Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - جهان
جهان

مقالات و گزارش هایی درباره جهان

امیر جوانشیر

در لندن هر جا بروید، جا به جا بر سردر خانه‌ها یا بر روی دیوار بیرونی آنها، پلاک‌های آبی‌رنگی می‌بینید که نام یک آدم سرشناس بر روی آن نوشته شده‌است. این آدم سرشناس ممکن است هنرمند، شاعر، نویسنده، سیاست‌مدار، فیلسوف، مورخ، دانشمند و یا هنرپیشه باشد. وجه مشترک همۀ آنها در این است که در زمان خود شخصیت برجسته‌ای بوده‌اند و زمانی در لندن زیسته‌اند. لندن بدین‌گونه اعلام می‌کند که "من شهر مهمی هستم، گذشتۀ تابناکی دارم، هویت دارم و بزرگان بسیاری مرا برای زندگی انتخاب کرده‌اند".

گذشته سرچشمۀ رودی است که ما را به آینده می‌برد و اگر از آن هیچ ندانیم، نخواهیم دانست که به کجا می‌رویم و انتخابی برای آینده در کار نخواهد بود و معنای تغییر و دگرگونی فهم نخواهد شد.

داستان این پلاک‌های آبی لندن به حدود یک‌صد و پنجاه سال پیش باز می‌گردد. این کار، ابداع انجمن سلطنتی هنرهاست. این انجمن در سال ۱۸۶۶ تصمیم گرفت در بزرگذاشت بزرگان بکوشد و بر سردر خانه‌هایشان لوحی  بنشاند.

نخستین پلاک، لوح یادبودی بود که برای برزگداشت لرد بایرون، شاعر معروف انگلیسی در نظر گرفت. طرح لوح لرد بایرون آبی‌رنگ بود. هر چند برای آنکه ارزان‌تر تمام شود، در نهایت شکلاتی‌رنگ از کار درآمد. اما بعدها و در زمان ما این پلاک‌ها به رنگ آبی برگشتند.

با این لوح‌ها، لندن نه تنها به گذشته‌اش اعتبار می‌بخشد و آینده‌اش را از گذشته‌اش جدا نمی‌کند، بلکه باشندگان کنونی‌اش را از گذشته آگاه می‌کند، تا بدانند که آینده هر چند همواره گذشته را زیر سوال برده‌است، اما خود بر گذشته بنا می‌شود.

همین یادآوری اهمیت شناخت عظمت گذشته است که فردوسی را به سمت سرودن شاهنامه سوق می‌دهد و خاقانی را به ستایش از کاخ تیسفون و ایوان مداین وا می‌دارد؛ حافظ را تا دیر مغان می‌برد و در شعر همواره اخلاقی سعدی به ما یادآور می‌شود که دنیا یادگار بسیارانی از مردم است که پیش از ما بوده‌اند.

از یک دید دیگر هم باید به گذشته و به پلاک‌های آبی لندن نگریست و آن اهمیت دلبستگی آدمی به زمان و مکان است. نگهداری ارتباط عاطفی انسان با زمان و مکان، بخشی از سلامت روانی او را می‌سازد و او را به رگ و ریشه‌اش پیوند می‌زند. شاید در این گفته اندکی مبالغه باشد، اما گفته‌اند که لندن چندان در حفظ و نگهداری شکل و شمایل کوچه‌ها و خیابان‌ها و حتا ظاهر خانه‌هایش اصرار ورزیده‌است که اگر شکسپیر سر از خاک برآورد، به آسانی خواهد توانست خیابان و کوچه و خانه‌ای را که در آن می‌زیست، پیدا کند.

دوستی دارم که ارمنی است و مثل بیشتر ارمنیان از ایران رفته و مقیم آمریکا شده‌است. اما هر وقت به ایران باز می‌گردد، روزی دو سه به خیابان نادری می‌رود و در کوچه‌هایش پرسه می‌زند و در کافه‌هایش – اگر چیزی از آنها مانده باشد – می‌نشیند و در خیابان‌های اطرافش می‌گردد. می‌گوید، این کار مرا به گذشته‌هایم، به کودکی‌ها و جوانی‌هایم وصل می‌کند؛ خاطرات من در اینجا زنده می‌شود و من در اینجا خویشتن خویش را باز می‌یابم. هم او گله می‌کند که متأسفانه خیابان نادری آن‌قدر تغییر کرده‌است که دیگر خیلی چیزهایش بازشناختنی نیست. کوچۀ مسیحایی نوبهار از آن جمله است.

جاهای دیگر شهر که اصلاً قابل شناختن نیست. ساخت و سازهای بی‌امان، شهر را چنان زیر و رو کرده که چیزی از گذشته بر جای نمانده‌است. می‌گوید، البته در کشور ما همیشه همین‌طور بوده‌است و معلوم نیست ما کی باید به شکل نهایی برسیم و برای گفته‌اش از سفرنامۀ ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، مثال می‌آورد که وقتی در اصفهان بود، دیده بود که آدم‌های ظل‌السلطان عمارت نمکدان را خراب می‌کنند، تا از مصالح آن، خانه‌ای نو برای شاهزادۀ قاجار بسازند.

براون که تقریباً همان سال‌هایی اصفهان را دیده که انجمن سلطنتی انگلستان تصمیم به نصب پلاک‌های آبی گرفته، نوشته‌است: ظاهرا نگهداری بناهای باشکوه گذشته آخرین چیزی است که یک پادشاه شرقی به آن می‌اندیشد. "در نظر او، ساختن بناهایی که نام او را بلند گردانند، بسیار مهم تر است از نگهداری بناهایی که پیشینیان ساخته‌اند. در واقع، شاید اصلاً ناراحت نشود که آن بناها هم، مانند سلسله‌هایی که آنها را ساخته‌اند، از بین بروند و فراموش شوند. و همین طور ادامه می‌یابد؛ شاهی جانشین شاهی می‌شود و سلسله‌ای سلسله‌ای را سرنگون می‌کند، ویرانه‌ای به ویرانه‌ها اضافه می‌شود و از میان این همه، روح عظیم مردم، رؤیای رستگاری و رهایی ارواح را به خواب می‌بیند. در حالی که دیدگان شیرهای سنگی تخت جمشید، در نگهبانی بی‌پایان خود بر ملتی که خفته اما نمرده‌است، همچنان نگرانند".

با همۀ این احوال لندن در گذشته نمانده. لندن انعطافی دارد که کنارآمدن گذشته و حال در آن دیده می‌شود و با بهره‌گیری از معماری و هنر و فرهنگ گذشته در حال نو شدن است و رو به آینده دارد.

پلاک‌های آبی به گردشگر کمک می‌کند تا ارتباط عاطفی گذشته و حال شهر را بهتر حس کند و دریابد که  حتا این خانه‌های کهنه و فرسوده در متن کنونی شهر معنا می‌دهد و بخشی است از هویتی که لندن را جهان‌شهر کرده‌است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

صحبت های حورا یاوری، عضو هیئت تحریریۀ دانشنامه ایرانیکا درباره تارنمای جدید این مؤسسه
دوستداران دانشنامۀ "ایرانیکا" که جامع‌ترین دایره‌المعارف ایرانی به زبان انگلیسی است، اکنون می‌توانند با یک کلیک موشواره، به مدخل‌های فراوانی از این مجموعۀ حجیم دسترسی داشته باشند، و آن هم به صورت رایگان و قبل از انتشار مقالات به شکل مجلد.

 تارنمای جدیدی که هیئت تحریریۀ این دانشنامه در دانشگاه کلمبیا راه انداخته‌اند، با افزودن کارکردهای تازه، چون جستجوگر و امکان ارتباط دوسویه، ایرانیکا را به بهترین مرجع مجازی در زمینۀ ایران‌شناسی تبدیل کرده‌است.

دانشنامه‌های مشابه تمدن‌های دیگر، به مانند بریتانیکا هم پایگاه‌های اینترنتی دارند، اما وجه تمایز ایرانیکا رایگان بودن استفاده از محتوای تارنمایش است.

تفاوت عمده‌ای که تارنمای نو با سایت قدیمی دارد، امکان دسترسی به شمار بیشتر مطالب دانشنامه حتا قبل از انتشار آنها به شکل کتاب است. یعنی به اضافۀ مداخل همۀ ۱۴ جلد چاپ‌شدۀ ایرانیکا که وارد این پایگاه اینترنتی شده‌اند، در تارنمای جدید می‌شود مطالبی را هم از حروف پایانی الفبای انگلیسی پیدا کرد. برای نمونه، با این که  Z (ز) واپسین حرف الفبای انگلیسی است و تا چاپ جلد حاوی حرف "ز" ِ دانشنامۀ ایرانیکا دست‌کم ده سال دیگر باقی است، برای خواندن مدخل‌های "زرتشت" و "زرتشتی" آن نیازی به این همه انتظار نیست. تارنمای جدید ایرانیکا هر دو را منتشر کرده‌است.

بر مطالب پژوهشی تارنمای ایرانیکا هر ماه یک بار به تعداد ۱۵ تا ۲۰ مقاله افزوده می‌شود، اما بخش‌هایی از تارنما، به مانند اخبار فرهنگی و هنری ایران همه‌روزه روزآمد می‌شود.

در زمینۀ تصویری اما به نظر می‌رسد که کار بیشتری باید انجام بگیرد؛ هرچند به برخی از مقالات عکس افزوده شده که از ویژگی‌های تارنمای نو است و تارنمای قبلی فاقد آن بود.

اما مهم‌تر از آن، امکانی است که برای مخاطبان دانش‌پژوه ایرانیکا پدید آمده‌است: از این به بعد می‌توان از طریق تارنمای ایرانیکا به دانشنامه پیشنهاد اصلاح یا تکمیل مقالات را داد. البته، این همکاری به شیوۀ ویرایش مستقیم مقالات توسط خوانندگان در دانشنامۀ ویکی‌پدیا نخواهد بود. ایرانیکا تا حد زیادی یک دایره‌المعارف به مفهوم سنتی واژه خواهد ماند، اما محتوای اینترنتی آن، مثل هر نوشتار مجازی دیگر، قابل تغییر و اصلاح آنی خواهد بود. این اصلاحات و تغییرات بعداً به شکل ضمیمه‌های دانشنامۀ ایرانیکا منتشر خواهد شد. تا کنون ۱۴ جلد این دانشنامه منتشر شده و انتظار می‌رود شمار آن سرانجام به ۴۵ مجلد برسد.

دانشنامۀ ایرانیکا را احسان یارشاطر، استاد دانشگاه کلمبیای آمریکا، در اواسط دهۀ ۱۳۵۰ پایه‌ریزی کرد. در آغاز بودجۀ آن را دولت شاه می‌پرداخت. از زمان فروپاشی رژیم شهنشاهی تا کنون دانشنامۀ ایرانیکا به اهتمام مالی بخش ایران‌شناسی دانشگاه کلمبیا و بنیاد ملی علوم انسانی آمریکا و دهش‌های خصوصی منتشر می‌شود. 

دانشنامۀ ایرانیکا به مطالعات تمدن ایرانی در خاور میانه، قفقاز، آسیای مرکزی و شبه قارۀ هند اختصاص دارد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
امیر جوانشیر

مجموعه عکس
آب و خاک همواره در جایی که آب یا خاک تمام می‌شود دیدار می‌کنند اما آن دیدارها معمولا در نواحی کوهستانی نیست. کمتر اتفاق می‌افتد وقتی اقیانوس یا دریا به ساحل می‌رسد در ناحیه‌ای کوهستانی در کنار کوه‌ها آرام بگیرد. اما در اینجا در ناحیه‌ای که به بیگ‌سور معروف است و از کاخ ویلیام هرست در سن سیمون تا شهر کارمل در حدود ۹۰ مایل ادامه دارد، اقیانوس آرام به بدنه کوه‌های لس پادرس می‌خورد و موج می‌گیرد و بلند می‌شود و کف بر لب می‌آورد و به محل اصلی خود باز می‌گردد و آرام می‌گیرد. در این برخورد، آب در بسیاری از نواحی پودر می‌شود و مه سفید رنگی تمام فضای ساحل را پر می‌کند. خلاصه منظره بدیعی به وجود می‌آرود که از زیبایی بی‌حدی برخوردار است و توصیف ناپذیر می‌نماید و شیفتگان بسیار دارد. گردشگران از نقاط مختلف آمریکا و تابستان‌ها از اروپا هم، به دیدارش می‌شتابند و در مکان‌هایی که برای استراحت ساخته‌اند اقامت می‌کنند و از کوه‌های پوشیده از جنگل از یک سو و دریای بیکران از سوی دیگر لذت می‌برند.

بیگ‌سور در فاصله ۱۵۰مایلی سان‌فرانسیسکو و ۳۰۰ مایلی لس آنجلس جای شگفتی است و همانطور که دربارۀ آن گفته اند محل "با شکوه ترین دیدار کوه و دریا" ست. و هنری میلر، نویسنده بزرگ امریکایی، درباره بیگ‌سور گفته است : "این چهرۀ زمین است آنطور که خالقش قصد آفریدن داشت".

جاده‌ای که از ناحیه می‌گذرد و ساخت آن در ۱۹۲۰ شروع شده و حدود ۱۸ سال به طول انجامیده است، درست مانند جاده چالوس در ایران افتخار راه‌سازی به حساب می‌آید. زیرا جاده از همان اول در ناحیه کوهستانی پر پیچ و خمی بر کوه سوار می‌شود و ساختن آن کار آسانی نبوده است. از آنجا که درست مانند جاده چالوس باریک و کم عرض است رانندگی با احتیاط در آن صورت می‌گیرد. ولی هنوز چند کیلومتری پیش نرفته‌ایم که تفاوت آن با جاده چالوس آشکار می‌شود چون کوه و دریا دیدار می‌کنند و عظمتی به وجود می‌آورند که شاید نظیرش را در هیچ جای دیگر نتوان یافت. کسانی که ندیده‌اند می‌توانند جاده چالوسی را مجسم کنند که سمت دره آن اقیانوس است. دریای ِ کنار کوه جایگاه نهنگ است و ای بسا جنگل‌های اطراف جایگاه پلنگ، و همین سبب می‌شود که قهوه خانه‌های سر راه نام‌هایی مانند "تماشاگران نهنگ" داشته باشند.

کوهستانی بودن جاده سبب می‌شود که گهگاه چنان از مه پوشیده شود که فاصله ده متری را نمی‌توان دید و مه غلیظ آن هم یادآور مه انبوه در بلندترین نقاط جاده چالوس است.

اما یک تفاوت دیگر هم با جاده چالوس دارد. در حالی که جاده چالوس پر از آشغال است، در هیچ جای این جاده یک ذره آشغال پیدا نمی‌شود. در جای جای جاده تابلوهایی به چشم می‌خورد که اعلام می‌کند اگر کسی آشغال بریزد ۱۰۰۰ دلار جریمه خواهد شد. اما در واقع این اخطارها نیست که جاده و اطرافش را پاکیزه نگه می‌دارد، فرهنگ مردمان است. چون در بیشتر سال، جاده چندان شلوغ نیست که پلیس یا حتا مسافران دیگر ریختن آشغال را ببینند. مردم خود رعایت می‌کنند و کسی دلش نمی‌آید که چنان جاده زیبایی را به انواع زباله بیالاید.

همۀ اینها سبب می‌شود که چشم آدمی از دیدن منطقه سیر نشود. مسافران در نقاط مختلفی که برای کمپینگ اختصاص یافته اتراق کرده‌اند و ترکیب زنده انسان – جاده – کوهستان – دریا زیبایی‌هایی می‌سازد که نمی‌توان دل از آن برکند.

در سراسر منطقه دو نام بلند هم دیده می‌شود. یکی نام ویلیام راندلف هرست که از غول‌های رسانه‌ای نیمه اول قرن بیستم بود و بزرگترین زنجیره روزنامه‌های آمریکایی را در اختیار داشت و اکنون کاخش در ناحیه سن سیمون بر بلندی کوه، دور از جاده دیده می‌شود. دیگری هنری میلر یکی از جنجالی‌ترین نویسندگان آمریکایی که عاشق ناحیه بود و سال‌های ۱۹۴۴ تا ۱۹۶۲ در کارمل زندگی کرد در انتهای جاده بیگ‌سور. در اواخر جاده تابلوهایی دیده می‌شود که نشانی‌هایی از او، از جمله کتابخانه‌اش می‌دهد.

تمام نواحی کوهستانی حفاظت شده است و جنگل ملی لس پادرس نام دارد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
دکتر داوود مرادیان*

دکتر داوود مرادیان

قبول پیشنهاد کشور آذربایجان توسط سازمان ملل متحد برای ثبت رسمی نوروز به عنوان یک نماد جهانی، نشانه‌ای است از فراقومی و فرازبانی بودن این جشن باستانی. در خبرنامۀ سازمان ملل به این مناسبت آمده‌است:

"نوروز برای بیش از سیصد میلیون نفر در سراسر جهان، آغاز سال نو است و بیش از سه هزار سال است که در مناطقی از بالکان، منطقۀ دریای سیاه، قفقاز، آسیای مرکزی و خاورمیانه و نقاط دیگری از جهان جشن گرفته می‌شود."

اگر به جغرافیای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی منطقۀ ما نگاه گذرا شود، دو تصویر متضاد جلوه‌گر خواهد شد: یک، تورم مشکلات، تضادها و گسست‌ها. دو، وجود انرژی و منابع بالقوۀ طبیعی و انسانی.

با توجه به این دو تصویر و پروسۀ جهانی شدن، پرسش این است که چگونه می‌توان در پرتو نمادی چون نوروز از انرژی و منابع طبیعی و استعدادهای شکوفان انسانی در راستای همگرایی منطقه‌ای و پیوستن به حرکت جهانی شدن استفاده‌ای بهینه نمود؟

هرمجموعه‌ای انسانی دارای خرده‌فرهنگ‌ها و ابرفرهنگ‌ها می‌باشد. خرده‌فرهنگ‌ها مبتنی بر واحدهای کوچک اجتماعی است، چونان روستا، قبیله، شهر، شغل و حرفه. زبان، دین، تمدن و نظام ارزشی، از شالوده‌های ابرفرهنگ‌هاست. با کمال تأثر کشور ما و خیلی از کشورهای منطقه، اسیر خرده‌فرهنگ‌ها می‌باشند و نتوانسته‌اند از ثمرات و میراث ابرفرهنگ‌های خود به اندازۀ  کافی بهره ببرند.

سخنان ظاهر طنین، نماینده دائمی افغانستان در سازمان ملل در باره جشن نوروز
جنجال‌های طفلانه بر سر اصطلاحاتی چون دانشگاه و پوهنتون، زبان فارسی و دری، بیانگر غلبۀ خرده‌فرهنگ‌ها بر ابرفرهنگ است. این چالش در سطح بزرگتر منجر به دادن هویت سیاسی به شخصیت‌های علمی و فرهنگی شده‌است. ایرانیان مصرّند تا به مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، ابوعلی سینا و سید جمال‌الدین شناسنامۀ ایرانی صادر نمایند؛ در عرصۀ درون‌دینی برخی برآنند تا جشن نوروز را امری غیر اسلامی بدانند. این اصطکاک‌ها، نتیجۀ اسارت انسان‌هایی است که هنوز در بند خُرده‌فرهنگ‌ها می‌باشند. اگر ابرفرهنگ معیار ما باشد، طبیعی است که چالش‌های آن‌چنانی کم‌رنگ و زدوده خواهد شد.

احساس تعلق همزمان به خرده‌فرهنگ‌ها و ابرفرهنگ‌ها امری است دشوار! برای افراد و جوامع غرق در فقر، استبداد و خشونت، هویت فردی و جمعی مانند رنگین‌کمانی است که از رنگ‌ها و لایه‌های مختلف تشکیل شده‌است. هرگاه بتوانیم بین این لایه‌ها و رنگ‌ها به خاطر رسیدن بۀ یک هدف و ارزش متعالی، رابطه‌ای منطقی ایجاد نماییم، می‌توان بر خیلی از بحران‌ها، از جمله بحران هویت، غلبه یافت. در مقیاس کلان و جهانی نمونه‌ای موفق از چنین رنگین‌کمانی، همانا اتحادیۀ اروپا است.

تاریخ اروپا قبل از ۱۹۴۵ تاریخ جنگ‌ها، نسل‌کشی‌ها، رقابت‌ها و جدایی‌هاست. اما اروپائیان توانستند در کمتر از چند دهه بر مشکلات و گسست‌های چندصدسالۀ خود غلبه کنند. یکی از استراتژی‌های مبتکران و مهندسان پروژۀ اتحادیۀ اروپا، شناسایی و سرمایه‌گذاری بر مؤلفه‌های مشترک فرهنگی اروپاست. این تجربه نشان می‌دهد که همگرایی سیاسی و اقتصادی، مستلزم بستر مشترک فرهنگی است؛ بستری که در عین تکثر می‌تواند اضلاع یک فرهنگ پویا را پی افکند.

اروپائیان هویت مشترک فرهنگی خود را بر سه بستر مبتنی نمودند: یونان باستان، مسیحیت و مدرنیته.

علی‌رغم اختلافات و تضادهای شدید بین این سه بستر، اروپائیان توانستند، فرهنگ مشترک خود را تعریف و تبیین نمایند. انتخاب استانبول به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا در سال ۲۰۱۰ میلادی نمونه‌ای از سخاوت فرهنگی اروپائیان می‌باشد.

برعکس تاریخ پر از آشوب و گسست اروپا، منطقۀ ما در سیر تاریخ، حوزۀ همکاری‌های مبتنی بر مبادلات فرهنگی و تجاری بوده است. مؤلفه‌های فرهنگی چون زبان و ادبیات پارسی دری، مکاتب و جریان‌های دینی چون عرفان و تصوف اسلامی، شبکه‌های همزبانان و همدلان را به وجود آورده‌است. این شبکه‌ها می‌توانند بستر و مقدمه‌ای شوند برای تقویت همکاری‌ها و مبادلات در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی.

برای چنین امری لازم است که ما نگاهی دقیق‌تر به گذشتۀ مشترک خود داشته باشیم. با کمال تأسف زاویۀ دید تاریخی ما در بسیاری از موارد در بند باورهای خرده‌فرهنگی است. این اسارت سبب گردیده‌است تا هویت فرهنگی را با هویت سیاسی درآمیزیم. باید باور نماییم واحدهای سیاسی چون افغانستان، ایران، تاجیکستان، پاکستان، ترکیه و غیره اضلاعی از یک هویت بزرگ فرهنگی‌اند.

هویت سیاسی شناسه‌هایی چون افغان، ایرانی و تاجیک و پاکستانی و غیره را برمی‌تابد، اما همۀ این شناسه‌ها در حوزۀ هویت فرهنگی یک نماد دارد.

ما می‌توانیم چون اروپائیان چالش‌های سیاسی را در بستر فرهنگ مشترک جاری بسازیم. تضاد و تقابل را تبدیل به تعامل و تفاهم نماییم. چنین حرکتی نیازمند تلاش مستمر برای غنامند نمودن هویت فردی و جمعی است، استفاده از تمام مؤلفه‌ها و بسترهای خرده‌فرهنگ‌ها و ابرفرهنگ‌های خود و دیگران. نتیجۀ عملی این حرکت، احساس تعلق و خودی بودن با خود و دیگران خواهد بود. چنین برداشت و نگاهی این اجازه را به ما خواهد داد که هم زرتشت را از خود بدانیم هم مولانا و هم خان عبدالغفار خان را و هم امانوئل کانت را.

موفقیت افغانستان و کشورهای منطقه برای غلبه بر مشکلات متعدد موجود، نیازمند سخاوت و درایت فرهنگی است؛ درایتی که در پرتو آن بتوان بسترهای مشترک سیاسی، اقتصادی و امنیتی را خلق کرد. نوروز چتر بزرگ چنین هدف سترگی است.

*دکتر داوود مرادیان، رئیس مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت امور خارجۀ افغانستان است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده حسینی

یکی از مزایای زندگی در شهری مثل لندن، شناخت فرهنگ‌های دیگر است. اگرچه به هنگام نوروز از خانه دور هستیم، ولی این فرصت را داریم تا با اقوام دیگر که نوروز را جشن می‌گیرند، بیشتر آشنا شویم.

یکی از این فرهنگ‌ها متعلق به اویغورهاست که غالباً در شمال چین، در ایالت سین جیانگ یا ترکستان شرقی و بخشی هم در کشورهای آسیای میانه زندگی می‌کنند.

اویغورها از اقوام ترک‌زبان مسلمانی هستند که از سال‌های بسیار دور در این منطقه سکونت داشته‌اند. آنها چه در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی و چه تحت حکومت جمهوری خلق چین، دچار مشکلات، فشارهای سیاسی و محدودیت‌های زیادی بوده‌اند. با این حال، این قوم همچنان فرهنگ و هویت خود را حفظ کرده‌است.

قطعه کلاسیک "شادیانه" با اجرای عبدالله مجنون از شهر ختن

یکی از بارزترین مؤلفه‌های فرهنگی اویغورها، موسیقی آنهاست که شهرت جهانی دارد. چندی پیش، به مناسبت فرا رسیدن بهار، در مؤسسۀ مطالعات خاوری و آفریقایی دانشگاه لندن یک کنسرت نوروزی برگزار شد که در آن گونه‌های مختلف موسیقی اویغوری معرفی شد.

موسیقی اویغوری تأثیرگرفته از فراز و نشیب‌های تاریخی این سرزمین است. موسیقی نواحی جنوبی ترکستان شرقی، یعنی شهرهای کاشغر و ختن، بیشتر به موسیقی آسیای مرکزی (سمرقند و بخارا) می‌ماند، در حالی که سبک موسیقی مناطق شمالی "قومول" تأثیرگرفته از موسیقی شمال چین است. با این حال سبک‌های مختلف موسیقی اویغوری دارای زبان مشترک و برگرفته از یک فرهنگ است.

محققان اویغور معتقدند که موسیقی‌شان ریشه در یازده قرن پیش از میلاد مسیح و تمدن نخستین ساکنان شمال چین دارد. بعد از ورود اقوام ترک از سیبری به این منطقه در سال ۵۵۲ بعد از میلاد و تأسیس حکومت، فرهنگ و هنر مناطق آسیای مرکزی به این ناحیه وارد شد.

به هنگام سقوط حکومت ترکان در ترکستان شرقی، این اقوام به مناطق شمال و جنوب کوه‌های "تیان‌شان" ساکن شدند. بنابرین، موسیقی اویغوری میراث موسیقی قرن نهم میلادی آنان است. بر اساس متون تاریخی، موسیقیدانی به نام سوجاب، از پادشاهی کوسان (شهر "کوچه" کنونی) در سال ۵۶۷ میلادی به دربار امپراتور چین "وودی" رفت و نت‌های پنج‌گانه را به موسیقی چین معرفی کرد. در نتیجه آنچه امروز به عنوان موسیقی اویغوری شناخته می‌شود، آمیزه‌ای از فرهنگ چینی با هنر ایرانی آسیای میانه است.

موقعیت سرزمین‌ اویغورها در امتداد جادۀ ابریشم بود که آنها را در معرض تأثیرپذیری از هنرهای آسیای میانه قرار داد. نام بسیاری از سازهای موسیقی اویغوری، به مانند دوتار، رواپ (رباب)، چنگ، قالون (قانون)، نی، ستار، خوشتر (شبیه ویولن بزرگ)، دف، سونی (سرنا)، نقاره و غیژک (قیچک) از زبان فارسی به زبان اویغوری راه یافته و همۀ این سازها شبیه آلات موسیقی هم‌نامشان در تاجیکستان و ازبکستان است.

ورود اسلام و فرهنگ اسلامی از همین راه به مرور تا قرن دهم میلادی وارد این منطقه شد.

پاره ای از رقص و موسیقی اویغوری از صدا و سیمای منطقۀ ترکستان شرقی چین

تأسیس نخستین حکومت اسلامی قراخانیان در کاشغر نقطۀ عطفی در تاریخ موسیقی اویغوری بود. همین سلطنت بود که زبان و فرهنگ پارسی و عربی را در این ناحیه ترویج کرد. در همین دوره، نظریه‌های موسیقی فارابی و ابن سینا به این منطقه راه یافت. همچنین سازهایی چون نقاره و طبل وارد سازهای موجود آن سرزمین شد. باوری وجود دارد که پادشاه کاشغر این سازها را در جنگ به کار می‌برده‌است.

دورۀ چغتای‌ها در قرن‌های ۱۴ تا ۱۶ میلادی، یکی دیگر از دوره‌های مهم گسترش موسیقی و فرهنگ ایرانی  آسیای میانه در این منطقه محسوب می‌شود. در این دوره، شاعران موسیقی مقام چون عبدالرحمان جامی، علیشیر نوایی و محمد کٌشتین‌گیر اعتبار تازه‌ای یافتند. فارابی برای اختراع "قالون" (ساز قانون) و ساخت سبک‌های "راک"، "عشاق" و "اوزال" در مقام، همواره مورد ستایش قرار گرفته‌است.

مهم‌ترین و مشهورترین سبک موسیقی اویغوری "مقام" نام دارد که دارای اجزاء بسیاری است. این سبک موسیقی قابلیت کاربرد در مضامین فلسفی و ماورایی، غزل و حتا ضرب‌آهنگ‌های شاد را دارد. البته، در کنار آن سبک‌های دیگر نیز وجود دارد، مانند داستان، قٌشاق، لَپَر، آیتشیش، مدحی‌نامه و صنم.

بر خلاف تصور رایج در غرب که اسلام را ضد موسیقی می‌دانند، درحالی که در موسیقی سنتی اویغوری با مذهب ارتباط دارد که دلیل آن را می‌توان نفوذ صوفی‌ها عنوان کرد. صوفی‌ها برای بیان و ترویج آئین خود از موسیقی و شعر بهره می‌گیرند. امروزه موسیقی اویغوری با سبک پاپ در هم آمیخته شده و سبک جدید دلنشینی را پدید آورده‌است.

در گزارش مصور این صفحه راضیه سلطانوا، استاد موسیقی مؤسسۀ مطالعات خاوری و آفریقایی دانشگاه لندن، ویژگی‌های موسیقی اویغوری را توضیح می‌دهد.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
*لوسیندا ایچ دان

مردم کردتبار ترکیه به‌طور سنتی با استفاده از جشن نوروز تقاضاهای سیاسی خود را مطرح می‌کنند. اما امسال که شهر استانبول به عنوان "پایتخت فرهنگ اروپا" شناخته شده، مقامات ترکیه می‌کوشند بر ارزش فرهنگی وسیع‌تر این جشن که آنها هم از آن خود می‌دانند، تأکید کنند.

"فضلی قیلیچ"، شهردار ناحیه "کاغذخانه" (Kağıthane) شهر استانبول قبل از گشایش جشنوارۀ موسیقی دوروزه به افتخار نوروز گفت: "طی صدها سال آغاز بهار را در سراسر جهان جشن گرفته‌اند؛ در ترکیه هم. ما نخستین  ناحیه‌ای هستیم که این مراسم را به رسمیت شناختیم و امیدواریم که آن به یک جشن بین‌المللی تبدیل شود".

جشنوارۀ موسیقی نوروز که بنیاد "کوتای درین کوغای" مستقر در سن فرانسیسکو و شهرداری کاغذخانه سازمان داده‌اند، هنرمندانی را از ایران و جمهوری آذربایجان و کردستان عراق و ترکیه گردهم آورده‌است، تا فرهنگ مشترک‌شان را دریابند.

همان گونه که علی‌اکبر مرادی، نوازندۀ سرشناس کرد ایرانی و آهنگساز ترانۀ "نوروز" در مباحث گشایش جشنواره گفت: "ما در این بخش جهان یک فرهنگ واحد داریم و من فکر می‌کنم زبان، عنصر مهمی نیست." به قول مولوی، همدلی از همزبانی بهتر است.

با وجود این، برای مردم کرد استانبول و دیاربکر در جنوب ترکیه که جمعیت کرد قابل ملاحظه‌ای دارد، نوروز بیش از پیش فرصتی است برای تأکید بر تفاوت‌هایشان با دیگر قوم‌های مقیم این کشور.

تا چند سال پیش کردهای ترکیه اجازه نداشتند نوروز را در ملاء عام جشن بگیرند. آنانی که در این روز در حال روشن کردن آتش در خیابان‌های دیاربکر بازداشت می‌شدند، به زندان می‌رفتند. در سال ۲۰۰۸ دو تن از مردم محلی در جریان درگیری با پلیس کشته شدند. این نمایش‌های خیابانی بیشتر حالت اعتراضی داشت، تا جشن و شادی، و از سوی حزب جدایی‌خواه کارگران کردستان حمایت می‌شد.

"صباحت تونجل"، نمایندۀ مجلس ترکیه از  حزب صلح و دمکراسی که با حزب کارگران کردستان مرتبط است، از جملۀ برگزارکنندگان جشن‌های نوروز امسال در استانبول است. در این جشن‌ها حدود ۱۲۰هزار تن شرکت کردند. خانم "تونجل" می‌گوید، هرچند نوروز را مردمان سراسر خاور میانه جشن می‌گیرند، آن برای مردم کرد اهمیت ویژه‌ای دارد.

وی با یادی از اسطورۀ کاوه و ضحاک به عنون نماد پیروزی دادوری بر ستم، می‌گوید که این افسانه با واقعیت‌های امروز همخوانی دارد: "برای کردها این جشن، عید آزادی و مقاومت است؛ درست به مانند اسطورۀ کاوه که در برابر ضحاک ستمگر ایستادگی کرد."

برنامۀ فرهنگی کردی که از روز ۱۵ تا ۳۰ مارس در استانبول جریان دارد، شامل یک اپرای رقصی گروه هنری "بین‌النهرین" می‌شود که داستان کاوه را روی صحنه برده‌است. "سرحد کورال"، تهیه‌کنندۀ این نمایشنامه می‌گوید: "به راستی، داستان کاوه دربارۀ زایش دوباره است و برای همۀ مردمان خاور میانه حائز اهمیت است؛ چون مضمون آن راجع به چیرگی بر نظام‌های واپس‌مانده و اقتدارگراست."

به هر روی، بررسی یک طرح در مجلس ترکیه که قرار است برای کردها حقوق بیشتری در نظر بگیرد، باعث نرم‌تر شدن لحن سیاسی مراسم کردها شده‌است. در شهر دیاربکر دویست هزار تا چهارصد هزار تن با لباس‌های سنتی کردی به خیابان‌ها ریختند، دور هیمه‌های آتش جمع شدند و رقصیدند. اما این بار به جای پرچم‌های حزب کارگران کردستان که در جشن‌های قبلی به چشم می‌خورد، مردم پرچم کردستان را به دست داشتند که کمتر برانگیزنده بود و نیروی پلیس هم این نمایش خیابانی را تحمل کرد.

و اما باز هم در استانبول، "حسین ایرماق"، یک خبرنگار تحقیقی و از سازمان‌دهندگان جشنوارۀ موسیقی نوروز می‌گوید: "نوروز در ترکیه به عنوان بخشی از مشکل دولت با کردها و یک نماد سیاسی شناخته شده‌است. ولی این گونه جشنواره‌ها به مردم مجال می‌دهد با مقولۀ تنوع فرهنگی آشنا شوند. بگذار همۀ فرهنگ‌های ما در آرامش کامل کنار هم، در سرزمین‌هایشان، به سر ببرند."

در مراسم نوروزی ۲۲ مارس برای نخستین بار اختلافات سیاسی فراموش شده بود و ترک‌ها هم در کنار کردهای ترکیه و ایران و عراق از موسیقی سنتی بهاری لذت بردند. برای نوازندگانی چون علی‌اکبر مرادی، استاد تنبور کردی از ایران و "اولاس اوزدمیر" از ترکیه که در پهلوی هنرمندانی از بیشتر کشورهای پیرامون‌شان هنرنمایی کرده‌اند، دست‌کم موسیقی آن مرزها را ندارد.

استاد امامیار و رفعت حسنف از جمهوری آذربایجان، رضا سامانی، نوازندۀ سازهای ضربی از ایران، گروه کردی "آیفر دوزداش" از ترکیه و حسین زهاوی از کردستان عراق از جملۀ هنرمندان دیگری بودند که در تالار سعدآباد فرهنگ‌سرای کاغذخانه برنامه اجرا کردند.

گزارش مصور این صفحه صحنه‌هایی از این برنامه‌های فرهنگی را نشان می‌دهد.
 
 
*لوسیندا ایچ دان، روزنامه‌نگار انگلیسی است که این مطلب را از ترکیه برای جدیدآنلاین فرستاده‌است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ساناز قاضی زاده

رستم نه تنها نام یکی از پهلوانان شاهنامه است، بلکه مدرسه‌ای ایرانی است در لندن، پایتخت انگلیس، کشوری که بیش از۶۱ هزار مهاجر ایرانی در آن زندگی می‌کنند.
مدرسه رستم  در محله "فینچلی"، یکی از محله‌های شمال لندن واقع شده  که ایرانیان  بسیاری در آن زندگی می کنند.  جایی که به تناوب مغازه‌هایی را می‌توان یافت که به فارسی بر سردر آن نوشته‌اند: "سوپر ایرانی".

شهلا طاهری، رئیس مدرسه، خانم میانسالی است که می‌توان  آداب ایرانی را در منش او جست، مثل "برپا" شدن دانش‌آموزان هنگام ورودش به هر کلاس که این روزها درغرب وجود ندارد.  او می‌گوید که بیشتر شاگردان مدرسه یا در انگلیس به دنیا آمده و در محیط انگلیسی زندگی می‌کنند و یا "دورگه" هستند، یعنی یکی از والدینشان غیرایرانی است. رستم اما مدرسه‌ای است ۲۹ ساله که به گفتۀ  خانم طاهری، ۳۰۰ دانش‌آموز دارد که از مقطع پیش‌دبستانی تا دوره‌های بالاتر در آن تحصیل می‌کنند.

به گفتۀ او، این دانش آموزان نه تنها در مدرسه با زبان و ادبیات فارسی آشنا می‌شوند، بلکه مناسبت‌های ایرانی یادشده در تقویم جلالی  ایرانی  بهانه‌ای می‌شود تا با تاریخ و فرهنگ ایران نیز ارتباط نزدیک پیدا کنند. او برای توضیح بیشتر می‌گوید که برای مثال، اولیای مدرسه با برداشتی از کتب فارسی مدارس در ایران و با آمیختن آن با نکات ملموسی که دانش‌آموزان در زندگی روزمره‌شان با آنها دست  به  گریبانند، کتاب‌هایی طراحی کرده و در اختیار دانش‌آموزان قرار داده‌اند که علاوه بر فارسی، تاریخ و فرهنگ را نیز به آنها آموزش می‌دهد.

طاهری برای توضیح بیشتر می‌گوید که برای نمونه، سعی شده تا تفاوت‌های میان زبان محاوره و نوشتاری به کودکان آموزش داده شود. از سوی دیگر، متن‌های ادبی و شعرها به شیوه‌ای انتخاب شده که کودکان بتوانند با آنها ارتباط ذهنی برقرار کنند.

خانم طاهری نوروز را یکی از مهمترین مناسبت‌هایی می‌داند که می‌توان بر پایۀ آن فرهنگ ایرانی را به کودکان آموزش داد. به همین دلیل است که مسئولان مدرسه برنامه‌هایی ترتیب داده‌اند، تا دانش‌آموزان همراه با خانواده‌هایشان مراسمی چون "چهارشنبه سوری"، "روز نخست سال" و "سیزده‌به‌در" را تجربه کنند.

تحقیقات دولتی بریتانیا تا اواخر سال ۲۰۰۸ میلادی نشان می‌دهد که نخستین گروه ایرانیان در دهۀ پنجاه میلادی به این کشور مهاجرت کرده‌اند. پس از انقلاب ایران این مهاجرت‌ها اوج گرفت. این تحقیقات نشان می‌دهد که موج سوم مهاجرت‌ها از ۱۹۹۵ میلادی شروع شده و هنوز ادامه دارد. در کنار شهرهایی مثل شفیلد، منچستر، بیرمنگام، برایتون، و  لیدز، لندن تعداد بیشتر  از مهاجران ایرانی و فارسی زبان  را در خود پناه داده‌است. این تحقیق همچنین حاکی است که این گروه بیش  از آنکه به شرکت در مراسم دسته‌جمعی مذهبی علاقه‌مند باشند، به آیین‌های ملی تمایل دارند.

گزارش مصور این صفحه در بارۀ یکی از برنامه‌های نوروزی امسال در مدرسۀ رستم لندن است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
داریوش رجبیان

نوروز امسال با هر نوروز دیگری در تاریخ معاصر تفاوت داشت. از شهرداری‌های کوچکی به مانند شهرداری پیتزبورگ آمریکا گرفته تا مجلس سنای ایالات متحده نوروز را به عنوان جشن بهار و آغاز شکوفایی طبیعت به رسمیت شناختند. و مهم‌تر از آن، در آستانۀ نوروز امسال مجمع عمومی سازمان ملل متحد، این جشن باستانی را به عنوان "روز بین‌المللی نوروز" جهانی کرد. پیام نوروز رساتر از پیش به گوش جهانیان رسید.

به گفتۀ بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل، شناسایی نوروز از سوی مجمع عمومی بدان معناست که آگاهی مردم جهان از اهمیت این روز افزایش یافته، حتا در مناطقی که قبلاً از نوروز شناخت چندانی نداشته‌اند.

گویا به تأیید این سخنان آقای بان، روز ۲۱ مارس گسترۀ سرزمین‌های نوروزی فراخ‌تر شد: دولت گرجستان هم این روز را به عنوان جشن اعتدال بهاری تعطیل اعلام کرد. میخائیل ساآکاشویلی، رئیس‌جمهوری گرجستان، هنگام بازدید از شهرک آذری‌نشین "مارنِئولی" گفت: "می‌خواهم به نمایندگی از دولت گرجستان نوروز را یک جشن ملی اعلام کنم. از این به بعد از این جشن به مانند دیگر جشن‌های بزرگ کشورمان تجلیل خواهد شد. نوروز، جشن سراسری گرجستان است."

شکوه و جایگاه نوروز در قزاقستان هم برجسته‌تر شد و دو روز دیگر بر یک روز تعطیل نوروزی در این کشور افزوده شد. یعنی شادی و سرور نوروزی در قزاقستان امسال تا روز ۲۵ مارس ادامه دارد. در ترکمنستان هم رئیس‌جمهور "قربان‌گلی بردی‌محمدف" با صدور یک فرمان بر تعطیلات نوروزی افزود و روز ۲۳ مارس را هم به نوروز اختصاص داد.

آقای بردی‌محمدف روز آدينه نوروز را با همتای تاجیک خود، امامعلی رحمان، در تاجیکستان جشن گرفت. نوروز در تاجیکستان همچنان پنج روز تعطیل است. اما امسال برای نخستین بار جشن اصلی نه در شهر دوشنبه، بلکه در منطقۀ "دنغره"، زادگاه رئیس‌جمهور، برگزار شد.

اکنون، افزون بر ایران و افغانستان و تاجیکستان، نوروز در کشورهای آلبانی، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ازبکستان، گرجستان، مناطق کردستان عراق، تاتارستان و داغستان روسیه تعطیل رسمی است و در ده‌ها کشور دیگر هم از آن تجلیل می‌شود. جشن اعتدال بهاری در کشورهای مصر و هند و نپال و سوریه با نام‌هایی متفاوت رایج است و تعطیل همگانی است.

در کشورهایی چون ترکیه و چین هم که در گذشته از برگزاری جشن نوروز توسط اقلیت‌های قومی هراس داشتند و جلوگیری می‌کردند، مقامات اکنون می‌کوشند با رنگ ملی دادن به به این جشن آن را از انحصار قومیت‌ها دربیاورند و به جشنی سراسری تبدیل کنند و آن را به عنوان عامل وحدت به کار بگیرند، تا عامل  جدایی.

بدین گونه بعید نیست که زمانی جشن نوروز در بخشی بزرگ از اروپا و آسیا به کانون نزدیکی، همگرایی و تعامل فرهنگی هر چه بیشتر کشورها و مردمان گوناگون تبدیل شود.

در نمایش تصویری این صفحه که مؤمن شیرخانف تهیه کرده‌است، صحنه‌هایی را از جشن نوروز امسال در منطقۀ دنغره، در جنوب تاجیکستان می‌بینید.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
*لوسیندا ایچ دان

در عراق، با پیشینۀ خشونت‌های میان‌فرقه‌ای آن، جشنوارۀ فرهنگی نوروز نماد خوشایند همبستگی مردم کرد شده‌است. به هنگام غروب روز ۲۰ مارس در شهر اربیل، مرکز کردستان عراق، همۀ مردم، اعم از پیر و جوان و زن و مرد و سنی و مسیحی، تفاوت‌های سیاسی‌شان را کنار می‌گذارند و به خیابان‌ها می‌ریزند و در پارک "شحنه‌دار" گرد هم می‌آیند و رقص و پایکوبی می‌کنند و آواز می‌خوانند.

طاهر عثمان، معاون استاندار اربیل می‌گوید:  "جشن نوروز در این سرزمین به نماد آزادی و همبستگی مردم کرد عراق تبدیل شده. همه دور هم جمع می‌شوند تا با یک صدا بگویند: "ما اینجا هستیم و با هم هستیم." در این روز ما سیاست را فراموش می‌کنیم و به یاد فرهنگ می‌افتیم."

جشن نوروزاز غرب چین تا آلبانی و مقدونیه میان ملتها و از جمله کردها رواج دارد  و هر جامعه‌ای محتوا و رنگ ویژۀ خود را به آن داده است.  مراسم نوروز در ایران که با چهارشنبه‌سوری آغاز می‌شود، ریشه در ایران باستان و نیز دین زرتشتی دارد و نخستین روز بهار به معنای آغاز تقویم ایرانی است. 

در عراق هم روز نوروز، آغاز سال نو غیررسمی کردها به شمار می‌آید که اکنون وارد سال ۲۷۱۰ می‌شود. سنت برگزاری نوروز، به باورآن ها، به اسطورۀ ایرانی ضحاک، پادشاه ستمگری که مغز جوانان را به خورد ماران سر دوشش می‌داد، برمی‌گردد. آهنگری با نام "کاوه" که همۀ فرزندانش، به جز یکی از آنها، قربانی اشتهای سیری‌ناپذیر مارهای ضحاک شده بودند، گروهی از مردم روستایش را گرد هم می‌آورد و قصد جان شاه ستمگر را می‌کند. پس از پیروزی بر ضحاک ماردوش، کاوه بر فراز کوهی چندین مشعل می‌افروزد، تا به مردم روستا پیام دهد که اکنون آزاد و ایمن‌اند.

این روایت حاوی اندیشۀ مقاومت در برابر ستم است. آقای عثمان توضیح می‌دهد که در دوران حکومت رژیم بعث و صدام حسین، تا حوالی سال ۱۹۸۵میلادی برگزاری جشن نوروز در عراق ممنوع بود و از این رو، نوعی اعتراض محسوب می‌شد. این جشن به شیوۀ مشابه در ترکیه هم جنبۀ سیاسی کسب کرده بود و اخیراً در ایران این حالت مشاهده می‌شود.

اما اکنون جشن‌های نوروزی کردهای عراق در جوّ آرامی برپا می‌شود و اهمیت آن به عنوان پیوندگر فرهنگی جماعت کرد بیشتر شده و حالت تدافعی جشن‌ها در برابر تهدیدهای بیرونی کاهش یافته‌است. 

به افتخار نوروز مدرسه‌ها و مؤسسات برای سه روز تعطیل می‌شوند. مردم به بازارها می‌ریزند و دکان‌های لباس سنتی کردی شلوغ‌تر از همیشه است. مردان شلوارهای گشاد به پا می‌کنند و کمربندهای پهن می‌بندند و زنان جامه‌های بلند اطلسی پرزرق و برق می‌پوشند. آقای عثمان می‌گوید: "من هر روز کت و شلوار تنم می‌کنم، به جز یک روز در سال که روز نوروز است. در آن روز لباس سنتی کردی می‌پوشم."

شامگاه ۲۰ مارس مردان و زنان دور یک هیمۀ بزرگ آتش می‌ایستند و دست همدیگر را می‌گیرند و رقص موسوم به "رَشبَلَک" را اجرا می‌کنند. روز بعدی که نخستین روز بهار است، مردم به سمت کوه‌پایه‌های اطراف می‌روند و با گردش دسته‌جمعی و رقص و ساز و آواز بیشتر، جشن را آن‌جا ادامه می‌دهند.

بهمن قبادی، فیلم‌ساز کرد ایرانی، که هم در ایران و هم در کردستان عراق فیلم ساخته‌است، مراسم نوروزی ایران و عراق را با هم مقایسه می‌کند و می‌گوید: جشن نوروز ایران جزئیات بیشتر دارد و آیین‌هایی چون چیدن سفرۀ هفت‌سین و سیزده‌بدر، که در نوروز کردهای عراق مشاهده نمی‌شود. آقای قبادی معتقد است که گذشته از آیین‌ها، چه در ایران و چه در عراق، نوروز فرصتی است برای ایجاد پیوند مجدد مردم با طبیعت. او می‌گوید: "متأسفانه، هنوز در کوهستان عراق مین‌های فراوانی نهان است و مردم می‌ترسند راه دور بروند و ترجیح می‌هند با کرانه و بستر رودخانه‌ها اکتفا کنند."

اما در روستای کردنشین آکره، واقع در دره‌ای در منطقۀ شمالی موصل، طبیعت در کانون جشن‌های نوروزی قرار دارد. همانند اسطورۀ ضحاک، جوانان مشعل به دست در میدان مرکزی تجمع می‌کنند و بر فراز کوهی می‌روند. آتش‌های تابناک دست جوانان صحنۀ شگفت‌انگیزی ایجاد می‌کند. بر تیغۀ کوه مشعلی بزرگ افروخته می‌شود. به نشان همبستگی ملی، پرچم عظیم کردستان را از قلۀ کوه به پایین می‌گسترند.

مردم این منطقه که طی زمانی طولانی تشنۀ شناخت و اعلام هویت خود بودند، فرهنگ سنتی را با ملی‌گرایی درهم آمیخته‌اند.

در گزارش مصور اين صفحه صحنه هايی از مراسم نوروز کردستان عراق را می بينيد که با توضيحات بهمن قبادی، فيلمساز ايرانی و ربوار کريم ولی، روزنامه نگار عراقی همراه است. عکس های مربوط به مراسم سيزده بدر ايران که جهت مقايسه در اين گزارش به کار رفته، متعلق به اميد صالحی است

* لوسیندا ایچ دان روزنامه نگار انگلیسی است که این مطلب را در شهر اربیل کردستان عراق تهیه کرده است.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
بهار نوایی

آمدن بهار برای ایرانیان و مردمان دیگر در آسیای غربی و میانه، در قالب نوروز، از دیرباز بهانه ای  برای جشن و شادی بوده‌است. در آسیای شرقی و در بزرگترین کشور آن، چین، نیز جشن بهار از هزارها سال پیش با نام  "چون جیه" ( chun-jie) برگزار می شده ‌است. گفته می‌شود که این جشن بعدها به جشن سال نو تبدیل شده‌است.
سال نو چینی را رسما در کشورهای  چین، تایوان، ویتنام، کره، مغولستان، هنگ کنگ، و سنگاپور جشن می گیرند؛ و نیز در دیگر کشورهایی که اقلیت بزرگ چینی در آن سکونت دارند. ژاپن نیز تا سال ۱۸۷۳برگزارکنندۀ جشن "چون جیه" بوده‌ است.

گاه‌شماری چینی ترکیبی از گاه‌شماری‌های شمسی و قمری است. محاسبۀ سال نو بر مبنای تغییرات فلکی است و به رؤیت ماه بستگی دارد. از سال ۱۹۱۲، زمانی که تقویم گریگوری رسماً در چین پذیرفته شد، سال نو، با رؤیت ماه در حد فاصل بین بیستم ژانویه و بیست و یکم فوریه در چین تعیین می‌شود و به همین علت آغاز سال متغیر است. به بیانی دیگر، سال نو چینی هر سال همزمان با  رؤیت دومین ماه، پس از انقلاب زمستانی (شب یلدا) است. بر این مبنا سال ۲۰۱۰ یا ۴۷۰۶ چینی امسال ۱۴فوریه بود.

بر اساس همین فعل و انفعالات فلکی، دانش اخترشناسی و فلسفه که در چین سابقه‌ای  کهن دارد، هر یک از دوازده برج فلک به یک حیوان اختصاص داده شده و باورهای رنگارنگی را با آن آمیخته‌است. اختصاص دادن سال به یک جانور پدیده‌ای است که در ایران و هند هم از دیرباز رایج بوده، ولی در چین کمی متفاوت است. مردم چین معتقد بودند که هر سال یک حیوان وظیفه دارد تا زمین را بر پشت خود حمل کند. بر این مبنا خصوصیات اخلاقی هر فرد، با حیوان سال تولد او شباهتی دارد. سال‌های چینی در این کشور به ترتیب به این نامها شناخته شده اند: نام موش، گاو نر، ببر، خرگوش، اژدها، مار، اسب، گوسفند، میمون، خروس، سگ و خوک. این نامها اندکی با آن چه که در ایران  شناخته شده تفاوت دارد:

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار/ زان چهار چو بگذری نهنگ آید و مار
آنگاه به اسب و گوسفند است حساب / حمدونه (میمون) و مرغ و سگ و خوک آخر کار

در این رابطه افسانه‌ای در مورد سهم موش که نخستین جایگاه در این سلسله‌ مراتب را داراست، وجود دارد:

"خدای بودا قبل از اینکه زمین را ترک کند، ازهمه حیوانات می‌خواهد که جمع شوند، تا سال‌ها را بین آنها تقسیم کند.  وقتی گربه از این دعوت آگاه می‌شود، به موش هم خبر می‌دهد و تصمیم می‌گیرند که با هم به آنجا بروند. اما روز بعد موش، گربه را بیدار نمی‌کند و گربه به‌موقع نمی‌رسد و سهمی نمی‌برد. به همین علت، گربه دشمن همیشگی موش شده‌است.

پس از آن موش با نیرنگ توانست نمایندۀ اولین سال چینی شود. او برای رسیدن به اول صف، گاو نر را فریب داد و از او اجازه خواست که روی سرش بنشیند و با هم بروند. وقتی که گاو و موش به محل رسیدند، موش از سر گاو پائین پرید و سر صف ایستاد و گاو نر دوم شد."

امسال، سال ببر است که در فلسفۀ چین باستان مظهر و نماد شجاعت، خوش‌بینی، مهربانی و درعین حال سرکشی، غیر قابل پیش‌بینی بودن و بی‌دقتی است.

در بارۀ علت برگزاری جشن "چون جیه" در چین روایات مختلفی وجود دارد. یکی از این روایات داستان پرنده عظیم‌الجثه وهیولامانندی به نام "نیان" (Nian) است. نیان بزرگ‌تر از شتر بوده و توانایی خارق‌العاده ای در دویدن داشته و می‌توانسته انسان و حیوان را درسته ببلعد. خدایان باستانی او را در کوه‌ها (به روایتی در دریا ها)  حبس کرده بودند، ولی یک بار نیان در آغاز بهار از محل خود گریخت و به شهر و ده حمله کرد.

مردم با هر وسیله‌ای که داشتند، به جنگ او رفتند و در حین مبارزه متوجه شدند که او از رنگ سرخ، آتش و صدای بلند هراس دارد و توانستند او را به این وسیله شکست دهند. از آن زمان مرسوم شد که در زمان جشن بهار آتش روشن کنند، سنج و طبل بنوازند و رنگ سرخ، رنگ غالب شد، تا جایی که این رنگ امروز نیز در سنن فرهنگی چین رنگ اصلی است و پرچم این کشور نیز به همین رنگ است.

آمادگی برای جشن "چون جیه" معمولاً از بیست و سومین روز آخرین ماه سال آغاز می‌شود. قبل از سال نو مردم خانه‌های خود را تمیز می‌کنند و معتقدند خانه‌ تکانی در سال نو نیک‌بختی می‌آورد. پخت و پز بیش از هر زمان دیگر اهمیت پیدا می‌کند.  بر اساس باورهای کهن، روز بیست و سوم آخرین ماه سال، "زائو شن"  یا "زائو جون" Zao Jun "رب‌النوع طبخ"  به آسمان می‌رود، تا خدای آسمان را از وضع زمین باخبر سازد. "زائو شن" ایزد محافظ "خانواده و سلامتی"  است.

شب سال نو خانواده دور هم جمع می‌شوند و شام مفصلی تدارک می‌بینند. ماهی غذای اصلی شب سال نو است. تلفظ دو واژۀ ماهی و ثروت در زبان چینی یکسان است و به همین علت چینی ها معتقدند خوردن ماهی در شب سال نو مایۀ برکت و دارایی در سال جدید است. از دیگر خوراکی‌های این زمان "جاز" ( شبیه جوش بره،خمیری که داخلش را پرمی کنند و می پزند) می‌باشد. معمولاً روی هر سینی ۹۹جاز قرار داده می‌شود. در یکی از این جازها سکه‌ای گذاشته می‌شود و کسی که آن را به دست آورد، سال خوب و پربرکتی خواهد داشت.

چینی‌ها همچنین معتقدند، اگر روز اول سال اتفاق خوبی بیفتد، سال خوبی در پیش است و شادی‌ها و اتفاقات خوب تکرار می‌شوند. افراد سنتی‌تر معتقدند در چهار روز اول سال نباید حرف بدبختی و بدشانسی زده شود، نباید چیزی شکسته شود، به چاقو و قیچی نباید دست زد، کفش نو نباید خرید، موی سر را نباید کوتاه کرد و جارو کردن زمین هم جایز نیست؛ وگرنه سال بدشگونی در انتظار است. اعتقادات خرافه‌مانندی که با تغییرات اجتماعی رفته رفته به فراموشی سپرده می‌شوند.

در این جشن، مانند نوروز، عیدی دادن به بچه‌ها هم رایج است. در قدیم ۱۰۰ سکه را در نخ قرمز می‌کردند و عیدی می‌دادند که به نشانۀ ۱۰۰سال عمر بود. امروزه عیدی بچه‌ها اسکناسی است که در پاکت قرمز گذاشته می‌شود.

رقص شیر و رقص اژدها از دیگر مراسم این زمان است. در باور چینی‌ها شیر نماد شادی و خوشی و اژدها مظهر قدرت، مقام و بزرگی، باروری و خردمندی است. رقص شیر معمولاً به وسیلۀ دو نفر اجرا می‌شود. یکی از رقصنده‌ها قسمت سر و دیگری تنۀ شیر را به حرکت در می‌آورند. سه نوازندۀ سنج، طبل و گنگ شیر رقصان را همراهی می‌کنند. اژدها گاه توسط ۵۰ نفر حمل می‌شود.

اگر چه تعطیلات رسمی جشن "چون جیه" به‌طور معمول سه روز است، مراسم آن تا پانزده روز ادامه می‌یابد. "جشن فانوس" که با رؤیت اولین ماه کامل در سال نو همزمان است، همراه با یک آتش‌بازی مفصل، پایان‌بخش مراسم چون جی است. 

برای تهیۀ گزارش مصور این صفحه به جشن سال نو چینی‌های لندن که روز 21 فوريه برگزار شد، سر زده‌ایم.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.