Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران


موزه اى كه نشد
مهتاج رسولى

نمی دانم شما موزه ونگوگ را در آمستردام دیده اید یا نه؟ هر توریستی از هر جای دنیا که وارد آمستردام شود ممکن نیست ساعتی را در آنجا نگذراند. شاید قیاس مع الفارق باشد اما موزۀ هدایت در تهران می توانست چنین جایی باشد. موزه ای که زمانی رفت به وجود بیاید و هیچگاه به وجود نیامد.

صادق هدایت از جمله نویسندگانی بود که پس از استقرار جمهوری اسلامی، به رغم جو مخالفی که علیه او وجود داشت، به جامعۀ ایرانی برگشت. اگرچه کتاب هایش ممنوع الانتشار بود اما بحث هدایت به شکل گسترده ای جامعه را فراگرفت و نوعی رویکرد عمومی برای شناخت دوبارۀ او و آثارش پدید آمد.

مطبوعات فرهنگی همه جور بحثی دربارۀ او راه انداختند و از آثار او حرف زدند. دانشکده ها و دانشگاه ها بحث هدایت گذاشتند. تحلیل هایی که ابتدا در دانشکده ها به صورت سخنرانی ارائه شد بعدها پایه بحث های اساسی تر دربارۀ آثار هدایت قرار گرفت؛ فرهنگسراها به مناسبت های مختلف بحث هدایت درانداختند.

کتاب های زیادی درباره هدایت و آثار او نوشته و منتشر شد. از جمله اولین کتاب هایی که دربارۀ هدایت منتشر شد "آشنایی با صادق هدایت" م. ف. فرزانه بود که ابتدا در خارج از کشور منتشر شد. چنانکه بعدها همایون کاتوزیان هم کتابی دربارۀ او نوشت و نامه های هدایت را بعدها ناصر پاکدامن منتشر کرد.

خلاصه بر اثر مساعی علاقه مندان داخل و خارج جوی به وجود آمد که همه جا بحث هدایت بود اما آثارش منتشر نمی شد. چندی بعد، این ممنوعیت نیز برداشته شد و پاره ای آثار هدایت از سال ١٣٧٢ بار دیگر انتشار یافت. اوایل با سانسور زياد و بعدها كمتر.

حتا یک نسخۀ بوف کور به خط خود هدایت منتشر شد. برخی جوانان علاقه مند طرح ها و نقش ها و پوسترهای خوبی از هدایت به نمایش گذاشتند.

چند سال پیش که صدمین سال تولد هدایت بود اتفاقات درخور ذکر دیگری هم افتاد. جهانگیر هدایت، پسر سرلشکر عیسی و برادرزادۀ صادق هدایت،  یک کتاب عکس و سپس مجموعۀ کارت پستال های او را منتشر کرد.

این کتاب ها که توسط نشر چشمه انتشار یافت با استقبال قابل توجهی مواجه شد. در مجموعه عکس های هدایت عکس هایی وجود داشت که قبل از آن دست کم در سطح عمومی دیده نشده بود. کارت پستال هایش که جای خود داشت.

اینها کارت پستال هایی بود که هدایت در ایام تحصیل در فرانسه برای دوستان و کسانش فرستاده بود. می دانیم که هدایت به کارت پستال علاقه ویژه ای داشت و برای دوستانش همواره کارت پستال می فرستاد.

به غیر از اینها، جهانگیر هدایت در یکی از سخنرانی هایش خبر داد که یادداشت های پدرش را با عنوان سی و شش روز با صادق هدایت منتشر خواهد کرد. این کتاب شامل یادداشت هایی است که سرلشکر عیسی هدایت به هنگام تحصیل در فرانسه نوشته بود.

این طور اتفاق افتاده بود که هر دو برادر که به طور همزمان در فرانسه تحصیل می کردند، سی و شش روز با یکدیگر بودند و در آن سی وشش روز هر اتفاقی افتاده بود عیسی هدایت یادداشت کرده بود و حتما می توانست سند خوبی از زندگی صادق هدایت به دست دهد.

به غیر از همۀ اینها مقدار زیاد خط و تقدیم نامچۀ طنز آمیز به خط هدایت وجود دارد که همه می تواند به کار یک موزه بیاید. به هر صورت اطلاعات و اسناد قابل توجهی در آن سال ها دربارۀ هدایت انتشار یافت که به غیر از آنچه از خود هدایت باقی مانده، از دست نویس ها تا اشیاء شخصی می توانست موزۀ خوبی از هدایت به وجود آورد. اما هرگز چنین اتفاقی رخ نداد. کسی از مسئولان به فکر او نیفتاد یا اگر افتاد هم کاری صورت نگرفت.

این در حالی است که سال ها پیش از این در دهۀ پنجاه دفتر فرح پهلوی به فکر افتاده بود موزه ای برای صادق هدایت ترتیب دهد. برای این کار خانۀ پدری هدایت را خریدند و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان هدایت گرفتند اما به انقلاب خورد و سرانجامی نیافت.

خانۀ هدایت بعد از انقلاب در اختیار بیمارستان امیر اعلم قرار گرفت و از آنجا به دانشگاه علوم پزشکی تهران انتقال یافت. بعد از انقلاب قرار شد این خانه به یک مرکز ادبی با نام "مرکز ادبی هدایت" تبدیل شود.

بیمارستان امیر اعلم خانه را تبدیل به مهد کودک کرده بود و بچه های کودکستان روی دیوار خانه هدایت نقاشی خرس و خرگوش و پسر شجاع می کشیدند و در حیاط خانه سرسره و چرخ فلک بازی می کردند و مکاتبات و مشاجرات یاران و دوستان هدایت با دانشگاه علوم پزشکی و نوشته های مطبوعات حاصل نمی داد.

وقتی سروصداها بالا گرفت مهد کودک تعطیل شد ولی باز هم خانه بلاتکلیف ماند و گویا همچنان بلاتکلیف مانده باشد.

وقتی خانۀ نیما را به شکل موزه در می آوریم، وقتی برای سهراب سپهری موزه و جایگاهی می سازیم، وقتی حتا خانۀ هنرمندان زنده را می خریم تا از بین نرود، جای آن دارد که درباره صادق هدایت نیز چنین کارهایی صورت دهیم.

صادق هدايت به عنوان یکی از برجستگان فرهنگ معاصر جای خود را در بین ملت باز کرده و مخالفت و موافقت ما تأثیری در عظمت او ندارد. ما علاوه برآنکه باید گذشتگان برجستۀ خود را زنده نگه داریم باید بتوانیم از زنده نگه داشتن آنها استفاده کنیم.

در گزارش مصور اين صفحه جهانگير هدايت از ماجراهائى كه بر اين خانه و يادمانده هاى ديگر صادق هدايت رفته سخن مى گويد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نقاشان نوگرا
فواد نیک زاد

نگارخانه اویسی در تهران، در خرداد ماه امسال، آثاری از گروهی از پیشگامان نقاشی مدرن ایران را به نمایش گذاشت. کسانی مانند احمد اسفندیاری، هوشنگ پزشک نیا، منصوره حسینی، ناصر اویسی، صادق تبریزی و پرویز کلانتری. 

در مراسم افتتاح  جواد مجابی نویسنده و هنرشناس در باره هنر نوگرا در ایران سخت گفت.  پس از این سخنرانی با آقای مجابی که در زمینه تاریخ هنر نو در ایران تالیف هایی هم دارد به گفتگو نشستم و این هم چکیده ای از آن گفتگو:

اولین نشانه های سبک های متفاوت با شیوه سنتی نقاشی و نگارگری ایران در دوره صفویه دیده می شود. تا قبل از این دوره در نقاشی ایرانی تکنیک رنگ و روغن دیده نمی شود.

نقاشان دوره های قبل عمدتا ابزار کارشان آبرنگ بود. این شیوه های نو در کار نقاشی که از دوره صفویه آغاز شده بود تقلیدی بود از روش های غربی. این نوع نگرش تا دوره  قاجاریه ادامه پیدا کرد و با ظهور کمال الملک به نقطه اوج خود رسید.

در اوایل قرن حاضر از دل مکتب کمال الملکی اولین نقاش مدرنیست به نام ابوالحسن خان صدیقی با ارائه چند کار راه هنر ایران را به سوی سبک های متفاوت هموار کرد.

یکی از این کارها نقاشی اى است به نام "پرتره خواهر۱۳۰۴" که با سبک امپرسیونیستی کشیده شده.  دیگری کاری است که در سال ۱۳۰۶ از میدان سن مارکو در ونیز کشیده شده.

صدیقی را امروز اکثرا به عنوان یک مجسمه ساز می شناسند. از همین رو به نقاشی ها و پیشگامی اش در این هنر کمتر توجه شده است.

از دیگر پیشروهای هنر نقاشی می توان به محمود خان صبا اشاره کرد که در کاری  با عنوان "استنساخ" به دنیای هندسی توجه کرد.  جالب این جاست که این اتفاق همان زمانی رخ داده که سزان هم هندسی دیدن دنیا را مورد توجه قرار داد. 

در سال ۱۳۱۹ دانشکده هنرهای زیبای تهران (پس از مرگ کمال الملک) در محل مسجد و مدرسه مروی تاسیس شد. اولین اتودهای محصول این مدرسه در شبستان های مسجد به نمایش درآمد که با واکنش هایی خشن از جانب عده ای رو به رو شد و بسیاری از این آثار از بین رفت.

 این نوع بی مهری ها نسبت به اولین فارغ التحصیلان سال این دانشکده در سال ۱۳۲۳، مانند ضیاپور، حمیدی و کاظمی همچنان ادامه يافت و حتی در جلسه های نقد و بررسی آثار مدرن، این هنرمندان با فحاشی بسیار روبه رو شدند.

جلیل ضیاپور در جایی تعریف می کند که هنگامی که او از کوبیسم صحبت می کند همه به تصور اینکه کوبیسم همان کمونیسم است او را مورد انتقاد قرار می دهند و به این ترتیب مشکلاتی برایش فراهم می شود.

در چنین شرایطی، و دو سه سال بعد،  جوانان تازه نفس مانند اسفندیاری، پزشک نیا و دیگران در کنار حمیدی، کاظمی و ضیاپور با پشتکار به نمایش کارهاشان  ادامه دادند. در سال ۱۳۲۸ تعدادی از آنها موفق شدند در کنار تعدادی کار مینیاتور و نقاشی های کمال الملک کارهای خود را عرضه کنند. گر چه دیگر واکنش ها مثل قبل شدید نبود اما چندان هم جدی گرفته نمی شدند.

این جریان تا نمایشگاه گروهی سال ۱۳۳۲ ادامه يافت.  در آن سال هم اکثر رسانه ها نقاشان مدرن را به شدت تحقیر می کردند.

 سرانجام اولین پیروزی نقاشان مدرن در سال ۱۳۳۷ اتفاق افتاد. در این زمان مارکو گرگوریان از رم به تهران آمد و پیشنهاد برگزاری دوسالانه ای به سبک بینال ونیز را مطرح کرد.

اولین بینال تهران در همان سال افتتاح شد و برای نخستین بار تنها نقاشان و مجسمه سازان مدرنیست در آن دوسالانه آثارشان را به نمایش درآوردند و از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ پنج بینال برگزار شد.

این دوره را می توان دوره ای درخشان در تاریخ هنر مدرن ایران دانست. به طور کلی از ابتدای جنبش هنر نو در ایران دو گرایش و دو شاخه دیده می شود. گرایش اول متعلق به هنرمندانی است که می توان آن ها را هنرمندان آزاد نامید.

آنها معتقدند که نقاشی زبانی جهانی است و برای نقاش فرق نمی کند که مثلا آسیایی، آفریقایی یا اروپایی باشد. و نقاشی تنها الفبایی است جهانی برای برقراری نوعی ارتباط. از این گروه می توان به هوشنگ پزشک نیا و ایران درودی اشاره کرد.

گروه دوم نوآوران سنت گرا هستند. آنها معتقدند که ما باید از مایه های فرهنگی خودمان و میراث ملت مان در کارهای هنری استفاده کنیم.

سبک کار این هنرمندان به غلط به نام مکتب "سقاخانه" شهرت پیدا کرده است چون همه کارهای هنرمندان با گرایش سنتی حالت مذهبی ندارد در حالی که سقاخانه فضایی مذهبی و اسلامی را تداعی می کند؛ مثلا درکارهای مسعود عربشاهی که معمولا جزء این گروه در نظر گرفته می شود، موتیف های ساسانی و هخامنشی دیده می شود که ابدا ربطی به مسائل مذهبی ندارد.

به هر شكل كار مدرنیست ها تا سال ١٣٥٧ ادامه پیدا کرد. پس از انقلاب هم بعد از یك گسست حدودا ١٥ ساله عده ای نقاشان جدید در كنار قدیمی ها كار پرداختن به شاخه های مختلف هنر مدرن را پی می گرفتند.

پس از انقلاب گروه دیگری هم حضور پيدا كرد که عموما آثارشان به جنگ و انقلاب مى پردازد و مایه های مذهبی بسیار در كارشان به چشم می خورد. امروز اما همه این افراد در كنار يكديگر كار مى كنند و در كليه اين گرايش ها هم كار خوب و هم بد به چشم مى خورد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
سیروس علی نژاد

 
'كارگاه نمايش' کتابی است که وقتی آن را می بندیم حسرت به دل می گذارد. حسرت یک تجربۀ شکوفندۀ از دست رفته و آدم ها و استعدادهای درخشانی که همزمان با از دست رفتن آن فضا، هر یک از گوشه ای فرا رفته اند، مرده اند، خودکشی کرده اند، رخت کشیده اند، به هر حال دیگر نیستند. آن فضا هم دیگر نیست.
 
کتاب کارگاه نمایش که حمید رضا ریشهری آن را تالیف کرده و ناشر آن موسسه فرهنگی هنری نوروز هنر است در باره یکی از نهادهای پیشگام هنرتأتر در ایران پیش از انقلاب  یعنی کارگاه نمایش است.
 
كارگاه نمایش، برآمده از جشن هنر شیراز،  در خرداد ٤٨  شکل گرفت و در سال ٥٧ برچیده شد. حکایت برچیده شدن کارگاه، حکایتى است که در هر انقلابی ممکن است اتفاق بیفتد، اما پس از فروکش کردن غلیان های انقلابی، قلب آدم را به درد می آورد.
 
سال های دهۀ شصت میلادی تآتر تجربی در اروپا متداول شده بود و تأسیس کارگاه نمایش انعکاس و تأثیر آن در ایران بود. به قول بیژن صفاری کارگاه نمایش دستگاهی برای تولید برنامه های نمایشی به صورت متداول نبود. "لابراتوار بود. یک آزمایشگاه بود که ما می خواستیم این امکان را برای پرورش انواع و اقسام استعدادهای مختلف به وجود بیاوریم؛ موقعش بود که ما توی دنیای جدید همان طور که در تمام شئون دیگر سعی می شد توی فرهنگ هم جای خودمان را پیدا کنیم. بیان خودمان را پیدا کنیم و احتمالا سبک های خودمان را پیدا کنیم."
 
جشن هنر شیراز از سال ١٣٤٦ به مديريت رضا قطبی آغاز به كار كرد. مسئولين آن جمعى از تحصیلکرده های بازگشته به وطن و آشنا با جهان نو بودند که به قول نویسندۀ کتاب برایشان "تلویزیون معنا و کارکردی بیش از یک ایستگاه پخش امواج صوتی و تصویری داشت." اشارۀ کتاب به همکاران قطبی، کسانی مانند فریدون رهنما، فرخ غفاری، خجسته کیا، و بیژن صفاری است.
 
راه انداختن یک جشنوارۀ جهانی از وسوسه های اين جمع بود تا هنرمندان داخل کشور با مطرح ترین هنرمندان کلاسیک و مدرن جهان آشنا شوند. به باور آنها این تماس ها در بالا بردن سطح دانش و شناخت هنرمندان ایرانی نقش به سزایی خواهد داشت.
 
کارگاه نمایش به شهادت کارنامه اش با کارهای آکادمیک تفاوت داشت. جایگاه نوآوری بود. شاید این جمله آربی آوانسیان که از قول همایون علی آبادی در کتاب نقل شده، بتواند تفاوت آن را با مؤسسات دیگر تآتر نشان دهد: "آربی می گفت این اتفاق یعنی خلاقیت و نوآوری در دانشگاه اتفاق نمی افتد. چون استاد و دانشگاه داده ها را به دانشجو می دهد و توقع دارد دانشجو همان را پس دهد. دانشجو هم غیر از این عمل نمی کند چون او نمره می خواهد! اما در کارگاه نمایش این گونه نیست. هنرمند هر طوری که دوست دارد تجربه می کند و تنها شرطش نو بودن است."
 
کتاب پس از ذکر پاره ای مقدمات به معرفی نویسندگان می پردازد و به ترتیب عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج، مهین تجدد و رضا قاسمی را معرفی می کند. سپس به معرفی کارگردانان و بازیگران و طراحان صحنه می رسد که هر یک از آنها به اندازه یک نوشته بلند جای گفتگو دارند.
 
اشاره به ساختمان ظاهری کتاب در واقع از آن جهت اهمیت دارد که راه به باطن می برد. در تآتر آوانگارد گاه متن است که اهمیت دارد، گاهی کارگردان است که آوانگارد است، گاه بازیگر است که نقش درجه اول می یابد و گاه صحنه آرائی آوانگاردیسم را به نمایش می گذارد.
 
جالب این است که بیشتر آدم های کارگاه نمایش همه فن حریف بوده اند و خواننده از این که با آدم هایی با ذوق های مختلف و متعدد سروکار دارد حیرت می کند. البته همه جا رد پای شاهین سرکیسیان، استاد تأتر به چشم می خورد. همه این استعدادها به نوعی از کنارش رد شده اند و نفس او به آنها خورده است. استعدادهایی که پرداختن به تک تک آنها در این نوشته امکان پذیر نیست چون هر یک از آنان ظرفیت هایی دارند.
 
تنها بیژن مفید را در نظر آورید که با شهر قصه اش درخشید و ماندگار شد. با وجود این از ذکر این نکته ناگزیر است که کارگاه نمایش در طول دوازده سال فعالیتش بازیگران فراوانی پروراند. بازیگرانی چون شکوه نجم آبادی، سوسن تسلیمی، فهیمه راستکار، شهره آغداشلو، فریده سپاه منصور، پرویز پورحسینی، صدرالدین زاهد، رضا ژیان، فردوس کاویانی و دیگران که هر یک از آنان در تأتر ایران نامی قابل ذکرند.
 
بخش جذاب کتاب، قسمت هایی است که به معرفی نویسندگان و کارگردانان و بازیگران می پردازد که بیشتر آنها امروز در ایران نیستند. در بین نویسندگان سرگذشت عباس نعلبندیان از همه تلخ تر و جانکاه تر است. او آدمى استثنائى بود که از عمق اجتماع برآمد و با نمایشنامۀ 'پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگواره های دورۀ بیست و پنچم زمین شناسی یا چهاردهم، بیستم و غیره فرقی نمی کند' درخشید اما تب و تاب انقلاب از پایش درانداخت و کوشش دوستانش موثر نیفتاد و سرانجام در سال ٦٨ خود را کشت.
 
بیژن مفید هم سرانجام بهتری نداشت. اسماعیل خلج که هم می نوشت و هم کارگردانی می کرد، با گلدونه خانم و حالت چطوره مش رحیم میدان دار شد. دربارۀ تأثیر کارگاه بر او بهتر آن است که از گفته های آربی آوانسیان وام بگیریم:  "... به نظر من اگر در محیط کارگاه نبود، خلج هرگز نمی توانست نویسنده ای با توانایی های امروزه اش بشود. محیط کارگاه، با دوست هایش و رابطه هایش و علاقه اش باعث شده است که خلج، شیوه ای نزدیک به خصوصیات روانی و امکانات خود بیابد. شاید در خارج از کارگاه هم خلج نویسنده می شد اما آنچه امروز به دست آورده، یقینا نمی توانست به دست آورد. البته این نمونه، نمونه ای محدود و موفق است."
 
اگرچه آوانسیان، خلج را نمونه ای محدود می داند اما در واقع این حرف دربارۀ بیشتر استعدادهای جوان کارگاه صادق است. کارگاه نمایش امکان کوچکی بود که آدم های با استعداد را در خود جمع کرده بود و به آنها حقوق می داد تا شبانه روز به کار مورد علاقه شان بپردازند. حقوق می گوییم چون کلمه بهتری نمی شناسیم وگرنه در واقع حقوق نبود.
 
این حقوق در اواخر دهۀ چهل ماهی دویست سیصد تومان بود! تازه در اعتصابات انقلاب که همه افزایش حقوق می خواستند به ماهی دو سه هزار تومان رسید. البته همان حقوق دویست سیصد تومانی هم مورد اعتراض برخی آدم های کارگاه از جمله خجسته کیا بود که کار را رها کرد و گفت همکاران حقوق بگیر نمی خواهد.
 
بگذریم و پرانتز را ببندیم. مهین تجدد هنرمند فرهیخته ای بود که در حین تدریس، به همکاری با کارگاه نمایش پرداخت. او با نمایشنامه ویس ورامین نام آور شد و سپس "سواری درآمد رویش سرخ، مویش سرخ، لبش سرخ، دندانش سرخ، اسبش سرخ ..." را نوشت که برگرفته از ادبیات مانوی بود. علاقۀ او به ادبیات پیش از اسلام و نیز ادبیات عرفانی ایران توجه برانگیز بود. وی در سال ١٣٨٠ در پاریس درگذشت.
 
رضا قاسمی نویسنده دیگر کارگاه نمایش، خوشبختانه هست و می نویسد و کارهای بعد از انقلابش، که همه در پاریس به وجود آمده، بسی ارج دارتر از دورۀ کارگاه نمایش است.
 
مشهورترین کارهای کارگاه نمایش مرهون آربی آوانسیان  است که باید در باره او جداگانه نوشت.
 
درهر حال، کارگاه نمایش که یادش با نشر این کتاب زنده تر خواهد ماند، در عمر کوتاهش کارنامه درخشانی از خود باقی گذاشت.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نازنین معتمدی

کسراییان: راز عکاس شدن

نصرالله کسراییان بی شک از برترین هایی است که عکاسی ایران به خود دیده است.  سرش در کار خودش است و به خبرسازی علاقه ای ندارد.

شماره و نشانی اش را از سامانه اینترنتی اش یافتم. ترس غریبی از تماس با او داشتم. ترجیح دادم به او ایمیل بزنم؛ درخواست محتاطانۀ یک مصاحبه و یک شماره تماس. همانطور که انتظار داشتم هیچ خبری نشد.

چند روزی گذشت. به بهانه رونمایی آخرین کتابش "گذار" به نمایشگاهش در گالری ماه مهر رفتم. رو در رو شدن با او را همچنان عقب می انداختم. گفتم اول عکس های نمایشگاه را ببینم.

عکس ها در نگاه اول بسیار ساده به نظر می آمد. هیچ چیز عجیب و غریبی در کار نبود. همه سیاه و سفید، نه لزوما سوژه ها مهم بودند، نه زاویه دوربین عجیب و متفاوت بود، نه چیدمان پشت صحنه عکس، خاص بود. اما هرکدام از تصاویر به نحوی مو را به بدنم راست می کرد.

بالاخره او را دیدم. یکه خوردم. آنقدر ساده پوشیده بود و بی غل و غش با همه بازدیدکنندگان می گفت و می خندید که ترسم از برخورد با وی همانجا فروریخت.

جلو رفتم، خودم را معرفی کردم و ماجرای ایمیل را بازگو کردم. خندید و گفت: دخترجان من اصلا از اینترنت و ایمیل و این جور چیزها سر در نمی آورم. آن سایت را هم با اصرار دخترهایم، یکی از دوستان راه اندازی کرد. این شماره دفترم؛ زنگ بزن با هم صحبت می کنیم.

زنگ زدم و درخواست مجدد مصاحبه و ضبط صدا. قبل از اینکه توضیح بدهم گفت خانم من یک چیزی را از اول روشن کنم. من اصلا مصاحبه نمی کنم.

دو روز قبل به سفارش یکی از دوستان نزدیکم با یک خبرنگاری مصاحبه کردم و الان حاضرم ۴۰۰ هزار تومان بدهم تا آن مصاحبه چاپ نشود! گفتم فقط ۱۵ دقیقه وقت می خواهم که یکی از نمونه کارهایمان را نشانتان بدهم و بعد هر چه شما فرمودید. گفت نیم ساعت دیگر اینجا باش.

به گرمی ما را پذیرفت. مهربان تر و راحت تر از آنچه می اندیشیدم، بود. بسیار رک، شفاف و بی ادعا. وارد که شدیم سالنی بود پر از تابلوهای عکس و یک تابلوی نقاشی که خودش در دوران زندان کشیده بود.

میز نور و بخشی از آرشیو نگاتیوهایش انتهای سالن بود. روی میزش آنقدر کتاب و مجله بود که به زور جا برای لیوانهای چای پیدا شد. هر جا هم که خالی بود یا جعبه سیگار بود یا زیرسیگاری.

نوبت نشان دادن کارها رسید. گزارشی که برای یادبود خانم الهه، خواننده، درست کرده بودیم را دید، چیزی نگفت فقط سر تکان داد. گفت دیگر چه دارید. کار آقای کسمایی – پدر دوبلاژ ایران را گذاشتیم و وقتی تمام شد فقط گفت ببینم شما در ایران تحصیل کردید؟ 

زندگی نامه کسراییان

کسراییان سال ۱۳۲۳ شمسی در خرم آباد لرستان به دنیا آمد. بعد از اتمام دوران دبیرستان برای گذراندن دوره سربازی و با اندیشه تغییر دادن دنیای اطرافش به تهران آمد. او رشته حقوق سیاسی را در دانشکده حقوق تهران دنبال کرد.

از همان موقع به عکاسی علاقه مند بود، اما سال دوم دانشگاه زمانی که با یک عکاس فرانسوی آشنا شد، تکنیک ها و ایده های جدیدی به ذهنش خطور کرد. سفرهای زیادی با هم رفتند و بعد از رفتن او بود که کسراییان عکاسی را به معنای خاص کلمه شروع کرد.

در مدت چهار سالی که (۱۳۵۳-۱۳۵۰) به جرم سیاسی، در زندان بود، مطالعات زیادی در زمینه عکاسی و هنر انجام داد. در همان موقع بود که کتاب "تکنیک عکاسی" نوشتۀ آندریاس فی نینگر را ترجمه کرد. کتابی که به عنوان یکی از معروفترین کتاب های مرجع عکاسی، بیش از پنجاه هزار نسخه از آن تابه حال به فروش رسیده است.

بعد از سپری کردن دوران زندان، به صورت جدی عکاسی و سفر را با نگرش "مردم شناسی فرهنگی" آغاز کرد. حاصل کار حدود ۳۰ عنوان کتاب است که در بسیاری از آنها همسرش، زیبا عرشی، به عنوان مردم شناس، متنی جامع بدان افزوده است.

کتاب "سرزمین ما ایران" یکی از موفق ترین کتاب های کسراییان است که بلافاصله بعد از جنگ ایران و عراق منتشر شد. خودش مى گويد: "برخلاف کتاب های دیگر که سعی کردیم در آن با مردم رو راست باشیم – یعنی نه بگوییم اینجا بهشت برین است و نه جهنم-  در این کتاب به دلایل شرایط حساس زمانی، ترجیح دادیم کمی مثبت تر نگاه کنیم. چون معتقدم که مردم ما در آن زمان باور نداشتند که با وجود این همه خسارت، در جنگ پیروز شده ایم. مگر اینکه پیروزی را در از دست ندادن تکه ای از خاک بیانگاریم."

"کتاب سرزمین ما ایران در واقع فهرست مصور بقیه آثاری است که ما بعدها جداگانه منتشر کردیم. هدف اصلی مان هم این بود که دست کم پایه ای را بنا کنیم که بعد از این دیگر کسی جرات نکند پایین تر از این کار چاپ کند، اما هنوز منتظریم که کارهای بهتر از آن را ببینیم."

کسراییان در صفحه اول وب سایت خود به زبان انگلیسی آورده است: "بیش از آنکه به استعداد و هوشمندی معتقد باشم، به کار سخت و پشتکار ایمان دارم و برای عکاس شدن راهی جز این نمی شناسم. شاید کسی بتواند در مدت زمان کوتاه به شهرت و ثروت دست یابد (که برای خیلی از مردم این هدف است) اما برای خلق یک اثر هنری ماندگار تنها راه، سخت کار کردن است."

کتابهای کسراییان

زندگی(۱۹۸۱)، از کودکی(۱۹۸۴)، سرزمین ما ایران(۱۹۹۰)، ترکمن های ایران(۱۹۹۱)، دمــاوند(۱۹۹۲)، اصفهان(۱۹۹۲)، عشایر ایران(۱۹۹۳)،تخت جمشید(۱۹۹۳)، کردهای ایران(۱۹۹۳)، تهران(۱۹۹۴)، شمال(۱۹۹۵)، جنوب(۱۹۹۷)، طبیعت ایران، یادداشت ها -کشتی، کویر، در و پنجره-(۱۹۹۹)، بلوچستان(۲۰۰۲)، معماری ایران(۲۰۰۳)، ماسوله(۲۰۰۱)، ابیانه(۲۰۰۱)، درنگ(۲۰۰۵)، برکناره(۲۰۰۵)، گذار(۲۰۰۷) و ترجمۀ کتاب "تکنیک عکاسی" نوشتۀ آندریاس فی نینگ

Endless Journey (1988), An Experience (1988), The nomadic peoples of

Iran (2002), L'Iran Rural (1984)

آخرين كتاب كسرائيان "باورها و آئين هاى سرزمين ما" امسال منتشر خواهد شد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهراوه سروشيان

در بازار مسگرهای یزد، زیر تاقی، حجره هایی که روزگاری آواز خستگی ناپذیر چکش هایشان با شور زندگی در هم می آمیخت، امروز کمترصدایی به جا مانده.

بازار دیگ و قابلمه های یک شکل کارخانه ای، ظروف بی هویت آلومینیومی وطنی و اقلام نازل وارداتی از این دست، جا را برای سینی های سنگین پر نقش و نگار و آفتابه لگن های مسوار تنگ کرده اند.

آقا مجید، مردی خوش مشرب و سرزنده، که از کودکی کارش را در بازار مسگری شروع کرده،  برایم می گوید که امروز تنها به سفید کردن دیگ های مسی عظیم مراسم عاشورا قناعت می کند و گاه گداری به فروش اجناس مسی قدیمی که از خانه های مردم می خرد.

ته بازار حجره  دیگری هم هست. هم نوایی چکش آقا مجید با چکش آن حجره  آخر در عین غریبانگی دلنشین است. غریبانه تر می شود وقتی می فهمم که آن حجره دار ته بازار افغان است؛ و غمگینانه تر، وقتی حکایت دو برادر را می شنوم که شاگردان آقا مجید اند.

خسرو و فرامرز برادران هشت و یازده ساله (شاگردان آقا مجید) بازماندگان زلزله فاجعه بار بم هستند. پدر و مادرشان کارگران افغان باغ های خرمای پر شهد بم، در خواب بودند که آن گونه زمین تپید.

از‍ آن روز تلخ تا کنون این دو برادر با تنها خواهرشان پریسا، مهمانان ناخوانده عمو و زن عمویشان هستند که به جز دخترکی که زیر آوار مانده، سه فرزند پسر دیگر هم دارند. به خانه شان رفتم تا با بچه ها و زن عمویشان زهرا گپی بزنم .

زهرا زن جوان مصیبت کشیده ای است. برایم گفت که شب فاجعه بم، برادر شوهر و زنش با بچه هایشان فرامرز و پریسا و خسرو مهمان آن ها بودند. بچه ها خوابشان می برد و به اصرار زن عمو ، آن جا می مانند تا فردا به خانه خود برگردند و پدر و مادر می روند.

زهرا مبتلا به آسم است. پوکه های اسپری بکلومتازون را نشانم می دهد و می گوید دارویم این است اما خوب ما که بیمه نیستیم.

بزرگ کردن شش کودک کاری طاقت فرساست. پسر ها را به خاطر اعتراض همسایه ها به کار فرستاده. می گوید به سر و کول هم می پرند . دایم دست و بالشان زخمی است یا سربام کفتر بازی می کنند.

چیزی که به قول خودش "جگر خونش می کند" از دست رفتنِ فرزندش راکیه (رقیه) است. شب ها با عکس راکیه می خوابد و در آن خانه کاهگلی پر از غبار کویر، تنها قاب عکس راکیه را می روبد.

از پریسا دلخور است: پریسا با هیچ کس گپ نمی زند. حیاط را خوب نمی روبد. ناخن هایش را نمی گیرد. با پریسا که حرف می زنم پاسخم تنها قطرات درشت اشک برگونه های اوست.

مرد زهرا خانم، آقا حبيب، بنائى مى كند و دلش از مدرسه نرفتن بچه ها خون است. كارت اقامت بچه ها از بم است و آنها را در يزد به مدرسه نمى پذيرند. قرار است حبيب كه براى تمديد كارت ها امسال به بم مى رود جويا شود كه شايد بشود كارى براى بچه ها كرد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدید آنلاین: برای برگرداندن کلمات فارسى و اسامى ايرانى به الفبای لاتین  قاعده يگانه و پذيرفته شده اى وجود ندارد. در بين دانشگاهيان در غرب دو سه شيوه پیشنهادی برای متون دانشگاهی وجود دارد.

اما اغلب رسانه ها شيوه ساده ترى را معمول کرده اند که ظرافت های زبان در آن گم می شود. مثلا باد و بد و گاهی هم بعد به خاطر سهل انگاری همه به صورت bad نوشته می شود.

این مشکل زمانى شدت مى يابد که به هنگام گرفتن گذرنامه، که سندی است رسمی و حقوقی، در نوشتن اسامی به الفبای لاتین، توجه جدی مبذول نمی شود كه بعد مایه پشیمانی ها و سردرگمی هایی می شود. مثلا سه برادر ممکن است سه نام فامیل با املای متفاوت داشته باشند که می تواند پیامدهایی حقوقی و مالی داشته باشد. 

شايد يکي از راه های حل این مشکلات رسیدن به معيارى پذيرفته شده براى برگردان اسامى و کلمات فارسى به الفبای لاتین باشد.

فواد نيک زاد در گزارشى مصور به طرح اين مشکل پرداخته و درآن با دکتر محمد رضا باطنى، استاد برجسته زبان شناسی درایران، گفتگو کرده که شيوه اى را براى برگرداندن اسامى وکلمات به خط لاتين پيشنهاد کرده است.

چنانچه شما هم در اين باره نظر و پیشنهادی دارید، برای ما بفرستید و ما  با خوشحالی نظر شما را هم منعکس خواهیم کرد.

فارسی به الفبای لاتین
فواد نیک زاد

حدود ١٠ سال پيش با پديده اى به نام email يا پست الكترونيكى از نزديك آشنا شدم و برايم كاربردى ملموس پيدا كرد.

كامپيوترهاى آن زمان بسيار كمتر از امروز مجهز به سيستم نگارشى خط هاى "از راست به چپ" مثل فارسى و عربى بودند و در نتيجه به طور طبيعى براى من مانند بسيارى ديگر اين پرسش مطرح شد كه حال اگر نخواهيم يا نتوانيم متنى را مثلاً به انگليسى ايميل كنيم تكليف ما چيست؟

در دسترس ترين پاسخ اين پرسش در آن زمان استفاده از حروف لاتين موجود در دستگاه ها  براى فارسى نگارى بود. يعنى همان كارى كه همه ما كم و بيش در دوران مدرسه براى تفريح انجام داده بوديم آنروز كاربردى جدى تر يافته بود.

آن زمان اين داستان مرا برآن داشت كه شيوه اى را براى اين نوع نگارش بر پايه صداهاى موجود در زبان فارسى جستجو كنم.

امروز شايد بيش از ده ها روش براي اين نوع فارسى نويسى بوجود آمده كه بيشترشان بداهه نگارانه و بنا به سليقه لحظه اى نويسنده خلق و ساخته مى شوند و كمتر شيوه نوشتنى بنا شده بر دليل و برهان و داراى روش مشخص نگارشى در ميان آنهاست.

اين مسئله سبب شد كه روش پيشنهادى خودم را كه در اين سال ها به كار برده بودم با يك زبان شناس براي شنيدن نظرش در ميان بگذارم. چنين شد كه آن را به دكتر محمد رضا باطنى محقق و زبان شناس نشان دادم.

نتيجه ديدارهاى من با ايشان چند مورد دگرگونى واضافه كردن نكاتى به خط پيشنهادى ام بود كه آقاى باطنى يادآورى كردند وهمينطور انتخاب تصادفى تكه متنى كه ايشان براى نشان دادن روش خودشان براى نگارش فارسى با الفباى لاتين برايم تايپ كردند.

اكنون كه اين مطلب را مي نويسم، با پيشرفت فن آورى ها استفاده از خط هاى از راست به چپ در كامپيوترها و همينطور در پيامك (sms) هاى تلفن هاى همراه بسيار رايج تر از قبل است.

اما همچنان چند نكته باقى است كه مرا واداشت كه از امكان اين رسانه اينترنتى استفاده كنم واين شيوه نگارش را به تشويق آقاى باطنى به معرض نمايش و قضاوت بگذارم.

يكم اين كه هنوز ممكن است بسيارى از گوشي هاي تلفن همراه مجهز به سيستم داراى حروف فارسى نباشند يا بسيارى از كامپيوترها نرم افزار فارسى نگار نداشته باشند.

دوم، در حال حاضر چندين ميليون ايراني خارج از ايران زندگى مى كنند كه در بسياري از  خانواده ها فرزندانشان به خوبى به زبان فارسى صحبت مى كنند اما خواندن ونوشتن آن را نياموخته اند و با اين خط مى توانند به يكباره و با صرف تنها چند دقيقه وقت با فرهنگ نوشتارى زبان فارسى آشنا شوند و مطالبى را به اين زبان بخوانند و بنويسند.

و سوم اين که به گفته دکتر باطنی اگر هم اصلا همه اين موضوعات را فراموش كنيم وفرض كنيم كه ما مى خواهيم تنها اسم مان را با حروف لاتين آوانويسى كنيم آيا نبايد در اين راه به يك توافق جمعى برسيم؟

متن پيوست تنها يك پيشنهاد است براى آوانگارى زبان فارسى با حروف لاتين؛ و راهى براى ديدن و شنيدن نظرهاى گوناگون که شاید سرانجام بتوان در راه رسیدن به يك توافق جمعى در اين باره گامی برداشت.

آوانگارى پيشنهادى فواد نيك زاد را اينجا ببينيد

راهنماى آوانگارى كتابخانه كنگره آمريكا

راهنماى آوانگارى نشريه بين المللى مطالعات خاورميانه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده نوری

کمتر می شود كسى به کاخ سعد آباد برود و گذارش به موزه محمود فرشچیان نیفتد. این موزه خوشبختانه از معدود موزه هایی است که در زمان حیات خالق آثارش راه اندازی و به سلیقه نقاش آراسته شده.

بازدید کنندگان امروز خوش شانس ترین بازدید کنندگان یکی دو سال اخیر هستند. من هم بعد از یک سال انتظار سفر استاد به ایران، در همین دسته خوش شانس ها قرار گرفته ام که امروز در کنار رودخانه دربند بالاخره او را یافتم.

فرشچیان موضوع و تکنیک تابلو ها را توضیح می دهد و نقاشان جوان که حتما مدت هاست انتظار چنین زمانی را کشیده اند نقاشی هایشان را نشان می دهند به امید این که مقبول نظر استاد باشد.

گویا قرار است چیدمان تابلو ها تغییر کند. با حوصله همه جزئیات را مکتوب می کند و چند تابلو را که به موزه آستان قدس رضوی اهدا کرده از سایر آثار جدا و راهی مشهد می کند. جای آنها را بر دیوارهای ساختمان قدیمی دوره رضا شاهی کارهای دیگری خواهد گرفت.

محمود فرشچیان در هجده سالگی با آفرینش اثری به نام 'گل آدم' نگارگری را به صورت جدی آغاز کرد. او در همان نقاشی های اول خود نشان داد که نگاه متفاوتی به این هنر دارد. بعد از آن راهی اروپا شد و چند سالی به مطالعه و بررسی آثار هنرمندان پرداخت. آشنایی با هنر مدرن، برایش روزنه تازه ای به نقاشی ایرانی گشود.

پرفسور امبرتو بالدینی، استاد کرسی تاریخ هنر و رئیس دانشگاه هنر فلورانس ایتالیا در مقاله ای تحت عنوان "نقش آفرین معنویت جهان" به نقش تاثیر گذار هنر نقاشی در ایران اشاره می کند.

این هنر شناس بعد از اشاره به مانی، نقاش عهد ساسانی که می گویند با نقش های خود مردم را سحر می کرده، و همینطور نقاشانی دیگر ایران، می گوید: "اگر کمال الملک را آغازگر فصلی نو با قوسی تازه از منظومه نقاشی ایران به حساب آوریم به اعتقاد من فرشچیان کلام آخر و درخشان ترین فصل این منظومه تا این زمان به شمار می آید."

"او نه تنها به بعد متعارف نقش تسلط یافته است، بلکه بعد سوم یعنی پرسپکتیو را که در بین نقاشان ایرانی کمتر رعایت می شد به کار خود وارد کرد. بعد ها از آن هم گذشت و به پرسپکتیو حسی دست یافت و در خط سیری آفاقی به اقلیم فرشتگان که استعاره ای از مدارج عرفانی است رسید."

فرشچیان از هنرمندان تاثیر گذار ایرانی به شمار می آید. یکی از مهم ترین دستاوردهای هنری اش هویت بخشی مستقل به نقاشی ایرانی بود.

عموما نقاشان ایرانی بر اساس اشعار و داستان های بزرگان ایران به خلق آثاری دست می زدند. آثار نقاشان بزرگی مثل بهزاد و رضا عباسی همه الهام گرفته از ادبیات است.

اما فرشچیان موضوعات اجتماعی مذهبی و غنائی را بی واسطه وارد نقاشی خود کرده است. به دنبال او فصل تازه ای از نقاشی ایرانی  باز شده و تعداد علاقمندان به این نقاشی و هنرمندان جوانی که به این هنر رو آورده اند رشد زیادی کرده است.

به گفته پرفسور الینور سیمز، استاد تاریخ هنر اسلامی دانشگاه های مینه سوتا و پنسیلوانیا، محمود فرشچیان با حفظ ریشه های سنتی نقاشی ایران زمین، جنبه هایی مانند توازن و پیوند با ادبیات را که زیر بنای نگارگری است در هم آمیخته است.

كوئيچيرو ماتسورا، مدير كل يونسكو، هم در باره او مى گويد: "فرايند دگرديسى جالبى كه محمود فرشچيان در تركيب بندى و تكامل هنر خويش به كار مى گيرد تنها با حدس و گمان دريافتنى است."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نقش دوستى بر سنگ
 

بشر قرن هاست که سنگ را می شناسد و همه عبارت “عصر حجر” را شنیده ایم!  دوره ای که در آن آدمی  چیز هایی  که به آن نیاز داشته همچون وسایل شکار، ظروف و حتی سر پناهش را از سنگ  ساخته است.

در میان غار نشین ها سنگ بوم نقاشی و حافظ آثار و یادگارهاشان شده است.

در ادیان مختلف از سنگ ها استفاده ها شده، بسیاری از ملت ها خدایانشان را از سنگ  می ساخته اند و همگان در باره مجسمه های سنگی بودای بامیان چیز ها شنیده اند. حجر الاسود هم سنگی مقدس در میان  مسلمانان است.

سنگ سخت در ادبیات، شعر، داستان، مثل و حکم نفوذ کرده. " سنگ زیرین اسیاب بودن"، "سنگ فلانی را به سینه زدن" و یا:

به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است

تو زخم خوردی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

قلم وتیشه از همان آغاز الفتی خاص با سنگ یافته اند. از میان دوستی این سه داستان ها بر آمده است:

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

نگاه به تاریخ  نشان از آن دارد که برخی ملت ها برای ماندگاری شان به سنگ پناه برده اند.  

پاسارگاد به عنوان یکی از بارزترین  آثار دوره هخامنشیان شناخته می شود. در میان آثار به دست آمده از آن دوره می توان کارهای ساخته شده از سنگ همچون برج سنگی و نقش بر جسته ها را نام برد.

از جمله نقش بر جسته انسان بالدار در کاخ شرقی که به نقش کورش معروف است و میتوان آن را یکی از کهن ترین آثار حجاری بر روی سنگ در ایران دانست.

قدیمی ها  بازار سنگ مشهد را خوب به یاد دارند و نیز زائرانی را که ظروف سنگی به سوغات می بردند.

عده ای  این سنگ و پیشه سنگ تراشی را  مقدس می دانند. در کتاب شیخ عباس قمی آمده که وقتی امام رضا از نیشابور عازم مشهد بوده در راه به گروهی سنگ تراش برخورده است که امام را اطعام  کرده از وی دعای خیر می خواهند.

گفته می شود که هنر حکاکی بر روی سنگ در ایران تنها در شهر های مشهد و قم  به حیاتش ادامه می دهد.

سلطانی و معمر دو حکاک مشهدی هستند که می گویند " زمانی که سنگ را از کوه جدا می کنید صدای ناله ای از آن شنیده می شود که نشان اعتراض اوست و وقتی دستان هنرمند بر روی سنگ خشن، نقشی می آفریند گویی سنگ از او راضی می شود وشروع می کند به جلوه نمایی."

اين دو تلاش دارند تا شاهنامه، شاهكار فردوسى بزرگ را بر روى سنگ حك كنند و از خود اثرى ماندگار به جا گذارند.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب میرزایی

کنار گستره پهناور خلیج، انبوهی از لنج ها بر زمین نشسته اند و در سایه هایشان انبوهی آدم، از سختی روزگار بر خاک نشسته اند.

دیدن این همه لنج بزرگ پهلو به پهلوی هم داده، ذهن را به دورها می برد. به روزگارانی که از هواپیما و کشتی و ماشین خبری نبود و اشتر و استر و الاغ همراهان همیشگی آدم ها در سفرها بودند. آن روزها کشتی ها و لنج های چوبی  مسافران را از این سو به آن سوی دریاها می بردند.

یاد قصه حضرت یونس و حضرت نوح و ماجراهای عرشه کشتی داستان های گلستان سعدی در ذهن جان می گیرد. تعداد و انواع حیوان هایی که در کشتی نوح بودند اوج تخیل ما در کودکی بود.

ظهراست و گرما بیداد می کند و انبوه کارگران زیر سایه لنج ها خزیده اند.عده ای خوابند، عده ای غذا می خورند وعده ای دیگراستراحت می کنند.

اکثر کارگرها بلوچ و از پاکستان اند. چند روزی بیش از ترور بی نظیر بوتو نمی گذرد و وقتی از مرگ او می گوییم، می گویند برای ما بوتو و مشرف و شریف فرقی ندارند.

همه آنها سال هاست که بی خیال مردم بلوچستان پاکستان شده اند و درگیر بازی های سیاسی پیشاور و اسلام آباداند.

درآمدشان روزی هشت دلاراست. با کمی از آن باید شکمشان را سیر کنند و بقیه را برای زن و بچه هایشان در پاکستان بفرستند.

دست های پینه بسته این کارگران مهاجر که اصلا نمی دانند چیزی به نام بیمه هم وجود دارد، در حال ساختن لنج هایی است که بزرگیشان از دویست سی صد تن شروع می شوند تا هزار و دویست تن؛ و قیمتشان از دویست سیصد میلیون تا پانصد ششصد میلیون تومان.

تکنولوژی قدیمی میخ و تخته هنوز هم در اینجا کاربرد دارد و هزاران تخته باید به یکدیگر وصل شوند تا کشتی پا بگیرد و از خاک  به آب برسد.

بوی چوب و گازوئیل در هوا پیچیده است. کارگران بعد از خوردن نهار برای کار راهی کشتی هایشان می شوند تا زمانی که خورشید غروب را آغاز کند.

وقتی خورشید غروب می کند زنانشان، در آستانه درها نگران و منتظر به غرب می نگرند و بچه هایشان در کوچه پس کوچه های کراچی و لاهور و کویته و گوادر به نداشته هایشان فکر می کنند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

محیط زیست در وبلاگ های ایرانی
به مناسبت روز جهانی محیط زیست

نازنین معتمدی 

با اینکه وبلاگ نویسان زیست محیطی دو سه سالی است که به جرگه وب نویسان پیوسته اند، اما خیلی سریع جای خود را در میان دوستداران طبیعت باز کرده اند. پیدایش صفحات مخصوص محیط زیست در روزنامه ها و حتی گام نهادن تلویزیون در این حوزه، به سرعت این روند افزود. 

شاید بتوان عنوان های زیر را پر مخاطب ترین مطالب وبلاگ های زیست محیطی ایران در شش ماه گذشته دانست: "قتل عام فلامینگوها در دریاچه بختگان"، "جستجوی پلنگ های ایرانی"، " تخریب جنگل های لویزان"، و"مرگ و میر دلفین ها در خلیج فارس".

برخی از این وبلاگ ها اطلاعات با ارزش و مطالب تحلیلی با ارزش تری از حوادث محیط زیست ایران به دست می دهند. برخی دیگر نیز به واسطه تکیه نگارنده بر مسندی دولتی، بازگو کننده دیدگاهی متفاوت هستند.

ابتکار سبز (وبلاگ معصومه ابتکار ــ نماینده کنونی شورای شهر تهران ومسئول پیشین سازمان محیط زیست)، دل نوشته های محمد درویش، سرود کوهستان، آتش نوشت، فرزند ایران، انجمن کوهنوردان ایران، و دیده بان محیط  زیست ایران  از وبلاگ های زیست محیطی پرمخاطب ایران به شمار می آیند.

در آستانه روز جهانی محیط زیست (۱۶ خرداد- ۵ ژوئن)، وبلاگ نویسانِ این حوزه جنبشی اینترنتی با عنوان "سبز کردن وبلاگستان فارسی" به راه انداخته اند. این جنبش تمام بلاگرها را به انتشار مطلبی زیست محیطی در روز جهانی محیط زیست ترغیب می کند.

البته بانیان اصلی این جنبش بر این باورند که "بی شک حتی اگر همۀ وبلاگ های فارسی هر روز درمورد محیط زیست بنویسند، باز هم با توجه به ضریب نفوذ اینترنت در کشور و میزان تاثیرآن، مشکلات زیست محیطی ما پایان نخواهد داشت!" با  این وجود، سبز کردن محیط وبلاگستان گامی است سبز و قطعا موثر.

یکی از این وبلاگ نویسان سام خسروی فرد است که دغدغه هایش را در حوزه محیط زیست در وبلاگ "آتش نوشت" می نگارد.  در نظرسنجی اینترنتی امسال، آتش نوشت محبوب ترین وبلاگ محیط زیستی ایران شناخته شد.

خسروی فرد در گفتگویی با جدید آنلاین سبز کردن وبلاگستان را "آخرین تیرِ ترکش دوستداران محیط زیست" می داند  و معتقد است، شاید این کار تنها کاری است که می توان در فضای مجازی سایبر برای جلب توجهی هر چند اندک به محیط زیست انجام داد. چرا که روش های آزموده شدۀ دیگر اثراتی همیشگی و چشمگیر نداشته است.

سوژه های محیط زیست ایران اغلب تلخ اند و آنچنان به سیاست تنیده اند که در اکثر موارد بحث کوچکی در یک وبلاگ، مبدل به جنجالی بزرگ در روزنامه ها و گاهی تجمع دوستداران طبیعت می شود.

خسروی فرد دلایل این امر را اینگونه برمی شمارد: "محیط  زیست اصولا پدیده ای سیاسی است. به این مفهوم که در سیاست گذاری ها و برنامه های توسعه کشور نقش تعیین کننده ای دارد. از طرف دیگر، توجه به محیط زیست در طرح های عمرانی و صنعتی، نشانه ای از توسعه یافتگی کشورهاست."

"متاسفانه در ۳۰ سال گذشته از محیط  زیست به شدت غفلت کرده ایم. جاری شدن سیل ها و ضعیف شدن مراتع و آلودگی هوا نشانه هایی از این بی توجهی هستند. نکته مهم این که آثار زیان بار فعالیت های تخریب کنندۀ محیط  زیست در لحظه نمود پیدا نمی کنند و باید چند سالی از آن بگذرد تا خود را نشان دهد. شاید چند سال دیگر وضع نابسامان تر از امروز باشد، چرا که در سه سال اخیر عدم توجه به محیط  زیست بیش از هر زمان دیگری در این ۳۰ سال بوده است." 

شاید بتوان تجمع های متعدد دوستداران طبیعت در اعتراض به مرگ ۲۰۰۰ فلامینگوى دریاچه بختگان، تخریب جنگل های لویزان، برکناری مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و... را از نتایج فعالیت وبلاگ های محیط زیستی دانست.

سام خسروی فرد، اما بر این باور است که اینگونه تجمع ها در تصمیم گیری های دولتی تاثیری ندارند: "تا زمانی که اخلاق زیست محیطی به عنوان یک اصل جدی در وجود هر فرد نهادینه نشود، چنین مباحثی بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است!"

این فعال محیط زیست معتقد است: "پرداختن به محیط  زیست به هر شکل و شیوه قابل تقدیر است، اما خبرگزاری یا هر وسیله ای که برای اطلاع رسانی به کار می رود، نباید مثل یک تب گذرا عمل کند؛ مدتی باشد و بعد محو شود. این موضوع البته آفت دیگری نیز در بر دارد. ایده ای نو یک بار کلید می خورد و بعد تمام."

به نظرم باید ابتدا به استقلال رسید و با رعایت اخلاق زیست محیطی و نه مصلحت اندیشی، کار را دنبال کرد. نگاهی به خبرگزاری های محیط زیست در دنیای مدرن، این حقیقت را نمایان می سازد که استقلال مالی و فکری نخستین ضرورت است و وابستگی به سیستم های دولتی باعث خواهد شد، تریبونی دیگر در اختیار دستگاه های ذی نفوذ قرار گیرد".

در گالرى عكس اين صفحه نمونه هائى از وبلاگ هاى ايرانى محيط زيست را مى توانيد ببينيد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.