغاز شد، این سرزمین به تناوب به امپراتوری چین پیوست. تنها دو بار در سال های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۴ بود که مردم این دیار رنگ استقلال به خود دیدند و جمهوری مستقل ترکستان شرقی را بپا کردند. عمر این جمهوری اما برف بهاری بود.

با شکل گیری جمهوری خلق چین در ۱۹۴۹ ترکستان شرقی یکسره به زیر پرچم سرخ کمونیسم کشانده شد و نام "ایالت خودمختار اویغور سین جی یانگ" را بر خود گرفت. اما اویغورها همچنان ترجیح می دهند این سرزمین را با نام "ترکستان شرقی" یا "اویغورستان" بخوانند. همگام با این پافشاری، تلاش اینان برای حفظ میراث تاریخی شان هم یادکردنی است. پایتخت این ایالت، شهر ارومچی، هرچند امروز با شاهراه ها و ساختمان های سر به آسمان کشیده بیشتر شانه به شانۀ پکن و شانگهای می زند، اما اینجا و آنجا هنوز می شود نشانی از معماری کهن یافت؛ گنبدهای زراندود با تاج های نیزه وار یادآور کاخ ها و معابد قره ختائیان است. و یا شب کلاه های کاشغری بیشتر به توپی یا طاقی هایی که در بازار سمرقند می فروشند، می ماند و پیلاو pilav ختنی، همان "آش پلو" وادی فرغانه است.

فرجام این مقاومت فرهنگی اما اندیشیدنی است. 

 



جدیدآنلاین: در این صفحه می توانید مجموعه ای از عکس های رضا دقتی، عکاس ایرانی مقیم فرانسه را ببینید که در اواسط دهۀ ۱۹۹۰ میلادی در ترکستان شرقی گرفته است.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهار نوائی                                                                                                                           
"با پدر بزرگم موشک کاغذی می ساختیم و به هم  پرتاب می کردیم. لگو بازی می کردیم و دور تا دور خانه را می دویدیم.  اما حتی درهمان موقع هم  دوست داشتم خودم سر خودم را گرم کنم. با چیزهایی که در اطرافم بود داستان خلق می کردم  و آنها را نقاشی می کردم. احساس می کنم این تخیلات  کودکانه، به کار امروزم خیلی کمک کرده است."

مریم هاشمی به همین سادگی که خود می گوید از زمان کودکی نقاشی را شروع کرد و با همین صمیمیت، نقاشی شد که امروز آثارش مرزهای ایران را فرا نوردید. در سال ۱۳۷۵ برای تحصیل در رشته گرافیک به  دانشگاه آزاد رفت و یکسال بعد اولین نمایشگاه نقاشی خود را در تهران برگزار کرد. پس از آن نیز چند نمایشگاه دیگر در گالری های تهران داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۱به لندن آمد. او می گوید از زمانی که در خارج از ایران زندگی می کند رنگ و روی کارش تغییر کرده و موضوعات جدیدی را نقاشی می کند که ناشی از زندگی در فراسوی مرزهای ایران و آمیزش با فرهنگ های دیگر است: 

"وقتی به لندن آمدم دلم برای همه چیزهایی که سال ها با آن زندگی کرده بودم و چون خاطره ای بر ذهنم نقش بسته بود تنگ شد و این بخاطر دوری از ایران بود...همه این دلتنگی ها بهانه ای برای کارهای جدیدم شد. نمایشگاه حجاب، پاسخ به یکی از این دلتنگی ها بود که آن را با هدف نشان دادن تنوع فرهنگ حجاب در ایران برگزارکردم." 

اما پوشش و حجاب تنها موضوعی نیست که مریم هاشمی به تماشاگران غربی ارائه داده است. در نمایشگاه هایی که او در لندن، ادینبورگ، شیکاگو و بروکسل داشته موضوعاتی چون "زن" و "مذهب" را نیز به تصویر کشیده است. آخرین کارهای او در حال حاضردر "موزه کانال لندن" به نمایش گذاشته شده است. این موزه خود در کنار کانالی آبی قرار دارد. موضوع آثار نقاش هم، کانال و زندگی در اطراف آن است. مریم هاشمی می گوید در کارهای جدیدش نیز مثل همیشه "تضاد" نشان داده شده، موضوعی که همواره انگیزه ای مهم برای ارائه کارهای هنری او بوده است:

"نشان دادن تضاد در نقاشی، همیشه برایم خوشایند بوده است. این تضاد در بسیاری موارد با یک طنز همراه است. با اینکه این فضای تضاد و سورآل را در ایران تجربه کردم، ولی در محیط لندن هم بخوبی دیده می شود. مثلا همین نمایشگاه کانال برای من نشان دادن تضاد هاست. در فاصله کمی از یک محیط شلوغ و پر از عجله، یک کانال آب قرار گرفته که گویای یک زندگی آرام، خونسرد و بدون دغدغه است؛ انگار از زمانی به زمان دیگر و از یک ریتم سریع به یک ریتم آرام می روید."

مریم هاشمی آنطور که خود می گوید برخلاف بسیاری از نقاشان پیش از خود، علاقه ای به سبک رئالیسم ندارد. قاب رآلیسم برای نقاشی های او تنگ است. چشم این نقاش سی و دو ساله و رنگ های روی بومش در جستجوی چیزی فراتر از شباهت به لنز یک دوربین عکاسی است.  ذهن او بیشتر هوای پرواز به آسمان تخیل را دارد:

"من فکر می کنم، لزومی ندارد که همه چیز را عین همان که هست کشید. چرا باید یک دست را درست مثل یک دست نشان داد؟ کامپیوتر و عکاسی هم این کار را می کند. اما اگر به کارهای مدرن نگاه کنید، می بینید که هیچ شباهتی به واقعیت ندارد. این درست است که بسیاری از افرادی که شروع حرکت مدرن بوده اند، پیش از آن سبک رئالیست را طی کرده اند اما من فکر می کنم آنها این را هدیه به دنیای نقاشی داده اند و دید افراد را عوض کرده اند. من لزومی به بیان واقعیات ظاهری در نقاشی نمی بینم و سعی دارم به نوعی درون پدیده های مختلف را هم به تصویر بکشم."

در پی گریز از برون و ترسیم درون پدیده ها، مریم هاشمی سبک هنری خود را اینطور توصیف می کند:

"سبک کارم را بیشتر سوررآلیسم می دانم. در سوررآلیسم نقش تخیل زیاد است و شباهتی به واقعیت ندارد و بطور کلی همه چیز از تخیل و ناخودآگاه گرفته می شود. درک آن راحت نیست و نمی توان گفت که صد درصد پیام خاصی در آن وجود دارد. هر کس می تواند برداشت خود را از آن داشته باشد یا هیچ برداشتی نداشته باشد."

در پاسخ به آخرین سوال که چه کسی بیش از همه به او یاد داده است می گوید: "از همه کس و همه چیز یاد گرفته ام و به همین علت نامی نمی آورم تا کسی را فراموش نکنم."

در گزارش مصور این صفحه آثاری از مریم هاشمی را می بینیم که نمایشگاه کارهای او تا ۳۰ آگوست (۸ شهریور) در موزه کانال لندن برپاست.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

حکیم میر

هرگاه که در شمال هاید پارک و در خیابان "اجور رودEdgware Road" لندن قدم می زنم، به یاد شب های چراغان و مغازه های پرزرق و برق و کافه های دود آلود قاهره می افتم که تا سحرگاهان دروازه های خود را به روی مشتریان وقت کُش و شب زنده داران قلیان کـَش، باز می گذاشتند. قدم زدن در این خیابان احساسات کهنه ای را درمن ِ عرب زده  بیدار می کند که دیری است خفته بود.

اگر برای نخستین بار به این محلۀ عرب نشین گذار کنی، یقیناً شگفت زده خواهی شد. در اینجا غیر عرب را به ندرت می بینی. به هر سوی که بنگری، تابلوی نوشته شده به خط درشت عربی و نام های عربی را بر سر مغازه ها و در کنار آنها خواهی دید، و بر هر فروشگاهی که قدم بگذاری، دو یا چند نفر را در حال صحبت به زبان عربی خواهی یافت. در خیابان اجور رود لندن با زن های سیاه پوشی روبرو می شوی که حتا چشمان خود را نیز در پشت روپوش پنهان کرده اند؛ انگار در حال قدم زدن در یکی از خیابان های شهر جدۀ عربستان سعودی باشی. 

رستوران هایی که درهر دو سوی خیابان صف کشیده  و در پس کوچه های آن نیز جای گرفته اند، تقریباً همه شان، غذاهای عربی، بخصوص لبنانی، مراکشی، مصری و عراقی سرو می کنند. مغازه ها و حتا داروخانه ها در اینجا تولیدات کشورهای عربی را می فروشند. اگر علاقمند سوغات یا عطرهای عربی باشی، از اینجا دست خالی نخواهی رفت، و اگر شب هنگام، دروازۀ کافه ها، رستوران ها ومغازه های لندن به رویت بسته شد، اینجا تا پس از نیمه شب، باز خواهد بود.

براساس گفتۀ عرب هایی که به اینجا می آیند و صاحبان برخی از رستوران ها، اجور رود از اواخر دهۀ ۱۹۸۰ بدین سو، کم کم به محل جنب و جوش عرب ها تبدیل شد. خیابان اجور رود در مرکز شهر لندن موقعیت دارد و با خیابان های مشهور و تجاری آکسفورد استریت و خیابان رجنت متصل است. از اینجا به راحتی می توانی به میدان مشهور پیکادیلی بروی. از طرف شرق اجور رود که راه بیافتی، در پایان خیابان، پارک مشهور "هاید پارک" پیشارویت قرار دارد که در آنجا نیز عرب ها را خواهی دید.

شیرینی های چرب وسوغات های رایگان

چند روز پیش فرصتی یافتم، تا بار دیگر با این خیابان تجدید عهد کنم. در سر خیابان با چند مبلغ زن و مرد مسیحی که ظاهراً غربی بودند، برخوردم. انجیل و تعالیم حضرت عیسی را که به زبان عربی ترجمه شده بود، در دست داشتند و با لهجۀ شکستۀ عربی صدا می زدند: "هدایا مجانیة"، یعنی هدیه های رایگان، تا عابران عرب از آنها بگیرند. غافل از اینکه عرب هایی که به اینجا می آیند، از آن تنگدستان و شاید هم آن قدر اهل مدارا نیستند که به سوغات های رایگان، آن هم مذهبی، چشم بدوزند.

از آنها که گذشتم، به مغازه ای سرزدم که گونه های مختلفی از شیرینی های عربی در ویترین های شیشه ای آن با نظم چیده شده بود. صاحب مغازه یک عراقی بود، و دو زن باحجاب زیر دستش کار می کردند. در نگاه اول گمان بردم که شیرینی های این محل شاید از کشورهای عربی وارد شده باشد. اما فروشنده گفت، تولید شیرینی عربی حالا در لندن کار ساده است و تنها برخی مواد آن از کشورهای عربی وارد می شود.

شیرینی های خوشمزه و اشتها آوری می فروختند، اما بسیار روغنی و پرچرب بود. یکی از فروشنده های زن در پاسخ به این پرسش من که بیشترمشتریان شان اهل کدام ملت ها هستند، گفت که مشتریان آنها تنها عرب نیستند، افرادی از دیگر ملت ها، از جمله انگلیسی ها، نیز به شیرینی های عربی علاقه دارند. اما اگر از چشمدید خود بگویم، در چند ساعتی که در خیابان اجور رود قدم زدم و با شماری از جوانان عرب صحبت کردم، از دو یا سه انگلیسی بیشتر ندیدم.

سنت ها و ارزش های عربی و همگرایی با جامعۀ بریتانیا

از این مغازه که بیرون شدم، در فاصلۀ چند قدم، چندین کتابفروشی توجهم را جلب کرد. صاحب یکی از آنها یک مرد میانسال به نام فرید بود. پیش از آنکه خود را معرفی کند، از سیمایش هویدا بود که اهل مصر است. فرید، علاوه بر کتاب، مجله های سیاسی، فرهنگی و هنری و روزنامه های مختلف عربی نیز می فروشد. تقریبا همۀ اینها را از کشورهای عربی، بخصوص مصر و لبنان وارد می کند. او، برغم اینکه سال ها است با خانواده اش در لندن زندگی می کند، هویت عربی و مصری خود را از دست نداده و به آن می بالد. همزمان، این مانع آن نشده که با جامعه بریتانیا در بیامیزد و مدغم شود؛ فرید می گوید، با بریتانیائی ها سر و کار دارد و در محافل اجتماعی آنها شرکت و در مورد مسائل مختلف با آنها به تبادل نظر می پردازد. ولی به دلایل مذهبی، به محافل شراب نوشی یا رقص که بسیارغربی باشد، نمی رود.

با بیشترعرب هایی که صحبت کردم، دیدگاه شان در مورد ادغام شدن در جامعۀ بریتانیا نزدیک به دیدگاه فرید بود. و این در واقع بازتاب دهندۀ آن است که دین همچنان یک بخش ناگسستنی از هویت بخش اعظم عرب های بریتانیا است که با آداب و رسوم آنها در هم آمیخته است. در میان اقلیت های مهاجر در بریتانیا، به ندرت می توان اقلیت دیگری را یافت که مانند عرب ها پایبند به سنت ها و ارزش های خود باشند. یک گذار کوتاه در خیابان اجور رود و صحبت با مغازه داران و عابران عرب آن، شاید این واقعیت را روشن تر کند.

شمار دیگری را هم دیدم که در کنار مذهب، مانع دیگر ادغام شدن در جامعۀ بریتانیا را، نژادی می دانستند. مصطفی، دانشجوی دکترا در مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقائی دانشگاه لندن که در روزهای پایان هفته با نامزد خود به اینجا می آید، می گوید، او در آغاز که وارد دانشگاه شد، فکر می کرد میان وی و همکلاسی هایش فرقی وجود ندارد و آنها او را یکی از میان خود می پندارند. اما با گذشت زمان و شناخت بیشتر از مردم انگلیس نظرش تغییر کرد. مصطفی معتقد است که برخلاف برخی دیگر کشورهای غربی که نژاد پرستی در آنها آشکار است، در بریتانیا نوعی از نژاد پرستی پنهان وجود دارد.

در این میان اما، حساب عده ای از عرب های بریتانیا، بخصوص لبنانی ها که در میان عرب ها، بیشتر از دیگران به لیبرال بودن شهرت دارند، شاید جدا باشد. جوانا، یک دختر جوان لبنانی است که  در نحوۀ رفتار و کردار و طرز پوشش، باغربی ها تفاوت زیادی ندارد. او اهمیت زیادی به نقش مذهب یا سنت های اجتماعی عربی در زندگی اش قائل نیست. جوانا مشروب می نوشد و با پسران غربی به دیسکوتک می رود و دیدگاه های غربی دارد.

جزم اندیشان در شهر کثرت گرا

شامگاه که اجور رود را ترک می کردم، با چند جوان از پیروان گروه افراطی "حزب التحریر" برخوردم. میزی را در کنار خیابان قرارداده و کتاب های مذهبی عربی را روی آن چیده بودند. در جلو میز پرچم سیاهی را آویخته بودند که بر آن کلمۀ شهادت نوشته شده بود. آنها به هر عرب یا غیرعربی که به کتاب هاشان نگاه می کرد، وارد صحبت می شدند. همه ریش داشتند، درست مانند جوان های اسلامگرایی که در مصر می دیدم، اما اینها را تندروتر یافتم.

کتابی را به من هدیه داده و مرا دعوت کردند که به گروه آنها بپیوندم و در پیاده کردن نظام "خلافت اسلامی" در جهان همکاری کنم. در جریان گفتگو، من از چند دانشمند معتبر مذهبی که با ایجاد چنین نظامی در جهان معاصر مخالفند، سخن نقل کردم. "تحریری ها" نه تنها آرای این دانشمندان را مردود دانستند، بلکه خود آنها را نیز بد گفتند. هیچ نظام حاکم در جهان را، که بریتانیا نیز از آن میان است، نمی پذیرفتند.

خالد، یک مرد سالمند سعودی که در کنارم ایستاده بود و به گفتگوی ما گوش می داد، به آنها گفت: "من در عجبم؛ شما دولت بریتانیا را محکوم می کنید و آن را یک نظام شریر و فاسد می پندارید. در حالی که همین نظام، به شما پناهندگی داده و اجازه می دهد که در این کشور فکر و اندیشۀ خود را تبلیغ کنید. تنگ نظری شما و بردباری بریتانیایی ها را که می بینم، واقعاً حیرت زده می شوم!"



در گزارش تصویری این صفحه شما به دیدن از خیابان اِجوِر و مغازه های آن دعوت می کنیم.

 

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: دانیل لیبسکیند (Daniel Libeskind) معمار، هنرمند و طراح یهودی تبار آمریکاست که در لهستان به دنیا آمده است. موزۀ یهودیان برلین، موزۀ هنرهای دِنور در آمریکا، موزۀ سلطنتی جنگ در انگلیس، موزۀ سلطنتی انتاریو در کانادا، موزۀ یهودیان دانمارک و مرکز ووهل (Wohl) در دانشگاه بار-ایلان اسرائیل از جملۀ آفریده های مشهور اوست. اخیراً در تارنمای تد (TED) نوار ویدیویی سخنرانی دانیل لیبسکیند منتشر شد که او در آن ویژگی های معماری نوین را توضیح می دهد. متن زیر فشردۀ همان سخنرانی است.

دانیل لیبسکیند

وقتی که من به اندیشه و دیدگاه های جالب آدمها گوش می دهم، خیلی الهام می گیرم. ولی تا به اطراف این ساختمان نگاه می کنیم، متوجه مقاومت هنر معماری در برابر تغییر و تحول می شویم. ما می توانیم اندیشه های بکر و جالبی داشته باشیم، ولی در نهایت می بینیم که تغییر دادن جهان، کار حضرت فیل است.

اما چیزی که همیشه توجه من را به خودش جلب می کند، ایجاد فضایی است که هرگز پیش از این وجود نداشته است؛ فضایی که ما تنها در رؤیا و روانمان وارد آن شده ایم. من فکر می کنم، هنر معماری مبتنی بر همین رؤیاهاست. معماری بر پایۀ بتون و پولاد و خاک، استوار نیست. پایۀ آن، کنجکاوی است. همین کنجکاوی است که زیبا ترین شهرها و فضاها را پدید آورده است.

معماری، یک داستان است. داستانی در باره تلاش و نبرد  با دست نارس ها و ناشدنی ها که از طریق مواد سفت و محکم تعریف می شود. وقتی که به ساختمان های خیره کنندۀ کلیسا ها و نیایشگاه ها و اهرام و پاگوداها و شهرهای هند و ماوراء آن نگاه می کنید، شگفت زده می شوید که اینها را انسان ها ساخته اند، نه یک خالق مطلق. هر چیزی را که ساخته شده، می شود حتا بهتر ساخت.

دانیل لیبسکیند

از دید من، غیرمنظره، غیر قابل توضیح، رادیکال، خام، نوک دار، دمکراتیک، پیچیده، حقیقی، گویا، ریسکی، احساساتی، خوشبینانه، سیاسی، دستی، بیاد ماندنی، رسا، فضادار بودن از جملۀ ابعاد یک معماری مهم است. این یک رویکرد شخصی من است. شاید منتقدان هنری و معماری یا شهرسازان از این ابعاد خوششان نیاید. ولی من فکر می کنم، این عنصرها همانند اکسیژنی است که به ما امکان می دهد در ساختمان ها و شهرها با آسایش بیشتر زندگی کنیم و با فضای اطراف ارتباط برقرار کنیم.

خوشبینی در قبال بدبینی
من مطمئنم که خوشبینی، هنر معماری را به پیش سوق می دهد. معماری تنها پیشه ای است که ایمان به آینده، جزء ملزوماتش است. شما می توانید یک ژنرال، یک سیاستمدار یا یک اقتصاددان افسرده باشید، یا موسیقی دانی که الحان غم انگیز تولید می کند، یا نقاشی که به رنگ های تیره علاقه دارد. اما معماری، وجد و خلسۀ تمام و کمال است و به آیندۀ بهتر ایمان دارد. و همین باور است که به نظر من، محرک جامعه امروزی است.

رسایی در قبال خنثایی
من به رسا و پرمعنا بودن معماری باور دارم و از بی طرفی و نادرگیری، منزجرم. نادرگیری یا خنثی بودن را در هیچ بُعد زندگی نمی پسندم. رسایی یا "اکسپرسیو" بودن به مانند قهوه اسپرسو است که عصارۀ آن را می گیریم و می نوشیم. اما در بخش اعظم معماری های کنونی از رسایی خبری نیست. چون ما فکر می کنیم معماری، جزئی از قلمرو خنثایی است و دیدگاه و ارزش خاصی ندارد. ولی من بر این باورم که رسایی و بیان فضا و شهرهای ماست که به معماری معنی می دهد. و مسلما، فضا های رسا برهنه نیستند و تنها در مقام تاًیید دانسته های ما نیستند. فضای رسا می تواند ما را آشفته کند. خب، زندگی همین است. زندگی ماده بی هوش کننده نیست که همواره ما را به تبسم وا دارد، بلکه چیزی است که از فراز مغاک تاریخ به فضاهای ناشناخته ای راه می یابد و ما را با خودش می برد.

رادیکال در قبال محافظه کار
رادیکال، یعنی چه؟ من فکر می کنم، چیزی که ریشه های عمیقی در سنت دارد، رادیکال است. و معماری هم رادیکال است. "رادیکال" به معنای حفظ فرم های مرده نیست، بلکه معنای آن ارتباط زنده با رخدادهای داستانی کیهانی است که ما هم جزئی از آن هستیم؛ داستانی که همچنان ادامه دارد و می تواند پایانی خوب یا بد داشته باشد. و داستانی است که نقش ما در آن، به خودی خود، دارد جریان داستان را شکل می دهد.

نمونۀ محافظه کاری، معماری شوروی است که شبیه لاس وگاس قدیمی است. وظیفه آن حفظ احساسات و سنت هایی است که مانع از پیشرفت ذهن می شود. معماری رادیکال است که با این نوع معماری باید مقابله کند. به نظر من، معماری، یک نوع رویارویی است. از این رو آن نباید خنک و بی احساس باشد.

احساساتی در قبال خنک
خیلی ها معماری خنک و عاری از احساس را ارج می نهند  و من همیشه مخالف این رویکرد بوده ام. من فکر می کنم، احساسات، عنصری حیاتی است و زندگی بدون احساسات لطفی ندارد. حتا ذهن، احساساتی است. هیچ استدلال عقلانی ای نیست که در فضای اخلاقی ِمعمای ِفلسفی ِهستی ِما موضع نداشته باشد. من فکر می کنم، احساسات، بُعدی است که حتماً باید وارد فضا و زندگی شهری شود. و مطمئنا، همه ما درگیر پیکار احساساتمان هستیم و همین چیز است که دنیا را به مکانی شگفت انگیز تبدیل کرده. رویارویی بی حسی با احساسات، نوعی گفتگوست که به نظر من، خود شهرها پرورش داده اند که نتیجۀ پیشرفت شهرهاست و تنها مربوط به شکل شهرها نمی شود. زیرا ساختمان های خنک و احساساتی، تنها تجسم سرشت سازندگانشان نیستند، بلکه ماهیت ساکنانشان را هم نشان می دهند.

درنیافتنی در قبال دریافتنی
بیش از حد ما تلاش می کنیم همه چیز را دریابیم. ولی زبان معماری متشکل از واژه ها نیست. مقام زبان معماری را نمی توان به حد یک رشته نُت و کُدهای برنامه ای کاهش داد، تا قابل نوشته شدن با واژگان باشد. بسیاری از ساختمان هایی که در بیرون می بینیم، به شدت مبتذل است. می خواهم یک داستان را برایتان تعریف کنم که بسیار کوتاه است و فقط در این حد که "داستانی برای گفتن ندارم". یعنی باید معماری دارای ابعادی باشد که شاید با واژه ها اصلاً قابل توضیح دادن نباشد، زیرا آن با جهان تناسب ها و قرینه ها و مصالح ساختمانی، نور و منابع گوناگون دیگر سر و کار دارد. از این رو، این پنداشت که معماری باید واضح و روشن باشد، به نظر من، تصور باطلی است که معماری را پیش پا افتاده کرده است.

دست در قبال رایانه
مسلماً، زندگی ما بدون رایانه دیگر معنا ندارد. تمام کار و بار ما وابسته به رایانه است. ولی رایانه نباید به چیزی مثل دستکش تبدیل شود، بلکه دست، باید محرک رایانه باشد. با وجود ابهام فیزیولوژیک موجود، من باور دارم که دست دارای منبع است، هرچند آن منبع هنوز ناشناخته است. نیازی نیست در این باره صحبت عارفانه داشته باشیم. این دست ها را به ما نیروهایی داده اند که شامل حیطۀ اختیارات ما نمی شود. وقتی که من نقشه می کشم، شاید از کار رایانه تقلید کنم، اما آن طرح، رایانه ای نیست. آن طرح ها از سرچشمه های ناشناخته و ناشناختنی و نادیده برمی آید. آن چه ما می بینیم، دست ماست که طرح را می کشد. از این رو رایانه باید پاسخگوی دست ما باشد، نه برعکس. این نکته جزئی از پیچیدگی هنر معماری است.

پیچیده در قبال ساده
مطمئناً، تبلیغات "هر چه ساده تر، بهتر" را به خورد همۀ ما داده اند. من به این گفته ایمان ندارم. ضمن گوش دادن به صحبت های شما، به خود اندیشیدم که پیچیدگی اندیشه ها و لایه های مفهوم ها شگفت انگیز است. جراحی مغز، نظریۀ هسته ای، علم پیدایش یا ژنتیک و اقتصاد رشته های بسیار پیچیده اند. دلیلی ندارد که هنر معماری از پیچیدگی بهراسد و در عالم وهمی ِسادگی بماند. معماری هم پیچیده است. چون فضا پیچیده است. فضا چیزی است که در درون خود می شکند و وارد عالمی کاملاً متفاوت می شود و نمی توان آن را ساده انگاشت. زندگی ما، احساسات ما، تمایلات ذهنی ما، همه و همه، پیچیده اند. به باور من، معماری باید این پیچیدگی را در همه فضاهایی که ما در اختیار داریم، بازتاب دهد.

سیاسی بودن در قبال گریزان بودن
و این بدان معناست که معماری یک هنر سیاسی است. "سیاسی بودن" دشمن معماری نیست. "پولیته آ" به معنای شهر است، یعنی همۀ ما با هم. و حتا اگر یک غریبه، یک خانۀ خصوصی را ببیند، اقدامی سیاسی انجام گرفته است. چون آن خانۀ خصوصی برای دیگران هم قابل رؤیت است. ما در جهانی زندگی می کنیم که بیش از پیش، ما را به همدیگر پیوند می دهد. گریز از این محیط که از ویژگی های معماری به اصطلاح، "ناب" بود، هرگز مورد پسند من نبود. من معتقدم که معماری باید فضاهایی را بسازد که فراتر از انتظارات معمول ماست و در عین حال، نقّاد است. چون معماری، شامل طرح پرسش هم می شود و کار یک معمار تنها دادن پاسخ نیست. دقیقاً مثل خود زندگی که ما را در برابر سوال ها قرار می دهد. از این رو، معماری باید حقیقی باشد.

حقیقی در قبال شبیه سازی
تقریباً همه چیز را می توان شبیه سازی کرد، مگر قلب و روان انسانی را. هنر معماری تقریباً با قلب و روان انسانی درهم بافته است. چون ما در جایی به دنیا آمده ایم و در جایی خواهیم مرد. حقیقت معماری، غریزی است، ذهنی نیست و از کتاب ها و نظریه ها برنمی آید. معماری، واقعیت پرماسیدنی (قابل لمس) است. ما می توانیم در و پنجره و آستانه و تخت خواب را لمس کنیم. ما اجزائی از جهان معمایی و غنی مجازی را برمی داریم و در جهان حقیقی چیزی می سازیم.

غیرمنتظره در قبال عادی
عادت چیست؟ عادت، زنجیر و زهر ذهن ماست، در حالی که "غیر منتظره" همیشه ناگهانی است. معماری عادی، احساس کاذب ثبات را در ما ایجاد می کند. اما معماری ای که پر از تنش است و فراتر از خودش می رود، تا به قلب و روان انسان ها راه یابد و زنجیرها و عادت ها را می شکند، معماری ای است که انتظارش را نداشته اید. البته، عادت ها را معماری نهادینه می کند. اگر یک نوع بخصوص معماری را همه جا ببینیم، در جهان ِهمان نور و مصالح و زاویه ها محصور می مانیم و می پنداریم که جهان، مانند ساختمان های ماست. در حالی که ساختمان ها اند که محصور مهارت و شگردهای محدودی هستند. غیرمنتظره، خام هم هست.

خام در قبال پالوده
خام، یعنی تجربۀ برهنه که با تجمل و مصالح گران قیمت و پالودگی "فرهنگ برتر" آلوده نشده است. من فکر می کنم، در آینده "فضای پایدار و دوام دار" به معنای فضای خام خواهد بود. فضایی که تزیین و آراسته نشده، ولی می تواند هوای خنکی داشته باشد و انعکاس خواسته های ما باشد، فضایی که همیشه مثل یک سگ دست آموز، ما را دنبال نمی کند، بلکه جلو می رود و به ما امکانات و تجربه های دیگری را نشان می دهد که هرگز جزء واژگان هنر معماری نبوده است.

نوک تیز در قبال بی نوک
معماری خام، نوک تیز است، نه کند و بی نوک؛ چیزی است که روی واقیعت متمرکز است، چیزی است که با قدرت و نفوذ بصری خود می تواند حتا یک فضای کوچک را تغییر دهد. یعنی معماری می تواند به اندازه علوم بزرگ نباشد، اما از طریق نقطۀ تمرکزی که آن ایجاد می کند، معماری می تواند به شیوۀ ارشمیدس مبین ماهیت زندگی باشد. در واقع، بعضاً یک ساختمان می تواند به این پرسش ها پاسخ بدهد که "چه باید کرد؟"، "دیگران چه کرده اند؟"، "چه گونه جهان توانسته است در میان ثبات و بی ثباتی باقی بماند؟" 

جدیدآنلاین: نمونه هایی از معماری مورد نظر دانیل لیبسکیند را که بیشترشان از آفریده های خود اوست، می توانید در همین صفحه ببینید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: دسترسی به تارنماهای های خبری و فرهنگی پرمحتوا نیاز بسیاری از خوانندگان پیشین روزنامه ها را برآورده می کند. رقابت بالا گرفته و توزیع روزنامه های رایگان در گوشه و کنار خیابان و به خصوص در نزدیکی ایستگاه های مترو بخشی از زندگی روزمره در پایتخت های بزرگ در غرب است. بحران روزنامه ها و نقش رسانه های دیجیتال در رقابت با روزنامه ها موضوع کتابی است به نام "کالای رایگان: آیندۀ بهای رادیکال" به قلم کریس اندرسون که در لندن منتشر شده. اما دانکن، معاون سردبیر نشریه اکونومیست در بارۀ این کتاب گزارشی دارد در روزنامه گاردین که فشرده ای از آن را در اینجا می خوانید.


رسانه های رایگان
اما دانکن

کریس اندرسون، نویسندۀ کتاب،  یک آگاه واقعی عصر اطلاعات است.  با سردبیری اوست که مجله وایرد Wired، صدای جهان دیجیتال، جوایز بی شماری را برده است.  سخنرانی های او در مورد اقتصاد اینترنتی، راهنمای جمع کثیری است.  او خبرنگاری فوق العاده است؛ من این را می دانم، چون قبل از مشهور شدنش هم با او کار کرده بودم. 
اما اندرسون بخش اعظم شهرتش را مدیون نویسندگی است. او عمدتا در این باره می نویسد که چه گونه تکنولوژی دیجیتال، جهان را به جایی بهتر تبدیل کرده است. 

کتاب اول او، The Long Tail یا دنبالۀ دراز، تاًثیرگذاری چشم گیری داشت.  این کتاب می گوید، در جهان فروش کالاهایی مثل خشت و آجر که هزینۀ بازاریابی و توزیع بالاست، شرکت ها از فروش کمیت بسیاری فقط از چند کالای پرفروش سود کلانی می برند. برعکس، در جهان دیجیتال، جهانی که هزینۀ بازاریابی و توزیع پایین است، شرکت ها می توانند از فروش مقادیر کوچکی از شمار بزرگی از کالاها نفع ببرند.

این ایده برای همه جذابیت داشت. بازرگانان به این دلیل این ایده را پسندیدند که ظاهرا به آنها نشان می داد که از پدیده پیچیده اینترنت چطور به نفع خود استفاده کنند و برای اشخاص خلاق این ایده به این معنا بود که شانس بهتری برای کسب پول از طریق فروش موسیقی عجیب و غریب و نه چندان مرغوبشان، که کمتر کسی آن را می خرید، به دست می آوردند. فرهنگیان هم به این دلیل از این ایده خوششان آمد که از این طریق نه تنها از تازه ترین کتاب ها و موسیقی و فیلم ها، بلکه از فلسفۀ آلمان، ترانه های محلی قرن هجده و همچنین از فیلم های اکسپرسیونیستی نیز، که دنبالۀ دراز انحنای توزیع را تشکیل می دهد، می توانستند لذت ببرند.

این فکر عالی شاید اندکی خوش بینانه باشد. چرا که اطلاعاتی  که اخیرا به دست آمده، آن را تاحدی تضعیف می کند. تحلیلی از نشریۀ بررسی تجارتی هاروارد در مورد فروش اینترنتی موسیقی و فیلم نشان می دهد که این میدان عرضۀ کالا نیز همانند فروش آن در بازار واقعی همچنان در تسلط فیلم های تجارتی است.

عرضۀ رایگان نیز نمونۀ دیگری از چگونگی تغییر زندگی و تجارت توسط تکنولوژی دیجیتال است. اگرچه این بار به معنی توزیع آنچه است که عنوان فرعی کتاب آن را بهایی رادیکال" نامیده... یعنی صفر!  تجارت براساس ارائه کالاهای رایگان پدیدۀ جدیدی نیست – مثلا برنامه های تلویزیونی و رادیویی، تفریح را به رایگان در مقابل توجه مخاطبان ارائه می کنند.  با این حال، در حال حاضر کالاهای رایگان بیشتر از هر زمان دیگری موجود است.

کالاهای رایگان به دلیل یک تفاوت عمده دیگر میان جهان خشت و آجری (که اندرسون آن را جهان اتم می نامد) و جهان دیجیتال (که اندرسون آن را جهان بیت bit نامیده) توزیع می شوند.  در جهان اتم، تولید و توزیع هر کالا گران است؛ در جهان بیت، هزینۀ این کار تقریبا صفر است.  این قضیه پیامدهای متفاوتی دارد. الگوهای قیمت گذاری تا بی نهایت می توانند متغییر باشند. کپی کردن تقریبا هیچ هزینه ای ندارد و به همین دلیل کالاها مثل قارچ سبز می شوند.  کسانی می توانند داستان، و ترانه و فیلم خلق کنند و به کسان دیگری به رایگان توزیع کنند. 

فروپاشی هزینۀ تولید و توزیع، هم به سود مصرف کنندگان است و هم شرکت ها.  مثلا ویکیپدیا، تمام اطلاعات خود را به هرکسی با ارتباط اینترنتی ارائه می کند، درحالی که این کار، تجارت مربوط به تدوین دانشنامه را از بین می برد.  اشتراک فایل لذتی گرانبها اما رایگان را به میلیون ها نفر ارائه کرده، در حالی که این امر بقای شرکت های ثبت و پخش موسیقی را با تهدید روبرو کرده است.  سرقت اینترنتی میلیون ها تن از مردم چین را با لذت فیلم های هالیوود آشنا کرده، در حالی که این موضوع، فروش موسیقی، نرم افزار ضبط موسیقی را در کشورشان تقریبا غیر ممکن ساخته است.

روزنامه ها دو منبع درآمد دارند – آگهی های تجاری و خوانندگان، اما اینترنت هردوی این منبع درآمد را از بین برده است.  تبلیغات تجاری در اینترنت بیشتر از چاپ آن در روزنامه ها، موثراست.  برای مثال، سعی کنید در اینترنت آگهی اتاقی واقع در خط متروی ویکتوریای لندن را، برای اجارۀ کمتر از صد پوند در هفته در آپارتمانی که ساکنان آن همه خانم هستند و سیگار نمی کشند، در تارنمای کاریگ لیست در اینترنت بیابید.  بعد سعی کنید همین مشخصات را از طریق آگهی های روزنامه ای پیدا کنید.

برای خوانندگان، اخبار بر روی اینترنت خبری تر است، اما نه فقط به این دلیل که شرکت های بزرگی همچون گوگل آن را به رایگان عرضه می کنند، بلکه به این دلیل که مردم، به طور فزاینده ای، بر روی اینترنت به یکدیگر می گویند که چه خبر است: تویتر و فلیکر بهترین منبع اطلاعات و تصویر از ناآرامی های ایران بوده اند. 

انتقال آگهی های تجاری به اینترنت و نشر رایگان اطلاعات ممکن است منجر به از بین رفتن روزنامه ها شود.  بسیاری از نشریات محلی در بریتانیا و آمریکا به همین دلیل تعطیل شده اند. برخی از زوایای توزیع کالاهای رایگان قبلا پیش بینی شده بود. 

پانزده سال پیش، زمانی که جهان آغاز به دیجیتالی شدن کرد، نگرانی افراد باهوش در صنعت موسیقی و فیلم هم آغاز شد؛ چرا که می دانستند کپی کردن موسیقی و فیلم تا چه حد ساده است.  اما برخی دیگر از زوایای دیجیتالی شدن جهان کاملا غیرمنتظره بود. به عنوان مثال، ویکیپدیا و نرم افزار های موسوم به منبع-باز یا "اوپن سورس"، محصول چیزی هستند که اقتصاددان ها را کاملا غافلگیر کرد و آن علاقه و لذت مردم از ارائه این گونه کالاهای متفاوت رایگان بود؛ تولید کالاهایی که معمولا کاری درخور دستمزد پنداشته می شود.

با این روش و بسیاری روش های دیگر، توزیع کالاهای رایگان جهان را به محل بهتری تبدیل می کند.  مرگ روزنامه ها غم انگیز است، اما ناآرامی های ایران نشان می دهد که تکنولوژی دیجیتال راهی بسیار موثرتر نسبت به چاپ، برای انتشار اطلاعات در مورد رفتارهای نامعقول دولت هاست.

همان طوری که مخالفان تکنولوژی می دانند، پیشرفت های تکنولوژیک همیشه روش های قدیمی تجارت را از بین می برد، اما شرکت های جدیدی به سود مصرف کنندگان ایجاد می شوند و زندگی همچنان ادامه می یابد. اما با آن هم از راه های جدید تکنولوژی خطراتی نیز متصور است که این کتاب به توضیح آن می پردازد.

کتاب با این بحث که روند جاری به کجا می انجامد، به پایان نرسیده، بلکه پایان این کتاب توضیح "پنجاه الگوی تجارتی مبتنی بر ارائۀ کالاهای رایگان" است که پنداشته می شود مخاطب آن تجارت پیشگانی باشند که در جلسات سخنرانی اندرسون در مورد این موضوع حضور می یابند.

Free: The Future of a Radical Price
by Chris Anderson
pp298,
Random House,
£18.99


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده حسینی

اگرچه عمر خیام نیشابوری در زمینۀ علوم ریاضی و اخترشناسی تبحر داشته، عمدۀ شهرت جهانی وی به خاطر رباعیاتش بوده است.

هر ساله در مراکز فرهنگی مهم جهان، نشست های ادبی در تجلیل از مقام خیام نیشابوری و شعر او برگزار می شود که تازه ترین آنها گردهمائی ادبی با حضور استادان و دانشوران برجسته ایرانی و غیر ایرانی در کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج انگلستان بود. پیشتر گردهمائی مشابهی در بزرگداشت خیام در زادگاه او در نیشابور و در بسیاری دیگر از مراکز فرهنگی برپا شده بود.

آنچه که بیش از هر چیز در این نشست ها یک فارسی زبان را به وجد می آورد، خواندن رباعیات خیام به فارسی و زبان های دیگر توسط استادان غیر فارسی زبان بود. در نشست کمبریج هم آنها از سراسر جهان در یکی از معتبرترین مراکز علمی دنیا گردهم آمده بودند، تا شوق و علاقه خود را نسبت به این شاعر پارسی گوی نشان دهند.

اما بسیاری معتقدند که اگر ادوارد فیتزجرالد ترجمۀ آزاد رباعیات خیام به زبان انگلیسی را در سال ۱۸۵۹ میلادی منتشر نکرده بود، گمان است که خیام امروز به این اندازه شناخته شده و محبوب نمی شد. دانیل کارلین که دربارۀ ترجمۀ ادوارد فیتزجرالد کتابی نوشته، می گوید که یک دست نویس فارسی رباعیات خیام متعلق به سدۀ پانزدهم میلادی، سال ۱۸۵۶ به دست این شاعر انگلیسی افتاد و بی درنگ او را مجذوب فلسفۀ ماتریالیستی بیباکانۀ خود کرد.

در نتیجه، فیتزجرالد تصمیم گرفت آن رباعیات را به جهان انگلیسی زبان معرفی کند. به باور کارلین، ادوارد فیتزجرالد یک نیمۀ خیام را کشف کرد و نیمۀ دیگر او را باز آفرید، تا رباعیات او برای یک خوانندۀ غربی هم قابل درک و فهم باشد.

ولی خود فیتزجرالد چندان معتقد نبود که از خیام چهرۀ نوی ساخته است. وی در آستانه بازچاپ ترجمۀ رباعیات گفته بود: "این کتاب تنها اثر از آثار بزرگ من است که تقاضا دارد... نمی شود گفت که سروده های آن پارسی (خیام) چیز تازه ای در بر دارد. نکتۀ مهم این است که او جرأت گفتن آن سخن ها را داشت، درست به مانند لوکرتیئوس رومی. و حالا من آن را با الحان تسامح آمیز انگلیسی درآمیخته ام. همین."

ترجمۀ رباعیات خیام به قلم فیتزجرالد از پرفروش ترین کتاب های منظوم انگلیسی است. یکی از آثار گران بهائی که همراه با کشتی معروف تایتانیک سال ۱۹۱۲ در عمق اقیانوس اطلس نشست، چاپ نفیس همین ترجمۀ رباعیات خیام بود. در آن دوره در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی انجمن های دوستداران خیام تأسیس شد که علاقمندان به رباعیات هرچند گاه یک بار گرد هم می آمدند و به شعرخوانی و تحلیل آثار خیام می پرداختند.

اکنون هم استادان برجستۀ ادبیات انگلیسی کتاب های گوناگونی دربارۀ عمرخیام نیشابوری می نویسند. در این میان می توان به کتاب "رباعیات عمر خیام"، نوشتۀ دانیل کارلین، استاد زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شفیلد انگلستان اشاره کرد که در واقع، نقد و بررسی شعر خیام و ترجمه ادوارد فیتزجرالد است.

"هنر خیام" اثر ویلیام مارتین و ساندرا میسون هم از جمله کتاب های ارزشمندی است که اخیراً منتشر شده و حاوی رباعیات خیام به زبان انگلیسی همراه با تابلوهای نقاشان جهان بر مبنای محتوای آن رباعیات است.

افزون بر بریتانیا کشورهای دیگری چون گرجستان، هلند، روسیه و آمریکا فعالیت شایان توجهی در راستای ترجمه و گسترش اشعار خیام انجام داده اند.

به گفتۀ دکتر فیروزه عبدالله اوا، استاد دانشگاه آکسفورد انگلیس، رباعیات خیام در کشور روسیه هم طراز با آثار ادبی آن کشور به شمار می آید.

در گرجستان مترجمان گوی سبقت را در ترجمۀ رباعیات خیام از یکدیگر می ربایند، به گونه ای که ترجمۀ این رباعیات، سنگ محک مهارت آنها محسوب می شود. در طول صد سال اخیر نه مترجم گرجی در برگردان رباعیات خیام نیروآزمایی کرده اند.

در این روزها هم نمایشگاهی از ترجمۀ رباعیات خیام به انگلیسی در مرکز هری رندسوم دانشگاه تگزاس آمریکا برپاست که به موضوع چگونگی رسیدن ترجمۀ فیتزجرالد از گمنامی به خوشنامی و آوازۀ جهانی اختصاص دارد. این نمایشگاه تا روز دوم اوت ادامه خواهد داشت.

در گزارش مصور این صفحه که از نشست دو روزۀ "خیام، فیتزجرالد و رباعیات" کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج انگلستان تهیه شده، شماری از کارشناس آن اظهار نظر کرده اند. این نشست به همت مؤسسۀ بریتانیایی مطالعات ایرانی، بنیاد میراث ایران در بریتانیا و گروه آموزشی مطالعات خاورمیانۀ دانشگاه کمبریج برگزار شد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

آزاده حسینی

نبرد، قدرت، سنت، مردانگی و خشونت، عناصری هستند که با نخستین نگاه به آثار عکاسی نصب شده بر دیوار ورودی گالری آزبورن ساموئل لندن بر ذهن نقش می بندد.
کمی جلوتر و پس از عبور از یک دالان نسبتاً کوتاه، فضای ذهن کاملاً با اثر هنری "دخیل" تغییر می کند. رنگ سبز و دستانی که به سوی آسمان دراز شده اند و گوئی با معبود خود راز و نیاز می کنند، برای مدتی انسان را از زمین جدا می کند. فرقی نمی کند که پیرو چه دین و مذهبی باشی. آنچه بیش از هر چیزی آشکار است، یک حس غیرمادی است که این اثر در وجود هر انسانی پدید می آورد. اندکی بعد تصاویری دیده می شوند که حکایت از خاطرات بسیار دوردست دارند. 

نمایشگاه آثار سه هنرمند معاصر ایران، صادق تیرافکن، مرتضی دره باغی و بهروز راعی، در گالری آزبورن ساموئل در مرکز شهر لندن به همت ندا دانا حائری از تاریخ ۲۵ ژوئن تا ۱۱ ژوئیه برگزار شده است. این نمایشگاه جزء معدود نمایشگاه هائی است در لندن که اختصاص به هنرمندان ایرانی دارد. در سال های گذشته، آثار هنرمندان ایرانی به عنوان بخشی از نمایشگاه های گروهی هنرمندان خاورمیانه یا بطور کل کشورهای دیگر برگزار می شد. در حال حاضر، آثار عکاسی، صدا و تصویر، نقاشی و چیدمان های هنرمندان معاصر ایران جایگاه هنری خود را در عرصۀ بین المللی پیدا کرده و با قدرت با آنها رقابت می کند.

تصاویر مردانی به شیوه پهلوانی با هم در حال زورآزمائی هستند، آثار به نمایش گذاشته شده صادق تیرافکن، عکاس و هنرمند معاصر، در واقع تلقیفی از هنر عکاسی و کلاژ است. تأکید بر ملی گرائی و هویت ایرانی  به وضوح در آثار این هنرمند دیده می شود. گونه ای از خشونت در عکس ها، که با خون آلود نشان دادن مردان و خنجرهایی که به صورت کلاژ در اطراف عکس ها قرار داده شده اند، به خوبی مشهود است که شاید آن را بتوان در پیشینۀ تاریخی زندگی هنرمند و حضور وی در جنگ هشت سالۀ ایران و عراق جستجو کرد. صادق تیرافکن تا کنون نمایشگاه های متعدد داخلی و برون مرزی در زمینۀ عکاسی، صدا و تصویر برگزار کرده که همۀ آنها با استقبال خوبی روبرو بوده است. 

اثر انتزاعی "دخیل" کاری از مرتضی دره باغی، نقاش معاصر ایرانی است که همانند صادق تیرافکن، اگرچه از تکنیک های نوین دنیای هنر بهره برده، بر هویت ایرانی و این بار فرهنگ مذهبی و شیعی خود پافشاری می کند. دست هائی که در این اثر دیده می شود، برگرفته از دست نمادین حضرت ابولفضل در باورهای دینی مردم ایران و شیعیان است. همچنین دو اثر نقاشی او در نمایشگاه مذکور مراسم مذهبی عاشورا را در نظر زنده می کند که البته، به شکل کاملاً نوین به تصویر کشیده شده است.

بهروز راعی، هنرمند دیگری است که آثارعکاسی وی در گالری آزبورن ساموئل خودنمائی می کند. وی نگاه ویژه ای به دنیای اطراف خود دارد که البته، همانند دو هنرمند اخیر، بر عنصر ملی گرائی و ریشه های ایرانی خود تأکید دارد. هنرمند تلاش کرده تا تاریخ و گذشته را در آثار عکاسی و کلاژ خود به نمایش بگذارد که به جرأت می توان گفت که این کار را به بهترین وجه ممکن انجام داده است.

خلاقیت، تفکرو هویت در آثار عکاسی و نقاشی این سه هنرمند ایرانی سبب شده تا در نمایشگاه اخیر استقبال خوبی از آنها شود و همانند دیگر هنرمندان معاصر و پر انگیزۀ ایرانی بتوانند در نهایت شایستگی هنر معاصر ایران را به دنیای غرب معرفی کرده و جایگاه اصلی خود را بیابند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.