مقالات و گزارش هایی درباره جهان
۲۷ مارس ۲۰۱۲ - ۸ فروردین ۱۳۹۱
ایلیانا بوژُوا
ماه مارس برای مردم بلغارستان اهمیت ویژهای دارد. در نخستین روز این ماه مردم به پیشواز فصل بهار میروند و آمدن بهار را جشن میگیرند. آنها با گفتن عبارت "چستیتا بابا مارتا" یعنی "مادربزرگ مارتا مبارک" به یکدیگر تبریک میگویند.
مادربزرگ مارتا نماد ماه مارس و احیای طبیعت است. بنابر یک افسانه قدیمی، این خانم پیر دو برادر به نام "سچکو بزرگ" (ماه ژانویه) و"سچکو کوچک" (ماه فوریه) داشته است. مارتا، سچکو بزرگ و سچکو کوچک هر یک ظرفی از شراب داشتند. دو برادر سهم خود را مینوشند و بدون اینکه از مارتا بپرسند شراب خواهر را نیز مینوشند. مارتا خشمگین میشود و طوفان به پا میشود. اما کمی بعد مارتا تصمیم میگیرد آنها را ببخشد و هوا دوباره آرام و گرم میشود و فصل بهار آغاز میشود.
در این ایام مردم بلغارستان علاوه بر تبریک گفتن، هدیههای تزیینی کوچکی به نام "مارتنیتسا" به یکدیگر میدهند. این هدیهها از کامواهایی قرمز و سفید در هم تنیده شده ساخته شدهاند که به عقیده مردم سلامت و خوشبختی را برای تمام سال به ارمغان میآورد.
رنگها مفهوم نمادین دارند؛ سرخ نماد سلامت و قدرت است و سفید نماد زندگی طولانی و پاکیزگی و شادی. مارتنیتسا شکلهای مختلفی دارد که معمولا به صورت دستبند، گردنبند، یا سنجاق سینه است. معروفترین مارتنیتسا دو عروسک کوچک است. یکی از عروسکها پسر و دیگری دختر است. نام این دو عروسک " پیژو" و" پندا" میباشد. در طی ماه مارس اگر در خیابانهای بلغارستان قدم بزنید حتماً با افرادی برخورد میکنید که برروی لباس آنها مارتنیتسا وصل شده است.
امروزه همه مردم بدون در نظر گرفتن سن یا جنس یا وضعیت تأهل مارتنیتسا دارند اما در گذشته این زینت فقط در دستهای کودکان، گردنهای دوشیزگان یا دخترهای تازه ازدواج کرده بود. و مردم، مارتنیتسا را در درختان میوهدار یا در کنار حیوانات تازه متولد شده میگذاشتند و آن را سمبل باروری، موفقیت، سلامت و شادی فراوان میدانستند.
مارتنیتسا تا نخستین نشانههای بهار مورد استفاده قرار میگیرد. اگر کسی به شما مارتنیتسا هدیه بدهد شما باید وقتی لکلک یا پرستو یا یک فاختهای دیدید آن را از دست خود باز کنید و یا از روی لباس خود بردارید و آنرا روی درخت میوهداری بگذارید. در گذشته بچهها مارتنیتسا را در زیر سنگی میگذاشتند. اگر بعد از یک روز در زیر سنگ سوسک یا کرم پیدا میکردند معتقد بودند که در آن سال بیشتر حیوانات اهلی بزرگ مثل گاو و اسب متولد میشود. و اگر مورچه یا حشرات کوچک میدیدند باور داشتند در آن سال بیشتر بره و بچه متولد میشود.
درباره پیدایش مارتنیتسا افسانههای متعددی وجود دارد. افسانههایی که بیشتر به کوشش مردم برای درک حوادث طبیعی مربوط بوده است. یکی از معروفترین این افسانهها مرتبط با پیدایش کشور بلغارستان در شبه جزیره بالکان، ۶۸۱ بعد از میلاد، توسط خان اسپاروه است. همسر و خواهر اسپاروه برای تبریک به اسپاروه نخی سفید به پای یک پرستو میبندند و پرستو را به سوی او روانه میکنند. در راه، پای پرنده زخم میشود و خون او نخ سفید را رنگین میکند و نصف نخ سرخ و نصف دیگر سفید میشود و مارتنیتسای دو رنگ به خان اسپاروه میرسد. جالب است ذکر کنیم که این افسانه نسبتاً جدید است و تقریبا در سال ۱۹۳۰ بوجود آمده است.
سنت ساختن مارتنیتسا در خانههای بلغاری برای قرنها حفظ شده است و منشأ آن به قبل از پذیرش مسیحیت توسط مردم بلغارستان باز میگردد. در گذشته، شب پیش از اول مارس مسنترین زن خانواده مارتنیتسا را برای همه افراد خانواده درست میکرد. او قبل از ساختن مارتنیتسا به هیچگونه آتشی دست نمیزد زیرا معتقد بود مارتنیتسا قدرت جادویی خود را برای حفاظت از شر موجوداتی مانند دیو یا اجنه از دست میداد.
سنت ساخت مارتنیتسای خانگی قرنها زنده بود اما امروزه جنبه تجاری به خود گرفته است. از چند هفته قبل از ماه مارس خیابانها و مغازههای بلغارستان پر از مارتنیتسای از پیش ساخته شده به شکلهای مختلف است. اما هنوز هم افرادی هستند که این سنت قدیمی را پاس میدارند و در خانه و مدرسه مارتنیتساهای دست باف تهیه میکنند. یک نمونه از این کارگاهها، مدرسه بلغاری "St. Kiril and Methodius" در شهر لیدن هلند است که با کمک بچهها، معلمان و والدین آنها مارتنیتسا دستباف تهیه میشود و نه تنها این سنت باستانی را پشتیبانی میکنند، بلکه وحدت مهاجرین بلغاری در هلند را نیز حفظ میکنند.
عکسهای نمایش تصویری این صفحه را خانم رادُستینا شارِنکُوا Radostina Sharenkova تهیه کرده است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۹ مارس ۲۰۱۲ - ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
برگزاری جشن بزرگ نوروزی، در ۲۱مارس به میزبانی مشترک ۹ کشور با پیشگامی ایران و افغانستان و جمهوری آذربایجان در مقر سازمان ملل در نیویورک، و نیز در مرکز یونسکو در پاریس و برای نخستین بار در پارلمان اروپا در استراسبورگ، نشان میدهد که قلمرو نوروز هرساله در حال گسترش است.
دو سال پس از ثبت نوروز در فهرست میراث فرهنگ جهانی در سازمان یونسکو و پذیرش نوروز از سوی مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان جشنی جهانی و دعوت به بزرگداشت آن، اکنون نه تنها فرستادن پیامهای نوروزی میان رهبران و مقامات جا افتاده، بلکه جشن گرفتن از سوی مردمانی که از ایران و کشورهای همجوار منطقه به غرب آمدهاند از پوشیدن لباسهای رنگی و جشنهای خودمانی میان دوستان و آشنایان فراتر میرود. ایرانیانی که در غرب زندگی میکنند توانستهاند به نهادهای فرهنگی غرب کمک کنند تا در روزگاری که تنش سیاسی بر پیوندهای میان ملتها سایه انداخته، از راه شناساندن آیینهای نوروزی به معرفی فرهنگ امروزی مردم ایران و منطقه بپردازند. امسال شهرهای بیشتری در اروپا و آمریکای شمالی که در آنها ایرانیان و دیگر مردم همجوار زندگی میکنند، به جرگه جشن گیرندگان نوروز پیوستهاند. در کشورهای ایالات متحده و کانادا جشنها از هر سال گستردهتر شده است.
در بریتانیا، دانشگاهها به صورت روزافزونی نوروز را نیز جشن میگیرند و در لندن موزه بریتانیا و نیز موزه ویکتوریا و آلبرت جشنهایی فرهنگی در پیوند با نوروز برپا کردهاند.
دهههاست که لندن شاهد جشن نوروز در محدوده جامعه ایرانیان و مردم همجوار بوده اما با افزایش مهاجران کشورهای منطقه در لندن، حال و هوای این شهر هزار چهره هم در آغاز بهار "نوروزی" شده است. طبیعت سرسبز در هفتههای آخر ماه مارس با شکوفههای رنگارنگش، فرارسیدن نوروز و بهار را به دوستدارانش نوید میدهد.
مغازههای ایرانی و افغان و کـُرد، همگی با عرضه میوهها، گلها و شیرینیهای ویژه، مرکزی برای شناساندن فرهنگ نوروزی شدهاند.
تب و تاب نوروزی خریداران و فروشندگان، محلههای ایرانینشین لندن، مثل کنزینگتون، ایلینگ و فینچلی را به جایی تماشایی بدل کرده است. وقتی در این محلهها قدم میزنید، گاه چندین فروشگاه ایرانی را در کنار هم میبینید، و برای لحظهای شلوغی لندن و اتوبوسهای دو طبقه آن را فراموش و احساس میکنید شب عید است و در گوشهای از تهرانی در انتظار تحویل سال هستید. هرجا نگاه میکنید سبزه و سنبل از سر و کول مغازه ها بالا رفتهاند و ماهیهای قرمز در ظرفهای بزرگ بلورین در انتظارند تا در کنار سبزه و سنبل و دیگر سینها، به سفره هفت سین رنگی نو بدهند. در همهجا فارسی میشنوید و اگر هم چهرهای غیر ایرانی از آنجا گذر میکند، سبزهای در دست دارد و فارسی را با لهجه صحبت میکند و به شما نشان میدهد که با ایران و فرهنگ ایرانی آشناست.
اصرار ایرانیان و مردمان همجوار در بزرگداشت نوروز در غرب، که خرید نوروزی و برگزاری جشن بخشی از آن است، نشان دهنده این پیام بوده که نوروز جزئی جدا نشدنی از هویت ماست. از آن فراتر، این پافشاریها بر هویت و نیز بالارفتن اهمیت کشورهای منطقه بوده که نوروز را به سوی جهانی شدن برده است.
در گزارش تصویری این صفحه، برای دیدن گوشهای ازین تب و تاب نوروزی، سری به فروشگاههای ایرانی در لندن زدهایم که هر ساله حضورشان در نوروز رنگ و جلوه بیشتری میگیرد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۸ فوریه ۲۰۱۲ - ۹ اسفند ۱۳۹۰
داریوش رجبیان
نخستین عکس، سیاه و سفید بود و نخستین فیلم، صامت. فیلم، گویا شد و عکس، رنگی. فیلم صامت به تاریخ پیوست، ولی عکس سادۀ سیاه و سفید سختجانتر از آب درآمد، هرچند دامنۀ حضورش اکنون بسیار محدود است. اما انگیزۀ مخترعان و پیشآهنگان، هم فیلم گویا و هم عکس رنگی، نزدیکی هر چه بیشتر هر دو هنر به واقعیتهایی بود که چشم آدمی میبیند و گوشش میشنود. کارشناسان همچنان میکوشند رنگهای عکاسی را به نهایت شباهت با رنگهای طبیعی برسانند.
نخستین تلاشها برای رنگ بخشیدن به عکس سیاه و سفید به آزمایشهای "لوای هیل" Levi Hill در آمریکا و "آلکساندر ادموند بکرل" Alexandre-Edmond Becquerel فرانسوی در دهههای ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ برمیگردد. اما هیچ کدام موفق نشده بودند به کیفیت مطلوب عکس رنگی دست یابند. اشکال اصلی، ناپایداری رنگها بود که چند لحظه بیشتر دوام نمیآورد. در پی انتشار نظریۀ "جیمز کلرک مکسول" James Clerk Maxwell، فیزیکدان اسکاتلندی، در سال ۱۸۵۵ راهی گشوده شد که سرانجام ِ آن، عکس رنگی امروزیست.
نظریۀ مکسول متکی بر این حقیقت بود که یاختههای مخروطی سطح درونی چشم معمولی یک انسان، سه رنگ را تشخیص میدهد: سرخ، سبز و آبی. این رنگها وجود خارجی ندارد، اما حساسیت یاختههای درهمآمیختۀ چشم به طول نور، رنگها را در ذهن پدید میآورد و آمیزهای از آنها رنگهای دیگر را قابل رؤیت میکند. بر پایۀ همین نظریۀ فیزیکدان اسکاتلندی، عکاسهای دانشمند بار دیگر دستبهکار اختراع عکس رنگی شدند. "سرگی پروکودین گورسکی" Sergey Prokudin-Gorsky از کامگارترین آنها بود.
پروکودین گورسکی سال ۱۸۶۳ در حوالی شهر سن پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. از جملۀ شاگردان "دمیتری مندلیف"، شیمیدان شهیر روسیه، در انستیتوی تکنولوژیک سن پترزبورگ بود. تحصیلاتش در رشتۀ شیمی را در شهرهای برلن و پاریس ادامه داد. در این شهرها با شیمیدانهای مخترعی چون "آدلف میته" و "ژول ادمه مومن" دمساز بود و مدتی هم با برادران لومر، از پیشگامان سینما، همکاری کرد. در اواسط دهۀ ۱۸۹۰ به روسیه برگشت و پژوهشهایش را در زمینۀ عکاسی رنگی پی گرفت.
پروکودین گورسکی برای عکاسی رنگی، بر پایۀ نظریۀ "مکسول"، از سه پالایه (فیلتر) سرخ و سبز و آبی استفاده میکرد؛ یعنی از یک صحنه سه بار با سه پالایه عکس برمیداشت. سپس این سهتا را از طریق پرتوافکن روی صفحه نمایش میداد. ترکیب سه رنگ، رنگهای دیگر را هم ظاهر میکرد. به دلیل ضرورت سه مورد عکسبرداری از یک صحنۀ واحد، همۀ عکسهای او خوب و بیعیب نبودند؛ چون میان این سه مورد عکسبرداری وقفه افتاده بود و اشیاء و افراد طی هر سه مورد همیشه ثابت نمیماندند. در نتیجه برخی از عکسها کدر و موجدار از آب درآمدهاند.
سال ۱۹۰۵ پروکودین گورسکی نخستین سفر مفصل خود به گوشه و کنار امپراتوری روسیه را انجام داد و از قفقاز و کریمه و اوکرائین با حدود ۴۰۰ قطعه عکس رنگی برگشت. ۹۰ قطعه از این عکسها به شکل کارتپستال منتشر شد.
سال ۱۹۰۶ برای نخستین بار روانۀ فرارود (آسیای میانه) شد تا از خورشیدگرفتگی ۱۴ ژانویه ۱۹۰۷ بر فراز کوهستان تیانشان عکس بگیرد. به دلیل هوای ابری موفق به رؤیت کسوف نشد. رهاورد او از این سفر نخستین عکسهای رنگی سمرقند و بخارا بود.
سه سال پس از آن به درگاه "نیکولای دوم"، تزار روسیه، بار یافت. امپراتور به بزرگترین عکاس سرزمینش دستور داد که از عرصههای مختلف زندگی مردمان امپراتوری عکس بگیرد. برای انجام این مأموریت واگنی را با لوازم عکاسی و ظهور عکس مجهز کرده بودند و نامهای با امضای پادشاه به عکاس اجازۀ دسترسی به همۀ اماکن امپراتوری را میداد. پروکودین گورسکی سوار بر آن واگن ویژه بخش قابل ملاحظهای از سرزمین فراخ روسیه را درنوردید. وی در دفتر خاطراتش نوشتهاست که روزها عکسبرداری میکرد و شامگاهان در تاریکخانۀ واگن عکسها را ظاهر میکرد. "بعضاً کار تا دیروقت شب به درازا میکشید، بهویژه وقتی که وضع آبوهوا مساعد نبود و باید تصمیم میگرفتم که پیش از عزیمت به جایی دیگر، آیا نیازی هست که زیر نوری متفاوت از همان صحنه عکس بگیرم یا نه. سپس از نگاتیوها نسخههایی میگرفتم و در آلبوم میگذاشتم".
این مسافرتها تا سال ۱۹۱۶ ادامه داشت. طی این مدت پروکودین گورسکی دوباره به فرارود برگشت و در سمرقند دوربین فیلمبرداری رنگیاش را که بهتازگی اختراع کرده بود، آزمود. نتیجۀ آزمایش به دلخواهش نبود، اما عکسهای رنگیای که از منطقه برداشت، ماندگار شد.
انقلاب شد و شاه و شاهیگری رفت. پروکودین گروسکی که با سیاست سروکاری نداشت، ماند و در پایهریزی "انستیتوی عالی عکاسی و فنآوریهای عکاسی" نقش محوری داشت. اما روز نهم سپتامبر ۱۹۱۸ که این مؤسسه گشایش یافت، دیگر پروکودین گورسکی هم رفته بود. وی حدود یک ماه پیش از آن روسیه را به قصد نروژ ترک کرد و سپس به انگلستان رفت. سال ۱۹۲۲ به شهر نیس فرانسه نقل مکان کرد و یک سال بعد از آن موفق شد که بخشی از مجموعهاش را ـ شامل ۲۳۰۰ عدد نگاتیو - از روسیه بیرون آورد.
سرگی پروکودین گورسکی روز ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۴۴، چند هفته پس از پایان اشغال پاریس توسط آلمان نازی، در این شهر چشم از جهان فرو بست و پیکر او در گورستان روسی "سنت ژنویو دو بوآ" به خاک سپرده شد. اما عکسهای رنگی او که در زمرۀ بهترین و نادرترین عکسهای آغاز سدۀ بیستم میلادیست، بر طول عمر نام و یادش افزود. در گزارش مصور این صفحه برخی از آن عکسهای جاودانه را که در کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا محفوظ است، خواهید دید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ - ۳ بهمن ۱۳۹۰
سابینا متکاف*
روز هفدهم ژانویه درهای یک ساختمان زیبای قرمز رنگ با نمای آجری در یک محله اعیاننشین مرکز لندن به روی هنر معاصر آذربایجان گشوده شد. بیست و یک تن از خلاقترین هنرمندان جمهوری آذربایجان آثار خود را در نمایشگاهی به نام "پرواز به باکو" به میزبانی "خانه حراج فیلیپ دو پری" و با یاری مشاور برجسته هنری "هروه میکائیل اف Herve Mikaeloff" به نمایش گذاشتند. این نمایشگاه را "لیلا علی اوا" دختر رئیسجمهور آذربایجان و معاون بنیاد حیدرعلیاف که آثار او نیز بخشی از این نمایشگاه را تشکیل میداد، سازماندهی کرده بود.
در این نمایشگاه پشتوانههای فرهنگی و تاریخی کشور که از یک طرف ریشه در سنتهای شرقی و از طرف دیگر ریشه در مکتب رآلیسم شوروی دارد به وضوح بازتاب داده شده بود؛ ترکیبی که درتحول هنر معاصر باکو بسیار موثر بوده است. از یک سو طرحهای لیلا علی اوا از افسانههای آذربایجانی با بازتابی از الگوهای ظریف گلدوزیهای شرقی با رنگ های زنده، و از سوی دیگر آثار "تورا آقابایوا"، یاد آورشعارهای رآلیسم سوسیالیستی بود که به نمایش گذاشته شده بود؛ سبکی از هنر که در دوره شوروی رشد کرده و در بسیاری از جوامع پساکمونیستی همچنان رایج است.
بیست سال بعد از فروپاشی شوروی، حضور هنرمدرن جمهوری آذربایجان در صحنه جهانی آغاز شده است. منابع بیشمار انرژی نه تنها موجب تثبیت موقعیت و نفوذ آذربایجان شده بلکه به فعالیتهای فرهنگی و هنری در این کشور هم رونق داده است.
نمایشگاه "پرواز به باکو" در لندن بخشی از بهترین استعدادهای صحنه هنر معاصر آذربایجان را به نمایش گذاشته است.
با بازدید از "پرواز به باکو" شما میتوانید سفری افسون کننده به دوردست هنر معاصر آذربایجان داشته باشید؛ مجموعهای که سلسلهای از عکس، نقاشی، مجسمه، ویدیو و چیدمان را در بر میگیرد. هر اثر این نمایشگاه برای خود جذاب و فریباست و مجموع آنها شما را به "شهر بادها" میبرد (بادکوبه که در فارسی به باکو گفته شده به معنی شهر بادها است).
باد گرم جنوب، "گیله ور"، با اندیشههای فلسفی و قرمزهای پویا را درمجموعه کار "ملک آقاملوف" با نام "طبیعت بیجان" میبینید و کارهای "رشاد بابایف"، هنرمندی که ازحرفه وکالت به کارهنری روی آورده صدای سمفونیهای الوان را به یاد میاندازد. کارهای نمادین این هنرمند از معنویت و نمود درونی انسان الهام گرفته است.
کارهای چیدمانی "رشاد علی اکبراف" در این نمایشگاه از حد اعلای جذابیت برخوردارند. یکی از آنها ترکیبی است از تعدادی هواپیماهای اسباب بازی از جنس شیشه مصنوعی (پلکسی گلاس) که در سطوح مختلف آویزان شده. آبشاری از نور از لابلای این هواپیماها میگذرد و تصویری عجیب و شگفت آور روی صحنه بزرگ پشت سر پدید می آورد؛ گویی طرحی است از شهری که بر شبه جزیره غربی دریای خزر بنا شده. شهری کوبیده از باد، سحرشده با هنرهای گرافیکی وتصویری ودر آمیخته با تاثیرطبقه بورژوازی نفتی و هنرمحلی.
در گزارش تصویری این صفحه نمونههایی از کارهای هنرمندان جمهوری آذربایجان را در این نمایشگاه می بینیم که تا ۲۹ ژانویه در لندن برپاست.
* سابینا متکاف پژوهشگر آذربایجانی مقیم بریتانیاست.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲ دی ۱۳۹۰
محبوبه شیرخورشیدی
زمستانهای سرد و طولانی و روزهای کوتاه. تا به خودت بجنبی، هنوز وسط روز نشده، هوا تاریک است. در این شرایط بهترین بهانه برای شاد بودن و سپری کردن روزها، جشن و تعطیلات کریسمس و سال نو است. مردم از یک ماه پیش، سرگرم تدارکات و برنامهریزی برای این چند روزند و نور و رنگ هفتههای آخر سال فرنگی در خیابانهای شهر بر شادی و انرژی آنها میافزاید.
این روزها روزهای خانواده است. مدرسهها و دانشگاهها تعطیلند و جوانان به خانههایشان بازمیگردند تا دور سفرۀ خانوادگی میلادی مسیح و آغاز سال نو را جشن بگیرند. حتا اگر در شهر یا کشور دیگری مشغول کار یا تحصیل باشند، این فرصت را برای بودن در کنار خانواده غنیمت میشمارند.
برای دانشجویان ایرانی اما داستان کمی متفاوت است. آنها عادت ندارند سال نو را در میانۀ زمستان جشن بگیرند و کریسمس هم برای اغلب آنها بیگانه است. بسیاری از آنها نیز مثل دیگر همشاگردیهایشان از فرصت استفاده میکنند و هرچند کوتاه، سفری به ایران میکنند تا به بهانۀ تعطیلات با خانوادهشان تجدید دیدار کنند. اما برای آنهایی که میمانند، این تعطیلات همیشه هم خوشایند نیست. خوابگاهها و خانههای دانشجویی در این روزها سوت و کور است. روز کریسمس همۀ شهر خالی و تعطیل است و همه در کنار خانوادۀ خود این روز را جشن میگیرند و سرگرم شدن در این روز برای یک دانشجوی ایرانی دور از خانواده کار آسانی نیست.
بعضی ها این آرامش و سکوت را غنیمت میشمارند و به درسها و کارهای عقبافتاده میپردازند. بعضی، اگر خوششانس باشند، با دوستان ایرانی دیگر خود دور هم جمع میشوند و بعضی فقط جلو تلویزیون یا رایانه وقت میگذرانند.
اما همۀ تعطیلات هم این طور نیست. در روزهای دیگر فرصتهای زیادی برای وقتگذرانی و تفریح هست. انواع جشنوارهها و بازارچههای خیابانی که پر از غرفههای سرگرمی، خوراکیها و نوشیدنیهای گرم و خوشمزه است، حراجهای بزرگ فروشگاهها و شور خرید لباسها و وسایل نو و انواع شبنشینیها و بزمهای دوستانه برای کریسمس و سال نو مسیحی. این روزها همینطور فرصتی است برای کسانی که میخواهند با فرهنگ و سنتهای مردم کشورهای میزبانشان آشنا شوند.
در این گزارش تعدادی از دانشجویان مقیم لندن که مایل نبودند تصویرشان دیده شود، از تجربهها و خاطرات این روزهای خود میگویند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۲ دسامبر ۲۰۱۱ - ۱ دی ۱۳۹۰
رویا یعقوبیان
در مرکز لندن و در کنار میدان "ترافالگار" و در شمال رودخانۀ تیمز عمارتی است به نام سامرست هاوس که حیاط بزرگ آن نقش میدان بازیهای باستانی را در این روزها ایفا میکند. زیرا در روزهای نزدیک به جشن میلاد مسیح و سال نو میلادی شور و حال عجیبی در میدان مرکزی این خانه برپاست.
درهای مجتمع "سامرست هاوس" با شمایلی زمستانی و آذینبندیشده و به روی عموم گشودهاست. "سامرست هاوس" در هیبت جدید دارای یک پیست بزرگ یخی روباز و یک درخت بزرگ کرسیمس زرقوبرقدار و چراغانیشده در حیاط مرکزی است و پذیرای عموم مردم از کودکان و بزرگسالان گرفته تا اسکیتبازان و رقصندگان روی یخ حرفهای است. همان رقص روی یخی که راهبی اهل کانتربری با نام "ویلیام فیتز استفن" از بروز آن این گونه گزارش میدهد: "...اگر آبگیرهای باتلاقی فینزبری و مورفیلد یخ بزنند، بچههای لندن به بازی میپردازند. بعضی از این بچهها استخوانهایی به پا میبندند و چوبدستیهایی مستعمل به دست میگیرند."
اسکیت روی یخ (پاتیناژ) یکی از فعالیتهای زمستانی مردم اروپا و امریکای شمالی است که از سالها قبل، یادآور و همراه جشنهای میلاد مسیح بودهاست. شاید به این دلیل که مقرر بوده که این جشنها در ابتدای فصل سرد و در شهرهای سردسیر اروپایی و آمریکای شمالی مسیحینشین برگزار میشد. از این رو امروزه که این امکان برای خیلی از شهرها نیست که در مرکز شهر پیست طبیعی یخی داشته باشند، این امکان را با نصب یک پیست یخی روباز مصنوعی فراهم میآورند؛ کاری که در حیاط مرکزی عمارت "سامرست هاوس" لندن یازده سال است که با نزدیک شدن کریسمس انجام میشود.
تاریخچۀ ساخت این عمارت به سده شانزدهم میلادی و زمامداری هنری هشتم میرسد.
عمارت اولیۀ "سامرست هاوس" که معمار آن ناشناخته است، یکی از نمونههای بارز معماری عصر رنسانس در انگلستان به شمار میآید و عبارت از یک مجتمع ساختمانی با یک حیاط مرکزی بزرگ و یک دروازۀ بزرگ در شمال که در میان یک رشته ساختمانهای سهطبقه واقع شدهاست و در ضلع جنوبی به یک رشته ساختمان دوطبقه و دروازه ای که به روی منظری از رود تیمز گشوده میشود.
در قرن هفدهم این مکان، محل زندگی حکام و همسران آنان از نواحی مختلف انگلستان و اسکاتلند بود. حتا در دورهای به خاطر سکونت ملکۀ دانمارکیالاصل اسکاتلند، نام "خانۀ دانمارک" به خود گرفت. در نیمۀ قرن هفدهم با اوجگیری جنگهای داخلی انگلستان، پارلمان سکونت وابستگان سلطنت در این عمارت را ممنوع کرد و حتا قصد فروش آن را داشت و همینجا بود که جسد "اولیور کرامول" رهبر انقلابی بریتانیا، برای اجرای مراسم، مدتی نگاهداری شد.
در نیمۀ دوم قرن هجدهم بود که بحث نبود یک مرکز تجمع عمومی در مرکز شهر برای اعیاد و مراسم و مناسبتهای خاص، مشابه آنچه در میدان نقش جهان اصفهان سالها پیشتر فراهم شده بود، بالا گرفت. در این زمان ادارات زیادی در این مرکز دفتری داشتند، از سازمانهای وابسته به نیروی دریایی گرفته تا پست و مالیات و حتا دفتر بنگاه بختآزمایی. اینجا بود که در سال ۱۷۷۵ میلادی به "سر ویلیام چمبرز" مأموریت داده شد که در قبال دریافت مقرری دو هزار پوند این بنا را بازسازی کند و به شکل تقریباً کنونیاش درآورد. وی بیست سال آخر عمرش را به این کار اختصاص داد؛ کاری که همچنان تا ده سال بعد از فوت او نیز کموبیش ادامه داشت. و این شد که "سامرست هاوس" به شکل و شمایل امروزیاش درآمد. این عمارت از سال ۱۹۹۷ به یک بنیاد ترویج فرهنگ و هنر بدل شد.
در برنامههای این بنیاد برگزاری نمایشگاههای هنرهای تجسمی در فضاهای داخلی و نیز برگزاری اجراهای موسیقی و رقص و نیز فصلهایی برای نمایش فیلم در فضای باز در نظر گرفته شدهاست. از این جهت، حیاط مرکزی این عمارت به مکانی برای گردهمآیی مردم برای مناسبتهای ویژه مانند کریسمس و تفریح، تفرج و گلگشت تبدیل شدهاست.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۴ دسامبر ۲۰۱۵ - ۳ دی ۱۳۹۴
رضا محمدی
سه مغ ایرانی که پیام آوران ولادت مسیح بودند،
کنار مریم و عیسی؛ آلبرشت دورِر،
سدۀ 16 میلادی (آلمان)
یار عیسویمذهب میل مذهب ما کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
(از چکامههای مردمی)
چهرۀ مسیح در ادبیات فارسی، با اساطیر و رمز و رازهای بسیاری آمیختهاست. مسیح منجی که مژدۀ آمدنش و انفاس خوشش زندهکن جانهای فرسوده است و یا عیسایی در جمع یاران دوازدهگانهاش که نماد شهادت و عصمت و تبرک بودهاست. بسیاری از لغات و اصطلاحات خاص آیین او در نظم و نثر فارسی و اقوال و نوشتههای صوفیه، بر سبیل تمثیل و مجاز و برای بیان منظورهای عرفانی و چه بسا مقاصد سیاسی و حکمی در ترتیبی از رندی به کار رفتهاند.
دگر کت ز دار مسیحا سخن / به یاد آمد از روزگار کهن
کسی را که خوانی همی سوگوار / که کردند پیغمبرش را بدار
که گوید که فرزند یزدان بد اوی / بران دار بر کشته خندان بد اوی
چو پور پدر رفت سوی پدر / تو اندوه این چوب پوده مخور
ز قیصر چو بیهوده آمد سخن / بخندد بر این کار مرد کهن
همان دار عیسی نیرزد به رنج / که شاهان نهادند آن را به گنج
(فردوسی)
خر عیسی گرش به مکه برند / چون بیاید، هنوز خر باشد
(سعدی)
تعبیرات و ترکیباتی مانند دیر راهب، بت ترسا، زنار زلف، اعجاز مسیحا، نفس عیسوی، خر عیسی، آسمان چهارم و کرامت بیرنج میسر شده در آثار پارسی فراوان به چشم میخورد. مرجع استناد اکثر اینان نیز داستانهای قرآن و تعدادی حدیث اسلامی و روایات ساختۀ مفسران و عرفا بودهاست. گاهی حتا تصویر عیسویت با تصورات دیگری از مذاهب و فرق دیگر خلط شدهاند، مثلا پر اتفاق افتاده که کشیش مسیحی، با موبدان و مغان و برهمنان اشتباه گرفته شده یا زنار مسیحی با کستی زرتشتی یگانه یا همانند تصویر شدهاست.
ای دلبر عیسینفس ترسایی / خواهم که به پیش بنده بیترس آیی
گه اشک ز دیدهٔ ترم خشک کنی / گه بر لب خشک من لب تر سایی
(ابوسعید ابوالخیر)
به اینها میتوان لغات و تعبیرات دیگری را افزود که به جهات تاریخی، فرهنگی، دینی و جغرافیایی به مسیح مربوط میشوند. لغات و تعبیراتی مانند ابجدخوانی عیسی، آستین مریم، باد مسیح و باد مسیحا، بیت لحم، پنجۀ مریم، ترسا، تعمید، چلیپا، دم عیسی، لوقا، متی، مرقون، مریم عذرا، معجزۀ مسیح، نسطور، یعقوب و یوحنا.
تصویر مریم و عیسی مسیح در یک نگارۀ ایرانی
کسی مانند ناصرخسرو به سبب مسافرت کاشفانه و جستجوگرانهاش که به دنبال حقیقت سرزمینهای مختلف را درمینوردید و شرح آن را در سفرنامهاش آوردهاست، این فرصت را داشته تا با مسیحیان حشر و نشر نزدیک داشته باشد. خاقانی، نظامی و شاعرانی که در قفقاز میزیستهاند نیز طبیعتاً به خاطر همسایگی و همنشینی با مسیحیان آشنایی درستتری از فرهنگ و آداب مسیحی داشتهاند. از این بین خاقانی چون مادری مسیحی داشته، آشنایی و به طبع اشاراتش به دقایق فرهنگ عیسوی راهگشاتر و مطلوبتراست. در سرودههای خاقانی، شروانی این شاعر بزرگ قرن ششم قفقازی، مسیح ازهر دو منظر مورد توجه قرار گرفتهاست؛ یکی از نگاه مسیحیان و بر اساس باورها و دریافتهای پیروان مسیح و دیگر نگاهی که از قرآن، تفاسیر و منابع اسلامی در باب مسیح متأثر است. هیچ کس چون او نتوانسته روایت دقیقی در باب آیین مسیح، اعیاد، مراسم و آداب و رسوم مربوط به مسیحیان را ارائه کند. قصیدۀ معروف "ترساییه" از خاقانی سرشار است از اشارات مسیحی؛ و حتا خیلی وقتها بدون دانستن این فرهنگ نمیتوان معانی پیچیده و حکمی خاقانی را درک کرد. شعری که با این مطلع شروع می شود: فلک کجروتر است از خط ترسا / مرا دارد مسلسل راهبآسا. و در ادامه ادعا می کند:
کنم تفسیر سریانی ز انجیل / بخوانم از خط عبری معما
به اینها میتوان داد و ستد تجاری بین پیروان دو مذهب و همچنین آمیخته شدن عیسویت و غرب یا فرنگ را نیز اضافه کرد. فرنگستان که "مسلمانی ندارد"، مظهر مسیحیت است؛ جایی دیگر، جایی بیگانه و راز آمیز و دور. و چه بسا که بتوان دشمنی دیرینۀ ایران و روم را نیز به آن اضافه کرد.
کسانی که دربارۀ تصوف اسلامی تحقیق میکردهاند، مثل دکتر زرینکوب، حتا اعتقاد داشتهاند که بسیاری از آداب و سنن صوفیه مثل عزلت و سیاحت و فقر و ریاضت و تجرد و دریوزگی و امثال اینها، همه متأثر از ریاضت و رهبانیت عیسوی است. گاهی چهرههای نمادینی چون شیخ صنعان که نماد تصوف و زهد است، در امتحان ایمان به آتشگاه دلبر ترسا سرمینهد و دینش را به بت کافرکیش مسلمانکش ترسایی به حراج میگذارد.
موعظۀ بالای کوه، نگارۀ ایرانی
تفاسیر و نوشتههای عرفانی مثل کشفالاسرار میبدی پر از قصههای تمثیلی عیسی است. عیسی در این نوشتهها مثالی چندبعدی وکاربردی برای سلوک عرفانی است. مثلا "خم رنگرزی عیسی" کنایه از وجود انسان کمال مطلوب است که منشأ آثار وجودی متعدد و متکثر است. همچنان دل انسان کامل که هر چیز به آن وارد شود پاک و زدوده میشود.
بجز این، مرغ عیسی نیز از جملۀ مثالهای دیگری است که در تمثیلهای عرفانی فارسی فراوان یاد شدهاست. به روایت میبدی، عیسی بر پارهای گل چیزی خواند و بر آن دمید و آن گل به اذن خدا بر سان مرغی شد. "و آن مرغ این خفاش است که در شب پرد." مولانا نیز از آن در داستانهای مختلفی سود جستهاست:
بال و پر بگشاد مرغی شد پدید / آب و گل چون از دم عیسی چرید
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل / هست تسبیحت بخار آب و گل
زنده کردن مردگان، شفا دادن بیماران، بینا کردن کوران از دیگر صفات عیسوی است که ادبیات فارسی به سبیل کنایه و تمثیل به آن بسیار پرداختهاست. مثل این بیت از حافظ:
فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید / دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
مولانا به تفصیل در شرح معجزات مسیح روایت کردهاست:
هان و هان ای مبتلا این در مهل / صومعه عیسیست خوان اهل دل
از ضریر و لنگ و شل و اهل دلق / جمع گشتندی ز هر اطراف خلق
تا به دم اوشان رهاند از جناح / بر در آن صومعه عیسی صباح
به این میتوان بیتهای بسیاری را از دیوان حافظ و دیگر شعرا نیز افزود.
طبیب عشق، مسیحادَم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند ، که را دوا بِکُنَد؟
***
طبیب راهنشین ، درد عشق نشناسد / برو به دست کن ای مُردهدل مسیحدَمی
***
از روانبخشی عیسی نزنم دَم هرگز / زان که در روحفزائی چو لبت ماهر نیست
***
جان رفت در سَرِ می و حافظ به عشق سوخت / عیسیدَمی کجاست که اِحیای ما کند
(حافظ)
***
سخنسنجیکه مدح خلق نفریبد به وسواسش / مسیحای جهان مرده گردد صبح انفاسش
(بیدل)
میبدی نیز این قصه را به تفصیل و با سعی استدلال وصف کردهاست:"و روزگار ایشان روزگار طبّ بود، زیرکان و حکیمان بودند در میان ایشان... پس ربّ العالمین معجزه عیسی هم از آن جنس ساخت که ایشان در آن ماهر بودند... روزی بود که پنجاه هزار کس مداوات کردی از این بیماران و اسیران و نابینایان و دیوانگان. هر کس که طاقت داشتی بر عیسی رفتی و آنکه نتوانستی رفتن، عیسی بر او خود رفتی". (کشفالاسرار، ج ۲، ص ۱۲۳).
از جملۀ کسانی که با دم عیسی حیات دوباره یافتهاند، العازر از همه در ادبیات فارسی معروفتر است. احمد شاملو در شعر "مرگ ناصری" که به روایت شهادت عیسی پرداخته، العازر را نماد انقلابی بیمسئولیت شمرده:
از خیل تماشاییان العازر...
و خویش را از آزارگران دینی گزنده آزاد یافت
چنانکه مولانا نیز به ترتیبی العازر را بینصیب نگذاشتهاست:
عیسی از افسونش با عازر نکرد / این که تو کردی دو صد مادر نکرد
عازر ار شد زنده آن دم باز مرد / از تو جانم از اجل نک جان ببرد
در نزد صوفیه ترسایی و شخص عیسی مسیح گاه رمز تجرید و تجرد در سلوک و همچنان شیوۀ زیستن زاهدانه و پرهیزکارانه نیز بودهاست:
تا نفس هست ازین دامگه آزادی نیست / تهمتی بود تجرد که مسیحا برداشت
(بیدل)
به جز این تمثیلها و رمزها، داستانهای عیسی نیز برای پندآموزی و چه بسا استصحاب اهل فقه نیز در ادبیات فارسی بسامد بالایی دارد و چه بسا که گاهی داستانی به اشکال و روایات مختلف تعریف شدهاست:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده / حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که "کِرا کشتی تا کشته شدی زار / تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟"
(ناصرخسرو)
همان گفتگوی شما نیست راست / بر این بر روان مسیحا گواست
نبینی که عیسی مریم چه گفت / بدانگه که بگشاد راز ازنهفت
که پیراهنت گر ستاند کسی / میاویز با او به تندی بسی
وگر بر زند کف به رخسار تو / شود تیره زان زخم دیدار تو
میاور تو اخم و مکن روی زرد / بخوابان تو خشم و مگو هیچ سرد
(فردوسی)
نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت / کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
(مولوی)
بجز این داستان های در گهواره سخن گفتن واز دریا گذشتن و سفرۀ آسمانی پهن شدن و شام آخر و بر صلیب شدن عیسی که به تبع مسلمانی با انکار همراه بودهاست، همه از رمزهای مکرر ادب فارسیاند:
یا مسیحی که به تعلیم ودود / در ولادت ناطق آمد در وجود
قصههای دیگری نیز هست که فارسیزبانان و ادب فارسی را با مسیح و مسیحیت پیوند میزند. یکی شباهت مانی پیامبر با او و دادخواهیاش و کتاب او که در ادب فارسی به انجیل مانوی نیز شهرت دارد. چنانکه در آثار االباقیه بیرونی نام کتاب مانی، انجیلالسبعین ذکر شدهاست و در لطایف الاشارات قشیری رسالت اصلی عیسی مسیح ظلمستیزی بیان شدهاست و از طرفی معمولاً دعوای عدالت اجتماعی نیز آن دو را یگانه و به سمبلی در طول سالهای بیداد تبدیل کردهاست. به¬خصوص در روزگار تب سوسیالیستی تازه، دوباره این موتیو جان گرفته بودهاست. به طور مثال، میتوان به شعرهای فریدون مشیری و منوچهر آتشی اشاره کرد که هر دو با گریزی به ماجرای عیسی روزگار بیداد بشر امروز را به شکوه گرفتهاند.
او با صلیب چوبی و دشنام دشمنان
با کوه سرنوشت گلاویز بود و من ...
من خود صلیب خویشتنم!
(منوچهر آتشی)
من مسیحا را بالای صلیبش دیدم
با سر خمشده بر سینه که باز
به نکوکاری پاکی خوبی
عشق میورزید
و پسرهایش را
که چه سان پاک و مجرد به فلک تاختهاند
و چه آتشها هر گوشه به پا ساختهاند
(فریدون مشیری)
و از همه اینها معروفتر شعر مرگ ناصری شاملو ست که در یکی از جاوردانهترین شعرهای تمثیلی، حکایت بر دار کردن عیسی را با رنجهای روشنفکری امروز گره زدهاست:
"شتاب کن، ناصری، شتاب کن!"
ز رحمی که در جان خویش یافت
سبک شد
و چونان قویی مغرور
در زلالی خویشتن نگریست
و از طرفی پیامبران را آیینههای یک منشور ازلی شمردن نیز نوعی نگاه دیگری بودهاست که عیسی را چون پیامبران فارسی و پیامبر اسلام برای شاعران و عرفا عزیز میساختهاست. چنانکه خاقانی میگوید:
خود را چو ستودهای نکوهد / عیسای فلکنشین شمارش
یا مولوی که به شکل دیگری همین مضمون را بیان کردهاست:
میگشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار برآمد
تسبیحکنان شد
بالجمله هم او بود که میآمد و میرفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عربوار بر آمد
دارای جهان شد
و فروغ به شکلی دیگر این تداوم کرامت را در شعرش نشان دادهاست:
شاید که عشق من
گهوارۀ تولد عیسای دیگری باشد
و بالاخره، در سرانجام باز میتوان به مولانا برگشت که نقطۀ وصل شاعران و عارفان با هم است و جایی در مقایسۀ دو دین و دو رسول در مثنوی گفتهاست:
مصلحت در دین عیسی غار و کوه / مصلحت در دین ما جنگ و شکوه
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۹ آذر ۱۳۹۰
پنج سال پیش در چنین روزهایی جدیدآنلاین را به عنوان نخستین مجله چندرسانهای در فضای مجازی و رو به گسترش اینترنتی گشودیم.
ما با نشر جدیدآنلاین میخواستیم تا آموختهها و تجربههای خود را در زمینۀ کار رسانهای به نسل جدیدی از گزارشگران فارسیزبان در ایران و افغانستان و تاجیکستان برسانیم و آنها را با تولید گزارشهای چندرسانهای فرهنگی آشنا کنیم تا بتوانند به یاری اینترنت و با بهرهگیری از شیوههای گزارشگری چندرسانهای روایتهایی ساده اما با نگاهی نو از روندهای فرهنگی و اجتماعی پیرامون خود ارائه کنند.
ما همچنین میخواستیم فارسیزبانان را به هم نزدیکتر کنیم تا میراثهای فرهنگی مشترک خود را بهتر بشناسند و با روندهای فرهنگی و اجتماعی هم بهتر آشنا شوند.
ما در پنج سال گذشته گزارشگران بسیاری را با ساختن گزارشهای چندرسانهای آشنا کردیم. نام برخی از آنها را در صفحۀ جدیدآنلاین دیدهاید. برخی دیگر از آموزشدیدهها در جدیدآنلاین آن چه را که آموخته بودند، به رسانههای منطقهای و جهانی کوچک و بزرگ بردند و سرچشمۀ نوآوریهایی در آنجا شدند.
چنان که بایگانی جدیدآنلاین نشان میدهد، ما توانستیم با یاری این همکاران و نیز کمک دوستان دیگر در پنج سال گذشته نزدیک به دوهزار گزارش و روایت چندرسانهای به فارسی و انگلیسی نیز به خط سیریلیک برای تاجیکستان نشر کنیم.
نمونههایی که در بایگانی ما میبینید، همه یکدست نیستند. گاه به عنوان نخستین کارهای روزنامهنگاران جوان، کارهایی تجربیاند و نهچندان پرداخته. اما در همانها هم شاید بشود به نکتهای جدید و نگاهی نو به محیط پیرامونی سازندۀ آن برخورد. در این میان شاید نمونههایی درخشان هم ببینید که نوید گونهای نو از روزنامهنگاری حرفهای در زبان فارسیاند.
برخی از این گزارشهای تصویری ما که چند سال پیش تولید شده، هنوز در فضای اینترنتی دستبهدست میگردند تا جایی که هر ماه چندصد هزار نفر به دیدار جدیدآنلاین میآیند. اکنون بسیاری از کاربران ما از طریق صفحۀ جدیدآنلاین در فیسبوک و نیز روی آیفون و آیپد گزارشهای ما را میبینند و اینها همه نشانۀ استقبال کاربران از کار جدیدآنلاین است.
جدیدآنلاین به همت شما تأثیر دیگری هم داشت که ما خود نخست از آن آگاه نبودیم. نامهها و پیامهایی که ما از مراکز آموزشی زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایرانزمین و نیز دانشجویان آنها دریافت کردیم، نشان داد که در بسیاری از این مراکز، در سراسر دنیا، برای آگاه شدن از روندهای فرهنگی و اجتماعی و نیز فرا گرفتن زبان فارسیِ معیار از جدیدآنلاین بهره میگیرند.
ما میدانیم که در تبلیغ جدیدآنلاین کوتاهی کردهایم و نیز میدانیم که بهترین تبلیغ برای ما توصیههای کاربرانمان به دوستانشان بودهاست. در این جا فرصتی است تا سپاسگزاری کنیم. نخست از گزارشگرانی که گاه در شرایط دشوار پذیرفتند برای جدیدآنلاین گزارش تهیه کنند. سپس از کسانی که در شناساندن ما به دیگران یاری رساندند. همچنین از کاربرانی که برای ما نامه نوشتند و نظر دادند و یا از ما انتقاد کردند، ممنونیم. گاه گفتند که مطالب کممحتوا داریم یا کیفیت عکسها حرفهای نیست و صداها نا بهنجار و یا نوشتهها ملالآور و بیچفت و بست و یا گزارشها قدماییاند و ناجدید.
اما همۀ نامهها هم انتقادآمیز نبود. برخی کار ما را ستودند که گرفتار ابتذالِ سیاستزدگی نشدهایم. برخی جدیدآنلاین را گوشهای امن و فرهنگی توصیف کردند که میکوشد از شعارهای بیمحتوا بپرهیزد. ما بیشتر این نظرها را در کنار گزارشها نشر کردیم؛ مگر پیامهای خصوصی و یا نظرهایی که همراه با افترا و یا واژهها و تعبیرهای ناشایست بود.
ما میدانیم که هنوز به همۀ هدفهای خود نرسیدهایم، بلکه گامی کوچک به سوی آنها برداشتهایم. آرزوی ما این بود که با رواج ساختار جدید چندرسانهای اندکی به اعتلای مهارتها و ارزشهای گزارشگری به عنوان امری حرفهای در زبان فارسی کمک کرده باشیم. آرزویی بس دراز بود برای بضاعت کوتاهمان. آیا در این راه توفیقی داشتهایم؟ شما داور بهتری هستید.
در هر حال برای بهتر شدن و ادامۀ کار جدیدآنلاین ما به کمک شما نیاز داریم. شما از چند راه میتوانید به ما کمک کنید:
۱. فرستادن نظرهای دقیق انتقادی و ارائۀ راهکار؛
۲. پیشنهاد موضوع برای تهیۀ گزارش دربارۀ آنها؛
۳. همت کردن و تلاش برای ساختن گزارش چندرسانهای؛ شما پیشگام شوید، ما در ساختن آن شما را یاری میکنیم؛
۴. فرستادن نوشته، عکس و یا صدا از پدیدهها و چیزهای جالب پیرامون خود؛
۵. معرفی آثار هنری، مجموعههای عکس یا اسناد تاریخی در میان خانوادهها و یا شخصیتهای فرهنگی و اهل هر فن و حرفه که شما فکر میکنید کاربران ما باید با آنها و کارشان آشنا شوند؛
۶. معرفی جایهای تاریخی و طبیعی کمتر شناختهشده که فکر میکنید دیگران باید آنها را بشناسند.
و دو خواهش دیگر:
۷. لطفاً نظرها و پیشنهادهایتان را به این نشانی بفرستید: info@jadidonline.com
۸. اگر میخواهید شما را از نشر گزارشهای جدید آگاه سازیم، نشانی ایمیل خود را برای ما بفرستید.
در گزارشهای تصویری این صفحه آمیزهای میبینید از برخی از پربینندهترینهای جدیدآنلاین در پنج سال گذشته. یکایک این بیست گزارش را در گوشۀ "مطالب مرتبط" هم کاشتهایم. شما کدام یکی از گزارشهای این پنجساله را بیشتر میپسندید؟ جدیدآنلاین آمیزهای دیگر از گزارشهای محبوب کاربران را بر پایۀ پیشنهادهای شما تهیه خواهد کرد.
از شما سپاسگزاریم
جدیدآنلاین
برخی دیگر از گزارشهای پربینندۀ ما
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۴ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۳ آذر ۱۳۹۰
"در تعقیب آیینهها" (Chasing Mirrors) عنوان رشته نمایشگاههایی است که طی سه سال اخیر در گالری پرترۀ لندن برگزار میشود. نخستین آن را سال ۲۰۰۹ فیصل عبدالله، نقاش بریتانیایی، و گروه "در تعقیب آیینهها" متشکل از هنرمندان عربتبار لندن سازمان داده بودند. این هنرمندان در پرترههایی هویت، سنوسال و قومیت خود را به تصویر کشیده بودند و آنها را در گالری ملی لندن به نمایش گذاشتند. سپس دایرۀ برنامهها گستردهتر شد و هنر چهرهنگاری خاور میانه و شمال آفریقا را هم فرا گرفت. در تازهترین نمایشگاه این سلسله که تا روز هشتم ژانویۀ ۲۰۱۲ در گالری ملی پرترۀ لندن برپاست، اثیر موسوی، نقاش عراقیتبار بریتانیا، با استفاده از شکلهای هندسی و خوشنویسی، چهرهنگاریهای هنرمندان عرب و افغان و سومالیایی مقیم لندن را در چیدمانی زیر عنوان "چهرۀ من، شکل به شکل" کنار هم چیدهاست. سال گذشته "آلینا آزاده"، هنرمند بریتانیایی ایرانیتبار، چیدمان مشابهی را در چارچوب نمایشگاه "در تعقیب آیینهها" به نمایش گذاشته بود.
در حاشیۀ این نمایشگاه "در تعقیب آیینهها" سمینارها و سخنرانیها هم انجام میشود که در آنها هنرمندان و شاعران و نویسندگان و تاریخدانان و راویان از سراسر جهان از هنر و فرهنگ دیداری با الهام از خاور میانه میگویند. در این موسم هنری هیچ دیدگاه ثابتی از این پدیده را نمیتوان دید یا شنید، بلکه مجموعهای است از دیدگاهها و منظرهای گوناگون از این پدیده.
"مالو هالاسا"، ویراستار و نویسندۀ بریتانیایی، که بیشتر نوشتهها و کارهایش با فرهنگ دیداری خاور میانه پیوند دارد، اخیراً نمونههایی از ویدئوها و عکسها از خاور میانه را گردآوری کرده است. او تاکنون در برگزاری چندین نمایشگاه در همین زمینه ها نقش داشته است. خانم هالاسا تلاش کردهاست چهرهنگاری در هنر عکاسی مردمان خاور میانه و چهگونگی تغییر برداشت از این چهرهها در برهههای زمانی مختلف را شرح دهد. متن زیر پارهای از سخنرانی او در گالری ملی لندن است:
عکس، به خودی خود، خنثی است. منشوری که عکاس از طریق آن نگاه میکند و انگیزۀ آفرینندۀ اثر است که لایۀ "ارزش" را بر لایههای عکس میافزاید. انگیزه، یعنی این عکس چرا و برای چه کسی گرفته شدهاست.
یاسر علوان، عکاس و هنرمند مصری، از اواخر دهۀ ۱۹۹۰ بدین سو از کارگران کشورش عکسهای نمادینی برداشتهاست. وی در پیامی از قاهره مینویسد: "همین تصویرها پیش از انقلاب ۲۵ ژانویه معمولاً واکنش منفی مردم را برمیانگیختند". علوان در ماه آوریل یک فیلم ویدئویی یازدهدقیقهای را در یوتیوب منتشر کرد، با نام "صوره"، برگرفته از عنوان سرودی به قلم "صلاح جاهین" که سال ۱۹۶۷ ورد زبانها بود و همهروزه چندین بار در میدان تحریر قاهره به صدا در می آمد. ترکیبی از پرترههای علوان و سخنرانیهای جمال عبدالناصر و رباعیات جاهین، به این نمایش تصویری کوتاه بارعاطفی قابل ملاحظهای دادهاست.
یاسر علوان در ادامۀ پیامش مینویسد: "دورۀ پساانقلاب، بافتار تصاویر را تغییر دادهاست. بهجای دیدن تصاویر افراد فقیر و ندار که مایۀ سرافکندگی مصریها هستند، اکنون مردم در این چهرهها آدمانی را میبینند که به هر راه ممکن در برابر محیط تباه و آسیبپذیریشان استقامت میکنند... من چهرهنگاری جمعی افرادی را تهیه کردهام که وقوع این انقلاب را ممکن ساختهاند".
چهرهنگاری بر عمق و جزئیات تجربیات هنری خاور میانه افزوده و ثابت کردهاست که تفاوت چندانی با چهرهنگاری غربی ندارد. رُز عیسی، گالریدار ایرانی- لبنانی و ویراستار کتاب "عکاسی عربی امروز"، چهرهنگاریهای خاور میانه را با دغدغهها و نگرانیهای مردم منطقه عجین میداند و میگوید که طی بیست سال اخیر در همۀ نمایشگاههایی که برگزار کرده، واژۀ "عدل" نقش محوری داشتهاست.
در سراسر خاور میانه هنر عکاسی که صادقترین مفسر رویدادهای خیابانی است، "خطرناک" محسوب میشود. گالری "لو پونت" عیسی طوما، تنها فضای سوریه که به هنر عکاسی مدرن اختصاص دارد، برای چندین سال مورد تعدی و آزار "مخابرات" قرار داشت و اکنون سرویس امنیتی این کشور به معترضان شهرهای حمص و حما روی آوردهاست که با تلفنهای همراهشان حملۀ خشونتآمیز نیروهای دولتی را ثبت میکنند. به گفتۀ یک عکاس خبرنگار ایرانی، در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران، دوربین عکاسی را در مقام "جاسوس" میدیدند. در نتیجه عکاسان بنام ایرانی که آثارشان در نشریههای بینالمللی منتشر میشود، از خیابانها به استودیوهای خود پناه بردند. نیوشا توکلیان موضوع جنجالبرانگیز سکوت زنان آوازخوان در ایران را پوشش میدهد، پیمان هوشمندزاده از همسر محبوبش چهرهنگاری میکند، شادی قدیریان تصویر زنی را بر اسکناس نصب میکند...
در عربستان سعودی "جوهره السعود" با زدودن خطوط چهرۀ حضار مهمانیهای غیرمجاز آثارش را از صافی سانسور میگذراند.
زمانی بود که میشد از جنوب لبنان تا حیفا پای پیاده رفت و با یک پاسگاه بازرسی هم مواجه نشد. هاشم المدنی، در دورۀ جوانیاش یک چنین مسافرتی داشت تا هنر عکاسی را از یک عکاس یهودی در حیفا بیاموزد. سال ۱۹۴۸ میلادی، وقتی میخواست به خانهاش برگردد، با مرزهای نوخاسته روبرو شد. هاشم مجبور بود از راه طولکرم و نابلس و عمان و دمشق به لبنان برگردد. در استودیوی "شهرزاد" در شهر زادگاهش صیدا، هاشم المدنی از نمایندگان اقشار اجتماعی مختلف لبنان عکسبرداری کرد. کتاب بسیار موفق و شگفتانگیز او با نام "هاشم المدنی: تجربههایی در استودیو" پرترههایی را دربر دارد که هاشم از دهۀ ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ گرد آورده. دختران هنر بوسیدن را با بوسیدن دخترانی دیگر فرا میگیرند؛ مردهایی که چادر عروسی به سر انداختهاند و زیورآلات عروسی دور گردن؛ مردهای جوانی که گیتار مینوازند؛ فدائیانی که با اسلحه خودنمایی میکنند؛ زنانی که از فنآوری جدید آن روزگار، رادیو، استفاده میکنند؛ کودک برهنهای که نوار روبان بر سر آپولووار ژست گرفتهاست... سرزندگی و شوخی، احترام به دیگران و اعتماد به نفس در این تصویرها موج میزند، درست به مانند چهرههایی که در عکسهای مدرن امید صالحی و رینه محفوظ یا عکسهای مستند عباس کوثری و نادیا بن شلال و هنر فتحی حسن و حسن حـَجاج میبینیم.
در واقع، مردم خاور میانه نامرئی نیستند، دیدنیاند، و همهشان هم مثل هم نیستند. تصویرها و داستانهای آنها گواه بر قدرت التیامبخش فرهنگند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۲ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۱ آذر ۱۳۹۰
امیر جوانشیر
خانم الین شلینو، خبرنگار برجستۀ روزنامۀ نیویورک تایمز در پاریس که پیشتر کتابی با نام "آینههای پارسی، چهرۀ دستنایافتنی ایران"، در بارۀ ایران نوشته بود، اکنون به سراغ فرانسویها رفته و کوشیده کلید کنشها و واکنشهای فرانسویها یا دستکم پاریسیها را پیدا کند. واژهای که خانم شلینو برای فرانسویها برگزیده، "دلربایی" است. نامی که بر کتاب جدید خود گذاشته "لا سِدوکسیون" است که معانی مشابه دیگری هم دارد مثل: اغواگری، دلفریبی، دلبری، دلربایی و گمراه کردن.
خانم شلینو اغواگری فرانسویها را در فصلهای گوناگون از زاویههای خاص دیده: در سیاست، در عشق، در معماری، در هنر، در آداب اجتماعی، در ادبیات، در مغازلههای روشنفکرانه، در بازی با کلمات، در خرید و فروش، در لذت دندان و یا به گفتۀ او ارگاسم غذایی بررسی کرده و سرانجام فصلی هم دارد با این عنوان: "دلربا باش یا بمیر!"
از نگاه خانم شلینو، نخستین اغواگری فرانسوی، فریبندگی دیپلماتیک است. او در سال ۲۰۰۲ به کاخ الیزه میرود. آقای شیراک، رییسجمهور وقت، دست او را میگیرد، بالا میبرد و سرش را خم میکند و دست خانم شلینو را میبوسد. اما نه آنگونه که حتا لبش پوست دست او را چندان لمس کرده باشد. "گویی دست من مجسمهای بود چینی که از مجموعه شخصیاش برای ستایش برداشته بود." بوسیدن دست بازمانده از دوران تمدن روم و یونان که در آن زمان رعیت دست ارباب را به نشانۀ سرسپردگی میبوسید. (و حافظ میگوید که مبوس جز لب معشوق و جام می که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن) اما گویی در زمانۀ ما بوسیدن دست در فرانسه، به ویژه در میان نسل شصت سال به بالا، نشانههای جوانمردی و بزرگمنشی است. این کار رئیسجمهور که آداب خاص دارد، از نظر خانم شلینو نوعی فریبایی است. آقای شیراک دست خانم بوش را هم بوسید که برای خانم بوش مایۀ شگفتی و انبساط خاطر شد. و این ترکیبی بود از دیپلماسی و فریبایی با هم.
دلربایی در خون فرانسویهاست. او دلربایی را یکی از شعارهای انقلاب فرانسه میداند و از قول ولتر مینویسد که فاتح بودن کافی نیست، دلربا بودن هم لازم است. ابزار یک دلربا، پیشگامی، وعده و وسوسه است. اما نویسنده میافزاید: باید به یاد داشته باشیم که دلربایی برای فرانسویها بیشتر در روند و پروسه است و نه در انجام کار. دلربایی با نگاه آغاز میشود، با سخن ادامه مییابد و با بوسه انسجام میپذیرد. اما میافزاید: در روند عشقبازی در میان فرانسویها، زمان بیشتر با گفتگو، مغازله و بوس و کنار میگذرد تا همبستری. او از قول یکی نقل میکند که لذتبخشترین لحظۀ عشق، بالا رفتن از پلههاست.
کاربرد واژۀ دلربایی و فریبندگی در سیاست در فرانسه بسیار روشن است. در روزنامههای فرانسه میخوانیم که سارکوزی در انتخابات جوانان را فریفت. موسوی در انتخابات ایران از شگردهای فریبندگی بهره گرفت و پاپ در سرزمینهای فلسطینی مردم را فریفت. گاه حتا به معنی مغایر آن نیز این واژه را به کار میگیرند، مثل این تیتر در روزنامۀ لیبراسیون زیر عکسی از سربازان فرانسوی تفنگبهدست در افغانستان: "سربازان در حال دل ربودن از ملت افغان!"
نویسنده دربارۀ دلرباییهای فرانسویها با شراب و وصف شراب و میخانهها و سنت و آداب نوشیدن هم نوشتهاست. او مینویسد که در زبان فرانسوی وقتی که شراب را وصف میکنند، به آن شخصیتی زنانه میدهند و آن را از نظر رنگ و مزه و شکل و جسمیت زن میشناسند. پوشش شراب، اشک شراب، پای شراب و ران شراب و برجستگی و فرورفتگیهایش همه زنانه است. البته در زبان فارسی هم شراب زن است. زیرا رودکی میگوید:
مادر ِ می را بکـَرد باید قربان / دختر ِ او را گرفت و کرد به زندان.
پیدا کردن صفات و برچسبهایی که ملتها را دربر بگیرد و یا همه آنها را از روی طبع بپذیرند، کار آسانی نیست. البته صفات خوشایند را همۀ ملتها دوست دارند. وقتی که فیالمثل صفاتی مانند خونگرمی، مهماننوازی، دارای گیرایی و جذابیت شخصیتی و فرهنگ و تمدن باستانی بودن بر ملتی اطلاق شود، خوششان میآید. در کنار اینها اگر از مغروری، ضعیفکشی، همسایهستیزی، عقدۀ حقارت، اهل تعارف و دورو بودن را در باره ملتی ذکر کنید، بیشک شادمان نخواهند شد.
این خوش آمدن یا نیامدن تا اندازهای هم به اعتماد به نفس ملتها بستگی دارد. ملتهایی که دارای اعتماد به نفس هستند، خود بیش از دیگران به رفتار خود به دیدۀ انتقاد مینگرند و از انتقاد هراسی ندارند. به هر حال، ملتها هم از افراد تشکیل میشوند و برخی بر این باورند که نمیتوان خصوصیات افراد را به یک ملت نسبت داد. برخی دیگر هم با جمعبندی ویژگیهای افراد به نتیجهای کلی میرسند و صفاتی خونگرمی و خونسردی و آدابدانی و یا تکبر را به ملتها نسبت میدهند.
گیرایی شخصیت فرانسویها، و تلاش برای دیدن اغواگری و دلربایی فرانسویان در پهنههای زندگی نویسنده را به گوشه و کنار این کشور بردهاست. به مغازهها، به موزهها، به کاخها، به کشتزارها و نوشگاه ها. او در کتاب خواندنیاش، تصویری زنده از ملتی ارائه میکند که پیش از همه انقلاب کرد، اما بیش از همه آیین زندگی و خوب زیستن را فرا گرفتهاست. فرانسویها یاد گرفتهاند که نه هدف غایی عشقبازی انزال است، نه نوشیدن شراب برای بدمستی و نه غذا برای پرخوری. اما همۀ اینها بهانهای است برای دلربایی.
خانم فریده فرهی، استاد دانشگاه در هاوایی در غرب آمریکا، که یکی از دوستان خانم شلینو است، کتاب لا سدوکسیون (اغواگری) را خواندهاست. از خانم فرهی دربارۀ این کتاب چند سوال پرسیدیم و نیز این سوال را که در گذشته برخی از ایرانیها خودشان را با فرانسویها مقایسه میکردند؛ چه تفاوتهایی میان ایرانیهای فرانسویپسند و خود فرانسویها وجود دارد؟ پاسخهای ایشان را در مطلب شنیداری این صفحه میشنوید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب