Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

پرستو قاسمی

هیجان‌انگیز است یا سخت اگر زندگی و خانواده و دوستانت را رها کنی و به کشف ناشناخته‌ها بروی؟ آن هم بدون پول و تنها با یک دوچرخه؟ هرچه هست بدون شک شهامت و جرات می‌خواهد و این برای هر کسی ممکن نیست.

محمد تاجران تیرماه سال ۱۳۵۵ در مشهد به دنیا آمد و در رشته مکانیک سیالات از دانشگاه آزاد مشهد فارغ‌التحصیل شد. مدتی به عنوان پیمانکار تاسیسات در زمینه طراحی سیستم‌های تهویه مطبوع کار کرد تا اینکه به گفته خودش دو خواب، زندگی و آینده او را تغییر داد. از آن به بعد بود که کار تاسیسات را رها کرد و از آذرماه ۱۳۸۵سفر به دور دنیا با دوچرخه را شروع کرد.

در اولین سفرش از مرز شرقی ایران عبور کرد و به پاکستان رفت، سفری که غیر از رکاب‌زدن با دوچرخه، اهداف محیط‌ زیستی هم به دنبال داشت: "سفرم را از کشورهای آسیایی شروع کردم تا وقتی به اروپا می‌رسم به اندازه کافی تجربه کسب کرده باشم. در امریکا و کشورهای اروپایی دیگر فرصتی برای آزمون و خطا نیست و باید از فرصت‌هایت استفاده کنی".

دوچرخه محمد تاجران از سال ۸۵ تاکنون مسیرهایی در پاکستان، هند، نپال، بنگلادش، مالزی، تایلند، کامبوج، ویتنام، لائوس، تایلند، اندونزی، نیوزیلند، استرالیا، مالزی، سنگاپور، بورنای، چین، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ایران، هلند، آلمان، لهستان، اسلواکی، مجارستان، اتریش، لیختنشتاین، سوئیس، فرانسه، بلژیک، اسپانیا، آندورا و ترکیه را پشت سر گذاشته است.

او تاکنون بیش از ۴۰‌هزار کیلومتر رکاب زده و می گوید هرگاه راهش به آب رسیده یا ویزایش رو به پایان بوده، سفرش را با هواپیما، کشتی، قطار و اتوبوس ادامه داده است.   

حالا تاجران غیر از سفر به دور دنیا و جهانگردی، سفیر صلح و دوست‌دار محیط‌ زیست هم هست. او در سفرهایش به مدارس سر می‌زند، درخت می‌کارد و با طرحی که آن را "ما به درختان نیازمندیم" نام‌گذاری کرده، به بچه‌ها آموزش محیط زیست می‌دهد. می‌گوید عنوان سفیر صلح از سال ۲۰۱۱ و توسط فدراسیون جهانی صلح به او اعطا شده است: "فدراسیون جهانی صلح در صد کشور دنیا نمایندگی دارد. آن‌ها با من و اهداف محیط ‌زیستی‌ام در سفرم به قزاقستان آشنا شدند و مرا به عنوان سفیر صلح انتخاب کردند. در حقیقت هدف فدراسیون جهانی صلح، بالابردن آگاهی‌های مردم برای موضوعات بشردوستانه در راستای خدمت به انسان‌ها، حیوانات و طبیعت است. من کار ویژه‌ای برای این فدراسیون انجام نمی‌دهم بلکه کارم در راستای اهداف آن‌هاست".

اما سفر با دوچرخه هزینه زیادی دارد. تاجران از موسسه و نهادی پول نمی‌گیرد و معتقد است که همه کارها و امور زندگیش خود به خود و با کمک دوستان و علاقه‌مندان محیط‌ زیست رتق و فتق می‌شود؛ درست مانند زمانی که سفرش را از ایران به مقصد اروپا آغاز کرد: "وقتی می‌خواستم به اروپا بروم فقط یک بلیت یک‌طرفه به آمستردام داشتم با حدود ۱۲۰ یورو و ۲۵۰ دلار پول. دوچرخه و خورجین و وسایلم همه در چین جا مانده بود. چهار اکتبر به آمستردام پرواز داشتم. پنجم اکتبر در وب‌سایتم نوشتم که من به اروپا آمده‌ام ولی هنوز دوچرخه ندارم. یک پسر آلمانی که من پنج سال قبل او را در نیوزیلند دیده بودم و چند شب با هم گپ زده بودیم و یک صبحانه با هم خورده بودیم، یاداشتم را در وب‌سایت خواند و برایم ایمیل فرستاد که دوچرخه‌ای دارد که تنها صد کیلومتر با آن رانده و می‌تواند آن را به من بدهد. او از شهر آخن تا دلف حدود ۲۵۰ کیلومتر رانندگی کرد تا به من رسید. دوچرخه را به من داد، قهوه‌ای با هم خوردیم و دوباره ۲۵۰ کیلومتر رانندگی کرد تا به شهرش رسید چون باید فردا صبح سرکار می‌رفت. بعد از ۱۰ ماه، و در حالی که بیش از ۹ هزار کیلومتر کل اروپا را رکاب زده بودم، در ژنو برای بازگرداندن دوچرخه‌اش برای او پیامی فرستادم اما از من خواست دوچرخه‌اش را همانجا بگذارم تا بتواند در سفری که به ژنو دارد از آن استفاده کند".

گویی خواب در زندگی تاجران نقش مهمی دارد. داستان جاگذاشتن دوچرخه و وسایلش هم همچون آغاز سفرش به خواب‌هایش ربط پیدا می‌کند: "من در شهر نانجی چین بودم که ویزایم در حال تمام شدن بود و باید به شانگهای می‌رفتم تا آن را تمدید کنم. همه وسایل و دوچرخه‌ام را پیش یک پسر چینی گذاشتم و به شانگهای رفتم. خواب دیدم که وسایلم را جایی گذاشته و به ایران برگشته‌ام. به خواب‌هایم اعتماد کردم و بدون وسیله به ایران بازگشتم".

گفتگویم با محمد تاجران در فرصت کوتاهی صورت گرفت که او به ایران بازگشته بود. او در حال حاضر به چین رفته تا وسایلش را از پسر چینی بازپس گیرد و زمستان امسال دوباره به ایران بازمی‌گردد.

در گزارش تصویری این صفحه محمد تاجران از تجربه سفرهایش می‌گوید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ساجده شریفی

اگر از یک بلندی، یزد را تماشا کنید؛ شاید با من هم عقیده شوید که  بادگیرها به پیانوهایی عمود بر بام‌ها می‌مانند و آن وقت تصور کنید، اگر گذر یک باد کویری به این شهر افتاد، در این مشبک‌هایی که خطشان تا افق می‌رسد؛ چطور زوزه و زمزمه‌اش، بدل به یک موسیقی باشکوه می‌شود.

محمد کریم پیرنیا، معمار و پژوهشگر یزدی، در رساله‌اش، بادگیرها را به شُش‌های یک شهر کویری تشبیه کرده است. در معماری سنتی ایران، بارزترین روش مدیریت جریان و دمای هوا در ساختمان‌ها، بادگیر است که بر بام خانه‌ها یا آب انبارها بنا می‌شده است.

به این ترتیب، از جایی که مشرف به اتاق بادگیر است؛ با خشت، تنوره‌اش را با مقطع مستطیل می‌چیدند، تا به بلندی مورد نظر برسد. سپس بالای این تنوره‌ها چهار دیواره را در دو چوب به شکل ضربدری می‌گذاشتند. جهت‌های رو به باد را به شکل مشبک عمودی تیغه و دیگر جهات را، دیوار می‌کشیدند.

زمان و مکان ساخت نخستین بادگیرها چندان مشخص نیست. اما به روایت سفرنامه نویسان قرون میانی، بیشترین بادگیرها در مناطق یزد، طبس و گناباد دیده شده و آن را به نام‌های واتفر، بادهنج، باتخان، خیشود، خیش‌خان، خیشور، ماسوره و هواکپ‌ خوانده‌اند.

قدیمی‌ترین بادگیرهای باقی‌مانده مربوط به آغاز دوره صفوی در ایران است. امروزه نواحی کویری، حاشیه کویر و سراسر حاشیه خلیج‌فارس، پرتراکم ترین مناطق بادگیردار هستند.

بادگیرها در جهت بادهای غالب هر منطقه، به سه شکل عمده ساخته می‌شدند. بادگیر اردکانی، ساده‌ترین شیوه بادگیرهاست و تنها رو به باد شمال دریچه باز داشته و از جهات دیگر بسته بوده‌است. به همین خاطر، این بادگیر شکننده بوده. پس، ضلع جنوبی آن را نیمه هلال می‌ساخته‌اند، تا در صورت وزش باد از جهات دیگر، در برخورد با این هلالی از سرعت و تیزی باد کاسته شود.

بادگیر کرمانی، بر بام خانه‌های متوسط رو به پایین بنا می‌شده. از آن رو که بادگیرهای کرمانی دو طرفه هستند، بادگیر دوقلو هم خوانده می‌شوند. این بادگیرها، کمی دقیق تر از بادگیرهای اردکانی عمل می‌کنند؛ چرا که به دلیل دو سویه بودن، فشار باد به یک جهت موجب تخلیه سریع هوای گرم و آلوده طرف دیگر می‌شود.

اما سبک یزدی، غایت معماری بادگیرهاست که گاه سه جهتی و بیشتر چهارسویه است. به طور معمول درون کانال‌های آن، با تیغه‌هایی از آجر، چوب یا گچ به چند قسمت تقسیم می‌شود. بیشتر، زیر کانال بادگیر حوضی می‌ساخته‌اند که هوای خشک پر از غبار، پس از برخورد با آب، مرطوب و تصفیه شود.

اتاق زیر بادگیر را، حوضخانه می‌گفته‌اند که حوضی هشت ضلعی در آن قرار داشته و آب قنات از آن می‌گذشته. برای حوضخانه، درهای بسیار تعبیه می‌کرده‌اند، تا جریان هوا در تمام ساختمان روان باشد. در بناهایی هم که امکان کشیدن آب قنات به سطح وجود نداشته، راه بادگیرها را تا زیرزمین ادامه می‌داده‌اند.

بلندترین بادگیر را محمدتقی خان یزدی سال ۱۱۶۰ هجری در باغ دولت آباد بنا کرد. محمدتقی خان ابتدا قنات دولت آباد را ساخت و از آب آن باغی و در آن باغ، چند عمارت برپا کرد که بادگیر هشت ضلعی بر عمارت مرکزی ساخته شد.

این بادگیر سی و سه متر و هشتاد سانتی متر بلندی دارد. دهانه فوقانی، هشت سویه و به بلندای یازده متر است و باد از هر سمتی که بوزد به ساختمان هدایت می‌شود. در این بادگیر، جریان هوا پس از ورود به داخل ساختمان از روی یک حوض سنگی کوچک و فواره عبور می‌‌کند و سپس از آنجا به دیگر اتاق‌ها هدایت می‌شود.

پیرنیا، معماری سنتی ایران را مبتنی بر چهار اصل می‌داند. مردم‌واری، یعنی در تناسبات مردمی کار کردن. گریز از بیهودگی که معماران قدیم کاری بیهوده در ساختمان‌ها نمی‌کرده‌اند و حتا زیبایی هم در خدمت سازه بوده است. خودبسندگی که سعی می‌کرده‌اند از مصالح بوم آوردشان استفاده کنند و داشتن مدول‌هایی که واحد اندازه گیری‌های خاصی است. او، بادگیرها را نمونه کاملی از مراعات این چهار اصل می‌داند.

از اواخر قرن گذشته که محیط زیست با استفاده بی‌رویه از انرژی‌های فسیلی در معرض تهدید جدی قرار گرفت، استفاده از فناوری سازگار با محیط طبیعی و کاربرد انرژی‌های پاک، مانند  خورشید، باد و آب اهمیت بسیاری یافتند.

در زمینه معماری نیز از این زمان، تلاش برای طراحی ساختمان‌های اقلیمی و معماری همساز با اقلیم آغاز شد. امروز، اگر چه تکرار مشابه بادگیرها در سازه، برای تهویه و خنک کردن هوا چندان عملی نیست، اما می‌توان از اصول ساخت آن در معماری جدید الگوبرداری کرد.

در گزارش مصور اين صفحه "دکتر پیروز حناچی"، متخصص مرمت شهری درباره معماری بادگیر، تاریخچه و جایگاه امروزش توضیحاتی داده و "رحیمه رحیمی" از نوادگان محمدتقی خان یزدی، از سال‌هایی سخن می‌گوید که هنوز خانه‌های یزد با بادگیر خنک می‌شدند.

 

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

سالانه حدود ۲۵ میلیون نفر از ایرانیان و بسیاری هم از کشورهای دیگر به مشهد می‌روند. هدف بیشتر آنان زیارت بارگاه هشتمین امام شیعیان است که امروز سالروز ولادت اوست. حتا کسانی هم که با دلایل دیگر به مشهد سفر می‌کنند، باز هم در اولین فرصت به زیارت می‌روند، چرا که زیارت را وسیله نزدیکی به خدا و برآورده شدن حاجات می‌دانند. گرچه زایران با حس و حال و هوای آستان امام رضا آشنایند، اما ارزش‌های دیگر این مجموعه عظیم برای بیشتر آنان شاید ناشناخته مانده باشد؛ زیرا آن‌ها  که با دیدی مذهبی به حرم می‌روند چنان با شیفتگی غرق در فضای معنوی آن می‌شوند که کمتر به ابعاد تاریخی، فرهنگی و هنر و معماری‌اش می‌اندیشند.
 
آن‌چه که آستان قدس رضوی خوانده می شود، مجموعه‌ای است از دهها فضای معماری از جمله ۸صحن، ۲۶ رواق، ۳ مسجد، ۳ مدرسه علمیه، ۱۱ موزه و فضاهای متعدد دیگری چون کتابخانه، مهمان‌خانه، دارالشفاء، حمام، مقبره، و گورستان که گستره تقریبی یک میلیون متر مربع را در بر می‌گیرد. 

هر بخشی از این مجموعه عظیم برای خود تاریخی دور و دراز دارد که گنجینه‌هایی از شاهکارهای هنر ایرانی را نیز در دل خود نگاه داشته است. برای نمونه، ۱۳۹ متر از این مجموعه، فضای زیرین گنبد طلاست که آثار و نفایسی از ۱۲ سلسله تاریخ ایران را در خود جای داده است؛ یا روی دیوارهای مسجد گوهرشاد، ۳۶ کتیبه تاریخی از ۶ خوشنویس بزرگ ایرانی به چشم می‌خورد؛ و یا کتابخانه آستان با بیش از یک میلیون و چهارصد هزار کتاب از جمله ۵۵ هزار نسخه خطی، بزرگ‌ترین مجموعه نفایس خطی ایران به شمار می‌آید.

شرح ارزش‌های تاریخی و هنری آستان امام رضا و دامنه موقوفات آن٬ نه از روی مَثَل که به واقع، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. آن‌چه در ویدئوی این صفحه آمده، روزنه کوچکی است به بی‌کرانه هنر و معماری روضه رضوی و مروری کوتاه بر تاریخ دور و دراز آن.

عکس‌هایی که در این گزارش می‌بینید، عمدتا به وسیله پاتریک رینگنبرگ، پژوهشگر سوئیسی به منظور انتشار کتابی با عنوان "حرم امام رضا در مشهد" گردآوری شده است. برخی از عکس‌ها را خود او گرفته و برخی دیگر متعلق به آرشیو عکس آستان قدس رضوی است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
امید صالحی

نامش محمدتقی طاهرزاده بود. در شهریور ۱۳۴۹ به دنیا آمده بود. نخستین بار نام  او را از تلویزیون شنیدم. او در هفده سالگی  به جبهه رفته بود. در نبردی مجروح شده و به اغما رفته بود. ۱۷ سال تمام در حالت اغما بود. پدر و مادرش با دلسوزی و امیدواری  از او پرستاری کردند.

او یکی از هزاران جانباز جنگ بود. اما داستانی متفاوت داشت. بسیاری از سیاستمداران به دیدنش می‌رفتند. در مبارزات انتخاباتی از او نام می‌بردند تا وفاداری خود را به جانبازان نشان دهند. جوانی که به خاطر جنگ بیش از نیمی از عمر کوتاهش را روی تخت خوابیده بود.

بعد از شنیدن نام او از تلویزیون، که جانبازی است دراغما، کنجکاو شدم او را بشناسم؛ نشانی‌اش را از بیناد شهید گرفتم و راهی شهر اصفهان و خانه‌ای شدم که محمدتقی در یکی از اتاق‌های آن خوابیده بود.

من در ایام جنگ نوجوان بودم.  پدرم ارتشی بود و مدام در جبهه بود. هر گاه که به خانه باز می‌گشت و از دوستانش، که می‌جنگیدند و شهید می‌شدند، داستان و خاطره می‌گفت،  دلم می‌خواست این آدم‌ها را از نزدیک ببینم و از آنها عکاسی کنم. کودکی و نوجوانی من پر از اتفاقات مربوط به جنگ بود، ولی من آن روزها عکاس نبودم، اما دیدار با محمدتقی بهانه‌ای شد تا بتوانم بخشی از اتفاقات این جنگ را که تا سال‌ها پس از آن هم ادامه داشت،  ثبت کنم.

خانوادۀ طاهرزاده وقتی دیدند هدفم از گرفتن این عکس‌ها ثبت واقعیت جنگ ایران و عراق است و سختی‌هایی که مردم سرزمین ایران در این دوران متحمل شده‌اند، قبول کردند تا تعدادی عکس از پسرشان گرفته شود.

وقتی برای نخستین بار وارد اتاقش شدم، حس احترام نسبت به او داشتم. با آن که می‌دانستم عکس‌العملی نشان نمی‌دهد، بلند سلام کردم. چهار حلقه عکس از او گرفتم و به تهران برگشتم، اما نمی‌توانستم او را فراموش کنم. مدام با خانواده‌اش در تماس بودم. پدر و مادر او با عشق و علاقه از او نگهداری می‌کردند. با وسواس و حوصله. انگار نخستین روزی است که فرزندشان روی تخت بیماری افتاده  بود.

مادرش در صحبت‌هایش ابراز نگرانی می‌کرد، از این که زخم بستر بگیرد، از زخم کوچکی که روی کمرش ایجاد شده بود و این که باعث شده بود مدت‌ها مورد پرستاری ویژه قرار گیرد. مادرش نیز از شکستگی پای پدرش می‌گفت که جابه‌جا کردن پسرشان را در بستر برای او مشکل کرده بود.

پدرش هم امیدوار بود. می‌گفت محمدتقی گاهی لبخند می‌زند یا اشک از چشمانش جاری می‌شود. آنها علی‌رغم نظر پزشکان که گفته بودند او زیاد زنده نمی‌ماند، امید داشتند پسرشان بهبود پیدا کند و حتا به فکر داماد کردنش بودند. از همین رو پیوسته مراقب او بودند تا شاید از این خواب  طولانی بیدار شود. اما او همچون زیبای خفته، قهرمان  داستان دوران کودکی همۀ ما، آرام روی تخت دراز کشیده بود.

سال‌ها از پایان جنگ می‌گذشت، اما خانوادۀ او همانند هزاران خانوادۀ دیگر هنوز درگیر پیامدهای جنگی بودند که سرنوشت بسیاری از ایرانیان را دگرگون کرد.

او سرانجام در چهارم اردیبهشت ۱۳۸۴جان سپرد.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
گلریز فرمانی

شبه جزیره میانکاله۱ در میان خلیج گرگان و دریای خزر با وسعت حدود ۶۶۹۰۰ هکتار یکی از ۹ ذخیره‌گاه زیست کره در ایران است. این شبه جزیره از سال‌های دور، نه تنها پناهگاه زمستانی پرندگان مهاجر سرزمین‌های شمالی است، بلکه در طول سال نیز منزل‌گاه پرندگان و حیوانات بسیاری است که به مرور در این منطقه سکنی گزیده‌اند. از این‌رو آن را پناهگاه حیات وحش میانکاله می‌خوانند. 
 
در پناهگاه میانکاله بیش از ۲۴۰ گونه پرنده مهاجر و بومی شناسایی شده است که تعداد ۴۰ گونه آن گونه‌های تحت حمایت و در حال انقراض می‌باشند. از میان پرندگان این منطقه می‌توان به گونه‌های کاکایی‌ها، حواصیل و انواع مرغابی‌سانان، فلامینگو، بالکان، انواع قو، اردک، باچلان و انواع آب‌چیلک‌ها و در بخش خشکی به پرندگانی مانند قرقاول، دراج و پرندگان شکاری مثل عقاب و شاهین و سارکه اشاره نمود.
 
پناهگاه حیات وحش میانکاله از دو بخش آبی و خشکی تشکیل شده است. خلیج گرگان و تالاب میانکاله بخش آبی و جزیره اسماعیل سای، سواحل خلیج گرگان و جزایر آشوراده بخش خشکی آن را تشکیل می‌دهد. 
 
بافت ‌گیاهی ‌شبه‌ جزیره‌ میانکاله‌ دارای ‌گونه‌های مختلف است که از آن میان می‌توان به سه ‌بافت‌ درختچه‌زار(اغلب از جنس انار)، بوته‌زار(شامل گونه‌های تمشک) و علف‌زار اشاره کرد. انارترش وحشی، سازیل، ازگیل، داغداغان، سیاه تلو، سپیدار، علف شور از جمله دیگر گونه‌های گیاهی این منطقه می‌باشند. همچنین حیواناتی نظیر گرگ، شغال، روباه،‌ جوجه تیغی، گربه وحشی و گراز و نیز گله‌های اسب وحشی و گاومیش در این منطقه یافت می‌شوند.
 
شن‌زارهای ساحلی، زمین‌های باتلاقی، آبگیرهای پست و گودافتاده، جنگل انارستان، زمین‌های کشاورزی، مراتع و بخش کوهستانی جنوب به جذابیت‌های طبیعی این منطقه افزوده است.
 
تالاب۲ میانکاله با مساحت حدود ۱۰۰ هزار هکتار، و با عمق حداکثر ۵ متر به عنوان اولین تالاب بین‌المللی ایران شناخته شده است. این تالاب متشکل از سه زیست‌گاه مهم و متفاوت است که به واسطه ورودی آب شیرین از هم جدا شده‌اند: زیست‌گاه آب شیرین، زیست‌گاه لب شور و زیست‌گاه آب شور که همین تفاوت زیست‌گاه موجب تنوع گونه‌های زیستی در این منطقه شده است. قرارگیری در میان منابع متنوع زیست محیطی و جمعیت‌های بزرگ پرندگان، مناظر طبیعی بکر و زیبایی را در تالاب بوجود آورده است که در سال‌های اخیر با استقبال زیاد گردشگران داخلی و خارجی و علاقه‌مندان به پرنده‌نگری با اهداف تفریح، مطالعه علمی، فیلم و عکس‌برداری روبرو بوده است. 
 
این منطقه باوجود اهمیت بالای زیست محیطی و نیاز روزافزون به محافظت، با تهدیدها و خطرات نابودی زیادی روبرو است. از جمله مهم‌ترین تهدیدات این منطقه می‌توان به تاسیس بندر تجاری امیرآباد در ضلع شمال شرقی تالاب میانکاله، سرریز شدن فاضلاب‌های صنعتی و سموم نباتی روزانه که اکوسیستم این منطقه را با خطر نابودی مواجه می‌کند، اشاره کرد.  
 
در این منطقه همچنین دو دوره مسابقات تالاب‌نوردی با تعداد بالای شرکت‌کنندگان در فاصله ۱.۵ کیلومتری برگزار شد که  مخالفت زیاد گروه‌های حامی محیط زیست را به همراه داشت.
 
واگذاری قسمتی از جزیره آشوراده به طرح‌های گردشگری برای تاسیس دهکده گردشگری در این جزیره، که در روزهای اخیر شدت گرفته، از دیگر خطراتی است که این منطقه را تهدید می‌کند.
 
 شکار غیرمجاز که به طور پیوسته به دلیل نبود شغل، برای تفرج یا امرار معاش در میان افراد بومی در منطقه رواج دارد، شنیدن صدای تیر را در برخی فصول به امری عادی بدل کرده است.  وجود زباله‌های فراوان در منطقه علاوه بر از بین بردن زیبایی بصری، منجر به بروز مشکلات زیست محیطی در چرخه حیات پرندگان و آبزیان شده است.  
 
اقدام به تاسیس پالایشگاه نفت میانکاله در ۷ کیلومتری جنوب غربی تالاب، که می‌توانست موجب آلایندگی صوتی، آب، خاک و هوا در منطقه گردد،  و طرح احداث جاده دریایی بهشهر که قرار بود از میان این تالاب بگذرد، به دلیل مخالفت محیط زیست فعلا به حالت تعلیق در آمده است.
 
در ایران با توجه به شرایط ویژه آب و هوایی در شمال و جنوب کشور، حدود ۲۵۰ تالاب ‌مختلف به اشکال گوناگون یافت می‌شود که می‌توان به مواردی نظیر تالاب انزلی با آب شیرین،  تالاب شادگان با باتلاق‌های شور ساحلی، و نیز تالاب‌های تاروهویر در ارتفاعات دماوند و دریاچه گهر در ارتفاعات اشتران‌کوه لرستان، اشاره کرد. این تالاب‌ها محل زندگی بیش از ۱۴۰ گونه پرنده مهاجر و بومی است.  
 
نمایش تصویری این صفحه به معرفی تالاب میانکاله اختصاص دارد. تعدادی از عکس‌های این مجموعه متعلق به بهنام صدیقی، و موسیقی متن گزارش ساخته کیهان کلهر است.  
 
 
پی‌نوشت:
۱. گفته شده است که نام این منطقه از نام "میان‌قلعه" تغییریافته است. همچنین در برخی منابع ذکر شده است که این شبه جزیره نام خود را از دو کاله (شکستگی ساحلی یا رودخانه) واقع در طرفین شمالی و جنوبی گرفته است. در قدیم به این شبه جزیره "انجیله" و در مقطعی دیگر "نیم‌مردان"  گفته می‌شد. 
 
۲. تال را نوعی نبات پیچیده جنگلی (دار دوست) گفته‌اند. ولی تال به معنای رشته نیز می باشد و چون تالاب معمولاً به صورت رشته رودها و نهرهای به‌هم پیوسته می باشد، بکارگیری آن همراه با آب میتوا ند معادلWetland  باشد که همان زمین‌های خیس است.
 
انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین: ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۳ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: موزه ملی و کتابخانه ملک  در تهران در گنجینه‌های خود را به روز عموم بازگشایی کرده تا علاقه‌مندان بتوانند از میراث تاریخی گرانبهای این موزه و کتابخانه دیدن کنند. از آثار ارزنده‌ای که اکنون در معرض دید عموم خواهد بود نسخه‌های کمیاب و نایاب از قرآن و دیوان حافظ و نیز نسخه‌ای از "قانون" نوشته "ابن سینا" است که امسال یونسکو هزاره تدوین آن را بزرگ می‌دارد.  

موزه و کتابخانه ملک در تهران پیوسته در حال نوسازی و گسترش است. گزارش تصویری این صفحه درباره کتابخانه و موزه ملک را پیش‌تر حمیدرضا حسینی تهیه کرده که باز نشر می‌شود.

حمیدرضا حسینی

مى‌گویند روزى "حاج حسین ملک" (یا چنان که در خراسان شهرت دارد، حاج حسین آقا ملک) همراه مباشر خود در راه مشهد بود. در قهوه‌خانه‌اى فرو آمدند تا چاى بنوشند و خستگى از تن به در کنند. کنار قهوه‌خانه باغى بود بزرگ و زیبا. حاج حسین فریفته‌اش شد و به فکر خریدش افتاد. مباشر را فرستاد که از قهوه‌چى بپرسد باغ از آن کیست. مباشر رفت و پرسید و قهوه‌چى پاسخ داد که مالک باغ را از نزدیک نمى‌شناسم و تا کنون نیز ندیده‌ام که بدین جا بیاید. اما نامش حاج حسین ملک است!

 این داستان شاید افسانه‌اى بیش نباشد؛ افسانه‌اى که نظیرش درباره حاج حسین ملک، متولد ۱۲۵۵ خورشیدى، بسیار گفته شده است. اما نشان از آوازه ثروت او میان مردمان دارد؛ ثروتى که گمان مى‌رفت از اندازه بیرون باشد.

حاج حسین این ثروت انبوه را کجا به کار انداخت؟ قطعا او که از خانواده‌اى تاجر بود و پدربزرگش "ملک التجار" خوانده مى‌شد، راه پول درآوردن و پول روى پول گذاشتن را خوب مى‌دانست، اما آن قدر علقه فرهنگى و عرق ملى داشت که هم خود از ثروت خویش بهره ببرد، هم چیزى عاید آیندگان سازد.

این که حسین در جوانى فارسى و عربى را نزد دو تن از نام‌آوران عصر یعنى "شیخ مسیح طالقانى" و "میرزا ابوالحسن جلوه" فرا گرفت،  نشان مى دهد که پدرش، "محمدکاظم ملک التجار"، تربیت فکرى فرزند خویش را در کنار پشتیبانى مالى او مهم تلقى مى‌کرد. این تربیت فکرى بدان پایه بود که وقتى حسین در ۲۵ سالگى همراه پدر به خراسان رفت و در نیشابور نسخه‌اى از دیوان "ابن یمین فریومدى" را بدست آورد، بى‌درنگ به استنساخ آن همت گمارد و به گردآورى کتب خطى علاقه‌مند شد.

گرایش‌ها و آموزش‌هاى او تنها به علوم قدیم منحصر نمى‌شد. چند سال پیش در خانه قدیمى ملک در بازار تهران اسنادى را یافتند که میانشان ترجمه بخش‌هایى از دانشنامه بریتانیکا به خط او جلب توجه مى‌کرد. معلوم شد که ترجمه این دانشنامه بزرگ را پراهمیت مى‌دانسته و یک‌چند را به ترجمه آن گذرانده است؛ کارى که البته به دلایل نامعلوم ادامه پیدا نکرد.

این علقه‌هاى فرهنگى ملک را بر آن داشت تا از جوانى به گردآورى کتاب‌هاى خطى و آثار تاریخى همت گمارد. ۲۷ ساله بود که این کار را آغاز کرد و هنگامى که پدرش حدود سال ۱۲۹۷ خورشیدى از دنیا رفت، خانه پدرى را بدل به کتابخانه عمومى کرد.

ملک در سال ۱۳۱۶ بخش بزرگى از ثروت خود از جمله کتابخانه و مجموعه بزرگى از آثار تاریخى و هنرى را وقف آستان قدس رضوى کرد و تا تابستان سال ۱۳۵۱ که روى در نقاب خاک کشید، پیوسته بر شمار وقفیات و کمک‌هاى مالى‌اش افزوده شد، به گونه‌اى که در آن سال کتابخانه‌اش افزون بر ۳۰ هزار کتاب خطى و چاپى به زبان‌هاى مختلف دنیا داشت.

او در تمام زندگى علاقه وصف‌ناپذیرى به گردآورى آثار هنرى و تاریخى داشت و ثروت هنگفتى را صرف خرید این آثار کرد؛ آثارى که نهایتا به آستان قدس رضوى هدیه شدند. شم اقتصادى و ژرف‌نگرى فرهنگى‌اش نیز بدان پایه بود که اموال زیادى را وقف کتابخانه و موزه خود کند تا پس از مرگش درآمدى براى توسعه کمى و کیفى این دو فراهم باشد.

از همین راه است که امروزه کتابخانه ملک داراى بیش از ۹۰ هزار کتاب چاپى، ۱۹ هزار عنوان نسخه خطى، حدود ۳۲۰۰ جلد کتاب چاپ سنگى، ۲۰۰۰ نشریه ادوارى و بیش از ۲۵ هزار کتاب چاپى قدیمى و تکرارى است.

حاج حسین ملک تنها ثروتمند ایرانى نبود و تنها ثروتمند نیکوکار نیز به شمار نمى‌آمد. اما نیکوکارى‌اش از جنس دیگر بود. در کشورى که بسیارى از ثروتمندان نیکوکار، کسب ثواب اخروى را منحصر به ساختن مسجد و حسینیه و نذرى ماه محرم مى‌دانند یا حداکثر به ساختن درمانگاه و بیمارستان و تدارک جهیزیه نوعروسان فکر مى‌کنند و اگر اهل فرهنگ باشند، مدرسه‌ سازى را اوج نیکوکارى مى‌پندارند، خرید و وقف نسخه‌هاى خطى کمیاب یا تابلوى نقاشان اروپایى و هدیه آن‌ها به بارگاه هشتمین امام – آن هم نه امروز که هفتاد سال پیش- ازژرفاى نگاه مردى حکایت مى‌کند که تا به امروز کمابیش بى‌تکرار مانده است.

ساختمان پیشین کتابخانه و موزه ملک در خانه پدرى او در بازار تهران قرار داشت، اما چون برای مراجعات مردم  کافی نبود، آستان قدس رضوى در سال ۱۳۶۴ زمینى در باغ ملى تهران را که آن هم از اوقاف ملک بود، به ساختمان جدید موزه و کتابخانه اختصاص داد. کارهاى ساختمانى تا سال ۱۳۷۵ به پایان رسید و از آن زمان این محل پذیراى یادگارهاى حاج حسین ملک است.

گزارش تصویرى این صفحه که با همکارى آقایان سعید نائینى و ناصر تقوى و با آگاهى‌هاى پربهاى خانم شیرین دخت سعادتى از همکاران موزه ملک  تهیه شده، نگاه کوتاهى دارد به کتابخانه و بخش‌هاى مختلف این موزه.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فاطمه جمال‌پور

هر وقت با پدربزرگم که کارگر بازنشسته شرکت نفت بود، از کنار محله‌ها رد می‌شدیم، داستانی برای تعریف داشت؛ داستان نام آن محله که همیشه آغازی یکسان داشت: "اینگلیسیا که اومدن" و بعد داستانی که همیشه به نفت و خاطره‌های پدربزرگ گره می‌خورد.

با کشف نفت در "مسجدسلیمان" ودیگر شهرهای خوزستان و احداث پالایشگاه آبادان، شرکت‌شهرهایی ایجاد شدند که همه چیز آنها متأثر از صنعت نفت و امکانات مدرنی بود که نفت با خود آورد و بر تمام جنبه‌های زندگی مردم این شرکت‌شهرها سایه انداخت و در این میان مسجدسلیمان و آبادان سرنوشت مشابهی داشتند.

مردم این شهرها به استخدام شرکت نفت درآمدند؛ زندگی سابق خود را فراموش کرده و زندگی جدیدی را آغاز می‌کردند، در خانه‌های کارگری و کارمندی شرکت نفت ساکن می‌شدند، برای تفریح به سینماها و باشگاه‌های شرکتی می رفتند...

آنها، از کودکان تا پیران، حتا گویش مخصوص به خود را داشتند. گویش مردم شرکت شهرها با دامنه‌ای پرکاربرد از لغات انگلیسی که با لهجه‌ای متفاوت بیان می‌کردند. به بیمارستان شرکت نفت می‌گفتند "هاسپیتال"، به سرپیچ می‌گفتند "هولدر"، مهمان‌خانه را "گست هاوس" می‌نامیدند، تیر چراغ برق را "تیل برق" می‌نامیدند، به یخ زدن "فریج شدن" می‌گفتند، به خیابان می‌گفتند لین... شاید بهتر آن است که بگوییم می‌گویند.

مردم مسجدسلیمان هم جامعه‌ای شده بود از هفتاد و دو ملت از بختیاری‌های بومی گرفته تا مهاجران هندی، ارمنی و انگلیسی. محله‌هایی را که چاه نفت در آنها ساخته شده بود، به شمارۀ چاه نفت می‌خوانند. به محلۀ چاه شمارۀ یک می‌گویند "نمره یک"، به محلۀ چاه شمارۀ دو می‌گویند نمره دو و غیره.

بعد از حفر چاه‌ها که کم کم خانه‌ها یا همان بنگله‌های شرکتی کارگری و کارمندی با معماری متفاوت ساخته شدند، این بار هم نام محله‌ها متأثر از تأسیسات نفتی بود، مانند محله‌های پنج‌بنگله، هشت‌بنگله، افرمبی، ریل ویل (منطقه‌ای که قطار از آن عبور می‌کند)، کمپ کرسنت، کمپ اسکاچ، نرس هاستل (محله‌ای که اقامتگاه پرستاران در آن واقع شده بود) و غیره.

اما آبادان با تأسیس پالایشگاه، رشد پرشتاب‌تری نسبت به سایر شرکت‌شهرها پیدا کرد و نام‌ها همچنان متأثر از صنعت نفت بود. در آبادان خیابان‌های منطقۀ کارگری با توجه به ایستگاه‌های سامانۀ حمل و نقل شهری شرکت نفت به نام‌های ایستگاه ۱، ایستگاه ۲ تا ایستگاه ۱۲ نامیده می‌شوند. محله‌های دیگری به خاطر وجود منبع‌های آب شبکۀ آب‌رسانی در آن محله‌ها به نام‌های تانکی ۱، تانکی ۲ و غیره خوانده می‌شوند.

محلۀ "انکس" به سبب حضورباشگاه و سینمای سابق کارمندان شرکت نفت چنین نامیده می‌شود. محلۀ الفی، یا به قول آبادانی‌ها، دروازۀ ورود فرهنگ غرب به ایران، به خاطر حضور میدان توزیع مجلات و روزنامه‌های روز دنیا و کتاب‌فروشی‌هاست. دیگر نام‌ها مانند بریم، بوارده، کفیشه و غیره هر کدام داستان خود را دارند.

اما شرکت‌شهرهای نفتی هر کدام به دلیلی شاهد مهاجرت عمدۀ ساکنان‌شان شدند و از مدنیت گذشته‌شان فاصله گرفتند. مسجدسلیمان با بهره‌برداری نادرست از چاه‌ها و کاهش ذخیرۀ نفتی، عدم توفیق حکومت پهلوی در تبدیل این شرکت‌شهر صنعتی به شرکت‌شهر نظامی و بی‌توجهی مسئولان، به فراموشی سپرده شد.

این زوال در آبادان با جنگ و پالایشگاهی که با گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ هنوز به دو سوم تولید پیشین هم نرسیده، مهاجرت مردم به خاطر جنگ‌زدگی و باز هم بی‌توجهی مسئولان رقم خورد.

...و این روزها نام محله‌های قدیمی تنها یادآور خاطرات گذشته‌ است. شاید بتوان گفت صنعت نفت به خاطرات مردم این شهرها کوچ کرده.

 

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوکا صحرایی

شهناز کیکاووسی (افسانه) در سال ۱۳۲۱ در شهر ری تهران به دنیا آمد. به واسطۀ علاقۀ شدید مادرش به موسیقی ایرانی از کودکی دلبستۀ ترنمات موسیقی اصیل شد. می‌گوید: "مادرم صدای خوبی داشت و می‌خواند. وقتی می‌خواند، من هم با او زمزمه می‌کردم."

در سال ۱۳۳۷ در هنرستان شبانۀ موسیقی به مدیریت مرحوم امیرجاهد نزد استاد عبدالله دوامی و سپس زنده‌یاد محمود کریمی به فراگیری آواز و ردیف‌های موسیقی ایرانی پرداخت. افسانه در مورد آن روزها می‌گوید:

"زمانی که برای اولین بار نزد استاد کریمی رفتم، ایشان گفتند: "چیزی بخوان". من دشتی خواندم. گفتند: "این چه بود که خواندی؟" گفتم: "دشتی". گفتند: "از کجا می‌دانی؟" گفتم: "مادر گفته". و به همین ترتیب چند آواز را خواندم و درست پاسخ دادم که ایشان تعجب کردند."

به دنبال آن بود که در سال ۱۳۴۰ توسط استاد محمود کریمی به ادارۀ کل هنرهای زیبا معرفی شد و به استخدام آن درآمد و تا سال ۱۳۵۷ به عنوان خوانندۀ رسمی در وزارت فرهنگ و هنر به فعالیت خود ادامه داد. او در طی این سال‌ها با ارکسترهای مختلفی همکاری کرد. ارکستر منوچهر صادقی، مرحوم مفتاح، پایور و عماد رام. می‌گوید: "من در همۀ ارکسترها می‌خواندم و برایم فرقی نمی‌کرد، چون یک ملودی را که به من می‌دادند، می‌توانستم آن را درست دربیاورم. به نظرم خواننده باید بتواند همه جور بخواند. اما آقای کریمی دوست نداشتند من تصنیف بخوانم و تأکید روی آواز داشتند که فقط آواز بخوانم."

افسانه معتقد است رکن اصلی آواز ایرانی شعر است و اگر آوازخوانی نتواند شعر را با آوازش تلفیق کند، کارش بسیار ضعیف خواهد بود. "همیشه شعری را که می‌خواندم، با تمام وجودم می‌خواندم. چون خودم را جای شاعر هم می‌گذاشتم و شعر را پیش خودم حلاجی می‌کردم تا هدف شاعر را هم درک کنم. باید خواننده با احساس و با تمام وجودش اشعار را بیان کند و بخواند. یادم می‌آید زمانی در محضر آقای رهی معیری شعرهایی از ایشان را با آواز خواندم که ایشان گریه کردند و گفتند: "دقیقاً تو حس کرده‌ای که من چه گفته‌ام."

از سال ۱۳۵۸ و با ممنوع شدن فعالیت خوانندگان زن افسانه نیز به‌ناچار خوانندگی را کنار گذاشت. در همان سال بود که با استاد حسین ملک ازدواج کرد و با تشویق ایشان به تدریس ردیف‌های آوازی در هنرستان موسیقی ملک پرداخت. در سال ۱۳۸۰ پس از درگذشت استاد حسین ملک مدیریت هنرستان را به عهده گرفت و تاکنون  صدها هنرجو در زمینۀ آواز ایرانی تربیت کرده‌است. می‌گوید: "طی این سال‌ها علاوه بر خانم‌ها به آقایان نیز آواز تعلیم داده‌ام، چون مجوز این کار را دارم."

افسانه در زمینۀ نوازندگی نیز با ساز سهتار آشنایی کامل دارد و سال‌ها نزد استاد احمد عبادی و نصرت‌الله ابراهیمی و استاد حسین ملک به فراگیری این ساز پرداخته‌ است.

در گزارش مصور این صفحه به دیدن افسانه کیکاووسی می‌رویم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

میرزا نصرالله خان شیرازی، منشی وزارت امورخارجه از کمی دستمزد خود ناراضی بود. یک روز به نشانه اعتراض به دفتر وزارتی نیامد. وزیر سراغش را گرفت. گفتند: قربان قهر کرده و در خانه نشسته. اهمیتی نداد. حاضران را یک به یک برانداز کرد. چشمش به میرزا نصرالله خان نائینی(۱) افتاد. لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. شانه‌ای بالا انداخت و گفت: آن نصرالله نباشد، این نصرالله باشد. او از فردا منشی دفتر وزارتی است.

لابد که میرزا نصرالله از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید اما بی‌شک نمی‌دانست که در پنجاه سال آینده او و پسرانش، یک بار صدراعظم،  چهار بار رییس‌الوزرا، سه بار رییس مجلس شورای ملی، چهار بار وزیر امورخارجه، هفت بار وزیر عدلیه، دو بار وزیر معارف، سه بار وزیر جنگ، یک بار وزیر تجارت و یک بار وزیر پست و تلگراف خواهند شد.

میرزا نصرالله اهل نائین بود و به یکی از عرفای این شهر به نام میرزا عبدالوهاب نَسَب می‌برد. با این که مزار جدش زیارتگاه بود و خانواده‌اش بین اهالی شهر احترام خاصی داشتند اما در تنگ‌دستی زندگی می‌کرد. ادعیه‌ای را که یکی از خواهرانش به خط نسخ می‌نوشت، به تهران می‌آورد و به درب خانه بزرگان می‌بُرد تا تقدیم کند و به فراخور شأن صاحب‌خانه پولی بگیرد. بعدها در تهران ماندگار و مشغول عریضه‌نویسی برای بی‌سوادان شد. از همین راه به خانه دولتمردان راه پیدا کرد تا این که سر از وزارت امور خارجه درآورد. 

این که او از منشی‌گریِ وزارت امورخارجه تا صدراعظمی مظفرالدین‌شاه در سال ۱۲۸۵چه راهی را طی کرد، داستان درازدامنی است اما چنان که محمد ابراهیم باستانی پاریزی گفته، این پیشرفت را مدیون سه سرمایه بزرگ بود: پشتکار یزدی‌ها، زرنگی اصفهانی‌ها و قناعت و بردباری مردم خور و بیابانک؛ زیرا که نائین جایی است بین این سه ناحیه.

مجموعه عکس
میرزا نصرالله خان علاوه بر قدرت سیاسی و کسب القاب مصباح‌الملک و مشیرالملک و مشیرالدوله، مثل همه دولتمردان آن روزگار، ثروت هنگفتی را دست و پا کرد و البته شایعات زیادی را هم در اطراف خود پدید آورد. اما همه آن‌چه درباره زد و بندهایش گفته‌اند – راست یا دروغ- دست‌کم به دو دلیل در محاق قرار گرفت: یکی این که به عنوان نخستین رییس‌الوزرای مشروطه همراهی زیادی با نمایندگان مجلس شورای ملی و دیگر آزادیخواهان نشان داد و بعد از مرگ مظفرالدین‌شاه حاضر به همکاری با محمدعلی‌شاه مستبد نشد؛ موضوعی که به شایعاتی درباره مرگ ناگهانی او در سال  ۱۲۸۶ خورشیدی دامن زد.

دیگر آن‌که فرزندانش حسن و حسین را به گونه‌ای تربیت کرد که در شمار خوشنام‌ترین رجال سیاسی ایران جای گرفتند و مصدر خدمات بسیار در سیاست و فرهنگ شدند. (علی فرزند دیگر او جوانمرگ شد.) حسن که این گفتار درباره اوست، در نوجوانی برای تحصیل به روسیه رفت. در آن‌جا  ابتدا در مدرسه نظامی ثبت نام کرد و سپس تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد.

بازگویی رویدادهای زندگی شخصی و سیاسی میرزا حسن خان پیرنیا (۱۳۱۴-۱۲۵۲) که مقارن بود با یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های تاریخ ایران، نه چیزی است که بتوان در چند سطر خلاصه کرد اما می‌توان به مرور خطوط کلی آن پرداخت. او در ۲۶ سالگی و در آستانه جنبش مشروطه، مدرسه عالی علوم سیاسی را تأسیس کرد که در هنگامه خرید و فروش مناصب سیاسی و دیپلماتیک، وظیفه تریبت کادرهای زبده برای وزارت امور خارجه را برعهده داشت.

وقتی در سال ۱۲۸۵ فرمان مشروطه صادر شد، حسن و حسین پیرنیا از معدود کسانی بودند که می‌توانستند قانون اساسی مشروطه را به نگارش درآورند – یا به تعبیری قانون اساسی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و بلژیک را متناسب با شرایط ایران ترجمه کنند. بدین سان این دو برادر نقش کلیدی در تدوین قانون اساسی مشروطه و متمم آن داشتند.

حسن که مانند پدرش مشیرالدوله لقب گرفته بود، در سال‌های پس از مشروطه تا روی کار آمدن رضا شاه، با چهار بار ریاست‌الوزرایی ، هفده بار وزارت در کابینه‌های مختلف و پنج دوره نمایندگی مجلس شورای ملی، در قامت یکی از ارکان اصلی دولت‌های مشروطه ظاهر شد و به گونه‌ای رفتار کرد که مورد قبول و احترام همه سیاستمداران روزگار خود بود.

این موقعیت، افزون بر وطن دوستی و پاک‌دستی او مدیون شخصیت مسالمت جو و محافظه کارش بود که در فضای پرتنش و سرشار از کشمکش آن دوران گاه به "نداشتن جرأت و جسارت کافی" تعبیر می‌شد(۲) و گاه با دستاویز "چون ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله" (۳) اسباب هتک حرمتش را فراهم می‌کرد. با این حال، وقتی پای منافع اساسی ملت در میان بود، نه پا پس می‌کشید و نه محافظه‌کاری به خرج می‌داد.

مشیرالدوله در مقام وزیر امور خارجه در برابر قرار داد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس که ایران را به مناطق تحت نفوذ این دو کشور تقسیم می‌کرد، ایستاد و آن را قاطعانه رد کرد. بعدها نیز به عنوان رییس‌الوزرا از پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ که ایران را تحت‌الحمایه انگلستان قرار می‌داد، سرباز زد. آن‌جا هم که خطر تجزیه ایران در کار بود، اگرچه بر مذاکره و مصالحه پای می‌فشرد اما برای بسط  قدرت دولت مرکزی، شدت عمل به خرج می‌داد؛ ولو این که طرف مقابل میرزا کوچک‌خان جنگلی یا شیخ محمد خیابانی باشند و ایستادن در برابرشان به حرف و حدیث‌های بسیار دامن زَنَد. می‌گفت: "من و کابینه وزرای من در مجلس شورای ملی در پیشگاه کلام‌الله مجید قسم یاد کرده‌ایم که اصول مشروطیت را حفظ کنیم. قسم برای این نبود که ملوک‌الطوایفی در این مملکت تأسیس کنیم.... حالا هرچه می‌خواهند، بگویند."(۴)

مشیرالدوله با هفت بار تصدی وزارت عدلیه، در نوسازی تشکیلات قضایی نقش مهمی ایفا کرد. اگرچه دادگستری نوین ایران در دوران سلطنت رضاشاه و به همت علی‌اکبر داور شکل گرفت، اما این مشیرالدوله بود که با نوشتن قانون تشکیلات وزارت عدلیه و قانون اصول محاکمات سنگ بنایش را گذاشت.

با این همه، اوضاع زمانه با اشراف زادگان و تحصیل کردگان دموکرات منشی چون او یار نبود. هرج و مرج سال‌های پس از مشروطه و دخالت دولت‌های بیگانه، شرایطی را فراهم کرد که در فرجام خود به کودتای ۱۲۹۹ و ظهور رضاخان سردارسپه در صحنه سیاسی ایران رسید. مشیرالدوله نه خلق و خوی سیاسی مدرس را داشت که نطق‌های آتشین بکند و توده مذهبی را علیه سردارسپه به میدان بیاورد و نه می‌توانست مثل فروغی و تدین و تیمورتاش اصول قانون اساسی مشروطه را زیر پا بگذارد و در برابر حقوق اساسی ملت، جانب قزاق شصت تیر را بگیرد. رضا خان هم با هوش و ذکاوت مثال زدنی خود، نقطه ضعف او را خوب دریافته بود و می‌دانست که مشیرالدوله با آن تربیت اروپایی و مبادی آداب، توهین به شخصیت خویش را تاب نمی‌آورد. پس غالبا در برابر او از همین در وارد می‌شد.

وقتی در سال ۱۳۰۲ چهارمین و آخرین کابینه مشیرالدوله با کارشکنی‌های رضاخان سردارسپه سقوط کرد و دو سال بعد نیز سلسله قاجار برافتاد، دوران خانه نشینی آغاز شد؛ دورانی که شاید برای سیاست کشور فاجعه‌بار اما برای فرهنگ ایران پربار بود. او در خانه نشست و به تألیف کتاب‌هایی چون "ایران باستانی" و "داستان‌های ایران قدیم" پرداخت. اما سترگ‌ترین کارش تألیف کتاب "ایران باستان" بود که بی‌شک در زمره نخستین پژوهش‌های علمی ایرانیان درباره تاریخ باستانی‌شان جای می‌گیرد. تسلط کامل حسن پیرنیا به زبان‌های روسی، فرانسه و عربی؛ و آشنایی‌اش به زبان انگلیسی و اطلاع نسبی از زبان آلمانی – که در اواخر عمر حاصل شد- بر غنای این کتاب افزوده است.

با این حال، جلد چهارم کتاب ایران باستان که به تاریخ ساسانیان اختصاص داشت، برای بازخوانی به سعید نفیسی سپرده شد و به سبب مرگ پیرنیا در ۲۹ آبان‌ماه ۱۳۱۴ از انتشار بازماند. نفیسی هیچ‌گاه این مجلد را به نام وی منتشر نکرد.

کار بزرگ دیگر حسن پیرنیا، تربیت فرزندی است که نامی بلند در سپهر فرهنگ ایران دارد: داوود پیرنیا، مؤسس کانون وکلای دادگستری ایران و بنیان‌گذار و مدیر برنامه گل‌ها که میراث گرانبهایی را برای موسیقی ایرانی فراهم کرد؛ و این داستانی جداگانه و دراز دامن دارد.

آن‌چه از مشیرالدوله پیرنیا به یادگار مانده، علاوه بر میراث فکری او و اسناد و لوازمی که نزد خانواده‌اش محفوظ است، خانه بسیار مجللی در خیابان لاله‌زار نو، کوچه پیرنیاست که در وانفسای تخریب آثار تاریخی تهران، در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده و به شکل کمابیش قابل قبولی مرمت و حفاظت شده است. خانه پدر او میرزا نصرالله خان نائینی در همسایگی همین خانه قرار دارد اما به رغم قدمت و نفاست بیش‌تر، نه تنها به ثبت ملی نرسیده، بلکه به سرعت رو به نابودی می‌رود. این خانه نفیس در روزهای اخیر از سوی یک نهاد دولتی و با مجوز شهرداری تهران به مزایده گذاشته شد تا در جایش یک مجتمع تجاری و اداری ساخته شود؛ مجتمعی که نه تنها یکی از واپسین یادگارهای مشروطه‌خواهان در تهران را از میان می‌برد، بلکه حریم قانونی خانه میرزاحسن مشیرالدوله به عنوان یک اثر ملی را در هم می‌شکند.

خانه برادرش مؤتمن‌الملک – رییس مجلس شورای ملی – نیز که در اواخر عمر او، یعنی اوایل دهه ۱۳۲۰ ساخته شده و ارزش معماری به مراتب کمتری دارد، در همان کوچه و در دست نوادگان اوست.

اما آرامگاه این دو برادر و پدرشان که هر سه منشأ خدمات بسیار به ایران بودند، چند سال پیش برای توسعه ساختمان امام‌زاده صالح تجریش تخریب شد و اثری از آن نماند. جالب آن که روزنامه دولتی ایران که به این اقدام اعتراض کرد، با شکایت نافرجام تخریب کنندگان روبرو شد و مدیرمسؤولش به دادگاه رفت!

در گزارش مصور این صفحه به خانه مشیرالدوله پیرنیا در خیابان لاله‌زار نو می‌رویم و توضیحات آقای شهرخ پیرنیا، نوه مشیرالدوله و فرزند داوود پیرنیا را درباره آن می‌شنویم. فتوگالری نیز به عکس‌هایی از خاندان پیرنیا و برخی اسناد مرتبط با آنان اختصاص دارد. در توضیحات کنار هر عکس، می‌توانید با زوایای دیگری از پیشینه این خانواده آشنا شوید.  با تشکر از یاری "رضا جهانشاهی"، نوه میرزا حسن خان مشیرالدوله، و همچنین "ایرن پیرنیا"، همسر شهرخ پیرنیا، برای تهیۀ این گزارش.

پی‌نوشت:
۱. در این گفتار شرح زندگی میرزا نصرالله خان نائینی و فرزندش حسن پیرنیا به طور مبتنی بر سه منبع است: رجال ایران، اثر مهدی بامداد؛ مقدمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی بر کتاب ایران باستان پیرنیا و کتاب دولت‌های ایران از میرزا نصرالله خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی.
۲. تعبیری از یحیی دولت‌آبادی
۳. شعری از میرزاده عشقی
۴. نطق مشیرالدوله در مجلس شورای ملی در روز ۱۴ شهریورماه  سال ۱۳۰۰ش.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهدی مرعشی

شصت سال پیش بود شاید که "کیوان مهجور" از کوچه پس‌کوچه‌های اصفهان می‌گذشت تا به سراغ دکۀ نقاشی برود که هر روز نقشی تازه رسم می‌کرد و پشت شیشه می‌گذاشت. هنرمند آن روزها همان‌طور که به تشویق مادر طرح می‌کشید به این فکر می‌کرد که روزی او هم دکه‌ای داشته باشد و نقش‌هایش را با مخاطبانش تقسیم کند. امروز پس از آن همه سال این آرزو به بار نشسته و کیوان مهجور هر روز طرحی تازه می‌زند و اگرچه از شهر و دیار خود دور است و نمی‌تواند در آنجا دکه‌ای داشته باشد، اما شبکۀ اجتماعی فیس‌بوک برای او نقش همان ویترین را دارد که از شیشه‌های آن با مخاطبانش در سرتاسر دنیا ارتباط برقرار می‌کند، و این به بار نشستن همان آرزو است.

طرح‌های او تصویرگر انسان‌هایی است که هنرمند همیشه و در همه‌جا می‌بیندشان و در حافظه ثبتشان می‌کند تا کی در طرحی بنشینند و با بیننده سخن بگویند. آدم‌های طرح‌های او موجوداتی هستند که روی کاغذ جانی تازه پیدا می‌کنند و شناسنامۀ جدیدی برایشان صادر می‌شود. طبیعت و اشیا در کارهای او برداشت ذهنی او از عینیت آن‌ها هستند بی‌آنکه تعلق چندانی به حفظ واقعیت وجودیشان داشته باشد. او چند سالی است که طرح‌هایش را هر شب در صفحۀ فیس‌بوک خود می‌گذارد. طرح‌های کیوان مهجور در فیس‌بوک بدون تاریخ و بدون امضا هستند شاید برای این‌که مخاطب، با برداشت خود هر طرح را از آن خود کند و خود، پای هر طرح تاریخ و امضای خود را بگذارد.

کیوان مهجور در طرح‌هایش از خط فارسی بسیار استفاده می‌کند. خطی که او بر طرح‌هایش می‌نویسد، درواقع گریزی است از معناپذیری. در خوانش خط‌های او مخاطب آزاد است تا هرچه خود می‌خواهد برداشت کند. می‌توان گفت هنرمند هر طرح را به هر مخاطب هدیه می‌کند تا فرایند این ارتباط در مشارکت مخاطب با ارسال‌گر پیام کامل شود و ناخوشایندی هنرمند از انفعال مخاطب، به لذت برداشتی تازه از اثر منتهی شود. خود او طرح‌هایش را به مثابۀ جمله‌ای می‌داند که تمام اجزای طرح، حکم کلمات آن را دارند. این "جمله-طرح‌ها" یا "نقش-نوشته‌ها" در نهایت به شعری می‌انجامد که به تعبیر "عین‌القضات همدانی" آینه‌ای است تا هرکس در آن آینه صورت خود را ببیند و پیام خود را دریافت کند.

مهجور متولد تیرماه ۱۳۲۷ در اصفهان است. در همان سال‌های ابتدایی از مینیاتوریست و نقاش بزرگ اصفهانی "حاج مصورالملکی" آموزش گرفته و با فنون مینیاتور و نقاشی ایرانی آشنا شده است و اعتقادش به این‌که نقاشی ایرانی، تصویرگر مفاهیم ادبی است، او را پس از تحصیلات دبیرستان، در دانشگاه پهلوی شیراز به تحصیل ادبیات فارسی کشانده تا با درک بهتر این مفاهیم، طرح‌هایش را به نقش‌نوشته‌هایی بدل کند که همچون شعر، اجزا را یکی یکی و با ظرافت بر کاغذ می‌نشاند تا حاصل کار همانی باشد که بیننده می‌بیند و درمی‌یابد.

طرح‌های کیوان مهجور در ایران در روزنامۀ آیندگان و فرهنگ زندگی به طور مرتب منتشر می‌شده. او در ایران پایه‌گذار «نشر کتاب آزاد» بوده و قبل از آن در فرهنگسرای نیاوران به مدت چند سال برنامه‌ریز این فرهنگسرا بوده است. مهجور سی سال است که در خارج از ایران و در مونترال کانادا زندگی می‌کند و در این مدت همچنان کار نقاشی و کشیدن طرح‌های خود را به صورت روزانه ادامه داده است. طرح‌های کیوان مهجور تا به حال در بسیاری از کتاب‌های منتشرشده در ایران و خارج از ایران منتشر شده و تا به حال دو نمایشگاه در خارج از کشور و در مونترال برگزار کرده است.

کیوان مهجور در شصت و پنج سالگی از این سی سال غربت علاوه بر نقاشی‌هایش، که استقبال طرفدارانش تا به حال فرصت برگزاری نمایشگاه را به او نداده، سی دفتر پر از طرح دارد، هر سال یک دفتر، پر از آدم‌هایی که مابه‌ازایشان در عالم عین راه می‌روند یا راه‌ رفته‌اند و حدیث رفتنشان در لابه‌لای خطوط مهجور ثبت شده، تا کی ما در این آیینه بازبنگریم و تاریخ و امضای خود را پای آنها بگذاریم.  

در گزارش تصویری این صفحه کیوان مهجور از نقش-نوشته‌ها  و خط-نوشته‌هایش می‌گوید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.