Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

ثمر سعیدی

نوروز و سال نو در راه است و باز هم جنب‌وجوش و تکاپو خرید نوروزی را در خیابان‌ها می‌بینید. انگار هیچ چیز نمی‌تواند هیجان و شادی مردم را برای به‌جا آوردن این سنت و آداب نوروزی محدود کند.  مراکز خرید، فروشگاه‌های کفش و لباس، مایحتاج و مواد غذایی مشتری‌های خود را دارند اما جالب است که تقریباً تمام اصناف در این روزها بازار عید دارند و رونق کسب و کار، شور وهیجان تازه‌ای را به بازارها بخشیده است. از آن‌جا که مردم خانه‌تکانی می‌کنند و وسایل منزل را تمیزکاری و یا حتا تعویض می‌کنند بازار لوازم خانگی و خدمات و تعمیرات نیز بسیار پررونق است.

به میان مردم می‌رویم و در مورد رسم و رسوم عید و ضرورت خریدهای نوروزی از آن‌ها نظرخواهی می‌کنیم.

خانم بازنشسته‌ای که در بازارچه تجریش مشغول خرید ماهی و گوشت و مرغ است می‌گوید: ما دید و بازدید داریم و باید مایحتاج را از قبل تهیه کنیم و آن را در فریزر نگهداری کنیم. هزینه‌اش زیاد می‌شود اما حیف است که به خاطر این مسایل، سنت‌ها را نادیده بگیریم. این خانم می‌گوید که اداره‌شان بن‌هایی را برای کارمندان اختصاص داده که بتوانند آجیل شب عید را به صورت اقساطی تهیه کنند. به این صورت که قیمت آجیل شب عید تا چندماه آتی از حقوق‌شان کسر می‌شود.

آقای مسنی هم که در این بازارچه مشغول خرید است تاکید می‌کند که فرزندان، نوه‌ها و سایر فامیل به خاطر این که او بزرگ خاندان است در روزهای تعطیلات نوروزی حتما سری به خانه آن‌ها می‌زنند. بنابراین باید از نظر پذیرایی، تامین باشند و خیال‌شان راحت باشد که مایحتاج به اتمام نمی‌رسد، چرا که در روزهای عید به خاطر تعطیل‌بودن اکثر مغازه‌ها نمی‌توان گوشت و میوه تازه خریداری کرد.

چند نوجوان، خوشحال و خندان از سمتی می‌آیند. وقتی نظرشان را می‌پرسم می‌گویند واقعاً نمی‌دانیم این همه هیاهو برای چیست؟ شهر شلوغ می‌شود و اجناس هم بی‌کیفیت هستند. آن‌هایی هم که کیفیت خوبی دارند بسیار گران هستند و ما نیازی نمی‌بینیم که حتما لباس نو بخریم. دختر جوانی هم که نظر مخالف خود را در مورد خرید عید به من ابراز کرده توضیح می‌دهد که به خاطر افزایش بیش از حد تقاضای مردم قیمت‌ها به طور کاذبی بالا می‌رود بنابراین اگر کسی بخواهد یکی دو ماه قبل یا بعد از عید خرید کند واقعاً به نفعش خواهد بود. 

در این روزهای خاص، ترافیک لجام گسیخته باعث هرج‌ومرج شده و در تهران و بعضی از شهرها، طرح زوج و فرد برای تردد خودروها اجرا می‌شود اما آن چه که نیست و پیدا نمی‌شود، جای پارک ماشین است. ظرفیت پارکینگ‌های سطح شهر در اولین ساعات روز پر می‌شود و در بعضی از خیابان‌های فرعی با وجود تابلوی ایستادن ممنوع، به طور استثنا در این روزها پلیس به ماشین‌ها اجازه می‌دهد که پارک کنند و به خرید بروند. قیمت اجناس نسبت به سال گذشته بالاتر رفته و به نظر می‌رسد که قدرت خرید مردم کم شده باشد اما بازارهایی که کیفیت پایین‌تری دارند و بنابراین قیمت‌شان نیز پایین‌تر است، کماکان جایگاه خود را دارند. مردم از هر قشری سعی می‌کنند خود را به بازارها برسانند و از این قافله عقب نمانند.

در گزارش تصویری این صفحه به بازارهای خرید عید سری زده‌ایم و نظر مردم را درباره خرید نوروزی پرسیده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
محمد پویا

سومری‌ها با پرستش هفت اختر، به رقم "هفت" نیرویی ماورای طبیعی دادند. اقوام و ادیان دیگرهم یاد گرفتند. در زبان ما بیش از دویست ترکیب با هفت هست: ازهفت آسمان گرفته تا هفت شهرعشق. نوروزهم که بر مدار طبیعت می‌گردد نمی‌تواند بی هفت باشد مثل هفت سین، هفت شین، هفت چین و هفت میوه.

در باره لوازم  سفره يا خوان نوروز و از جمله مهم‌ترين‌های آن، هفت قلم جنسی که قرار است اسباب برکت و رونق سفره خانواده‌ها در سال تازه بشود، زياد نوشته‌اند. بعضی‌ها از هفت سين، بعضی ديگر از هفت شين و مردم بخش‌هایی از افغانستان و تاجيکستان از هفت چين يا هفت ميوه صحبت می‌کنند. مهم اين است که برای رقم هفت نمادی پيدا کنيم از آنچه داريم و دوست داريم. 

مقدس بودن هفت از سومري‌ها به ساير مردم جهان باستان از جمله آريايی‌ها رسيد.  نوروز هم برای مردمانی که زندگی‌شان و سال و ماه‌شان برمدار طبيعت می‌گردد، آغاز زنده شدن دوباره طبيعت است و بايد جشن گرفته شود. پس چه بهتر که با عدد هفت آميخته شود. برگزاری يک سنت تاريخی و چيدن خوان نوروزی  بسته به گرمی و سردی هوا و وفور چيزهايی داشت که می‌توانستند برای جشن‌های خود داشته باشند.  

به ياد داشته باشيم که بدست آوردن خوردنی‌ها و آراستنی‌ها در اين فصل سال در کوه‌های پر برف بدخشان تا هوای ملايم‌تر غرب آسيا يکی نيست. اين امر سبب شده تا اقوامی که در جغرافيايی گسترده در آسيای مرکزی و قفقاز و ايران و افغانستان و غرب آسيا پراکنده‌اند سفره نوروزشان متفاوت باشد. در متون تاريخی از سفره آرايي‌های گوناگون ياد شده از جمله انواع متفاوت نوشيدنی‌ها و خوردنی‌ها.

در ايران سفره‌ای را می‌آرايند که هفت سين چون سيب و سماق و سبزه از عناصر اصلی آن است ولی ساير عناصر آن می‌تواند متفاوت باشد. ضمن آنکه در همين مرز و بوم گفته می‌شود که در قديم اين سفره  شامل عناصری چون، شهد (عسل يا انگبين)، شمع و شراب بوده و نام آن نيز در اصل هفت شين بوده است. آن‌چنانکه در برخی از مناطق  خراسان مردم  به نظم می‌گويند: 

جشن نوروز از زمان کيان
می‌نهادند مردم ايران
شمع و شير و شراب و شيرينی
شکر و شهد و شای اندر خوان

در افغانستان و برخی نواحی از تاجيکستان معتقدند نه هفت سين بوده و نه هفت شين، بلکه هفت چين بوده است. مراد از هفت چين نيز، هفت ميوه‌ای بوده است که از هفت درخت متفاوت چيده شده و به عنوان برکت خانه در آغاز سال نو در سفره گردآوری شده باشد. در تاجيکستان به هويج سبزی می‌گويند و بر سر سفره هفت سين آن را می‌توان ديد. 

با توجه به اينکه فصل چيدن ميوه‌های تازه از نظر زمانی با روز اول سال فاصله زيادی دارد، در قديم  ميوه‌های سر سفره سال نو تازه نبوده و به جای آن ميوه‌های خشک مانند  قيسی و سنجد و کشمش و انجير و غيره می‌گذاشته‌اند. ميوه‌های خشکی که در تمام زمستان جزئی از آذوقه مردم را تشکيل می‌داده است. اکنون نيز در بخش وسيعی از افغانستان خصوصا شهرهای تاريخی بلخ (مزار شريف)، کابل، کهندژ (قندوز) و مناطقی ديگر مردم به همين روش وفادار مانده‌اند و در سر سفره بساط هفت ميوه را می‌چينند. به اين شکل که هفت ميوه خشک را می‌شويند، و سپس مخلوطی از اين ميوه‌ها را شبی در تنگ آب می‌گذارند تا عصاره هفت ميوه درهم ترکيب شود. صبح روز اول سال نو، هرکدام از اعضای خانواده با آروزی داشتن سالی شيرين و پر برکت از اين آب می‌نوشند و از دانه‌های آن می‌خورند.آن‌ها معتقدند که اگر سال با نوشيدن عصاره هفت ميوه آغاز شود، بسيار پرميمنت و باشگون خواهد بود. 

در گزارش تصویری این صفحه طرز تهیه هفت میوه را می‌بینید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
قمر احرار

در بسیاری از مناطق تاجیکستان تجلیل از نوروز با خانه‌تکانی آغاز می‌شود. در شهر خجند (مرکز استان سُغد) و پیرامون آن این آیین "خانه‌برداران" نام دارد: زنان خانواده ابزار و لوازم خانه، چون تـُشـَک و قالی‌ها و ظروف را تک‌تک بیرون می‌آورند و تمیز می‌کنند و گرد و غبار خانه را می‌زدایند تا سال پاک و بی‌آلایشی داشته باشند. مردهای خانواده درخت می‌کارند و به تنۀ درخت‌ها آهک می‌مالند که نمادی است از سرسبزی و بخت سپید.

این آیین که از دیرباز در فلات ایران وجود دارد، با گذار از گرداب حوادث و فراز و نشیب‌های تاریخ تاجیکستان دست‌نخورده مانده و به روزگار ما رسیده‌است. "نوری‌خان عبادالله‌اوا"، از زنان سالمند استان سغد، می‌گوید که با انجام خانه‌تکانی، گذشته از ارج‌گذاری به آیینی باستانی، آنها به محیط زیست و منازل‌شان رسیدگی می‌کنند تا با دور کردن گرد و غبار فصل سرما نوروز را با صفا و آسایش خاطر آغاز کنند.

در همین روزها در مناطق مختلف سغد آیین دیگری هم انجام می‌گیرد که "عروس‌بینان" یا "کـِلین‌سلام" نام دارد. در این مراسم خویشاوندان تازه‌داماد و مردم محل به دیدن نوعروس می‌آیند و نوعروس ِ آراسته، در حالی که سر پا ایستاده و چشم به زمین دوخته‌است، دست به سینه تعظیم می‌کنند. زنان خانواده با خواندن اشعار ویژه به نوعروس سلام می‌گویند و عروس با تعظیم‌های کوتاه و مکرر پاسخ سلام‌شان را می‌دهد. این مراسم بر سر خوان نوروزی برای معرفی نوعروسان به اعضای خاندان نوِشان برگزار می‌شود.

در گزارش مصور این صفحه صحنه‌هایی از هر دو مراسم "خانه‌برداران" و "عروس‌بینان" در منطقۀ خجند تاجیکستان را می‌بینید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: در بلغارستان٬ بهار با ماه مارس آغاز می‌شود که با جشن و دادن هدیه و دیدوبازدید و تبریک‌گفتن همراه است. از هفته‌ها پیش نشانه‌های نزدیک‌شدن بهار را می‌توانید در کالاهایی ببینید که در فروشگاه‌ها و گوشه و کنار خیابان‌ها برای فروش عرضه می‌کنند. 
 
جشن بهار در بلغارستان همانند بسیاری دیگر از ملت‌ها پیشینه‌ای دراز دارد اما تاریخ دقیق آغاز آن متفاوت است. اگر در میان ایرانیان و ملت‌های هم‌جوار نوروز آغاز بهار است٬ در بلغارستان "مادربزرگ مارس" یا "مارتا" نماد بهار است و در آغاز مارس مردم به همدیگر با گفتن "چستیتا بابا مارتا" (بی بی مارتا خجسته باد) آمدن بهار را تبریک می‌گویند.
 
یکی از کاربران ما  از شهر صوفیه٬ پایتخت بلغارستان٬ تصاویری از جنب‌وجوش بهاری و عرضه کالاهای ويژه بهار فرستاده که در نمایش تصویری این صفحه می‌بینید. شما هم اگر مطلبی برای انتشار دارید، لطفا برای ما بفرستید. در همین حال فرارسیدن بهار در بلغارستان بهانه مناسبی است برای بازنشر گزارش تصویری بهارانه‌های بلغاری که متن آن را خانم ایلیانا بوژوا نوشته و تصاویر آن از خانم رادستینا شرنکوا در هلند است که از مدرسه ای بلغاری گرفته شده و بچه‌ها را در حال درست کردن هدیه‌های ویژه بهار نشان می‌دهد.  
 
ایلیانا بوژُوا
ماه مارس برای مردم بلغارستان اهمیت ویژه‌ای دارد. در نخستین روز این ماه مردم به پیشواز فصل بهار می‌روند و آمدن بهار را جشن می‌گیرند. آنها با گفتن عبارت "چستیتا بابا مارتا" یعنی "مادربزرگ مارتا مبارک" به یکدیگر تبریک می‌گویند.
 
مادربزرگ مارتا نماد ماه مارس و احیای طبیعت است. بنابر یک افسانه قدیمی، این خانم پیر دو برادر به نام "سچکو بزرگ" (ماه ژانویه) و"سچکو کوچک" (ماه فوریه) داشته است. مارتا، سچکو بزرگ و سچکو کوچک هر یک ظرفی از شراب داشتند. دو برادر سهم خود را می‌نوشند و بدون اینکه از مارتا بپرسند شراب خواهر را نیز می‌نوشند. مارتا خشمگین می‌شود و طوفان به پا می‌شود. اما کمی بعد مارتا تصمیم می‌گیرد آنها را ببخشد و هوا دوباره آرام و گرم می‌شود و فصل بهار آغاز می‌شود.
 
در این ایام مردم بلغارستان علاوه بر تبریک گفتن، هدیه‌های تزیینی کوچکی به نام "مارتنیتسا" به یکدیگر می‌دهند. این هدیه‌ها از کامواهایی قرمز و سفید در هم تنیده شده ساخته شده‌اند که به عقیده مردم سلامت و خوشبختی را برای تمام سال به ارمغان می‌آورد.
 
رنگ‌ها مفهوم نمادین دارند؛ سرخ نماد سلامت و قدرت است و سفید نماد زندگی طولانی و پاکیزگی و شادی. مارتنیتسا شکل‌های مختلفی دارد که معمولا به صورت دستبند، گردنبند، یا سنجاق سینه است. معروف‌ترین مارتنیتسا دو عروسک کوچک است. یکی از عروسک‌ها پسر و دیگری دختر  است. نام این دو عروسک " پیژو" و" پندا" می‌باشد. در طی ماه مارس اگر در خیابان‌های بلغارستان قدم بزنید حتماً با افرادی برخورد می‌کنید که برروی لباس آنها مارتنیتسا وصل شده است.
 
امروزه همه مردم بدون در نظر گرفتن سن یا جنس یا وضعیت تأهل مارتنیتسا دارند اما در گذشته این زینت فقط در دست‌های کودکان، گردن‌های دوشیزگان یا دخترهای تازه ازدواج کرده بود. و مردم، مارتنیتسا را در درختان میوه‌دار یا در کنار حیوانات تازه متولد شده می‌گذاشتند و آن را سمبل باروری، موفقیت، سلامت و شادی فراوان می‌دانستند.
 
مارتنیتسا تا نخستین نشانه‌های بهار مورد استفاده قرار می‌گیرد. اگر کسی به شما مارتنیتسا هدیه بدهد شما باید وقتی لک‌لک یا پرستو یا یک فاخته‌ای دیدید آن را از دست خود باز کنید و یا از روی لباس خود بردارید و آن‌را روی درخت میوه‌داری بگذارید. در گذشته بچه‌ها مارتنیتسا را در زیر سنگی می‌گذاشتند. اگر بعد از یک روز در زیر سنگ سوسک یا کرم پیدا می‌کردند معتقد بودند که در آن سال بیشتر حیوانات اهلی بزرگ مثل گاو و اسب متولد می‌شود. و اگر مورچه یا حشرات کوچک می‌دیدند باور داشتند در آن سال بیشتر بره و بچه متولد می‌شود.
 
درباره پیدایش مارتنیتسا افسانه‌های متعددی وجود دارد. افسانه‌هایی که بیشتر به کوشش مردم برای درک حوادث طبیعی مربوط بوده است. یکی از معروف‌ترین این افسانه‌ها مرتبط با پیدایش کشور بلغارستان در شبه جزیره بالکان، ۶۸۱ بعد از میلاد، توسط خان اسپاروه است. همسر و خواهر اسپاروه برای تبریک به اسپاروه نخی سفید به پای یک پرستو می‌بندند و پرستو را به سوی او روانه می‌کنند. در راه، پای پرنده زخم می‌شود و خون او نخ سفید را رنگین می‌کند و نصف نخ سرخ و نصف دیگر سفید می‌شود و مارتنیتسای دو رنگ به خان اسپاروه می‌رسد. جالب است ذکر کنیم که این افسانه نسبتاً جدید است و تقریبا  در سال ۱۹۳۰ بوجود آمده است.
 
سنت ساختن مارتنیتسا در خانه‌های بلغاری برای قرن‌ها حفظ شده است و منشأ آن به قبل از پذیرش مسیحیت توسط مردم بلغارستان باز می‌گردد. در گذشته، شب پیش از اول مارس مسن‌ترین زن خانواده مارتنیتسا را برای همه افراد خانواده درست می‌کرد. او قبل از ساختن مارتنیتسا به هیچ‌گونه آتشی دست نمی‌زد زیرا معتقد بود مارتنیتسا قدرت جادویی خود را برای حفاظت از شر موجوداتی مانند دیو یا اجنه از دست می‌داد.
 
سنت ساخت مارتنیتسای خانگی قرن‌ها زنده بود اما امروزه جنبه تجاری به خود گرفته است. از چند هفته قبل از ماه مارس خیابان‌ها و مغازه‌های بلغارستان پر از مارتنیتسای از پیش ساخته شده  به شکل‌های مختلف است. اما هنوز هم افرادی هستند که این سنت قدیمی را پاس می‌دارند و در خانه و مدرسه مارتنیتساهای دست باف تهیه می‌کنند. یک نمونه از این کارگاه‌ها، مدرسه بلغاری "St. Kiril and Methodius" در شهر لیدن هلند است که با کمک بچه‌ها، معلمان و والدین آنها مارتنیتسا دستباف تهیه می‌شود و نه تنها این سنت باستانی را پشتیبانی می‌کنند، بلکه وحدت مهاجرین بلغاری در هلند را نیز حفظ می‌کنند.
 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

هفته و ماهی نیست که بگذرد واخبار ناگواری از آثار تاریخی تهران به گوش نرسد. سال‌هاست که تهران به یک کارگاه بزرگ ساختمانی تبدیل شده و آثار تاریخی آن طعمه مناسبی برای بساز و بفروش‌ها تلقی می‌شود. در مرکز شهر که محل استقرار بازار است، آثار تاریخی معمولا برای ساخت مجتمع‌های تجاری ویران می‌شوند و در نقاط شمالی‌ نیز، این برج‌ها و آپارتمان‌های مسکونی هستند که خانه‌ها و باغ‌های تاریخی را به نابودی می‌کشانند.

تقریبا همه مراجعی که دستی در اداره شهر تهران دارند، از تخریب میراث فرهنگی برائت می‌جویند و بر حفظ هویت تاریخی پایتخت تأکید دارند اما بیرون از دایره سخن، آن‌جا که پای عمل به میان می‌آید، اوضاع به گونه‌ای دیگر است.

حتا در طرح جامع و تفصیلی تهران که که سند راهبردی اداره و توسعه شهر است، بافت تاریخی جایگاه چندانی ندارد. در طرح تفصیلی چنین گفته شده است که "حفاظت از میراث تاریخی، فرهنگی و همچنین آثار ارزشمند معاصر شهر تهران الزامی است. شمول حفاظت، همه آثار ثبت شده و ثبت نشده واجد ارزش را همراه با حریم مجموعه‌ها و آثار ثبت شده دارای حریم دربرمی‌گیرد." اما در همین طرح، مقرر شده است که بناهای واجد ثبت ملی باید حداکثر سه سال از زمان ابلاغ طرح تفصیلی ثبت شوند و جداره‌های واجد ارزش تاریخی نیز حداکثر تا دو سال پس از ابلاغ طرح مشخص شوند. به عبارت دیگر، تهیه کنندگان طرح در حالی که برای فروش تراکم به عنوان یکی از علل اصلی تخریب آثار تاریخی، خط پایانی ترسیم نکرده‌اند، برای حفظ میراث فرهنگی ضرب‌الاجل داده‌اند.

این درحالی است که شناسایی، مستندنگاری، ثبت ملی و تعیین حریم آثار تاریخی شهر، فرایندی طولانی و پیچیده دارد که در ناکارآمدی نهاد متولی میراث فرهنگی، طولانی‌تر و پیچیده‌تر نیز شده است.

در طرح تفصیلی همچنین، سازمان میراث فرهنگی موظف شده است که حداکثر ظرف مدت دو سال نسبت به شناسایی و معرفی بناهای ارزشمند تاریخی و معاصر شهر اقدام و نتیجه را به شهرداری اعلام کند؛ در حالی که نه در اساساسنامه سازمان میراث فرهنگی و نه در هیچ‌یک از قوانین و مقررات ناظر به حوزه عمل این سازمان، محدودیت زمانی برای فعالیت‌های آن درنظر گرفته نشده است و اساسا شورای عالی شهرسازی کشور به عنوان مرجع تصویب طرح‌های جامع و تفصیلی، از نظر قانونی در جایگاهی نیست که بتواند برای انجام وظایف سازمان میراث فرهنگی ضرب‌الاجل تعیین کند.

 

از سوی دیگر، طبق ماده ۱۶۶ قانون برنامه سوم توسعه کشور، شوراهای اسلامی شهر موظف‌اند درصدی از درآمد هر شهر را متناسب با نیاز بافت تاریخی آن شهر در اختیار مدیریت ذی‌ربط در شهرداری قرار دهند تا با نظارت واحدهای سازمان میراث فرهنگی کشور برای مرمت بناها، مجموعه‌ها و بافت‌های تاریخی همان محل، صرف شود. نمی‌توان گفت که شهرداری تهران از زمان اجرای این قانون (۱۳۷۹) بودجه‌ای را برای حفظ بافت و آثار تاریخی پایتخت هزینه نکرده است اما این رقم، در مقایسه با فروش هزاران میلیارد تومان تراکم ناچیز به نظر می‌رسد.

در فضایی چنین تیره و تار، تقریبا همه شهروندان از جمله جماعت بساز و بفروش متوجه این نکته شده‌اند که نه صیانت از میراث فرهنگی پایتخت اولویتی برای مدیران شهری دارد و نه آسیب رساندن به آن عقوبتی به دنبال خواهد داشت. از این‌رو، دست درازی به بناهای تاریخی به امری معمول تبدیل شده است.

در تازه‌ترین مورد، هفته گذشته رسانه‌های ایران از غارت خانه تاریخی کاشف‌السلطنه خبردادند. این خانه که در خیابان شریعتی تهران، کوچه رضایی و نزدیک میدان قدس واقع شده است، متعلق به شاهزاده میرزا محمد خان قاجار قوانلو، ملقب به کاشف‌السلطنه بوده است که به عنوان پدر چای ایران شناخته می‌شود. کمیته پی‌گیری حفاظت از خانه‌های تاریخی تهران گزارش داده که اخیرا تزئینات فاخر خانه او توسط افراد ناشناس به یغما رفته است و هم‌اکنون در یکی از عتیقه فروشی‌های تهران به فروش می‌رسد.

ویدئوی این صفحه، همراه با شرح کوتاهی از آثار و احوال کاشف‌السلطنه،  وضع خانه او را پیش و پس از غارت نشان می‌دهد. عکس‌های مربوط به این خانه از سوی کمیته پی‌گیری حفاظت از خانه‌های تاریخی تهران در اختیار قرار گرفته است. در این صفحه همچنین گزارش تصویری "شاهزاده چایکار" ساخته جواد منتظری را بازنشر می‌کنیم. برای خواندن متن این گزارش اینجا را کلیک کنید. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 
 
 
 
 

با آمدن نوروز و فرارسیدن موسم باطراوت و لطیف بهاری٬ نیاز به تماشای دنیای برونی دیگری در درون ما پدید می‌آید. دید و بازدیدها و سفرهای نوروزی ما گویی پاسخی است به این نیاز.

اگر در سفرهای نوروزی‌تان در جستجوی گوشه‌هایی دنج و پرجاذبه و مکان‌هایی پر رمز و راز و تاریخی و دلپذیر هستید٬ می‌توانید با کمک ۳۰ گزارش ويژه، که از میان صدها گزارش از مناطق بكر و جذاب نشرشده در جدیدآنلاین برگزیده‌ایم٬ سفر خود را برنامه‌ریزی کنید. امیدواریم که این گزارش‌ها راه‌گشاي سفري شيرين و آموزنده براي شما، و همراه و همپاي شما در سفر نوروزی باشد.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرانک کیاسرایی

"مازیار پرتو"، فرزند "دکترعلی شین پرتو" شاعر و نویسنده صاحب‌نام، در سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. او با رشته‌های مختلف هنری آشنایی داشت و مدت پنجاه سال در هنر سینما، فیلم‌سازی، تدوین و کارگردانی  و به خصوص مدیریت فیلم‌برداری فعالیت کرد. 

شروع فعالیت هنری مازیار پرتو به تحصیل در هنرستان و زمانی که نقاشی را با "استاد زرین قلم" آغاز کرد، بازمی‌گردد. او مدتی  در هنرستان  تدریس کرد و سپس به عنوان فیلم‌بردار و عکاس خبری فعالیت‌اش را ادامه داد و به تشویق عده‌ای از دوستان ارمنی توانست در پشت صحنه فیلم "شب‌نشینی در جهنم" تجربه‌اندوزی کند. در این فیلم کار طراحی را از "موشق سروری" فراگرفت و همچنین نقش منشی دادگاه را در آن بازی کرد. 

همین تجربه باعث آشنایی و ورود او به ساخت فیلم‌های خبری شد و امکان یافت از خلاقیت‌های خود بهره گیرد. در آن زمان سیستم فیلم‌برداری نگاتیو، فیلم‌بردار بر اساس تجربه و خلاقیت خود و در زمانی سریع مجبور به انتخاب زاویه درست و صرفه‌جویی لازم برای انجام کار بود. 

"امید پرتو" فرزند مازیار پرتو می‌گوید: "پدرم در کار فیلم‌برداری همیشه از اصطلاح خودساختۀ "تصور دکوپاژ شده" استفاده می کرد. یعنی هر چیزی را که تصور می‌کنید، همان باید تدوین شده باشد. اصل مهم برای ایشان همین بود اما بعضی با این نظر مخالفند و می‌گویند که این روش خلاقیت را از فیلم‌بردار می‌گیرد.  

او وقتی سناریوی فیلم را می‌خواند تمام فیلم را در ذهن خود تصویر و تدوین می‌کرد. در کار خبری هم  زاویه و نور درست را در ذهن خود می‌سنجید. همین عامل باعث شد که  به سرعت در کار فیلم‌برداری خبری پیشرفت کند؛ اگرچه خیلی زود به این نتیجه رسید که فیلم‌برداری خبری پاسخ‌گوی نیازهای درونی و هنری‌اش نیست و در آستانۀ سی سالگی به عرصه فیلم‌برداری سینمایی وارد شد".

مازیار پرتو با ورود به سینما تلاش کرد که آثار مردم‌پسند را ببیند و از آن‌ها بیاموزد. بسیاری از این آثار غربی بود و از دستگاه‌ها و تجهیزات مجهزتری برای ساخت آن استفاده شده بود. با آن که سینمای ایران فاقد این تجهیزات بود، این محدودیت سد راه مازیار پرتو نبود: "پدرم سعی می‌کرد صحنه‌های زیبا را با همان تجهیزات و امکانات موجود در داخل ایران اجرا کنند. بارها برای ثبت بهترین تصویر با دوربینی که سی کیلو وزن داشت از پنجره ماشین به بیرون خم می‌شد و در حالی‌که سرش نزدیک زمین بود و ماشین در جاده‌های ناهموار در حال حرکت بود، فیلم می‌گرفت. او خطر را می‌پذیرفت و سعی می‌کرد  نتیجه کار متفاوت‌تر از همیشه باشد و با عشق و اصالت درون، به خلق اثر ماندگار می‌اندیشید نه چیز دیگر".  

مازیار پرتو فیلم‌برداری و مدیریت فیلم‌برداری بیش از پنجاه فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی را برعهده داشت:  "اگر بخواهیم آثار مازیار پرتو را از نظر کیفی دسته‌بندی کنیم باید فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی را از هم تفکیک کرد. مثلا سریال تلویزیونی"امام علی" را نمی‌توان با فیلم سینمایی"روز واقعه" مقایسه کرد. این دو با اینکه از نظر موضوعی و تاثیرگذاری بین مردم شبیه هستند، از نظر ساخت تفاوت دارند. سریال "غارتگران" و سریال امام علی از بهترین و موفق‌ترین کارهای ایشان بود که در هر دو مدیریت فیلم‌برداری را انجام داد. سریال "هزار دستان" نمونه دیگری از کارهای موفق ایشان است. پدرم در بین کارهایش بیشتر به فیلم‌های سینمایی "باباشمل"، "قیصر" و "طوقی"، فیلم "آدم برفی" و "روز واقعه" علاقه‌مند بود. در فیلم‌ مستند "بارگاه ملکوتی" توانست در یک زمان کوتاه، لحظه‌ای ماندگار از شستشوی حرم امام رضا را ثبت کند؛ صحنه‌‌ای که قابل تکرار نبود و تنها یک فیلم‌بردار حرفه‌ای می‌توانست با کمترین وسایل نورپردازی شرایط ثبت این صحنه را مهیا سازد.

شخصیت مازیار پرتو به گونه‌ای بود که برای یاددادن به افراد هرگز دریغ نمی‌کرد و بدون هیچ چشم‌داشتی اندوخته‌ها و تجربه‌های خود را با آغوش باز در اختیار دیگران می‌گذاشت. مثلا اگر با کارگردان جوانی همکاری داشت تجربه‌های چندین ساله خود را برای بهترشدن کار در اختیار او قرار می‌داد؛ حتا اگر به مذاق بعضی خوش نیاید.

مازیار پرتو مانند بسیار دیگر هنرمندان زندگی خود را وقف هنر کرد و بعد از مهاجرت به آمریکا در سال۱۳۸۲ و محدودشدن فعالیتش در عرصه سینما، کم کم عوارض فعالیت‌های سخت حرفه‌ای‌اش نشان داده شد. در ابتدا دچار بیماری چشم شد، همان چشمی که همیشه از آن به ویزور دوربین نگاه می‌کرد. سپس مجبور به جراحی شانه سمت راست خود شد، همان شانه‌ای که دوربین قدیمی Arriflex  سی کیلویی را با خود می‌کشید. عوارض دیگری نظیر درد زانو و پا هم تا پایان راه با او بود و سرانجام در تاریخ دو بهمن ۱۳۹۲ در ۸۰ سالگی به علت نارسایی قلبی چشم از جهان فروبست.

در ویدیوی این صفحه زندگی هنری مازیار پرتو را از نگاه فرزندش امید پرتو می‌بینید. در این گزارش از تکه‌هایی از فیلم "قیصر ۴۰ سال بعد"،  کاری از مسعود نجفی استفاده کرده‌ایم. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حسن ظهوری

گروه موسیقی نور در سال ۲۰۰۰ میلادی با هدف تلفیقی نوین در موسیقی دستگاهی و مقامی ایران با موسیقی قرون وسطی تاسیس شد. هدف از این تلفیق نمایش شکوهمند گفتگویی ماندگار بود که ریشه در بیانی موسیقایی و کهن دارد؛ هدفی که به نظر می‌رسد گروه نور در ایجاد آن موفق بوده ‌است. 

فعالیت گروه نور با ساخت قطعه‌ای به نام "آلبا" ساخته "کریستف رضاعی"، سرپرست گروه نور، آغاز شد. این قطعه‌ بعدها نام نخستین آلبوم این گروه را هم به خود اختصاص داد. آلبا در کلیساهای آذربایجان غربی، که بعدها به ثبت جهانی رسیدند، اجرا و شبکه "آرته" فرانسه (ARTE TV)  فیلمی از آن تهیه کرد. نام فیلم "نور، آواها و کلیساهای آذربایجان ایران" بود. به همین دلیل نخستین جرقه‌ برای نام گروه زده شد و پس از آن بود که گروه تازه تاسیس کریستف رضاعی، "نور" نامیده شد.

کریستف رضاعی اما در تعریف نام گروه نور، به روزنه و پنجره‌های شیشه‌ای کلیساها اشاره می‌کند که به نحوی ساخته می‌شدند تا نور بر نیایش‌کنندگان پرتو افکند. رضاعی معتقد است که  منشور نور منشا اتحاد میان چند رنگ هم هست و این شاید بی‌شباهت با فعالیت گروه نور نباشد.

"مصطفی محمودی"، خواننده ایرانی گروه نور هم می‌گوید نور شامل طیف رنگ‌های مختلفی است که در نهایت تشعشعی یکسان و حتا یک‌رنگ را پدید می‌آورند. این درست اتفاقی است که در گروه نور رخ می‌دهد. هنرمندانی از دو فرهنگ مختلف گرد هم آمده‌اند و با تکیه بر آنچه از ادوار آوایی کهن باقی مانده، یک بیان واحد را پدید آورده‌اند.

فعالیت مصطفی محمودی در گروه نور باعث شد تا روایتی از موسیقی دستگاهی ایران و به خصوص موسیقی مقامی کردی وارد رپرتوار (قطعات یا مجموعه آهنگ‌های اجرایی) گروه شود و پس از پیوستن بخش سازی، گروه ۵ نفره‌ به ۹ نفر برسد. گروه نور با ترکیب جدید ۹ نفره با اجرای حدود ۴۰ کنسرت در اروپا و نقاط دیگر دنیا، شهرت خود را دو چندان کرده است.

گروه نور دو بخش سازی و آوازی دارد. در بخش آوازی سعی شده تا کانتی‌گاس‌ها (سرودهای ویژه مریم مقدس) و موسیقی‌های مردمی سده ۱۲ تا ۱۷ میلادی را با موسیقی کردی و دستگاهی ایران تلفیق کند تا بازخوانی جدیدی از هم‌آوایی هر دو فرهنگ یاد شده پدید آید. در بخش سازی نیز که بیشتر شامل سازهای ایرانی است، این آوازها همراهی می‌شوند. 

در قسمت آوازی، مصطفی محمودی آواز کردی و دستگاهی ایران را بر عهده دارد. "پیر بارانژه- Pierre BARANGER"، خواننده تنور، "پیر ایو-بینار- Pierre-Yves BINARD " صدای باریتون، "حمید خسروشاهی" خواننده باس و کریستف رضاعی صدای تنور هستند. در بخش سازی نیز "رضا عسگرزاده" نوازندگی دودوک و انواع‌ بالابان‌ها و دیگر سازهای بادی را بر عهده دارد. وی همچنین برای قسمت سازهای اروپایی فلوت ریکوردر می‌نوازد. "علی بوستان" نوازنده شورانگیز، سه‌تار و عود است، "کوروش بابایی" نوازندگی کمانچه را برعهده دارد و "علی رحیمی" دف، تنبک و کوبه‌ای‌های مختلف را می‌نوازد. کریستف رضاعی علاوه بر سرپرستی گروه و خوانندگی تنور، هارمونیوم هم می‌نوازد که سازی است ویژه شبه قاره هند؛ سازی که مایه همنوایی شده و می‌تواند یادآور موسیقی سده‌های میانه باشد.

سرودهای مریم مقدس که از ملودی‌های اسپانیولی قرن ۱۳ محسوب می‌شوند، از جمله مهمترین دست‌مایه‌های موسیقایی گروه نور است. این رپرتوار بیش از۴۰۰ سرود را در بر می‌گیرد که در ستایش حضرت مریم است و گروه نور را به سمت تلفیقی نوین هدایت می‌کند.

موسیقی قرون وسطی آخرین ریشه‌های موسیقی مردمی در اروپاست. زیرا در اواخر این دوران با نت‌نویسی و اختراع دستگاه چاپ، موسیقی اروپا وارد دوران تازه‌ای می‌شود.

رضاعی درباره شباهت‌های این دوره از موسیقی اروپا با موسیقی دستگاهی و فولکلور ایرانی می‌گوید: "شباهت‌هایی میان موسیقی قرون وسطی اروپایی و موسیقی دستگاهی و کردی ایران وجود دارد که نخست مدال (مقامی) بودن موسیقی قرون وسطی است. انتقال سینه به سینه موسیقی هر دو فرهنگ شباهت دیگری است که باید به آن توجه داشت. در این میان نباید از سرچشمه های مردمی و اجتماعی این موسیقی‌ها نیز غافل ماند که شباهت دیگر آن‌هاست. معمولا این موسیقی‌ها به خصوص موسیقی فولکلور ایران از دل حوادثی برمی‌آیند که در میان مردم می‌گذرند.

مصطفی محمودی به نکته دیگری هم در تلفیق این دو موسیقی اشاره دارد: "وقتی به شعر موسیقی‌های فولکلور نگاه می‌کنید متوجه می‌شوید که بخشی از شعر درباره نیازهای درونی آدم‌هاست. زمانی که این نیازها، هرچه باشند، پرستش، عشق و ... به زبان آورده شوند قرار است به دل مخاطب و شنونده بنشیند، و آواز شکل می‌گیرد. این درست اتفاقی است که در ریشه‌های هر دو موسیقی یعنی ایرانی و قرون وسطی افتاده‌است."

محمودی می‌گوید همواره در کنسرت‌ها مخاطب به ما فکر می‌کند و این بدان معناست که در حال فکر کردن به فرهنگ ماست یا در سوی دیگر آوازهای کانتی‌گاس‌های اسپانیایی را می‌شنود. گاهی از ما می‌پرسند که معنای آن‌ها با هم شبیه است و جالب است که ما هم به این نتیجه رسیدیم و برخی شعرهای فولکلور به لحاظ معنایی با اشعار اروپایی استفاده شده هم معنی هستند.

آثار گروه نور ساخته و پرداخته ذوق موسیقایی سرپرست گروه کریستف رضاعی است. او موسیقی را با نوازندگی پیانو در ایران آغاز کرده و زمانی که به فرانسه سفر کرد، تحصیلات خود را در نوازندگی پیانو و آواز ادامه داد. وی همچنین دوره‌های مختلف آهنگسازی و هارمونی را سپری کرده ‌است. رضاعی در سال ۱۹۹۴ به ایران بازگشت و از این زمان فعالیت‌های موسیقایی‌اش آغاز شد. او به غیر از فعالیت در گروه نور، قطعات زیادی برای موسیقی فیلم، کارهای تبلیغاتی و تئاتر نیز ساخته ‌است.

ویدیوی این صفحه شرح فعالیت گروه نور از زبان کریستف رضاعی و مصطفی محمودی است. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرشید سامانی

چه حسی دارد خوابیدن در اتاقی که می‌دانی هزاران سال پیش از تو، بی‌شمار مردمانی مثل تو کفَش دراز کشیده‌اند و آن قدر به سیاهی سقف دود گرفته‌اش چشم دوخته‌اند تا به خواب رفته‌اند. چه لذتی دارد نشستن کنار اجاقی که یقین داری هزاران مثل تو در هزاران زمستان سرد به دورش حلقه زده‌اند و از وجودش گرما گرفته‌اند و چه شورانگیز است سجده آوردن در "محرابی" که نسب به "مهرآبه" می‌رساند.

باورش سخت است. اما زیر آسمان ایران جایی با همین نشانی‌ها هست. نه در پشت کوه که در همسایگی صنعت و تکنولوژی؛ دیوار به دیوار مجتمع ذوب مس خاتون‌آباد؛  دو سه منزل آن‌سوتر از مجتمع مس سرچشمه و نزدیکی‌های معدن مس میدوک که می‌گویند بزرگ‌ترین معدن روباز جهان است.

بامدادان، وقتی نخستین تلألؤ خورشید با دود کارخانۀ ذوب مس درهم می‌آمیزد و سکوت دشت با  زوزۀ اتوبوس‌هایی که انبوه کارگران کرمانی و رفسنجانی و شهربابکی را به سر کار می برند، در هم می‌شکند، "عصر جدید" چارلی چاپلین بار دیگر روی پرده می‌رود.

اما گوشه‌ای از این پرده، آن جا که دشت، سر به دامن کوه می‌گذارد و یک راه باریک با تابلوی "به سمت میمند" خود را از جادۀ اصلی جدا می‌کند، مردمان زندگی را جور دیگر می‌بینند. بین شش تا دوازده هزار سال پیش بود که سر و کلۀ اجداد شکارچی آنها در این حوالی پیدا شد. این را سنگ‌نگاره‌های پراکنده در اطراف روستا می‌گویند.

آنها به همان راهی رفتند که سرنوشت محتوم بشر بود: از شکار به چوپانی رسیدند و از چوپانی به کشاورزی روی آوردند. در سرزمینی که روزهایش بلند و آفتابش سوزان و منابع آبش اندک است، انتخاب بی‌چون و چرای آنان پرستش خورشید و تقدیس آب بود: مهرپرستی.

برخی پژوهشگران می‌گویند، نخستین سازه‌های میمند "مهرآبه"هایی بود که در دل صخره‌ها و مشرف به باریکۀ آبی که از میانه روستا می‌گذرد، کنده شد. سپس به فکر افتادند که خانه‌هایشان را نیزهمین جا بنا کنند: دور از گزند باد و باران و نزدیک به آب.

این زمان نباید از شش هزار سال پیش فراتر رود، چون همۀ خانه‌های روستای میمند با ابزار سنگی کنده شده‌است و می‌دانیم که فلز در هزارۀ پنجم پیش از میلاد کشف شد.

تا این جای کار داستان میمند نه عجیب و غریب است و نه متفاوت از سرنوشت دیگر سکونتگاه‌های کهن بشر. شگفتی آن جایی رخ داد که میمندی‌ها شیوۀ زندگی خود را – تقریباً بی کم و کاست- ادامه دادند و خود را با همان  پوشش و گویش و پویش به قرن بیست و یکم رساندند؛ آن هم نه در وسط جنگل‌های آمازون یا میان کوه‌های صعب‌العبور، بلکه در ارتباط کامل با دنیای جدید. 

در دنیایی که با فراگیر و مستولی شدن رسانه‌ها، صدها زبان کهن از میان رفته و یا در آستانۀ نابودی است، میمندی‌ها هنوز به زبانی سخن می‌گویند که مملو از واژه‌های پارسی باستان است. چنین می‌نماید که بسیاری آیین‌ها و باورهای ایران باستان هنوز در زندگی آنان ساری و جاری است و تقدیس عناصر چهارگانۀ باد و خاک و آب و آتش را از یاد نبرده‌اند. مثلاً  این که به گفتۀ پیرزنان روستا، تا همین پنجاه سال پیش، نوعروسان هنگام رفتن به خانۀ بخت کنار اجاق خانۀ پدری می‌نشستند و بر جایگاه آتش بوسه می‌زدند، نمی‌تواند اتفاقی باشد.

امروز اما، میمند به آخر خط رسیده‌است. شاید پایگاه میراث فرهنگی میمند که چند سالی است تشکیل شده، بتواند خانه‌های صخره‌ای روستا را سرپا نگه دارد و آداب و آیین‌های مردمانش را ثبت و ضبط کند، اما روح زندگی در حال پر کشیدن است. تا حدود نیم قرن پیش ۴۰۶ خانۀ صخره‌ای میمند با ۲۵۶۰ اتاق، جایگاه زندگی شش تا هفت هزار نفر بود، اما اکنون جمعیت روستا از صد نفر فراتر نمی‌رود. تازه اینها چه کسانی هستند؟ تعدادی پیرمرد و پیرزن ازنفس‌افتاده.

آن چه میمند را به این روز نشانده، لزوماً جاذبه‌های زندگی جدید نیست، بلکه تعرض به همان عناصر مقدس است. از چند دهه پیش که مجتمع مس سرچشمه و بعدتر کارخانۀ ذوب خاتون‌آباد و مجتمع میدوک پا گرفت، حفر چاه‌های عمیق، سفرۀ آب زیرزمینی میمند را تهی کرد و دود کارخانه‌ها هوای پاکش را آلود. باغ‌ها خشکیدند، دام‌ها تلف شدند و مردمان به کوچ بی‌بازگشت رفتند.

این آخرین پارۀ ایران باستان است (یا بود!) که نه مانند پاسارگاد تهی از زندگی است، نه مثل تخت جمشید بیگانه با زندگی مردمان عادی است و نه همچون بیشاپور و استخر زیر خروارها خاک رفته ‌است.

در گزارش مصور این صفحه در روستای میمند و خانه‌هایش به گردش درمی‌آییم و پای صحبت دو تن از اهالی این روستا می‌نشینیم.  آن چه آنها از وجه تسمیه و سرآغاز شکل‌گیری میمند می‌گویند، لزوماً درست نیست، بلکه بیشتر بازتابندۀ پندار میمندیان در بارۀ موطنشان است. 

 صدای خفیف موسیقی زیر کلام یکی از راویان، برخاسته از بلندگوی رستوران تازه‌پای میمند است که از صبح تا غروب آفتاب - ظاهراً برای جلب گردشگران - سکوت روستا را درهم می‌شکند. گویی گردشگران از راه دور و نزدیک به میمند می‌آیند تا ترانه‌های رایج رادیو و تلویزیون ایران را بشنوند!

شيخ محمود مديح‌المكتبي - يكي از دو راوي گزارش تصويري اين صفحه - در اوايل ارديبهشت‌ماه سال هشتاد و نه درگذشت. شيخ محمود، تكيه گاه بزرگي براي ميمند و ميمندي‌ها بود و منزلت و احترام به سزايي ميان اهالي داشت. بسياري از ميمندي‌ها در مكتبخانه او درس خوانده بودند و دنيا را از پنجره‌اي كه او به رويشان گشوده بود، مي‌ديدند.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نبی بهرامی

از میدان میر چخماق به پایین بازارهای قدیمی یزد شروع می‌شود. از هر کدامشان صدای خاصی می‌آید. صدای اره، چکش مسگر (هر چند دیگر صدای مس در بازارهای ایران آن جور نمی‌پیچد که شاعر از ماه گرفتگی یاد کند) و گاهی هم بوی ادویه و پارچه نو. چهارمین بازار به بازار پنجعلی مشهور است. بازار تقریبا خلوت است و چند پارچه فروشی و لباس فروشی اول بازار مشغول جارو کردن و پهن کردن بساطشان هستند.

مغازه‌های بعدی اما کرکره‌هایشان پایین است و گرد و خاک روی درها حاکی از آن است که مدتهاست بسته مانده به حال تعطیل درآمده‌اند؛ بازاری که روزی پر بود از صندوق‌های بزرگ و کوچک و مردمانی که برای زینت خانه‌هایشان آنها را می‌خریدند، اکنون خمیازه می‌کشند.

امروز از نسل صندوق سازها تنها یک نفر مانده است و آن هم تنها چند صندوق در گوشه مغازه‌اش دارد. همه در بازار، حاج حسین صدایش می‌زنند. حاج حسین، الان به ساختن کمربند و تسمه و افسار و یراق اسب مشغول است. هر چند گاهی به یاد روزهای قدیم صندوقی می‌سازد و گوشه مغازه‌اش می‌گذارد. به قول خودش اینها را هم برای زیبایی مغازه می‌سازد چون اگر اینها هم نبود، مغازه‌اش رونقی نداشت. حاج حسین می‌گوید: "قیمت این صندوق‌ها ۶۰ تا ۷۰ هزار تومان است که حتا نجاری‌ها چوبش را با این قیمت برایم نمی‌سازند. آن نجارها هم که آن روز این کار را انجام می‌دادند مرده‌اند و تنها باز مانده‌اش هم چند ماه پیش دیگر خانه نشین شده‌ است."

حاج حسین هر چند دقیقه‌ای که کار می‌کند بلند می‌شود درون مغازه چرخی می‌زند و با مغازه‌دار‌های روبه رو و کناری‌اش شوخی می‌کند و همه با هم می‌خندند. صاحب مغازه رو به‌رویی، پیرمردی خندان، از دوستان قدیمی اوست. نگاه پرسشگر مرا که می‌بیند می‌گوید: از همان ۶۰ سال پیش که در همین بازار شاگردی می‌کردم ایشان هم شاگرد پارچه فروش بود. بعدش او شد پارچه فروش، من شدم صندوق ساز."

سری تکان می‌دهد و می‌گوید: "صبح‌ها که می‌آییم اول یه خورده کار می‌کنیم. بعد می‌ریم از همین نانوایی که عطر نانش همه بازار را گرفته نان می‌گیریم و صبحانه می‌خوریم. البته فالوده یزدی سر ظهر هم که همیشه سر جاش هست."

حاج حسین هنوز دارد حرف می‌زند اما من دیگر نمی‌دانم چه می‌گوید. همۀ فکرم به روزهای سپری شده‌اش در این بازار و شغل بی‌آینده‌اش است. به فکر صندوق‌هایی هستم که ساخته می‌شدند و جهیزیه عروسان را در خود جای می‌دادند.

از مغازه بیرون می‌زنم و از کنار مغازه‌هایی که باز است یکی یکی می‌گذرم. بیشترین چیزی که اینجا به چشم می‌خورد عشق و علاقه به حرفه است وگرنه هیچ جاذبه دیگری نمی‌توانست شصت سال کسی را پای‌بند به کاری کند. شغل‌هایی که امروزه درآمد آنچنانی ندارد و حتا برای گذراندن زندگی کافی نیست و بعضا سخت و طاقت فرساست. اما میراث دارانش حاضر نیستند حرفه‌ای را که سال‌ها به آن دلبستگی داشته‌اند، رها کنند تا به ناگاه بمیرد. به قول حاج حسین "مرگ تدریجی این صندوق‌سازی خیلی آزارم می‌دهد. اما اگر من این شغل را رها کنم به یک باره می‌میرد."

در گزارش تصویری این صفحه حاج حسین از صندوق‌هایی که روزگاری جهیزیه عروسان را در خود جای می‌دادند، می‌گوید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.