Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران


علی فاضلی

اتوبوس شلوغ است.  تکان و فشار از هر سو بازو های من و او را گهگاه  به هم می کوبد.  دوباره فاصله ای می افتد میانمان و باز این کار تکرار می شود. هر دو ایستاده ایم. یک ساک دستی دارد که میان پاهایش قرار داده .

سرش را آرام کنار گوشم  می آورد: "اینجا ایستگاه سوم است درسته؟"  می گویم "درسته." من و او مثل هم هستیم با این تفاوت که او چشم هایش را روی هم گذاشته. عصای سفیدش را چند تکه کرده به دست می فشارد. نامم را می گویم و می گوید "ابراهیم  هستم، بچه افغانستان."

اندکی با هم از این در و آن در حرف می زنیم و بعد می گوید: "ایستگاه پنجم است دیگر. خدا نگهدار."  پیاده که می شود، همسرش نیز با چشمان بسته او را صدا می زند. هر دو دست هم را می گیرند و باز بازویم می خورد به بازوی کناری و در آخرین پنجره اتوبوس گمشان می کنم .

کور، معیوب، نابینا، روشن دل، اینها نام هایی است که میان افغان ها و ایرانی ها به این افراد داده می شود. با خودم فکر می کنم، اگر این اتوبوس قدمی آن طرف تر، یعنی کنار جوی بزرگ خیابان پارک می کرد، ابراهیم  و امثال او چه طور می توانستند پیاده شوند. او باید چقدر بگردد،  تا مسیری بیابد به سوی پیاده رو؟ چه قدر از فضاهای شهری که در آن زندگی می کنیم، مناسب نابینایان است؟ مثلا  این همه حصار و مانع در اطراف پارک که برای جلوگیری از ورود دوچرخه و موتورسیکلت قرارداده اند، ورود من را به داخل پارک سخت کرده، چه رسد به امثال ابراهیم.

اما تنها نبود فضاهای نامناسب شهری نیست که این قشر از اجتماع را می آزارد.  طبق قانون سه درصد از استخدام های ادارات دولتی مختص معلولین است. اما کمتر در ارگان یا حتا بانکی می توان یک فرد با ویلچر دید، تا چه رسد به نابینایی عصا به دست. آنها می گویند، بزرگترین مشکل ما داشتن کار و شغل است. همین دست فروشی را هم از ما گرفته اند.  برخی  از روی ترحم از ما جنس می خرند. این را در صدایشان می شود دید. ما چیز زیادی نمی خواهیم، به همان اندک سودمان قانعیم.

در جهان نابینایی را به سه دسته تقسیم بندی کرده اند. گروه اول کسانی هستند که هیچ نوری را نمی توانند ببینند و در واقع نابینای مطلق و یا کاملا نابینا هستند. در دسته بندی ورزشی به آانها نابینای B۱ گفته می شود. گروه دوم کسانی هستند که تنها جلوی پایشان را می توانند ببینند. به آنها نیمه بینا یا B۲ می گویند. و در نهایت گروه B۳   که بینایی آنها نسبت به نیمه بینایان مطلوب تر است. گفته می شود که این معلولیت شیک ترین معلولیت ها به لحاظ ظاهری است. 

در مشهد خانواده هایی وجود دارند که زن و مرد هر دو نابینا هستند. بسیاری از این خانواده ها ترجیح می دهند ساعات تفریحشان را باهم بگذرانند. آنها میان هم اصطلاحات جالبی را به کار می برند. مثلا به نابینای کامل "تمام سوز" و به نیمه بینا می گویند که "طرف نیم سوز شده."

 در گزارش تصویری  این صفحه به دیدار خانواده های امید  قاسمی و حسن حسینی می رویم که هر دو تبعه افغانستان هستند و همسران ایرانی اختیار کرده اند و بیشتر با زندگی و دنیای نابینایان آشنا می شویم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

گفتگو با داریوش آشوری در باره زبان و اينترنت

تماس فارسی زبانان با فرهنگ و اندیشه های مغرب زمین، نیاز به فراگیری فلسفه و علوم غربی را در میان ایرانیان دامن زد و ترجمه متون غربی زبان فارسی را دچار تحول کرد. اما به رغم تلاش هایی که از سوی اندیشمندان شده، زبان فارسی هنوز نتوانسته به صورتی مدون و سیستمی پاسخ گوی نیازهای علمی و فلسفی امروز باشد.

به گفته داریوش آشوری "زبان ملی ما، اگر چشمی بینا برای نگریستن به آن داشته باشیم، آینه ای ست که بیش از هر عامل دیگر آشوب ذهنی جامعۀ ایرانی را در برخورد با مدرنیت بازمی تاباند." 

از سوی دیگر، فراگیر شدن اینترنت، دگرگونی های زبان فارسی را شدت بخشیده است. گفته می شود که کاربران زبان فارسی در شبکه جهانی  در رتبه سوم یا چهارم اند، و صدها هزار بلاگ نویس فارسی زبان روز و شب با هم در ارتباط اند و با داد وستد داده ها سرگرم اند.

این گسترش وسیع در فضای مجازی، در محیطی باز و یا خصوصی، به کاربران فرصت می دهد که زبان را آن گونه که می خواهند و یا می توانند، به کار برند. هرج و مرج زبانی، ناهنجاری های املایی و انشایی حتا در تارنماهای خبری، دیگر امری معمول شده است که دهها نمونه می توان آورد.

اگر به کاربرد  نادرست واژگان حساسید و املای نادرست کلمات آزارتان می دهد، بهتر است از بسیاری از تارنگارها (وبلاگ ها) و حتا تارنماها (سایت ها) پرهیز کنید. این هم کار آسانی نیست. زیرا در میان این آشفته بازار زبانی، شما به نو آوری ها و خلاقیت های ذهنی و زبانی بسیار نیز بر می خورید.

فرو ریختن بسیاری از تابوها و تعارف ها در حوزه خصوصی مجازی آغاز شده و کم کم دارد به حوزه عمومی می آید. حتا  پاره ای از این واژگان از حوزه خصوصی به حوزه عمومی راه می یابد و وارد زبان رسمی می شود.

در محیط اینترنتی اکنون می توان شاعران، نویسندگان و شبکه نویسانی را یافت که آفریده های آنها به صورت رسمی هنوز چاپ نشده است.

اینترنت به  گویش های محلی فرصت داده تا زندگی خود را در این فضا ادامه دهند و بسیاری از واژگانی که  زیر فشار زبان رسمی در حال از بین رفتن بوده اند، اکنون در میان وبلاگ نویسانی که گویش های محلی را صورت نوشتاری داده اند و تلفظ  صوتی آن را نیز ثبت کرده اند،  دو باره در حال زنده شدن اند.

داریوش آشوری، اندیشمند ایرانی، کتاب های بسیاری در زبان فارسی و راه های رسیدن به زبانی علمی و فلسفی مدرن فارسی  تألیف کرده است. داریوش رجبیان در گفتگویی که در این صفحه می شنوید، نظر او را در باره تأثیر اینترنت بر زبان جویا شده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
علیرضا مستوفی

در این ماه سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد یا یونسکو سازه های شوشتر را به عنوان میراثی از فرهنگ جهانی به ثبت رسانید. دانشمندان سازه های آبی شوشتر را شاهکارهایی از نبوغ بشری خوانده اند.

چنان که می دانیم ایران سرزمینی است کم آب. بیش از ۸۰ درصد مساحت کشور از دسترسی به آب های سطحی و بارندگی های منظم محروم هستند و سهم بزرگی از بیابان های جهان به ایران تعلق دارد. تنها در بخش های محدودی از کشور مانند سواحل دریای مازندران و برخی کوهپایه های البرز و زاگرس، آب کافی وجود دارد.

دشت خوزستان که در پایین دست کوه های بلند و برف گیر زاگرس جای گرفته و از جنوب به خلیج فارس راه می برد، از جمله معدود مناطق پرآب ایران است و بزرگ ترین رودهای دایمی ایران یعنی کارون، کرخه و دز در این استان جریان دارند.

در مناطقی چون شوش و شوشتر، آبرفت این رودها زمین را مستعد کشاورزی در مقیاس وسیع ساخته است، اما بهره گیری مؤثر از آب مستلزم مهندسی پیچیده ای است که طی هزاران سال در این نواحی شکل گرفته است.

این مهندسی که سرآغاز آن را باید به دوران عیلامی (هزارۀ سوم تا اول پیش از میلاد) نسبت داد، سه وظیفه دارد:  یکم، مهار کارون و جلوگیری از طغیان های مخرب آن؛ دوم، تأمین و توزیع آب برای زمین های کشاورزی به خصوص در سال های کم آبی؛ سوم، بهره گیری از نیروی آب برای صنایع وابسته به کشاورزی.

تأسیسات چند صد ساله و گاه چند هزارساله ای که بقایایش در شوشتر و پیرامون آن به چشم می خورد و نام "سازه های آبی -تاریخی شوشتر" را بر آن نهاده اند، چنین وظیفه ای را طی قرون متمادی برعهده داشته است.

آب فراوان و مهندسی دقیق آن موجب شده بود که شوشتر از آبادترین شهرهای خوزستان باشد. این که برخی مورخان شوشتر را به معنای "خوبتر" گرفته اند، خود نشان آبادانی و رفاهی است که در این ناحیه فراهم  آمده بود.

مقدسی (بر وزن تفرشی) جغرافیدان سده چهارم هجری درباره شوشتر می نویسد: "باغ های اترج (ترنج) و انگور و خرما، شوشتر را از هر طرف در آغوش گرفته اند و در خوزستان شهری مهم تر، مستحکم تر و نیکوتر از آن نیست." و این تازه قرن ها پس از پایان کار ساسانیان بود که شوشتر در روزگارشان به اوج شکوه رسید.

هنوز هم این شهر از مناطق مهم کشاورزی خوزستان است، اما سازه های آبی اش نقشی در صنعت و کشاورزی ندارند.  این سازه ها که تا چند دهه پیش کارکرد خویش را حفظ کرده بودند، با ساختن سد دز و اخیرا سد گتوند (بر وزن مچ بند) به فراموشی سپرده شدند و رو به ویرانی نهادند.

اما آن چه بیش از فراموشی سازه های آبی- تاریخی شوشتر نگران کننده به نظر می رسد، بی توجهی به تجربه هزاران ساله ای است که در ورای آن ها نهفته است.

امروزه سدهای بزرگی در خوزستان ساخته می شوند که گرچه نشان از دانش و مهارت متخصصان ایرانی در بخش آب و نیرو دارند، اما چنین می نماید که یکسره به تجربه دنیای صنعتی در ساخت سدهای بزرگ چشم دوخته اند و از تجربه های بومی بهره چندانی نبرده اند.

این سدها به رغم مهار و ذخیره آب و تولید انرژی برق - آبی، عوارضی را بر محیط زیست وارد می سازند که بالا رفتن میزان تبخیر، شوری آب، به زیرآب رفتن مراتع و جنگل ها و تهدید پناهگاه حیات وحش از جمله آن هاست. به بیان دیگر، این سدها با عمر مفید کمتر از صد سال، عوارضی را بر طبیعت وارد می سازند که یا جبران ناپذیراند یا جبرانشان صدها و بلکه هزاران سال وقت لازم دارد.

این در حالی است که مهندسی بومی آب در ایران چه در شکل بند، پل - بند، سد و کانال (مثل شوشتر) و چه به صورت قنات (مثل مناطق کویری) بیش ترین سازگاری را با محیط زیست دارد و هرگز به آن آسیب نرسانده است.

سخن از این نیست که در دنیای پیشرفته امروز به همان روش های کهن روی آوریم و از دستاوردهای جهان صنعتی دست بشوییم، بلکه مقصود بهره گیری از بنیان های الگوی تاریخی مهندسی آب در ایران است که  بر سازگاری و همگامی با طبیعت استوار است و کارآمدی خود را طی هزاران سال به منصه ظهور رسانده است. سازه های آبی - تاریخی شوشتر چنین الگویی را فراروی ما قرار می دهند.

گزارش مصور این صفحه نگاه کوتاهی دارد به بخشی از سازه های آبی-تاریخی شوشتر.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

کارت پستال اولین بار در ۱۸۶۹ میلادی در کشور اتریش عرضه شد. در انگلستان از سال ۱۸۷۰ میلادی و در سوئیس، لوگزامبورگ و ایتالیا از ۱۸۷۴ میلادی از کارت پستال استفاده شد.

پیشرفت کار عکس برداری موجب شد که تصویرهای مختلفی روی کارت پستال ها پدیدار شود واز آن زمان بود که جمع آوری کارت پستال های عکس دار در بین مردم بسیار شایع شد و اوج آن در ۱۹۰۴ میلادی بود که به طور متوسط شانزده میلیون کارت پستال در هر هفته از پست خانه ها می گذشت. به غیر از آن، میلیون ها کارت پستال استفاده نشده و نو، توسط مردم جمع آوری می شد و تقریبا در تمام خانه ها کلکسیونی از کارت پستال وجود داشت.

آشنایی مردم ایران با کارت پستال از نیمه دوم قرن سیزدهم آغاز شد. ایرانیانی که به خارج سفر کرده بودند برای دوستان و نزدیکان خویش از اروپا کارت پستال می فرستادند. حتی برخی از رجال و سلاطین قاجار نیزدر مراسلات و نامه نگاری به ایران از کارت پستال بهره می بردند.

بعضی از کارت پستال ها به صورت ورقه های پستی به کار می رفته و تمبر پستی با تصویر ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار روی آن ها چاپ شده است.

اصولا کارت پستال ها از لحاظ زیبایی و به خصوص از نظر توجه مردم نسبت به بعضی از شخصیت های تاریخی، رجال روزگار و وقایع مهمی چون مشروطه خواهی حائز اهمیت هستند. برخی از روحانیون و رجال دوره مشروطه تصاویرشان مکرر بر روی کارت پستال ها به چاپ رسیده است.

جمع آوری کارت پستال در ایران مانند سایر کشورها طرفداران بسیاری دارد. ناصرالدین حسن زاده از آن جمله است. او حدود ۲۰ سال است که جمع آوری اسناد، اعلان ها، کارت پستال ها و عکس های تاریخی را با اشتیاق فراوان دنبال می کند.

امروزه مجموعه اسناد او توجه بسیاری از اساتید را به خود جلب نموده است. او می گوید:" مجموعه من شامل کارت پستال های دوران مشروطه، اعلان های دوران قاجار و مشروطه، دست نوشته های مختلف از نویسندگان و علما و شاعران معروف مانند دکتر شریعتی، جلال آل احمد، پروین اعتصامی، سهراب سپهری، عارف قزوینی، فروغ فرخزاد و دیگران است."

آقای حسن زاده حدود ۲۰ سال پیش اولین و مهمترین مجموعه ای که خریداری نمود مربوط به علی پاشا صالح استاد دانشگاه تهران بود که مجموعه ی بی نظیری از سفرنامه های خارجی و داخلی ایران را شامل می شد و یا چندین سال بعد تعدادی از دست نوشته های علی اکبر داور وزیر عدلیه ی پهلوی اول را و نیز همچنین کارت پستال های بسیاری که مربوط به دوران مختلف ایران است.

قدیمی ترین سندی که آقای حسن زاده  در اختیار دارد مربوط به مصالحه نامه خرید و فروش زمین متعلق به دوران صفویه به تاریخ ۱۰۱۶ ه . ق است. تا کنون ۳ نمایشگاه از کارت پستال ها در موزه عکاسخانه شهر برگزار کرده   و مقداری اسناد و اعلامیه هم به موزه مشروطیت تبریز اهداء کرده است.

آقای حسن زاده می گوید که در هر حال "این اسناد و مدارک مربوط به فرهنگ و هنر مردم ایران است و همواره منتظرم مسئولان امر مرا یاری کنند تا با نمایش آن ها در نمایشگاه های مختلف خستگی جمع آوری این مجموعه تبدیل به شوق دیدار مردم گردد."

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 

انبوه مردم با سر دادن شعارهای بلند، عرض و طول يکی از خيابان های تهران را پر کرده اند. تصوير شفاف، اما لرزان که از فراز يک ساختمان مشرف به خيابان فيلم برداری شده است.

در صحنه ای ديگر از روزی ديگر، از درون ازدحام معترض، دست هايی بلند می شوند و به ضرب و جرح افرادی می پردازند که تا آن لحظه همگام و همراهشان بودند. بی درنگ افراد نظامی با باتون های خود به کمک شبه نظاميان شخصی پوش می شتابند و زير فرياد امداد و وحشت زنان ازدحام را متفرق می کنند. تظاهرکنده ای سنگی را به سوی یکی از نیروهای ویژه که می دود پرتاب می کند. تصويرها، ثابت نيست و همراه با جمعيت می دود. فيلم بردار، يکی از معترضان است که با استفاده از تلفن همراهش اين لحظه را ضبط، و از طريق تارنمای ويدئويی يوتيوب دسترس جهانيان کرده است.

انتخابات رياست جمهوری در ايران و رويدادهای متعاقب آن نقش رسانه های ديجيتالی را که محتوای آن را شهروندان تهيه می کنند، برجسته تر کرده است. در حالی که رسانه های رسمی از پخش و انتشار کامل مطالب مربوط به رويدادهای اخير در ايران پرهيز می کنند، جای خالی آن را نوشته ها و نوارهای ويدئويی و عکس های شهروندان در تارنماهايی چون يوتيوب و فيس بوک و تويتر و فليکر و دنباله و بالاترين پر می کند.

اکنون يک شهروند عادی، گذشته از شرکت در گفتگوهای دو سویه، با يک تلفن سيار دوربين دار، می تواند محتوايی رسانه ای توليد کند که حتا خبرنگاران حرفه ای از تهيه آن عاجز اند. تبلور ژورناليسم شهروندی ايران را امروزه در بيشتر رسانه های جهانی می توان ديد و شبکه های تلويزيونی مطرح جهان هم آن عکس ها و فيلم ها و توضيحات سازندگانشان را به کار می برند.

تمايل به پوشش خبری رويدادها توسط شهروندان عادی زمانی بيش از پيش بروز کرده است که احساس می شود راه های دسترسی به اخبار از طريق مجاری متعارف محدود تر شده است. مسدود يا محدود کردن دسترسی به تارنماهای مخالفان سيل مخاطبان را به سوی يوتيوب و فيس بوک روانه کرد. ممانعت از دسترسی به آن تارنماها هم صفحات ويژه ای را در پايگاه های تصويری فليکر و پيکاسو ايجاد کرد.

و همين گونه نيروی فرار و سيال روزنامه نگاری شهروندی در فضای مجازی از موانعی که در برابرش ايجاد می شود، به سادگی درمی رود و مفر و مأمن تازه ای پيدا می کند. در جامعه بسته ای که گفته می شود حدود يک سوم جمعيتش به اينترنت دسترسی دارند، رسانه های مردمی خود به خود به رقيبی جدی برای رسانه های رسمی تبديل می شوند. 

در اين راستا از تلفن همراه استفاده فراوان صورت می گيرد. در کنار تهيه فيلم و عکس، دارندگان اين تلفن ها با ارسال پيامک ها در پخش خبرهايی می کوشند که در رسانه های رسمی منتشر نمی شود. بستن سرويس ارسال پيامک ها دوباره "شهروند-روزنامه نگار" ها را به سوی رايانه هايشان سوق می دهد و بر شمار تارنگار يا وبلاگ ها افزوده می شود و اخبار مردم محور از اين راه اشاعه می شود.

تويتر و بالاترين و فيس بوک و دنباله برای توزيع خبرها و پيوندها به مطالب مختلف خبری و تحليلی هم موثر بوده است. تنها اشکال اين تارنماها شايد موثق نبودن برخی از خبرهای منتشره است که به اشتباه يا با هدف، توسط کاربرانی جداگانه روی شبکه می رود. اما اين تارنماها به کاربران امکان می دهند که در باره مطالب اظهار نظر و بحث کنند و از اين راه اعتبار مطلب را به چالش بکشند يا آن را تصحيح کنند.

ضمنا، اين تارنماها در دوره کارزار انتخاباتی به يکی از پايگاه های تبليغاتی نامزدها تبديل شده بودند و تا کنون برخی از چهره های سياسی ايران صفحات خود را در تويتر و فيس بوک به روز می کنند و اخبار مربوطه را از زاويه ديد خود تشريح می کنند.

ويکی پديا هم که يک دانشنامه اينترنتی است و از سوی کاربران تحرير و تصحيح می شود، صفحات تازه ای را به رويدادهای اخير اختصاص داده که در حال کامل تر شدن است.

سی سال پيش، نشريه، نوار ضبط صوت و خط تلفن تنها رسانه های "مردم محور" محسوب می شدند و اطلاعات غير رسمی غالبا از طريق همين رسانه ها پخش می شد. اما اکنون اينترنت به هر کسی اين امکان را داده است که "شهروند – روزنامه نگار" باشد و در اشاعه اخبار و اطلاعات سهم بگيرد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ساجده شریفی

این روزها روزنامه ها تب دارند. نیامده یا دولت تعطیلشان می کند یا خودشان تاب نمی آورند و به میانه راه نرسیده کرکره شان را می کشند پایین. خیلی از روزنامه ها، از دوم خرداد به بعد، سنت در حال فراموشی طنز مطبوعاتی را دوباره زنده کردند. اگرچه بحث های زیادی درباره ماهیت آن بود و کماکان ادامه دارد.

یکی از این طنزنویسان علی میر فتاح است که با روزنامه "مهر" ، شکل متفاوتی از طنز گل آقایی را به مطبوعات آورد. عده ای نام آن را طنز تلخ گذاشتند. در واپسین سال های دهه هفتاد آن دسته طنزنویسان محبوبیت یافتند که  ناگهان یک جریان یا گروه سیاسی را به توپ می بستند و از باقی فارغ می شدند.

در این دوره طنز(موسوم به) گل آقایی که از مفاهیم فقر و بیکاری و وام و ... می نوشت و نیز طنز زندگی روزمره مربوط به میرفتاح و حلقه مهر چندان بازاری نداشت. سال های سیاسی ایران که از تب گردن کشی و جنگ های تند دسته ای افتاد، میرفتاح با ستونی به نام "کرگردن نامه" در روزنامه شرق کارش را پس از سال ها از سرگرفت.

اگرچه این ستون (روایت قلندران پیژامه پوش دور بساط چای اعلای سناتوری) بسیار طرفدار داشت اما به همان اندازه نقد و مخالفت بر این نوع نوشتار به نام طنز بود و یک بار هم، سبب تعطیلی روزنامه شد.

کتاب "قلندران پیژامه پوش" اثر همین نویسنده، در سال ۱۳۸۷ خورشیدی توسط نشر افق تجدید چاپ شده است. میرفتاح در این باره می گوید: من خیلی نثر ایرج پزشکزاد را دوست داشتم و تصمیم گرفتم در قلندران پیژامه پوش، از روی "آسمان و ریسمان" ایشان مشقی بکنم. کم کم کارآکترها جان رفتند و حلقه قلندران جدی شد.

علی میرفتاح، دوازده مهر ۱۳۴۶، در شهرری به دنیا آمد. از کودکی، به واسطه پدرش که معلمی اهل کتاب و ادبیات بود؛ به مطالعه و نوشتن خو گرفت: کتاب خواندن و نوشتن و نقاشی، عادات دوران نوجوانی من بود. تنها کاری که نمی کردم همان درس های مدرسه بود. پدرم به ما می گفت: پیش از کتاب خواندن، آدم نمی تواند بفهمد در دنیا چه خبر است. مثل آدم زکامی که راه نفسش بند آمده باشد. مطالعه کار همان قطره بینی را می کند.

او مانند بسیاری از نوجوانان ایرانی دهه شصت، راهی جبهه شد و در بخش فرهنگی-تبلیغاتی بسیج فعالیت می کرد:

من به واسطه نقاشی جذب فعالیت ها پروپوگاندای انقلابی شدم و برای همین هم به جبهه رفتم. دوره انقلاب کشور به هم ریخته بود. مثل غربیل همه چیز بالا و پایین می رفت.  در این شرایط شما کافی ست بگویید من بلدم به خط خوش شعار بنویسم یا خوب روی دیوار نقاشی کنم. بعد به راحتی می توانی بروی کار کنی. حالا اگر در شرایط آرامی بخواهی همان کارها را بکنی باید زحمت زیادی بکشی. امتحان بدهی. گزینش بشوی و خودت را ثابت کنی. من در همین شرایط بحرانی که اوضاع درست کرده بود توانستم در سن نوجوانی نقاشی را شروع کنم.

پس از پایان دوران متوسطه، به "دانشگاه هنر" رفت تا نقاشی را آکادمیک بیاموزد: اول بحث پروپوگاندا بود. یعنی می خواستم برای جنگ، انقلاب و مفاهیمی که به آن ها معتقد بودم نقاشی بکشم. اما وقتی آدم عمیق شود، تاریخ هنر بخواند، آثار نقاشان بزرگ را ببیند، با مفهوم دیگری از هنر آشنا می شود. من فهمیدم نام کاری که من می کنم نقاشی نیست و جذب مفهومی از هنر شدم که دیگر روی دیوارهای شهر امکان ارائه اش نبود.

در دانشگاه او به گرافیک علاقه مند می شود و نخستین کار مطبوعاتی اش هم، کار گرافیک مجله "بیان" بود. تا سال ها بعد هم همواره در کنار نوشتن، بخشی از درآمدش از راه طراحی، گرافیک و نقاشی بوده است:

من کماکان کار گرافیک می کنم. بیشتر پوستر سازی برای فیلم اما شرایط کار الان خیلی بد شده است چون زیباشناسی کامپیوتر بر زیباشناسی گرافیک غلبه دارد. سطح سلیقه خیلی پایین آمده که من پیش بینی خوبی برایش ندارم. یعنی خیلی سخت سفارش دهنده ها فرق کار خوب و بد را می فهمند.

حالا دو دهه از فعالیت مطبوعاتی میرفتاح می گذرد و او سردبیری مجلاتی مانند "فصلنامه سوره" و "هفته نامه مهر" را در کارنامه اش دارد. میرفتاح در زندگی روزمره اش اصلا آدم شوخ طبعی نیست و بیش از آنکه یک روزنامه نگار باشد، مرد نوشتن و ادبیات است. او در رونق یا رکود بازارش به هر حال به همان شیوه نوشتن همیشگی اش اصرار دارد. نثر فاخر اما متواضع، سوژه های روزمره اما مهم.

منتقدین این سبک، او و مشابهانش را به جزیره های  روشنفکری جدا افتاده از جامعه تشبیه کرده اند که گاهی قلمشان از رسالت اجتماعی یک نویسنده دور می شود. خودش در این باره می گوید: توی مملکت ما هنوز سر واژه روشنفکر دعواست و توافقی درباره مفهوم آن وجود ندارد.

تا این که از یک جایی به بعد این واژه تبدیل به فحش شد. به قول سارتر روشنفکر کسی ست که در کارهایی که به او مربوط نیست دخالت می کند. از این نظر من هم در خیلی کارهایی که به من مربوط نیست دخالت می کنم. اما معتقد نیستم که روشنفکر رسالتی دارد. اصلا هیچ کس رسالتی ندارد.

رسالت به این معناست که جبرئیلی به پیامبری می گوید تو این کار را بکن. جبرئیلی به من حرفی نزده است. به هیچ کس دیگری هم حرفی نزده است. ما یک سری وظایف اجتماعی داریم که باید سعی کنیم آن ها را به بهترین شیوه انجام دهیم. همچنان که یک دندانپزشک برای احراز پست دندانپزشکی باید مقدماتی را بگذراند، روشنفکر هم باید چیزهایی داشته باشد. اما الان کسانی در این پست هستند که این مقدمات را ندارند.

این روزها "قصه های زن و شوهری"، اثر دیگری از علی میرفتاح در نوبت انتشار است. همچنین، او مشغول آماده کردن کتاب دیگری با عنوان "گزارش های مرگ " است که این جا بخشی از قسمت یازدهم آن را  می توانید با صدای خود نویسنده بشنوید.

این گزارش تصویری، به بهانه کتاب "قلندران پیژامه پوش"، مروری کوتاه دارد بر زندگی، فعالیت ها و نظرات علی میرفتاح.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

انور خامه ای متفکر، مورخ و روزنامه نگاری است که با سیاست آغاز کرد اما در سیاست نماند، هرچند هنوز او را یک مرد سیاسی می شناسند. چه او را روزنامه نگار بشناسیم یا روشنفکر یا سیاستگر، خامه ای به عنوان شخصیتی پاک و بی آلایش شناخته شده که هیچگاه بین گفتار و کردارش فاصله نیفتاده است.

بی تردید او از صادق ترین شاهدان تاریخ سیاسی هفت دهه اخیر ایران است. او در سال ۱۲۹۵خورشیدی زاده شد، اما زندگی سیاسی اش در سالهای نیمۀ دهۀ دوم  قرن حاضر خورشیدی آغاز شد، زمانی که در دورۀ دانشجویی به گروه ۵۳ نفر پیوست. در مدرسه شاگرد دکتر تقی ارانی بود، در سیاست هم شاگرد او شد. به زندان افتاد و بعد از شش سال با برهم خوردن حکومت رضاشاه آزاد شد. سپس با دیگر همفکرانش حزب توده را بنیاد گذاشت اما چندی بعد این خود او بود که فکر انشعاب را درانداخت و سرانجام با تنی چند از همگنانش انشعاب را عملی کرد.

از جمله نادر کمونیست هایی بود که با طرز عمل استالینیستی کنار نیامد و گویا تنها کسی است از گروه ۵۳ نفر که زنده و حی و حاضر است و خود سندی است برای تاریخ هفتاد ساله اخیر ایران. از کمونیست های قدیمی که بعدها راه بازگشت در پیش گرفتند شاید تنها یکی به قامت او بتوان یافت که عنایت الله رضا، محقق و نویسنده، باشد. او نیز در اواخر دهۀ هشتاد زندگی به سر می برد.
از صاحب قلمان۵۳ نفر نیز یز انور خامه ای تنها کسی است که باقی است. بزرگ علوی و احسان طبری سالهاست به قول بیهقی "گذشته شده اند و بر اثر ایشان می بباید رفت".  در روزنامه نگاری نیز گویا قدیمی ترین روزنامه نگار زنده ایران باشد. چرا که از سال های بیست  تا کنون قلم زده است و همچنان می زند. یعنی چیزی حدود هفتاد سال از عمر نود و سه ساله و پربار خود. 
آثارش مانند "از انشعاب تا کودتا"، "اقتصاد بدون نفت" و "چهار چهره" که در آن از یادها و خاطرات خود با نیما و هدایت و عبدالحسین نوشین و ذبیح بهروز می گوید، نشان دهندۀ تنوع و گستردگی زمینۀ کار و نوشتن اوست.  اما روزنامه نگاری او به یقین امری جدی تر از پدید آوردن آثارش بوده است.

سالها در روزنامه مردم و مجله دنیا قلم زده، سردبیر روزنامه رهبر ارگان حزب توده بوده، پس از مدتی روزنامه "جهان ما" و "حجار" را منتشر کرده، پس از آن سال ها عضو و دبیر تحریری روزنامۀ اطلاعات بوده است. چندی سردبیری اطلاعات هفتگی را بر عهده داشته و در دهۀ ۵۰ مدتی در روزنامه آیندگان قلم زده است.

در این روزنامه حتا در سرویس اقتصادی کار می کرد، چرا که اقتصاد دان است و دکترای خود را در رشته اقتصاد از سویس دریافت کرده است. پس از انقلاب هم شاید او تنها کسی از میان قدیمی های نسل اول و بازماندگان دهۀ بیست باشد که قلم را رها نکرده و همچنان به حرفۀ خود ادامه داده است.

در بیشتر روزنامه ها و مجلات پس از انقلاب نوشته ها و گفتار او به صورت مصاحبه چاپ شده است.  در تمام سالهایی که محمد حیدری سردبیر مجله گزارش بود، خامه ای عضو تحریری موظف و مرتب آن مجله بود.  پس از استعفای حیدری از مجله گزارش انورخامه ای هم آن مجله را ترک کرد. از آن پس به صورت پراکنده در مطبوعات کشور و این اواخر بیشتر در ماهنامۀ بخارا قلم زده است.

روزنامه نگاری است که بازنشستگی نمی شناسد و با آنکه از سال های بعد از انقلاب در کرج ساکن شده و رفت و آمد به تهران برایش دشوار بوده است اما هیچگاه قلم برای او آسایش نگذاشته است.


Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فرشید سامانی

مجموعه عکس
معلوم نیست چرا اغلب ایرانیان عادت دارند، آغاز تاریخ و تمدن خود را به برآمدن هخامنشیان نسبت دهند. دوران هخامنشی -۵۵۹ تا ۳۳۱ پیش از میلاد- اگرچه فرازی درخشان در تاریخ ایران باستان و بلکه جهان باستان است، اما سرآغاز تاریخ ایران نیست.

حتی اگر ملاک را بنیاد سلسله های آریایی بدانیم، این مادها بودند که قبل از هخامنشیان دست به تأسیس دولت زدند؛ و قرن ها قبل از مادها نیز تمدن های درخشانی همچون تمدن "عیلام" در این سرزمین پایه و مایه داشتند.

عیلامیان که از نژاد "زاگرو- عیلامی" بودند، در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد وارد دوران شهرنشینی شدند. دین شان مانند بسیاری دیگر از اقوام باستانی، مبتنی بر پرستش ارباب انواع بود. در نظر آن ها جهان آفریده رب النوع مؤنثی بود که با یک رب النوع مذکر ازدواج کرده بود و نه تنها همسر او بلکه مادرش نیز به حساب می آمد. به همین دلیل، نسب عیلامیان از طریق مادر منتقل می شد.

آنها  در ۲۷۰۰ پیش از میلاد  موفق به تأسیس سلسله حکومتی به مرکزیت شوش شدند و دولتی را شکل دادند که به شکل فدراتیو اداره می شد. ایالت های عیلام مستقل از دولت مرکزی بودند، اما حدود استقلالشان بسته به ضعف یا قدرت دولت مرکزی کم و زیاد می شد.

هسته اصلی کشور عیلام شامل خوزستان، لرستان، پشتکوه (استان ایلام کنونی) و کوه های بختیاری بود و دایره نفوذش در اوج قدرت تا مرکز ایران پیش می رفت.

عیلام همسایگان متمدنی داشت و طی چند هزار سال بده و بستان فرهنگی با ایشان بر غنای تمدن خویش افزود. نخستین همسایگانش، آکد و آشور بودند که گاه از در سلطه بر عیلام وارد می شدند و قدرت سیاسی اش را محدود می کردند. بعدها این دو درهم آمیختند و تمدن بابل را شکل دادند.

رابطه عیلام و بابل همیشه مسالمت آمیز نبود و بارها بینشان جنگ درگرفت. ابتدا عیلام بر بابل چیره گشت و به چنان قدرتی رسید که نام شاهانش به تورات راه یافت اما بعدتر "نبوکدنصر" یا همان بخت النصر معروف، عیلام را شکست داد و تحت سلطه بابل درآورد.

مدتی بعد بابل به دست دولت آشور برافتاد و آشور و عیلام با یکدیگر همسایه شدند. این، سرآغاز نگون بختی عیلامیان بود. پس از چند رشته جنگ بی حاصل، آشور بانی پال به خاک عیلام حمله برد و ضمن غارت معابد و خزاین ثروتمند عیلام، خاکش را به توبره کشید.

بدین سان دولت عیلام در ۶۴۰ پیش از میلاد برافتاد. بخش جنوبی آن به مرکزیت شوش ضمیمه قلمرو آشور شد و بخش های شمالی به پارس ها رسید. ۸۰ سال بعد، پارس ها سلسله هخامنشی را بنیان نهادند و پایتخت زمستانی خود- شوش- را بر بقایای تمدن عیلام بنا کردند.

عیلامیان گرچه در زوایای تاریک تاریخ گم شدند، لیکن میراثی را از خود برجای نهادند که رد پایش را می توان تا دوران ساسانی (سده سوم تا هفتم میلادی) در فرهنگ و تمدن ایران باستان به روشنی تعقیب کرد.

تمدن آنان تا حدود هفتاد سال پیش که کاوش های باستان شناسی در جنوب و جنوب غرب ایران آغاز شد، ناشناخته بود. اما به زودی آثار شگرفی از دل خاک بیرون آمد و تصویری از یک تمدن بسیار پیشرفته را پیش چشم انسان معاصر قرار داد.

سرآمد این آثار زیگورات چغازنبیل بود. ابعاد  این معبد عیلامی با ۳۳۰۰ سال عمر، حتی در قیاس با معماری جهان امروز، بسیار بزرگ است و این بزرگی با در نظر گرفتن امکانات محدود بشر در ۳۳ قرن پیش، حیرت بیننده را فزونی می بخشد.

گزارش مصور این صفحه به معرفی این اثر تاریخی می پردازد. اثری که شاید بتوان آن را به سبب بزرگی و دیرینگی اش "مادر معابد ایران" لقب داد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

مهتاج رسولی

انتخابات کنونی ایران این فرصت را پیش می آورد که به شیوه های دگرگونی در نیم قرن اخیر نگاهی دوباره بیفکنیم. به نظر می رسد که خشونت های تغییر انقلابی، مبارزۀ مسالمت آمیز را در ذهن جمعی ایرانیان جایگزین مبارزۀ خشونت آمیز کرده باشد.

تا انقلاب اسلامی، مخالفان حکومت، بویژه جوانان با کمترین برخورد با حکومت، بدل به چریک هایی می شدند که جز راه خون ریزی و کشتن و کشته شدن، شیوه ای برای دگرگونی نمی شناختند. اما امروزه به نظر می رسد این ذهنیت، چه به صورت جمعی و چه فردی، تغییر کرده است.

مشروطه که مهمترین اقدام ایرانیان در راه دمکراسی بود، اساسا انقلاب خونینی نبود. اما میراث خونینی داشت که بعدها با پیدایش گروههای سوسیالیستی و انقلابی خونین تر هم شد. شاعران که آن زمان سخنگویان فکری جامعه بودند شکست مشروطه را مرده ریگ وجه مسالمت آمیز آن می پنداشتند و برای پیروزی های بعدی از "عید خون" و "جنگ صنفی" می گفتند.

این نگرش تا زمان انقلاب اسلامی ادامه یافت و شاعری مانند خسرو گلسرخی که خود احساسات تند انقلابیگری داشت، در شعر خود، مردم جنوب شهر را به سوی شمال شهر روانه می کرد: "مردم از آن سوی توپخانه بدین سوی سرریز  می کنند"، تا کاخ ثروتمندان را با خاک یکسان کنند. ولی اکنون به نظر می رسد درونمایه بحث ها، تغییر کرده و تمام مباحثات حول محورهایی مانند دمکراسی و حقوق بشر می گردد.

امتیازاتی که به دست آوردنشان، اساسا راه به شیوه های خشونت آمیز نمی دهد و چون حرف تغییر قدرت و تغییر رژیم در آنها نیست، مطرح کردنشان هم حالت تابو ندارد و علنی و آشکار صورت می گیرد.

در سال های ۴۰ گروههای چریکی – از هر نوع، از چپ سوسیالیستی گرفته تا چپ اسلامی - از زمانی که سر برآوردند تا زمان انقلاب، پیوسته نیرومندتر و متعددتر شدند. زمینۀ اجتماعی پیدایش آنها هم همواره در حال گسترش بود.

اما همین گروه ها پس از انقلاب یا فروپاشیدند، یا تغییر شکل دادند، یا دست به انحلال خود زدند و یا اگر ماندند زمینه های اجتماعی رشد خود را از دست دادند و ناگزیر جغرافیای خود را تغییر دادند و سر از کشورهای دیگر درآوردند. آن دسته از گروه های زیر زمینی هم که در پاره ای مناطق شگل گرفته اند، در واقع زمینه های اجتماعی لازم را به دست نمی آورند.

در همان دهه ها، داعیۀ گروه های سیاسی، داعیۀ قدرت و تغییرات ناگهانی و انفجار آمیز بود. از صفر به صد حرکت می کردند. اما اکنون گروه های سیاسی به چیزهای بسیار کوچک تری دل خوش کرده اند؛ آزادی مطبوعات، لغو سانسور، آزادی اجتماعات، آزادی فریاد کردن در خیابان علیه حکومت و علیه مخالفانشان و از این قبیل، که به نظر می رسد دست یافتنی تر باشد و همان هدف های داعیه داران قدرت و سیاست را بر می آورد.

در آن دهه ها مباجثی مانند انتخابات اساسا امری جدی به حساب نمی آمدند. آدم ها یا منفعلانه به تماشا می نشستند و یا اگر خود را وارد بازی می کردند، از آن نمد کلاهی برای خود می خواستند. الگوی ادبیاتی این نوع فعال انتخاباتی را در شخصیت دائی جان در "از روزگار رفته حکایت" ابراهیم گلستان و خیلی جاهای دیگر می توان یافت.

اما در سال های اخیر، انتخابات به امری جدی بدل شده است. همه به میدان انتخابات می آیند یا دست کم آنقدر به آن نزدیک می شوند که بحث های مربوط به انتخابات، شکلی عمومی و پرجوش به خود می گیرد. بیشتر افراد و آحاد از انفعال به درآمده اند و مشارکت وسیع، انتخابات را در صحنۀ سیاسی ایران مانند هر جای دیگر جهان پرشور می کند. 

از میان انواع انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری در ایران تازگی دارد و مربوط به دوران بعد از انقلاب است. بنابراین رقابت نامزدهای انتخاباتی نیز امری تازه و نو به حساب می آید. نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری – با همۀ قدرت اندکی که رییس جمهور در قانون اساسی دارد – امسال چنان مناظره های بی پرده و افشاگرانه ای داشته اند که سرآغاز راهی نو برای اصلاح امور به حساب می آید. زیرا که پیایندها و پس لرزه های چنین مطالب افشاگرانه ای نمی تواند جز اصلاح امور باشد.

هیچ فرقی هم نخواهد کرد که چه کسی به قدرت برسد. مهمتر اینکه این مناظره ها از رادیو و تلویزیون و رسانه های دیگر پخش شده و میلیون ها تن در جریان آنها قرار گرفته اند. روزنامه ها که بطور معمول و در مواقع عادی، آزادی لازم را برای بیان اعتراضات ندارند، در این زمان آزادی خود را به دست آورده، هرچه دل تنگشان خواسته می نویسند. 

در انتخابات امسال، گروه های رقیب، به انتقادهای چندان شدیدی روی آورده و می آورند و چنان بی محابا پتۀ یکدیگر را روی آب می اندازند که تصور نمی رود در طول تاریخ ایران سابقه داشته باشد. این رویارویی های انتخاباتی و انتقادهای شدید از وضعیت، به مردم فرصت می دهد تا علاوه بر اینکه دود دل خود را خالی کنند، به جدی بودن مبارزه و تأثیرگذاری خود در امر انتخاب باورمند شوند. طبعا چنین باوری وقتی جمعی باشد، راه به راه های رادیکال و خونین و خشونت آمیز پیشین نمی دهد.

به لحاظ تاریخی شاید بتوان وضع موجود را از یک طرف با سال های پیش از کودتای ۱۲۹۹ که آشفتگی کامل بر صحنۀ سیاسی ایران حکمفرما بود، یا سال های دهۀ بیست که باز هم هرج و مرج کامل حکم می راند (شگفت آنکه از این هرج و مرج به نام آزادی یاد می کنند)، مقایسه کرد و از سوی دیگر با سال های قبل از مشروطه. سال های پیش از مشروطه برای اینکه بیشتر مشروطه خواهان از درون همان مقامات درباری برآمده بودند، درست مانند اصلاح طلبان که از درون نظام موجود سر برآورده اند.

یک وجه تاریخی دیگر ایران را با حدود چهل سال پیش کشور همسایه - ترکیه - همانند می کند. اساسا در تاریخ معاصر روشنفکران ایرانی، از روش های کشور همسایه خود بسیار الگو برداری کرده اند ولی در این دورۀ خاص مشابهت زیادتری بین آنان مشاهده می شود. حدود سی و پنج تا چهل سال پیش، انتخابات در ترکیه به امری جدی بدل شد.

در آن زمان (حوالی ۱۹۷۰) حزب عدالت سلیمان دمیرل و حزب جمهوریخواه خلق آقای بولنت اجویت  در جریان بود و درگیری های لفظی شدیدی بین طرفداران دو حزب در کوچه و خیابان به چشم می خورد. همان چیزی که امروز در ایران جریان دارد، و کوچه و خیابان پر از بحث حقانیت این یا آن است.

آن بحث ها نشانۀ جدی بودن انتخابات در ترکیه بود و چنانکه دیدیم جامعه را چنان به ژرفا برد که کودتای ژنرال کنعان اورن در سال ۱۹۸۰ نیز راه به جائی نبرد، و نتیجه آن شد که امروز ترکیه یک راه و روش دمکراتیک را دنبال می کند. چه بسا ایران هم دارد همان تجربه های کشور همسایه را از سر می گذراند.

با این تفاوت که ترکیه در آن سالها از احزاب نیرومندی برخوردار بود که در ایران وجود ندارد، و مطبوعات نیرومندی داشت که چنان نهادینه شده بود که هیچ قدرتی به خود حق انحلال آنها را نمی داد. امری که در ایران بسیار رایج است. شاید ایرانیان هم برای پایدار کردن وضع ایجاد شده، در فکر سازمان ها و تشکیلات حزبی برآیند تا بتوانند راه ترکیه را با موفقیت طی کنند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

امید صالحی

بنیاد امید مهر برای توانمند سازی دختران و زنان جوان در وضعیت دشوار، در زمستان ۱۳۸۲، توسط  دکتر مرجانه حالتی در تهران تاسیس شد. این بنیاد هرسال در دو نوبت- تابستان و زمستان- از دختران واجد شرایط ثبت نام می کند. در شرایط حاضر بنیاد می تواند فقط پذیرای ۲۰ دختر در هر دوره باشد. تعدادی از این دختران توسط سازمان بهزیستی معرفی می شوند و بقیه یا خود- معرف هستند یا توسط دوستانشان که در بنیاد آموزش می بینند معرفی می شوند.

دختران مهارت جو در بنیاد امید مهر پس از دو سال آموزش و پرورش که شامل آموزش زبان انگلیسی، کامپیوتر، مهارت های زندگی و دوره های هنری است وارد دوره تخصصی می شوند.

معمولا دختران بعد از گذراندن دوره های تخصصی، مانند حسابداری، منشی گری، خیاطی وارد بازار کار می شوند.

بنیاد امید مهر تا شش ماه در محل کار نیز بر آنان نظارت می کند. بعضی از این دختران به جای ورود به بازار کار ازدواج می کنند. اما مددکاران این بنیاد به آنها کمک می کنند تا انتخاب درستی داشته باشند.

تا به حال پنج گروه از این مهارت جویان فارغ التحصیل شده اند و سه گروه دیگر هنوز در حال یادگیری هستند. بیشتر دختران این بنیاد از حمایت خانواده بی بهره اند، و در مناطق فقیرنشین، بدون آموزش صحیح بزرگ می شوند. بیشتر آنان در شرایط بسیار سخت زندگی می کنند و آموزش به آنان می تواند سرنوشتشان را تغییر دهد.

برگزاری دوره های هنری نظیر کلاس های عکاسی، طراحی روی شیشه، نقاشی روی پارچه بهانه ای برای برگزاری نمایشگاهی در این بنیاد شد که اخیرا در محل این بنیاد برپا شد.

در این نمایشگاه تعدادی از آثار نقاشی، طراحی و عکاسی در معرض دید عموم قرار گرفت. آثار خلق شده برگرفته از ذهنیت این دختران نسبت به زندگی و بازتابی از شرایط اجتماعی و فردی هر یک از آنان است.

عشرت قلی پور مدیر این بنیاد می گوید: توانایی این دختران مستعد هیچگاه در محیط زندگیشان و جامعه دیده نشده. اما این نمایشگاه ها کمک می کند تا کمی مورد توجه قرار  گیرند. بیشتر این دختران که آرام و کم حرف اند بعد از نمایش آثارشان در این نمایشگاه احساس می کنند حرفی برای گفتن دارند. حرف هایی که باید با دقت گوش کنیم تا بتوانیم فضای روحی آنان را بهتر بفهمیم.

در گزارش مصور این صفحه از نمایشگاه اخیر دختران امید مهر دیدن می کنیم و از زبان خود آنها می شنویم که با چه انگیزه ای در نمایشگاه شرکت کرده اند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.