Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران

غلامعلی لطيفی

کاريکاتور ايران در سال ۱۹۰۳ متولد شده است. يعنی ۷۰ سالی بعد از آمدن روزنامه و روزنامه نگاری از غرب به ايران. اولين روزنامه ای که در آن سال اقدام به چاپ  کاريکاتور کرد روزنامۀ ادب، چاپ مشهد بود و اين کاريکاتور اثر خامۀ يک تصويرگر به نام « حسين الموسوی، نقاشباشی آستان قدس رضوی » کشيده شده است.

اما از آنجا که اين رشته از روزنامه نگاری در ايران سنت و سابقه ای نداشته است، همين کاريکاتور هم، که امضای يک نقاشباشی رسمی را در پای خود دارد، چندان نشانی از رنگ و بوی طنز و تصوير ايرانی ندارد. به ويژه که از کلاه فينۀ « مردم آسيا » و ساير خصوصيات تصويری اين نخستين کاريکاتور ايران چنين بر می آيد که بايد الگو و سر مشق خارجی – احتمالاً عثمانی- داشته باشد. طبيعتاًً در نبود مکتب و مدرسه ای برای آمورش اصول و قواعد اين حرفه، به ناچار  مدت زمانی طولانی صرف تمرين و تجربه برای به دست آوردن رموز و ريزه کاری های آن گرديده است. از همين روی است که صفحات روزنامه های دورۀ مشروطيت ، سال ها جولانگاه سياه مشق هائی است که هر از راه رسيده ای، که خود را کاريکاتوريست می پندارد، آن را سياه کرده است. در نتيجه آنچه به عنوان کاريکاتور از اين دوره به يادگار مانده، خطوط بچگانه ای است که برای سر در آوردن از معنی و مفهوم آن ها خواننده می بايد يک مقالۀ سه صفحه ای داخل نشريه را می خواند تا منظور استاد را در می يافت.  از همين روی است که ادوارد براون در کتاب   تاريخ مطبوعات ايران خود ، در بخش روزنامه های طنز می گويد : چون در ميان روزنامه های طنز اين دوره کاريکاتور قابل اعتنائی نيافتم ، شش قطعه از کاريکاتورهای نشریۀ ملا نصرالدين، چاپ قفقاز را در اينجا می آورم.

با اين حال برای اين که روشن شود که آيا حق با براون بوده يا نه ما يک نمونه از « کاريکاتور» های آن دوره را در اينجا  می آوريم که از روزنامۀ جنگل مولا انتخاب شده  و در تهران انتشار يافته است.

باری ، در چنين شرايطی ، که بر اين رشته از روزنامه نگاری ما حاکم بود، در سال ۱۳۰۳ خورشيدی، فردريک تالبرگ به  ايران آمد. تالبرگ آلمانی الاصل (و به گفته ای سوئدی) بود. به قراری که فرامرز جودت ، در سپيد و سياه (۱۳۴۷) می نويسد، او در جوانی، قبل از جنگ جهانی اول در روسيه اقامت داشته و رموز نگارگری و تصويرسازی را هم در مدارس هنری شهر پتروگراد آن زمان، لنين گراد بعدی و سن پترزبوگ امروز، فرا گرفته بوده است .

اولين روزنامه ای که  تصاوير طنز آميز او را چاپ کرد روزنامۀ ناهيد بود. تالبرگ در اين تصاوير، که برخلاف معمول آن روزگار از پرداختی هنرمندانه و حرفه ای  بر خوردار بودند، با نگاهی آلمانی مشکلات و مسايل آن روز ايران را مورد انتقاد شوخ طبعانه قرار می داد. اما بزودی روزنامۀ ناهيد توقيف شد و تالبرگ به روزنامۀ  قانون  پيوست. از قضای روزگار عمر قانون هم چندان نپائيد و به دستور دولت انتشار آن متوقف و مديرش به اصفهان تبعيد گرديد. تالبرگ از آنجا به روزنامۀ  اميد رفت. در روزنامۀ  اميد بود که کاريکاتور های تالبرگ مورد توجه خوانندگان و محافل مطبوعاتی واقع گرديد و به عنوان  يک کاريکاتوريست هنرمند نامش بر سر زبان ها افتاد.

تالبرگ در سال ۱۳۱۴ خورشيدی به تابعيت ايران پذيرفته شد و به استخدام بنگاه راه آهن دولتی ايران در آمد و از آن پس در کاريکاتورهای يک صفحه ای که برای پشت جلد مجلۀ  اطلاعات هفتگی می کشيد، يا شعار های تبليغاتی راه آهن را موضوع کارهايش قرار می داد و يا شعارهای « پرورش ا فکاری» را، که در آن زمان سخت رايج بود.

با استخدام در يک ادارۀ مهم دولتی و رهائی از دغدغۀ امر معاش ، تالبرگ به تدريج کار در مطبوعات را  رها کرد و اوقات فراغتش را صرف مصور کردن کتاب کرد . علاوه بر نشريات فراوانی که برای بنگاه راه  آهن مصور کرده از او سه کتاب به يادگار مانده است . يکی کتاب  موش و گربه، اثر عبيد زاکانی، و ديگری لطيفه های ملانصرالدين و کتاب سومش  از کوروش تا پهلوی. هر چند تصاوير کتاب اخيراز جهت اين که بر زمينۀ سنت های تصويرگری ايرانی پرداخته شده ، قابل توجه است ، ولی محتوای آن شعار های معمول رژيم گذشته است.

اما تصاوير دو کتاب موش و گربه و ملانصرالدين، که هردو ازسوی انتشارات ابن سينا انتشار يافته اند، چنان شيرين و چشم نوازند که پس از گذشت چندين دهه از انتشار آن ها به باور اين قلمزن هنوز هم هماوردی نيافته اند.

با آن که نگاه اروپائی  تالبرگ در اين دو اثر به وضوح به چشم می خورد ، اما اين نگاه به هيچ وجه از اصالت و شيرينی آن ها نمی کاهد و بسيار  بر تر و استادانه تر از اسلاف و اخلاف خود از عهدۀ ايجاد حال و هوای سنتی ايرانی  بر آمده و تصويرگری ما را از سبک  های « عجايب المخلوقات »ی به در آورده و در راه و روالی تازه  سوق داده است . تالبرگ برای اولين بار در تاريخ تصويرگری ( ايلوستراسيون ) ايرانی  عناصر و نقشمايه های فولکلوری و ملی ايران را به شيوه ای صحيح و آگاهانه مورد استفاده قرار داده است.

در نمونه هائی که در اينجا نقل می گردد و از دو کتاب ياد شدۀ او بر گرفته شده، دقت و توجه تالبرگ بر مظاهر هنر و معماری ايرانی، مانند موتيف ها و نقشمايه های داستانی و فولکلور ايرانی، طاق ضربی، کاشيکاری، پنجره های مشبک، ديوارهای خشت و گلی و کوچه باغ های روستائی، آداب و اسباب سفره و شيوۀ غذا خوری، به راستی چشم نواز و ستودنی هستند و نشانه توجه و آگاهی عميق او به  آداب و رسوم ايرانی. از اينها گذشته،  اين عناصر با رعايت اصول و قواعد تصوير سازی و به اصطلاح به روش حرفه ای  انجام شده است. افزون بر همۀ اين ها  ذوق و ظرافت  تالبرگ در نوشتن خط فارسی و ساختن عناوين و سر فصلها که آن ها را  منطبق و متناسب با مضامين فولکلوری و طنزآميز موضوع پرداخته جالب توجه است. او با اين کار  بر اصالت و غنای آثار خود بسی افزوده و نمونه و الگوی بی نظيری برای آيندگان باقی گذاشته است.

با اين حال بايد افزود  هر چند که کاريکاتور های تالبرگ از استحکام طراحی و قلم گيری و پرداخت حرفه ای نيرومندی بر خوردار است، اما چنانکه در نمونه های ما هم مشاهده می گردد  اين آثار همسنگ کارهای تصويرگری او نيست و اين کاريکاتورها بيشتر « تصوير » گفتگوی طولانی آدم هائی است که در صحنه ديده می شوند و کاريکاتور به اين همه شرح و گفتگو  نياز ندارد و خود قادر است  پيامش را تنها به وسيلۀ  خطوط و تصوير به روشنی و وضوح بيان کند.

 شرح تصاوير

 نخستين کاريکاتور ايران

اين نخستين کاريکاتور تاريخ مطبوعات ايران است که در” روز چهاردهم شوال ۱۳۲۰ قمری،  مطابق با چهاردهم ژانویۀ فرانسوی ۱۹۰۳” در صفحۀ ۲، شمارۀ ۵، سال سوم « روزنامۀ ادب به مدير کلی ميرزا صادق خان اديب الممالک در شهر مشهد مقدس، کوچۀ دو در » چاپ شده که « هيئت ترقی اهل اروپا » را با « هيئت تنزل مردم آسيا» مقايسه می کند و « اثر خامۀ حسين الموسوی، نقاشباشی آستان قدس رضوی » است.

در مورد این که چرا این کار « حسین الموسوی » شایستگی عنوان « نخستین کاریکاتور»  مطبوعات ما را یافته، شاید توضیحات زیر لازم باشد. بی گمان سر زمین ایران از سرچشمه ها و خاستگاه های تصویر سازی به شمار می رود و سابقۀ آن به زمانهای بسیار دور باز می گردد و نقوش روی ظروف و سفالینه های دوران های باستان بهترین و گویاترین اسناد و مدارک این سابقه است. از این روی می توان احتمال داد که تصاویر شوخ طبعانه هم  بخشی از این سابقه بوده باشد، و حتا نمونه های بسیار ارزنده ای از آثار استادان مینیاتور دورۀ صفوی در دست است که بعضاً در کتاب ها هم  چاپ شده است.

اما روشن است که هر تصویر غیر جدی و شوخ طبعانه را، هر قدر هم که استادانه و هنرمندانه تهیه شده باشد، کسی کاریکاتور نمی داند.  به همین قیاس آثار آن استادان  هم کاری در زمرۀ شوخی های شخصی و شیطنت های  تفننی دسته بندی می گردد.

به قرار تعریف های مختلفی که کتب و مراجع معتبر، از فروید گرفته تا فرهنگ ها و دائرة المعارف های با اعتبار هنر از این اصطلاح به دست می دهند، کاریکاتور بطور خلاصه عبارت است از «طنز تصویری » و مخاطب آن هم عامۀ مردم است. بدین قرار کاریکاتور چیزی نیست جز یک انتقاد و اظهار نظر طنز آمیز اجتماعی در قالب تصویر، یا همان چیزی که غربی ها به آن  طنز دیداری ( ویژوال هیومور) می گویند و آن کاری است در حیطۀ روزنامه نگاری و ژورنالیزم.

به این ترتیب « حسین الموسوی» برای نخستین بار در مطبوعات ما یک موضوع عمومی، یعنی روحیۀ تشتت و تفرقه در میان آسیائیان ( در واقع هموطنان خودش) را، به صورت طعنه آمیز و در قالب تصویر،  مورد انتقاد قرار داده و آن را در یک نشریۀ عمومی و علنی منتشر کرده و با این کارش نخستین کاریکاتور ایرانی را – به معنای واقعی کلمه-  « رقم» زده است.

البته با معیارهای امروز ممکن است بر کار حسین الموسوی عیب و ایراد هائی  وارد کرد. مثلاً به دلیل کلاه های فینۀ « مردم آسیا» آن را کاری تقلیدی و به اصطلاح کپیه برداری  از کاری خارجی دانست و یا ضعف های آشکاری که در طراحی و ترکیب آن وجود دارد . اما به فرض صحت چنین احتمالی هم  در این که کار حسین الموسوی نخستین کاریکاتور  ایران است، مطابق تعاریفی که به آن ها اشاره شد جای هیچ  شک و شبهه ای نیست. 

  تصویر روزنامۀ جنگل مولا

این تصویر، که از شمارۀ 8 روزنامۀ جنگل مولا، چاپ تهران، گرفته شده  نمونه ای است از آنچه که به نام کاریکاتور در مطبوعات دورۀ مشروطیت به خوانندگان روزنامه  ها عرضه می شده است. در این به اصطلاح کاریکاتور، هیچ روشن نیست میرزائی که با قلم و دواتش در  وسط تصویر نشسته مشغول نوشتن چه چیزی است. یا آن خان بختیاری که در کوهستان ها به تاخت و تاز مشغول است با میرزا و  سواری که خودش واسبش نقش زمین شده اند، و  آن سه بیماری که بر روی تخت های عمودی خوابیده اند، و  مرده و زنده ای که از گوشۀ چپ تصویر به سوی میرزا مشت حواله کرده اند، چه رابطه ای با او دارند.

البته همۀ این ها بعد از خواندن یک مقالۀ  سه صفحه ای داخل روزنامه  تا حدی روشن می شود و خواننده نفس راحتی می کشد. اما بدیهی است که اگر معنی کاریکاتوری موکول به خواندن یک مطلب سه صفحه ای باشد، چنین تصویری اساساً کاریکاتور نیست. مضافاً این که تمام عناصر یاد شده در سطح تصویر  بسیار ناشیانه و بچگانه کشیده شده اند و نه فقط عاری از اصول اولیۀ نگارگری و تصویر سازی است، حتا خالی از هر گونه ظرافت و زیبائی بصری هم هست. 

 عکسی از چهرۀ فردریک تالبرگ در میانسالی
نمونه ای از کار تالبرگ با طرحی از چهرۀ خودش 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

رادیو: شوخی هفته کاری از تالبرگ

در این تصویر، که رسماً به آن « کاریکاتور» اطلاق می شود،به رغم این که فیگورها از طراحی محکم و شوخ طبعانه و به اصطلاح کاریکاتوری بر خوردارند، با این حال این کاریکاتورها به خودی خود چیزی را بیان نمی کنندو تنها در خدمت مصور و قابل رویت کردن شرح مفصل ومقپز زیرشان هستند.

 

 

 

 

 

 

شوخی هفته، راه آهن
از تالبرگ

این تصویر هم کاری است در ردیف کار قبلی و برای سر در آوردن از مفهوم آن باید شرح مفصل زیر آن را خواند.

 

 

 

 

 

 

قیام ملت بر ضد استبداد
از تالبرگ، نقل از کتاب از  کورش تا پهلوی

این تصویر که به رغم جدی بودن محتوای آن اندکی کاریکاتوری است، قیام مشروطیت را مصور کرده و تمام اصول مصور سازی در آن رعایت شده است. از آسمان ایران گرفته تا خورشید که پشت کوه دماوند طلوع کرده  و امواج جمعیت و رهبران و شهدای قیام در جلو و باغ سفارت روس درمندرج یا اینست  همه در جای مناسب خود نقش شده و ورقۀ استعفای محمد علی شاه آن را کامل کرده است.

 

 

 

 

سامانیان
از تالبرگ

یک مصور سازی « ایلوستراسیون»  به سبک قصه های عامیانه است که در آن صورتی پنداری از رودکی و چنگی که نماد شاعر است  در داخل صفحه  مندرج یا "اینست" شده و در مجموع دوران سامانیان در تاریخ ایران را هنرمندانه و حرفه ای مجسم می سازد.

 

 

 

 

 

گنجینه ادبیات ایران 
از تالبرگ

ترکیب بسیار هنرمندانه ای است که تالبرگ از مجموعۀ کتاب های ادبیات فارسی ساخته است. برای اشاره به هنر ایران یک فیگور مینیاتوری در بالا و برای ستایش از هنر و ادب ایران یک حلقۀ برگ زیتون به دور مجموعۀ کار کشیده است.

 

 

 

 

 


مشروطیت 
از تالبرگ

تالبرگ برای مصور کردن  متن فرمان مشروطیت بسیار هوشمندانه آن را در زمینه ای از سر در مجلس شورای ملی و نقشمایه ای ازدورۀ قاجار و شماری از وکلای مجلس اول قرار داده است.

 

 

 

 

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نيلوفر بيات

" خدمت سربازی" یک دوره اجباری دوساله برای پسران جوان در ایران است. عده ای آن را وظیفه ای مقدس می دانند که باید در راه حفظ استقلال کشور پشت سر بگذارند. برخی هم دوره سربازی را نوعی اتلاف وقت می دانند که از مهارتهای فنی و تخصصی شان در این دوره هیچ استفاده ای نمی شود.

اکثر جوانهای تحصیل کرده پس از طی مدارج بالای علمی سربازی رفتن را خیلی دشوار می دانند اما در این میان برخی پشت کنکوری ها در سربازی چیزهای زیادی یاد می گیرند.

قاسم جوان مشهدی یکی از کسانی است که هیچ تمایلی به سربازی رفتن و زندگی نظامی نداشت. اما پس از قبول نشدن در دانشگاه تصمیم به اینکار گرفت.

به گفته خودش قاسم یکی از آدم های خوش شانس بود که در یکی از روستاهای دور افتاده خراسان که نیاز مبرمی به معلم داشتند به عنوان سرباز معلم استخدام شد و دو سال سربازی را با وظیفه مقدس معلمی در هم آمیخت و علاوه بر درس دادن به کسانی که به او نیاز داشتند چیزهای زیادی از آدمهای روستا و سختی و تنهایی زندگی یاد گرفت.

از نظر بسیاری جوانان در ایران خدمت سربازی دشواریهای زیادی دارد، دوری از خانواده و بحران های عاطفی ناشی از آن، نداشتن حقوق ماهیانه و در برخی موارد تحمل فشارها و سختی های بسیار در مناطق مختلف خدمت که همه باعث بی علاقگی شان نسبت به این دوره می شود.

قاسم جوانی است که با راحتی و آرامش در جمع صمیمی خانواده اش در شهر بزرگ شده. او امروز در روستایی با امکانات بسیار محدود در میان مردمی که هیچ شناختی ازنوع زندگی و فرهنگشان ندارد زندگی می کند. با این حال او  خوشحال است که دو سال  دوره سربازی اش را با وجود مشکلات فراوان در زندگی فردی و شغلی در اینجا گذرانده است.

قاسم می گوید خیلی ها ممکن است در دوره سربازی شان شرایط دشوارتری را نسبت به او پشت سر گذاشته باشند و شاید برخی هم شرایط آسانتر. اما آنچه که او در این مدت یاد گرفته احساس مسئولیت نسبت به خودش، زندگی و آدم های اطرافش بوده است. چیزی که قبل از سربازی اصلا به آن فکر نکرده بود.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

پته دوزی رشته ای از سلسله دوزی و سوزن دوزی است كه در كرمان، سیرجان، رفسنجان و گوشه و كنارهای دیگر این استان دوخته می شود. شهرت آن كمتر از قالی نیست و پیدایش آن به درستی بر هیچكس معلوم نیست.

تولید این صنایع دستی مختص خانم ها و دختران كرمانی است كه معتقدند این هنر به صورت موروثی به آنها رسیده است. مادربزرگ به دختر و مادر به فرزندانش آموخته كه چگونه سمبل‌های خاص ایرانی مانند بته جقه، سرو و دیگر نقوش را با نخ های پشمی یا ابریشمی روی زمینه پارچه پشمی ضخیمی به نام "عریض" بنشانند.

دوخت كامل یك پته، برای خانم شاغلی كه روزی دو ساعت از وقتش را به این كار اختصاص می‌دهد،‌ شاید بیشتر از دو سال طول بكشد؛ از زمانی كه با نخ های رنگارنگ، اولین گره را می زند و با ساق‌دوزی، متن دوزی و برگ دوزی  مراحل كار را جلو برده، تا وقتی كه با  سایه زدن و پتك دوزی، كار را به اتمام می‌رساند. او سپس پته را به بازار برده و به یكی از مغازه‌های پته فروشی به قیمتی بسیار پایین تر از آنچه فروشنده به مشتری نهایی خواهد فروخت، می‌فروشد.

كرمانی ها معتقدند كه جهیزیه عروس را تا حد امكان باید از پته تهیه كرد. بنابراین روی پرده، روتختی، رومیزی، كوسن، زیرلیوانی، جانماز و كیف و كفش را پته دوزی می کنند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب آزاده

"در موسیقی خود ساخته بود و خلاقیت های فراوانی داشت. آهنگ ساز و در ویولن صاحب سبک بود. شیرین و مسلط ساز می زد. موفقیت او به این دلیل بود که عشق در کارهایش  نمایان است. او هنرمندی بود بی جانشین."

در ميان نوازندگان بيشمار ويولن، کسانی که توانستند به سبک و شيوه ای در نوازندگی ويولن در موسيقی ايرانی برسند، کم اند. پرويز ياحقی، در اين ميان از کسانی بود که صاحب سبک بود.

فرامرز صديقی پارسی ، در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنيا آمد و در دوازده بهمن ۱۳۸۵در گدشت. از کودکی به واسطه دايی هنرمندش حسين ياحقی با موسيقی آشنا شد و به عنوان تکنواز خردسال در راديو آغاز به نوازندگی کرد و نام هنری پرويز ياحقی را برای خود برگزيد.

ياحقی  که در هيجده سالگی يک نوازنده تمام عيار شده بود سبک خاص خود را داشت. در همين سال ها بود که آهنگسازی را آغاز کرد. آهنگ های او به اندازه ای زيبا  بودند که در ابتدا همه گمان می کردند اين آثار به دايی اش تعلق دارد نه او. اما کم کم استعداد و هنر خلاقانه او بر همه آشکار شد.

اولين اثر او «اميد دل من کجايی» بود که با صدای غلامحسين بنان اجراشد. اعضای ارکستری که اين قطعه را در راديو اجرا کردند هنرمندان برجسته ای چون ابوالحسن صبا، حسين ياحقی، مرتضی محجوبی، علی تجويدی، حبيب اله بديعی، محمد مير نقيبی، نصراله زرين پنجه، حسينعلی وزيری تبار، و حسين تهرانی بودند. اين پيشکسوتان و استادان مسلم موسيقی، اثر اين آهنگساز جوان هجده ساله را اجرا کردند.

ياحقی از بهترين تکنوازان برنامه بسيار برجسته گلها بود و در عمر هنری خود صدها آهنگ زيبا ساخت. او در جوانی با حميرا خواننده خوش صدای موسيقی ايرانی ازدواج کرد. اگر چه اين زندگی مشترک شش، هفت سال بيشتر به طول نيانجاميد اما تاثير عميقی در زندگی هنری اين دو هنرمند داشت. در اين مدت آثار ماندگار بسياری از ياحقی با صدای حميرا به جا مانده است که از آن ميان می توان به صبرم عطا کن، مرانفريبی، هديه عشق، بهار نورسيده، مراتنها نگداری، پنجره‌ای به باغ گل اشاره کرد. بعد از جدايی نيز دوستی و علاقه اين دو هنرمند با يکديگر باقی ماند و آنها تا همين اواخر نيز از حال يکديگر سراغ می گرفتند.

استاد حسن کسايی نوازنده نام آشنای نی درباره اومی گويد: "بدانيد که ياحقی ها به اين زودی ها دوباره پيدا نمی شوند و به دستمان نمی رسند. مثل پايورها و شهناز ها که در منزل افتاده اند و در سن کهولت هستند و يا علی تجويدی ها و حبيب الله بديعی ها جايگزين نمی شوند. اميدوارم خداوند تفضلی کند تا موسيقی ايرانی از بين نرود و بازهم ادامه پيدا کند."

استاد کسايی درباره شيوه نوازندگی پرويز ياحقی گفت: "من، پرويز ياحقی و منوچهر همايون پور در تهران با هم مانوس و همنشين بوديم. ياحقی با اينکه سنش کمتر بود شيرين و مسلط ساز می زد و آهنگساز خوبی هم بود. فقدان او برای جامعه موسيقی فاجعه است. به ديگران توهين نمی کنم اما جانشينی برای او نداريم. اين موسيقی کليشه ای امروز با آنچه ما اجرا می کرديم تفاوت دارد. انشاءالله موسيقی ما به مقام و شخصيت خود بازگردد."

همايون خرم آهنگساز و نوازنده ويولن که در راديو با ياحقی آشنا شده بود آثار اين هنرمند را می ستايد: "او در موسيقی خود ساخته بود و خلاقيت های فراوانی داشت. موفقيت او به اين دليل بود که عشق فراراهش قرار داشت. اين عشق در کارهايش کاملا نمايان است. آشنايی ما به پنجاه سال قبل باز می گردد. زمانی که خودم نوازنده چهارده ساله ای بودم و در راديو ساز تک می نواختم. ياحقی هم آن زمان به عنوان نوازنده خردسال در راديو ساز می زد. البته آن زمان از نزديک با او آشنا نبودم فقط می دانستم که خردسالی به نام پرويز ياحقی در راديو نوازندگی می کند. چند سال بعد وقتی در جوانی کار نوازندگی را شروع کرد با هم آشنا شديم و دوستی عميقی ميان ما ايجاد شد."

خرم ادامه می دهد : "سال ۳۵ بود که فعاليت های موسيقايی زيادی را با هم شروع کرديم. ارکستری تشکيل داديم . مشغول ساخت آهنگ شديم. آن زمان ناچار بودم به کرج بروم و بيايم. پرويز در اين مدت همه کارهايم را انجام می داد. سالهای سال اين رابطه ادامه داشت. من، پرويز ياحقی، حبيب الله بديعی و علی تجويدی ديدارهای خصوصی زيادی داشتيم و در خانه هم حمع می شديم. يادم است که به ما چهار سوار سرنوشت می گفتند که الحق اين صفت شايسته ياحقی بود و سرنوشت موسيقی ايرانی را در دست داشت."

ياحقی سال های بعد از انقلاب را در خلوت گذراند و تمايلی به ادامه همکاری با راديو و انتشار آلبوم های موسيقی نکرد. اما برخلاف آنچه همه گمان می کردند او اين سال ها را بيکار ننشسته بود و در خانه اش به کمک سيستم ضبط خانگی اش به ضبط تکنوازی و آثاری از خود مشغول بود. علاوه بر اين ياحقی همنوازی های زيادی با استادان به نام موسيقی ايرانی، از جمله جليل شهناز، فرهنگ شريف، حسن کسايی، معروفی، فضل الله توکل، ناصر فرهنگ فر و ديگران دارد. ياحقی در اواخر عمر همچنان با ساز خود دمساز بود.  از او در سال های اخير چند اثر تکنوازی و همنوازی خود از جمله راز و نياز ،طوبی  منتشر شده بود.

دکتر جهانشاه برومند از موسيقی دانانی بود که در اين سال ها با او دوستی نزديکی داشت. او می گويد: "درست است که گوشه خلوت را برای خودش انتخاب کرده بود اما با سيستم ضبط صدا، آثار بسياری را  به صورت تکنوازی و هم نوازی با استادان موسيقی از جمله جليل شهناز، فرهنگ شريف و ديگران ضبط کرده بود. متاسفانه نزديک يک سال و نيم پيش، دست چپ او در اثر تصادف شکست و روزهای سختی را گذراند. و اين موضوع باعث شد بيشتر در اندوه و انزوا فرو رود.  آخرين اثری که پرويز ضبط کرد، به دو سال پيش باز می گردد و شامل بيش از ده ساعت هم نوازی با فضل الله توکل است. که بخش هايی از آن قرار است به زودی منتشر شود."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

گرونده به زرتشتيگری بايد نشانه ای از گروندگی بر خود بگذارد. هر زرتشتی بالغ بايد کمر بند مقدس يا کشتی را بر خود ببندد. اين کمر بند مثل ريسمانی است که چند بار دور خود می پيچند. برا ی اين کمر بند تعبيرات بسيار هست و خود آنها می گويند که کمر بند مهر و فروتنی است، به نشانه اينکه جوان به بلوغ رسيده بايد با مردم مهربان باشد، فروتن باشد و درخدمت مردم باشد. کمر بند را روی پيراهن سفيدی می بندند که سدره نام دارد و از همين رو سدره پوشی از مراسم بسيار مهم دين زرتشت است. سدره از ۹ تکه ساخته شده  يعنی ۹  فريضه به جوان سدره پوش تفهيم می شود:

يکتايی اهورا مزدا ، پيامبری آشو زرتشت، جهان مينوی، قانونمندبودن جهان، گوهر آدميت، امشاسپندان، نيکوکاری و دستگيری نيازمندان ، چهارآخشيج ( عناصر چهارگانه: آب و باد و خاک و آتش) و باور به تازه گردانی جهان.

زرتشتيان ايران

آمار دقيقی از جمعيت زرتشتيان ايران در  دست نيست، کامران لريان موبد زرتشتی می گويد  آماری که در سال ۱۳۵۷ خورشيدی منتشر شده جمعيت زرتشتيان را ۳۰ هزار نفر نشان می داده و بعد از آن هم آماری منتشر نشده است.

وجود مراکز خاص و آتشکده و موبدان زرتشتی درايران نشان دهنده اين امر است که زرتشتيان درايران مشکلی در اجرای مراسم ومناسک مذهبی ندارند. آنان يک نماينده هم در مجلس ايران دارند. اما به نظر آقای ليريان دليل مهاجرت زرتشتيان از ايران اين است که در ايران به فرهنگ زرتشتيان توجه نشده است و رفتن زرتشتيان به آمريکا بيشتر ازاينکه يک فرار باشد، يک نوع کشش و علاقه است به  فضا و زندگی غربی و فعاليتهايی که انجمن زرتشتيان در آمريکا دارد.

در ايران هم زرتشتيان مراکز و مجامع آموزشی – فرهنگی دارند. روزنامه امورداد(امرداد به معنی جاودانگی و بی مرگی)  و مجله پارسيان ازجمله نشريات زرتشتيان است. مجله پارسيان به علت مشکلاتی که دارد شش ماهی است که منتشر نشده. اما نشريه فروهر منتشر می شود. علاوه بر اين نشريه چيستا نيز که متعلق به پرويز شهرياری است گرايش هايی به آيين زرتشت دارد زيرا خود پرويز شهرياری زرتشتی است.

علاوه بر نشريات، زرتشتيان ايران دارای نهادهای متعددی نيز هستند. موسسه خيريه " پورچيستا" ( اسم دختر زرتشت)، کانون دانشجويان، سازمان فره وهر از جمله نهاد های زرتشتی است. زرتشتيان انجمن های دينی و فرهنگی چندی نيز در يزد  و تهران دارند.

زرتشت و آيين او

زرتشت، پيامبر ايران باستان که کتاب مقدس او  اوستا نام دارد،  قرنها پيش از ميلاد مسيح می زيسته است. در باره تاريخ دقيق زندگی او ميان مورخين اتفاق نظر وجود ندارد. « تاريخ کيش زرتشت »نوشته مری بويس، ترجمه همايون صنعتی زاده، می گويد  زرتشت پيش از هزار سال قبل از ميلاد مسيح می زيسته و شواهد زبان شناسی حکايت از آن می کند که وی بايستی از ايرانيان شمال شرقی باشد که سر انجام طايفه او در کنار آمودريا در خوارزم سکنی گزيده اند.

به هر حال دين زرتشت( يا آيين بهی) به عنوان دينی که بر اساس  نيکی و بدی استوار است، بر اديان ديگر تاثير بسيار داشته است و  مثل ساير اديان پر است  از نمادها و مراسم و مناسک و احکام  مثل احکام ازدواج و پوشش و پاکيزگی.

خرد انسانی

زرتشتيان معتقدند، انسان دونوع خرد دارد: خرد ذاتی که با خود کودک متولد می شود، و خرد اکتسابی. خرد اکتسابی نيز دو بخش دارد:  آشنايی با دانش روز ( خرد زمان) و خرد دينی. به باور زرتشتيان اگر به کسی هردوی اين خردها داده شود می توان انتظار داشت که  انسانی با وجدان بيدار و آگاه باشد.

احترام به طبيعت و محيط زيست

بزرگترين گناه از بين بردن فرآورده های خداوندی است. آزار به انسان و آزار به  چهار آخشيج ( باد، خاک، آب، و آتش) گناه شمرده می شود. درآيين زرتشتيان طبيعت از اهميت خاصی برخوردار است. زيرا  معتقدند که نتيجه آسيب رساندن به طبيعت خيلی فوری به خود آدمها برمی گردد.  و بر ترين ارزش در آيين بهی هم ( فرشکرد) يا تازه گردانيدن جهان است

آيينه و گلاب

وقتی برای اولين بار وارد خانه يک زرتشتی شويد با گلاب و آيينه از شما استقبال می کنند. گلاب به نشانه اينکه تو خود خوش بويی و معطری.  آيينه را هم درست مقابل مهمان می گيرند، به نشانه اينکه بهترين هديه برای ما  تويی که واردمی شوی.

تنی و روانی

تنی و روانی، اين کلمه ای است که دختر  و پسر زرتشتی به هنگام ازدواج بر زبان می رانند. به باور زرتشتيان اين دو همسر وقتی بر سفره عقد می گويند تنی و روانی، در واقع در دنيا و نيز در آخرت يا دنيای مينوی با هم اند. از اين رو بر اساس آيين زرتشتيان انتخاب همسر بايد با دقت تمام انجام شود.

موبد

موبد( روحانی زرتشتيان)  بايد درسها و مراحل ويژه ای را پشت سربگذارد. کسانی که می خواهند دوره های ويژه موبد موبدان را سپری کنند بايد به هند بروند. اما آموزش های موبد ودستيار موبد را می توانند در ايران نيز فرا بگيرند.  زنان نيزمی توانند موبد باشند، قيدخاصی در اين زمينه وجود ندارد اما بيشتر موبدان زرتشتی مرد اند. موبدی در آيين زرتشتی هيچ امتياز مادی ندارد.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

کودکان عاشق موسیقی اند و آن را با تمام وجود خود احساس می کنند. روشهای ساده آموزش موسیقی مانند شیوه "ارف" راه یافتن کودکان را  به دنیای پر رمز و راز موسیقی  آسان کرده است. این شیوه آموزش در ایران نیز بسیار متداول است.  یکی ازاین مراکز تدریس" ارف"  آموزشگاه پارس در تهران است که شوکا صحرایی از آن دیدن کرده.

همه بچه ها از نوای موسيقی خوششان می آيد نسبت به آن واکنش نشان می دهند و اغلب به پايکوبی  می پردازند.  شيوه آموزش موسيقی کودکان و نوجوانان که به نام بنيانگذار آن « کارل ارف» ( ۱۹۸۲ – ۱۸۹۵ ) آهنگساز معاصر آلمانی و خالق اپرای معروف « کارمينا بورانا» همراه است ، روش ارف ناميده می شود.

کارل ارف از برجسته تزين آهنگسازان سده بيست است، اما مهمترين و تاثير گذار ترين کار   ماندگار ارف شيوه آموزش موسيقی است که به "ارف شولورک" يا "روش آموزشی ارف" معروف است.

کارل ارف هرگز علاقه ای نداشت از گذشته اش بگويد، ولی آنچه از زندگی او برای ما معلوم است، اين است که وی روز ۱۰ ژوئيه سال ۱۸۹۵ در شهر مونيخ المان در خانواده ای نظامی به دنيا آمد. بنا به دانشنانه موسيقی "موسر"، کارل ارف تا سال ۱۹۱۴ در فرهنگستان موسيقی مونيخ تحصيل کرد و در جنگ جهانی نخست به صفوف ارتش آلمان پيوست. بعد از جنگ مدتی در تئاتر های اپرای شهرهای "مانهايم" و "دارم اشتات" مشغول شد و برای ادامه آموزش موسيقی به شهر مونيخ برگشت. از سال ۱۹۲۵ تا پايان عمرش در سال ۱۹۸۲ کارل ارف مدير بخش موسيقی مدرسه "گونتر"شهر مونيخ بود و با افراد مبتدی در عرصه موسيقی کار می کرد. خود او از جمله پايه ريزان اين مدرسه بود. و در همين مدرسه بود که طی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ نظريه کارل ارف در زمينه آموزش موسيقی شکل گرفت.

شيوه تدريس ارف موسوم به "موسيقی برای کودکان" نيز هست که رهنمود های آن در کتاب "ارف-شولورک" به قلم خود کارل ارف آمده است. اين شيوه در آغاز ويژه آموزش موسيقی برای کودکان بود، اما با مرور زمان به درد مبتدی های بزرگسال هم خورد. اين سبک، مبتنی بر باور کارل ارف است که بايد استعداد ذاتی هر فرد در شناخت موسيقی را بکار گرفت و به او اجازه داد که راه تکامل اين شناخت را خودش بپيمايد، تا به تدريج از الحان ساده و ابتدايی سرانجام به نت های ورزيده و پخته موسيقی صعود کند. سازهای ساده موسيقی کارل ارف به کودکان ناشی هم اين امکان را می داد که در نخستين جلسه هم پاره ای از آهنگ خودشان را بنوازند، چه گوش نواز باشد چه گوش خراش.

کودک بدين گونه آهسته آهسته متوجه وزن و نوای دخيل در آهنگش می شود. جلسه های نخست ارف همراه با کلام و جنبش های موزون و الحان دو نتی ساده است که تا به دنيای پيچيده موسيقی پيشرفته راهی منطقی را می پيمايد. در اين جلسه ها هيچ مقررات دست و پا گيری اعمال نمی شود و برعکس، ابتکار و بديهه سازی شاگردان تشويق می شود. کارل ارف برای تدريس موسيقی بنا به اين شيوه، سازهای ويژه ای طراحی کرد که حالا هم مورد کاربرد است، به مانند گلوکن اشپيل (نوعی سنتور)، زيلوفون (سنتور چوبی)، متالوفون، طبل های ويژه و ديگر سازهای ضربی. در اين روش کودکان و نوجوانان به چند گروه سنی تقسيم می شوند وکلاس ها با توجه به مقطع سنی آنها متفاوت است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
دکتر محمد هادی کامیابی

هم فروغ و هم اليوت با موضوع های مربوط به دلهره  بشر در يک دنيای بی معنا سر و کار دارند. پوچی، سترونی روحی جهان و احساس تنهايی و انزوای انسان از معمول ترين موضوع های شعر اليوت و فرخزاد است.

و این منم مردی پیر درآستانه ماهی خشک
و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد 

نخستین مصرع از تی.اس. الیوت، شاعر انگلیسی/امریکایی است و مصرع دوم از فروغ فرخزاد.  میان فروغ  و تی.اس. الیوت شباهتهای بسیاری است که مهمتر از همه شاید همانندی جهان بینی این دو شاعر است. شادروان دکترمحمد هادی کاميابی، نویسنده رساله "فلسفه ياس و بدبينی در شعر ت. اس. اليوت و فروغ فرخزاد"، این همانندی را بررسی کرده که فشرده ای از آن را در این جا می آوریم:

در اشعار تی. اس. اليوت، شاعر معاصر انگليسی زبان  و فروغ فرخزاد، شاعر معاصر ايرانی می توان دغدغه های عمده مشابه را مشاهده کرد، گو اينکه ميان آثار آنها نوعی رابطه فرا فرهنگی وجود دارد. سده ۲۰ ميلادی از يک سو، شاهد انقلاب در علم و فن شده  و از سوی ديگر، جنگ های جهانی، افسردگی، پوچ گرايی و انزوای افراد بشر اجزائی از واقعيت های اين روزگار بوده است. اين قرن همچنين حاوی تجديد جهت يابی کلی در ادبيات و به ويژه در شعر بوده است. اليوت و فرخزاد از چهره های انقلابی مهم در اين تغيير جهت گيری بودند.

هم فروغ و هم اليوت با موضوع های مربوط به دلهره  بشر در يک دنيای بی معنا سر و کار دارند. پوچی، سترونی روحی جهان و احساس تنهايی و انزوای انسان از معمول ترين موضوع های شعر اليوت و فرخزاد است. هر دو از تنهايی و ملال و تاریکی چراغهای رابطه میان آدمها رنج می برند و بر اين باوراند که ايجاد ارتباط ناممکن است.

دورنمای آدمهای پوشالی زمانه، خراب آباد زمين است. سقوط تمدن و زوال فرهنگ از نشانه های حس فراگيرسردرگمی و نوميدی انسان است. ولی موضوع احيا و باززايی و تولدی ديگر که در آثار اولیه اليوت به آن اشارات مبهمی شده است، در اشعار فروغ به عنوان تنها نشانه اميد به روشنی برای آدمهای پوشالی این زمین سترون است. وعشق هم، به جد یا از روی طنز، در شعر هردو هست.

اليوت کارنامه شاعرانه اش را با نوشتن "سرود عاشقانه آلفرد پروفراک" آغاز کرد که در باره مشغله های عاشفانه پروفراک در آستانه ازدواج است. در مراحل بعدی زندگی اليوت دست کم در سطح ذهنی رستگاری اش را در عشق به مسيح مي یابد.

"چهارشنبه خاکسترپاشان" و منظومه بلند "چهار کوارتت" از جمله آن دسته از آثار اليوت است که در کل بيانگر گرايش های مذهبی وی و به ويژه عشق او به مسيحيت است. جنبش همسانی را می توان در زندگی و آثار فروغ فرخزاد مشاهده کرد که زندگی ادبی اش را با دو مجموعه اشعار اعترافی عاشقانه آغاز کرد و در آن اشعار اندوه از دست دادن يک معشوق راستين يا نبود يک چنين معشوق را گريست.

هرچند رشته زندگی وی زودهنگام در يک تصادف ترافيک بريده شد و کسی نمی تواند مطمئن باشد که در صورت ادامه زندگی، فروغ چه جهتی را بر می گزيد، اما شواهد و دلايل کافی دال بر آن است که فروغ، يک شاعرشبیه به  عارف  بود. شعر "عاشقانه" او بهترين نمونه تاثير پذيری فروغ از مثنوی مولانا ست که از برترين آثارعارفانه در پهنه ادبيات فارسی به شمار می آيد.

تلاش برای پيدا کردن همانندی های زبانی و بيانی ميان اليوت و فروغ شايد اندکی بی مورد باشد، به همين دليل ساده ای که فارسی و انگليسی از لحاظ معنی شناسی و نحو و ترکيب، تفاوت های بسياری دارند. با وجود اين، تامل در وسعت شباهت ها در نماد ها و تمثال های مورد کاربرد اليوت و فروغ جالب است. برای نمونه، "صدا"، "باد"، "پرنده"، "آب"، "گل سرخ"، "خورشيد"، "صخره" و "پنجره" در اشعار فروغ به فراوانی به کار رفته و همين واژگان را می توان در آثار اوليه اليوت هم ديد.

بدين گونه، وجوه تشابه اشعار اليوت و فروغ را می توان در نماد و تصوير ها، تشبيه ها، شعر آزاد و غزل سرايی بذله گويانه مشاهده کرد. اما بيان مهيج دو شاعر دارای ويژگی هايی هست که بيش از هر چيز ديگری وجه تفاوت ميان آنها را آشکار می کند. درحالی که شعر فروغ بيانگرتجربه شخصی خود اوست و او همواره به عنوان اول شخص در خلال اشعارش حضور دارد و معمولا تنها صدای حاضر است،

اليوت از بيانی نمايشی کار می گيرد تا با استفاده از صداهای مختلف و متنوع، بی درنگ با خوانندگانش ارتباط برقرار کند. يعنی اليوت، برخلاف فروغ که بطور اساسی قضايا را شخصی و ذهنی می بيند، از شخصيت پرهيز می کند. ذهنی گرايی فروغ، در واقع، ريشه در محيط عرفی وی دارد و همچنين از اسلام ناشی می شود که سنت رايج در جامعه اوست.

از اين رو فروغ خودش را يک پرنده اسير می داند که آرزومند پرواز است، اما توان آن را ندارد. از سوی ديگر، عينی گرايی اليوت و گريز وی از شخصی جلوه دادن ماجراهای اشعارش، هم علت و هم معلول تلاش وی در جستجوی سنت است. از اين جاست که او سر انجام آمريکا را به قصد انگلستان ترک می کند. بدين گونه، بايد روشن باشد که اليوت و فرخزاد از بسياری جهات مشابهند و از برخی جهات متفاوت.

هر دوی آنها در يک جهان پوشالی سرشار از پوچی زيسته اند و هر دو تلاش کرده اند نشانه های عمده بيماری همگانی را بر شناسند . اما هر کدام برای بيان احساسات، واکنش ها و پاسخ هاشان، راه و روش خود را برگزيد، شيوه خاصی را ترجيح داد يا دست کم از نوع خاص همان يک شيوه کار گرفت.

هر دو آرزومند دست يافتن به حیاتی نوین و رستگاری روحانی بودند، اما هر کدام راه خود را پيمود. کوتاه سخن، اليوت و فرخزاد باستفاده ازابزارهای بیانی گوناگون، در پی عرضه ديدگاه وبینش واحدی  از سرزمینی سترون بودند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نورعلی نورزاد، پژوهشگر تاجيک

ورود شعر و انديشه فروغ به پهنه شعر تاجيکستان در دهه هفتاد و هشتاد قرن بيست اتفاق افتاد. با نشر مجموعه تولّدی ديگر نه تنها در محيط ادبی، بلکه در جامعه تاجيکستان بخصوص ميان نسل جوان، ترکشی (انفجاری) از احساس و تفکّر و  عشق رخ داد. شعر فروغ وسيله کشف رازهای قلبی، بازتاب احساسات فردی، افاده درد عشق، اظهار صدای اندرونی ناگفته جوانان تاجيک گرديد. جوانان با شعر فروغ زندگی می کردند، عشق می ورزيدند، خاليگاه سرد وسکوت زندگی تنهای  خويش را پر کرده، اندوههاشان را با هم قسمت می کردند. شايد ديگر از آن روزگار به بعد هم شاعری نتوانست به اندازه فروغ ميان جوانان تاجيک محبوبيت يابد. هرچند بعدها شعر سهراب سپهری  توانست ميان اديبان کشور غلغله هايی در مسير تجديد تفکّر و نوگرايی بيفکند.

اين تجلّی روحی و فکری فروغ، با آن حجم و مساحت فراگير، نمی توانست در روح شعر معاصر تاجيکی، خاصه شعر بانوان، بی تاثير باشد. تامل و تحقيق در شعر امروز تاجيک،  اشعاری را نشان می دهد  که  در آن ها به شعر فروغ يا انديشه وی اشارت می شود.

فرزانه، شاعر شهرت يار تاجيک، که بی شک از پيشگامان ادبيات امروز فارسی شناخته شده است، با اعتقاد و اخلاصی تمام به دنبال فروغ سخن به زبان می آورد و اين شعر خودرا، که نامه تبريک عنوان دارد، استقباليه ای  از  شعر  إی هفت سالگی فروغ می داند و در آغاز شعر به اين اشاره هم کرده:

شاهانه عزيز!
اين صبح شهرور (شهريور)  به قدوم تو آفتاب،
گلدسته ای ز خوشه انوار بسته است.
بر آستانه ای، که قدم مينهی ببين،
طرح عزيز کودکی من نشسته است.
امروز من از آينه می پرسم،
تصوير هفت سالگی ام کو؟ 

  اديبه، شاعر ديگری از خجند نيز از فروغ تاثير پذيرفته است.  روح عصيانگرانه ای که در  شعر اديبه موج می زند و خواهش او برای شکستن قفلهای زندان خموشی، نوعی ارتباط را با شعر و انديشه فروغ ايجاد می کند. فروغ هم بيشتر از زندان و  ظلمات سخن به زبان می آورد و سيمای خودرا به مثابه زن نشسته در آستانه فصلی سرد معرّفی می کند.  مفاهيمی که مفسّر واژه تنهايی است- تنهايی يک زن پر از بار  اندوه و غربت غم و هجران.  در شعر اديبه هم همين تاريکی سرد، شب و تنهايی دوست داشته ترين واژه هايند: 

شب تنهايی من،
شب تاريکتر از خانه ارواح دوصدساله.
و کسی نيست به ياد غم بيچاره دلم.

اديبه وقتی به اين شب تنهايی پر از اندوه سلام می دهد و به استقبال آن می رود، اين سلام و اين پيام  هم فروغانه است:

سلام، إی کوچه لاجورد شب.
هزاران صورت اندوه تنهايی.

در کنه ياسهای خود فرو رفتن و شب را در مسير شعری اندوه تفسير کردن و سر انجام شعررا به خدمت دردهای تنهايی خويش گرفتن، که از شعر فروغ منشا می گيرد، در اشعار گلناز، شاعر ديگر تاجيک، هم جايگاه خودرا يافته است. و هم او نيز در تفسير اين حالات خويش سروده:

حالت بی بازگشت نگاهم
گم شدن در چشمهايش بود،
زمانی.
لحظه زيبای شبها- دختری با نام تنهايی.

يا در مورد ديگر تفسيری ديگرگونه دارد:

آه، اين شب شب نيست،
روز غمهای من است.

گلناز در تنهايی خود می زيد و شبهای هجران اندوه آلودش را به استقبال حضور آفتاب صبح  قربان می کند و از زاويه احساس و معرفت فردی خود حرف می زند.  با وجود اين، ميان احساس و شناخت گلناز و شعر فروغ شباهتهايی می توان يافت.
از سوی ديگر شهناز- شاعره ديگر تاجيک،  برف را در ذهن خود تفسير ميکند و می گويد:

برف چيست؟
واژه هايی
است، که از ابر دلم می بارد.

که يادآور اين مصرعهای فروغ است:
موسپيد آخر شدی، إی برف،
بر سرانجامم نباريدی.
در دلم باريدی، إی افسوس
بر سر گورم نباريدی.

در شعر فروغ ما با شيوه های خاصی از بيان رو به رو می شويم، که در ضمن آنها ويژگيهای معين سبک شاعر، روش تفسير عواطف روحی و حاصل شناخت و برداشت ارائه می شود. مثلا، يکی از اين پديده ها،  ديدگاه ويژه فروغ در  تفسير زندگی است.  شايد کمتر کسی از شاعران ديروز و امروز  را بتوان پيدا کرد که با توجه به دردو احساسهای خود از زندگی تفسير خاصی نداشته باشند. و شيوه تفسير فروغ از زندگی بر بيشتر بانوان شاعر تاجيک اثر گذاشته است. فروغ می گويد:

زندگی شايد
يک خيابان دراز است، که هر روز زنی
با زنبيلی از آن می گذرد
زندگی شايد
ريسمانيست، که مردی با آن
خودرا از شاخه می آويزد.
زندگی شايد طفلی است، که از مدرسه برمی گردد.

فرزانه در چندين مورد اين شيوه تفسير فروغ را ادامه می دهد و از  آن به ديدگاه خاص خود می رسد و گاهی زندگی را به عنوان يک مصوّری بی مايه تفسير می کند و گاهی ديگر يک آينه محو دويی (دوگانگی) می داند:

زندگی چيست؟ يک مصوّر بی مايه،
که کسی معنی اورا نتواند دريافت.
من چه سان به اين مجرا پيوندم.
زندگی چيست؟
آينه ای است محو دويی:
يک طرفش روشن: يعنی صبح،
يعنی تراوش رنگ، يعنی حضور شادی.
ديگر طرفش تاريک: يعنی شب، يعنی هجوم وهم، يعنی تجاوز ياس.

در مجموع،  اين  نمونه ها  گويای حضور فروغ در شعر  تاجيک است. و می توان گفت که نقش فروغ در پديد آمدن يک مکتب نيرومند شعر بانوان تاجيک در پايان سده بيست و آغاز سده بيست و يک به روشنی محسوس است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

در یکی از غرفه های بخش اسلامی موزه بریتانیا  مجموعه ای  از نقاشی های کوچک آبرنگی از هنرمند ناشناخته ای از ایران به نمایش گذاشته شده است. گرچه تاریخ دقیق کشیده شدن این تصاویر مشخص نیست اما حدس زده می شود که باید از اوسط نیمه دوم قرن نوزدهم باشد.  این تصاویر از این جهت جالب است که برخی ازحرفه ها و مشاغل و نیز شیوه لباش پوشیدن صاحبان آنهارا در دوران ناصرالدین شاه نشان میدهد.  هویت کسی که این تصویرها را سفارش داده و یا خریده و با خود به بریتانیا آورده نیزنا معلوم است.  ولی نوشته‌های پشت این عكس‌ها كه به زبان انگلیسی است حاكی از آن است كه وی به احتمال زیاد یك فرد انگلیسی بوده. دیوید مورتون از این نمایشگاه  دیدن کرده است:

امروزه، وجود عكس برای ما عادی و پیش‌پا افتاده است و هر روز  در مجلات، روزنامه‌ها و كتاب‌ها با آن روبرو می‌شویم. عكس‌های دیجیتالی را روی شبكه اینترنت می‌گذاریم و در كامپیوترها ضبط می‌كنیم . با دوربین‌های كوچكی كه به آسانی در جیب یا كیف دستی جای می   گیرد،  خود می‌توانیم عكس‌هایی با كیفیت بالا تهیه كنیم و آنها را چاپ یا به‌صورت الكترونیكی برای یكدیگر ارسال كنیم.

ولی همیشه   چنین نبوده است. تا پیش از دهه آخر قرن نوزدهم،  در مجلات روزنامه‌ها و كتاب‌ها تعداد كمی عكس دیده می‌شد كه از آن میان تنها معدودی رنگی بودند. این عكس‌ها به صورت گراور تهیه و معمولاً از روی تابلوهای نقاشی تقلید می‌شد و هر یك از گراورها می‌بایست ابتدا  با دقت تمام توسط صنعتگران ورزیده روی صفحات فلزی حكاكی شود.

حال تصور كنید كه برای جهانگردان آن دوران،  تهیه عكس‌های یادگاری از جاهایی كه از آن دیدن می‌كردند تا چه حد دشوار بود. همزمان با گسترش صنعت جهانگردی طی قرن نوزدهم، هنرمندان محلی در بسیاری از كشورها از وجود تقاضای روزافزون برای این‌گونه عكس‌ها آگاه شدند و راه پاسخ دادن به این تقاضا را پیدا كردند. آنان برای جهانگردان علاقمند به تحقیق، تصاویری از آثار تاریخی و بناهای مهم را با مركب یا آبرنگ نقاشی می‌كردند ولی برای مسافرانی‌كه بیشتر در مورد ساكنان كشور كنجكاو بودند، سوژه‌هایی بر اساس زندگی مردم عادی انتخاب می‌كردند. مردمی كه در عین شباهت كلی، از بسیاری جهات با مردمی كه بازدید كننده عادت داشت در كشور خود ببیند تفاوت داشتند.

هویت صاحب اصلی عكس‌هایی‌كه اكنون در موزه بریتانیا (بریتیش میوزیوم) در  لندن به ‌معرض نمایش گذارده شده نامعلوم است. ولی  نوشته‌های پشت این عكس‌ها كه به زبان انگلیسی است حاكی از این است كه وی به احتمال زیاد یك فرد انگلیسی بوده كه شاید در راه سفر به هندوستان یا هنگام بازگشت، از ایران دیدن ‌كرده و علاقمند بوده كه یادگاری بدیع با خود به‌همراه ببرد. نكته قابل توجه آن است ‌كه تعداد بازدیدكنندگان غربی از ایران در قرن نوزدهم بسیار اندك بود و با اینحال نقاشانی در ایران وجود داشتند كه از سلیقه مشتریان غربی به خوبی آگاهی داشته و سبك نقاشی خود را با آن هم‌آهنگ كرده‌ بودند.

برخلاف روش معمول در اكثر نقاشي‌هاي سنتي دوره قاجار كه به آن‌ها حالتي غير واقعي و تصنعي مي‌بخشيد، شيوه رنگ‌آميزي در اين مجموعه از نقاشي‌ها با نشان دادن برجستگي‌، عمق و بُعد، و سايه روشن‌ها، تصاوير را به صورتي طبيعي و واقعي تر مجسم مي‌سازد. تشابه اين سبك با اسلوب نقاشي اروپائي موجب گرديد تا در موزه بريتانيا ابتدا اين مجموعه نقاشي‌ها زير عنوان "اروپائي" فهرست شود.

مسافری‌كه تصاویری از كشوری دوردست به ارمغان می‌آورد، می‌دانست كه عكس بناها و آثار تاریخی برای كسانی‌كه خود آنها را ندیده‌اند چندان جالب توجه نیست در حالیكه تصویر مردم عادی معمولاً برای آنان هیجان‌انگیز است. مشاغل و حرفه‌ها بهترین سوژه‌ها بودند چراكه شناسائی و تشخیص اغلب آنها برای همه آسان بود. در همه كشورها كمابیش مشاغل مشابهی وجود دارد كه هریك  ابزار  و پوشش‌‌های خاص خود را دارد. بعنوان مثال هركسی می‌داند كه نجارها ویا نانواها در كشور خودش به چه شكلی هستند وكنجكاو است  تا بداند كه  نجارها و نانواهای سرزمین‌های دیگر در مقایسه با كشور خودش چه تشابه یا  تفاوت‌هایی دارند.

جهانگردان، گردآورندگان كلكسیون، ناشران، گراورسازان و نقاشان همواره در جستجوی یافتن سوژه‌های جدید ویا نگاهی تازه به سوژه‌های پیشین بودند. در اواخر قرن هجدهم در انگلستان كتاب مشهوری شامل یك مجموعه گراور با عنوان  فریادهای لندن منتشر شد. در آن دوران ‌كه هنوز فن ضبط صدا اختراع نشده بود، ناشر این مجموعه دست به ابتكاری جالب زده و تلاش كرده بود تا صدای فریادهای فروشندگان دوره‌گرد لندن را كه برای بازدیدكنندگان از این شهر جالب بود، به‌صورت تصویر مجسم سازد. در این مجموعه، تصاویر فروشندگان دوره‌ گرد با گاری‌های دستی و بساطشان نقش شده و در زیر هریك، عبارت‌هایی با حروف درشت به‌زبان انگلیسی، و نیز فرانسه برای بازدید كنندگان خارجی، نوشته شده كه حاوی كلماتی است كه این فروشندگان برای تبلیغ اجناس خود فریاد می كنند. 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوكا صحرائى

ییلاقات تهران پیشترها همین دربند و سربند و فرحزاد و نیاوران و دزآشیب و پس قلعه و حتا قلهک  را در بر می گرفت. رفت و آمد آسان با اتومبیل بود که پای تهرانیها را به اوشان و فشم، لواسانات، کن و سولقان، اطراف رودخانه کرج، یا رودخانه لار و شهرهای فیروزکوه و دماوند  باز کرد.

اگرچه همه اينها امروز ديگر در شهر تهران غرق شده و دود ماشين و هوای آلوده همه جا را پر کرده است، اما تمام نواحی و روستاهايی که در ادامه دره های بزرگ تهران قرار دارند، همچنان با تابستانی خنک و آب و هوايی بهتر از تهران بسياری از مردم را به سوی خود می کشانند.

دره های بزرگ تهران که می گوييم يعنی دره هايی که در جنوب رشته کوه البرز در شميرانات واقع شده و روستاهای متعددی را در خود جای داده اند. دره های شمال تهران عبارتند از: دره فرحزاد که روستای مهم آن فرح زاد است. روستايی که هم اکنون به شهر بدل شده است؛ دره درکه، که روستاهای درکه و اوين در آن قرار دارند؛ و دره دارآباد ،  در سمت شمال شرق، که قريه مهم آن دارآباد است. البته قريه ای که ديگر قريه نيست بلکه به شهر چسبيده است.

وسرانجام دره مرکزی، که شميران در آن واقع است، ۸۴ روستا دارد که همگی گردشگاه مردم تهران در تابستان است.  پس قلعه و دربند و مجموعه  سعد آباد نيز در انتهای اين دره قرار دارد. مهمترين امتياز دربند، رودی است که خروشان از ارتفاعات پس قلعه می آيد و ناحيه شميران را مشروب می کند. بدون اين رود، باغ و کاخ سعد آباد يا آنچه امروزه به مجموعه سعد آباد شهرت دارد، وجود نمی داشت. باغ سعد آباد در دوره پادشاهان قاجار، ييلاق و محل استراحت آنان به حساب می آمد و در دوره پهلوی گسترش يافت و اکنون نيزبيشتر آن به موزه بدل شده است.

دربند به علت آب و هوای مناسب در پنجاه سال اخير به محل گشت و گذار روزانه و تفريح شبانه تهرانی ها بدل شده است. عصرهای بهار و تابستان ميدان سر بند و قهوه خانه ها و رستوران های اطرافش از جمعيت موج می زند و به کسب و کار اهالی رونق می بخشد.

پيش از رسيدن به ميدان سر بند، در سمت چپ رودخانه هتل ديپلمات قرار دارد که درزمان رضاشاه محل پذيرايی مهمانان خارجی بوده است. اين هتل امروزه بازسازی شده و صورت تازه تری به خود گرفته است. در عوض به بهانه های مختلف از جمله عمران و آبادی درختان کهن و زيبای مسير کم و بيش قطع شده و خيابان دربند نيمی از زيبايی خود را از دست داده است.

مشخصه ميدان سر بند مجسمه کوهنوردی آن است که نشان می دهد کوه پيمايان از آنجا وارد کوره راهی می شوند که به آبشار دو قولو و شيرپلا ختم می شود. از شير پلا نيز می توان تا قله توچال کوه پيمايی کرد. راه باريک و مال رو است. رستورانهای بين راه کالاهای خود را با قاطر حمل می کنند. اين امر سبب می شود که مسافران تقريبا بلافاصله پس از پارکينگی که اتومبيل خود را در آنجا متوقف کرده اند، وارد فضايی شوند که هزاران سال فضای سفر بوده است؛ آدم و اسب و شتر و قاطر در دشت و کوه در کنار هم و از کنار هم می گذرند. فضايی که در آن تمدن بر پشت اسب حمل می شده است.

در همين ميدان سر بند و در ابتدای راهی که کوهنوردان به سمت قله حرکت می کنند، از دهه پنجاه خورشيدی تله سی يژی به کار افتاده است که مسافران می توانند با آن مقداری از راه را طی کنند اما تله سی يژ بيشتر مورد استفاده کسانی است که روزهای پنجشنبه و جمعه برای تفريح به دربند می روند. کوهنوردان ترجيح می دهند همه راه را پياده طی کنند.

قهوه خانه ها و رستوران های دربند دردهه های اخير بيشتر ميعادگاه دلدادگان جوان است. در آنجا، بر روی تخت هايی که به شکل سنتی در زير درختان تناور، در کنار آبهای خروشان جای گرفته اند، به گفتگو می نشينند  و به يکديگر دل می دهند و در اين محيط دلپذير، با خوردن  غذاهای متنوع، کشيدن قليان و خوردن تنقلات يا ميوه های فصل مانندگيلاس و شاه توت و انگور خود را سرگرم می کنند. گرچه گاه مآموران انتظامی يا مآموران نهی از منکر آرامش اين مسافران جوان را سلب می کنند، اما  پياده روی های دوستانه و گاه هم عاشقانه و نيزديدارهای دسته جمعی خانوادگی به دربند پيوسته ادامه داشته است.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.