Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - جهان
جهان

مقالات و گزارش هایی درباره جهان


دانش رودینی

 میدان ترافالگار در قلب لندن، یکی از پر جنب و جوش‌ترین نقاط این شهر است. نبرد تاریخی ترافالگار که حدود چهار دهه پیش از ساخت این میدان (۱۸۴۵ میلادی)، بین نیروی دریایی  بریتانیا به رهبری آدمیرال نلسون، و فرانسه و اسپانیا در گرفته بود، به پیروزی بریتانیا انجامید. ترافالگار نام محل وقوع آن نبرد در جنوب غرب اسپانیاست که از عبارت عربی "طرف الغرب" گرفته شده‌است.

در مرکز میدان ترافالگار بر ستونی از سنگ خارا به ارتفاع ۴۶ متر، مجسمۀ نلسون قرار دارد. در اطراف این میدان، چهار سکو ساخته شده که روی سه‌تای آنها مجسمه‌های برنزی از شخصیت های سیاسی و تاریخی بریتانیا از جمله جرج چهارم، پادشاه سابق این کشور نصب شده‌است. سکوی چهارم در قسمت شمالغربی میدان در سال ۱۸۴۱ ساخته شد، اما با توجه به نبود بودجۀ کافی برای ساخت مجسمۀ مربوطه هیچ وقت بر روی آن چیزی قرار نگرفت.

در سال‌های اخیرخالی بودن این سکو توجه بسیاری از هنرمندان را به خود جلب کرد، تا از آن برای نمایش کارهای هنری معاصر استفاده شود. پس از نمایش موقتی چند اثر هنری بر روی این سکو بوریس جانسون، شهردار لندن، نام آنتونی گورملی (Antony Gormley) و یینکا شونیبار(Yinka Shonibare)  را از یک فهرست شش‌ نفری که برای ارائۀ هنرشان نامزد شده بودند، اعلام کرد.
از ششم ژوئیه تا ۱۴اکتبر ۲۰۰۹ نوبت آنتونی گورملی، مجسمه‌ساز معروف انگلیسی بود که هنرنمایی کند. اثر کشتی در بطری توسط یینکا شونیبار، هنرمند آفریقائی ‌تبار بریتانیا در آوریل سال آینده به نمایش گذاشته خواهد شد.

آنتونی گورملی اهل لندن است و در رشتۀ مردم‌شناسی  و باستان‌شناسی و تاریخ هنر کالج ترینیتی کمبریج تحصیل کرده‌است. بیشترین شهرت او حاصل ساخت مجسمۀ "فرشتۀ شمال" به ارتفاع ۲۰متر در نزدیکی شهر نیوکاسل و  ۱۰۰مجسمه در امتداد سه کیلومتری ساحل کرازبی در شمال انگلستان است.

اما همۀ طرح‌های پیشنهادی آنتونی گورملی موفق نبوده‌است. برخی از طرح‌های او را مقامات شهرها بیش از حد بی‌پرده و زننده ارزیابی کرده‌اند. یک نمونۀ آن، طرح مجسمۀ "مردی در حال انزال" است که قرار بود در دریاکنار شهر سیاتل آمریکا نصب شود و هر پنج دقیقه یک بار آب دریا را به مدت ۱۱ ثانیه از راه آلتش بیرون بریزد. گورملی در توضیح فلسفۀ این طرح غیرمتعارف گفته بود: "قصد من این بود که به مفهوم "فواره" دیدی طنزآلود داشته باشم. چون همه می‌دانند که فواره حاصل تخیل مردان دربارۀ انزال دایمی‌ است." این طرح، بی‌جا و بی‌مورد تلقی شد و به ثمر نرسید.

گرایش گورملی به تصویر اندام‌های برهنه در دیگر کارهای او نیز مشهود است، مانند طرح نصب ۳۱ تندیس مردان برهنه برفراز ساختمان‌های معروف و گذرگاه‌های مرکز لندن که در سال ۲۰۰۷ اجرا شد و توجه بسیاری را جلب ‌کرد.

اما این روزها شهرت وی به‌خاطر اجرای برنامۀ "یکی و دیگری" بر روی سکوی چهارم در میدان ترافالگار به اوج رسیده‌ است که در نوع خود یک سنت‌شکنی دیگر است.

هدف این برنامه که براساس ایده و تحت مدیریت آنتونی گورملی انجام گرفت، این بود که هر ساعت یک نفر روی سکوی چهارم میدان ترافالگار می‌رفت. این برنامه به مدت صد روز تا ۱۴ اکتبر ادامه داشت و در این مدت مجموعاً ۲۴۰۰ تن از سراسر بریتانیا هر کدام برای یک ساعت، تا پایان برنامه بر روی این سکو ‌رفته‌اند.

هر فردی می‌توانست برای حضور در این برنامه ثبت نام کند. اما از آنجا که تعداد داوطلبان بسیار بود، این انتخاب به صورت قرعه‌کشی رایانه‌ای انجام گرفت. فرد منتخب باید به مدت یک ساعت بر روی سکو قرار می‌گرفت و در این مدت هر کاری را که دوست داشت، انجام می‌داد. این برنامه به صورت زنده از طریق اینترنت پخش می‌شد. برخی از شرکت‌کنندگان، برهنگی را که مورد علاقۀ آنتونی گورملی در بسیاری از آثارش است، به طور زنده به نمایش گذاشتند.

طی این مدت تارنمای طرح "یکی و دیگری" هفت میلیون بازدید داشت و رسانه‌ها و تارنگارها به پوشش گستردۀ این رویداد فرهنگی- اجتماعی پرداختند و دربارۀ هدف گورملی از این طرح گمانه‌زنی‌‌ها کردند. قرار است در بارۀ "یکی و دیگری" شبکۀ تلویزیونی Sky Arts فیلم مستندی بسازد، انتشارات Random House کتابی منتشر کند و کتابخانۀ پژوهشی "ولکام" عکس و ویدئو و مصاحبه‌ها با یکایک شرکت‌کنندگان طرح را برای پژوهشگران و تاریخ‌نگاران حفظ کند.

در پایان این طرح بی‌سابقه، آنتونی گورملی بیانیه‌ای منتشر کرد و برنامۀ "یکی و دیگری" را "پرترۀ امروز" نامید. به گفتۀ وی، اکنون ما می‌دانیم که چه کسانی هستیم و چه دغدغه‌هایی داریم و شاید حتا پی برده‌ایم که به کجا روانه‌ایم. گورملی بر این باور است که هنر باید برای همه باشد و "یکی و دیگری" آزمایشی بود برای سنجیدن این موضوع که آیا می‌توان هر کسی را به ایجاد هنر جلب کرد یا نه. در پایان "آزمایش" پاسخ گورملی به این پرسش مثبت است.

اما برخی می‌پرسند، صحبت از کدام هنر است؟ آیا روی سکویی در مرکز شهر رفتن و پا روی پا گذاشتن و کتاب خواندن یا برهنه شدن و فریاد زدن هم هنر است؟ از دید برخی، آن چه طی صد روز اخیر روی سکوی خالی میدان ترافالگار اتفاق می‌افتاد، بیشتر شبیه انواع اعتراضات بود، تا هنر.   

در گزارش مصور این صفحه ضمن دیدن صحنه‌هایی از برنامۀ "یکی و دیگری" می‌توانید هدف از برگزاری آن را از خود آنتونی گورملی بشنوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهار نوائی

کانال‌های آبی بریتانیا در گذشتۀ دور برای حمل و نقل کالا از مراکز صنعتی به شهرها و بخصوص لندن احداث شده بودند. در آن زمان قایق‌های باربری سریع‌ترین وسیلۀ حمل و نقل محسوب می‌شد. این قایق‌ها توسط اسب‌هایی که در دو طرف ساحل در حرکت بودند، به پیش رانده می‌شدند. با پیدایش وسایل سریع‌تر حمل و نقل و احداث راه‌آهن، از اهمیت کانال لندن برای حمل کالا کاسته و این راه آبی و طبیعت اطرافش کم کم به جاذبه‌ای توریستی برای گردشگران تبدیل شد. با گذشت زمان، عده‌ای از دوستداران آب و طبیعت، به زندگی بر روی آب و در قایق تمایل پیدا کردند. امروزه کانال‌های آبی لندن، به ویژه کانال ریجنت به محلۀ مسکونی کوچک و دیدنی در قلب شهر تبدیل گشته ‌است. 

این عادت پدیدۀ جدیدی نیست. در گذشتۀ دور قوم‌هایی بوده‌اند که همیشه در قایق زندگی می‌کردند و هیچ‌گاه پا به خشکی نمی‌گذاشتند. امروزه نیز برخی اقوام ساکن و کوچندۀ دریایی در نزدیکی سواحل اندونزی، برمه و تایلند شناخته شده‌اند که از بین آنها می‌توان به قوم "باجو" اشاره نمود. این قوم، زندگی خود را بر روی آب می‌گذرانند و از نعمت‌های دریایی زندگی می‌کنند. بر سفرۀ آنها معمولاً ماهی تازه قرار دارد  که در همان لحظه و در همان قایق صید می‌شود. کوچندگان آبی اقیانوس آرام چنان با آب و دریا انس دارند که کودکانشان قبل از آنکه سخن گفتن بیاموزند، شنا کردن می‌آموزند.

وقتی طوفان آنها را تهدید می‌کند، هیچگاه به خود اجازه نمی‌دهند به خشکی قدم گذارند، بلکه جزایر کوچک را در مقابل طوفان سپر می‌کنند و به پشت آنها پناه می‌برند.

بیمارستان و زایشگاه و پرورشگاه آنها نیز در همین چند متر مربع است که در آن بیشتر عمر خود را به صورت نشسته می‌‌گذرانند. وقتی اولین اروپائیان به این اقوام برخورد کردند، گمان کردند آنها آبشش دارند، چرا که زمان زیر آب ماندن آنها به صورت غیرمعمول طولانی بود. در دهه‌های اخیر دولت اندونزی می‌کوشد کوچ‌نشینان دریایی را به زندگی در ساحل ترغیب کند.

درست در همین زمان که ساکنان دریا به آمدن به خشکی دعوت می‌شوند، برخی از شهروندان لندنی تصمیم گرفته‌اند زندگی در خشکی را رها کرده و روی آب زندگی کنند. شرایط و امکانات زندگی آنها در کشوری که یکی ازقدیم‌ترین کشورهای صنعتی جهان است، با قایق‌های سادۀ باجوها در اقیانوس آرام تفاوت زیاد دارد. بسیاری از قایق‌های موجود در کانال‌های لندن علاوه بر امکانات اولیۀ زندگی، وسایلی که زندگی در قایق را مجلل و مرفه می‌سازد، نیز در خود جای داده‌اند.

برخی به اشتباه بر این باورند که زندگی در کانال‌های لندن به مراتب ارزان‌تر از زندگی در یک خانۀ معمولی است. از جملۀ هزینه‌های ثابت برای داشتن یک قایق می‌توان به هزینۀ سوخت، مالیات و بیمه، هزینۀ نگهداری سالیانه، هزینۀ مربوط به بازرسی فنی و سلامت قایق اشاره کرد.

متوسط قیمت خرید یک قایق در لندن بین ۲۰  تا ۱۵۰ هزار پوند است که عمدتا با وب سایت های مخصوص به این امر و یا واسطه گران حرفه ای معرفی و خرید و فروش می شوند. اما گرفتن اجازه اقامت در کانال  و استفاده از حق پارکینگ دائمی قایق، بخصوص در مرکز شهر لندن،  محدود و با هزینه بسیار بالا است. فروش یک قایق همیشه به معنی از دست دادن محل پارک دائمی آن نیست و فروشندگان قادرند این حق سکونت را جداگانه  به فروش برسانند. همچنین در بعضی موارد اجازه اقامت در کانال از طریق مزایده به علاقمندان آن واگذار می شود.

این قرارگاه‌ها و پارکینگ‌های دائمی در نقاط مختلف کانال‌های لندن پراکنده‌اند که از مهمترین آنها می‌توان به "لیسن گرو" و "لیتل ونیز" در کانال ریجنت اشاره کرد.

در مقابل کسانی که در قرارگاه‌های مسکونی بطور دائمی و ثابت زندگی می‌کنند، ساکنان دیگری در کانال‌های لندن دائماً در حال حرکت و جابجا شدن هستند که  لندنی‌ها به آنها "کولی‌های آبی" یا "مسافران دائمی" می‌گویند.

از سوی دیگر، برخی از ساکنان بصورت دائمی و برخی دیگر بصورت برهه‌ای و گاه و بیگاه در خانۀ دوم خود بر آب‌های کانال زندگی می‌کنند. دو بازیگر معروف بریتانیائی دیوید سوشت، تیموتی وست و همچنین ریچارد برانسون، میلیارد سرشناس، از جملۀ ساکنان کانال لندن هستند. 

امروزه در بریتانیا ۲۲۰۰مایل راه آبی وجود دارد که ۱۰۰ مایل آن در لندن جاری است. در لندن هفت کانال و رودخانه قابل کشتیرانی قرار دارد که در سه نقطۀ "برنت فورد"، "لیمی‌هاوس" و "باو لاک" به رود تیمز می‌پیوندند.

گزارش مصور حاضر نمایشگر لحظه‌هایی از زندگی بر روی کانال لندن است؛ نمایشگر زندگی انسان‌هایی که به قول راوی اصلی این گزارش "ایین فیشر"  یک وجه مشترک دارند: آنها نسبت به دیگران عجیب و متفاوت هستند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جایزۀ نوبل ادبیات امسال به "هرتا مولر" (Herta Müller)، نویسندۀ آلمانی زادۀ رومانی تعلق گرفت، که به قول بنیاد نوبل، "توانسته‌است با تمرکز نظم و صراحت نثر، زندگی افراد محروم را تصویر کند".

هرتا مولر دختر یک افسر پیشین آلمان نازی است که سال ۱۹۵۳ در شهرک آلمانی‌نشین نیتزکیدورف -Nitzkydorf- در رومانی به دنیا آمد. پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم مادر او به مدت پنج سال به یک اردوگاه کار شاقه در اوکراین تبعید شده بود.

 

هرتا مولر تجربیات تلخ آلمانی‌تباران رومانی در اتحاد شوروی را در داستان اخیر خود (Atemschaukel) که ماه اوت سال میلادی جاری به زبان آلمانی منتشر شد، به تصویر کشیده‌است. قهرمان این داستان که عنوان آن را شاید بتوان "نفس‌های بريده" برگردان کرد، یک جوان هفده‌سالۀ آلمانی‌تبار رومانی‌است که در یک اردوگاه کار شاقه در اوکراین رنج می‌برد. روزنامۀ "فرانکفورتر آلگماینه" این اثر را "بیادماندنی‌ترین کتاب پاییز ۲۰۰۹" توصیف کرده بود.

موضوع کتاب‌های هرتا مولر به گذشتۀ پرفراز و نشیب خود نویسنده برمی‌گردد. مولر در يکی از مصاحبه‌هايش گفته بود: "مهم‌ترين تجربه برای من زندگی تحت يوغ ديکتاتوری رومانی بود. و حالا تنها به دليل اين که صدها کيلومتر دورتر از آن کشور، در آلمان زندگی می‌کنم، تجربيات گذشته‌ام خود به خود زدوده نمی‌شود. من گذشته‌ام را در چمدان گذاشتم و با خودم به آلمان آوردم و می‌دانم که ديکتاتوری در آلمان هنوز يک موضوع مطرح است."

مولر در دوران اختناق حکومت چائوشسکو در رومانی با تسلط کاملی که بر زبان‌های آلمانی و رومانیایی داشت، در یک شرکت مهندسی کار ترجمه می‌کرد، اما به خاطر سرپیچی از همکاری با "سکوریتاته" یا سازمان جاسوسی رژیم، سال ۱۹۷۹ برکنار شد. این ناکامی هرتا را منزوی کرد، اما سرانجام به گونۀ یک توفیق اجباری از او یک نویسندۀ زبردست ساخت. ولی چون کتاب‌هایش غالباً حاوی مطالبی علیه رژیم حاکم بود، در بهترین حالت با سانسور منتشر می‌شد یا اصلاً چاپ نمی‌شد. شغل اصلی مولر طی این دوره تدریس خصوصی زبان آلمانی بود، اما فشار دولت کمونیستی نهایتاً او را واداشت که سال ۱۹۸۷ همراه با شوهرش رومانی را به قصد آلمان ترک کند. او تا کنون در شهر برلين زندگی می‌کند.

صحبت های "پتر انگلوند" دبیر آکادمی نوبل سوئد، درباره "هرتا مولر" و آثارش

با این که آلمان شرقی هم در آن دوران جزئی از قلمرو پهناور اردوگاه سرخ بود، از هرتا مولر به عنوان یک آلمانی‌تبار استقبال شد و او در آن جا امکان تدریس در دانشگاه‌ها را یافت و همزمان به نوشتن و چاپ داستان‌های بیشتری پرداخت. "آن وقت دیگر روباه هم صیاد شده بود" (Der Fuchs war damals schon der Jäger)  و "جانور قلبی" (Herztier) که زیر عنوان "گوجه‌های سبز" به زبان فارسی هم منتشر شده‌است، از جملۀ داستان‌های موفق آن دورۀ هرتا مولر است.

"پتر انگلوند" (Peter Englund)، دبیر دایم آکادمی نوبل سوئد، می‌گوید که حتا اگر مولر داستان اخیرش را هم ننوشته بود، باز هم به خاطر آثار قبلی‌اش سزاوار دریافت جایزه می‌شد. به گفتۀ وی، اما، کتاب اخیر او (نفس های بريده) به راستی تکان‌دهنده است. زیرا مولر برای نخستین بار با مهارتی خیره‌کننده ماجراهایی را تعریف کرده‌ که هرگز جزئی از تجربیات شخصی‌اش نبوده‌است.

انگلوند می‌گوید که با خواندن کتاب‌های هرتا مولر افزون بر درک فضای یک دیکتاتوری می‌توان معنای اقلیت بودن را دریافت. وی تسلط فوق‌العاده بر زبان و اعجاز کلام را جزء توانایی‌های این نویسندۀ آلمانی می‌داند.

جایزۀ ادبیات نوبل از سال ۱۹۰۱ تا کنون همه‌ساله به بهترین نویسندگان جهان تقدیم می‌شود که بیشتر آنها مرد بوده‌اند. هرتا مولر دوازدهمین نویسندۀ زنی است که موفق به دریافت این جایزۀ حدود یک و نیم میلیون دلاری شده‌است.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

تورج اتابکی*

کاشغر را در تاریخ با نام شهر یشم یا عقیق سبز می‌شناسیم. در روزگاران بسیار دور، این شهر آخرین تختگاه حوزۀ تمدن ایرانی در آسیای میانه بود. از کاشغر فراتر دیگر تمدن چین بود که حضور داشت.

اما با مهاجرت پیاپی اقوام ترک از کوه‌های آلتای به جنوب که از سدۀ ششم میلادی آغاز شد، رفته رفته در کنار دو فرهنگ و تمدن ایران و چین، فرهنگ ترکان نیز برای خود در آسیای میانه جا باز کرد.

با آغاز نیمۀ دوم سدۀ نهم میلادی شاهد حضور نه دیگر پراکنده، بلکه انبوه اقوام ترک در این سرزمین هستیم که در میانشان اویغورها از همه برجسته‌ترند. کاشغر نخستین کلان‌شهری است که اقوام کوچ‌نشین ترک در آن جا تن به یکجامانی دادند.

کاشغر در غرب صحرای تکله‌مکان و در پای کوه‌های تین‌شاین است. جغرافیای طبیعی، حاصل‌خیزی زمین و فراوانی منابع طبیعی، کاشغر را به یکی از شهرهای بزرگ در راه ابریشم درآورد و آن را میعادگاه آئین‌ها و فرهنگ‌های شرق و غرب کرد.

مارکو پولو که به سال ۱۲۷۴ میلادی از کاشغر گذشت، در سفرنامه‌اش گذران زندگی مردم کاشغر را از زراعت و تجارت می‌داند و مدعی است که در کنار مسلمانان، مسیحیان نستوری نیز در این شهر بودوباش دارند. او از زبان کاشغریان با نام "زبان ویژه" یاد می‌کند.

می‌دانیم اما که آن زمان ترکی اویغوری رفته رفته زبان معیار کاشغر شده بود. هرچند که هنوز همچنان می‌شد این جا و آن جا نشانی از زبان باستانی تخاری – زبانی از شاخۀ زبان‌های ایرانی – را در این شهر و بیشتر در روستاهای همجوار سراغ گرفت.

حضور دانشمندی چون محمود کاشغری (۱۰۰۸-۱۱۰۵ میلادی)، مؤلف نخستین فرهنگ زبان ترکی با نام "دیوان لغت ترک" در انسجام زبان و هویت اویغورها یادکردنی است.

هرچند کاشغر رفته رفته اویغورنشین شد، اما اهمیت آن در طول سده‌ها هیچ‌گاه از سوی چینی‌ها نادیده گرفته نشد و به تناوب به اشغال آنان درآمد. آخرین این لشکرکشی‌ها در زمان انقلاب سرخ چین بود که این سرزمین را به زیر پرچم کمونیسم کشاند.

کاشغر امروزه با جمعیتی برابر ۳۵۰ هزار نفر بزرگ‌ترین شهر اویغورنشین ایالت سین‌جی‌یانگ جمهوری خلق چین است. تنوع قومی در این شهر به مراتب از ارومچی، مرکز ایالت سین‌جین‌یانگ ، کمتر است و به جز در مراکز دولتی، کمتر نشانی از چینی‌تبارها در این شهر داریم.

کاشغر کمتر شباهتی به دیگر شهرهای چین دارد. هرچند بافت سنتی معماری شهر رفته رفته کم‌رنگ‌تر می‌شود و جای خود را به معماری مدرن می‌دهد، اما هنوز می‌شود این‌جا و آن‌جا نشانی از کاشغر تاریخی یافت. کوچه‌های تنگ و دراز و تودرتو و دکان‌های کوچک و پراکنده در سطح شهر.

نوسازی بازار شهر آن را بیشتر شبیه بازارهای شهرهای جمهوری‌های پیشین شوروی در آسیای میانه کرده‌است؛ همه جا یکسره پر از کالاهای چینی با کیفیتی پست.

بیرون از بازار، محله‌های سنتی پیرامون مسجد بزرگ شهر یا "عدگاه" (عبادت‌گاه) دیدنی‌ترین بخش کاشغر است.

صنف‌های گونه‌گون، البته نه به فراوانی، این‌جا حضور دارند: از مسگرها تا بزّازها و قنادها و حلبی‌سازها و سازسازها. برای سیاحت‌گر ایرانی اما دیدن دیزی‌فروشی‌ها شاید از همه چشمگیرتر باشد.

در روزهای گرم تابستان ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) که امکان سفر به کاشغر دست داد، ایالت سین‌جی‌یانگ و به ویژه مرکز آن، شهر ارومچی، تنش‌های خونبار قومی‌ای را تجربه می‌کرد؛ تنش‌هایی بین اویغورها و چینی‌تبارهایی که به انبوه از پی انقلاب چين به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند.

کاشغر به دلیل بیشتر یک‌دست بودن هویت قومی‌اش، هرچند در قیاس با ارومچی از این تنش‌ها مصون ماند، اما جا‌به‌جا در همه جا حضور سنگین نیروهای امنیتی را می‌توان دید.

کاشغری که من یافتم، کاشغری نگران آینده بود.  

 




* دکتر تورج اتابکی استاد تاریخ خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لایدن هلند است که اخیراً از شهر کاشغر چین بازدید کرده‌است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: امیرنشین دبی ظاهری امروزی دارد. اگر به ساکنان خارجی آن بنگریم، گویی یکی از شهرهای آمریکاست که در خاور میانه سبز شده. از سوی دیگر فرهنگ مردم اصلی دبی همانند سایر همسایگان پر از پیچیدگی‌های فرهنگی و اجتماعی است. در زیر پوست شهر مشکلات اجتماعی و به ویژه جنسی‌اش همانند هر کشور دیگر نیازمند رسیدگی است.  یکی از پدیده‌هایی که در این امیرنشین جلب توجه کرده، حضور زنی است با نقاب که برنامۀ ویژۀ تلویزیونی دارد و به  زوج‌ها مشاورۀ جنسی می‌دهد. این زن که "وداد ناصر لوطه" نام دارد، کتابی هم منتشر کرده که زبان‌زد همه شده‌است. دربارۀ او مقالات بسیاری در رسانه‌ها نشر یافته که فشردۀ یکی از آنها را در این جا می‌آوریم:

از ظاهرش چنین به نظر نمی‌رسد که یک فعال مسائل جنسی باشد. او یک مسلمان اماراتی است که نقابی سیاه به صورت کشیده و تنها چشمان قهوه‌ای‌اش از طریق شکاف آن پیداست و هنگام صحبت کردن سخنانش را با آیات قرآن تقویت می‌کند. با این همه او مؤلف کتابی است که شامل توصیه‌های سکسی بوده و صراحتاً از مسایل جنسی سخن می‌گوید.

"فوق العاده محرمانه: راهنمای جنسی برای زوجهای متأهل" نام کتابی است که شامل داستان‌ها و مواردی است که وداد ناصر لوطه در طی هشت سال مشاورۀ ازدواج در دبی جمع‌آوری کرده‌است. چاپ این کتاب به زبان عربی در امارات از سویی مایۀ تشویق روشنفکران شد و از سوی دیگر تهدید جانی از جانب متحجرین را در پی داشت.
وداد لوطه که ۴۵ سال دارد، زنی است  پرحرف و بااراده. یکی از معدود اعرابی است که تلاش بسیاری در جهت باز کردن افکار عمومی دربارۀ آموزش جنسی دارد.

برخلاف نسل قبلی زنان که انتقاد خود را در قالب آزادی زن در مفهوم غربی آن ابراز می‌کردند، لوطه و افرادی مثل او به سادگی میدان را خالی نمی‌کنند. آنها اغلب مسلمانانی هستند که بر اساس قرآن سخن می‌گویند. به عنوان مثال، لوطه فردی است که در دانشگاه فقه اسلامی خوانده، نه روانشناسی غربی. کتاب او سرشار از ارجاعات مذهبی است.

پیش از چاپ، لوطه موافقت مفتی (مجتهد) دبی را در مورد محتوای کتاب گرفته بود (هرچند مفتی از عدم آمادگی مخاطبین عرب برای پذیرش چنین کتابی به‌خصوص توسط یک زن، هشدار داده بود.)

لوطه می‌افزاید: "مردم می‌گویند که من دیوانه‌ام، از دین منحرف شده‌ام و باید کشته شوم. حتا از دید خانوادۀ من علنی مطرح کردن این موضوع پذیرفته نیست. اعتقاد  من این است که به چنین مشکلاتی نباید بی توجهی کرد. اینها واقعیت زندگی هستند."

لوطه روزانه حدود هفت مورد - از تک نفری گرفته تا  زوج‌ها را - مشاوره می‌دهد که اکثر آنها اماراتی هستند. در دنیای چندفرهنگی دبی که حدود نود درصد جمعیت آن را خارجی‌ها تشکیل می‌دهند، وی افراد اروپایی و آسیایی را نیز مشاوره می‌دهد.

لوطه با خنده می‌گوید: "برخی مردم از اینکه من با نقاب و تنها با دیده شدن چشمانم کار می‌کنم، بسیار شگفت‌زده می‌شوند. شاید دلیل آن طریقۀ حرکت دستانم باشد! اما مردم به اینجا مراجعه می‌کنند و بی پرده با من صحبت می‌کنند."

لوطه داستان‌هایی را که از مراجعین خود شنیده، یکی پس از دیگری تعریف می‌کند. از جمله داستان یک افسر ارتش اماراتی که همسرش به دلیل دور بودن طولانی وی از خانه روابط نامشروع برقرار کرده بود. یا زنی که به نادرستی تصور می‌کرد که تحریک مرد بر خلاف قوانین اسلامی است و یا زنی که از لباس زنانه پوشیدن همسرش و به باشگاه همجنس‌بازان رفتن وی آگاه شده‌است.

لوطه از منظر معیارهای غربی، فردی روشنفکر به حساب نمی‌آید. یکی از مضامین کتاب وی لواط و همجنس‌بازی است. دلیل آن نیز، از نظر او، ممنوع بودن آن در قرآن می‌باشد. با این همه روشنفکری وی در این زمینه به تنهایی باعث شگفت بسیاری شده است. به گفتۀ لوطه، در عربستان سعودی و کشورهای دیگری که معتقد به جدایی دختر و پسر هستند، خیلی از مردان اولین تجربۀ جنسی خود را با همجنسان خود داشته‌اند. لوطه توضیح می‌دهد که: "بسیاری از مردانی که قبل از ازدواج  با همجنسان خود رابطه جنسی را تجربه کرده‌اند، از همسران خود نیز چنین انتظاری دارند، چون آنها از روش دیگری آگاهی ندارند. به همین دلیل ما در مدارس خود نیاز به آموزش مسائل جنسی داریم."

لوطه همچنین اهمیت لذت جنسی زنان را زیر ذره بین قرار می‌دهد. یکی از مواردی که وی را مجاب کرد تا این کتاب را بنویسد، زن ۵۲ ساله‌ای بود که با وجود داشتن نوه، هرگز لذت جنسی را با همسرش تجربه نکرده بود. پس از این همه سال وی اوج لذت جنسی را تجربه کرد.

یکی از مضامین کتاب فروپاشی خانواده‌ها و افزایش خیانت و بی وفایی است. به گفتۀ لوطه، زیاد بودن تعداد زنان خارجی در دبی و سهولت استفاده از ایمیل و پیامک‌های تلفنی، راه خیانت در روابط زناشویی را آسان‌تر کرده‌است. موارد طلاق به سی درصد رسیده‌است. او می‌افزاید: "در گذشته مردم در یک جا زندگی می‌کردند و جامعه مانند خانواده‌ای بزرگ بود. اکنون، اما مردم گسترده شده‌اند و سنت‌ها تغییر یافته‌اند."

دادگاه راهنمایی خانواده که در سال ۲۰۰۱ در دبی آغاز به کار کرد، یکی از نتایج تلاش‌های لوطه است. او هرگز نمی‌خواست خود بخشی  از مناقشۀ کنونی باشد. لوطه یکی از نه فرزند پدری بی‌سواد و آب فروش در دبی است، که زود ازدواج کرده و سال‌ها معلم بوده‌است. بعدها برای سازمان اوقاف اسلامی کار کرد. جایی که تلاش‌های او در موارد آموزش خانواده دو جایزۀ خدمات دولتی به ارمغان آورد.

به هنگام بازگشایی بخش راهنمایی خانواده در دادگاه دبی در سال ۲۰۰۱، حاکم دبی، شیخ محمد بن راشد آل‌مکتوم، از لوطه به عنوان نخستین مشاور خود دعوت به کار کرد. هم‌اکنون شش مشاور دیگر که همگی مرد هستند، در این سمت مشغول به کارند. یکی از دلایل تاسیس بخش راهنمایی خانواده، حل و فصل مشکلات زوج‌هایی بود که قصد جدایی داشتند. این بخش در چارچوب قوانین اسلامی عمل کرده و به محلی برای درمان چند منظورۀ کسانی تبدیل شده که مشکلات زناشویی داشته‌اند.

کسی که از کتاب او حمایت می‌کند، پدر لوطه است، ولی سایر اعضای خانواده از اینکه وی تا این حد آشکارا سخن می‌گوید راضی نیستند. پس از چاپ کتاب، مخالفان وی از طریق اینترنت و یا تماسهای تلفنی به دفتر کارش سعی در تهدید وی به مرگ می‌کردند. او با بی‌توجهی به چنین تهدیدهایی، پیشنهاد حمایت جانی از جانب دولت را رد کرده و خطر موجود را به امید آموزش مردم به جان و دل می‌خرد.

لوطه می‌گوید: "چند روز پیش زنی از من پرسید که آیا می‌تواند تمام بدن همسرش را ببوسد. به او گفتم: کتابم را بخوان."


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: بابک امین‌تفرشی، همراه با گروهی از جویندگان دیگر خورشید گرفتگی طی ده سال اخیر کسوف را در پهنۀ جهان تعقیب کرده و از صحنه‌های شگفت‌انگیز آن فیلم و عکس‌های فراوانی برداشته ‌است. کسوف آخر که طولانی‌ترین خورشید گرفتگی سال به شمار می‌آید، به این طرح ده‌ساله پایان داد و انتظار می‌رود حاصل آن به نزدیکی به نمایش درآید. متن زیر توصیف مشاهدات بابک امین‌تفرشی است از کسوف قرن.

بابک امین‌تفرشی*

قرن بیست ‌و دوم پیش از میلاد است. در شهر باستانی یانشی در کنار رود لو واقع در چین غوغایی به پاست. مردم در کوچه‌ پس‌کوچه‌ها هراسان می‌دوند و پادشاه نگران از آیندۀ حکومت خود به هلال باریک خورشید خیره شده‌است. چیزی تا گرفت کلی نمانده‌است. مهر جان‌بخش جای خود را به تاریکی می‌دهد. اژدهای پلید بازگشته‌است. چه بر سر او و مردمانش می‌آید؟ اما ترسیده‌تر از پادشاه، دو اختربین دربار، هِسی و هو، هستند که ظهور خورشیدگرفتگی بی‌شک پایان زندگی آنهاست.

در چین باستان گرفت‌های خورشید پدیده‌ای مهم و سرنوشت‌ساز بود که اختربینان دربار یا باید آن را به‌درستی پیش‌بینی می‌کردند یا بر سَرِ دار می‌رفتند. حدود ۴۲۰۰ سال از زمان هسی و هو گذشته است و در نخستین سال‌های قرن بیست‌ و یکم سایۀ ماه، گرفتِ تاریخ‌ساز دیگری را به سرزمین اژدها و اقیانوس آرام آورد.

خورشیدگرفتگی ۳۱ تیر ۱۳۸۸ (۲۲ ژوئیه ۲۰۰۹) طولانی‌ترین گرفت کلی قرن بیست ‌و یکم بود. حداکثر گرفت به مدت شش دقیقه و ۳۹ ثانیه در آب‌های اقیانوس آرام رخ می‌داد.

تا ۱۲۱ سال دیگر گرفتی طولانی تر از این روی نمی‌دهد. گرفت‌های کلی به‌طور میانگین در هر ۵/۱ سال یک‌بار رخ می‌دهد. مسیر منحنی و باریک سایۀ ماه، که بر اثر چرخش زمین به دور خود، پدید می‌آید، کمتر از یک درصد سیاره را به تاریکی می‌برد که بیشتر آن نیز اغلب در اقیانوس است. به همین سبب دیدن خورشیدگرفتگی کلی پدیده‌ای نادر است که برای بسیاری فقط یک‌بار در طول زندگی رخ می‌دهد.

مدت گرفت‌های کلی اغلب بین سه تا چهار دقیقه در محل اوج گرفت در میانۀ مسیر است. گرفت‌های شش تا هفت دقیقه‌ای بسیار نادرند و زمانی رخ می‌دهند که ماه در هنگام کسوف در نزدیکی حضیض (کمترین فاصله از زمین) و در نتیجه، از نظر ظاهری بزرگ‌تر از حالت عادی باشد.

گرفت ۳۱ تیر  نیز چنین بود. کسوف با طلوع خورشید در هند آغاز شد و در بنارس، مقدس‌ترین شهر هند در کرانۀ رود گنگ، صدها هزار زائر هندو را شگفت‌زده کرد. سایۀ ماه پس از گذر از کوه‌های هیمالیا به چین رسید، اما باران سیل‌آسا و ابرهای چندلایه بیشتر منطقۀ کسوف را فرا گرفته بود و بسیاری در شانگهای تاریکی کسوف را زیر باران وقت‌نشناس تجربه کردند.

مسیر کسوف سپس وارد اقیانوس آرام شد و با سرعت حدود سه هزار کیلومتر در ساعت آب‌ها را درمی‌نوردید، تا حدود یک ساعت پس از ترک شانگهای به محل رصد ما در دل اقیانوس برسد. من به همراه سیاوش صفاریان‌پور و برادرم بهرنگ امین‌تفرشی همراه کشتی کاستاکلاسیکا از چین راهی محل بیشینۀ گرفت در اقیانوس آرام شدیم، جایی که طولانی‌ترین گرفت قرن دیده می‌شد.

اما به جز مدت طولانی، این کسوف اهمیت ویژه‌ای برای ما داشت. از کسوف سال ۱۳۷۸ در ایران، ساختن مستندی از گرفت‌های خورشید را در گوشه ‌و کنار جهان آغاز کرده بودیم و این گرفت پایان مستند ۱۰ سالۀ جویندگان کسوف بود. علاوه بر این نقش من در این سفر دریایی ارائۀ سخنرانی و چند کارگاه آموزشی برای صدها مسافر بین‌المللی این کشتی بود.

صبح روز کسوف، کشتی زیر ابرهای پراکنده از کنار جزایر آتشفشانی‌ای، که مثل کله‌قندهایی عظیم از دل اقیانوس بیرون آمده بودند، گذشت. جزیرۀ معروف ای‌یوجیما آخرین خشکی سر راه ما پیش از کسوف بود.

گرفت جزئی آغاز شده بود. ناخدای ایتالیایی کشتی با مهارت خاصی هم از ابرها گریخت و هم کماکان در خط مرکزی و در منطقۀ بیشینۀ کسوف قرار گرفت و خوشبختانه اقیانوس آرام نیز آرام‌تر از همیشه بود. محل رصد ما به همراه تعدادی از خدمه و چند رصدگر کانادایی و اروپایی درست در دماغۀ کشتی بود. پرنده‌هایی که در ای‌یوجیما زندگی می‌کردند، کشتی را با کنجکاوی کودکانه‌ای دنبال می‌کردند و شاید آنها نیز به کم‌نور شدن محیط و هلال کاهندۀ خورشید پی برده بودند.

گرفت خورشید رویداد غریبی برای همۀ موجودات است و اغلب جانداران واکنش‌هایی خاص به آن نشان می‌دادند. کسوف ۱۳۸۰ در زامبیا را به یاد می‌آورم که هجوم مورچه‌ها و حشرات در حین گرفت کلی غافلگیرم کرده بود. یا برعکس، پنگوئن‌های کسوف ۱۳۸۲ در جنوبگان را به یاد می‌آورم که در کمال آرامش در دمای بیست درجه هنگام گرفت کلی به خواب رفته بودند.

فقط یک دقیقه تا آغاز گرفت قرن مانده بود که ناگهان بر دیوارۀ سفید پشت سر ما نوارهای سایه ظاهر شدند؛ پدیدۀ جوّی نادری در گرفت‌ خورشید که همچون اشباحی سیاه‌ و سفید به‌سرعت بر زمین حرکت می‌کنند و چند ثانیه‌ای دیده می‌شوند. لحظاتی بعد آخرین نور خورشید همچون حلقۀ الماسی در آسمان بود و تاج خورشید به دور قرص تاریک ماه مثل چشمی آسمانی درست از بالای سر نورافشانی می‌کرد.

سیاره‌های زهره، عطارد و مریخ پرنورترین ستاره‌‌های پیدا بودند، اما برخلاف باور عمومی در هنگام کسوف هرگز آسمان پُر از ستاره نمی‌شود. روشنایی تاج خورشید در حدّی است که رنگ آسمان آبی تیره و همچون شفق و فلق است. نور تاج که از بالا می‌تابید، در ابرهای پنبه‌ای دورتادور افق رنگ‌های سرخ و نارنجی غروبین پراکنده بود.

بیش از سه دقیقه گذشت و تازه به میانۀ گرفت رسیدیم. لحظاتی اولین تجربه‌ام در دیدن کسوف را به یاد آوردم؛ آبان ۱۳۷۴ در مرز ایران و افغانستان، که خورشیدِ تازه‌طلوع‌کرده ۱۴ ثانیه گرفت. آن‌قدر سریع که مثل انسان‌های اولیه از تعجب خشکم زد. اما حالا کسوفی را می‌دیدم که سی بار طولانی‌تر بود. وقتی گرفت به پایان رسید، از اتاق فرمان اعلام شد که کشتی ۶ دقیقه و ۴۲ ثانیه زیر سایۀ ماه بوده است، یعنی رکوردی که سه ثانیه بیشتر از بیشترین زمان ممکن برای این کسوف بود! زیرا کشتی در هنگام گرفت مسیر سایه را دنبال می‌کرد.

جویندگان کسوف پس از هر گرفتی تشنه‌تر از قبل در عَطَش سفر دوباره به درون سایۀ ماهند.

نخستین گرفت کلی که در نزدیکی ایران رخ می‌دهد، کسوف مرداد ۱۴۰۶ (۱۲ اوت ۲۰۲۷) است. این کسوف شش دقیقه‌ای بلافاصله پس از اذان ظهر شهر مکه‌ و کعبه را به زیر سایۀ خود می‌برد. هفت سال پس از آن، ساعاتی پیش از نوروز ۱۴۱۳ خورشیدی (۲۰ مارس ۲۰۳۴) سرانجام دوباره سایۀ ماه پس از ۳۵ سال به ایران باز می‌گردد.

*بابک امین‌تفرشی، روزنامه‌نگار و عکاس علمی، مدیر پروژه بین المللی "جهان در شب" (TWAN)، عضو مؤسس انجمن منجمان بدون مرز (AWB) و عضو شورای سردبیری ماهنامۀ نجوم است. جايزۀ اخير مسابقۀ عکاسی علمی لنارت نيلسون به او تعلق گرفته و مجلۀ نيو ساينتيست با چاپ تصويرهايی از آثار بابک
امین‌تفرشی، او را به خوانندگانش معرفی کرده است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

فرناز قوامی

پنجاه و سومین بیینال یا نمایشگاه دوسالانۀ ونیز با موضوع "ساختن جهان‌ها" با حضور استادان بنام هنرهای تجسمی جهان، از ۱۶خرداد تا اول آذر ماه در نقاط مختلف این شهر پر آب و رنگ و سراب ‌مانند بر پاست و مشتاقان هنر از اقصا نقاط جهان به سوی این شهر، که خود به تنهایی مظهر زیبایی و ظرافت و هنر است، روانند، تا ضمن دیدار از تازه‌ها و تحولات این حوزه از هنرها، چشم و دل را از شکوه و شوکت رو به زوال ونیز سیراب کنند.

استادان هنرهای تجسمی ایران نیز به روال سال‌های گذشته در این نمایشگاه دوسالانه حضوری چشمگیر دارند. ما نیز به محض ورود به شهر و جا به جا شدن، با اشتیاق سوار "واپورتو" vaporetto (اتوبوس آبی) شده، به سراغ پاویون ایران در "سالوته" می‌رویم.

پس از جستجوی زیاد و گم و گور شدن در کوچه- پس کوچه‌های تنگ و تو درتوی ونیز، که خود ازخاطره‌های فراموش نشدنی سفر به این شهر است، سرانجام آن را می‌یابیم. اما با دیدن یادداشتی که متصدی غرفه بر روی در چسبانده و به قرار آن "چند" دقیقۀ دیگر بر می‌گردد، مدتی خستگی راه به تنمان می‌ماند. تا آمدن او خستگی را با تماشای تنۀ درخت‌های نخل در غرفۀ قبرس شمالی از تن به در می‌کنیم، که در تالارهای دیگر همان پاویون برپاست.

خوشبختانه، بعد از گذشت سه ربع ساعت متصدی غرفه، که سخت عصبانی است، پیدایش می‌شود و به ما اجازۀ ورود می‌دهد. در پرس و جوی مختصر از سبب عصبانیت او، معلوم می‌شود از شعارنویسی هموطنانِ دیدارکننده بر در و دیوار تالارها ناراحت است که با این کار برای او تولید زحمت و مسؤلیت می‌کنند.

این غرفه از سوی مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موزۀ هنرهای معاصر تهران برپا شده و تالارهای آن بسیار نورانی و گردش در آنها دلپذیر است. در این غرفه آثار سه تن از هنرمندان کشور ما ارائه شده است:

۱. حمیدرضا آویشی با سه تندیس: ساختن دنیاها – پرنده، گفتگوی انسان‌های روی زمین، آدم و حوا.

این دیدار کننده، پس از چندین بار دور زدن این سه اثر و تماشای آنها از جهات و زوایای مختلف، با صمیمیت و صداقت اذعان دارد که به هیچ وجه قادر نیست حتا یک‌ صدم آنچه را که در دفترچۀ راهنما در توضیح و تفسیر این آثار نگاشته شده‌ است، از آنها دریابد. مثلاً: تندیس اول پرنده‌ای پنداری‌ است که بر تارک یک برآمدگی کپه‌ مانند نشسته و درون حفره‌ای که روی کپه دیده می شود، پنج تخم مرغ به رنگ طلائی، که اندازۀ آنها با قد و قوارۀ پرنده بی‌تناسب به نظر می‌آید، گذاشته شده ‌است. در شکافی که در بدنۀ دیگر کپه ایجاد شده، یک گلوله، نظیر آنها که ورزشکاران در میدان‌های ورزشی پرتاب می‌کنند، دیده می‌شود. در معرفی این اثر در دفترچۀ راهنما چنین آمده است:

"در این اثر پرنده نماد انسان های کرۀ زمین، پنج عدد تخم پرنده نماد پنج قاره و کره‌ای که در کنار لانه مشاهده می‌شود، از یک‌ سو نماد کرۀ زمین است و از سوی دیگر نقش مهمی در ترکیب‌بندی اثر دارد. خود لانه هم اشاره‌ای به جو کرۀ زمین است. وجود پرنده در بالای لانه نیز نشانه‌ای است از نگهداری و مواظبت از تمدن‌ها و فرهنگ‌ها. زمینی که درآن زندگی می‌کنیم و نسل آینده‌ای که هنوز متولد نشده‌اند. حتا رنگی که برای تخم‌ها انتخاب شده، رنگ طلائی است که در تمامی سرزمین‌ها، خصوصاً سرزمین‌های اسلامی به عنوان رنگی مقدس شناخته می شود."

دو اثر دیگر استاد آویشی نیز در کتابچۀ راهنما به همین ترتیب توضیح و تفسیر شده‌اند و طبیعتاً دیدارکننده بدون خواندن آنها نمی‌تواند ارتباط لازم را با آثار استاد بر قرار کند. 

۲. استاد ایرج اسکندری با هشت اثر در بیینال ونیز شرکت کرده‌ است. اسکندری در هشت اثر خود نقش اساطیری مشهور "نبرد میان خیر و شر" را که زمانی نماد و نشانۀ بانک مرکزی ایران بود، دستمایۀ آثار خود قرار داده و با حفظ رنگ سیاه در همۀ آنها، هشت اثرمختلف، با هشت ترکیب رنگی متفاوت از آن نماد خلق کرده است.

۳.صداقت جباری کلخورانی که استاد ترکیب خط نستعلیق و رنگ است. صداقت جباری، که با چهار اثر در بیینال امسال ونیز شرکت کرده، خط را به صورت سیاه مشق به کار می‌برد و به جای کلمه به تکرار حروف تکیه می‌کند. خطوط روان سیاه‌مشق او بر متنی از ترکیب آزاد و سیال رنگ، که گاهی حالت کاغذ "ابر و باد" به خود می‌گیرد، از ویژگی‌های شیوۀ اوست. همین شیوه است که وجه تمایز سبک صداقت با دیگر هنرمندان "نقاشی-خط" شمرده می‌شود.

همین جا بگوئیم که در مقایسه با سایر پاویون‌ها که بسیار پر جنب و جوش و پربیننده هستند، به نظر می‌رسد که غرفۀ ایران از آن شور و هیجان سهم چندانی ندارد. در واقع در آن ساعت جز ما کس دیگری در تالار دیده نمی‌شد. این در حالی است که در عالم هنر کسی در مقام و مرتبۀ هنر ما تردیدی ندارد.

با آرزوی موفقیت‌های هرچه بیشتر برای هنر و هنرمندان ایران، به سراغ آثار دیگر ایرانی در بیینال ونیز می‌رویم که از آنها در جزوۀ رسمی ذکری به میان نیامده ‌است. در منطقۀ "سان مارکو"ی ونیز و در قصر تاریخی "مالی پییرو" آثاری از ایران، افغانستان و پاکستان با عنوان "دیوان شرق-غرب" با آثاری از خسرو حسن زاده و بهمن جلالی از ایران، فرزانۀ وحیدی از افغانستان و شهزاد داود از پاکستان به نمایش درآمده که مورد توجه علاقه‌مندان و مطبوعات جهان هم واقع شده‌است.

خسرو حسن زاده با ترکیب عکس‌های خانوادگی و قدیمی، در زمینه‌ای از تصاویر آئینی و مذهبی و بعضاً با چاشنی خط نستعلیق، با تکنیک سیلک اسکرین و رنگ اکرلیک، آثاری با عنوان "یا علی مدد" ارائه کرده‌ است.

بهمن جلالی نیز همین شیوه را در چند "پرینت دیجیتالی" به کار گرفته و آثار مدرنی با عنوان "تصویر تصور ها" پدید آورده است. در آثار این دو هنرمند خط نستعلیق و نحوۀ استفاده از آن نقش اصلی را دارد و به اعتبار آن چند عکس کهنه و ظاهراً پیش ‌پا افتاده به یک اثر هنری تبدیل می‌گردد.

کاربرد خط فارسی در نقاشی، البته، در کشور ما سابقۀ کهنی دارد و به خلاف خط لاتین، خط فارسی به آثار تصویری، رمز و راز و حالت عرفانی می‌دهد. اما این حسین زنده‌رودی بود که قابلیت‌های بکلی تازه‌ای در این خط کشف کرد و از آن پس خط در آثار هنرمندان نقاش ایرانی تقریباً حضوری دائم یافت.

در بخش افغانستان، کارهای فرزانۀ وحیدی با عنوان "کابل-ونیز" در این بیینال حضوری چشمگیر دارد. در این مجموعه پوشش و وسایل زینتی زنان افغان، به ویژه "برقع"، پوشش تمام قد زنان افغان، به نمایش گذاشته شده که دیدارکنندگان غربی با اعجاب و اشتیاق فراوانی به آن نگاه می‌کردند.

از پاکستان شهزاد داود با "چلچراغ انکار"، که عبارت " لااله الاالله " را با نئون آبی به دور دو رشته کلاف فلزی نوشته و آن را از سقف آویخته، "دیوان شرق و غرب" را کامل کرده‌ است. مضمون غیرمتعارف و نوآوری شهزاد داود در این اثر موجب ستایش مطبوعات و هنرشناسان غربی شده‌ است.

در نهایت، چند روزی را که ما صرف تماشا و تحسین آثار ارائه‌ شده در بیینال امسال ونیز کردیم، از روزهای پر سود و ثمر عمرمان به شمار می‌رود؛ به ویژه دیدن تلاش و کوشش هنرمندان ایرانی در همگامی با تغییر و تحولات هنر معاصر بسی دلگرم‌ کننده و مایۀ مباهات بوده‌است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

می خواهید روزنامه ها را مرور کنید؟ یا لوازمی بخرید؟ یا دنبال کتابی بگردید؟.. نیازی نیست از پشت رایانه تان تکان بخورید. اینترنت همۀ این نیازها را برآورده می کند. 

گویی از دیرباز جهان واقعی و مجازی درگیر پیکار ی بوده اند که در آن جهان مجازی در حال چیرگی بر جهان واقعی است. اینترنت - مادر این جهان مجازی - در حال سوق دادن خیلی چیزها به پایان خط است و از همین رو شاکیان بسیاری دارد.

اخیراً نویسندگان و ناشران کتاب ها هم به جمع کثیر شاکیان پیوسته اند. قرار است روز ۱۸ سپتامبر وزارت دادگستری ایالات متحدۀ آمریکا ارزیابیاش از تازه ترین مورد دعوا میان انتشارات مجازی و حقیقی را به دادگاه تحویل دهد. 

قضیه از این قرار است که غول اینترنتی گوگل که تا کنون رشک رقیبانش را بارها برانگیخته است، این بار هم دست به ابتکاری زده که بسیاری را به شدت نگران کرده است. این جستجوگر اینترنتی قصد دارد به زودی کتابخانۀ دیجیتالی راه بیندازد که میلیون ها جلد کتاب کهنه و نو را دربر خواهد داشت. در میان این کتاب ها هزاران جلد کتاب "یتیم" هم هست؛ یعنی کتاب هایی که معلوم نیست چه کسی مالک معنوی آنهاست. 

شرکت های مایکروسافت، یاهو و آمازون برای مقابله با گوگل، ائتلافی سازمان داده اند به نام "کتاب باز" که در میان انتشارات حقیقی هم متحدان فراوانی دارند. بنا به ادعای این ائتلاف، گوگل در صدد است بازار کتاب های الکترونیکی را به انحصار خود درآورد. 

با این که به باور بسیاری، این ابتکار گوگل میتواند دسترسی مردم به بایگانی عظیم نوشتاری را ساده تر کند، ائتلاف موسوم به "کتاب باز" اقدام گوگل را تلاشی برای انحصار بازار کتاب دیجیتال و در نتیجه، پیچیده و گرانتر کردن دسترسی به کتاب ها عنوان می کند.

گوگل با رد این ادعا خونسردانه پیشنهاد می کند که رقیبانش هم با پیروی از آن، قراردادهای مشابهی با ناشران و نویسندگان امضا کنند و وارد بازار کتاب دیجیتال شوند. اما اندک شرکتی یارای تکرار این اقدام را دارد، چون ضمانتی وجود ندارد که میلیون ها صفحۀ اسکن شده  روزی خریداری داشته باشد.

مخالفت با طرح گوگل محدود به غول های اینترنتی و ناشران آمریکایی نمی شود. در ژاپن تا کنون دو نویسندۀ بنام از شرکت گوگل به دادگاه شکایت برده اند. در فرانسه گروهی از ناشران می گویند که کتابخانۀ مجازی گوگل قوانین آن کشور را نقض می کند. در آلمان قضیه جدی تر است و دولت آن کشور با ادعای مشابهی در یک دادگاه آمریکا اقامۀ دعوا کرده است.

اما با توجه به توافقی که شرکت گوگل با ناشران متعدد رسیده و ۱۲۵ میلیون دلاری که برای پرداخت حقوق مولف و ناشر کنار گذاشته است، گمان نمی رود که رقیبانش در خنثی کردن طرح کتابخانۀ دیجیتال آن موفق شوند. شاید ماه آینده  دادگاه فدرالی در آمریکا سرنوشت این درگیری را روشن شود.

این طرح گله مندان پنهانی هم دارد که تا کنون به هیچ دادگاهی شکایت نبرده اند. کتابخانه های همگانی از مهمترین آنها اند که جلب مشتری برایشان به معضلی تبدیل شده است.

در روزنامه های بریتانیا میخوانیم: "کتابخانه های اسکاتلند با بدترین بحران ۱۵۰ سال اخیر دست و پنجه نرم می کنند. زیرا که بسیاری ازاسکاتلندی ها به خاطر اینترنت و تلویزیون کتابخانه ها را فراموش کرده اند." بر اساس آمار رسمی، حدود ۲۰۰ کتابخانه در اسکاتلند در آستانۀ تعطیل شدن هستند.

این وضعیت در سایر نقاط بریتانیا هم مشهود است. در دو دهه اخیر کتابخانه ها روند نزولی داشته اند و با توجه به انقلاب ارتباطات، بیشتر مردم ترجیح می دهند که  اوقات فراغت خود را با جستجو در اینترنت بگذرانند، تا اینکه به کتابخانه های همگانی بروند و کتابی را برای خواندن به امانت بگیرند.  

گزارش مصور این صفحه به موضوع اینترنت و اثرات آن روی کتابخانه ها پرداخته است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سروناز آرام
 
می‌گویند، تابستان فصل شادی است. اما این شاید در مورد همۀ کشورها مصداق نداشته باشد. درلندن شادی با گرما و آفتابی که شاید بیش از دوماه درسال دوام نیاورد، همراه می‌شود و  از لندن خاکستری شهری می سازد پر از رنگ و جنب وجوش.

برگزاری فستیوال‌ها از گذشته در فرهنگ انگلستان رایج بوده است؛ فرهنگی که درآن افراد میانسال زمانی را برای دورهم جمع شدن وشادی درکلیساها سپری می‌کردند و همین شادی و گردهمایی‌ها به نقاط مختلف آن شهر یا روستا هم کشیده می‌شد. حال شکل این جشن‌ها تغییر کرده‌است، در این دوره جشنواره‌ها به هدف ایجاد سرگرمی برای گروه بزرگتری برپا می‌شوند؛ از رقص و آواز و تئاتر خیابانی گرفته، تا کنسرت‌های چند هزار نفری در میان پارک‌ها. عده‌ای بر این باورند که قسمتی از شاد بودن، در جمع بودن است، یعنی بین جمعیتی باشی که ممکن است هیچ‌کدام را هم نشناسی.

تابستان که به میانه برسد، تقریباً هر سه هفته یک‌ بار در گوشه‌ای  ازشهر لندن، کنار عمارتی که گرد قدمت چند صدساله روی آن نشسته ‌است و یا ساختمان مدرنی که جنبۀ معماری وهنری ویژه‌ای دارد، فستیوالی برگزار می‌شود. مراسمی که هنر در رأس آن قرار دارد. ۵۰ فستیوالی که نیاز به خرید بلیط ورودی دارند و صد فستیوالی که در فضای باز به صورت رایگان برپا می‌شوند.

رود تیمز هم که از قلب لندن عبور می‌کند و خط ارتباط میان غرب و شرق لندن است، برای تابستانش برنامه‌ای ویژه دارد. زمانش اواسط ماه سپتامبر است، تقریباً آخر تابستان، البته، پایان تابستان از نظر میزان گرمای هوا، وگرنه در تقویم هنوز چند برگی تا آخرین روز تابستان مانده است.

سی و سه پل بر روی رودخانه تیمز ساخته شده‌است که ۱۲ تا در بخش مرکزی هستند، اما جشنوارۀ دوروزه "رود تیمز" بر روی هفت پل برپا می‌شود. از پل وست مینستر تا تاور بریج.

در روی هر پل، پیاده روهای کنار رودخانه، خیابان‌ها و هر فضای باز عمومی عده‌ای که هر یک هنری برای عرضه دارند، میزبان مردمی هستند که برای تماشا می‌آیند. این فستیوال آمیخته‌ای است از هنرهای مختلف خیابانی، کارناوال‌های شادی، نمایش‌های کمدی، نمایشگاه‌های معرفی غذای کشورهای مختلف و غیره. همۀ اینها دست در دست هم برای ساکنان لندن و گردشگران، ساعت‌هایی شاد را در تقویم تابستانی آنها ثبت می‌کنند.

در گزارش تصویری این صفحه، به دیدن گوشه‌ای از جشنوارۀ رود تیمز می‌رویم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

آزاده حسینی

شهر لندن با توجه به موقعیت جغرافیایی که دارد، در فصل تابستان روزهای بسیار بلندی دارد؛ تا حدی که در اواسط امردادماه یا همان ماه اوت، طلوع آفتاب ساعت سه و نیم بامداد وغروب آفتاب ده شب است. با توجه به اینکه ماه رمضان امسال در اواسط تابستان آغاز شد، ساعات گرسنگی روزه‌داران بیشتر شده است. مسلمانان انگلستان در این ماه، مانند روزهای عادی باید کار کنند و امکانات ویژه ای برای آنان در نظر گرفته نمی‌شود. همچنین طبق روال عادی و  برعکس کشورهای اسلامی، تمامی مراکز فروش غذا مانند رستوران ها باز هستند و به خصوص نزدیک ظهر بوی غذاهای گوناگون در خیابان‌ها می‌پیچد که بر گرسنگی روزه‌داران  می‌افزاید.

اگرچه در شهر لندن، نسبت به بسیاری دیگر از کلان‌شهرهای اروپایی مراکز اسلامی و مساجد وجود دارد، ولی با این حال، به جا آوردن مناسک ماه رمضان در این شهر طبعاً در محیطی که اکثر مردم روزه نمی‌گیرند، می‌تواند با مشکلاتی همراه باشد.

صرف نظر از تمامی سختی‌های یادشده، ماه رمضان در شهر لندن نیز خالی از لطف نیست. مغازه‌های  اسلامی  دارای کلکسیونی از خوراکی های مخصوص ماه رمضان هستند و البته، رستوران‌های عربی و ایرانی و آسیای جنوبی در وقت افطار با غذاهای خاص ماه رمضان از مشتریان خود پذیرایی می‌کنند.

رمضان امسال در لندن از آن لحاظ منحصر به فرد است که بوریس جانسن، شهردار پایتخت بریتانیا، در آستانۀ رمضان از غیرمسلمانان ساکن شهرش خواست که به نشان حسن نیت در طول این ماه یک روز روزه بگیرند. عده‌ای هم از این فراخوان استقبال کردند و در تارنماهایی اجتماعی چون تویتر گروه‌های اینترنتی غیرمسلمانان روزه‌دار را تشکیل دادند.

"روت گلدهیل"، نویسندۀ روزنامۀ تایمز چاپ لندن تجربیات یک روز روزه‌داری اش را با لحنی طنزآلود بیان کرده‌است و می‌گوید که سخت‌ترین بخش مناسک روزه‌داری به شیوۀ مسلمانان برای او پرهیز از نوشیدن آب بوده است. روت گلدهیل می‌گوید که یک روز روه‌داری را با حس ارج بیشتر به مسلمانان پشت سر گذاشته و در شگفت است که چه گونه می‌توان برای یک ماه شرایط سخت روزه را تحمل کرد.

در ایام رمضان برخی از فروشگاه‌های بومی انگلیس هم برای مشتریان مسلمان خود برنامه‌هایی ویژه تدارک می‌بینند. برای نمونه، در بسیاری از بخش‌های فروشگاه زنجیره‌ای تسکو آویزۀ "رمضان مبارک" به زبان‌های عربی و انگلیسی از مشتریان مسلمان استقبال می‌کند و به منظور فروش بیشتر مثل ایام کریسمس، قیمت بسیاری از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها هم به مناسبت ماه رمضان تخفیف می‌یابد.

همان طور که قبلاً نیز گفته شد، در شهر لندن به میزان قابل توجهی مراکز تجمع مسلمانان وجود دارد که تمامی آنان در ماه رمضان مراسم ویژه ای برگزار می‌کنند. نکتۀ جالب این تجمعات این است که مسلمانان با ملیت‌های گوناگون و گرایش‌های مختلف اسلامی گردهم جمع می‌شوند و در صف‌های واحد نماز می‌گزارند و روزۀ خود را در کنارهم باز می‌کنند.

در این‌جا دیگر مهم نیست که  شیعه هستی یا سنی یا اینکه از چه کشوری آمده‌ای. مسلمان بودنت کافی است تا در ضیافت الهی شرکت کنی. به جرأت می‌توان گفت که  برابری، برادری و اتحاد که همواره از دغدغه‌های اصلی مسلمانان بوده، در این‌جا تجلی می‌یابد.


Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.