Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران


موسسه دستان گويا در سال ١٣٨٠ توسط خانم پوران اصدقى با هدف كمک و آموزش به ناشنوايان  تاسيس شد.

پوران اصدقى كارشناس گفتاردرمانى در امور ناشنوايان است. او مدت ٢٨ سال در سازمان بهزيستى علاوه بركار روى گفتاردرمانى ناشنوايان در زمينه هنردرمانى اين معلولين نيز فعال بوده است. او  در همين زمينه به آموزش تئاتر و سرود به بچه هايى كه توانايى خواندن داشته‌اند پرداخته است.

پوران اصدقى در ارتباط با چگونگى شروع فعاليت هايش در زمينه آموزش سرود مى‌گويد: "معمولا بچه‌هايى كه براى اولين بار جهت گفتار درمانى نزد من مى‌آمدند صداى اوليه آنها را ضبط مى‌كردم. در يكى از اين روزها  وقتى مى‌خواستم صداى يكى از بچه ها را ضبط كنم، او گفت "خوش به حال شما كه وقتى موسيقى گوش مى‌دهيد از آن لذت مى‌بريد اما ما ناشنواها هيچوقت نمى‌توانيم از موسيقى لذت ببريم و كلام آن را بفهميم چون ناشنوا هستيم."

صحبت هاى او در من بسيار تاثير گذاشت و به فكر افتادم كه چطور مى‌توانم به ناشنوايان كمك كنم تا آنها هم مثل ما از موسيقى و كلامش لذت ببرند. موسيقى فيلمى را تهيه كردم كه در آن فضاى سرسبز و بارانى را تداعى مى‌كرد و با حركت صورت و دست آن را براى ناشنوايى به نمايش گذاشتم.  آن ناشنوا بعد از ديدن گفت "بوى سرسبزى و درختان و همچنين قطره‌هاى باران را حس كردم." و از آنجا شروع به كار روى سرودها كردم.

بچه‌ها بسيار استقبال مى‌كردند و به همين روش سرودهاى  متعددى را با اين بچه ها كار كردم و براى اولين بار در يكى از برنامه‌هاى بهزيستى با يک گروه از ناشنوايان اين سرودها را به اجرا گذاشتيم كه اتفاقا بسيار مورد توجه قرار گرفت.

پس از آن رفته رفته ارگان ها و سازمان هاى دولتى بسيارى با ما آشنا شدند و در مراسم و جشن هاى خود، از ما دعوت مى كردند تا سرود و تئاترهاى خود را به اجرا در آوريم.  پس از اتمام دوران خدمت دولتى تصميم به راه اندازى مركزى گرفتم كه همان فعاليت هاى قبلى را بتوانم دنبال كنم.

دستان گويا تاسيس شد و عده‌اى از بچه‌هاى ناشنوا را كه از بهزيستى فارغ‌التحصيل شده بودند  دور هم گرد آوردم و آموزش خود را ادامه دادم. امروز بعد از گذشت ٥ سال بيش از ٤٠٠ سرود را توانسته ايم با اين بچه‌ها به نمايش درآوريم. البته در كنار كار سرود و تئاتر اين ناشنوايان با بسيارى از مهارت هاى زندگى مثل خياطى ، آشپزى و ديگر مهارت ها  آشنا شده‌اند.

همه اين بچه‌ها در خانه من به صورت شبانه روزى و اعضاى يك خانواده  زندگى مى‌كنند. و درآمد حاصله از اجراى برنامه‌ها نيز بخشى صرف تامين مخارج روزمره  و مابقى را براى خود پس‌انداز مى‌كنند كه همين باعث شده اين بچه‌ها از اعتماد به نفس بالايى برخوردار گردند."

مهناز يكى از ناشنواها از احساس خود هنگام خواندن سرود مى‌گويد: " وقتى سرود مى‌خوانم احساس خيلى خوبى دارم و در روياهاى خود سفر مى‌كنم. وقتى سرود امام رضا را مى‌خوانم احساس مى‌كنم در حرم امام رضا هستم."  و يا ليلا، يكى ديگر از ناشنواها مى‌گويد :‌ " به هنگام خواندن سرود آرامش پيدا مى‌كنم و اغلب شاد مى‌شوم."

آنچه به ناشنوايان بسيار كمک كرده ابداع زبان اشاره است كه در جهان رواج يافته و به خصوص  اكنون رسم شده كه تلويزيون ها در بسيارى از كشورها در كنار برنامه هاى عادى خود  زبان اشاره را هم براى ناشنوايان  به كار گيرند و شما در كنار و يا گوشه اى از صفحه تلويزيون مى توانيد ببينيد كه صداى تلويزيون را شخصى به زبان اشاره بيان مى كند.

نوشته زير از خانم ايران بهادرى، كارشناس زبان اشاره، از اين زبان و نحوه ساخت و عملکرد آن مى گويد:

زبان اشاره چيست؟

زبان اشاره شيوه اى ارتباطى است كه از يك رشته علائم ديدارى قراردادى تشكيل شده و بزرگترين ويژگى آن اين است كه توسط خود ناشنوايان خلق و ابداع گرديده است (زبان اشاره طبيعى ).

گاهى اشارات به حدى روشن و واضح هستند كه هر بيننده اى به سهولت آنها را در مى‌يابد، مانند اشارات ويژه خوردن،  آشاميدن و خوابيدن. يكى ديگراز ويژگى هاى زبان اشاره طبيعى آن است كه اين زبان از كودكان ناشنوا به يكديگر منتقل مى گردد، در حالى كه در جوامع شنوايان معمول است كه زبان بوسيله اولياء به كودكان انتقال يابد.

چنانچه كودک ناشنوا داراى والدين ناشنوا نيز باشد كه از بدو تولد كودک از زبان اشاره استفاده نموده اند، پيشرفت زبان اين كودک مطابق با پيشرفت در كودكان شنوا خواهد بود. ولى از آنجا كه نود درصد كودكان ناشنوا از والدين شنوا بدنيا مى آيند كه اغلب پدران و مادران آنها تا دو سالگى متوجه ناشنوايى فرزند خود نمى‌شوند، خطر جدى محروميت از يادگيرى زبان و آنچه در اطراف مى‌گذرد براى اين كودكان وجود دارد.

در كودكان ناشنوا با والدين شنوا در دو يا سه سالگى آمادگى براى تمركز و درك معانى نسبت به كودكان ناشنوا با والدين ناشنوا كمتر است.  زيرا همان طور كه كودكان شنوا ماه‌ها و سال‌ها در معرض صدا قرار مى‌گيرند تا به مرحله توليد برسند كودک ناشنوا نيز بايد در معرض علائم قرار بگيرد تا بتواند دريافت‌هاى خود را باز گو كند.

بررسى هاى انجام شده نشان مى‌دهد كه حتى در نقاطى كه كودكان ناشنوا هيچ گونه دسترسى به زبان اشاره طبيعى رايج در بين ناشنوايان نداشته‌اند، خودبخود، علائمى را ابداع و از طريق آن با يكديگر ايجاد ارتباط نموده‌اند و حتى كودكان شنوايى كه از پدر و مادر ناشنوا متولد مى‌گردند زبان اشاره را بعنوان زبان مادرى  خويش مى‌آموزند ودر آن تبحر و مهارت مى‌يابند.

اشارات در زبان اشاره طبيعى همان نقشى را ايفا مى‌كنند كه كلمات در زبان گفتارى. همان طور كه كلمات از حروف مختلف شكل گرفته و با جابجائى حروف ظاهر و معناى كلمات نيز تغيير مى‌يابد، در زبان اشاره نيز هرگونه حذف، ايجاد و تغيير حالتى در تغيير اشاره، و به وجود آمدن اشاره‌اى ديگر، نقش دارد و اصولا زبان اشاره داراى چهار ركن است كه عبارت است از : حالت دست ها، حركت دست ها، محل قرار گرفتن دست ها، و سرانجام موقعيت و يا جهت كف دست ها.

بديهى است اركان مذكور به هر اشاره معنى و مفهومى خاص مى‌بخشد. افراد شنوا در ارتباط با ناشنوايان اغلب اشارات را همراه با زبان گفتارى خود استفاده مى‌كنند كه اين خود يك روش بصرى مناسبى است براى آموزش زبان گفتارى به كودكان ناشنوا . به اين طريقه يعنى به كارگيرى اشارات همراه با سخن گفتن ( به زبان فارسى) زبان اشاره فارسى گفته مى‌شود.

گزارش مصور بالاى صفحه را شوکا صحرائى در گفتگو با خانم اصدقى و اعضاى گروه "دستان گويا" فراهم کرده است. در زير تکه اى از يک نمايش گروه با عنوان "دلقک" را مى توانيد ببينيد.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بازار تهران غلغله است. صبح و ظهر و عصر ندارد. خرده فروشان سراسر کشور هر روز از نقاط دور و نزدیک بدان سرریز می کنند. خریداران و خرده فروشان تهرانی خود جمعیت انبوهی را تشکیل می دهند که از جاهای مختلف تهران وارد بازار می شوند.

خریداران که با وسایل نقلیۀ - بیشتر - عمومی خود را به ناحیۀ بازار رسانده اند، در خیابان بوذرجمهری از تقاطع ابوسیعد گرفته تا میدان ارگ و سر ناصرخسرو پیاده راهی بازار می شوند. همۀ آنها عجله دارند. کسب و کار در میان است. تند می روند اما این شتاب ورزیدن کاری از پیش نمی برد. به محض رسیدن به دهنۀ بازار – هر جا و هر دهنه که باشد - با جمعیت انبوهی برخورد می کنند که در راسته ها در حرکت اند.

گروهی می روند، گروهی می آیند. راسته ها عریض نیست، متعلق به زمان های دور است، حتا برای یک دهم جمعیتی که امروز وارد آن می شود – یک میلیون نفر – جا ندارد و این آهنگ رفتن را کند می کند.

در این میان باربرانی که چرخ دستی های خود را وسط جمعیت، در سربالائی ها به زور هل می دهند یا در سرازیری ها به زور ترمز می کنند، سرعت شتاب زدگان را باز هم می گیرد.

بعضی غر می زنند که این فضای تنگ جای چرخ نیست. راست می گویند. چرخ ها بخصوص وقتی دو تای آنها – یکی در حال رفتن و دیگری در حال آمدن– ا ز کنار هم عبور می کنند، تمام عرض راسته را می گیرند و جایی برای پیادگان نمی گذارند.

بازار تهران یک بنای قدیمی است. یادگار دوران قاجار است. لابد تهران از وقتی پایتخت شد بازارش بزرگ شد و اهمیت یافت. دست کم ناصرالدین شاه و سوگلی اش انیس الدوله و صدر اعظم با ابهتش امیرکبیر در تکمیل آن نقش داشته اند.

سراهای موسوم به انیس الدوله و امیرکبیر هنوز هم از سراهای معروف تهران است. این بازار با این مشخصات قلب تپنده اقتصاد کشور است. بیشتر خرید و فروش های روزانه ایران در آن انجام می گیرد و بیشترین پول در آنجا مبادله می شود.  

ساخت های قدیمی بافت کهن دارند. بافت های کهن و سنتی، در هم تنیده اند. راسته بازار ناگهان با چند پله به یک سرا و بعد به سرایی دیگر منشعب می شود. سراى نیز گاه چند طبقه است، و مثل سرای قالی فروشان زیر زمین، هم کف و طبقات بالا دارد، اما راهی جز راه پله ندارد.

حجره ها نه فقط در راسته بازار که بیشتر در همین سراها و زیر زمین ها جای دارند. حجره ها انباشته از کالاست تاخریداران یعنی همان خرده فروشان شهری و شهرستانی که ما وارد مغازه شان می شویم و چیز می خریم، جنس را ببینند و بخرند.

کالا که از کارخانه بار می شود، شب هنگام یا کله سحر به وسیله کامیون ها و وانت ها راهی بازار می شود، به وسیله باربران تخلیه می شود و درون سرای ها و حجره جای می گیرد.

باربری کار مهم بازار است و باربران عضو منفصل بازارند و در عین حال قشر بی چیز و ندار و زحمت کش آن.  پیشترها زمانی که هنوز چرخ دستی باب نبود، تمام بار بر پشت باربرانی حمل می شد که به حمال معروف اند.

از بیست سی سال قبل چرخ دستی ها جای باربران را گرفته اند اما نتوانسته اند بکلی آنان را از بازار برانند. بافت بازار اجازه نمی دهد. راه پله ها، زیر زمین ها، کوچه های باریک و فضاهای تنگ و ترش زیاد و توجیه کنندۀ حضور همیشگی حمالان در بازار است.

حمال ها بیشتر افراد سالخورده ای هستند که از دیرباز به این کار مشغول بوده اند. جوان ها تاب این کارها را نمی آورند. اگر کار کنند با همان چرخ دستی ها کار می کنند. این سالخوردگان اند که به آن نوع کارها عادت کرده اند و نان خود را از کد یمین و عرق جبین در می آورند.   

باربرها بخصوص همین حمالان، امین تجارند. تاجران خوب آنها را می شناسند. به جزئیات زندگی آنها وقوف و به شرافت آنها اعتماد دارند. "عدل" ها را -که کالای بسته بندی شده و آمادۀ حمل است و گاه میلیون ها می ارزد تحویل آنها می دهند تا به مقصد برسانند.

مقصد شرکت های باربری و حمل و نقل است که کالا را به نقاط دور و نزدیک می برند. حمالان عدل ها را به پشت می کشند و به شرکت های باربری می رسانند و رسید می گیرند و تحویل تاجر می دهند.  

زندگی آنها در بازار خلاصه می شود، در همان کالاها و جنس ها خلاصه می شود، در معاشرت با بازاری ها خلاصه می شود؛ آفتاب نمی بینند، باران نمی خورند چون صبح زودتر از همه، وقتی بازار در چرت صبحگاهی  خود خمیازه می کشد می آیند و شب دیرتر از همه، وقتی بازار خسته و وارفته در خواب می رود، می روند. زندگی آنها یعنی همین بازار.

 

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
على دهباشى

آن چه امروز از مولانا به عنوان آثار وى باقى مانده و در طول زمان، نزديك به ٨٠٠ سال به صورت خطى، سنگى و چاپى منتشر شده، شامل كتاب هاى "مثنوى" در شش دفتر،  "فيه مافيه" حاوى ٧١ سخنرانى و درس از مولانا، "مجالس سبعه" مجموعه كوچكى از هفت موعظه يا خطابه رسمى، "مكتوبات" مجموعه نامه هاى مولانا و" غزليات شمس تبريزى" اوج شوريدگى مولانا نسبت به شمس تبريزى كه در قالب سه هزار غزل بيان شده است كه يكى از شاهكارهاى ادب فارسى و عرفان و تصوف به شمار مى رود. 

از متن غزليات شمس تبريزى چاپ هاى متعددى شده كه مشهورترين آنها با عنوان "كليات شمس يا ديوان كبير" با تصحيح بديع الزمان فروزانفر در ١٠ جلد توسط انتشارات دانشگاه تهران در سال ١٣٣٦ است. 

نخستين گزيده از غزليات شمس تبريز در ١٠٦ سال پيش توسط رضا قلى خان هدايت انجام گرفت كه در همان شهر به چاپ رسيد. بعدها چاپ ديگرى در هند و در اصفهان با عنوان "جذبات الهيه" منتشر شد. چاپ ديگرى هم در سال هاى بعد با عنوان "غزليات مولانا" به انتخاب منصور مشفق توسط انتشارات صفى عليشاه در سال ١٣٣٥ منتشر شد. 

چاپ هاى بعدى از غزليات شمس البته منظور گزيده هايى است كه از اين كليات منتشر شده، به ترتيب تاريخ چاپ بايد از "مكتب شمس" نام ببريم. منتخبى كه توسط سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى انجام گرفته كه مقدمه مفصلى در ابتداى كتاب آمده است.

بعد از آن "برگزيده غزليات شمس" است كه به كوشش دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى در سال ١٣٥٢ چاپ شد و تا به حال متجاوز از ٢٠ بار تجديد چاپ شده است.  مى شود گفت كه گزيده دكتر شفيعى كدكنى از غزليات شمس بهترين گزينه اى است كه تا كنون منتشر شده است. 

"رسول آفتاب"، گزيده ديگرى است كه با صداى دكترعبدالكريم سروش درلوح فشرده در سال ١٣٨٥ منتشر شد. 

مجموعه اين گزينه ها از غزليات شمس هر كدام داراى ويژگى هاى خاص خود است و به خاطر همين تفاوت ها هر كدام با استقبال رو به رو شده و به چاپ هاى متعدد رسيده است.  

كتاب "انسانم آرزوست"  كه عنوان فرعى اش گزينه غزليات شمس است، از جهت تعداد غزل، بيشترين تعداد انتخابى را در برمى گيرد. بهاءالدين خرمشاهى، ٤٠٠ غزل را انتخاب كرده است. به عبارت ديگر ما با تعداد قابل توجهى از غزليات شمس رو به رو هستيم كه امكان آشنايى وسيع ترى را به ما مى دهد. 

گزينش آقاى خرمشاهى، ويژگى هاى ديگرى دارد كه يك مورد آن حايز اهميت است و آن آوردن هزار و هفتصد مورد توضيح و پى نوشت براى غزليات است كه در چاپ هاى قبلى به اين ميزان توضيحات نداشتيم. توضيحات در زير هر غزل آمده است كه به راحتى بتوان خواند و تطبيق داد. 

در اين روزگار كه مجال و فرصت هم كم است، با اين گزينه مى توان راه به دنياى شورانگيز مولانا نسبت به شمس برد و تصورى دقيق تر و عميق از غزليات شمس داشت.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فواد نيك زاد

پنجمين نمايشگاه دو سالانه مجسمه سازى معاصر تهران كه ٣٠ ام آبان ماه در موزه هنرهاى معاصر تهران گشايش يافت و تا ١٥ ام دى ماه برگزار خواهد بود، مى تواند موقعيت مناسبى براى بررسى موقعيت مجسمه سازى ايران فراهم كند.

در اين بى ينال ١١٢ كار از ١٠٣ هنرمند به نمايش در آمده و كارشناسان مى گويند شاهد ظهور نسل جديدى از مجسمه سازان و كارهاى متفاوتى از آنان هستند.

از برجستگى هاى نمايشگاه دو سالانۀ پنجم، استفاده از ويدئوآرت در كنار ديگر آثار است كه تا كنون سابقه نداشته است.

كارهاى ارائه شده در اين نمايشگاه، توسط یک هیات پنج نفره، مركب از بهروز دارش، حميدالله رضايى، حميد شانس، رضا قره باغى و ايرج محمدى انتخاب شده و داوران نهايى شامل دو داور غير ايرانى به نام هاى سو جونگ هيون و رابرت سى مورگان و سه داور ايرانى به نام هاى بهروز دارش، حميد شانس و سعيد شهلا پور است.

رابرت سى مورگان، كه از مدتى قبل با مجسمه سازى ايران آشناست می گوید آثار هنرمندان ايرانى هيچ كمبودى براى مطرح شدن در سطح جهان ندارد.

آثار ارائه شده زمينه هاى مختلف جريان هاى امروز مجسمه سازى از جمله كارهاى فيگوراتيو، هنرهاى مفهومى و چيدمان را در بر دارد و مانند بسيارى از مسابقه هاى اين چنينى اين سوال را بر مى انگيزند كه چگونه ممكن است ميان كارهائى تا اين اندازه متنوع و گوناگون داورى كرد و معيار چنين سنجشى چه مى تواند باشد. 

در مورد اين دو سالانه طبق گفته حميد شانس، مجسمه ساز و عضو گروه داورى، هيچ  اندازه و تصور قبلى براى اين كه چه تعداد كار از هر جريان فكرى در نمايشگاه گنجانده شود وجود نداشته و كيفيت مستقل آثار با معيار هايى ويژه براى داوران، تعيين كنندۀ تعداد مجسمه هاى منتخب بوده است.

به نظر مى آيد كه زيبائى و قابليت اثر گذارى مى تواند از طريق نشان دادن تكنيك و يا فكرى كه در پشت كار جريان دارد معيار قابل بحثى براى برگزيدن يك اثر هنرى باشد. اما طبق گفتۀ آقاى شانس اين ها معيار هیأت انتخاب نبوده، برعكس در برخى موارد اثرى كه هم زيبا بوده و هم تكنيك خوبى داشته پذيرفته نشده، چرا كه معيار اصلى داوران نو آورى در مجسمه سازى بوده است. به همين دليل مثلا كارى نو كه چندان هم تكنيكى ساخته نشده  بر كارى تكرارى و قديمى كه كاملا ماهرانه ساخته شده در امر انتخاب برترى داشته است.

حميد شانس معتقد است كه ويژگى دو سالانۀ پنجم نسبت به بينال هاى قبلى اين است كه بيشتر كارهاى ارائه شده، از نظر تنوع و كيفيت ظاهرى به حدى رسيده اند كه رقابت ميان آن ها مى تواند چالش هاى جدى در زمينه هاى نظرى و تئوريك برانگيزد.

گشايش پنجمين  دوسالانه مجسمه در اولين روز بارانى پاييز امسال در تهران اتفاق افتاد و با استقبال و توجه بسيارى از هنرمندان و هنر دوستان مواجه شد به طورى كه به دليل فشردگى جمعيت ديدن مجسمه ها شايد مشكل ترين كار در نمايشگاه بود و به نظر مى آمد كه بيشتر بازديد كننده ها تنها به ديدار يكديگر بسنده مى كنند.

گزارش مصورى که در اين صفحه مى بينيد در گفتگو با حميد شانس در باره اين نمايشگاه فراهم شده است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
على فاضلى

خوب يادم است كه پانزده  بيست سال قبل به همراه پدرم  روزى جايى رفتيم در حومه شهر مشهد كه به آن جمعه بازار مى گفتند. در يك جاده یا خیابان  بيرون شهر که دو طرف آن زمين هاى كشاورزى بود.

كمى دورتر مى شد پنجره خانه هاى يک روستا را ديد.  فروشنده ها در دو طرف جاده  روى زمين فرشى  پهن كرده و اجناسشان را روى هم ريخته بودند. 

دورتر از مکانى كه ما ايستاده بوديم  چيزى را مى ديدم  كه از ميان جمعيت به آسمان مى رفت و پايين مى آمد.  نزديكتر که شديم  ديدم آن شئ ناشناخته تكه لباسى ست كه فروشنده آن را بالا  مى اندازد تا  توجه  همه را جلب كند.

خيابان مملو از جمعيت بود و اطراف هر بساط مي توانستی چند نفری راببينى كه به چانه زدن و خريدن جنس ها مشغول بودند.

اما در مشهد امروز، به جز جمعه بازار، در مكان هاى مختلف، بازارهاى ديگری  به نام هايی  چون شنبه بازار و دوشنبه بازار و چهارشنبه بازار و حتي شب بازار، كه مخصوص زوار است، وجود دارد. 

شايد بتوان مهم ترين آن را جمعه بازار ناميد.  زيرا جمعه  در ايران تعطيلي رسمى است و اكثر مردم فرصت دارند تا به اين بازارها رفته، چیزی بخرند و پولی خرج كنند.

جمعه بازار امروز به كلى با آن چه در گذشته بود متفاوت است . شهردارى جایی را در حاشیه کمربند صد متری و نزدیک به فرودگاه مشهد به اين امر اختصاص داده و اطراف آن را ديوار کشيده و روى زمين جاهایی را برای اجاره به فروشندگان به ابعاد يك و نيم در دو مترخط كشيده است كه نمايانگرحدود هر بساط است.

مي توان جمعه بازار را به سه بخش متمايز تقسيم كرد : قسمتى برای جنس هاى نو، بخشى برای اجناس دست دوم و مستعمل، و بخشى  هم  برای فروش انواع مواد غذايى و سبزى و میوه. 

فروشنده ها از زمانى كه مشترى هايشان در خواب هستند یعنی از صبح خيلي زود به محل مى آيند، فرشى پهن مى كنند و اجناسشان را به دقت مى چينند.  ساعت نه صبح که می شود خریداران آمده اند و آنها  ديگر فرصتى براى سرخاراندن ندارند.

در اين بازار، فروشنده ها چه مرد و چه زن تلاش مى كنند، با سرمايه هایی هر چند اندک، كار و كسب گرمي داشته باشند . کسى را مي شناسم كه تنها با سى هزار تومان، معادل سى دلار،  مقدارى مداد و خودكار خريده و روى دستمالى آنها را مي فروشد.

مشتری ها از زمان ورود به بازار سعی می کنند تا تمام اجناس را ببینند، قیمت بزنند و سپس جنس مورد نظرشان را با نازل ترین قیمت بخرند. چانه زنی یکی از خصوصیات این گونه بازارهاست. 

فروشنده خوب می داند که باید با مشتری کنارآمد وصبرو حوصله داشت.  برخی فروشنده ها با داد و فریاد و حتی آواز و جمله های آهنگین در وصف جنسشان، قیمت آن را جار می زنند.

بازار پر است از صداهای گوناگون که با صدای ترانه هاى محلی و نواهای گوناگون  دیسک و کاست فروشی ها مخلوط می شود.

در جمعه بازار همه نوع جنس برای هر سلیقه و سنی وجود دارد. بند های موبایل ، ساعت و باند های قوی صدا چیزهایی هستند که دیدن وخریدن آنها برای جوانان جذاب می نماید. خانم ها هم اغلب اطراف لباس فروشی ها و وسایل آشپزخانه جمعند. عده ای هم علاقه مند اجناس قدیمی هستند و برای بعضی ها هم این گونه کارها نوعی تفنن و سرگرمی است تا روز جمعه را به شکلى پر کنند.

در میان ان همه فروشنده ، عده ای هستند که اجناسشان را خودشان تولید می کنند.  شاید این امر باعث شده که آنها بتوانند اجناس را ارزان تر در اختیار مشتری ها  قراردهند. این عده می گویند  جمعه روزی است که انتظار آمدن آن را می کشند تا بتوانند جنس هایی را که خود تولید کرده اند بفروشند و از این طریق خرج خود و خانواده شان را تامین کنند.

گزارش تصویری اين صفحه گردشى ست در بازار جمعه مشهد با اين پرسش که چرا با وجود مغازه های بسیار در سطح شهر باز هم اقبال عمومی به این گونه بازارها زیاد است.

درهمين زمينه:

جمعه بازار تهران

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

فرزانه كابلى، رقص آرا و هنرپيشه، سال ۱۳۲۸ در تهران، درخانواده‌اى هنرمند به دنيا آمد. پدر و مادرش هر دو نوازنده بودند وعمويش على اكبر گرمسيرى يكى از پيشگامان هنر تئاتر در ايران بود.

فرزانه از همان دوران كودكى علاقۀ فراوانى به رقص و آواز و بازيگرى نشان مى‌داد و در مدرسه نيز اين فعاليت ها را دنبال مى‌كرد. در جشن هاى مختلف رقص هايى را طراحى و با همشاگردانش اجرا مى‌كرد . علاوه بر آن در ورزش نيز پيشرفت شايانى داشت و در رشتۀ پرش طول و ارتفاع  در سه دوره پياپى قهرمان شد و مدال گرفت.

با علاقه بسيارى كه به رقص داشت و همچنين با تشويق و حمايت پدرش وارد هنرستان رقص‌هاى ملى و محلى ايران شد. خيلى زود  به دستيارى استادش انتخاب شد و در همان هنرستان و چند موسسۀ ديگر به تدريس پرداخت.

فرزانه هميشه از اساتيدش به نيكى ياد مى‌كند و مى گويد كه بسيارى از آموخته‌هايش را از رابرت دو وارن وهمسرش ژاكلين دو وارن فرا گرفته است.

فرزانه تحصيلاتش را ادامه داد و تبديل به ستاره‌اى در عرصۀ هنر رقص چه در ايران و چه در خارج از ايران شد.

بعد از انقلاب به دليل محدود شدن فعاليت هاى هنرى بويژه در عرصۀ رقص ، فرزانه وارد دنياى بازيگرى شد و نقش‌هاى بسيارى را در سينما، تلويزيون و تئاتربه عهده گرفت. شايد امروز او را بيشتر با بازى در سريال « على كوچولو »، و فيلم هايى مانند « رنو تهران ۲۹ »، « شيرك »، « در مسير تندباد » و نمايش هاى زيادى كه بازى كرده مى شناسند.

در عين حال او در فيلم ها و تئاترهاى بسيارى، طراحى حركت كرده كه همه مورد توجه و استقبال مردم  قرار گرفته است. آميز قلمدون، شب روى سنگفرش خيس، تنبور نواز، ميرعشق، حماسۀ انقلاب سنگ، نوبت ديوانگى و جشنوارۀ آمين از جمله آثارى هستند كه او در آنها طراحى حركت كرده است.

خانم كابلى در سال هاى اخير در زمينۀ آموزش نيز فعال بوده و شاگردان زيادى داشته است كه بسيارى از آنها در حال حاضر در گروه هاى مختلف مشغول كار هستند.

در فضاى كنونى رقص يا حركات موزون در شرايط نابسامانى به سر مى‌برد چرا كه از يك سو در دانشگاه رشتۀ بازيگرى تدريس مى‌شود  كه البته بايد هم تدريس شود چون يكى از واحدهاى مهم  بازيگرى، حركت است و از سوى ديگر هر كسى كه مى‌تواند دست و پايى تكان دهد، به خود اجازه  داده كلاس باز كند يا در كلاس هاى آموزش بازيگرى  به تدريس بپردازد و اين خطر بزرگى براى جوانان و دانشجويان است كه اگر اشتباه و غلط آموزش ببينند روى تمام بدنشان تاثير بد مى‌گذارد و در آينده ممكن است آنان را دچار مشكلات جسمانى كند، در حالى كه در كار هنريشان هم از آن آموزش ها سودى نجسته‌اند.

در همين زمينه فرزانه كابلى مى‌گويد" امسال نمايش ليلى و مجنون نظامى گنجوى تصويب شد كه من براى جشنوارۀ فجر كار كنم. من كه سال هاست در اين رشته فعاليت مى‌كنم و همه نكات را خوب مى‌دانم نقاط قرمز را در يك كار حركتى مى‌شناسم. اما با وجود آن كه با يك گروه ۵۰ نفر چهار ماه تمرين كرديم، درنهايت داوران بخش بين الملل جشنواره كار مرا رد كردند. داوران پنج تن بودند كه در ميان آنان حتى يك نفر وجود نداشت كه ابتدايى ترين اصول حركت را بداند. اى كاش در ميان اين خانم و آقايان داور يك نفر بود و صلاحيت صحبت و ارزيابى يك كار حركتى را داشت. به هر حال كار تمام شد و مسلما همين حالا هم از دوستان بپرسيد باور ندارند كه از حركت چيزى نمى‌دانند ولى چه مى‌شود كرد . به هر حال آنها داورند و ما شركت كننده و آنچه اتفاق افتاد اين است كه ليلى و مجنون رد شد". 

گزارش مصورى را که شوکا صحرائى در گفتگو با خانم کابلى فراهم کرده در همين صفحه ببينيد.

در همين زمينه:

داستان رقص در ايران

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

  


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نيلوفر بيات

گفت: "اگر آرام بگیری خواهی شنید. فقط کافی است لحظه ای سکوت را بر قلبت حاکم کنی. احساس درونی تو هم می تواند حرف بزند و هم خیلی از چیزهای زندگی را که دیگران قادر به آموزش دادن  آن به تو نیستند از او خواهی آموخت به همین راحتی،  چشم هایت را ببند، سکوت کن و منتظر باش."

این ها حرف های مهری بود، دختر نابینایی که در یک شب سرد زمستانی با او آشنا شدم و تعاریف دیگران از کارهای زیبای هنری اش مرا به دیدار با او ترغیب کرد.

مهری آرام در اتاقش نشسته بود. وقتی پرسیدم چه می کردی گفت: " به حس درونی ام گوش می دادم."

گفتم: "چه خوب ، به من هم یاد می دهی؟" گفت: "برای تو کمی سخت است، چون فضای خالی از آدم کم پیدا می شود، اگر هم آدم نباشد صداها همه جا با تو هستند، تصویرهای زیاد ذهن تو را پر می کنند و نور چیزی است که همیشه آن را تجربه می کنی، اینطوری خیلی کم می توانی حس درونی ات را ببینی، بشنوی و درک کنی."

ادامه داد: "اما سعی کن. چشم هایت را که ببندی احساسات تنبل و از کارافتاده دیگرت حتما دوباره به سراغت می آیند و تو زندگی را زیباتر از قبل تجربه خواهی کرد و این را به عنوان هدیه یک دوست نابینا برای همیشه از من به یادگار خواهی داشت."

بعدها باز هم با فرشاد، جوان معلولی که مترجم زبان انگلیسی است و مطالعات، طرز فکر و کلام قدرتمندش من را جذب کرده بود، سخن از چشم ها به میان آمد.

فرشاد در نگاهی به زندگی یک معلول گفت: "وقتی کسی مرا در خیابان روی ویلچر می بیند، با ابزاری به نام چشم فقط می تواند وضعیت ظاهری من و صندلی چرخ داری را که روی آن هستم ببیند. او نمی تواند با این ابزار در آن لحظه و یا هر وقت دیگری اندیشه هایم را بشناسد و توانایی هایم را بفهمد."

از نظر فرشاد آدم ها باید برای فهميدن یک معلول ابزارهای شناخت شان را افزایش دهند چیزی که کمتر کسی به دنبالش می رود.

فرشاد می گفت در کتابی خوانده که پای چپ شخصی مشکل داشت و دیگران همیشه به محض ورود این آدم به هر جایی به پای چپ او نگاه می کردند و او همیشه آرزو داشت که روزی دیگران، حتا اگر شده برای یک لحظه، پای راست او را هم که سالم است ببینند.

سوم دسامبر روز جهانی معلولین است. به مناسبت این روز در همه جای دنیا فعالیت هایی انجام می شود و در گوشه ای از این دنیا در شهر مشهد ایران هم گروهی از معلولین دست به راهپیمایی کوچکی زدند؛ آنها روی پلاکاردهایی خواسته های خود را مطرح کرده بودند. چیزهایی مثل اتوبوس هایی برای معلولین، امکان اشتغال و یا امکانات رفاهی در سطح شهر. اما این ها تنها دغدغه های معلولین این شهر و شهرهای دیگر نیستند.

یک معلول مثل فرشاد بعضی وقت ها حتا نامی را که بر او گذاشته اند نمی پسندد. از نظر فرشاد هر انسانی و هر تولدی خود یک معلول است چون علتی او را به وجود آورده.

او با لبخند می گوید:  "من چون یک انسانم یک معلولم، و چون مشکل جسمی دارم دوباره یک معلول هستم پس من یک معلول به توان دو هستم. در دنیایی که من یکی بیشتر هستم و نه کمتر چرا باید خیلی از ابتدایی ترین حقوق زندگی ام توسط آدم های تک معلولی دیگر زیر پا نهاده شود؟"

در گزارش مصور اين صفحه حرف ها و عکس هاى جواد سيفى، عکاس و فيلمبردار را از تجربه زندگى اش با معلولين مى بينيد و مى شنويد.

در همين زمينه:

مى خواهم دنيا را ببينم

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
باقر معين

 

ژاله اصفهانى

من ژاله اصفهانی را چند بار دیده بودم و شعرخوانی اش را شنیده بودم. چهره ای گشاده و چشم هایی داشت مهربان و روشن و زیبا و صدایی داشت آرام. شاید به گفته سهراب سپهری صداش حزن پریشان واقعیت بود.

تصور نخستین من از ژاله پیش از آن که او را ببینم چیزی بود که در آسیای میانه و تاجیکستان از آنها که او را در سال های اقامتش در شوروی می شناخته اند شنیده بودم. در میان اهل ادب در آسیای میانه ، اگر بدانند ایرانی هستید، کمتر نویسنده و شاعر بزرگسالی است که  از شعر ژاله، خلق و خو  و شكل و شمايل او داستان ها نداشته باشد.

نام  ژاله در میان نسلی از ایرانیان گروه های چپ هم در سال های پیش از انقلاب  بیشتر با افسانه همراه بود. افسانه هایی که گرچه ریشه در واقعیت نداشت اما با نیروی تخیل زییا شده بود. 

شعراو هم کمیاب بود و در آن زمان در ایران چاپ نمی شد.  او جوان ترین و گویا زیباترین نویسنده و از معدود زنان حاضر در نخستین کنگره نویسندگان ایران بوده که در سال ١٣٢٥ درتهران برگزارشد.

زندگی پر فراز و نشیب ژاله و بودن او در کنار نیروهای چپ و رفتن او به شوروی با همسرش که عضو حزب توده بود باید هوای شعر او را بسیار انقلابی می کرد. او تا پایان عمر ٨٦ ساله اش دور از ایران زندگی کرد. البته پس از انقلاب از شوروی به ایران آمد و پس از برهه ای کوتاه به لندن رفت و در انگلستان ماندگار شد.

در روزگاری که او در بلوک شرق زیست توانست شعرش را تاحد زیادی فراتر از رویدادهای سیاسی نگاه دارد.  طبعا فضای  شعر شاعران انقلابی چپ، چه برخی از شاعران چپ ایرانی و چه دیگران مثل ناظم حکمت از ترکیه  و عبدالوهاب البیاتی از عراق،  که سال ها دور از میهن خود در کشورهای شوروی سابق و اروپای شرقی زندگی کرده بودند بر فضای شعر اثر گذاشته بود.

البته برخی از آنها  توانستند شعارها را تا حد شعر بالا ببرند. ناظم حکمت و فیض احمد فیض از پاکستان و البیاتی شاید بهترین نمونه ها باشند. برخی هم، شاید زیر فشار میزبانان گرفتار شعار نویسی به نام شعر شدند.

ژاله شاعران سیاسی را خوب می شناخت و با برخی از آنها در شوروی و اروپای شرقی آشنا بود. اما هوای شعرش متفاوت است.

ژاله از شوری که در درونش بود در شعرش پرده بر می داشت. نگاه ژاله به زندگی شخصی است و نگاه اجتماعی اش هم بیشتر زاویه ای شخصی و انسانی دارد. 

او در شعرش از شادی ها، سادگی ها، زیبایی ها، حركت و اميد می گوید. تکیه اش بیشتر بر زیستن  است تا دیگرگونی های ناگهانی و بی سرانجام.

ژاله  فروتن بود و این فروتنی حتی در شعری که پر از حرکت است، نمی گذاشت شعر او شعار  شود. تجربه اش انسانی بود.

ژاله در شعرش اسیر شکل نیست و می گذارد تا محتوای شعر شکل آن را بسازد. شعر "در قطار" نمونه خوبی است که موسیقی آن مى تواند یاد آور حرکت قطار باشد:

می دود فکر/  می دود عمر/  می دود می دود  می دود راه/ می دود موج و مهواره و ماه/ می دود زندگی خواه و نا خواه/ من چرا گوشه ای می نشینم؟

ژاله شادی را برای همه می خواست و ماندگاری را در شادکردن می دید:

شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر.
 ليک هرگز نپسنديم به خويش،
که چو يک شکلک بی جان، شب و روز ،
بی خبر از همه ، خندان باشيم.
بی غمی عيب بزرگی ست،
که دور از ما باد!
زندگی صحنۀ يکتای هنرمندی ماست.
هر کسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پيوسته به جاست.
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.

دوری از ایران بر شعر ژاله سایه انداز است و نمودهای گوناگون دارد و در جایی غم غربت او با امید همراه است: " جدا زیار و دیارم دلم نمی خندد. ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه/ گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار/  مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد/ مرا به گریه میار..."  و در جایی دیگر می گوید:

پرندگانِ مهاجر در این غروبِ خموش
که ابرِ تیره تَن اَنداخته، به قلّۀ کوه
شما شتابزده راهیِ کجا هستید
کشیده پَر به افق، تک تک و گروه گروه؟

چه شد که روی نهادید بر دیارِ دگر
چه شد که از چمنِ آشنا سفر کردید
مگر چه درد و شکنجی در آشیان دیدید
که عَزمِ دشت و دَمَن هایِ دورتر کردید؟

با سادگی شعرش از پایان خود هم می گوید که:  ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون/ به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون.

در زبانِ پر شاعری مثل فارسی شايد مبالغه باشد اگر بگوییم او در رده شاعران بزرگ است. اما به یقین شاعر بود و فراتر از آن انسانی بزرگ بود.

 
ژاله اصفهانى در سال ١٣٠٠ خورشيدى در اصفهان به دنيا آمد و روز ٢٩ نوامبر ٢٠٠٧ ميلادى در لندن درگذشت.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

شمار مبتلایان به بیماری ایدز در ایران رو به افزایش است و تعداد آنان به ١٥٥٨٧ نفر رسیده است. مهم ترین عامل انتقال بیماری ایدز در ایران در سال های نخستین اعتیاد تزریقی گزارش شده است اما مطالعات و گزارش های تازه تر، نشان می دهد که الگوی انتقال در حال تغییر و بویژه در نواحی مختلف ایران متفاوت است.

در آخرین هشدارها وزارت بهداشت ایران نسبت به گسترش بیماری ایدز از طریق ارتباط ناسالم جنسی ابراز نگرانی کرده و از آن به عنوان"موج سوم ایدز" نام برده است.

موج اول ایدز به زمانی برمی گردد که مقداری خون وارداتی آلوده، شماری از ایرانیان را مبتلا کرد. ماجرای آن مشهور است و کارش به روزنامه ها و دادگاه کشید. موج دوم نیز معتادان تزریقی بودند که گفته می شود نزدیک به ٧٠ درصد مبتلایان به این بیماری را تشکیل می دهند.

پس از معتادان تزریقی، مهم ترین عامل انتقال ویروس ایدز(اچ- آی- وی) آمیزش و ارتباط ناسالم جنسی است. بر اساس گزارش های وزارت بهداشت ایران نزدیک به هفت درصد متبلایان از این طریق به بیماری ایدز دچار شده اند.

با آنکه تعداد کسانی که از طریق ارتباط ناسالم جنسی به بیماری ایدز مبتلا شده اند چندان زیاد نیست اما برآورد های وزارت بهداشت نشان می دهد که تعداد مبتلایان از این طریق به سرعت در حال افزایش است.

علاوه براین بررسی ها نشان دهندۀ آن است که الگوی انتقال در مناطق چنوبی و شمالی کشور یکسان نیست.

در استان های جنوبی مانند خوزستان، هرمزگان، کرمان، سیستان و بلوچستان، به علت مسافرت های طولانی و زیاد به کشورهای حوزه خلیج فارس که آلودگی در آنها زیاد است، بیشترین موارد آلودگی از راه آمیزشی است در حالی که در استان های شمالی کشور مانند زنجان، آذربایجان، مازندران و گیلان اکثر آلودگی ها از راه خون و فرآورده های خونی است.

همین است که برای مثال مطالعات نشان می دهد در شهر سراوان که در جنوب شرقی ایران و در مرز پاکستان واقع است مبتلایان ایدز بر خلاف نقاط شمالی ایران، بیشتر ( ٧٦ درصد) بر اثر رابطه جنسی مبتلا شده اند.

هرچند آمار رسمی با تخمین کارشناسان فاصله زیادی دارد و هنوز نمی توان گفت که اغلب موارد ایدز در ایران شناخته شده است اما در مجموع می توان گفت که در ایران کوشش های قابل توجهی برای شناخت موارد و حتا علاج بیماری صورت می گیرد.

آمارهای رسمی همانطور که گفته شد شمار مبتلایان به بیماری ایدز در ایران را حدود ١٦ هزار نفر اعلام می کند در حالی که تخمین کارشناسان این است که حدود هفتاد تا صد هزار تن در ایران مبتلا به ایدز هستند.

این وضعیت آماری مختص ایران نیست. در بیشتر نقاط جهان به خاطر این که بسیاری از موارد بیماری هایی از این دست پوشیده نگه داشته می شود، آمار درست و دقیقی از تعداد مبتلایان به ایدز وجود ندارد.

سازمان ملل متحد تعداد مبتلایان به بیماری ایدز را در سراسر جهان بین٣٣ تا ٤٠ میلیون نفر تخمین می زند در حالی که آمارهای رسمی با این ارقام فاصله زیادی دارد.

وضعیت ایدز در سراوان

همچنان که الگوی انتقال بیماری در نقاط مختلف ایران متفاوت است، مشکلات بیماران مبتلا به ایدز نیز در نقاط مختلف ایران یکسان نیست.

شهرستانها بویژه شهرستانهای دوردست از این حیث امکانات کمی دارند و بیشتر امکانات در تهران متمرکز شده است. شهر سراوان که پیش از این نامش به میان آمد شاید نمونه ای از این حیث باشد.

از جمله مشکلات در این شهر، کمبود افراد متخصص در مرکز مشاوره سراوان، برخورد های زنندۀ مردم و حتی بعضی ازپرسنل بهداری ها با بیماران ایدزی، عدم دسترسی آسان به گروه هدف (بیماران تزریقی)، پراکنده بودن بیماران در منطقه، فقر مالی و فرهنگی، عدم امکان آزمایش خون در سراوان (بیماران برای آزمایش خون ناگزیرند به زاهدان مرکز استان بروند) ازجمله مشکلاتی است که خانم مرتضوی مسئول مرکز مشاوره سراوان با آن روبرو است.

اما خانم مرتضوی با وجود مشکلات با امیدواری می گوید: پس از مقاومت ابتدایی مردم بومی محل، حالا آنها حتا از راه های دور و با کمترین امکانات خود را به مرکز مشاوره می رسانند، مولوی ها یا همان روحانیون اهل سنت با نفوذ چشمگیری که بر مردم منطقه دارند هشدارها و آگاهی های لازم را می دهند، با تشکیل شورای عالی ایدز، فرمانداری و بخشداری ها و شوراها به طورجدی وارد مبازره با این بیماری شده اند و سازمان های غیر دولتی محلی نیز به کمک آمده اند."

گزارش وزارت بهداشت نشان می دهد که از سال ١٣٦٥ که اولین مورد ابتلا به ایدز در ایران گزارش شد تا کنون ٢٠٦٢ نفر بر اثر بیماری ایدز جان خود را از دست داده اند.

شهاب ميرزائى در گفتگو با خانم مرتضوى، مسئول مرکز مشاوره سراوان، گزارش مصورى از وضعيت بيماران مبتلا به ايدز در اين منطقه تهيه کرده است. جديدآنلاين اين گزارش را به مناسبت روز جهانى ايدز در اول دسامبر عرضه مى کند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نخستين جشنواره "تصويرگرى شاهكارهاى ادبى ايران" در فرهنگسراى نياوران برگزار مى شود. اين جشنواره با همكارى شوراى كتاب كودك، خانه زنان هنرمند ايران و انجمن تصويرگران كتاب كودك و حمايت سازمان فرهنگى هنرى شهردارى تهران، مؤسسه توسعه هنرهاى تجسمى ارشاد و مؤسسه آموزشى جوكار "گاج" بر پا شده است.

هدف اين جشنواره معرفى شاهكارهاى ادبى ايران به عنوان بخش مهمى از فرهنگ مشرق زمين و بخصوص جنبه هاى گوناگون هنر تصويرگرى اين آثار است.

به مناسبت سال جهانى مولانا، نخستين جشنواره به جنبه هاى تصويرى دو اثر مولانا جلال الدين محمد بلخى، مثنوى و غزليات شمس، پرداخته است. بخشى از جشنواره به تصويرگرى كودكان و نوجوانان از داستان هاى مثنوى اختصاص داده شده  و بخش ديگر بيان تصويرى غزليات شمس به روايت هنرمندان از گروه هاى متفاوت سنى است.

كيانوش غريب پور، دبير اجرائى اين جشنواره مى گويد: "به طور كلى  ٢٨٧ تصويرگر ٩٤٤ اثر را در دو بخش برداشت روايى از حکايت‌هاى مثنوى معنوى و غزليات شمس تبريزى به دبيرخانه ارسال کردند که از اين تعداد ٢٥٤ اثر از ٨١ هنرمند به نمايشگاه راه يافت که ٢٥ تصويرگر در بخش غزليات با ٨٥ اثر و ٥٦ تصويرگر با ١٦٩ اثر در بخش حکايت‌هاى مثنوى معنوى شرکت کردند و اين آمار نشان دهنده تمايل تصويرگران به تصويرسازى حکايت‌هاى مثنوى است."

آقاى غريب پور معتقد است تصويرگرى متون ادبى هرچند سابقه اى بسيار طولانى در هنر ايران دارد اما در سال هاى اخير از رونق و اعتبار افتاده و تنها به تصويرگرى کتاب هاى کودکان منحصر شده است. او مى گويد: "تلاش كرديم  فضايي ايجاد كنيم كه تصويرگران به جاى صرف استعدادهاى خود در متون بيهوده و غير قابل نقد و همچنين حاكم شدن ديد غيرايرانى و توجه به جشنواره هاى خارجى، به فضايى بازگردند كه مناسب نسل جوان ماست."

برگزارکنندگان اين جشنواره  اميدوارند که در ادامه کار بتوانند يک موزه تصويرگرى در ايران تأسيس کنند. به همين خاطر جشنواره امسال با اختصاص بودجه اى براى خريد سى قطعه از آثار ارائه شده در صدد جمع آورى کلکسيونى براى موزه آينده تصويرگرى است.

جشنواره به دو بخش مسابقه و هنرمندان ميهمان تقسيم شده و جوايزى به آثار برگزيده بخش مسابقه داده خواهد شد. از نکات در خور توجه اين جشنواره حضور گسترده هنرمندان تصوير گر زن در بخش هاى متفاوت جشنواره است.

مديا مصور در گفتگو با کيانوش غريب پور و دو هنرمند شرکت کننده گزارش مصورى از اين جشنواره فراهم کرده که در بالاى اين صفحه مى بينيد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.