Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - ایران
ایران

مقالات و گزارش هایی درباره ایران


فاطمه حبيبی زاد، اولين زن نقال شاهنامه ايرانی است. از آنجا که اساتيدش معتقدند او "گردآفريدانه" قدم به عرصه شاهنامه خوانی گذاشته، لقب گردآفريد را به او داده اند. گردآفريد، از قهرمانان شاهنامه، فرمانده دژ سپيد بود که لباس رزم مردان را پوشيد و به نبرد سهراب رفت.

امروز  کمتر کسی است که علاقمند به حوزه ادبيات و داستان های ملی باشد و "گردآفريدِ نقال" را نشناسد. او اهل جنوب است و هفت سالی است که به حوزه نقالی شاهنامه و داستان های بومی و نقل‌های مذهبی و گاهی فولکلور وارد شده است. نقالی را آميخته ای از هنرهای ملی، رزمی، بزمی، تاريخی، اسطوره و شيوه معيشت مى داند.

به اعتقاد او نقالى هنری رو به زوال است. همين امر و مرگ يا منزوى شدن اساتيد اين حوزه، تلنگری شد برای او تا قدم در اين ميدانِ پيشتر مردانه بگذارد.

کارش را با تماشا کردن شيوه نقالی "مرشد ترابی" در قهوه‌خانه ها، زورخانه‌ها و ديگر پاتوق‌های شاهنامه‌خوانی آغاز کرد.  پيگيری کار يکی دو نقال ديگر در تهران و پرده‌خوان‌های تهران و شهرری او را بيشتر با روح کار آشنا کرد.

سپس به اين نتيجه رسيد که توشه لازم را برای آغاز اين کار جدی ندارد و بنابراين سفرهايش را شروع کرد؛ با شيوه های نقالی در استان‌های خراسان، فارس، اصفهان، کهکيلويه و بويراحمد، چهار محال و بختياری، خوزستان و  لرستان آشنا شد و در نهايت سبک نقالی نقالان تهران و اصفهان او را جذب کرد.

خانم گردآفريد می گويد: نقالان چيره دست را "چنته پر" می گفتند؛ به اين معنی که چنته شان پر بوده از پند، حکمت، اندرز، منقبت خوانی، دعا،  داستان‌، احاديث و اشعار ديوان‌های مشهور ادب پارسی.

وی در ميان بازماندگان کسانی که به شيوه نمايشی و حماسی نقالی می‌کنند، از مرشد ولی الله ترابی ساکن ری، سيد مصطفی سعيدی ساکن روستای کدانگه نزديک بروجرد و مرشد علی زنگنه -که شيوه زورخانه ای و موسيقايی   را نيز وارد نقالی کرده- نام می‌برد.

خانم گردآفريد دغدغه‌های درونی اش را اينطور بازگو می‌کند: "ثبت و ضبط شيوه‌های نقالی اساتيد اين حوزه، تنها کاری‌است که هم اکنون می‌توان انجام داد. من بارها به ارگان ها و نهادهای ذيربط مراجعه و اين درخواست را مطرح کردم، اما به نظر نمی‌رسد که تلاش من کار را به جايی برده باشد. از ديگر موضوعاتی که به شدت پيگيرش هستم، ورود شاهنامه در دروس ابتدايی دانش‌آموزان است."

در گزارش مصورى که  نازنين معتمدی و عليرضا واصفی تهيه کرده‌اند، او از مشکلاتش  به عنوان يک زن در فضای مردانه‌ای مثل قهوه‌خانه، از روياهايش و از تاثيری که شاهنامه در زندگی‌اش گذاشته، صحبت می‌کند.

 

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
محمد پويا

در جایی خواندم که "هانس هاينريش شدر"، ايران شناس آلمانی، در سال ۱۹۳۴ ميلادی یعنی حدود هفتاد سال پیش در بزرگداشت هزاره فردوسی در مراسمی به همین مناسبت در شهر برلین آلمان سخن گفته بود. با خودم فکر کردم چگونه است که شاعری که عمرش را در سختی سپری کرد و بعد از مرگ نیز سال ها آثارش مورد بی مهری قرار گرفت، ده قرن بعد و هزاران کیلومتر دور از وطنش مورد تکریم قرار می گیرد.

بعد فکر کردم که خودم به عنوان یک فارسی زبان و بسیاری از کسانی که مانند من هستند، تا چه اندازه درباره آثار و اندیشه های فردوسی می دانیم؟ این بود که برای اولین بار نه به قصد گردش، بلکه به مقصد درک اندکی از اندیشه های فردوسی به سوی آرامگاه او در شهر توس رفتم.

تصور می کردم که در هزاره فردوسی یعنی سال ١٣١٣ اوضاع ایران به گونه ای نبوده است که کسی به فردوسی و اندیشه های او بیندیشد ولی دریافتم که در همین سال ضمن اینکه آلمانی ها از فردوسی در اروپا تجلیل کرده اند، آرامگاه فردوسی نیز افتتاح شده است.

در حقیقت بنای  مجموعه فرهنگی باغ و آرامگاه فردوسی، که در بیست کیلومتری شهر مشهد و در محل شهر تاریخی توس واقع شده، در سال ١٣٠٣ و در سلسله جشن های مربوط به هزاره فردوسی آغاز شد و ده سال کار بناى آن به طول انجاميد.

وقتی از مردمی که به بازدید از مرقد فردوسی آمده بودند درباره فردوسی می پرسیدم اطلاعاتشان بسیار کلی و اندک بود اما افرادی هم بودند که بسیار درباره فردوسی می دانستند و با اندیشه های حکیم توس به خوبی آشنا بودند.

فردوسی در طول دوران زندگی اش به نا مسلمان بودن متهم شد و همین امر باعث شد که از دفن جنازه او در قبرستان مسلمانان جلوگیری شود و در حقیقت کسی محل آرامگاه بزرگترین حماسه سرای ادبیات فارسی و یکی از بزرگترین شاعران ایران زمین را به خاطر نسپارد.

در منابع معتبر تاریخی مانند تاریخ بیهقی و دیگر منابع بعد از دوران فردوسی - حد اقل تا دو صد (دویست) سال - بسیار کم از او سخن به میان آمده است و در برخی از منابع تاریخی از فردوسی حتی به بدی یاد کرده اند و مطالبی در نکوهش او به عنوان کسی که سال های عمرش را در گمراهی گذراند، آمده است.

به همین دلایل تعیین محل دقیق آرامگاه او، با مشکلات زیادی همراه بود. آنگونه که در برخی منابع آمده، معتبر ترین سند تاریخی در این زمینه "چهارمقاله نظامی عروضی" است که اشاره ای به این محل کرده است.

در سال ١٣٠٥ هیاتی از کارشناسان محل تقریبی آرامگاه را یافتند و بعد با کاوش، محل دقیق آنرا مشخص کردند.

بعد از تعیین محل مقبره، "آندره گدار" معمار و پژوهشگر فرانسوی ساختمان مکعبی شکل آرامگاه  فردوسی را با تقلید از آرامگاه کوروش پادشاه هخامنشی طراحی کرد و مهندسی آن را بر عهده گرفت.

آندره گدار که در دوران رضا شاه پهلوی به استخدام دولت ایران درآمده بود، علاوه بر آرامگاه فردوسی، آرامگاه دیگر شاعران بزرگ فارسی حافظ و سعدى را نیز ساخته است. آرامگاه فردوسی بعد ها توسط هوشنگ سیحون، معمار، نقاش، استاد و رئيس پيشين دانشکده هنرهای زیبا توسعه پیدا کرد و به شکل فعلی درآمد.

مجسمه فردوسی و نیز کتبیه های آن که از شاهکارهای هنرهای تجسمی ایران به شمار می رود توسط ابوالحسن صدیقی حجاری شد که بسیاری او را بزرگترین مجسمه ساز ایران در دو قرن اخیر می دانند.

در حالی که به نقاشی ها و تصویر گری های هنرمندان از داستان های رزم و نبرد رستم نگاه می کردم، با خود فکر کردم که آیا فردوسی فکر مى کرد که صدها سال بعد از مرگ او آثارش زنده و یادش گرامی خواهد بود؟ چشمم به این ابیات او افتاد که در یکی از حجاری های اطراف مقبره اش با خطی خوش حک شده است:

ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار
گر آن مایه نزد شهنشه رسد
روان من از خاک بر مه رسد

 در همین زمینه:

پاز، زادبوم فردوسى

سفر به ایران به روایت رستم

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

'فرهنگنامه زنان پارسی‌گوی' زندگينامه و مجموعه آثار زنان شاعر فارسی زبانی است که بسياری از آنان پيش از آن در هيچ فرهنگ و ديباچه‌ای معرفی نشده‌اند. چرا که بسياری از آنها شعرهايشان را پنهان می‌کردند و يا تذکره‌نويسان ، به تهيه و ثبت زندگينامه و سروده های شاعران زن رغبتى نشان نمى دادند.

نجفعلی مهاجر در اين کتاب نمونه اشعار و زندگينامه زنانی را که از سده چهارم هجری (ابتدای ظهور شعر پارسی دری) تا به امروز در ايران، افغانستان، تاجيکستان و ديگر جوامع به زبان پارسی شعر سروده‌اند گردآوری کرده است.

نجفعلى مهاجر درسال ۱۲۹۹ خورشيدی در تبريز متولد شد. دل‌بستن به اشعار دلکش و جمع‌آوری آنها در دوران جوانی، اولين گام‌هايی بود که در مسير علاقه‌مندی‌اش به ادبيات پارسی برداشت.وی تحصيلات خود را در دوره کارشناسی زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه تهران پی گرفت و با زاويه‌های تازه‌ای از توانمندی‌های شاعران و نويسندگان آشنا شد. نخستين تجربه‌های اين دوره، بازگشتی به گذشته‌های دور بود که خاطره‌ای از دوران کودکی‌اش را با عنوان "زير ناودان طلا" در بر می‌گرفت.

از ديگر کتاب های او می‌توان به "ميلاد نور"، "گلپونه" (گلچينی از آثار ادبی ايران) و "شرحی از درد جدايی" (داستان زندگی دو دلداده ارمنی) اشاره کرد.

 

برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 

 

  

 

 

 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

يکى از چالش هاى زنان ايرانى در سال هاى بعد از انقلاب اسلامى انتخاب پوششى است که از يکسو معرف سليقه آنها باشد و از سوى ديگرآنها را در مقابله با قوانين مربوط به پوشش زنان قرار ندهد. مهلا زمانى، طراح مد و مدير مجله 'لوتوس' مى گويد در کارهايش ترکيب پوشيدگى و زيبائى را ممکن کرده است.

مهلا زمانى يکى از پرکارترين و مشهورترين طراحان مد در ايران امروز است. او که در انگلستان آموزش طراحى لباس ديده است با الهام از پوشش هاى قديم ايرانى لباس هاى امروزى طرح و توليد مى کند.

خانم زمانى مى گويد با جمع آورى مجموعه اى نفيس از لباس هاى قديمى و پارچه هائى که بعضى چهارصد سال قدمت دارند گنجينه الهام بخشى براى طرح لباس نو در اختيار دارد.

او نه تنها در طراحى هايش دست به ابتکارهاى کم سابقه اى در ايران زده بلکه با انتشار نخستين مجله مد به نام 'لوتوس' و برپائى چندين نمايش زنده لباس زنان بر بعضى تابوهاى سه دهه اخير فائق شده است.

خانم زمانى مى گويد لباس ها و پارچه هاى ايرانى از سابقه و تاريخى طولانى برخوردارند که شايسته است در جهان امروز شناخته شود. او انگيزه اش را در اين کار دلبستگى به فرهنگ ايران و شوق معرفى آن به جهانيان مى داند.

او بارها در خارج از ايران نيز در شوهاى مد لباس شرکت داشته و جوايزى نيز براى طرح هايش دريافت کرده است.

به نظر خانم زمانى يکى از راه هاى  شناخت فرهنگ جوامع مختلف بررسى نحوه پوشش مردم در هر دوره اى است و اگر کسانى در جهت طرح و توليد پوشش ويژه دوران حکومت اسلامى فعال نباشند بعدها بررسى اين دوره از تاريخ ايران ناقص خواهد بود.

مهلا زمانى مى گويد در سنت پوشش زن ايرانى، حتى پيش از اسلام، نوعى سربند، هرچند نه به معناى حجاب، متداول بوده و اکثر لباس هاى زنان هم پوشيده بوده اند. 

خود او در مواقع معمول و زندگي روزمره اکثرا از لباس هاى طرح خودش استفاده مى کند اما مى گويد اگر سر و کارش با ادارات دولتى باشد سعى مى کند ضوابط تعيين شده براى پوشش از جمله حجاب و مقنعه را مراعات کند.

شوکا صحرائى در گفتگوئى با خانم زمانى گزارش مصورى تهيه کرده که در اين صفحه مى بينيد.

 

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

روایت کوتاهی است از حسین سرفراز سردبیر مجلات پیش از انقلاب مثل امید ایران، تهران مصور، سپید و سیاه، خواندنیها و جوانان رستاخیز.  در این گفتگو حسین سرفراز از آشنایی خود با فروغ فرخزاد یاد می کند و نکته ای درباره به خاک سپردن او در قبرستان ظهیرالدوله عنوان می کند که تا کنون شنیده نشده است.

حسين سرفراز می گويد: داستان زندگی فروغ و مرگ ناگهانی اش زياد نوشته شده. اما ماجرای به خاک سپردنش در قبرستان ظهيرالدوله، به گمانم هنوز گفته و نوشته نشده است. من ماجرا را عيناً از قول دکتر محمد باهری معاون کل وزارت دربار پهلوی نقل می کنم.
دکتر باهری می گفت: "يک روز صبح زود که در دفترم نشسته بودم، منشی من گفت آقای ابراهيم گلستان پشت خط هستند. گوشی را برداشتم و بعد از احوال پرسی، گلستان گفت خواهشی دارم که می خواهم حتما انجام دهيد. با روابط قديم و دوستانه ای که با گلستان داشتم گفتم حالا حرفت را بزن ببينم می توانم انجامش بدهم يا نه. صدای گلستان محکم و در عين حال اندوهگين بود. گفت: می خواهم اجازه بگيريد که فروغ در گورستان ظهيرالدوله دفن شود."
باهری می گفت: "راستش من زياد با شعر نو و شعرای نوپرداز آشنايی نداشتم و متعجب شدم که اين فروغ کيست که گلستان از من می خواهد در قبرستان ظهيرالدوله، در کنار بزرگان ادب و موسيقی ايران، به خاک سپرده شود. اما اين امر خيلی برای من مهم نبود، مهم اين بود که گلستان از من چيزی خواسته بود که می بايد انجامش می دادم. اگرچه انجام کار قدری مشکل بود.
مشکل اين بود که دفن کردن اجساد در قبرستان ظهيرالدوله ممنوع شده بود و اجازه کار به دست عبدالله انتظام بود. اين زمانی بود که عبدالله انتظام مغضوب بود و چند سالی هم بود که با او تماسی نداشتم. بنابراين مانده بودم که چطوری به او زنگ بزنم و خواهشی بکنم. دو سه ساعتی با خودم کلنجار رفتم. بالاخره چهره ابراهيم گلستان در نظرم آمد و رفاقت ديرينه کار خودش را کرد. به خودم فائق آمدم و به منشی گفتم آقای انتظام را پيدا کند. نيم ساعتی گذشت که منشی خبر داد آقای انتظام پشت خط هستند.
شرمسار از اينکه چطور باب صحبت را باز کنم گوشی را برداشتم و به او سلام کردم و گفتم عذرخواهم که مدت هاست از شما بی خبرم. خلاصه بعد از قدری صحبت گفتم آقای انتظام! دوستی از من خواهشی کرده و خواسته است فروغ فرخ زاد در قبرستان ظهيرالدوله به خاک سپرده شود. راستش من زياد فروغ را نمی شناسم چون با شعر نو سروکاری ندارم.  اما کسی که از من اين را خواسته خيلی برای من عزيز است. اينها را گفتم و منتظر جواب ماندم. دل توی دلم نبود. سرانجام انتظام با آن صدای مهربانش گفت: مگر می شود خواسته دکتر باهری را، نه به عنوان وزير پيشين و نه به عنوان معاون کل وزارت دربار، بلکه به عنوان استاد مسلم حقوق جزای دانشکده حقوق ناديده گرفت. همين حالا دستور کار را خواهم داد."
باهری می گفت: "وقتی اين حرف را از انتظام شنيدم نفسی به راحتی کشيدم و از لطف او سپاسگزاری کردم و گفتم در اولين فرصت برای کسب فيض به ديدارتان خواهم آمد و همين کار را هم کردم.
برای اينکه به رابطه دکتر باهری و ابراهيم گلستان پی ببريد بد نيست اشاره کنم که يک روز در خانه دکتر باهری کتابی ديدم که گلستان به او تقديم کرده بود. تقديم نامه دست نوشت گلستان در صفحات اول کتاب چنان آميخته به احترام بود که بيشتر به رابطه شاگرد و استاد شباهت می برد.
گلستان و باهری هر دو شيرازی و همشهری هستند اما با روحياتی که در ابراهيم گلستان می شناسيم برای من باور کردنی نبود که دست نوشته گلستان برای دکتر باهری با احترام زايد الوصفی همراه باشد.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رضا محمدی

به گفته سهراب سپهری "بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید". چهل سال پیش در چنین روزهایی  مرد. شعر او که از ذهنیت  و جهان بینی و تجربه وسیع انسانی اش نشات گرفته از چنان نیرویی برخوردار است که پس از مرگش نیز در حال گسترش بوده است. با توجه به تاثیرات  فرهنگی و اجتماعی شعر فروغ درمیان شاعران و چند نسل از زنان، شاید بتوان او را ، تاثیرگذارترین شاعر زن  در زبان فارسی شمرد. از همین رو در این مجموعه چند گزارش داریم در باره:

جهان بینی فروغ  و همانندی اش با تی. اس. الیوت، شاعر برجسته انگلیسی امریکایی در قرن بیستم؛ تاثیر فروغ بر زنان شاعر در تاجیکستان و افغانستان؛ پانوشتی برای تاریخ در باره چگونگی به خاکسپاری اش در آرامگاه  ظهیرالدوله در تهران و نقش ابراهیم گلستان، دکتر باهری و عبدالله انتظام در آن.
 
فروغ فرخزاد و شعر امروز افغانستان
رضا محمدی
 
فروغ فرخزاد، شاعریست که بیشتراز  همه  پیروان نیما، و  بهتر  است بگوییم بیشتر  از  همه  شاعر ان معاصر، لحن شعر  فارسی  را عوض  کرد. برای  این گزاره کلی  میتوان این برهانها را آورد، که تقریبا تمامی سردمداران شعر  معاصر را میتوان گونه ای  نو  از  شاعری  کلاسیک شناخت. چرا که همان الحان دیرین را با جامه و خامه نو روایت کرده اند. مگر  فروغ  که در  شعر  او نظام آن همه تشریفات فرومی    ریزد، و دیوان او چون ایوان سلطنتی مردمی  شده به تصرف  مردم عادی  در  می  آید. فروغ  به شعر  فارسی  نه تنها لحن و روایت و  زبان زنانه را می آموزد بلکه لحن، روایت و  زبان شخصی را به همگان اعطا می کند، همچون حق  رای  که پس ار دمکراسی به عام و خاص  داده می شود.
 
به این خاطر  تاثیر فروغ  بر شعر فارسی  امروز  افغانستان تاثیری تاریخی  و  تاخیری  است. و البته  اینکه گفته شد تاخیری  و تاریخی  به این خاطر است که فروغ  دیر تر  از  همه ی  شاعران بزرگ امروز  ایران وارد فضای  ادبی  افغانستان شد. شاعران افغانستان لحن مردانه ، حماسی  و تشریفاتی  را تا هنوز  هم ترجیح میدهند و به همین ترتیب  ترجیح میدهند تا در  پرده سخن بگویند و  حرف  های مهم بزنند و  از  مسایل  پیش  پا افتاده یا مسایل  شخصی  چیزی  به زبان نیاورند. اما این تاثیر  بر شاعران زن و مرد قابل  برسی  است ولی چون بنای ما صرفا بررسی در  حیطه شعری  زنان شاعر است میتوان این تاثیر را در  چند بخش  سنجید.

وقتی که اعتماد من
از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در  تمام شهر
قلب  چراغ های  مرا تکه تکه می کردند
وقتی  که چشم های  کودکانه عشق  مرا
با دستمال  تیره قانون می بستند
و از  شقیقه های  مضطرب آرزوی  من
فواره های  خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی  دیگر
چیزی  نبود هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار  دوست بدارم
 فروغ فرخزاد

مهم ترین تاثیرات فروغ  در  شعر  افغانستان تغییر در  لحن، شیوه نگرش و تفکر  شاعرانه، در  شاعران نسل های  پسین است. مثلا شاعری که عادت داشت از معشوق  خویش  چون مردان سخن بگوید ، اینک براحتی نه از  جایگاه مجنون که از  جایگاه لیلی  و  نه از  جایگاه فرزند که از  جایگاه مادر صحبت می کند:
 
عشق  لیلی است
عشق  مادر
عشق  خاک
و تو دانه های  پراگنده کاجی
که به دامان من باز  خواهی  گشت 
شکریه عرفانی

و به راحتی  وارد موضوعات پیش پا افتاده زندگی  می شود:

ندانم یا بدانم 
 پهن نمی شوم به کسی که نمی  بینم
 و حیف  می شوم
در  دفتر در  مالیات در مدرسه
خالده نیازی

و حتی  وارد موضوعات شخصی زندگی  خود و شخصیت خود می شود ، وارد قلمروی  می شود که همواره قلمرو ممنوعه (تابو) بوده است:

چهره از  ملحفه به خیابان تف  می شو
من که از  دستمال  قرمز  مادر  هم بی  بهانه ترم
مارال طاهری

مجسمه های  آزادی
ماده بودنم را بار  ها بوسیده اند
لباس های  گشاد بپوش
و جهنم را با تف کردن نوزادی سرد کنم
مریم ترکمنی

در این شعر ها تاثیر زبان و  لحن فروغ کاملا آشکار است. جدا از  اینکه اعتراض  به وضع موجود، اعتراض  به جامعه و  تاریخ و خانواده و  قانون نیز  راهی است که فروغ به این شاعران نشان داده است:

و بعد دیگران
با قافیه مادر  گای و  زن چران
و بعد دیگران با ردیف  بابا و سالار
و از ما بهتران که از  خودمان حذفمان کرده اند
و انگار  برای زندگی  دیر شده ایم
خالده نیازی

این نیز تاثیر فروغ است ، که شاعران زن افغانستان وقتی  دارند از  خودشان و  از  احساسات شان حرف  میزنند، تو می توانی  بفهمی  که یک زن دارد حرف  می زند، یعنی  زاویه نگرش  زنانه، جای  خودش را پیدا می کند. به علاوه که بسامد کلماتی که برای  زنان یا از  آن زنان است نیز بطور  مشهودی افزایش میاب:

از  آن آئینه ای  هر  موج را در  دست می گیرم
که گوش  آویز سازم شعر  گوهر  بار دریا را
عاشق حقیقت سپید عشق 
تو می  آیی  و من کشف  میشوم
ای  دختران بادیه ، ای  همرهان من
از  هجر سرنوشت وصالی  براورید
خالده فروغ

صبح رخت های  چرک
صبح کوه ظرف ها
در اتاق کوچکی
باز می شوی اسیر
محبوبه ابراهیمی

شاعر  در  این شعر ها از  گوشواره که زینت زنانه است  حرف  میزند و  با دختران همصحبت میشود، و همچنین از  خانه داری  صحبت می کند ، که معمولا کار  روزمره زنان است .

و به همین شکل  تاثیر شعر  فروغ  ، نظریات فروغ  در  باره شعر، و زندگی  فروغ  بعنوان شاعر بزرگ را میتوان بسیار  بیشتر  از  این در  شعر  شاعران زن افغانستان پیدا کرد. و هرچه این آشنایی  با شعر  فروغ  و صحبت ها و زندگی  و لحن و فکر  او بیشتر  بوده است ، تاثیرات بيشتری مشهود است.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوكا صحرائى

در تهران ورزش هاى مختلفى وجود دارد كه مردم بیشتر به صورت تفریحی به آنها می پردازند، البته کسانی هم هستند که به صورت خیلی حرفه ای و اصولی این ورزش ها را دنبال و در مسابقات شرکت می کنند. از جمله اين ورزش ها می توان موتور سواری کراس و سرعت و کارتینگ و کایت سوارى را نام برد.

 

در یکی از روزهای تعطیل به یکی از پیست های موتورسواری که دردامنه یکی از کوههای شمال غرب تهران واقع است رفتم.

این پیست پر از تپه های خاکی بود که جوانان با موتورهای پرشی رنگارنگ با سرعت زیاد از روی آنها می پریدند و صحنه های زیبایی رابه وجود مى آوردند. این نوع موتورسوارى را كراس می نامند.

برایم خیلی جالب بود که در بین این جوانان
با فردی آشنا شدم که حدود٧٠ سال داشت. او از جوانی به موتور سواری می پرداخته و حالا پسرش که ١٢ سال دارد هم بین موتور سواران هنر نمایی می کند.

آريا عاقلی، قهرمان پيشين پرش با موتور ايران فرد دیگری بود كه در اين روز ديدم.

نكته اى كه توجه ام را جلب كرد هزينه هاى گزاف اين ورزش بود. قیمت این موتورها حدود٧ میلیون تومان و قیمت لباس موتورسواران نیز نزديك به يك میلیون تومان است.  نگهداری و سرویس این موتورها هم در سال خرج زيادى دارد.

بالای این تپه ها محل تجمع کایت سواران با کایت های رنگارنگ بود. دختران و پسران جوان معمولا مدت زمانى طولانی به انتظار می نشستند تا باد مناسب بوزد. سپس با کمک دوستان خود کایت ها را باز و شروع به پرواز می کردند.

موتور سواری سرعت نیز یکی ازرشته های پر جاذبه براى جوان هاست. محل اين كار اما پيست هاى مخصوصى است كه در روزهای تعطیل محل نمايش موتورها و مسابقه اين موتورسواران مى شود و معمولا جمع زيادى از مردم را به خود جلب می کند.

اكثرا اين موتورسوارها پيست هاى مسابقه ماشين هاى كارتينگ را براى چند ساعتى اجاره مى كنند تا عمليات نمايشى و مسابقه اى خودشان را انجام دهند.

وقتى براى تماشاى آنها رفته بودم پیست پر ازماشین های کارتینگ مسابقه ای بود. چند دوری که آنها زدند، زمانشان تمام شد و پیست آماده بود که موتور سواران وارد شوند.

بیرون پیست، موتور سواران با غرور خاصی ایستاده بودند و موتورهایشان را کنار هم پارک کرده و منتظر بودند که به آنها اجازه ورود به پیست را بدهند.

کلاه هاى زيباى موتورسوارى، موتورها با رنگهای شاد و متفاوت و لباسهائى از چرم كه معلوم بود خیلی قیمتی هستند صحنه پر زرق و برقى ساخته بود.

وقتى زمان ورود به پیست رسید یکی یکی موتورهایشان را روشن کردند و دور درختی که اطراف آن محصور شده و مثل میدانی کوچک بود چرخیدند و وارد پیست شدند.

مردم در جايگاهى پشت حصارهای آهنی براى تماشاى آنها ايستاده بودند. موتورسوارها  با سرعت های خیلی زیاد به راه افتادند وهنگامی که به نزدیکی جایگاه می رسیدند هر کدام به نحوی هنر نمایی می کردند و مردم را به هیجان می آوردند.

قیمت  موتورهاى اين گروه بين  ١١ تا ١٧  میلیون تومان و لباسهایشان از١ تا ٣ ملیون تومان است. بعد از اتمام نمايش هاى جذاب اين گروه پیست دوباره میزبان کارتینگ سواران شد.

از دو گزارش مصورى كه در اين صفحه آمده  يكى به حرف هاى آريا عاقلی در مورد موتورسوارى كراس و عكس هائى از اين عمليات اختصاص دارد و گزارش دوم به نمايش موتورسواران سرعت در پيست كارتينگ آزادى مى پردازد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

مديا مصور در گردش و گفتگو با جمعى از تهرانى ها كه براى گذراندن روز سيزده به پارك ها وباغ هاى اطراف تهران رفته بودند از آنها در باره ريشه هاى اين سنت ايرانى پرسيده است.

 

 

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 در مورد تاريخ مراسم سيزده به در روايت هاى مختلفى وجود دارد اما ريشه اين سنت هرچه باشد سيزده به در براى ايرانى ها جشن و گردشى در آغوش طبيعت است.

عليرضا واصفى و نازنين معتمدى آلبومى از عكس هاى سيزده به در تهيه كرده اند.

 در همین زمینه:

تهرانی ها و سیزده به در

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بخشى از پارك جنگلى چيتگر در تهران در اسفندماه به كارگاه وسيعى براى جمعى از هنرمندان ايرانى وغير ايرانى تبديل شده بود تا مجسمه هائى را كه براى زيبا سازى فضاى شهرى تهران طراحى كرده بودند، بسازند.

گزارش مصور از کار های مجسمه سازان را در پنجره روبرو ببینید.

اين برنامه كه تحت عنوان "نخستين سمپوزيوم بين المللى مجسمه سازى تهران" برگزار شد به ابتكار و با حمايت سازمان فرهنگى و هنرى و سازمان زيباسازى شهردارى تهران تدارك و در يك مسابقه دو مرحله اى به اجرا گذاشته شد.

در مرحله نخست از هنرمندان مجسمه ساز در سراسر جهان دعوت شده بود تا طرح هائى براى مجسمه هاى شهرى بر محور سه موضوع علم، هنر و معنويت ارائه كنند.

يك هيأت داورى اوليه با حضور هنرمندان و هنرشناسان ايرانى از جمله پرويز تناولى، عباس كيارستمى و داريوش شايگان از ميان پيشنهادات رسيده بيست و دو طرح را براى ورود به مرحله نهائى مسابقه برگزيد.

هنرمندان برگزيده بيست روز فرصت داشتند تا در فضائى كه در پارك چيتگر در اختيارشان گذاشته شده بود با استفاده از مواد مختلف (سنگ، فلز، چوب و...) طرح هاى پيشنهادى خودشان را از ماكت به مجسمه تبديل كنند.

براى برندگان هشتم تا اول مسابقه جوائزى از سه تا هفتاد هزار دلار نيز در نظر گرفته شده بود اما به تصميم هيأت داوران مرحله نهائى، كه متشكل از هنرمندان و منتقدين هنرى بين المللى بود، جايزه اول به كسى داده نشد.

مجسمه اى از على جبار حسين، هنرمند عراقى-دانماركى، كه با ده قطعه سنگ مرمر ساخته شده موفق به دريافت جايزه دوم و لوحه تقدير شد. هيأت داوران در مجموع كار يازده مجسمه ساز را به عنوان آثار بهتر اين سمپوزيوم برگزيدند.

على جبار، كه مجسمه ساخته خودش را هديه اى به مردم ايران مى داند، در مراسم اهداى جوايز ضمن قدردانى از برگزاركنندگان گفت: "پيام اين سمپوزيوم ستايش صلح و زيبائى است."

در گزارش مصورى كه شوكا صحرائى از گردشى در اين كارگاه و گفتگو با بعضى هنرمندان شركت كننده فراهم كرده ابتدا با آقای گلناری، دبير اجرایی سمپوزيوم صحبت مى كند.

 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.