Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

داريوش رجبيان

در نوشته های اروپايی که به تاريخ آجرسازی پرداخته اند، شيوه سنتی تهيه خشت و آجر را از تجربيات منقرض متعلق به تاريخ می دانند. در حالی که در بخش هايی از آسيا، از جمله در ايران، آجر را به همان سبک و سياق هزاران ساله هم می سازند: تکه های گل مربع و مستطيل که زير آفتاب خشکيده و سفت می شود، نه در کوره های آجرپزی مدرن. يکی از دلايل تداوم اين تجربه در آسيا می تواند جو و اقليم مساعد منطقه باشد.

نمونه هايی از آجرهای مشابه در ويرانه های پنج هزارساله امتداد رودهای دجله و فرات کشف شده است و احتمالا مردمان اين مناطق باستانی از نخستين توليدکنندگان و کاربران خشت و آجر بوده اند.

در بابل که چوب و سنگ اندکی داشت، خاک رس حاشيه رودها شايد تنها ماده مناسب برای ساختمان سازی به شمار می آمد. به نوشته کارشناسان اداره زمين شناسی کالج دانشگاهی لندن، ايرانيان و آشوری های باستان نخستين مردمانی بودند که با استفاده از تکه های آفتاب سوخته گل، ديوارهای ضخيم می ساختند و سطح آن را با آجر (خشت پخته) می پوشاندند.

پيوند تمدن و خشت را می توان در قرن هشتم پيش از ميلاد هم جستجو کرد و يافت. در آن دوره  در حوالی رود دجله قبل از کشف آجر ساختمان ها را با خشت خام می ساخته اند. بدين گونه می توان ادعا کرد که يکی از زمينه های تماس بشر با تمدن هم از خشت و آجر است.

اما در قلمرو مصری ها و يونانی ها که به مقاديرِ وافرِ سنگ و مرمر دسترسی داشتند، از خشت و آجر کمتر استفاده شده است. با وجود اين، واژه "آجر" برگرفته از واژه يونانی "اخرا" است، به معنی رنگ آجری يا همان اخرای فارسی که در زبان های انگليسی و فرانسوی هم تلفظی مشابه دارد.

ديرتر رومی ها آجرهای فراوانی پختند و آجر را به يک ماده اساسی ساختمان سازی در اروپا تبديل کردند. اما آنها ترجيح می دادند آجر را با سنگ و مرمر پنهان کنند، در حالی که بيزانسی ها نحوه چيده شدن آجر را به خودی خود شيوه تزيين ساختمان می دانستند. آجرنما تا کنون از شيوه های آرايش ديوار ساختمان به شمار می آيد.

آجر همچنين به جای مصالح ساختمانی ديگری مانند چوپ استفاده می شد. به ويژه در پی آتش سوزی سال ١٦٦٦ در لندن بيشتر ساختمان های اين شهر با استفاده از آجر نوسازی شدند.

در آغاز سده نوزدهم ميلادی کارخانه های آجرسازی در اروپا آغاز به کار کردند و در نيمه دوم آن قرن در در اين سامان شيوه مکانيکی توليد آجر تقريبا به تمام جايگزين سبک سنتی آجرپزی شد.

اما در کشور هايی چون ايران، افغانستان، تاجيکستان، پاکستان، هند و بسياری ديگر از کشور های آسيايی در کنار روش های جديد روش هزاران ساله توليد خشت و آجر همچنان زنده است و مرد و زن در توليد آن سهم دارند.

 با اين که کوره های آجرپزی سنتی در هيچ شهر خاصی متمرکز نيست، تراکم اين کوره ها در برخی از شهر ها که آب و خاک مساعد تری دارد، بيشتر مشاهده می شود. خاک رس و اقليم گرمسير اردکان و ميبد و يزد و کرمان و کاشان باعث شده است که پيرامون اين شهر ها کوره های آجرپزی متعددی ساخته شود، اما کوره های مشابهی را، ولو کمتر، می توان اطراف شهرهای تهران و مشهد هم ديد.

در ميدان های فراخ آجرسازی ايران شمار مهاجران افغان اندک نيست و حتا گفته می شود که بيشتر از تعداد کارگران محلی است. دو آجرپز افغان در گزارش مصور علی فاضلی از استان خراسان از نحوه کار و شرايط روزگارشان می گويند که داستان محنت فراوان و اجر اندک آنان است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نيلوفر بيات

بعضی وقت ها یک اتفاق ساده در زندگی آدم ها می تونه به وجود آورنده یک سبک جدید دیدن، فکر کردن و یا حتی زندگی کردن باشه.

بهار سال پیش بود که یه روز یکی از بچه های روزنامه نگار در مشهد تماس گرفت و گفت عده ای از جوون ها توی یکی از خونه های شهر برای دختر کوچولویی که از صبح تا شب در خیابون ها کار می کنه جشن تولد گرفتن.

 

ضبط و دوربین رو برداشتم، رفتم تا ببینم چه خبره. شبِ خیلی خوبی بود و از نظر من اون برنامه با محوریت بر موضوع کودکانِ کار گزارش جالبی می شد.

جشن که تموم شد موقع باز شدن هدایا رسید، هدیه ام رو دادم و احساس کردم دیر شده و باید اونجا رو ترک کنم. در حال خداحافظی با دوستان بودم که نوبت به باز کردن آخرین هدیه رسید.

مجری برنامه گفت:" این هم هدیه بچه های این خونه، بچه های فروغ محبت" و بعد شروع کرد به خوندن اسامی... محسن، محمد،عباس، مهدی، امید، جواد، ابوالفضل و... همین طوری پشت سر هم اسم می خوند ، من متعجب از این که چرا این خونه این همه بچه داره. اصلا چرا اینجا اسم داره، اینجا که همه چیزش شبیه یه خونه ی معمولیه پس چرا اسمش هست فروغ محبت؟ اینجا واقعا کجاست ؟!

داستان این طوری شروع شد و از اون شب به بعد برای آشنا شدن با فروغ محبت و آدمهاش بارها به اونجا سر زدم.

فروغ محبت  خونه ايه  که در اون به شکل خصوصی از بچه های بی سرپرست یا بد سرپرست نگهداری می شه. خانواده ای  متشکل از پدر ومادر و بیست و دو تا خواهر و برادر.

غزاله لطفی، روزنامه نگار و نویسنده، و دکتر رامین ظفری، روانپزشک و دبیر انجمن موسیقی درمانی خراسان، سرپرستی این خانواده بزرگ رو بر عهده دارن. این دو که هر کدوم پنج سال پیش، قبل از تشکیل این خانواده، سخت مشغول کار و فعالیت در رشته های مورد نظر خودشون و هیجانات ناشی از آن بودن امروز وقتی در فضای خونه ای که بیست و دو تا بچه  از گوشه و کنارش سرک می کشن از شون می پرسم چه خبر؟ چه می کنید؟ در جواب فقط می گن:" زندگی... ما داریم زندگی می کنیم."

و الهام روحیان، دختر جوانی که در رشته روانشناسی بالینی درس خونده و مشاور بچه های این خونه است، می گه" زندگی همون چیزیه که ما آدم ها در قرن بیست و یک گمش کردیم. بچه های زیاد این خونه به وجود آورنده داستان های رنگارنگی هستن و این رنگ ها وداستان ها  می تونه به وجود آورنده زندگی حقیقی، وسعت دید و افق های روشن تر برای اعضای این خونواده باشه ."

الهام روحیان اضافه می کنه: " بچه هایی که اینجا هستن از سیستم نادرست نگهداری در بهزیستی خلاص شدن. اونا که همیشه به کوچ نشینی عادت کرده بودن و مدام برای نگهداری از جایی به جایی فرستاده می شدن مدت هاست که دارن آرامش و ثبات خونه و خونواده رو تجربه می کنن و هر کدوم با خصوصیات رفتاری و انسانی خودشون بزرگ می شن."

اولیاء این خونه می گن قبل از تاسیس این مکان هیچوقت فکر نمی کردن این همه آدم خیر در جامعه وجود داشته  باشه و هر کسی بخواد به يه راهى به اونا کمک کنه.  من در رفت و آمدهای خودم به فروغ محبت به روشنی متوجه این مساله شدم.

خدیجه، معلم زبان انگلیسی بچه های فروغ محبت،  دختر جوانی بود که هفته پیش آش پشت پای خودش رو در فروغ پخت و به آمریکا سفر کرد. اون همیشه هفته ای دوروز رو با بچه ها می گذروند و به اونها انگلیسی یاد می داد. خدیجه رفت اما خیلی جوون های دیگه هستن که در این نزدیکی جاشو پر می کنن.

بچه ها از هر گروهی و برای هر کارى معلم جوون و با عاطفه ای دارن که از نقاشی و آشپزی و دروس مدرسه گرفته تا کامپیوتر و حتی شیوه های درستِ پرورش گیاهان در منزل رو به اونا ياد مى ده.

در فروغ محبت چیزهای زیادی از آدم ها دیدم و یاد گرفتم اما در اولین روزها یک موضوع  برای من سوال بود این که چه وجه مشترکی باعث استحکام محبت بین اعضای این خونواده شده، بعدها به جوابم رسیدم و برای اولین بار فهمیدم که موسیقی می تونه چه تاثیر روحبخشی در تلطیف روحیه آدم ها داشته باشه.
 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نسرین خسروی تصویرگر کتاب های کودکان است. سی و دو سالی هست که برای کودکان و کتاب هایشان تصویرگری می کند. به قول خودش با وقفه ای هفت هشت ساله؛ آن موقع که ناشران – از بدِ روزگار – کم کار می کرده اند و کتاب کودک کم چاپ می شده است.


آن طور که خود می گوید از کودکی عاشق نقاشی بوده و همیشه - و برای هر چیزی که می خوانده - تصویرهایی می کشیده است و این راه را آمده و آمده تا به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رسیده، گرافیک خوانده و کارِ حرفه ای تصویر گری را از همان سال ها آغاز کرده است.


تا به حال بیشتر از بیست و هشت کتاب را تصویرگری کرده و با انتشارات مختلفى از جمله كانون پرورش فکری همکارى داشته است.


 کارهایش در بيش از ١٦ نمايشگاه انفرادى و گروهى در داخل و خارج از ايران به تماشا گذاشته شده از آن جمله: موزه هنرهاى معاصر تهران، گالرى خانه هنرمندان تهران، سالن حجاب،  نمایشگاه کنکور نوما در ژاپن، نمایشگاه تصویرگران کتاب کودک براتيسلاوا و جاهاى ديگر.


خسروى در چند سال اخیر برای بزرگسالان هم نقاشی کرده و نمایشگاه گذاشته و ذوقش را در زمینه نقاشى دیواری هم آزموده است.


در ميان جوايز متعددى که او در مسابقات و نمايشگاه هاى داخلى و بين المللى به دست آورده به مدال طلاى کنکور نوما در ژاپن، ديپلم افتخار يونيسف و سه جايزه و ديپلم افتخار از جشنواره هاى کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان  مى توان اشاره کرد.


نسرین خسروی بیشتر با آبرنگ و مداد رنگی نقاشی می کند. ویژگی اصلی کارهایش جستجوگری و یافتن روش های تازه در کار با این ابزار است و جالب این جاست که  آثارش با وجود تفاوت های تکنیکى همیشه امضای او را دارند و از کارهای دیگران متمایزند.


سال هاست که با بچه ها سر و کار ندارد، هنگام تصویر گری هم هرگز به بچه ها فکر نمی کند ولی آن طور که می گوید با کودک درونش دوستی اى عمیق و دیرینه دارد و صادقانه زندگی اش می کند.


دوست دارد از نقشمایه های ایرانی در کارهایش استفاده کند؛ به قول خودش نه برای این که هویتی را بر کارهایش بار کند، بلکه برای آن که استفاده از نقشمایه های ایرانی برایش نشانه احترام به ریشه ها و اصالت هاست.


با هر بایدی برای هنرمند مخالف است و معتقد است که بکن ها و نکن ها دست و پای هنرمند را می بندد؛ حال آن که او دوست دارد رها باشد و هنگام خلق کردن از در و دیوار بالا برود و هر چه قدر دلش می خواهد به این سو و آن سو بجهد و بازیگوشی کند.


در گزارش مصورى که هيلدا هاشم پور و پوپک راد فراهم کرده اند نسرین خسروی از کودکی اش، از حس و حالش به هنگام خلق کردن، از تصویر کردن غم ها و شادی ها و از امیدها و آرزوهایش حرف زده است.

از سايت هاى ديگر:
نسرين خسروى در گالرى الهه، تهران

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سفال يکی از مهم ترين و قديمی ترين دست ساخته های بشر است و مردم ايران، به سبب موقيعت خاص  جغرافيايی و قرار گرفتن بر شاهراه تمدن های قديم، نه تنها از نخستين سازندگان آثار سفالين بوده اند بلکه از چيره دست ترين سازندگان آن به شمار می رفته اند.

پژوهش های تاريخی و باستان شناسی نشان می دهد که اشتغال زنان به سفالگری نيز به قديم ترين دوره ها باز می گردد و زنان از اولين سفالگران تاريخ بشرند. بخصوص در دوران سفال دست ساز، آثار کاربردی و هنری فراوانی از زنان به جا مانده است.

اگرچه بعد از به وجود آمدن چرخ و لزوم توليد انبوه سفال، مديريت سفالگری به دست مردان افتاد اما زنان همچنان در کنار مردان باقی ماندند. وجود کارگاه های خانگی که در آن اعضای يک خانواده يا يک عشيره به توليد سفال می پرداختند، گويای اين پديده است.

يکی از مناطقی که قدمت سفال در آن به بيش از ۷۰۰۰ سال می رسد روستای کلپورگان از توابع استان سيستان و بلوچستان است. سفالگری زنان در اين روستا به همين اندازه قدمت دارد.

برای اين زنان سفال و سفالگری امری بسيار مقدس است و بيش از آن که هنر باشد جنبه آيينی دارد. در اين روستا سفالگری هنوز با ابتدايی ترين شيوه انجام می شود و اين زنان حاضربه کار با چرخ های دستی و روش هاى تازه نيستند.

 يک زن بلوچ کلپورگان می گويد سفال گری هديه ايست که از مادرم به من رسيده و از من هم بايد به فرد ديگری برسد و در اين هديه رازی نهفته است که من حاضر به تغيير و دستکاری در آن نيستم.

حضور چشم گير و تاريخی زنان در عرصه سفالگری انگيزه برپائی نخستين نمايشگاه از آثار زنان سفالگر در فرهنگسرای نياوران در تهران است. در اين نمايشگاه بيش از ٤٠٠ اثر از ١٨٠ زن سفالگر به نمايش در آمده است.

منيژه آرمين، دبير اين نمايشگاه، در مراسم گشايش اين نمايشگاه گفت: " با ادای احترام به سفالگران پيشکسوت، نمايشگاه حاضر نشان می دهد که نسل نوين زنان سفالگر ايران با نبوغ، انديشه ها و شيوه اجرائی جديد به آينده سفال ايران که سرمايه ای عظيم و درخور است افقی نو بخشيده اند."

در اين نمايشگاه، که از دهم تا بيست و هفتم شهريوربرپاست، زنان هنرمند سفالگر از سراسر ايران و در فاصله سنی ٧ ساله تا هشتاد و دو ساله حضور دارند.

شوکا صحرائى در گفتگو با بعضى از هنرمندان و دست اندرکاران اين نمايشگاه گزارش مصورى فراهم کرده که در بالاى اين صفحه مى بينيد.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

خانه هنرمندان تهران از۱۷ تا ۲۲ شهريور ميزبان نمايشگاه عکسی  است  که،  برای بازخوانی مسير سفر "نيکولا بوويه"  نويسنده، عکاس و سياح سوئيسی  برگزار شده  است.

نيکولا بوويه اين سفر را در سال ١٩٥٣ سوار بر يک فيات از  ژنو آغاز کرد و تا يوگسلاوى، ترکيه، ايران، پاکستان و افغانستان رفت. حاصل آن سير و سياحت ها کتابى شد با نام "راه و رسم دنيا" که مهم ترين ماجراهاى آن در ايران مى‌گذرد و مجموعه اى از نوشته ها و عکس هاى او از اين سفر است و امروز به عنوان برجسته ترين اثر بوويه هم شناخته مى‌شود.

فردريک لوکلو، عکاس و نويسنده سى و پنج ساله مقيم فرانسه، چهل سال  بعد  از بوويه مسير سفر او را با يک دوربين عکاسی  طی کرده و حاصل   سفر او نيز مجموعه عکسی است که از  زادگاه بوويه آغاز  مى شود  و با گذر از کرواسی، صربستان، مقدونیه، ترکيه، ايران و  پاکستان به   افعانستان می رسد.

اين مجموعه عکس که  با نام  " فرسودگی دنيا" به نمايش درآمده، و انتشار ترجمه فارسى کتاب 'راه و رسم دنيا'   تجليلی است از بوويه  عکاس و جهانگردی که اعتقاد داشت:"سفر نيازی به دليل ندارد، سفر خود دليل سفر است." 

در مراسم گشايش اين نمايشگاه على دهباشى، مدير مجله بخارا، در باره بوويه گفت :"آثار او را نوعى عکس-واژه دانسته اند. عکس هائى که بوويه در آثارش به کار مى گيرد صرف تصوير نيستند بلکه خود به تنهائى مجموعه اى مستقل و هماهنگ را به وجود مى آورند. عکاسى براى بوويه نوعى ديگر از داستان سرائى است."

چهل  عکسی که  از "فردريک لوکلو"، عکاس بلژيکی، در خانه هنرمندان به نمايش گذاشته شده است، سفر بوويه را از  يوگسلاوی تا افغانستان بازخوانی می کند.

به گفته لوکلو "روش  بوويه  شکار کوچک ترين لحظه های شادی تا آخرين دقايق آن و حفظ اين لحظه ها در جعبه ذهن برای  بيرون کشيدن آنها از بايگانی، در لحظه هايی است که بی حضور شادی می گذرد."

بوويه  در سال ۱۹۹۸ درگذشت و لوکلو اوايل نوامبر ۲۰۰۴ بازخوانی سفر او را  از منزل بوويه  آغاز کرد. او به همراه همسر و  دختر سه ساله اش به سوی شرق حرکت  کرد  و با طی  مسير ژنو، زاگرب، بلگراد، استانبول، تبريز، تهران، اصفهان، بم و کابل، در اوت ۲۰۰۵ به تنگه خيبر رسيد.

لوکلو درباره اين سفر می نويسد: "سفر کرديم به هدف سفر، سفری وقف حفظ خرده عاطفه ای که در اثر نيکولا وجود دارد، تا ذره ای از آن شاعرانگی دنيا که اوگراميش می داشت، نصيبمان شود. اگر بعضی از مکان ها يا اشخاص را يافتيم، همچون  پادوی کافه ای که  آن دو سويسی را ديده بود، يا هنرمندانى که ترجمه صربی "راه و رسم دنيا" را خوانده بودند، بيشتر بر حسب اتفاق بود تا اختيار، اما همين ها بود که کار ما را عميق کرد."

گزارش تصويرى را که در اين صفحه مى بينيد شهاب ميرزائى از مراسم گشايش اين نمايشگاه، که از سوی سفارت سويس در تهران برگزار شده، تهيه کرده است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

دانش آموزان بعد از گذراندن دوره دبستان با کتاب های درسی آموزش زبان های انگلیسی و عربی آشنا می شوند. در دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان کتاب عربی و انگلیسی یکی از درس های ثابت هر ساله است و کتابی مخصوص به خود دارد.

 

زبان های خارجی چند دهه است که جزو ثابت دوره های آموزشی در مدارس ایران است اما عجیب است که خیل عظیم دانش آموزان بعد از گذراندن دوره ١٢ ساله و پایان دوره دبیرستان، از خواندن و درک زبان انگلیسی عاجزند و نمی توانند به این زبان سخن بگویند. 

این وضعیت مختص زبان انگلیسی نیست، زبان عربی سرنوشتی به مراتب بدتر دارد. با آنکه در سه دهه گذشته توجه بیشتری به این زبان در مدارس ایران شده اما کمتر دانش آموزی را می توان دید که بتواند با آموخته های مدرسه، نیازهای روزمره اش را برطرف کند. 

 کمتر خانواده ای بر آموزش و پرورش خرده می گیرد که چرا بچه اش در طول نزدیک به هفت سال خواندن کتاب های زبان در مدرسه، چیزی از زبان های خارجی یاد نگرفته است؟

این نکته در مورد طلاب علوم دینی هم صدق می کند که بسیاری از آنها پس از سالها عربی  خواندن و حتی نوشتن به دشواری می توانند در یک کشور عرب زبان نیازهای روزمره خود را برآورند. 

به نظر می رسد خانواده ها با فرستادن بچه ها به کلاس های آموزش زبان در مقابل این ضعف آموزشی واکنش نشان داده اند. در سال های اخير رسم شده که خانواده های ایرانی، بچه های خود را به کلاس های زبان خارجی به خصوص انگلیسی می فرستند. 

تقاضای زیاد برای یادگیری زبان خارجی باعث شده تا آموزشگاه های فراوانی در سراسر ایران برای آموزش زبان تشکیل شود. در شهر بزرگی مثل تهران تعداد این آموزشگاه ها خیلی بیشتر است.  

آموزش زبان حالا در ردیف یکی شغل های تقریبا پردرآمد است و هر چه آموزشگاه ها مشهورتر و نام ونشان دار تر باشند، هزینه آموزشی آنها نیز بیشتر است. 

برای شرکت در کلاس آموزش زبان برخی آموزشگاه ها باید ماه ها منتظر ماند. 

در کنار این آموزشگاه ها، شیوه های دیگری نیز برای آموزش زبان وجود دارد. بسیاری از خانواده ها برای بچه هایشان معلم سر خانه می گیرند تا در درسهایی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی، موسیقی، و زبان  به فرزندانشان کمک کنند. 

درواقع می توان گفت که  این بچه ها در یک روز دو بار مدرسه می روند؛ یک بار صبح به مدرسه آموزش و پرورش و یک بار عصر به مدرسه خانگى. 

نیلوفر بیات دردو گزارش مصور بالا درمورد شیوه و مشکلات آموختن زبان در ایران با دست اندرکاران و زبان آموزان صحبت کرده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب میرزایی

دوازده سال پيش بود که اولين کارگاه سينمايی کيارستمی راه افتاد. اين کارگاه ها  عموما به دعوت جشنواره ها و مدارس سينمايی بود. از فرانسه شروع شد و در ايتاليا و آلمان و ساير کشورها ادامه يافت.

دو سال پيش او به همراه مارتين اسکورسيزی کارگردان آمريکايی، کلاس مشترکی در مراکش برپا کرد.

بسياری از مردم فکرمی کنند که برای  کيارستمی فقط، نمايش فيلم هايش در جشنواره های جهانی مهم است. اما او دوست دارد فيلم هايش در ايران هم به نمايش درآيد تا از اين طريق با مخاطب ايرانی هم ارتباط برقرار کند. در نبودِ اين امکان او مى کوشد حداقل با برگزاری کارگاه های سينمايی با نسل جوان ايرانی مرتبط شود.

کيارستمی سال گذشته اولين دوره کارگاه های سينمايی خود را در کاخ سعد آباد برگزار کرد. دومين دوره آن در تابستان امسال با همکاری موسسه 'کارنامه' در باغی در لواسانات برگزار شد، همان جايی که عکاسان از ژوليت بينوش بازيگر معروف فرانسوی در زير شکوفه های گيلاس عکس گرفتند.

متقاضيان، مبلغ چهارصد هزار تومان برای شرکت در دوازده جلسه کلاس پرداخت کرده بودند. کيارستمی در اين کلاس ها تلاش کرد تا با دادن اعتماد به شاگردانش، آن ها را در ساختن فيلم هائی با حداقل امکانات راهنمائی کند. او از شاگردان می خواست از موضوعاتی عادی هم چون درخت، باد و تاکسی فيلم بسازند و سپس در جلسات گروهی به نقد و بررسی آنها بپردازند.

گرچه شيوه فيلمسازی کيارستمی با شيوه کلاسيک فيلم سازی فرق دارد وسينمای بدنه ای ايران، چنين فيلم های متفاوتی را جذب نمى کند، اما دستياران سابقش هم چون جعفر پناهی، بهمن قبادی و حسين يکتا پناه توانستند با دنبال کردنن مسير او، آثار موفقى خلق کنند.

شاگردان کيارستمى در کارگاه امسال مى گفتند اين کلاس ها باعث شد تا علاوه بر يادگيری فيلمسازی، نوع نگاهشان به جهان هم فرق کند.

 شاگردان اولين دوره کارگاه های او، هفتاد فيلم درباره فرش ايرانی ساختند که از بين آن ها کيارستمی چند فيلم را به جشنواره های خارجی هم چون کن ، پوسان و يوته بوری معرفی کرد.هم چنين از سه نفر از آن ها دعوت کرد تا با فيلم هايشان در ماه دسامبرامسال در کارگاه سينمايی دانشگاه تولوز در فرانسه شرکت کنند.

اين دانشگاهی است که او از سال گذشته رياست افتخاری آن را به عهده دارد و در آن کارگاه سينمايی با حضورمنتخب شاگردانش از سراسر جهان برگزار می کند.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده نورى

بيش از هفتاد سال است سازهای غربی و موسيقی کلاسيک اروپا به ايران وارد شده است. اما هنوز ارکستر سمفونيک تهران که قديمی ترين و شايد بتوان گفت تنها ارکستر غربی رسمی و فعال ايران با معيارهای يک ارکستر جهانی است،  با چالش های اساسی روبروست.

از زمانى که پرويز محمود در سال ۱۳۲۲ با کمک نوازندگانی که در ارکسترهای ديگر هم فعال بودند ارکستر سمفونيک تهران را راه انداخت تا پيش از انقلاب سال ۵۷ که گرايش به موسيقی هايی که از غرب می آمد ميان مردم و دولت هاى ايران بيشتر بود اين ارکستر شرايط نسبتا مساعدى برای رشد و شکوفايی داشت.


اما پس از انقلاب اين ارکستر هم مانند گروه های ديگر موسيقی مدتی را در سرگردانی به سر برد و پس از آن نيز ناچار شد با بودجه کم و شرايط متفاوتی کار را از سر بگيرد.

اجراهای ارکستر که در دهه پنجاه به بيش از بيست برنامه در يک فصل سال می رسيد به دو يا سه اجرا در سال کاهش يافت که اين اجراهای اندک هم تنها در قالب جشنواره ها يا مناسبت های خاص عرضه می شد. مشکلات ارکستر را شايد بتوان در دو نکته اساسی خلاصه کرد: نبودِ بودجه کافی و فقدان مديريت خوب.

رهبران ارکستر در طول سال های بعد از انقلاب نتوانستند نوازندگان را وادار کنند که قطعات دشوار را تمرين کنند و يا حتی بطور منظم در تمرين ها حاضر شوند. اکثر نوازنده ها دستمزدهای اندکی دريافت می کردند و می کنند و حضورشان در ارکستر بيشتر تفننی يا تشريفاتی است. 

منبع درآمد بيشتر نوازندگان ارکستر از تدريس يا نوازندگی در پروژه های موسيقی ديگر تامين می شود. حقوق آنها به طور متوسط هفتاد هزار تومان است که تقريبا يک پنجم درآمدی است که از سوی دولت به عنوان خط فقر اعلام شده است. به همين خاطر اين نوازنده ها اگر کار ديگری برايشان پيش بيايد آن را جايگزين تمرين می کنند.

بودجه اندکی که ساليانه به ارکستر اختصاص می يابد اجازه خريد و يا حتی تعمير سازهای قديمی را نمی دهد. سال هاست که ارکستر سازِ هارپ (چنگ) ندارد چون هزينه ارسال و تعمير آن در اتريش بيش از توان مالی ارکستر است. نداشتن يک پيانوی استاندارد و از همه مهمتر کتابخانه و يا منبعی که نت های موسيقی در آن نگه داری شود از مشکلات ديگر ارکستر است. تغيير مکرر رهبران ارکستر که هيچ کدام نتوانسته اند مدت زيادی در اين کار دوام بياورند نيز مشکل ديگری در کار ارکستر سمفونی تهران است.

علی رهبری، يکی از تواناترين رهبران ارکستر جهان، که دو سال پيش برای رهبری ارکستر دعوت شده بود بعد از مدت کوتاهی وقتی ايران را ترک می کرد گفت: "من به درد اين ارکستر نمی خورم. نه نوازندگان ديگر بعد از سی سال تحمل سختگيری تمرين را دارند و نه نظام سياستگذاری موسيقی به درستی به وظايفش عمل می کند. برای ارکستر سمفونيک تهران کاری از من ساخته نيست. ارکستر هزار مدعی دارد که برايش تصميم می گيرند. نوازندگان و مسئولان حتی در انتخاب قطعات هم نظر می دهند."

پس از رفتن علی رهبری شش ماه ارکستر به حالت نيمه تعطيل درآمد تا اين که نادر مشايخی پس از نوزده سال زندگی در اروپا و رهبری ارکسترهايی در آلمان و اتريش رهبری ارکستر سمفونيک تهران را پذيرفت.اگر چه او هم از وضعيت ارکستر و شرايط آن ناراضی است اما هنوز اميدوار است که بتواند کاری برای بهتر شدن اوضاع انجام دهد.


به واسطه آشنايی ها و رايزنی های مشايخی ارکستر سمفونيک تهران سال گذشته در برلين و اوزنابروک کنسرت هايی اجرا کرد. اين نقطه عطفی در تاريخ ارکستر سمفونيک پس از انقلاب بود اما متاسفانه اينگونه فعاليت ها ادامه پيدا نکرد.


در گزارش مصوری که در اين صفحه می بينيد آزاده نوری با چند تن از نوازندگان ارکستر سمفونيک تهران درباره شرايط فعلی ارکستر گفتگويی انجام داده است.

در همین زمینه:

ارکستر سمفونيک تهران از زبان رهبرش، نادر مشايخى

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده نورى

گروه نوازی و حضور ارکسترهای موسيقی در ايران سابقه چندان طولانی ندارد. اما شواهد تاريخی و بقايای به جا مانده از سازهای مختلف نشان می دهد که موسيقی در ايران عمری بيش از پنج هزار سال دارد.
.
موسيقی ايرانی بيشتر به صورت تک نوازی و يا در نهايت دو يا سه سازنوازی اجرا می شده است تا اين که در سال های اخير با نوآوری هايی که توسط موسيقی دانان در اين زمينه شد، اجرای موسيقی سنتی ايران هم با ارکسترهای بزرگ عملی گرديد.

در سال ۱۲۳۵ش (۱۸۵۶ ميلادی) اولين دسته موزيک نظامی غربی توسط دو موسيقی دان فرانسوی به نام های بوسکه و رويون وارد ايران شد. دو سال بعد ژان باتيست لومر، معاون اول گارد پياده نظام فرانسه به عنوان رييس موزيک منصوب شد و در واقع او بود که به فعاليت پيگير و جدی در زمينه پرورش نوازنده و رواج موسيقی کلاسيک در ايران پرداخت.

به دنبال ورود آنان مدرسه ای برای آموزش موزيک نظامی غربی در ايران تاسيس شد. چند سال بعد، به پيشنهاد لومر، فرانسوی ديگری به ايران آمد تا نوازندگی ويولن را آموزش دهد و در سال ۱۲۴۸ش (۱۸۶۹) بيست و شش نفر از اولين شاگردان ايرانی فارغ التحصيل اين مدرسه ارکستری با عنوان «ارکستر زهی سلطنتی» برای اجرای آثار کلاسيک غربی تشکيل دادند.

سطح آموزش موسيقی در آن زمان چندان مطلوب نبود. با اين وجود باز هم بعضی از شاگردان لومر توانستند موفقيت هايی کسب کنند. بازگشت آنها و ادامه کار موسيقی در ايران در شکل گيری ارکستر سمفونيک تاثير زيادی داشت. از جمله اين افراد سالار معزز (غلامرضا مين باشيان) و دو فرزندش بودند که زير نظر ريمسکی کورساکوف و کارل فلش آموزش ديدند.

سالار معزز بعد از اين که تحصيلات موسيقی را در اروپا به پايان رساند، به ايران بازگشت و اولين مدرسه مخصوص موسيقی را به عنوان هنرستان موسيقی راه اندازی کرد. او همچنين در اين مدرسه و در شهرداری تهران دو ارکستر سمفونيک راه انداخت که نوازندگانشان تقريبا مشترک و حدود ۴۰ نفر بودند. اين ارکستر زمينه ای شد که بعدها ارکستر سمفونيک تهران تشکيل شود.

سال ۱۳۱۷ غلامحسين مين باشيان که مدير مدرسه موسيقی بود، ۱۰ استاد موسيقی از چکسلواکی را جهت تدريس به ايران آورد که در رشته های ويولن، ويولنسل، ابوا، کلارينت، ترومپت، باسون، پيانو، آواز و رهبری ارکستر متخصص بودند. اين گروه از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ در مدرسه مشغول به کار بودند و مدرسه کم کم به شکل يک کنسرواتوار واقعی درمی آمد.

در طول اين سال ها ارکستر های مختلفی به همت سازمان های مختلف تشکيل شد که از ميان آنها می توان به ارکسترهای شهرداری تهران، مدرسه موسيقی و اداره فرهنگ و هنر وقت اشاره کرد.

اما متاسفانه بخت چندان با موسيقی دانان ايرانی يار نبود و اين حرکت های راهگشا به واسطه وقايعی که بر اثر جنگ جهانی دوم پيش آمد، متوقف شد. سال۱۳۲۰ با ورود قوای متفقين به ايران نوازندگان چک از ايران خارج شدند و روند رو به رشد مدرسه کم کم متوقف شد.

تولد ارکستر سمفونيک تهران


اولين هسته ارکستر سمفونيک تهران سال ۱۳۲۲ توسط پرويز محمود شکل گرفت. او يک ارکستر خصوصی راه انداخت که در خانه پدری اش تمرين و کنسرت هايی هم برگزار می کرد. محمود نام اين ارکستر را «ارکستر سمفونيک تهران» گذاشت. اين همان ارکستری است که تا به امروز هم فعاليت خود را ادامه داده است و مهمترين ارکستر کلاسيک ايران به شمار می آيد.

در فاصله سال هاى ١٣٢٥ تا ١٣٥٧ ارکستر سمفونيک تهران روزهاى خوب و بد بسيارى را پشت سر گذاشت. اما شايد به دو دليل يکى مهاجرت سرپرست ها و رهبران اين ارکستر که يکى پس از ديگرى، براى تحصيل يا کار در ارکسترهاى بزرگ دنيا، ايران را ترک مى کردند و ديگرى انتقال مکرر مسئوليت اين ارکستر از سازمانى به سازمان ديگر  پيشرفت آن به کندى صورت مى گرفت.

يکى از درخشان ترين دوره هاى فعاليت اين ارکستر در زمان رهبرى حشمت سنجرى از سال ١٣٣٩ تا ١٣٥١ بود. ارکستر در زمان سنجرى از نظم و کيفيت قابل قبول اجرايی برخوردارشد. تا جايی که تعدادی از نوازندگان به همکاری در ارکسترهای کشورهای ديگر دعوت شدند و هنرمندان برجسته ای از جمله يهودی منوهين، زوبين مهتا و ايزاک ايشترن به عنوان نوازنده ميهمان برای اجرای کنسرت با ارکستر سمفونيک تهران از اروپا و امريکا به ايران آمدند.

در سال ۱۳۵۱ فرهاد مشکات که برنده مسابقات جهانی رهبری ارکستر بود به ايران آمد و رهبری ارکستر را عهده دار شد. ارکستر سمفونيک تهران با آمدن مشکات به کلی تغيير کرد و پيشرفت آن سرعت بيشتری گرفت. مشکات می خواست ارکستر به سرعت پله های ترقی را طی کند، به همين خاطر بسياری از نوازندگان ايرانی ارکستر را تغيير داد و نوازندگان خارجی استخدام کرد. تعداد نوازندگان در اين سال به حدود ۶۰ نفر رسيد.  در اين مدت رهبران ميهمانی نيز مانند حشمت سنجری و فرزندش فرشاد، علی رهبری و لوريس چکنواريان به ارکستر سمفونيک تهران دعوت شدند و برنامه هايی به اجرا گذاشتند.

ارکستر به اين ترتيب تا پيش از انقلاب کارش را ادامه داد اما بعد از آن با وقوع انقلاب سازمان های هنری از هم پاشيد و تمام ارکسترها به حالت تعطيل در آمدند. وضعيت موسيقی و نامعلوم بودن آينده آن سبب شد که بسياری از نوازندگان برجسته کشور را ترک کنند. از اين زمان به بعد ارکستر يک دوره رکود را طی کرد که صدمه زيادی به ساختار آن و کيفيت اجرايی اش زد.

ارکستر سمفونيک تهران با ده نوازنده که خودشان تلاش زيادی در حفظ ارکستر داشتند، کارش را ادامه داد و بيشتر به اجرای سرود های انقلابی و اجرای برنامه های مناسبتی پرداخت. حتی برای ادامه حيات، نوازندگانِ آن در دوره جنگ ايران و عراق مدتی هم به جبهه های جنگ اعزام شدند.

با تعطيلی مدارس موسيقی سنتی و کلاسيک ديگر اميدی به آينده ارکستر و ورود نوازندگان جوان تحصيل کرده وجود نداشت در همين سال ها حشمت سنجری دوباره ارکستر را رو به راه کرد و کار را از سر گرفت اما بعد از مدتی کار را رها کرد و در سال ۱۳۶۸ آخرين اجرايش را با ارکستر سمفونيک تهران انجام داد و از کار کناره گيری کرد.

يک سال بعد (۱۳۶۹) فريدون ناصری رهبری ارکستر را به دست گرفت. او تا زمان درگذشتش که در سال ۱۳۸۴ اتفاق افتاد عنوان رهبر دائم را حفظ کرد، هرچند که کهولت سن باعث شد در اين مدت برنامه های زيادی را رهبری نکند و ارکستر بيشتر توسط رهبران ميهمان برنامه اجرا کرد. 

در مدت رهبری فريدون ناصری نادر مشايخی برای دوره ای کوتاه، ايرج صهبايی دو سال (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۲) و علی رهبری يک ماه به عنوان رهبر اصلی معرفی شدند ولی با عنوان رهبر دائم به کار مشغول نبودند.

در همین زمینه:

ارکستر سمفونيک تهران از زبان نوازندگانش

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

در میان شاعران فارسی زبان، مولوی عارف برجسته ای شمرده می شود که خود اهل سلوک عرفانی بوده  است.  سلسله صوفیان مولویه بویژه در آسیای صغیر پیروان بسیاری داشته  و پیروان مولوی در ترکیه بسیارند.  درویشان رقصنده و سماع گر که آیین سماع مولوی را زنده نگه داشته اند مشهورند.

در دهه اخیر، شهرت مولانا جهان گیر شده، و امسال  به مناسبت ٨٠٠ سالگی زادروز او از سوی یونسکو سال مولوی یا رومی اعلام شده؛ و این بهانه ای برای برگزاری کنسرت ها و سمینارهای بسیاری در شرق و غرب شده است.

 در ایران در کنار کنسرت ها و سمینارهای بسیار، هفته پیش  گروه شمس به همت کيخسرو پورناظری، آهنگساز و نوازنده تار و تنبور، در فضای باز کاخ سعدآباد کنسرتی برگزارکرد که در آن سماع گران قونيه هم به رقص و سماع پرداختند.

همسرایی خوانندگان زن و مرد و آوردن سماع گران قونیه به تهران و نیز بهره گیری از ساز باستانی تنبور که با عود رقابت می کند بسیاری را به وجد آورد.

گروه شمس در سال۱۳۵۹ تشکیل شد و در ابتدا به دليل اجرای موسيقی تنبور با عنوان تنبور شمس به اجرای برنامه می پرداخت پس از اضافه کردن موسيقی سنتی و کردی و سازهای سنتی و محلی ايران به  همنوازى هايش، به گروه شمس تغيير نام داد.

کيخسرو پورناظری در مورد ساز تنبور می گويد: "تنبور يک ساز آيينی معنوی کهن است که به تمام نقاط مشرق زمين و حتی اروپا راه پيدا کرده و امروز با نام های مختلفی که از تنبور مشتق شده در بسيارى نقاط وجود دارد. اين ساز در منطقه کرمانشاه که منطقه ای بسيار غنی از نظر هنر موسيقی است حضوری زنده و فعال دارد و اين را ما مديون طايفه يارستان، يا اهل حق، هستيم که حدود ۸۰۰ سال اين ساز کهن را ساز آيينی خود قرار داده اند."

گروه شمس آثاری را با صدای هنرمندانی چون شهرام ناظری ، حميدرضا نوربخش، بيژن کامکار، نجمه تجدد و فرشاد جمالی منتشر کرده است.

اين گروه، در رواج همسرایی وهمخوانی در ايران نقش داشته  و علاوه بر کنسرت هايی در ايران در جشنواره هايی از جمله آوينيون (فرانسه)، گرک (اسپانيا)، ترانه های شرقی (ازبکستان)، صوفی (هند)، موسيقی کردی (فرانسه – کردستان عراق) و جاده ابريشم ( آمريکا) و نيز جاهاى ديگر کنسرت داشته است. 


در کنسرتی که در سعد آباد برگزار شد، يک بخش به  تنبور اختصاص یافت که شامل قطعات برای تو، ساربان،  آنسو مرو و باران بود و بخش ديگر به موسيقی ملی با سازهای سنتی تار، سه تار، سنتور، کمانچه و سازهای کوبه ای همراه با آواز شامل قطعات رامشگر، ساقی، رهايی، عاشقان  که در متن آن سماع گران نيز به سماع می پرداختند. در اين کنسرت علاوه بر پور ناظری ها ( کيخسرو ، تهمورس، سهراب ) حضور نجمه تجدد به عنوان هم آوا و فرشاد جمالی، خواننده گروه، بسيار تحسين برانگيز بود.

در همین زمینه:

از شعر مولوی تا شهر مولوی

بزرگداشت مولوى در جهان

دیدار با مولانا در قونیه

مولوی در آمریکا

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.