Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

مهتاج رسولى

در یک ناحیه غیرمجاز، زنان و مردان تواماً به دریا رفته اند. کاری که در جمهوری اسلامی قدغن است. همه رعایت حجاب اجباری را کرده اند و زنان و دختران با بلوز و شلوار به دریا رفته اند که با خیس شدن و چسبیدن به بدن هیأت غریبی به آنها داده است.

مردان اما با مایو و شورت های بلند مشغول شنا هستند. مأموران انتظامی در ساحل قدم می زنند و یکی از آنها خطاب به خانمی می گوید:

- بیرون بیایید! چرا نمی روید در قسمت مجاز شنا کنید؟
خانم جواب می دهد: من یک پسر و یک دختر دارم. اگر دخترم را به قسمت مجاز ببرم، پسرم را چه کنم؟ کی از او مواظبت می کند؟ 
مأمور نیروی انتظامی با عصبانیت می گوید: من چه می دانم؟ مگر نمی دانید این ناحیه غیر مجاز است؟

پنجاه شصت سال پیش که دریا رفتن هنوز مد نشده بود دریا ناحیۀ مجاز و غیر مجاز نداشت. مانند جنگل و هر جای دیگر طبیعت آزاد بود. ساحل دریا اینهمه مؤدی نداشت. متعلق به همه بود.

ویلاها تک و توک بودند اما اینهمه زیاد نبودند. کنار دریا تا چشم کار می کرد، شن های ساحلی آرام زیر آفتاب درخشان خفته بود و فک هایی که به ساحل خزیده بودند تن به گرمای شن ها داده بودند.

پرندگان هم نزدیک ساحل بر سر آب های نیلگون در پرواز بودند تا طعمه ای از ماهیان دریا نصیب ببرند. هنوز سازمان های مختلف دولتی، نیمه دولتی و خصوصی تمام ساحل را نگرفته بودند که برای کارمندان یا مقامات، اقامتگاه و برج و بارو بسازند.

مأموران نیروی انتظامی اصلا حضور نداشتند که کاری به کار شناگران داشته باشند. اگر در بعضی قسمت های ساحل شهرداری ها یا بخش خصوصی پلاژ ساخته بودند هر کس می توانست وارد پلاژ شود و با مایو به دریا برود.

زن و مرد و جوان و پیر همه در کنار یکدیگر و با مایو به دریا می رفتند، نه با بلوز و شلوار و روسری. ساحل امن بود. غریق نجات ها مدام از شناگران مواظبت می کردند و روزگار، روزگار دیگری بود.

بعدها مردم ثروتمند تمام ساحل را به خود اختصاص دادند. زمین ها را خریدند. از کی؟ معلوم نیست. ویلا ساختند و تبدیل به باغ کردند و همه جا شد حریم خصوصی. جز پلاژهای شهرداری و برخی پلاژهای بخش خصوصی، کمتر جایی برای عموم ماند.

وقتی رژیم شاهنشاهی برافتاد، همان اندک امکانی هم که برای عموم مردم برای رفتن به دریا مانده بود از میان رفت. بسیاری زمین ها و ویلاهای ساحلی مصادره شد و به خواص یا  سازمان های خاص تعلق گرفت. جایی برای عموم مردم نماند. پلاژهای عمومی هم وارد« طرح سالم سازی دریا » شد.

سالم سازی دریا یعنی این که دیگر زن و مرد با هم نمی توانند به دریا بروند. دریا را در ناحیه پلاژها با چادر برزنت دو قسمت کرده اند. زنان یک طرف و مردان طرف دیگر.

خانواده ها دیگر نمی توانند با هم به دریا بروند. آنها باید نواحی مختلف ساحل را جستجو کنند و جایی در پس و پشت ها بیابند تا دور از چشم مأموران تنی به آب بزنند. تازه زن ها با بلوز و شلوارکه  در هیچ جای دنیا معمول نیست.

مردمانی که دستشان به دهنشان می رسد تابستان ها به ترکیه می روند و پول های خود را در آنجا خرج می کنند تا در آنتالیا یا جاهای دیگر تن به آب دریای مدیترانه بسپرند.

آنها که نمی توانند یا باید از خیر دریا بگذرند و یا به وضعیت ایجاد شده تن در دهند. آنجا که زنها و مردها با یک چادر برزنتی انبوهه می شوند آب دریا بی اندازه کثیف است و بسیاری از مردم رغبت نمی کنند در آنجا تن به آب بسپارند.

دریا از رونق افتاده است. پلاژها غلغله های سابق را چون خاطرۀ دوری به یاد می آورند. مردمان از دل و دماغ رفته اند. سازمان ها و ثروتمندان در دریا شنا می کنند و مأموران در ساحل پاس می دهند. روزگاربازهم روزگاردیگری شده است.

در گزارش مصورى که در اين صفحه مى بينيد آيدا مهاجر روايت خودش را از معناى دوگانه دريا براى مردان و زنان در ايران نقل مى کند.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب ميرزائى

در گرمای شهريور تهران که هنوز هم پس از آن مردادِ گران، کلافه ات می‌کند سوار مترو می شوم و تا ايستگاه ترمينال جنوب مى روم.

از مترو که بيرون می زنم، هجومى از جمعيت تخمه فروش و سيگار فروش و فال فروش احاطه ام مى کند و مردان ديگری که نگاه های خيره آغشته به فقر و محروميت شان به ناکجا آباد دوخته شده. 

به سمت غرب می پيچم تا سوار تاکسی شوم و به سمت ميدان کشتارگاه بروم.  شعاع نيمه عمودی خورشيد قبل از غروب، با تمام نيرو چشمانم را به بستن و نديدن می خواند.

از ماشين که پياده می شوم پا در فرهنگسرای بهمن می گذارم. جايی که زمانی کشتارگاه بود و همهمه چارپايان پيش از ذبح شدن در آن می پيچيد وحالا چند سال است که پاتوق جوانان و کودکان اين منطقه جنوب شهر تهران شده است.

مسرت امير ابراهيمی، شهرشناسی که در حوزه زنان فعال است، درباره نقش اين فرهنگسرا بر زندگی مردم منطقه  گفته: پس از ساخته شدن فرهنگسرای بهمن، سن ازدواج و درجه تحصيلی زنانی که در اطراف آن زندگی می کنند بالاتر رفت. هر چند از آن شور و شوق جاری در اولين روزهای فرهنگسراها،  به مرور زمان کاسته شد.

نشانى را می پرسم و به طرف گالری اول راه می افتم. پوستر کوچک پلی کپی شده ساده ای، درابتدای ورودی نمايشگاه نصب شده است.

۱. حضانت فرزندان را به مادران بسپاريد
٢. من مساوی نصف ۱+۱=۱
٣. سلطان غم مادر
۴. ناموس
۵. مادر بهتر است يا عمو
۶. ما در پياله عکس رخ يار ديده ايم
۷. گويند مرا چو زاد مادر
۸. اول بگو شام چی داريم؟

اين ها موضوع هاى يک کارگاه-نمايشگاه نقاشى است که به همت تعدادی از زنان و با شرکت سی و سه نقاش زن و مرد ايرانی با موضوع زن، در اين فرهنگسرا برپا است.

وارد که می شوم، يک طرف منصوره شجاعی، از فعالان حقوق زنان در ايران، و طرف ديگر رزيتا جهان شريف، نقاش، را می بينم که به ميهمانان خوش آمد می گويند.

صدا و نگاهشان از خستگی چند روزه حکايت می‌کند و بی خوابی و دلهره. درون نمايشگاه همه در جنب و جوشند.

تارا نجد احمدی  تابلوها را آويزان می کند. بامداد داوودی ميزها را می چيند و رها عسگری زاده از اين شور و شوق همگانی عکس می گيرد. ناهيد ميرحاج  و نوشين احمدی خراسانی و پروين اردلان  هريک در سويی هستند و همه چشم به راه سيمين بهبهانی، بزرگ بانوی شعر ايران.

منصوره شجاعی می‌گويد: ما در راستای فعاليت هايی که برای آشنايی زنان با حقوقشان داريم، با همکاری تعدادی از نقاشان زن و مرد تلاش کرديم تا اين نمايشگاه را برگزار کنيم. تابلوهايی که موضوع آن زنان است و در بعضی از آن ها، چگونگی زندگی زنان در جامعه ای مردسالار به تصوير کشيده شده است.

رزيتا شريف جهان از سی و سه نقاشی می‌گويد که به دعوت آن ها لبيک گفتند و با آوردن تابلوهايشان به اين نمايشگاه، آن ها را در برپايی هر چه بهتر آن کمک کرده اند. او می گويد زن بودن و مادر بودن تجربه اى ست که همه ما يا آن را  به عينه درک کرديم يا با آن و در کنار آن زيسته ايم.

تارا نجد احمدی که هم نقاش است و هم فعال در حوزه زنان، می گويد : جرقه اين کار از يک سال پيش در ذهن ما زده شد و بالاخره موفق شديم  تا آن را هر چند با کاستی هايی برگزار کنيم.

سه روز بعد که با تارا تماس می گيرم تا از چگونگی اجرای نمايشگاه بپرسم، می‌گويد روز دوم هفت تا از تابلوها را به خاطرناسازگاری با شئونات جامعه، برده اند. 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

مسجد جمکران در سال های اخير به کانون گردشگری از نوع مذهبی بدل شده است. هر اندازه که در بيست سی سال اخير، سازمان های دولتی به توريسم و جذب گردشگران خارجی بی اعتنايی کرده اند، برای جذب زائران و گردشگران مذهبی بويژه در جمکران کوشيده اند.

اجرای يک پروژه ۲۵۰ هکتاری که مساحت زمين اصلی مسجد جمکران را به ۵۸۰ هزار متر مربع افزايش می دهد، از جمله توجهاتی است که به مسجد جمکران در سال های اخير شده است.

سابقۀ مسجد جمکران به قرن چهارم هجری می رسد . در آن زمان حسن بن مثله جمکرانی مدعی شد که امام زمان را در خواب ديده و دستور ساختن مسجد را دريافت کرده است.

اين موضوع در بين روحانيون مورد بحث و نزاع است و گهگاه در صحت اين ادعا ترديد می شود. در اين زمينه روزنامه جمهوری اسلامی در مهر ماه ۱۳۸۵ مقالاتی منتشر کرد.

ريشه و اصل ماجرا در مهدويت و اعتقاد به  منجی آخر الزمان است که در مذاهب چندی وجود دارد و حتی در بين  زرتشتيان نيز به صورت اعتقاد به سوشيانت وجود دارد.

در دورۀ معاصر توجه به مسجد جمکران از زمان نخست وزيری امير عباس هويدا شروع شد. وی دستور داد برای زائرانی که به مسجد جمکران می رفتند تعدادی زائرسرا بسازند و بودجه آن را هم از محل نخست وزيری تأمين کرد.

اما رشد چشمگير و پر سرعت سال های اخير مسجد جمکران در هيچ خيالی نمی گنجيد. اين رشد چنان است که برخی اعضای حکومت را نيز دچار ناباوری می کند.

کمک دستگاه های دولتی به اين رشد شتابان، گاهی موجب انتقاداتی شده و سايت بازتاب سال گذشته در مطلبی نوشت که تبليغات رسانه ای و دامن زدن به آن از سوی برخی دستگاه های دولتی، همراه با اغراق، باعث شده تا مسجد جمکران از سوی عوام الناس به عنوان حرم حضرت امام زمان تلقی شود. 

اين انتقادها از سوی روحانيونِ منتقدِ حکومت نيز گاهی ديده شده است. محسن کديور، يکی از روحانيون نو انديش، گفته بود که امروزه مسجد جمکران بعد از حرم امام رضا پر رونق ترين زيارتگاه شيعی در ايران است.

وی رونق مسجد جمکران را به بعد از درگذشت آيت الله خمينی نسبت داد و گفت که مساجد در ايران مورد اقبال مردم نيستند، تنها مسجدی که بر خلاف تمام مساجد حداقل هفته ای يک بار مملو از جمعيت می شود مسجد جمکران است.

کديور با لحن انتقادی گفته است که اين مسجد مانند امام زاده ها و به نوعی ترويج می شود که زيارتگاه های ائمه را هم تحت الشعاع خود قرار داده است.

البته شمار مخاطبان اين گونه انتقادها به پای تعداد کسانی که با اعتقاد به مسجد جمکران روی می آورند نمی رسد.

هر سال در نيمه شعبان که روز تولد امام زمان است گروه کثيری به سوی مسجد جمکران می شتابند تا در خيل منتظران امام دوازدهم شيعيان حضور داشته باشند.

ميزان رويکرد مردم به اين مسجد را شايد از خبری که سال پيش رئيس سازمان ميراث فرهنگی قم، در زمان جشن های نيمه شعبان، اعلام کرد بهتر بتوان دريافت.

وی گفت که در دو طرف جاده قم – جمکران معبر پياده روی احداث شده تا زائرانی که نذر دارند از قم تا جمکران را پياده طی کنند، بدون هيچ مشکلی بتوانند نذر خود را ادا کنند. 

شتافتن به زيارت مسجد جمکران در جشن های نيمه شعبان خلاصه نمی شود بلکه در تمام سال ادامه دارد. اما ميزان توجهی که دستگاه های دولتی در نيمه شعبان به جمکران نشان می دهند کاملا متمايز است.

در اين زمان سازمان های مسئول از فرمانداری و شهرداری گرفته تا ميراث فرهنگی می کوشند تا وسائل آسايش زائران به بهترين نحوی فراهم و از آنان به بهترين صورت پذيرايی شود.

آغاز برنامه ريزی ها دو ماه قبل از نيمه شعبان است. وسائل مراقبت از زائران از آمبولانس گرفته تا بالگرد فراهم شده و بروشورهای تبليغاتی فراوانی چاپ می شود تا بين زائران توزيع گردد.

بروشورهايی که برخی از آنها حاوی نقشه مسجد و محوطه جمکران و حتا پاره ای از آثار و جاذبه های تاريخی و گردشگری ناحيه است.

برنامه ريزی برای رفت و آمد به وسيله اتوبوس، تزيين و چراغانی خيابان ها، تدارک آب، يخ، غذا و مانند اينها بسيار است. حتا قطارهای ويژه ای مسافران را صبح و بعد از ظهر از قم به جمکران می برند.

در سال جاری خورشيدی مسئولان اعلام کردند که ارتباط تلفن همراه در محدودۀ مسجد جمکران تقويت شده و تلفن راه دور هم برای ارتباط بين شهری و بين المللی مورد بهره برداری قرار گرفته است.

گهگاه رسانه های همگانی از کمک های رئيس جمهوری به مسجد جمکران می نويسند. اما کمک های مردمی احتمالا کمتر از کمک های دولتی نيست. بويژه آنکه مسجد جمکران به تآسيس نمايندگی های خود در شهرستان ها اقدام کرده و هم اکنون علاوه بر قم، در تهران، يزد، و فريدون کنار برای جذب کمک های مردمی نمايندگی دارد.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نگارخانه 'اثر' واقع در تهران، خيابان ايرانشهر، روبروی خانه هنرمندان، از سال ۱۳۷۸ به جمع گالری های خصوصی تهران برای نمايش هنرهای ديداری پيوست.   

با توجه به سابقه کاری اين گالری مى توان گفت که گرايش و خواست های مديران آن هميشه به سمت ارائه کارهای هنرمندان نوگرا (مدرنيست) بوده است. 

از شهريور ماه امسال گالری اثر تحت عنوان ' نمايشگاه گروهی نقاشی پرتره و فيگور'  آثار جمعی از اين مدرنيست ها را به نمايش  گذاشت. 

منوچهر معتبر، مهدی سحابی و فريده لاشايی سه چهره قديمی تر نقاشان نوگرای شرکت کننده در نمايشگاه هستند و ساير هنرمندان شامل معصومه بختياری، فريد جهانگير، رضا حسينی، محمد حمزه، سعيد سعادت نيا، محمد مهدی طباطبايی، سميرا عليخانزاده، رضا لواسانی، محمد حسين ماهر، مهرداد محب علی، معصومه مظفری و رضا هدايت، اکثرا حدود ۴۰ سال دارند و گروهی هستند که توسط برخی از منتقدان به عنوان نقاشان نسل ميانی شهرت پيدا کرده اند. 

گوناگونی کارها در گالری بسيار زياد است و ازميان کارهای جالب توجه اين مجموعه، می توان به ديوار نگاره های مهدی سحابی، تصوير دکتر محمد مصدق کار متفاوت فريده لاشايی (نسبت به بيشتر کارهايی که قبلا از او ديده ايم) و پرتره اغراق شده يک زن با حالتی مرموز از حسين ماهر اشاره کرد. 

فؤاد نيكزاد در يك گزارش صدا و تصويری كه در اين صفحه مى بينيد ضمن گشت و گردشی در گالرى گقتگوی کوتاهی با خالقان دو کار بسيار متفاوت نمايشگاه و به گونه ای نماينده  دو سرِ طيف آثار موجود در آن يعنی معصومه بختياری (نقاش يک کار سه تكه اى فيگوراتيو كلاسيك)  و سميرا عليخانزاده (سازنده کلاژی جالب از دو تصوير نگاتيو چاپ شده و چند تکه آينه) انجام داده  است.  

در اين گزارش همچنين محمد طباطبائى و سميرا عليخانزاده در باره خودنگاره طباطبائى و نگاه در پرتره هاى او صحبت مى كنند.  اين نمايشگاه قرار است تا هفتم شهريور داير باشد. 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

يکی دو ماه بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۷  که خواندن زنان در راديو و تلويزيون و مجامع عمومی ممنوع شد، پريسا خواننده ترانه ها و آوازهای عرفانی در گفتگو با يکی از مجلات گفت خدايی که من دارم با خواندن زنان مخالف نيست. شايد اشتباه در اين جا بود که خدايی که او می شناخت حاکم نشده بود. کسانی  حاکم شده بودند که با خواندن زنان در ملأ عام مخالف بودند و هنوز هم هستند.

پس از انقلاب مشروطه زنان علنا وارد صحنه هنر موسيقی شدند. در زمان رضا شاه که سازمان های دولتی به موسيقی مانند هنرهای ديگر توجه نشان دادند، يافتن استعدادهای خوانندگی و تربيت آنها باب شد.

تاسيس راديو در ايران در سال ۱۳۱۹ شمسی که موسيقی بزرگترين و اصلی ترين خوراک آن بود، مايه گسترش و رونق موسيقی شد. آمدن تلويزيون در دهه ۴۰  رونق موسيقی و حضور زنان را چندين برابرکرد. شايد بتوان گفت که سال های ۱۳۱۹ تا ۱۳۵۷ سال های طلايی موسيقی ايرانی بوده است.

اگر انقلاب مشروطه موسيقی ايرانی را از دربار به ميان مردم آورد،  انقلاب اسلامی، اين روند را برگرداند و موسيقی را از فضاهای عمومی به فضاهای خصوصی کوچانيد؛  کار به جايی کشيد که تا سال ها حمل يک ساز از جرم های آشکار به حساب آمد.

بازار سازهای ايرانی دست کم برای مدتی از دست رفت، نوازندگان منزوی و خانه نشين شدند، آهنگسازان ديگر سفارشی برای ساختن آهنگ دريافت نمی کردند، ترانه سازان ترانه ای نمی ساختند و خوانندگان ناگزير در جستجوی جايی برآمدند که بتوانند زنده بودن خود را بار ديگر اعلام کنند؛ آنها بدون خواندن زنده نبودند.
 
سخت کوشی بسياری از هنرمندان و تلاش شخصی آنها برای حفظ موسيقی و تربيت خوانندگان ونوازندگان جوان، عليرغم ترشرويی رسمی مقامات، به داد هنر موسيقی رسيد. آنها توانستند نه تنها هنرمندان برجسته ای را بار آورند بلکه دامنه خلاقيت و نوآوری را در موسيقی ايرانی گسترش دهند.  و بسياری از هنرمندان برجسته کنونی موسيقی ايران حاصل اين پشتکارهستند.

اما در فضای پس از انقلاب ديگر جايی برای خوانندگان زن نبود.

بهترين خوانندگان ايرانی بويژه زنان خواننده، به استثنای معدود کسانی که هنوز در ايران می توانستند به نوعی فعاليت کنند، راهی خارج از کشور شدند.

حتا خوانندگانی مانند سوسن که از درون مردم برخاسته بودند راهی جز اين نيافتند که خود را به گروه مخاطبانی برسانند که در خارج از کشور گرد آمده بودند. آنانی هم که سال ها طاقت آورده زندگی در وطن را برگزيده بودند، مانند گوگوش، سرانجام، ناگزير به مهاجرت شدند.

امروزه تنها آن نوع از موسيقی هايی رسما تشويق می شود که صبغه مذهبی و انقلابی داشته باشد و فضا عملا بر موسيقی به عنوان يک هنربسيار تنگ شده وبرخلاف بسياری ازجاهای ديگر شايد نتوان از اقتصاد موسيقی ايرانی نام برد. 

از سوی ديگربسياری ازهنرمندان آن دوران هم  يکی يکی از صحنه می روند: هايده، مهستی، ويگن، دلکش، آغاسی، سوسن وآخرين آنها، الهه.

الهه که نامش بهار غلامحسينی بود، خوانندۀ خوش صدايی بود که توسط داوود پيرنيا به برنامه گلها راه يافت و بيشترين برنامه ها را در گلها اجرا کرد. او يکی از زيرترين صداها را داشت واز اين حيث صدايش يگانه بود.

الهه از سن ۷ سالگی، زمانی که پدر در خانه نبود، به صورت پنهانی در اتاق برای خودش آواز می خواند. درسن  ۱۲ سالگی متوجه شد که  "مجيد وفادار" آهنگساز، همسايه شان است. گوش دادن به صدای ساز و آواز و موسيقی از خانه وفادار، از برنامه های روزانه الهه شده بود. تصميم گرفت به هر نحوی که شده به مجيد وفادار، علاقه خود را به خوانندگی ابراز دارد و از او بخواهد که در اين راه به او کمک کند.

در اين گير و دار که او برای خواننده شدن به هر دری می زد، پدر از کارهای پنهانی او آگاه شد و تصميم گرفت که او را شوهر بدهد.همسر او مردی بود با نام خانوادگی "يگانه" و عضو حزب توده و قول هايی هم مبنی بر همکاری برای خوانندگی الهه به وی داد.

اولين پخش رسمی صدای الهه با نام پريچهر در فيلم "مردی که رنج می برد" بود. آقای مجيد وفادار که حالا سن و سال الهه و صدای او را مناسب تر ديده بود، الهه را به کارگردان فيلم معرفی کرده و خواسته بود که به الهه در اين فيلم فضايی داده شود . او دو آهنگ در اين فيلم اجرا کرد که آهنگ "خنده خنده" او در آن زمان، گل کرد.

بعد از اين اجرا بود که آقای وفادار او را به سازمان راديو معرفی کرد و در آزمايش صدايی که از الهه گرفته شد، به او گفتند که صدايش خوب است اما پختگی ندارد. الهه به هنرستان موسيقی ارک رفت و ۲ سال تحت نظر غلامحسين بنان، نت ها و دستگاه ها را ياد گرفت و بار ديگر که برای آزمايش به راديو رفت قبول شد. با ورودش به راديو نام خود را از پريچهر به الهه تغيير داد.

الهه ۱۵ سال در برنامه گلها خواند و با بيرون آمدن استاد پيرنيا، به همراه جمع ديگری از اساتيد از آنجا خارج شد و رسما از راديو و تلويزيون استعفا داد.

استعفای او تقريبا مقارن بود با انقلاب اسلامی. در آن زمان دو تا از فرزندانش در لندن در مدارس شبانه روزی تحصيل می کردند. او از يک سو به علت عدم شناخت فضای جديد کشور بعد از انقلاب و از سوی ديگر به دليل رسيدگی به اوضاع فرزندانش، راهی لندن شد تا يکی دو ماهی را در آنجا بگذراند.

از آنجا که الهه قصد سفر موقتی به انگليس داشت، تمام وسايل و مدارک زندگی اش را در تهران گذاشت. اما چرخش اوضاع در داخل کشور و توصيه های نزديکانش که خانم الهه بازگشتش به ايران را مدتی به تاخير بيندازد سفر موقت او را به مهاجرتی طولانی تبديل کرد. 

الهه پس از مدتی زندگی دشوار به عنوان پناهنده در انگلستان به آمريکا مهاجرت کرد و در پی يافتن مخاطبان وسيع تری به دنبال مرضيه به سازمان مجاهدين روی آورد غافل از آن که مخاطبان هنر هيچگاه در يک سازمان سياسی گرد نمی آيند. او پس از مدتی از سازمان مجاهدين سرخورده شد و کناره گرفت.

او که متولد سال ۱۳۱۳ بود پس از گذراندن دوران دشوار ديگری در زندگی هنری اش به به سرطان کبد دچار شد. سرانجام وقتی سرطان کبدش علاج ناپذير شد به ايران بازگشت. اما کسی از آمدن او با خبر نشد.  شايد حتا مقامات مسئول هم متوجه ورود خواننده ای به نام الهه نشدند. چون او زمانی که می رفت هیأت ديگری داشت و زمانی که برمی گشت ديگر آنی نبود که بود. سرطان از پايش در انداخته بود. الهه روز ٢٤ مرداد ماه در بيمارستان پارسيان خاموش شد.

نازنين معتمدى و عليرضا واصفى در گزارش مصورى که در اين صفحه مى بينيد در گفتگو با بعضى افراد خانواده و دوستان الهه ياد او را گرامى داشته اند.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

گيوه، پای افزار تابستانی ایرانیان، نوعی کفش نرم، سبک، خنک و ارزان قیمت است که رویۀ آن از نخ پنبه ای تابیده و زیر آن از چرم و لته و لاستیک  است و با دست ساخته می شود.

گیوه تا دورۀ صفویان کفش عموم مردم ایران بوده است. بنا به نوشتۀ سیاحان که پایشان بیشتر از این دوره به ایران بازشده، طبقات بالای جامعه کفش های تماماً چرمی و عموم مردم گیوه می پوشیدند.

در اصفهان بازار گیوه فروشان بازار معروفی بوده که در حوالی بازار علیقلی خان واقع بوده است. چنانکه در شیراز در همان دوره بازار گیوه فروشان شهرت داشته که لابد همان گیوه های تولید آباده را عرضه می کرده است که از بین شهرهای جنوب ایران بیشتر از همه شهرت دارد

از معروف ترین گیوه های ایران نوعی گیوه است که به ملکی شهرت دارد. گیوه ملکی گیوه ای با رویه نفیس و گران قیمت است که بیشتر در داخل خانه ها پوشیده می شده و هنوز نیز گاهی پوشیده می شود و به آن گیوه روفرشی هم مى گويند. گیوه آجیده نوع ديگرى از گیوه است که رویه ای درشت باف دارد و خنک تر از دیگر گیوه ها به نظر می آید.

فرایند تولید گیوه شامل سه بخش مهم و اساسی است: بخش اول گیوه چینی یا رویه بافی است که اغلب توسط زنان از نخ هایی همچون ابریشم و نخ های تک لایه یا چند لایه پنبه ای بافته می شود.

مرحله دوم، تخت کشی یا ساخت کف گیوه است که با توجه به مواد به كار رفته در کف، نوع و قیمت آن تغییر می کند.

در بهترین و مرغوب ترین نوع این پای افزار تکه پارچه های پنبه ای کهنه و غیرقابل مصرف به صورت رشته های دراز به عرض حدود یک سانتیمتر بریده شده و کنار هم قرار می گیرد و با چسب مخصوص به وسیله ابزاری که مشته نام دارد کوبیده می شود. این کار در سه لایه انجام می شود و پس از فشرده شدن به شکل کف گیوه در آمده و آماده استفاده می شود.

نوع دوم، گیوه هایی با کف چرم است که در ساخت آن از زائده هاى پوست گاو وحيوانات ديگر استفاده می کنند.

سومین نوع، كه در واقع نازل ترين نوع محسوب مى شود گيوه‌هايى با کف لاستیکی است که امروزه به علت ارزانی، مصرف آن  میان گروه های کم در آمد رواج بیشتری دارد.  برای ساخت کف این گیوه عموما از لاستیک های غیر قابل مصرف اتومبیل ها استفاده می کنند .

و بالاخره مرحله سوم توليد گيوه، مونتاژ رویه و تخته بر روی هم است که توسط استاد کاران گیوه دوز انجام می شود.

در حال حاضر در بسیاری از نقاط ایران از جمله آباده ، كازرون، بهبهان، دزفول ، مهريز، تفت و بخش هایی از استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، مركزی ، كرمانشاه ، کردستان و... انواع مختلف گیوه به عنوان یکی از صنایع دستی مهم این مناطق  تولید می شود.

در بروجرد هنوز بخشی از بازار که به بازار جوراب باف ها معروف است به تولید و عرضه نوعی گیوه نرم اختصاص دارد. گیوه خرم آبادی و گیوه کرمانشاهی هنوز نام هایی هستند که شنیده می شوند و گیوه قزوین همچنان شهرت دارد.

امروزه کفش های ماشینی از رونق گیوه کاسته  ودیگر این پا افزار سنتی در رده کفش های معمول ایرانیان حتی در روستاها نیست. گیوه که برای  تابستان و روزهای آفتابی است طبعا  به علت رویۀ نخی اش در زمستان یا روزهای بارانی پوشیدنی نیست.

در مجموع اگر چه گیوه کم پوشیده می شود، اما مسافران هنوز آن را به عنوان سوغات می خرند و گاهی هم آن را به مثابه زینت به دیوار می آویزند.

مديا مصور در گفتگو با يک هنرمند گيوه دوز آباده اى يک گزارش تصويرى در اين باره فراهم کرده که در اين صفحه مى بينيد.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
احمد رضا ممدوحی، رئيس انجمن اسپرانتو در ايران

هرچند داشتن يک زبان مشترک جهانی، آرزوی ديرينه‌ بشر بوده ، اما نياز واقعی به چنين زبانی در زمان حاضر - که عصر ارتباطات و تماس‌های فراملی و بين‌المللی است - بيش از هر زمان ديگری احساس می‌شود.

وسائل ارتباط سريع، مانند مسافرت‌های هوايی، اينترنت، تلفن راه‌دور، تلويزيون‌های ماهواره ای و مانند آن، مدت زيادی نيست که در اختيار عموم مردم جهان قرار گرفته و تمامی اين پديده‌های جديد ارتباطی نياز به زبانی مشترک در بين انسان‌ها را دوچندان ساخته است .

يکی از اين زبان‌های اختراعی يا فراساخته، زبان اسپرانتو است که طرفداران و متکلمين ميليونی در سراسر جهان دارد و علاوه بر ترجمه شدن بسياری از شاهکارهای علمی و ادبی جهان به آن زبان، ادبيات مستقل خود را نيز پيدا کرده است.

زبان اسپرانتو - که در ابتدا " اينترناتسی‌آ لينگوو" يا زبان بين‌المللی ناميده می‌شد - در سال ۱۸۸۷ توسط دکتر لودويک زامنهوف ابداع شد. واژه‌ی "اسپرانتو" به معنی "اميدوار" نام مستعار دکتر زامنهوف در زمان انتشار خودآموز اين زبان جديد بوده است. وی اميدوار بود که زبان فراساخته‌ی او هر چه زودتر به‌عنوان زبان مشترک در بين تمامی انسان‌های دنيا مورد استفاده قرار گيرد تا سبب ارتقای تفاهم و دوستی هرچه بيشتر در ميان ايشان گردد.

در پاسخ به اين سؤال ‌که چرا زبان اسپرانتو از تمامی زبان‌های ابداع شده‌ی پيش و پس از خود موفق‌تر بوده، نظرات گوناگونی بيان شده، که احتمالا هر يک از آن‌ها نمايانگر بخشی از علل واقعی اين پديده است. برخی، علت موفقيت اسپرانتو را در ساختار آسان و منطقی آن ديده‌اند، در حالی که برخی ديگر منش و رهبری دکتر زامنهوف را در نحوه‌ی پيشبرد اين زبان در جهان مؤثر دانسته‌اند. گروهی نيز غنا و قدرت بيان علمی و ادبی آن را علت اصلی موفقيت آن دانسته‌اند.

در اين ارتباط گفتنی است که ويليام اولد (William Auld) نويسنده، روزنامه‌نگار و شاعر اسکاتلندی به خاطر نگارش بيش از ۵۰ کتاب به زبان اسپرانتو نامزد دريافت جايزه‌ی ادبی نوبل گرديد. از جمله ترجمه‌های او به زبان اسپرانتو، می‌توان از سونات‌های ويليام شکسپير و ارباب حلقه‌های تالکين نام برد. وی اشعار خيام و حافظ را نيز با حفظ وزن به زبان اسپرانتو ترجمه کرده است.

در حال حاضر زبان اسپرانتو زبانی زنده و پويا به شمار می‌رود: انتشار صدها مجله و هزاران کتاب گوناگون به اين زبان در سراسر دنيا، برگزاری سمينارها و همايش‌های منطقه‌ای و بين‌المللی به اين زبان و وجود ميليون‌ها صفحه ‌ی اينترنتی، حاکی از اين امر است.

انتشارفصل‌نامه‌ی "سبز انديشان"  به زبان اسپرانتو و فارسی در ايران و  نیز خودآموز فارسی تحت عنوان "آسان‌ترين زبان دنيا"، نشان دهنده‌ی رشد اين زبان در ايران است.
در زبان اسپرانتو هر کلمه دقيقا همان طور نوشته می‌شود، که خوانده می‌شود، يعنی الفبای آن کاملاً آوائی يا فونتيک است.

قواعد دستوری اين زبان نيز بسيار ساده و آسان است و هيچ يک از آن‌ها - بر خلاف زبان های طبيعی - دارای استثنا نيست. هرچند دايره واژگان اين زبان، از هر زبان ديگری وسيع‌تر است، اما فراگيری آن به مراتب آسان‌تر از يادگرفتن کلمات ديگر زبان هاست، چرا که در زبان اسپرانتو اکثريت قاطع واژه‌ها از تعداد محدودی ريشه‌ی کلمه، آوند و پايانه ساخته می‌شود. مانند تعداد بی‌نهايت زياد اعداد که تنها با ده رقم صفر تا ۹ ساخته می‌شود. به اين دلايل، فراگيری اوليه‌ی اسپرانتو در ظرف چند ماه، و تسلط کامل به آن در ظرف يک يا حداکثر دو سال ميسر است.

دايره‌المعارف معروف ويکی‌پديا (Wikipedia) که هم اکنون به ۲۵۳ زبان دنيا در اينترنت منتشر می‌شود، از سال  ۲۰۰۱ به زبان اسپرانتو نيز منتشر شده، و  ویرایش اسپرانتوی آن در بين اين ۲۵۳ زبان، از نظر غنا و تعداد مقاله‌ها، مقام پانزدهم را در جهان داراست، و به‌عنوان مثال، زبان‌های ترکی، عربی، دانمارکی، فارسی، هندی و اسلواکی پس از اسپرانتو قرار دارند.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

دوچرخه سواری زنان در  ايران در سال های بعد از انقلاب با مشکلات زيادی مواجه بوده است. آخرين برخورد با اين ورزش مربوط مى شود به آخرين روزهای تيرماه سال جاری (۱۳۸۶ خورشيدی).

خبر برگزاری مسابقه دوچرخه سواری بانوان (در روز ۶ تير به مناسبت تولد حضرت علی و روز پدر) در برخی رسانه ها از قول شورا ياران منطقه ۶ منتشر شده بود و زنان دوچرخه سوار اميدوار بودند که اين بار بتوانند در خيابان ها بدون مانعی به رکاب زدن بپردازند. اما روابط عمومی تربيت بدنی شهرداری تهران اين مسابقه را به دليل مغايرت با سياست‌های ورزشی شهرداری لغو کرد.

پس از انقلاب اسلامی در ايران، فائزه هاشمى رفسنجانى، بعد از انتخاب شدن به نمايندگى مجلس شوراى اسلامى، براى نخستين بار در سال ١٣٧٤ دوچرخه سواری زنان را در پارک چيتگر افتتاح کرد و به زنان اين اميد را داد که بتوانند در مکان های محصور که برای اين ورزش تهيه شده به تمرين بپردازند.

 در سال ۱۳۸۰ تربيت بدنی بانوان تهران در اقدامی نو دست به تشکيل کميته دوچرخه سواری زد که با استقبال زيادی از سوی زنان تهرانی مواجه شد. پس از اين استقبال چشمگير بود که انجمن ورزش های همگانی زنان ايران با تشکيل کميته ای اين رشته ورزشی را تحت پوشش خود قرار داد.

در سال۱۳۸۵ فدراسيون دوچرخه سواری تصميم گرفت اولين دوره مسابقات قهرمانى دوچرخه سواری را در کشور برگزار کند.

عليرغم مشکلات فراوان و کمبودهای بسيار اين مسابقات در تيرماه بر گزار شد و زنان دوستدار ورزش دوچرخه سواری را اميدوار کرد که شايد اين بار بتوانند جدی تر به اين ورزش بپردازند.

برگزارى دومين دوره اين مسابقات درروزهای ۱۳ و ۱۴ تيرماه امسال نسبت به سال پيش با استقبال بيشتری مواجه شد. اين دوره مسابقات با شرکت ۱۱۰ شرکت کننده از ۱۸ استان برپا شد.

اما بسياری از اين ورزشکاران با گذراندن سختى هاى زياد در اين دوره از مسابقات شرکت کردند چون در بعضى از استان های ايران نه تنها محيطی برای دوچرخه سواری بانوان وجود ندارد بلکه به دليل مشکلات اجتماعی، زنان نمى توانند در محيط های باز مانند خيابان ها و پارک ها دوچرخه سواری کنند و کار تمرين برای اين ورزشکاران بسيار دشوار است.

پس از برگزاری اين مسابقات اصغر خالقی، دبير فدراسيون دوچرخه سواری، در مورد دوچرخه سواری زنان با پوشش اسلامی که بعد از ۱۰ سال فراز ونشيب توانسته به جايگاه کنونى اش برسد در گفتگوبا خبرگزاری مهر گفته بود: "سطح کيفی مسابقات به نسبت دوره پيش بسيار خوب بود. اگر چنين برنامه هايی تداوم داشته باشد، می توان به کسب سکو در آسيا اميدوار بود. هر چند برخی از مسئولين استان ها نسبت به فعاليت دوچرخه سواری بانوان در شهرهايشان مقابله کردند و هنوز هم به طور کامل نسبت به اين مسئله موضع گيری می کنند. با اين حال ما تلاش کرديم تا اين موانع برطرف شود و اکثر استان ها به اين مسابقات بيايند و بتوانند ضمن کسب تجربه زمينه های لازم را برای برگزاری مسابقات و دوره های آموزشی فراهم کنند."

شايد تنها پيگيرى و شوق دوچرخه سواران زن است که اين ورزش را در ايران زنده نگه داشته است. اين شوق در حرف هاى مريم عابدی، دوچرخه سواری از استان خراسان رضوی، که پس از قهرمانی و راهيابی به تيم ملی اظهار داشته به خوبى محسوس است:

"تقريبا تمام زندگی ام تمرين دوچرخه سواری شده بود. هرچند که  با توجه به جو فرهنگی موجود در استان فعاليت دوچرخه سواری سخت بود اما توانستم با قبول خطرات تمرين در جاده، در مصاف با حريفان اصلی نتيجه خوبی بگيرم و در مرحله آخر قهرمان شوم."

در اين صفحه گزارش تصويرى مديا مصور از دوچرخه سوارى زنان در تهران را مى بينيد.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

برگزاری جشنواره هاى هنر در خيابان ها در شهرهای بزرگ دنيا مانند لندن و مسکو سابقه دارد اما در تهران اين برنامه تازه است.

اين برنامه امسال در قالب جشنواره تابستانی ۸۶ برای دومين بار به همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری و با هدف ايجاد ارتباط اجتماعی بين مردم، آشتی مردم با هنر و بومی سازی فرهنگ از تاريخ  ۲۰ تير ماه برپا شده است.

اين جشنواره خيابانى  چهارشنبه هر هفته از ساعت ۱۶ تا ۲۲ در يکی از خيابان های پر تردد تهران برگزار و مجموعه ای از فعاليت های هنری را پيش روی مخاطبان عبوری قرار می دهد.

سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران محل برگزاری اين جشنواره را روزهاى سه شنبه در روزنامه همشهری به اطلاع علاقمندان می رساند.

امسال در هر خيابان هنر بيش از ۲۴ سرفصل هنری پيش بينی شده که بيش از ۱۰۰ هنرمند در آن به هنرنمايی مى پردازند.

عمدتا در اين خيابان هفت کارگاه سفال، بافت، نقاشی، صنايع دستی ، نمايش، عکاسی و خطاطی به چشم می خورد که هنرمندان در قالب رشته های مختلف مجسمه سازی، نقش برجسته، سفالگری، رنگرزی، نقاشی روی بوم ، تذهيب، معرق و ... در اين کارگاه ها مشغول کار هستند.

معمولا از نخستين ساعات شروع به کار خيابان هنر عده زيادی از مردم به بازديد قسمت های مختلف آن می‌پردازند و رفته رفته بر جمعيت حاضر افزوده می شود تا جايی که بر اساس آمار اعلام شده روزانه بيش از هشت هزار نفر از اين برنامه ها ديدن به عمل مى کنند.

کارگاه های مختلف هر کدام جذابيت خاص خود را دارند از جمله کارگاه بافت که از نحوه رنگرزی پشم گرفته تا طراحی نقشه ، بافت فرش وگليم و گبه، پرداخت و رفوگری را به نمايش می گذارد و يا کارگاه سفال و مجسمه سازی که عمدتا هنرمندان اين بخش زن هستند و يا نقاشی بخصوص نقاشی روی زمين و ديوار، که بسيار هم مورد توجه قرار گرفته است. 

کارگاه های  ديدنی ديگر و برنامه‌های نمايشی مانند اجرای تئاتر خيابانی، نمايش عروسکی و پانتوميم و پرده خوانی نيز از جمله برنامه هاى امسال خيابان هنر هستند. روی هم رفته خيابان هنر پايتخت محيط بسيار مفرح و آموزنده ای را برای ساکنان اين شهر پرهياهو فراهم آورده است.

گزارش مصور شوکا صحرائى از اين برنامه را در اين صفحه مى بينيد.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
بابک امین‌تفرشى

آنجا سرزمین سپیدی بی‌پایان است. بکرترین، سردترین و بادخیزترین قارهٔ جهان. جنوبگان، قارهٔ پوشیده از برف و یخ که قطب جنوب زمین را در برگرفته است، "ترین"‌های دیگری نیز دارد.

این جزیرهٔ غول پیکر تک افتاده در اقیانوس نیمه‌یخ بستهٔ جنوبی به طور میانگین بلندترین قاره  است و با این که ۹۸ درصد سطح آن از یخ پوشیده شده است، خشک‌ترین قاره جهان است.

به دور از کرانه‌های نیمه‌یخ بستهٔ اقیانوس جنوبی، درون این قاره کمترین رطوبت متوسط و بارش سالانه را دارد، کویری است یخ بسته، حتی خشک‌تر از لوت.

اما این طبیعت خشن منبع حیاتی و متعادل‌کننده اقلیمى کره زمین است. با وسعت ٣/١ برابر اروپا با میانگین ٦/١ کیلومتر ژرفای یخ، جنوبگان ۹۰ درصد یخ جهان و در نتیجه ۷۰ درصد آب شیرین زمین را شامل می شود.

این قاره میلیون‌ها سال پیش از این که نخستین بشر‌گونه‌ها در زمین شکل بگیرند و سرآغاز تمدن انسانی امروز شوند، از دیگر قاره‌ها جدا افتاد و حرکت صفحه‌های پوسته‌ای زمین آن را به قاره‌ای تک و تنها در جنوبی‌ترین منطقه سیاره تبدیل کرد.

به همین سبب، انسان بومی در جنوبگان وجود نداشته و سفرهای اکتشافی دریانوردان در قرن نوزدهم میلادی نخستین تماس انسان با این دنیای دور بود.

گرچه در گوشه و کنار این قاره پایگاه‌های تحقیقاتی ساخته شده است، اما هیچ ساکن دايمی ندارد و بر اساس پیمان جنوبگان که حدود نیم قرن پیش بسته شد، محیط زیست این قاره به خوبی حفظ شده است.

هنوز ۹۹درصد جنوبگان بکر و دست‌نخورده است؛ سرزمینی پهناور برای میلیون‌ها پنگوئن ریز و درشت که در این فریزر بزرگ زندگی می‌کنند.

سفر به جنوبگان، چنان مناظر بدیع و شگفت‌آوری پیش رو می‌گذارد، که دست کمی از دیدن سیاره‌ای جدید در گوشه‌ای از فضا ندارد.

در پاییز ۱۳۸۲ مسیر خورشیدگرفتگی کلی از جنوبگان می‌گذشت. هیچ قاره دیگری میزبان سایه ماه نبود و برای جویندگان کسوف ماجراجويی تازه‌ای در جنوبی‌ترین منطقه جهان آغاز شده بود. جویندگان کسوف به دنبال سایه‌ماه بر کره زمین هر بار سفر می‌کنند، تا گرفت خوشید را ببینند.

اما گرفت‌های کلی چنان کوتاه‌اند که رصدگران همواره تشنه دیدار کسوف بعدی می‌مانند. گرفت کلی آبان ۱۳۷۴ نخستین کسوفی بود که دیدم،‌ سفر برای دیدن آن گرفت ۱۴ ثانیه‌ای در کنار قلعه‌ای باشکوه در مرز ایران و افغانستان بزرگترین ماجراجویی بود که تصور می‌کردم، بی‌آنکه از آیندهٔ راهی که آغاز کرده‌ام باخبر باشم.

 کسوف ۱۳۷۸ را در غرب ایران، ۱۳۸۰ را در دل آفریقا، ۱۳۸۲ را در جنوبگان، ۱۳۸۴ را در آمازون و آمریکای مرکزی، و ۱۳۸۵ را در ترکیه دیدم و هربار به کسب تجاربی در پژوهش‌ها و همکاری‌های علمی یا عکسبرداری و مستندسازی تصویری از سفر و کسوف پرداختم. ‌

در این میان سفر به قارهٔ سپید تجربه‌ای بی‌نظیر بود. پیش از آن فقط ۲ ایرانی دیگر به جنوبگان رفته بودند. به یاری ایرانی دیگری، حمید جدیری‌خداشناس، حقوقدان و علاقه‌مند به گرفت های خورشیدی،  این سفر از نظر مالی و اجرایی ممکن شد.

ما همراه یکصد جویندهٔ کسوف از کشورهای مختلف دنیا راهی ماجراجویی یک ماهه‌ای سوار بر کشتی یخ‌شکن در جنوبگان شدیم. گذر از طوفان در اقیانوس هند جنوبی آغاز ماجرا بود.

کمی‌ پایین‌‌تر در نزدیکی مدار قطبی در جزایر کروزه و کرگوئلن منظرهٔ هزاران شاه‌پنگوئن و فیل فوک هوش از سر می‌برد. در سوی دیگر نهنگ‌های قاتل در سواحل مملو از پنگوئن پرسه می‌زدند تا شکار خود را بیابند.

با پیشروی به اقیانوس جنوبی پیش از این که روزهای تمام نشدنی اواخر بهار نیمکره جنوبی فرا برسد، در آسمان شب شفق‌های قطبی پدیدار شدند.

در ادامه راه از کنار آتش فشانی ۳۰۰۰ متری گذشتیم؛ مخروط آتش فشانی عظیمی پوشیده از برف و یخچال‌های بزرگ که از وسط اقیانوس بیرون زده است. با گذر از مدار قطبی یخ های پراکنده بر سطح اقیانوس هر دم بیشتر و کوه‌های شناور یخ در افق پدیدار می‌شدند. سرانجام سرما و باد شدید نیز فرا رسید.

در دماغهٔ کشتی درست بالای تیغه یخ‌شکن دل‌انگیزترین منظره بود. در این فصل تاریکی شب هرگز نمی‌رسد و خورشید نیمه‌شب در لب افق می‌درخشد.

ضخامت چندمتری یخ اقیانوس با پیشروی کشتی ترک می‌خورد و خط تیره‌ آن تا صدها متر پیش‌می‌رفت. پنگوئن‌هایی که سوار بر کوه‌ها و تکه‌های یخ بودند از کنار کشتی می‌گذشتند و گهگاه آلباتراس‌ها، پرندگان باشکوه اقیانوس‌‌پیما، دیده می‌شدند.

همه این ها پیش‌درآمدی بر روز تاریخی کسوف بود. گروهی از انسان‌ها، نخستین بار در تاریخ، خورشیدگرفتگی کلی را در جنوبگان می‌دیدند.

پس از تلاشی بی‌وقفه برای گذر از یخ‌ها و رسیدن به مسیر کسوف، ایستاده بر یخ‌های جنوبگان منتظر رسیدن سایه ماه بودیم؛ با مجموعه‌ای از ابزارها و دوربین‌های تصویربرداری.

رنگ های بی‌نظیری در افق شکل گرفته بود. هر دم هلال باریک‌تری از خورشید باقی می‌ماند. سایه مثل دیو سیاهی رسید و یک دقیقه و سیزده ثانیه گرفت کلی ما و سرزمین سپیدپوش، کوه‌های یخ و پنگوئن‌های اطرافمان را زیر تاریکی بی‌مانند خود برد.

*بابک امین‌تفرشی، نویسنده و روزنامه‌نگار علمی، سردبیر ماهنامه نجوم و عکاس طبیعت است. او همچنین عضو موسس انجمن بین‌المللی منجمان بدون‌مرز، عضو‌ هیئت دبیران شاخه‌آماتوری انجمن نجوم ایران، نماینده انجمن بین‌المللی آسمان تاریک، ارائه‌ دهنده سخنرانی‌‌های گوناگون درباره نجوم در داخل و خارج از کشور است. عکس هاى او تا امروز در چندين نمایشگاه عکس گروهی در ایران و اروپا به نمايش در آمده است.

 

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.