پنجاه سال پیش در آستانه نوروز سال ۱۳۴۳ نخستین تمبر نووزی ایران منتشر شد و این در حالی بود که تا آن زمان حدود صد سال از انتشار نخستین تمبر ایران میگذشت. تمبر نوروز ۱۳۴۳ نقشی از شکوفه داشت و در سالهای بعد نیز تصاویر سبزه، گل، ماهی قرمز، و حاجی نوروز بر تمبرهای نوروزی نقش بستند. در سال ۱۳۴۹ تمبر نوروزی با تصویر سفره هفت سین و قرآن مجید منتشر شد؛ و از آن پس برای سالهای متمادی این مهمترین نماد نوروز از حضور در تمبرهای نوروزی بازماند.
تمبرهای نوروزی دهه ۱۳۵۰ از نظر موضوعی متنوع بودند. در سالهای آغازین این دهه، نقش پرندگان و شاهپرکها و ماهیها روی تمبرهای نوروزی جای گرفتند. در سال ۱۳۵۴ نیز نقش گل و شکوفه بار دیگر به تمبرهای نوروزی بازگشت، منتها این بار در حال و هوای مینیاتورها و تذهیبهای ایرانی. تمبر نوروزی سال ۱۳۵۵ نیز با نقش صنایع دستی ایران منتشر شد.
سال ۱۳۵۶ نخستین سالی بود که تقویم هجری خورشیدی جای خود را به تقویم شاهنشاهی داده بود. تمبر نوروز این سال که با تاریخ ۲۵۳۶ منتشر شد، نگاهی انسانی – و نه طبیعتگرا – به نوروز داشت و تصویر مرد و زن گیلک با لباس محلی بر آن نقش بسته بود. این ابتکار اما، باعث تکراری شدن تمبرهای نوروزی شد؛ چرا که تا پنج سال بعد، تمبرهای نوروزی صرفا با تصویر اقوام مختلف ایرانی چاپ میشدند. البته در تمبر نوروز سال ۱۳۵۸ که نخستین بهار پس از پیروزی انقلاب بود، در کنار تصویر مرد و زن کُرد، نقش گل محمدی نیز قرار گرفت تا اشارهای باشد به بهار آزادی. چندان که در بالای این نقش نیز به جای پست ایران نوشته شده بود: انقلاب اسلامی. شاید اگر عدم انتشار تمبر نوروزی در سال ۱۳۶۲ نبود، سنت به تصویر کشیدن اقوام ایرانی باز هم ادامه پیدا میکرد.
ازآن پس، تا اوایل دهه ۱۳۸۰ تمبرهای نوروزی ایران اگرچه زیبا بودند، اما از نظر موضوع تکراری به نظر میرسیدند. در تمام این سالها موضوع تمبرهای نوروزی عبارت بود از نقش گل و پرنده و شاپرک و ماهیهای زینتی. با این حال، تصویر حاجی فیروز در حال رقص و پایکوبی بر روی تمبر نوروز ۱۳۸۶ نوید یک نوآوری بود. این نوآوری در سال ۱۳۸۸ به اوج خود رسید و هنگامی که نقش سرستون تخت جمشید روی تمبر نوروزی نقش بست، یک سنت شکنی واقعی در تمبرهای نوروزی پس از انقلاب رخ داد. ناگفته نماند که در نیمه اول دهه ۱۳۸۰ یک وقفه چند ساله در انتشار تمبرهای نوروزی به وقوع پیوست.
سال ۱۳۹۰ را باید نقطه عطفی در پیشینه تمبرهای نوروزی دانست. این سال مقارن بود با جشن جهانی نوروز و ثبت جهانی این آیین باستانی. از اینرو لازم بود که تمبر نوروزی با حال و هوایی تازه و با کیفیتی متفاوت منتشر شود. تمبر جشن جهانی نوروز که پس از ۴۱ سال دوباره با نقش سفره هفت سین منتشر شد، از نظر شکلی نیز متفاوت بود و قطعات آن به صورت ۶ ضلعی طراحی شده بودند.
اگرچه در سالهای اخیر و با پدیداری شیوههای جدید ارتباطی، تمبر اهمیت گذشته خود را از دست داده است اما تمبرهای یادبود همچنان کارکرد یادمانی خود را حفظ کردهاند و چنین مینماید که تمبرهای نوروزی ایران نیز چه از نظر موضوع و چه از نظر فرم، تنوع و ظرافت بیشتری را تجربه میکنند.
ویدئوی کوتاهی که در این صفحه به سان یک کارت تبریک نوروزی، تقدیم شما میشود، نگاهی دارد به برخی تمبرهای نوروزی ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۹۱. قطعه پیانویی که در این ویدئو میشنوید، توسط حریر شریعتزاده در دستگاه چهارگاه اجرا شده و متعلق به آلبوم "مایه ناز" است.
نوروزخوانی گونهای از آوازهای محلی است که هم به صورت تکخوان و هم با ساز و توسط دورهگردها اجرا میشده است. کلام نوروزخوان یا برگرفته از اشعار حافظ یا نغمههایی در مدح بهار است که اجرای آن از ۱۵ روز قبل از عید نوروز آغاز میشده است.
سازهای ضربی و کوبهای به همراه نیلبک از جمله سازهای شناخته شده نوزخوانان هستند. پس از اسلام مدح پیشوایان دین هم به اشعار نوروزخوانان اضافه شد که هنوز هم در مازندران و گیلان و به خصوص خراسان شمالی، مدح ائمه شیعه در نوروزخوانیها شنیده میشود.
نوروزخوانی از نظر جملهبندی آوازی هم، ویژگیهایی دارد مانند جملههای کوتاه با عبارتهای ساده و ملودیهای ضربی کوتاه. دعوت به شادی، کنار هم بودن و استفاده از هفت سین سفره عید نوروز، عباراتی است که به صورت جملات کوتاه مدام در اشعار خودساخته و یا کهن مانده نوروزخوانان شنیده میشود.
کار اصلی نورزخوانان نوید بهار، مدح پروردگار و صاحبان خانههایی است که به درشان میکوبند یا از مقابلشان رد میشوند و با دعای خیر و آرزوی سلامتی خواهان کمک مالی از آنان میشوند.
نوروزخوانان معمولا به صورت گروهی، حدو ۳ یا ۴ نفر، به اجرای موسیقی میپردازند. بیات، شور، دشتی، چهارگاه و سهگاه از جمله سبکهای آوازی است که در کلام نوروزخوانان شنیده میشود.
در کنار نوروزخوانی، "کارآواها" هم نقش مهمی در ایام مانده نوروز ایفا میکردند. کارآواها که هنوز هم بخشی از آنها باقی مانده، اشعاری آوازی هستند که کسبه برای فروش جنس خود آنها را میخواندند. این آوازها کاملا خودجوش و بدون تمرین آوازی، ناخواسته در ردیف دستگاهی ایران اجرا میشده است.
سیب، سمنو، سبزی، سیر و ... موضوعات شعر کسبه است که برای فروش جنس خود، با بازارگرمی میخواندند. جالب آنکه برخی از کلمات این کارآواها، شامل توصیههای پزشکی در مورد جنسی است که میفروشند. مثلا خوردن ترب که برای کلیه خوب است. البته توصیههای پزشکی لزوما تائید شده نیست. اما بسیار از آنها در اذهان میمانند، مانند این کارآوا در باره خیار سبز: گل به سر داره خیار٬ کاکل به سر داره خیار.
کارآواها در تهران، پیش از ایام عید بیشتر با لحن محلی تهران خوانده میشد؛ آنچه بعدها نام بیات تهران بر خود گذاشت. یکی از اساتید موسیقی که سهم بسیاری در گردآوری کارآواهای تهران داشته، "اسماعیلخان مهرتاش" است. گفته میشود، آواز سبزی فروشی، سرپل تجریش در منصوری چهارگاه، هوش از استاد میبرد و ایده گردآوری این کارآواها را چونان جرقهای در ذهن او روشن میکند.
اما داستان به همینجا ختم نمیشود و استاد مهرتاش، این آوازها را به روی صحنه میبرد. در آن زمان تعویض دکور صحنه، طولانی بود و گاهی حوصله تماشاچیان سر میرفت. مهرتاش تصمیم میگیرد که با استفاده از آوازهای کوچه باغی و کوچه بازاری تهران، سر تماشاچیان را گرم کند. این ایده جواب میدهد و تماشاچیان هم نه تنها لذت میبرند که برخی از ساختههای مهرتاش را از بر میشوند.
این ایده گسترش پیدا میکند در نهایت به عنوان یک برنامه یکساعته در تلویزیون ساخته میشود و مورد استقبال قرار میگیرد.
محمد منتشری، آوازخوان سنتی ایران و یکی از شاگردان اسماعیل مهرتاش با ایده زنده کردن گنجینه آوازهای تهران، بخشی از این کارآواها را در سه آلبوم، "هفت سین به روایت تهران"، "چهارشنبه سوری و "چند بهاریه" اجرا کرده است. این آوازها بیانگر حال و هوای بازار و کسب و کار در روزهای قبل از نوروز است که شنیدن آنها خالی از لطف نیست.
نوروز و سال نو در راه است و باز هم جنبوجوش و تکاپو خرید نوروزی را در خیابانها میبینید. انگار هیچ چیز نمیتواند هیجان و شادی مردم را برای بهجا آوردن این سنت و آداب نوروزی محدود کند. مراکز خرید، فروشگاههای کفش و لباس، مایحتاج و مواد غذایی مشتریهای خود را دارند اما جالب است که تقریباً تمام اصناف در این روزها بازار عید دارند و رونق کسب و کار، شور وهیجان تازهای را به بازارها بخشیده است. از آنجا که مردم خانهتکانی میکنند و وسایل منزل را تمیزکاری و یا حتا تعویض میکنند بازار لوازم خانگی و خدمات و تعمیرات نیز بسیار پررونق است.
به میان مردم میرویم و در مورد رسم و رسوم عید و ضرورت خریدهای نوروزی از آنها نظرخواهی میکنیم.
خانم بازنشستهای که در بازارچه تجریش مشغول خرید ماهی و گوشت و مرغ است میگوید: ما دید و بازدید داریم و باید مایحتاج را از قبل تهیه کنیم و آن را در فریزر نگهداری کنیم. هزینهاش زیاد میشود اما حیف است که به خاطر این مسایل، سنتها را نادیده بگیریم. این خانم میگوید که ادارهشان بنهایی را برای کارمندان اختصاص داده که بتوانند آجیل شب عید را به صورت اقساطی تهیه کنند. به این صورت که قیمت آجیل شب عید تا چندماه آتی از حقوقشان کسر میشود.
آقای مسنی هم که در این بازارچه مشغول خرید است تاکید میکند که فرزندان، نوهها و سایر فامیل به خاطر این که او بزرگ خاندان است در روزهای تعطیلات نوروزی حتما سری به خانه آنها میزنند. بنابراین باید از نظر پذیرایی، تامین باشند و خیالشان راحت باشد که مایحتاج به اتمام نمیرسد، چرا که در روزهای عید به خاطر تعطیلبودن اکثر مغازهها نمیتوان گوشت و میوه تازه خریداری کرد.
چند نوجوان، خوشحال و خندان از سمتی میآیند. وقتی نظرشان را میپرسم میگویند واقعاً نمیدانیم این همه هیاهو برای چیست؟ شهر شلوغ میشود و اجناس هم بیکیفیت هستند. آنهایی هم که کیفیت خوبی دارند بسیار گران هستند و ما نیازی نمیبینیم که حتما لباس نو بخریم. دختر جوانی هم که نظر مخالف خود را در مورد خرید عید به من ابراز کرده توضیح میدهد که به خاطر افزایش بیش از حد تقاضای مردم قیمتها به طور کاذبی بالا میرود بنابراین اگر کسی بخواهد یکی دو ماه قبل یا بعد از عید خرید کند واقعاً به نفعش خواهد بود.
در این روزهای خاص، ترافیک لجام گسیخته باعث هرجومرج شده و در تهران و بعضی از شهرها، طرح زوج و فرد برای تردد خودروها اجرا میشود اما آن چه که نیست و پیدا نمیشود، جای پارک ماشین است. ظرفیت پارکینگهای سطح شهر در اولین ساعات روز پر میشود و در بعضی از خیابانهای فرعی با وجود تابلوی ایستادن ممنوع، به طور استثنا در این روزها پلیس به ماشینها اجازه میدهد که پارک کنند و به خرید بروند. قیمت اجناس نسبت به سال گذشته بالاتر رفته و به نظر میرسد که قدرت خرید مردم کم شده باشد اما بازارهایی که کیفیت پایینتری دارند و بنابراین قیمتشان نیز پایینتر است، کماکان جایگاه خود را دارند. مردم از هر قشری سعی میکنند خود را به بازارها برسانند و از این قافله عقب نمانند.
در گزارش تصویری این صفحه به بازارهای خرید عید سری زدهایم و نظر مردم را درباره خرید نوروزی پرسیدهایم.
سومریها با پرستش هفت اختر، به رقم "هفت" نیرویی ماورای طبیعی دادند. اقوام و ادیان دیگرهم یاد گرفتند. در زبان ما بیش از دویست ترکیب با هفت هست: ازهفت آسمان گرفته تا هفت شهرعشق. نوروزهم که بر مدار طبیعت میگردد نمیتواند بی هفت باشد مثل هفت سین، هفت شین، هفت چین و هفت میوه.
در باره لوازم سفره يا خوان نوروز و از جمله مهمترينهای آن، هفت قلم جنسی که قرار است اسباب برکت و رونق سفره خانوادهها در سال تازه بشود، زياد نوشتهاند. بعضیها از هفت سين، بعضی ديگر از هفت شين و مردم بخشهایی از افغانستان و تاجيکستان از هفت چين يا هفت ميوه صحبت میکنند. مهم اين است که برای رقم هفت نمادی پيدا کنيم از آنچه داريم و دوست داريم.
مقدس بودن هفت از سومريها به ساير مردم جهان باستان از جمله آريايیها رسيد. نوروز هم برای مردمانی که زندگیشان و سال و ماهشان برمدار طبيعت میگردد، آغاز زنده شدن دوباره طبيعت است و بايد جشن گرفته شود. پس چه بهتر که با عدد هفت آميخته شود. برگزاری يک سنت تاريخی و چيدن خوان نوروزی بسته به گرمی و سردی هوا و وفور چيزهايی داشت که میتوانستند برای جشنهای خود داشته باشند.
به ياد داشته باشيم که بدست آوردن خوردنیها و آراستنیها در اين فصل سال در کوههای پر برف بدخشان تا هوای ملايمتر غرب آسيا يکی نيست. اين امر سبب شده تا اقوامی که در جغرافيايی گسترده در آسيای مرکزی و قفقاز و ايران و افغانستان و غرب آسيا پراکندهاند سفره نوروزشان متفاوت باشد. در متون تاريخی از سفره آراييهای گوناگون ياد شده از جمله انواع متفاوت نوشيدنیها و خوردنیها.
در ايران سفرهای را میآرايند که هفت سين چون سيب و سماق و سبزه از عناصر اصلی آن است ولی ساير عناصر آن میتواند متفاوت باشد. ضمن آنکه در همين مرز و بوم گفته میشود که در قديم اين سفره شامل عناصری چون، شهد (عسل يا انگبين)، شمع و شراب بوده و نام آن نيز در اصل هفت شين بوده است. آنچنانکه در برخی از مناطق خراسان مردم به نظم میگويند:
جشن نوروز از زمان کيان مینهادند مردم ايران شمع و شير و شراب و شيرينی شکر و شهد و شای اندر خوان
در افغانستان و برخی نواحی از تاجيکستان معتقدند نه هفت سين بوده و نه هفت شين، بلکه هفت چين بوده است. مراد از هفت چين نيز، هفت ميوهای بوده است که از هفت درخت متفاوت چيده شده و به عنوان برکت خانه در آغاز سال نو در سفره گردآوری شده باشد. در تاجيکستان به هويج سبزی میگويند و بر سر سفره هفت سين آن را میتوان ديد.
با توجه به اينکه فصل چيدن ميوههای تازه از نظر زمانی با روز اول سال فاصله زيادی دارد، در قديم ميوههای سر سفره سال نو تازه نبوده و به جای آن ميوههای خشک مانند قيسی و سنجد و کشمش و انجير و غيره میگذاشتهاند. ميوههای خشکی که در تمام زمستان جزئی از آذوقه مردم را تشکيل میداده است. اکنون نيز در بخش وسيعی از افغانستان خصوصا شهرهای تاريخی بلخ (مزار شريف)، کابل، کهندژ (قندوز) و مناطقی ديگر مردم به همين روش وفادار ماندهاند و در سر سفره بساط هفت ميوه را میچينند. به اين شکل که هفت ميوه خشک را میشويند، و سپس مخلوطی از اين ميوهها را شبی در تنگ آب میگذارند تا عصاره هفت ميوه درهم ترکيب شود. صبح روز اول سال نو، هرکدام از اعضای خانواده با آروزی داشتن سالی شيرين و پر برکت از اين آب مینوشند و از دانههای آن میخورند.آنها معتقدند که اگر سال با نوشيدن عصاره هفت ميوه آغاز شود، بسيار پرميمنت و باشگون خواهد بود.
در گزارش تصویری این صفحه طرز تهیه هفت میوه را میبینید.
در بسیاری از مناطق تاجیکستان تجلیل از نوروز با خانهتکانی آغاز میشود. در شهر خجند (مرکز استان سُغد) و پیرامون آن این آیین "خانهبرداران" نام دارد: زنان خانواده ابزار و لوازم خانه، چون تـُشـَک و قالیها و ظروف را تکتک بیرون میآورند و تمیز میکنند و گرد و غبار خانه را میزدایند تا سال پاک و بیآلایشی داشته باشند. مردهای خانواده درخت میکارند و به تنۀ درختها آهک میمالند که نمادی است از سرسبزی و بخت سپید.
این آیین که از دیرباز در فلات ایران وجود دارد، با گذار از گرداب حوادث و فراز و نشیبهای تاریخ تاجیکستان دستنخورده مانده و به روزگار ما رسیدهاست. "نوریخان عباداللهاوا"، از زنان سالمند استان سغد، میگوید که با انجام خانهتکانی، گذشته از ارجگذاری به آیینی باستانی، آنها به محیط زیست و منازلشان رسیدگی میکنند تا با دور کردن گرد و غبار فصل سرما نوروز را با صفا و آسایش خاطر آغاز کنند.
در همین روزها در مناطق مختلف سغد آیین دیگری هم انجام میگیرد که "عروسبینان" یا "کـِلینسلام" نام دارد. در این مراسم خویشاوندان تازهداماد و مردم محل به دیدن نوعروس میآیند و نوعروس ِ آراسته، در حالی که سر پا ایستاده و چشم به زمین دوختهاست، دست به سینه تعظیم میکنند. زنان خانواده با خواندن اشعار ویژه به نوعروس سلام میگویند و عروس با تعظیمهای کوتاه و مکرر پاسخ سلامشان را میدهد. این مراسم بر سر خوان نوروزی برای معرفی نوعروسان به اعضای خاندان نوِشان برگزار میشود.
در گزارش مصور این صفحه صحنههایی از هر دو مراسم "خانهبرداران" و "عروسبینان" در منطقۀ خجند تاجیکستان را میبینید.
جدیدآنلاین:در بلغارستان٬ بهار با ماه مارس آغاز میشود که با جشن و دادن هدیه و دیدوبازدید و تبریکگفتن همراه است. از هفتهها پیش نشانههای نزدیکشدن بهار را میتوانید در کالاهایی ببینید که در فروشگاهها و گوشه و کنار خیابانها برای فروش عرضه میکنند.
جشن بهار در بلغارستان همانند بسیاری دیگر از ملتها پیشینهای دراز دارد اما تاریخ دقیق آغاز آن متفاوت است. اگر در میان ایرانیان و ملتهای همجوار نوروز آغاز بهار است٬ در بلغارستان "مادربزرگ مارس" یا "مارتا" نماد بهار است و در آغاز مارس مردم به همدیگر با گفتن "چستیتا بابا مارتا" (بی بی مارتا خجسته باد) آمدن بهار را تبریک میگویند.
یکی از کاربران ما از شهر صوفیه٬ پایتخت بلغارستان٬ تصاویری از جنبوجوش بهاری و عرضه کالاهای ويژه بهار فرستاده که در نمایش تصویری این صفحه میبینید. شما هم اگر مطلبی برای انتشار دارید، لطفا برای ما بفرستید. در همین حال فرارسیدن بهار در بلغارستان بهانه مناسبی است برای بازنشر گزارش تصویری بهارانههای بلغاری که متن آن را خانم ایلیانا بوژوا نوشته و تصاویر آن از خانم رادستینا شرنکوا در هلند است که از مدرسه ای بلغاری گرفته شده و بچهها را در حال درست کردن هدیههای ویژه بهار نشان میدهد.
ایلیانا بوژُوا
ماه مارس برای مردم بلغارستان اهمیت ویژهای دارد. در نخستین روز این ماه مردم به پیشواز فصل بهار میروند و آمدن بهار را جشن میگیرند. آنها با گفتن عبارت "چستیتا بابا مارتا" یعنی "مادربزرگ مارتا مبارک" به یکدیگر تبریک میگویند.
مادربزرگ مارتا نماد ماه مارس و احیای طبیعت است. بنابر یک افسانه قدیمی، این خانم پیر دو برادر به نام "سچکو بزرگ" (ماه ژانویه) و"سچکو کوچک" (ماه فوریه) داشته است. مارتا، سچکو بزرگ و سچکو کوچک هر یک ظرفی از شراب داشتند. دو برادر سهم خود را مینوشند و بدون اینکه از مارتا بپرسند شراب خواهر را نیز مینوشند. مارتا خشمگین میشود و طوفان به پا میشود. اما کمی بعد مارتا تصمیم میگیرد آنها را ببخشد و هوا دوباره آرام و گرم میشود و فصل بهار آغاز میشود.
در این ایام مردم بلغارستان علاوه بر تبریک گفتن، هدیههای تزیینی کوچکی به نام "مارتنیتسا" به یکدیگر میدهند. این هدیهها از کامواهایی قرمز و سفید در هم تنیده شده ساخته شدهاند که به عقیده مردم سلامت و خوشبختی را برای تمام سال به ارمغان میآورد.
رنگها مفهوم نمادین دارند؛ سرخ نماد سلامت و قدرت است و سفید نماد زندگی طولانی و پاکیزگی و شادی. مارتنیتسا شکلهای مختلفی دارد که معمولا به صورت دستبند، گردنبند، یا سنجاق سینه است. معروفترین مارتنیتسا دو عروسک کوچک است. یکی از عروسکها پسر و دیگری دختر است. نام این دو عروسک " پیژو" و" پندا" میباشد. در طی ماه مارس اگر در خیابانهای بلغارستان قدم بزنید حتماً با افرادی برخورد میکنید که برروی لباس آنها مارتنیتسا وصل شده است.
امروزه همه مردم بدون در نظر گرفتن سن یا جنس یا وضعیت تأهل مارتنیتسا دارند اما در گذشته این زینت فقط در دستهای کودکان، گردنهای دوشیزگان یا دخترهای تازه ازدواج کرده بود. و مردم، مارتنیتسا را در درختان میوهدار یا در کنار حیوانات تازه متولد شده میگذاشتند و آن را سمبل باروری، موفقیت، سلامت و شادی فراوان میدانستند.
مارتنیتسا تا نخستین نشانههای بهار مورد استفاده قرار میگیرد. اگر کسی به شما مارتنیتسا هدیه بدهد شما باید وقتی لکلک یا پرستو یا یک فاختهای دیدید آن را از دست خود باز کنید و یا از روی لباس خود بردارید و آنرا روی درخت میوهداری بگذارید. در گذشته بچهها مارتنیتسا را در زیر سنگی میگذاشتند. اگر بعد از یک روز در زیر سنگ سوسک یا کرم پیدا میکردند معتقد بودند که در آن سال بیشتر حیوانات اهلی بزرگ مثل گاو و اسب متولد میشود. و اگر مورچه یا حشرات کوچک میدیدند باور داشتند در آن سال بیشتر بره و بچه متولد میشود.
درباره پیدایش مارتنیتسا افسانههای متعددی وجود دارد. افسانههایی که بیشتر به کوشش مردم برای درک حوادث طبیعی مربوط بوده است. یکی از معروفترین این افسانهها مرتبط با پیدایش کشور بلغارستان در شبه جزیره بالکان، ۶۸۱ بعد از میلاد، توسط خان اسپاروه است. همسر و خواهر اسپاروه برای تبریک به اسپاروه نخی سفید به پای یک پرستو میبندند و پرستو را به سوی او روانه میکنند. در راه، پای پرنده زخم میشود و خون او نخ سفید را رنگین میکند و نصف نخ سرخ و نصف دیگر سفید میشود و مارتنیتسای دو رنگ به خان اسپاروه میرسد. جالب است ذکر کنیم که این افسانه نسبتاً جدید است و تقریبا در سال ۱۹۳۰ بوجود آمده است.
سنت ساختن مارتنیتسا در خانههای بلغاری برای قرنها حفظ شده است و منشأ آن به قبل از پذیرش مسیحیت توسط مردم بلغارستان باز میگردد. در گذشته، شب پیش از اول مارس مسنترین زن خانواده مارتنیتسا را برای همه افراد خانواده درست میکرد. او قبل از ساختن مارتنیتسا به هیچگونه آتشی دست نمیزد زیرا معتقد بود مارتنیتسا قدرت جادویی خود را برای حفاظت از شر موجوداتی مانند دیو یا اجنه از دست میداد.
سنت ساخت مارتنیتسای خانگی قرنها زنده بود اما امروزه جنبه تجاری به خود گرفته است. از چند هفته قبل از ماه مارس خیابانها و مغازههای بلغارستان پر از مارتنیتسای از پیش ساخته شده به شکلهای مختلف است. اما هنوز هم افرادی هستند که این سنت قدیمی را پاس میدارند و در خانه و مدرسه مارتنیتساهای دست باف تهیه میکنند. یک نمونه از این کارگاهها، مدرسه بلغاری "St. Kiril and Methodius" در شهر لیدن هلند است که با کمک بچهها، معلمان و والدین آنها مارتنیتسا دستباف تهیه میشود و نه تنها این سنت باستانی را پشتیبانی میکنند، بلکه وحدت مهاجرین بلغاری در هلند را نیز حفظ میکنند.
هفته و ماهی نیست که بگذرد واخبار ناگواری از آثار تاریخی تهران به گوش نرسد. سالهاست که تهران به یک کارگاه بزرگ ساختمانی تبدیل شده و آثار تاریخی آن طعمه مناسبی برای بساز و بفروشها تلقی میشود. در مرکز شهر که محل استقرار بازار است، آثار تاریخی معمولا برای ساخت مجتمعهای تجاری ویران میشوند و در نقاط شمالی نیز، این برجها و آپارتمانهای مسکونی هستند که خانهها و باغهای تاریخی را به نابودی میکشانند.
تقریبا همه مراجعی که دستی در اداره شهر تهران دارند، از تخریب میراث فرهنگی برائت میجویند و بر حفظ هویت تاریخی پایتخت تأکید دارند اما بیرون از دایره سخن، آنجا که پای عمل به میان میآید، اوضاع به گونهای دیگر است.
حتا در طرح جامع و تفصیلی تهران که که سند راهبردی اداره و توسعه شهر است، بافت تاریخی جایگاه چندانی ندارد. در طرح تفصیلی چنین گفته شده است که "حفاظت از میراث تاریخی، فرهنگی و همچنین آثار ارزشمند معاصر شهر تهران الزامی است. شمول حفاظت، همه آثار ثبت شده و ثبت نشده واجد ارزش را همراه با حریم مجموعهها و آثار ثبت شده دارای حریم دربرمیگیرد." اما در همین طرح، مقرر شده است که بناهای واجد ثبت ملی باید حداکثر سه سال از زمان ابلاغ طرح تفصیلی ثبت شوند و جدارههای واجد ارزش تاریخی نیز حداکثر تا دو سال پس از ابلاغ طرح مشخص شوند. به عبارت دیگر، تهیه کنندگان طرح در حالی که برای فروش تراکم به عنوان یکی از علل اصلی تخریب آثار تاریخی، خط پایانی ترسیم نکردهاند، برای حفظ میراث فرهنگی ضربالاجل دادهاند.
این درحالی است که شناسایی، مستندنگاری، ثبت ملی و تعیین حریم آثار تاریخی شهر، فرایندی طولانی و پیچیده دارد که در ناکارآمدی نهاد متولی میراث فرهنگی، طولانیتر و پیچیدهتر نیز شده است.
در طرح تفصیلی همچنین، سازمان میراث فرهنگی موظف شده است که حداکثر ظرف مدت دو سال نسبت به شناسایی و معرفی بناهای ارزشمند تاریخی و معاصر شهر اقدام و نتیجه را به شهرداری اعلام کند؛ در حالی که نه در اساساسنامه سازمان میراث فرهنگی و نه در هیچیک از قوانین و مقررات ناظر به حوزه عمل این سازمان، محدودیت زمانی برای فعالیتهای آن درنظر گرفته نشده است و اساسا شورای عالی شهرسازی کشور به عنوان مرجع تصویب طرحهای جامع و تفصیلی، از نظر قانونی در جایگاهی نیست که بتواند برای انجام وظایف سازمان میراث فرهنگی ضربالاجل تعیین کند.
از سوی دیگر، طبق ماده ۱۶۶ قانون برنامه سوم توسعه کشور، شوراهای اسلامی شهر موظفاند درصدی از درآمد هر شهر را متناسب با نیاز بافت تاریخی آن شهر در اختیار مدیریت ذیربط در شهرداری قرار دهند تا با نظارت واحدهای سازمان میراث فرهنگی کشور برای مرمت بناها، مجموعهها و بافتهای تاریخی همان محل، صرف شود. نمیتوان گفت که شهرداری تهران از زمان اجرای این قانون (۱۳۷۹) بودجهای را برای حفظ بافت و آثار تاریخی پایتخت هزینه نکرده است اما این رقم، در مقایسه با فروش هزاران میلیارد تومان تراکم ناچیز به نظر میرسد.
در فضایی چنین تیره و تار، تقریبا همه شهروندان از جمله جماعت بساز و بفروش متوجه این نکته شدهاند که نه صیانت از میراث فرهنگی پایتخت اولویتی برای مدیران شهری دارد و نه آسیب رساندن به آن عقوبتی به دنبال خواهد داشت. از اینرو، دست درازی به بناهای تاریخی به امری معمول تبدیل شده است.
در تازهترین مورد، هفته گذشته رسانههای ایران از غارت خانه تاریخی کاشفالسلطنه خبردادند. این خانه که در خیابان شریعتی تهران، کوچه رضایی و نزدیک میدان قدس واقع شده است، متعلق به شاهزاده میرزا محمد خان قاجار قوانلو، ملقب به کاشفالسلطنه بوده است که به عنوان پدر چای ایران شناخته میشود. کمیته پیگیری حفاظت از خانههای تاریخی تهران گزارش داده که اخیرا تزئینات فاخر خانه او توسط افراد ناشناس به یغما رفته است و هماکنون در یکی از عتیقه فروشیهای تهران به فروش میرسد.
ویدئوی این صفحه، همراه با شرح کوتاهی از آثار و احوال کاشفالسلطنه، وضع خانه او را پیش و پس از غارت نشان میدهد. عکسهای مربوط به این خانه از سوی کمیته پیگیری حفاظت از خانههای تاریخی تهران در اختیار قرار گرفته است. در این صفحه همچنین گزارش تصویری "شاهزاده چایکار" ساخته جواد منتظری را بازنشر میکنیم. برای خواندن متن این گزارش اینجا را کلیک کنید.
با آمدن نوروز و فرارسیدن موسم باطراوت و لطیف بهاری٬ نیاز به تماشای دنیای برونی دیگری در درون ما پدید میآید. دید و بازدیدها و سفرهای نوروزی ما گویی پاسخی است به این نیاز.
اگر در سفرهای نوروزیتان در جستجوی گوشههایی دنج و پرجاذبه و مکانهایی پر رمز و راز و تاریخی و دلپذیر هستید٬ میتوانید با کمک ۳۰ گزارش ويژه، که از میان صدها گزارش از مناطق بكر و جذاب نشرشده در جدیدآنلاین برگزیدهایم٬ سفر خود را برنامهریزی کنید. امیدواریم که این گزارشها راهگشاي سفري شيرين و آموزنده براي شما، و همراه و همپاي شما در سفر نوروزی باشد.
"مازیار پرتو"، فرزند "دکترعلی شین پرتو" شاعر و نویسنده صاحبنام، در سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. او با رشتههای مختلف هنری آشنایی داشت و مدت پنجاه سال در هنر سینما، فیلمسازی، تدوین و کارگردانی و به خصوص مدیریت فیلمبرداری فعالیت کرد.
شروع فعالیت هنری مازیار پرتو به تحصیل در هنرستان و زمانی که نقاشی را با "استاد زرین قلم" آغاز کرد، بازمیگردد. او مدتی در هنرستان تدریس کرد و سپس به عنوان فیلمبردار و عکاس خبری فعالیتاش را ادامه داد و به تشویق عدهای از دوستان ارمنی توانست در پشت صحنه فیلم "شبنشینی در جهنم" تجربهاندوزی کند. در این فیلم کار طراحی را از "موشق سروری" فراگرفت و همچنین نقش منشی دادگاه را در آن بازی کرد.
همین تجربه باعث آشنایی و ورود او به ساخت فیلمهای خبری شد و امکان یافت از خلاقیتهای خود بهره گیرد. در آن زمان سیستم فیلمبرداری نگاتیو، فیلمبردار بر اساس تجربه و خلاقیت خود و در زمانی سریع مجبور به انتخاب زاویه درست و صرفهجویی لازم برای انجام کار بود.
"امید پرتو" فرزند مازیار پرتو میگوید: "پدرم در کار فیلمبرداری همیشه از اصطلاح خودساختۀ "تصور دکوپاژ شده" استفاده می کرد. یعنی هر چیزی را که تصور میکنید، همان باید تدوین شده باشد. اصل مهم برای ایشان همین بود اما بعضی با این نظر مخالفند و میگویند که این روش خلاقیت را از فیلمبردار میگیرد.
او وقتی سناریوی فیلم را میخواند تمام فیلم را در ذهن خود تصویر و تدوین میکرد. در کار خبری هم زاویه و نور درست را در ذهن خود میسنجید. همین عامل باعث شد که به سرعت در کار فیلمبرداری خبری پیشرفت کند؛ اگرچه خیلی زود به این نتیجه رسید که فیلمبرداری خبری پاسخگوی نیازهای درونی و هنریاش نیست و در آستانۀ سی سالگی به عرصه فیلمبرداری سینمایی وارد شد".
مازیار پرتو با ورود به سینما تلاش کرد که آثار مردمپسند را ببیند و از آنها بیاموزد. بسیاری از این آثار غربی بود و از دستگاهها و تجهیزات مجهزتری برای ساخت آن استفاده شده بود. با آن که سینمای ایران فاقد این تجهیزات بود، این محدودیت سد راه مازیار پرتو نبود: "پدرم سعی میکرد صحنههای زیبا را با همان تجهیزات و امکانات موجود در داخل ایران اجرا کنند. بارها برای ثبت بهترین تصویر با دوربینی که سی کیلو وزن داشت از پنجره ماشین به بیرون خم میشد و در حالیکه سرش نزدیک زمین بود و ماشین در جادههای ناهموار در حال حرکت بود، فیلم میگرفت. او خطر را میپذیرفت و سعی میکرد نتیجه کار متفاوتتر از همیشه باشد و با عشق و اصالت درون، به خلق اثر ماندگار میاندیشید نه چیز دیگر".
مازیار پرتو فیلمبرداری و مدیریت فیلمبرداری بیش از پنجاه فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی را برعهده داشت: "اگر بخواهیم آثار مازیار پرتو را از نظر کیفی دستهبندی کنیم باید فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی را از هم تفکیک کرد. مثلا سریال تلویزیونی"امام علی" را نمیتوان با فیلم سینمایی"روز واقعه" مقایسه کرد. این دو با اینکه از نظر موضوعی و تاثیرگذاری بین مردم شبیه هستند، از نظر ساخت تفاوت دارند. سریال "غارتگران" و سریال امام علی از بهترین و موفقترین کارهای ایشان بود که در هر دو مدیریت فیلمبرداری را انجام داد. سریال "هزار دستان" نمونه دیگری از کارهای موفق ایشان است. پدرم در بین کارهایش بیشتر به فیلمهای سینمایی "باباشمل"، "قیصر" و "طوقی"، فیلم "آدم برفی" و "روز واقعه" علاقهمند بود. درفیلم مستند "بارگاه ملکوتی" توانست در یک زمان کوتاه، لحظهای ماندگار از شستشوی حرم امام رضا را ثبت کند؛ صحنهای که قابل تکرار نبود و تنها یک فیلمبردار حرفهای میتوانست با کمترین وسایل نورپردازی شرایط ثبت این صحنه را مهیا سازد.
شخصیت مازیار پرتو به گونهای بود که برای یاددادن به افراد هرگز دریغ نمیکرد و بدون هیچ چشمداشتی اندوختهها و تجربههای خود را با آغوش باز در اختیار دیگران میگذاشت. مثلا اگر با کارگردان جوانی همکاری داشت تجربههای چندین ساله خود را برای بهترشدن کار در اختیار او قرار میداد؛ حتا اگر به مذاق بعضی خوش نیاید.
مازیار پرتو مانند بسیار دیگر هنرمندان زندگی خود را وقف هنر کرد و بعد از مهاجرت به آمریکا در سال۱۳۸۲ و محدودشدن فعالیتش در عرصه سینما، کم کم عوارض فعالیتهای سخت حرفهایاش نشان داده شد. در ابتدا دچار بیماری چشم شد، همان چشمی که همیشه از آن به ویزور دوربین نگاه میکرد. سپس مجبور به جراحی شانه سمت راست خود شد، همان شانهای که دوربین قدیمی Arriflex سی کیلویی را با خود میکشید. عوارض دیگری نظیر درد زانو و پا هم تا پایان راه با او بود و سرانجام در تاریخ دو بهمن ۱۳۹۲ در ۸۰ سالگی به علت نارسایی قلبی چشم از جهان فروبست.
در ویدیوی این صفحه زندگی هنری مازیار پرتو را از نگاه فرزندش امید پرتو میبینید. در این گزارش از تکههایی از فیلم "قیصر ۴۰ سال بعد"، کاری از مسعود نجفی استفاده کردهایم.
گروه موسیقی نور در سال ۲۰۰۰ میلادی با هدف تلفیقی نوین در موسیقی دستگاهی و مقامی ایران با موسیقی قرون وسطی تاسیس شد. هدف از این تلفیق نمایش شکوهمند گفتگویی ماندگار بود که ریشه در بیانی موسیقایی و کهن دارد؛ هدفی که به نظر میرسد گروه نور در ایجاد آن موفق بوده است.
فعالیت گروه نور با ساخت قطعهای به نام "آلبا" ساخته "کریستف رضاعی"، سرپرست گروه نور، آغاز شد. این قطعه بعدها نام نخستین آلبوم این گروه را هم به خود اختصاص داد. آلبا در کلیساهای آذربایجان غربی، که بعدها به ثبت جهانی رسیدند، اجرا و شبکه "آرته" فرانسه (ARTE TV) فیلمی از آن تهیه کرد. نام فیلم "نور، آواها و کلیساهای آذربایجان ایران" بود. به همین دلیل نخستین جرقه برای نام گروه زده شد و پس از آن بود که گروه تازه تاسیس کریستف رضاعی، "نور" نامیده شد.
کریستف رضاعی اما در تعریف نام گروه نور، به روزنه و پنجرههای شیشهایکلیساها اشاره میکند که به نحوی ساخته میشدند تا نور بر نیایشکنندگان پرتو افکند. رضاعی معتقد است که منشور نور منشا اتحاد میان چند رنگ هم هست و این شاید بیشباهت با فعالیت گروه نور نباشد.
"مصطفی محمودی"، خواننده ایرانی گروه نور هم میگوید نور شامل طیف رنگهای مختلفی است که در نهایت تشعشعی یکسان و حتا یکرنگ را پدید میآورند. این درست اتفاقی است که در گروه نور رخ میدهد. هنرمندانی از دو فرهنگ مختلف گرد هم آمدهاند و با تکیه بر آنچه از ادوار آوایی کهن باقی مانده، یک بیان واحد را پدید آوردهاند.
فعالیت مصطفی محمودی در گروه نور باعث شد تا روایتی از موسیقی دستگاهی ایران و به خصوص موسیقی مقامی کردی وارد رپرتوار (قطعات یا مجموعه آهنگهای اجرایی) گروه شود و پس از پیوستن بخش سازی، گروه ۵ نفره به ۹ نفر برسد. گروه نور با ترکیب جدید ۹ نفره با اجرای حدود ۴۰ کنسرت در اروپا و نقاط دیگر دنیا، شهرت خود را دو چندان کرده است.
گروه نور دو بخش سازی و آوازی دارد. در بخش آوازی سعی شده تا کانتیگاسها (سرودهای ویژه مریم مقدس) و موسیقیهای مردمی سده ۱۲ تا ۱۷ میلادی را با موسیقی کردی و دستگاهی ایران تلفیق کند تا بازخوانی جدیدی از همآوایی هر دو فرهنگ یاد شده پدید آید. در بخش سازی نیز که بیشتر شامل سازهای ایرانی است، این آوازها همراهی میشوند.
در قسمت آوازی، مصطفی محمودی آواز کردی و دستگاهی ایران را بر عهده دارد. "پیر بارانژه- Pierre BARANGER"، خواننده تنور، "پیر ایو-بینار- Pierre-Yves BINARD " صدای باریتون، "حمید خسروشاهی" خواننده باس و کریستف رضاعی صدای تنور هستند. در بخش سازی نیز "رضا عسگرزاده" نوازندگی دودوک و انواع بالابانها و دیگر سازهای بادی را بر عهده دارد. وی همچنین برای قسمت سازهای اروپایی فلوت ریکوردر مینوازد. "علی بوستان" نوازنده شورانگیز، سهتار و عود است، "کوروش بابایی" نوازندگی کمانچه را برعهده دارد و "علی رحیمی" دف، تنبک و کوبهایهای مختلف را مینوازد. کریستف رضاعی علاوه بر سرپرستی گروه و خوانندگی تنور، هارمونیوم هم مینوازد که سازی است ویژه شبه قاره هند؛ سازی که مایه همنوایی شده و میتواند یادآور موسیقی سدههای میانه باشد.
سرودهای مریم مقدس که از ملودیهای اسپانیولی قرن ۱۳ محسوب میشوند، از جمله مهمترین دستمایههای موسیقایی گروه نور است. این رپرتوار بیش از۴۰۰ سرود را در بر میگیرد که در ستایشحضرت مریم است و گروه نور را به سمت تلفیقی نوین هدایت میکند.
موسیقی قرون وسطی آخرین ریشههای موسیقی مردمی در اروپاست. زیرا در اواخر این دوران با نتنویسی و اختراع دستگاه چاپ، موسیقی اروپا وارد دوران تازهای میشود.
رضاعی درباره شباهتهای این دوره از موسیقی اروپا با موسیقی دستگاهی و فولکلور ایرانی میگوید: "شباهتهایی میان موسیقی قرون وسطی اروپایی و موسیقی دستگاهی و کردی ایران وجود دارد که نخست مدال (مقامی) بودن موسیقی قرون وسطی است. انتقال سینه به سینه موسیقی هر دو فرهنگ شباهت دیگری است که باید به آن توجه داشت. در این میان نباید از سرچشمه های مردمی و اجتماعی این موسیقیها نیز غافل ماند که شباهت دیگر آنهاست. معمولا این موسیقیها به خصوص موسیقی فولکلور ایران از دل حوادثی برمیآیند که در میان مردم میگذرند.
مصطفی محمودی به نکته دیگری هم در تلفیق این دو موسیقی اشاره دارد: "وقتی به شعر موسیقیهای فولکلور نگاه میکنید متوجه میشوید که بخشی از شعر درباره نیازهای درونی آدمهاست. زمانی که این نیازها، هرچه باشند، پرستش، عشق و ... به زبان آورده شوند قرار است به دل مخاطب و شنونده بنشیند، و آواز شکل میگیرد. این درست اتفاقی است که در ریشههای هر دو موسیقی یعنی ایرانی و قرون وسطی افتادهاست."
محمودی میگوید همواره در کنسرتها مخاطب به ما فکر میکند و این بدان معناست که در حال فکر کردن به فرهنگ ماست یا در سوی دیگر آوازهای کانتیگاسهای اسپانیایی را میشنود. گاهی از ما میپرسند که معنای آنها با هم شبیه است و جالب است که ما هم به این نتیجه رسیدیم و برخی شعرهای فولکلور به لحاظ معنایی با اشعار اروپایی استفاده شده هم معنی هستند.
آثار گروه نور ساخته و پرداخته ذوق موسیقایی سرپرست گروه کریستف رضاعی است. او موسیقی را با نوازندگی پیانو در ایران آغاز کرده و زمانی که به فرانسه سفر کرد، تحصیلات خود را در نوازندگی پیانو و آواز ادامه داد. وی همچنین دورههای مختلف آهنگسازی و هارمونی را سپری کرده است. رضاعی در سال ۱۹۹۴ به ایران بازگشت و از این زمان فعالیتهای موسیقاییاش آغاز شد. او به غیر از فعالیت در گروه نور، قطعات زیادی برای موسیقی فیلم، کارهای تبلیغاتی و تئاتر نیز ساخته است.
ویدیوی این صفحه شرح فعالیت گروه نور از زبان کریستف رضاعی و مصطفی محمودی است.